• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 344
تعداد نظرات : 34
زمان آخرین مطلب : 4446روز قبل
ازدواج و همسرداری
زمان و با رشد فیزیكى جسم،نیرومندتر مى شود و سرانجام به صورت میل و غریزه جنسى،ظهور و بروز پیدا مى كند. به همراه بلوغ جنسى،سایر غرایز خفته نیز در وجود جوان بیدار مى شود. بلوغ،عواطف و احساسات جوان را شكوفا مى كند،او را با دنیاى جدیدى آشنا مى سازد و جوان در خود احساس تازه اى را مى بیند. غریزه جنسى،یك خواسته طبیعى است كه باید به درستى و به طور صحیح به آن پاسخ داده شود،زیرا در غیر این صورت،اثرات نامطلوبى را در پى خواهد داشت. همان طور كه نمى توان این خواسته طبیعى و خدادادى را نادیده انگاشت و یا آن را سركوب كرد،چرا كه باعث بروز بحران هاى روحى و اخلاقى در فرد مى شود،همان گونه نیز نمى توان آن را بى قید و شرط و آزاد گذاشت،زیرا آدمى را به منجلاب فساد اخلاقى مى كشاند و از راه صحیح زندگى خارج مى كند. منطقى نیست كه بگوییم این میل،تنها براى لذت جویى و هوس رانى است،چرا كه غرض خداوند از ایجاد این كشش و جاذبه جنسى،علاوه بر لذت جویى زن و مرد از یك دیگر،تولید و بقاى نسل،ایجاد مهر و محبت و آرامش و سكون روح و روان هریك از آنان است كه با ازدواج میسر است. ازدواج در اسلام اسلام با در نظر گرفتن نیازهاى واقعى و طبیعى انسان از یك سو و با عنایت به مصالح فرد و اجتماع از دیگر سو ازدواج را به عنوان بهترین راه و مناسب ترین شیوه برگزید. اسلام،آدمى را از تنهایى و تجرد نهى مى كند و براى تأمین و ارضاى غریزه جنسى او،ازدواج را راه كار عملى مى داند و حتى در مواردى كه خطر انحراف و فساد وجود دارد،ازدواج را بر او واجب و ضرورى مى داند. در اهمیت ازدواج كه پیامبر اسلام(ص) فرمود: من تزوّج احرز نصف دینه; كسى كه ازدواج كند نیمى از دین خود را حفظ كرده است.1 و نیز فرمود: النكاح سنتى فمن رغب عن سنتى فلیس منى;2 ازدواج سنت من است،پس هركس از سنت من روى گردان شود از من نیست. وقتى كه غریزه جنسى از راه صحیح و شرعى ارضا شود و روح پر اضطراب انسان اعتدال و آرامش یابد،حقایق زندگى را بهتر درك مى كند و به سوى دین و سعادت خود،گام هاى بزرگ ترى برمى دارد. فلسفه ازدواج شاید بعضى افراد هنگام ازدواج این سؤال در ذهنشان نقش ببندد كه چرا انسان ازدواج مى كند و به عبارت دیگر،فلسفه ازدواج چیست؟ خداوند سبحان در قرآن مجید فلسفه ازدواج را آرامش روح و روان و ایجاد پیوند دوستى و محبت بیان مى كند و این را از نشانه هاى خود مى خواند: (ومن آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا الیها وجعل بینكم مودة ورحمة;3 از نشانه هاى او این است كه براى شما همسر آفرید تا با او آرام بگیرید و میان شما مهر و محبت قرار داد.) انتخاب همسر اسلام انتخاب همسر را به عهده هریك از پسر و دختر گذاشته تا با واقع بینى،مآل اندیشى,تفكر و مشورت با والدین و افراد مطمئن،همسر خود را انتخاب كنند. جوانى كه هنوز فراز و نشیب هاى زندگى و سختى ها و مشكلات فرا روى آن را به طور كامل تجربه نكرده،نباید خود را بى نیاز از مشورت با خانواده و بزرگ ترها بداند. ضمن این كه بزرگان خانواده نیز نباید به حقوق فرزندان خود بى اعتنا و بى تفاوت باشند. البته پدر و مادر و بزرگان باید راهنماى آنان باشند،اما تصمیم گیرى نهایى را باید خود پسر و یا دختر بگیرند. عن ابن ابى یعفور عن ابى عبدالله(ع) قال: (قلت له: انى ارید ان اتزوج امراةً و اِنّ ابویّ ارادا غیرها قال تزوّج التى هویت ودع التى یهوى ابواك;4 ابن ابى یعفور مى گوید: به امام صادق(ع) عرض كردم: من مى خواهم با زنى ازدواج كنم،ولى پدرم و مادرم زن دیگرى را مى خواهند به همسرى من درآورند. امام(ع) فرمود: زن دل خواه خود را بگیر و آن زنى را كه پدر و مادرت مى خواهند،ترك كن.) آثار ازدواج ازدواج آثار فردى،اجتماعى و اقتصادى فراوانى دارد. از نظر فردى،انسان متأهل،احساس مسئولیت مى كند و چشمش از نگاه به نامحرم پاك مى شود و قلب سلیم پیدا مى كند. پیامبر(ص) فرمود: (هركدام از شما توانایى دارید همسر اختیار كنید،زیرا ازدواج،چشم را از نامحرم بهتر مى پوشاند و پاك دامنى نیكوترى مى بخشد.)5 از نظر اجتماعى نیز ازدواج پیامدهاى مثبتى دارد. كاهش فسادهاى اخلاقى و جنسى،تضمین سلامت روانى افراد،ایجاد محیطى امن و آرام براى یكایك اشخاص و… از جمله آثار و فواید مثبت ازدواج است. معیارهاى گزینش همسر یكى از معیارهاى مهم در گزینش همسر،مسئله هم شأن بودن دختر و پسر است. اسلام به هم شأن بودن دختر و پسر در امر ازدواج تأكید كرده و با واژه (هم كفو) از آن یاد كرده است; یعنى دختر و پسر باید از نظر دین،اخلاق،فرهنگ و اصالت خانوادگى هم سنگ و همانند هم باشند. متأسفانه بعضى خانواده ها به معیارهاى غیر صحیح و ساختگى از جمله: ثروت،مقام و شغل،ماشین،خانه و غیره اهمیت بیشترى مى دهند و معیارهاى صحیح و اصولى را فرع بر آن ها مى دانند. طبیعى است كه با چنین نگرشى،زندگى استحكام و دوام طولانى نخواهد داشت. دین،اصول زندگى و اخلاق،ركن بهزیستى است. دختر و پسر دین دار و با اخلاق،شایسته یك دیگرند و در صورت ازدواج،سعادت مند خواهند شد. ازدواج خوب و شایسته هماره مایه آرامش روح و روان و آسایش جسم و جان است و اساس خوش بختى و سعادت دختران و پسران را بنیان مى نهد و زندگى آنان را پایدار مى سازد. اگر دختر و پسر هم شأن نباشند و تن به ازدواج دهند،نگرانى ها و ناراحتى هاى فراوانى را به وجود مى آورند. مگر این كه یكى هم رنگ دیگرى شود و با بى اعتنایى به معیارهاى اصولى،بنیان خانواده را بنا كنند،كه البته چنین زندگى اى همانند ساختمانى است كه پایه آن را كج بنا نهاده اند و هر لحظه احتمال ریزش دارد.
چهارشنبه 29/8/1387 - 20:49
دعا و زیارت
اُنس طلبى یکى از گرایش هاى ذاتى است. انسان ذاتاً اهل انس و رفاقت است و از مأنوس شدن با دیگران لذّت مى برد. حتّى خشن ترین و بى رحم ترین طبایع، بدون هیچ گونه ترغیب و تشویقى، با کسانى که در زمینه اى مادّى یا معنوى داراى نقاط مشترکى هستند، طرح دوستى ریخته، و هنگامى که در کنار آنان قرار گیرند، احساس راحتى کرده، با آنان مأنوس مى شوند. البته انگیزه ها متفاوت است و دوست هاى نیز طبعاً به اقتضاى شرایط سنّى و انگیزه هاى گوناگون از کیفیّت و امتیازات یکسانى برخوردار نیستند. دوستى کودکان، کشش ذاتى، انعطافى پاک، و انعکاشى از یک جاذبه ى ساده ى طبیعى است که از غریزه ى انس طلبى سرچشمه گرفته است. به سادگى شکل مى گیرد و با همه ى لطافت و صفا و پاکى، پایان مى پذیرد. دوستى میان سالان و کسانى که دوران پرشور جوانى را پشت سر گذارده، شیرینى ها و تلخکامى -هاى زندگى را چشیده، و از تجربیّات فراوانى برخوردارند، نوعاً ناشى از جلب منفعت ، و با انگیزه و هدفى خاص است که معمولاً با تحقیق و بررسى توأم بوده، پس از آگاهى یافتن از طرز تفکّر و خصایص اخلاقى و رفتارى طرف مقابل – و وجود شایستگى متناسب با هدف مورد نظر در او – تداوم مى یابد و در عین حال، با درایت، مآل اندیشى و رعایت احتیاط همراه بوده، از افراط و تفریط به دور است، و در صورتى که مطلوب خود را در آن نیابند، بر استمرار آن لجاجت و اصرارى نداشته، از خود سرسختى نشان نمى دهند. امّا جوانان که از کشش هاى طبیعى قوى ترى برخوردارند، به اقتضاى غریزه انس طلبى و میل ذاتى، به دوستى و رفاقت عشق مى ورزند. آسان پذیر و زودپسندند. به سادگى مجذوب یکدیگر گشته، بدون آشنایى از ویژگى هاى اخلاقى و سوابق خانوادگیِ طرف مقابل، عمیق ترین روابط دوستى را با هم قرار برقرار مى سازند. به یکدیگر کاملاً اعتماد کرده، تمام اسرار خود را در اختیار هم قرار مى دهند. در اثر شدّت محبّت و علاقه ى شدید، عیوب یکدیگر را نمى بینند، و انتقاد دیگران را درباره ى دوستان خود نپذیرفته، آن را دور از حقیقت و غیرواقع بینانه تلقى مى کنند. در دوستى و رفاقت خود بسیار جدّى بوده، حدّ و مرزى براى آن قایل نیستند... پیشرفت هاى معقول مادّى قرارگیرد مى تواند امتیازى مثبت و خصیصه اى کارآمد به حساب آید که علاوه بر ارضاى کامل یک گرایش طبیعى و برآورده شدن یک خواسته ى روانى، محیط زندگى را از شادابى، طراوت و نشاط فراوانى برخوردار مى سازد. در عین حال محبّت و دوستى سرمایه ى گرانبهایى است که نمى توان آن را بیهوده به این و آن بخشید، بلکه با توجّه به نقش آن در سوق دادن انسان به کمال، باید تنها در جایى به کار رود که دل مجذوب کمال نماید. از این رو میزان محبّت آدمى نسبت به دیگران باید متنایب با میزان شایستگى آنان باشد. نقش دوستى در زندگى، فکر و اندیشه، اخلاق و سلیقه، روحیه و رفتار آدمى انکارناپذیر است. انسان به شدّت از دوستان و معاشرین خود رنگ مى پذیرد. این مسأله آن چنان جدّى و فراگیر است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرموده اند: «انسان در زندگى بر اساس دین رفیق خود مشى مى نماید».1 تأثیرپذیرى انسان از محیط و معاشران از یک سوى و خطرات و آفات گوناگونى که دوستى و رفاقت را با همه ى مزایا و آثار مثبت و فوق العاده اش مانند هر پدیده ى مادّى یا هر امر معنوى مورد تهدید جدّى قرار داده از سوى دیگر، آدمى را به مراقبت دایمى و دقّت فراوان در مورد رفاقت و گزینش دوستان فرا مى خواند. با نقل برخى از روایت معصومین(علیهم السلام) در این باره بیش از پیش به حساسیّت این مسأله واقف خواهیم گشت: حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند : «مَنِ اتَّخَذَ أَخاً مِن غَیرِ اختِبارٍ أَلجَأَهُ الإضطِرارُ إِلى مُرافَقَة الأشرارِ. مَنِ اتَّخَذَ أَخاً بَعدَ حُسنِ الإختِبارِ دامَت صُحبَتُهُ وَ تَأَکَّدَت مَوَدَّتُهُ».2 «آن که ناسنجیده و بدون امتحان کسى را به دوستى برگیزند، ناچار باید به رفاقت افراد شرور و فاسد تن در دهد. کسى که پس از آزمایش، دیگرى را به دوستى برگیزند، رفاقتش پایدار و مودّتش استوار خواهد ماند. در عین حال پیوند دوستى در همه ى شرایط محکم و پایدار نمى ماند. بسا دوستى ها که به دشمنى مبدّل گردد. این است که امام صادق(علیه السلام) به بعضى از اصحاب و یاران خود چنین فرموده اند: «لا تُطلِع صَدِیقَکَ مِن سِرِّکَ إِلاّ عَلى ما لَوِ اطَّلَعَ عَلَیهِ عَدُوُّکَ لَم یَضُرَّکَ فَإِنَّ الصَّدِیقَ قَد یَکُونُ عَدُوّاً یَوماً مّا».3 «دوست خود را از اسرار زندگیت آگاه مکن مگر رازى که اگر دشمنت از آن آگاه شود به تو زیان نرساند. زیرا هر دوستى ممکن است روزى دشمن تو گردد». آرى باید تا حدود روابط دوستانه را با دقّت و حساسیّت تعیین نموده، از حریم عق و مصلحت قدمى فراتر نگذاشت. امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: «أحبِب حَبِیبَکَ هَونَا مّا عَسى أَن یَکُونَ بَغِیضَکَ یَوماً مّا وَ أبغِض بَغیضَکَ هَوناً مّا عَسى أَن یَکُونَ حَبِیبَکَ یَوماً مّا».4 «با دوست خود در دوستى تندروى مکن شاید روزى دشمنت گردد و در دشمنى با کسى که مورد خشم تو است مدارا کن بسا روزى دوست تو گردد». امام صادق(علیه السلام) فرموده اند : «دوستى و رفاقت حدودى دارد. کسى که واجد تمام آن ها نیست دوست کاملش مدان و آن که هیچ یک از آن ها را ندارد اصلاً دوستش مخوان: نخست آن که ظاهر و باطن او نسبت به تو یکسان باشد. دوّم: زینت و آبروى تو را زینت خود، و زشتى تو را زشتى خود داند. سوّم: دارایى و مقام، او را نسبت به تو تغییر ندهد. چهارم: هرچه در اختیار دارد از تو دریغ نورزد. پنجم: تو را هنگام بى نوایى و گرفتارى وانگذارد.».5 هم چنین به بعضى از اصحاب خود فرموده اند: «مَن غَضِبَ عَلَیکَ مِن إِخوانِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ فَلَم یَقُل فِیکَ شَرّاً فَاتَّخِذهُ لِنَفسِکَ صَدیقاً». 6 «هرکس سه بار بر تو خشمگین گردد و درباره ات چیزى ناپسند نگوید (شایسته ى رفاقت است) او را دوست خود قرار ده». در حدیثى دیگر چنین مى فرمایند: «لا تُسَمِّ الرَّجُلَ صَدِیقاً سِمَة مَعرُوفَة حَتّى تَختَبِرَهُ بِثلاثٍ: تَغضَبَهُ فَتَنظُرَ غَضَبَهُ یُخرِجُهُ إِلَى الباطِلِ، وَ عِندَ الدِّینارِ وَالدِّرهَمِ وَ حَتّى تُسافِرَ مَعُهُ».7 «کسى را به نیک دوست خود مخوان تا آن که در سه چیز او را آزمایش کنی: اوّل : او را به خشم آور و بنگر آیا خشمش او را از حق به باطل مى کشاند؟ دوّم: با پول (و مال دنیا) سوّم: با او مسافرت کن (و ببین چگونه رفتار خواهد کرد).». انسان نیازمند دوستى و رفاقت است، و براى ارضاى این خواسته، ناگزیر از گزینش دوستى است که با انس گرفته و در سختى ها و ناملایمات زندگى او را یارى رساند. دوست عاقل بسان چراغى درخشان، تاریکى هاى زندگى را نور و روشنایى مى بخشد. و دوست احمق حاصلى جز کسالت و تیرگى و تاریکى به بار نخواهد آورد. امام صادق(علیه السلام) فرموده اند: «أَلإخوانُ ثَلاثَةٌ: فَواحِدٌ کَالغِذاءِ الَّذى یُحتاجُ إِلَیهِ کُلَّ وَقتٍ فَهُوَ العاقِلُ، وَ الثّانِى فِى مَعنیَ الدّاءِ وَ هُوَ الأَحمَقُ، وَ الثّالِثُ فِى مَعنیَ الدَّواءِ فَهُوَ اللَّبِِیبُ».8 «برادران و دوستان صمیمى سه قسم اند: یک قسم مانند غذاست که (حیات انسان به آن وابسته، و آدمی) در همه ى حالان به او نیازمند است. و او رفیق عاقل و خردمند است . قسم دوّم به منزله ى بیمارى است (که ادامه ى دوستى با او حیات انسانى را تهدید مى کند) و او رفیق احمق است. و قسم سوّم به مثابه ى دارو است و او رفیق فرزانه و اندیشمند است (که براى دردهاى درونى هم چون دارویى شفابخش عمل مى نماید)». هم چنین از پدر بزرگوارشان نقل مى کنند که آن حضرت فرموده اند: «پدرم على بن الحسین (علیه السلام) به من فرمودند: فرزندم! در نظر داشته باش که با پنج کس همنشین نگردى و با آنان گفتگو و رفاقت در راهى نکنی! عرض کردم: پدر جان، آن ها کیانند؟ فرمودند: مبادا با دروغگو رفاقت نمایی! او به منزله ى سرابى است که دور را در نظرت نزدیک ساخته، و نزدیک را برایت دور جلوه مى دهد. بپرهیز از رفاقت با فاسق و گناهکار که تو را به لقمه اى یا به کمتر از آن بفروشد! زنهار از همنشینى با بخیل که در سخت ترین هنگام نیازمندیت، مالش را از تو دریغ نماید. از دوستى با احمق خوددارى نما که او مى خواهد به تو سود رساند ولى (به واسطه ى حمایتش) زیانت زند. و با کسى که قطع رحم کرده، رفاقت نداشته باش که او را در سه جاى قرآن ملعون یافتم ... ». 9 حضرت على (علیه السلام) تأثیرپذیرى نفس آدمى را از مصاحبان نااهل این چنین توصیف فرموده اند: «لا تَصحَبِ الشَّرِیرَ فَإِنَّ طَبعَکَ یَسرِقُ مِن طَبعِهِ شَرّاً وَ أَنتَ لا تَعلَمُ».10 «با افراد شرور و فاسد دوستى و مصاحبت نداشته باش، زیرا ناخودآگاه طبیعت و نفس تو از طبع او بدى را مى رباید». از آن حضرت درباره ى رفیق بد سؤال کردند، فرمودند: «أَلمُزَیِّنُ لَکَ مَعصِیَةَ اللهِ».11 «کسى که معصیت خدا را براى تو جلوه دهد (تا به آن رغبت کرده، آلوده شوی)». و درباره ى مجالست با دنیا دوستان مى فرمایند: «خُلطَة أَبناءُ الدُّنیا تَشِینُ الدِّینَ وَ تُشعِفُ الیَقِینَ».12 «معاشرت با اهل دنیا، دین را معیوب و یقین را تضعیف مى نماید». در حدیث دیگرى تأثیر همنشینى با خردمندان و عالمان را رفاقت با ملائکه ملأ أعلى دانسته، مى فرمایند: «صاحِبِ العُقَلاءَ وَ جالِسِ العُلَماءَ وَ أَغلِبِ الهَواءَ تُرافِقِ المَلأَ الأَعلی».13 «با عاقلان و خردمندان مصاحبت کن و با عالمان و صاحبان دانش همنشین باش و بر هواى نفس چیره شود تا رفیق ملائکه و همدم بالاییان گردی». جوان و انتخاب شغل : در جوامع سنّتى که هنوز بقایاى پیکر صدمه خورده و نیمه جان آن در برخى از کشورهاى جهان سوم و خصوصاً در روستاها وجود دارد. در هیچ زمانى انتخاب شغل به عنوان یک مسأله ى حادّ و مهمّ اجتماعى به حساب نمى آمده است. بلکه با توجّه به محدودیّت رشته هاى شغلى و تلقى معقول و منطقى مردم از شغل به عنوان یک وظیفه ى انسانى و وسیله اى براى تأمین امرار معاش، فرزندان پسر در هر خانواده به شکل یک رسم مقبول همگانى، از دوران کودکى تدریجاً با کسب و کار پدران خود آشنا شده و به طور طبعى به آن علاقمند مى گشتند، و بدون این که درباره ى شغل آینده ى خویش دغدغه اى داشته باشند، آن را به عنوان یک شغل خانوادگى تلّقى کرده، به سادگى و بدون هیچ مشکلى مشغول کار مى شدند. گسترش دامنه ى علوم و صنایع و انشعابات روزافزون هر یک از شاخه ها و رشته هاى مختلف آن، ضرورت آموزش هاى لازم در زمینه ى فراگیرى تخصّص هاى متناسب با هر رشته، کثرت نوع نیازها، تفاوت فروان قابلیّت ها و استعدادها، گوناگونیِ سلیقه ها، و متحوّل شدن انگیزه ها و دیدگاه ها نسبت به امور زندگى و از آن جمله مسأله ى کسب و کار، شغل را به عنوان یکى از مسایل مهمّ جوامع انسانى و به صورت یک مشکل اجتماعى براى همه ى طبقات خصوصاً نسل جوان درآورده است. در کنار همه ى این مسایل، افزایش روزمرّه ى تقاضاى کار و کمبود زمینه هاى کارى و نتیجتاً بى کاریِ گروه قابل توجّهى از طبقات مختلف جامعه – که خود زمینه ساز مفاسد اجتماعى، فرهنگى و اخلاقى فراوانى براى جوامع انسانى است14مسأله کار و انتخاب شغل را به صورت یک مسأله ى پیچیده، و به عنوان یکى از معضلات لاینحل بسیارى از جوامع حتّى جوامع غربى و پیشرفته مبدّل ساخته است. رشد کاذب ارزش کارهاى ادارى و زرق و برق فریبنده ى آن، و سقوط فرهنگى کارهاى اصیل و ارزشمند از جایگاه والا و منزلت رفیع و ارزش حقیقى خود که ارمغان تمدّن و مولود نامشروع تهاجمات فرهنگى و تبلیغات سوى بیگانگان است نیز بیش ازپیش به آتش این مسأله دامن زده است، به طورى که انتخاب شغل را مى توان بزرگ ترین دغدغه ى نسل جوان در عصر حاضر به حساب آورد. قطع نظر از وظیفه ى بزرگ طرّاحان، قانون گذاران و صاحب نظران مسایل اجتماعى، و تکلیف سنگین دولتمردان و دست اندرکاران امور اقتصادى – که مسؤولیّت فراهم آوردن زمینه ى کار براى بیکاران، و اشتغال نیروهاى جوان و خواهان کار در مشاغل مناسب، در درجه اوّل متوجّه آنان است – و جدا از اقدامات انسانى و خداپسندانه ى صاحبان مکنت و ثروت در این زمینه، گشودن این گره ى کور و حلّ اساسى و ریشه اى این معضل بزرگ اجتماعى، نیازمند تلاشى است عمیق و همه جانبه، و فعالیتى فراگیر و گسترده، براى به وجود آوردن یک تحوّل عظیم فرهنگی! ما مسلمانیم، اسلام و تشیّع نیز دین و مذهب، و آیین و فرهنگ ماست . و این، نداى حقّ، سخن پیامبر خدا، فرمایش رسول عظیم الشأن اسلام، و کلام عقل کلّ است که پاکیزه ترین کسب ها را کار و فعالیت بدنى معرّفى مى کنند. سعید بن جبیر نقل مى کند که از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) پرسیدند: «أیُّ کَسبِ الَّرجُلِ أَطیَبُ؟ قال : عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ...».15 «پاکیزه ترین شغل براى آدمى کدام است؟ فرمودند: کار مرد با دستش!». البته هیچ کس منکر ارزش دانش، و فضیلت فعالیّت هاى فکرى در زمینه ى فنونِ مختلف علمى و صنعتى، خصوصاً تلاش و کوشش علمى در راه فراهم آوردن امکانات بهزیستى و رفاه اجتماعى نیست. روزگار تحمّل بار سنگین و فشار کُشنده و طاقت فرساى کارهاى سخت بدنى نیز به یمن تلاش گسترده ى دانشمندان و به برکت فعالیّت بى وقفه ى پژوهشگران و اندیشمندان سپرى گشته، گرچه در این وادى، درد دل ها فراوان است و استخوانى در گلو و خارى در چشم! لیکن سخن در ارزیابى فضیلت هاى فراموش شده است. تلاش بدنى و فعالیّت جسمى که بنابر فرمایش حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) کار پیامبران و بدگان صالح خدا است و امروزه از دیدگاه قشر عظیمى از تحصیل کردگان ما آن چنان فاقد ارزش گشته، که اشتغال به آن را براى خود نوعى کسر شأن به حساب مى آورند، چنان چه از جایگاه حقیقى و ارزش واقعى خود برخوردار گردد، نقش تعیین کننده اى در حلّ مشکل ایفا خواهد نمود. على بن ابى حمزه نقل مى کند: «حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر (ع) را در حالى که در زمین خود کار مى کردند و قدم هاى مبارک شان در آب بود، دیدم عرض کردم : فدایت شوم، (چرا شما کار مى کنید؟ مگر) کارگران کجایند؟! فرمودند: اى على،کسانى که از من و پدرم بهتر بودند با دست در زمین خود کار مى کردند. پرسیدم: آن ها که بودند؟ فرمودند: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و امیرمؤمنان و پدران من (علیه السلام) ،همگى با دستان خود کار مى کردند، کار با دست، کار پیامبران، رسولان و مردان صالح است. 16 امام صادق (ع) نیز کشاورزى را محبوب ترین کارها نزد خداوند دانسته اند: «... ما فِى الأعمالِ شَیءٌأَحَبُّ إِلى اللهِ مِنَ الزِّراعَةِ...».17 «در میان کارها، هیچ عملى نزد خدا محبوب تر از کشاورزى نیست». امیرمؤمنان (علیه السلام) هم بنده ى درستکار صاحب حرفه ى درستکارى را که با دستانش کار مى کند دوست دارد». «إنَّ اللهَ عَزَّوَجلَّ یُحِبُّ العَبدَ المُحتَرِفَ الأَمِینَ».18 «خداوند بزرگ، صاحب حرفه ى درستکارى را که با دستانش کار مى کند دوست دارد». و رسول خدا(صلى الله علیه وآله) هنگامى که از کسى خوش شان مى آمد، مى پرسیدند: «هَل لَهُ حِرفَةٌ ؟ فَإِن قالُوا لا، قالَ: سَقَطَ مِن عَینِی». «آیا حرفه اى دارد؟ چنان چه پاسخ منفى بود، مى فرمودند: از چشمم افتاد». و سبب آن را این چنین بیان مى فرمودند: «اگر مؤمن حرفه و شغلى نداشته باشد دین خود را وسیله ى امرار معاش قرار مى دهد!».19 زراره نقل مى کند مردى حضور امام صادق(علیه السلام) آمده، عرض کرد: «إِنّى لا اُحسِنُ أَن أَعمَلَ عَمَلاً بِیَدِى وَ لا اُحسِنُ أَن أَتَّجِرَ وَ أَنَا مُحارِفٌ مَحتاجٌ. فَقالَ: إِعمَل فَاحمِل عَلى رَأسّکَ وَ استَغنِ عَنِ النّاسِ».20 «هنر کار بدنى ندارم، تجارت نیز از عهده ام ساخته نیست، مردى محروم و مستمندم، (چه کنم؟) حضرت فرمودند: با سرت باربرى کن و خود را از مردم بى نیاز بدار.». البته استعدادهاى فطرى و قابلیّت هاى طبیعى را نیز نمى توان از نظر دور داشت. باید آن ها را شناخت و با توجه به شوق و علاقه ى شخصى، نیازمندى هاى جمعى، زمینه هاى کاریِ موجود، و امکانات بالقوّه، کار و کسبى شایسته و متناسب با توانمندى هاى فردى برگزیند، تا از یک سو، جامعه از خیر و فیض تلاش افراد بهره مند گردند. از سوى دیگر، هر یک از افراد نیز با علاقمندى و دل گرمى، به کارهایى که صلاحیّت و شایستگى بیشترى براى آن دارند، بپردازند. رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى فرمایند: «إِعمَلُوا فَکُلُّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ».21 «همه شما کار کنید (و بدانید) هر کس، کارى را که براى آن آفریده شده و متناسب با استعداد و توان اوست، راحت تر و) به آسانى انجام مى دهد». هم چنین با توجّه به اهتمام فوق العاده ى شرع مقدّس به طهارت مال، و تأثیر شگفت انگیز غذاها در روح و جسم آدمى، باید از تحصیل مال از راه کارهایى که با شئونات معنوى و عفّت و اخلاق عمومى سازگار نیست، و از اشتغال به کارهایى که مورد نهى آیین حیات بخش اسلام واقع گردیده نیز به شدّت پرهیز نمود. امام صادق (علیه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل مى کنند که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: «أَلعِبادَةََََََََََََََََََََ سَبعُونُ جُزءاً وَ أَفضَلُها جُزءاً طَلَبُ الحَلالِ».22 «عبادت داراى هفتاد جزى مى باشد که برترین آن ها به دست آوردن روزى حلال است ». رسول خدا (صلى الله علیه وآله) جوان توانا و نیرومندى را دیدند که از آغاز صبح به کار مشغول شده است. اصحاب عرض کردند: اگر این جوان، نیرومندى و قدرت جوانى خویش را در راه خدا به کار مى بست، شایسته ى ستایش بود. حضرت فرمودند: «این چنین نگویید، اگر این جوان برا ى تأمین معاش خودکار مى کند تا در زندگى محتاج دیگران نبوده، و از مردم بى نیاز گردد، با این کارش در راه خدا گام برداشته است. و چنان چه براى کمک به پدر و مادر ضعیف و کودکان ناتوان خود تلاش مى کند تا امور زندگى آنان را تأمین ساخته، و از مردم بى نیازشان سازد، باز هم در راه خدا قدم گذارده است. ولى اگر براى ثروت اندوزى ومباهات کار مى کند، البته به راه شیطان رفته، و از راه حقّ منحرف گشته است». 23
چهارشنبه 29/8/1387 - 20:46
دعا و زیارت
آغاز پیدایش شیعه را كه براى اولین بار به شیعه على (اولین پیشوا ازپیشوایان اهل بیت ) معروف شدند همان زمان حیات پیغمبر اكرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامى در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادى در برداشت كه طبعا پیدایش چنین جمعیتى را در میان یاران پیغمبر اكرم (ص) ایجاب میكرد. پیغمبر اكرم در اولین روزهاى بعثت كه به نص قرآن مأموریت یافت كه خویشان نزدیكتر خود را بدین خود دعوت كند صریحاً به ایشان فرمود كه هر یك از شما به اجابت من سبقت گیرد وزیر و جانشین و وصى من است. على (علیه السلام) پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اكرم ایمان او را پذیرفت و وعده هاى خود را تقبل نمود و عادتاً محال است كه رهبر نهضتى در اولین روز نهضت و قیام خود یكى از یاران نهضت را به سمت وزیرى و جانشینى به بیگانگان معرفى كند ولى به یاران و دوستان سرتا پا فداكار خود نشناساند یا تنها او را باامتیاز وزیرى و جانشینى بشناسد و بشناساند ولى در تمام دوره زندگى و دعوت خود , او را از وظائف وزیرى معزول و احترام مقام جانشینى او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقى میان او و دیگران نگذارد. پیغمبر اكرم (ص) به موجب چندین روایت مستفیض و متواتركه سنى و شیعه روایت كرده اند تصریح فرموده كه على (علیه السلام) در قول و فعل خود , از خطا و معصیت مصون است هر سخنى كه گوید و هر كارى كه كند با دعوت دینى مطابقت كامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام. على علیه السلام خدمات گرانبهائى انجام داده و فداكاریهاى شگفت انگیزى كرده بود مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اكرم در شب هجرت و فتوحاتى كه در جنگهاى بدرو احد و خندق و خیبر به دست وى صورت گرفته بود كه اگر پاى وى در یكى از این وقایع در میان نبود اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق ریشه كن شده بودند. جریان غدیر خم كه پیغمبر اكرم (ص) در آنجا على (ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى كرده و او را مانند خود متولى قرار داده بود بدیهى است این چندین امتیازات و فضائل اختصاصى دیگر كه مورد اتفاق همگان بود و علاقه مفرطى كه پیغمبر اكرم به على (ع) داشت طبعاً عده اى از یاران پیغمبر اكرم را كه شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وامیداشت كه على (ع) را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وى پیروى كنند چنانكه عده اى را بر حسد و كینه آن حضرت وامیداشت. گذشته از همه اینها نام (شیعه على) و (شیعه اهل بیت) در سخنان پیغمبر اكرم (ص) بسیار دیده میشود.
چهارشنبه 29/8/1387 - 20:43
دعا و زیارت
سید على حسینى خامنه اى فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در روز 24 تیرماه 1318 برابر با 28 صفر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند. رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى کرد و... آن شام هم نان و کشمش بود.» امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند: «منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم.» رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند. تحصیلات ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند». ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند. در حوزه علمیه نجف اشرف آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تى ایشان به مشهد باز گشتند. در حوزه علمیه قم آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند. مبارزات سیاسى آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد». همراه با نهضت امام خمینى (ره) آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند. در تبعید رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند. در آستانه پیروزى انقلاب اسلامی درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند. مسئولیت ها آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم: * پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... در اسفند 1357. * معاونت وزارت دفاع در سال 1358. * سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358. * امام جمعه تهران، 1358. * نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359. * نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358. * حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق. * ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران. * ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند. * ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360. * ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366. * ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368. * رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
چهارشنبه 29/8/1387 - 20:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته