• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1291
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5552روز قبل
دعا و زیارت
عوامل حقیقى كامیابى :2- كار و كوشش و فعالیت
لیس للانسان الا ما سعى سعادت هر كس در گرو عملش مى باشد.
صفحات گیتى و نظام جهان آفرینش گواه روشنى است كه كامیابى هر موجودى وابسته به فعالیت و كوشش اوست . تا صدها فعل وانفعال شیمیائى در یك نهال به وجود نیاید، هرگز یك درخت برومند نخواهد شد. هر موجود ذیر وحى ار روى غریزه و یا فطرت به این حقیقت رسیده كه بقاء ناموس حیات در گرو كار و كوشش است .
عدم پیروزى عده اى از جوانان ما عللى دارد. یكى از آن علل این است كه روح كار كردن و فعالیت در بعضى از آنها كشته شده است .
هجوم جوانان به سوى ادارات و اشغال كرسیها و میزهاى مؤ سسات دولتى گواه روشنى است كه عشق به كارهاى سنگین كمتر شده است .
بجاى اینكه این جوانان مولد ثروت باشند مصرف كننده ثروت هستند.
زندگى مردان موفق شهادت مى دهد كه همگى مرد كار و زحمت بودند و به قول الكساندر هامیلتن نابغه عصر خود: ((
مردم مى گویند تو نابغه هستى . من از نبوغ خود خبر ندارم فقط مى دانم شخص زحمتكشنى هستم .)) و به قول یكى دیگر از دانشمندان : ((آنچه شده ام نتیجه كار است . من در سراسر عمرم لقمه اى بدون كار و زحمت نخورده ام .))
این صنایع شگفت انگیز مولود كوششهاى خستگى ناپذیر دانشمندان است . مخترع رادیو گاهى تا سحر در حالى كه همه اهل خانه در خواب فرو رفته بودند، كار مى كرد.
ادیسون براى تكمیل پاره اى از اختراعات خود شبها و روزها در آزمایشگاه مى ماند و براى آن كه نیروى برق را طورى تسخیر كند كه استفاده از آن ارزن و آسان باشد، بارها اتفاق مى افتاد كه دو روز و یا سه روز از آزمایشگاه بیرون نمى آمد و چه بسا غذا خوردن را فراموش مى كرد و به چند پاره نان خشكیده اكتفا مى نمود.
در زندگانى پاستور دانشمند بزرگ فرانسه مى خوانیم كه شعار او در طول زندگى ((
كار))
بود. گاهى چنان سرگرم كار مى شد كه سروصدا و غوغاى بیرون آزمایشگاه را نمى شنید. حتى هنگامى كه قواى مهاجم آلمان شهر پاریس را محاصره كردند و غریو توپهاى دشمن در آن شهر محشر بپا كرد، او به هیچ وجه این غوغا را كه بیرون آزمایشگاه بپاخاسته بود، متوجه نشد.
ناپلئون شبانه روز پنج ساعت مى خوابید و بقیه ساعات را مشغول كار بود.
نابغه شرق ، ابن سینا، مردى پركار و پرمطالعه بود. كتابهاى متنوع او یادگار و نشانه فعالیتهاى خستگى ناپذیر اوست . كتاب ((
شفا)) در فلسفه و ((قانون ))
در طب دو اثر بزرگ او شهرت جهانى دارد و كتاب اخیر وى به زبانهاى زنده جهان ترجمه شده است .
ابن رشد، دانشمند اسلامى ، از موقعى كه با كتاب آشنا شده بود حتى یك روز از عمر خود را بدون مطالعه و تفكر نگذارنده بود.
كتاب ((
جواهر الكلام ))
یكى از كتابهاى نفیس و از مدارك فقه اسلامى است و تاكنون كتابى به این جامعى در فقه نوشته نشده است . چاپ اخیر كتاب در حدود چهل جلد نسبتا قطور مى باشد.
دانشمند گرامى آقاى محمدتقى قمى كه از شخصیتهاى ایرانى ساكن مصر بود، نقل مى كرد كه روزى تمام مجلدات این كتاب را به نظر اساتید دانشگاه مصر رسانیدم و گفتم همه این مجلدات را با این دقت ، یك نفر نوشته است . آنان از شنیدن این سخن فوق العاده تعجب كردند.
یكى از اساتید بزرگ و عالیقدر ما از فقید علم و فلسفه و عرفان آقاى شاه آبادى نقل مى كرد كه :
پدرم یكى از شاگردان مرحوم نویسنده كتاب ((
جواهر الكلام ))
بود. روزى كه آن دانشمند بزرگ با مرگ و فقدان فرزند ارشد و دانشمند خود روبرو گردید، موقعى مراسم غسل او به پایان رسید كه هوا روبه تاریكى بود. لذا قرار شد بدن او را در یكى از بقعه هاى صحن مطهر امیرالمؤ منان بگذارند و فرداى آن روز مراسم تشییع در میان انبوه جمعیت به عمل آید.
با اینكه مرحوم صاحب ((
جواهر)) داغدار بود مع الوصف همان شب برنامه مطالعه و نوشتن خود را تعطیل نكرد. با كمال صبر و استقامت ، پس از خواندن مقدارى از كلام اللّه مجید در كنار بدن فرزند عزیز خود به مطالعه و نوشتن صفحاتى از كتاب ((جواهر))
پرداخت .
مرجع عالیقدر اسلام مرحوم آقاى بروجردى مى گفتند: ((
یك شب كه درباره یكى از مسائل علم اصول (ترتب ) فكر مى كردم و مى نوشتم چنان سرگرم مطالعه و فكر و نوشتن بودم كه رنج بى خوابى را ملتفت نبودم . یك مرتبه صداى مؤ ذن به گوشم رسید، متوجه شدم كه هوا دارد روشن مى شود و من از آغاز تا پایان شب سرگرم كار بوده ام .))
در افسانه هاى پیشینیان آمده است كه در نقاط گوناگون زمین گنجهائى است و روى هر گنجى اژوهائى است و تا بر آن پیروز نشویم . گنج میسر نخواهد شد.
بسیارى از مردم این مطلب را افسانه پنداشته و گروهى نیز به ظاهر آن اكتفا كرده اند . یعنى تصور نموده اند كه واقعا در زیر زمین گنجها و دفینه هائى است و حقیقتا روى هر گنجى مارى خوابیده است .
در صورتى كه جمله فوق حقیقتى را در بر دارد و آن گنجها همان ذخائر فكرى یا طبیعى است كه در اختیار بشر گذارنده شده ، و موهبتهائى است كه خداوند بزرگ به ما داده است . آن مارها كنایه از مشكلات و مشقتهائى است كه باید بشر در راه تحصیل آن متحمل گردد.
ادیسون مى گوید: ((
هیچ یك از اختراعات من محلول تصادف نیست . وقتى كه معتقد شدم فلان كار نتیجه بخش است خودم را به آن كار مى بندم و تجربه روى تجربه مى كنم تا كامیاب شوم .))
نیوتن مى گوید: ((اگر من به جائى رسیده ام براثر كار و كوشش است .))
میكلانژ مى گوید: ((اگر مردم مى دانستند كه براى احراز مقام استادى چه رنجها برده ام از دیدن شگفتیهاى هنرم متعجب نمى شدند.))
و به قول بزرگمهر باید لب فروبست و بازو گشود و كار كرد و دم نزد و یقین نمود كه كلید طلائى كامیابى كار و كوشش ‍ است .
براستى برخى از مردان روان عظیمى دارند و روح آنها بسان دریا بى قرار است . حرارت و عشق و علاقه آنها به كار و هدف ، آنها را به جنبش و حركت در مى آورد. حتى در لحظات سخت زندگى نیز دست از كار و كوشش بر نمى دارند.
مورخ بزرگ اسلامى ، ابن خلدون ، شاهكار نفیس خود به نام ((
مقدمه بر تاریخ ))
را در تبعید گاه نوشته است .
فیلسوف شرق ، خواجه نصیر الدین طوسى ، كه مدتها در قلعه ((
الموت )) از طرف فرقه اسماعیلیه باز داشت بود كتاب بزرگ و ذیقیمت خود به نام ((شرح اشارات ))
را در آن زندان نوشته است .
دانشمند بزرگ ما، مرحوم شهید اول ، اثر ارجدارى به نام ((
لمعه ))
را كه متن قوانین اسلامى است در زندان دمشق نوشته است .
سروالترراله ((
تاریخ دنیا))
را در زندان نوشته است .
رابن كرمو شاهكار ادبیات انگلستان را در زندان به وجود آورده است . ما در این قسمت به همین اندازه اكتفا كرده و سخنانى از بزرگان براى خوانندگان گرامى نقل مى نمائیم .
رسول گرامى كارگرى را دید كه دستش آماس كرده بود. دست او را بلند كرد و فرمود: ((
آتش دوزخ هیچ گاه این دست را نمى سوزاند. این دستى است كه خدا و پیامبر او آن را دوست مى دارند. هر كس از دسترنج خود زندگى كند خدا با نظر رحمت به او مى گردد.))
(1)
عابدى خدمت پیامبر رسید. به عرض حضرتش رساندند كه او تمام سال را با عبادت مى گذراند و مخارج عائله او را برادرش مى دهد. پیامبر فرمود: ((
برادر او كه متكفل مخارج عائله اوست از وى در نزد خدا مقربتر و از او عابدتر است .))
امیرمؤ منان در مسجد كوفه به دسته اس برخورد كرد كه در گوشه اى نشسته بودند. از خصوصیات آنها پرسید. عرض ‍ كردند: ((رجال الحق )) هستند و اگر كسى چیزى به آنها بدهد مى خورند والا صبر مى نمایند. فرمود: ((سگان بازار كوفه نیز چنین هستند. اگر استخوانى برسد مى خورند و گرنه صبر مى كنند.)) سپس دستور داد كه حلقه ((رجال الحق ))
پراكنده شود و هر كدام دنبال كارى بروند.
سعادت و خوشبختى در خانه كسى را مى زند كه ساعى و كوشا باشد.
كسانى كه جهان را تكان داده اند، از نظر مواهب عقلى و فكرى ، زیاد فوق العاده نبوده اند؛ بلكه شالوده موفقیت آن ها را كار و كوشش و بعدا ثبات و استقامت تشكیل مى داده است .
بزرگان جهان براى تامین زندگى از تصدى كارهاى كوچك پروائى نداشتند. بسیارى از شاگردان حضرت امام صادق علیه السلام روغن فروش ، كفش دوز، شتردار، و... بودند.
افلاطون هنگام سیاحت در مصر مخارج سفر خود را از روغن فروشى در مى آورد.
لینه گیاه شناس معروف كفش دوز بود.
بدبختانه یكى از فحشهاى رجال ما این است كه در مقام مذمت افراد مى گویند: حمال ! در صورتى كه باربرى شغل شریفى است و اگر یكى روز باربران اسكله دست به اعتصاب بزنند، یا باربران یك شهر دست از كار بكشند، زندگى فلج مى شود.
پیشواى بزرگ جهان انسانیت حضرت امیر مومنان علیه السلام با دست خود باغهاى زیادى احداث میكرد و بعدا به بینویان واگذار مى نمود. با قدرت بازوان خود قناتهاى متعددى در گوشه و كنار مدینه بوجود آورد و از عرق ریزى در راه كار هرگز واهمه نداشت .
پیامبر اسلام كسى را كه سرباز اجتماع باشد لعن نموده و او را از رحمت خدا دور دانسته است .
(2)
پشواى پنجم ما حضرت امام باقر علیه السلام در هواى گرم به مزرعه و باغ خود مى رفت و در حالى كه عرق از پیشانى او مى ریخت ، دستورات لازم به متصدیان كار مى داد و شخصا كارها را روبه راه مى ساخت . وقتى مورد اعتراض یكى از دوستان خود محمد منكدر قرار گرفت و او تصور كرد كه كار كردن براى شخصیتى مانند امام باقر شایسته نیست ، امام در پاسخ وى گفت : ((
كار و كسب یك نوع عبادت است . من بدین وسیله مى خواهم خود و خانواده ام را از تو و دیگران بى نیاز سازم .))
(3
يکشنبه 20/11/1387 - 13:52
دعا و زیارت
عوامل حقیقى كامیابى :1- كار در خور ذوق و استعداد
در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى است كه ذوقش را دریابد!
یكى از رموز كامیابى این است كه جوان رشته اى را تعقیب كند كه مطابق ذوق و سلیقه و توانائى روحى و فكرى او باشد.
دستگاه آفرینش همه را یكنواخت نیافریده و در همه افراد بشر توانائى همه كار به ودیعت ننهاده است . بلكه براى گردش چرخهاى اجتماع ، افراد را با ذوق و استعدادهاى مخصوصى آفریده است تا هر یك رشته اى را دنبال كند كه ذوق آن را دارد و كارى را انجام دهد كه از عشق باطن و نیروى فطرى او سر چشمه مى گیرد.
پاره اى از شكستها و ناكامیهاى جوانان معلول انحراف ازى این اصل مسلم است كه گاهى ؛ بر اثر تبلیغات غلط و تربیتهاى نادرست دنبال كارى مى روند كه ذوق و استعداد آن را ندارند و از كارى كه شایستگى و برازندگى آن را دارند سرباز مى زنند.
آنها این اصل مسلم را فراموش كرده اند كه : در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى است كه ذوقش را دریابد!
بخاطر دارم در سالهاى 30،31،32 كه مساءله نفت سرزبانها افتاده بود و هر زن و مرد ایرانى یك ((
تفكر نفتى )) پیدا كرده بود و كارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قیمت قابل توجهى در میان اجتماع پیدا كرده بودند، طرز تفكر بیشتر دانشجویان به حكم تبعیت از محیط فرق كرده بود و همه و یا بیشتر دانشجویان خواستار شركت در رشته مخصوص ‍ ((نفت ))
شده بودند ولو اینكه بیشتر آنها ذوق آن را نداشتند.
سخت ترین ضربه بر پیشرفت و كامیابى یك فرد دانشجو این است كه بدون این كه استعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقیق ، رشته اى را تعقیب كند كه ذوق آن را ندارد.
جوانى كه ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر مى بارد و فكر ریاضى او بسیار ناچیز است و كامیابى او به طور مسلم در غیر رشته ادبى رضایت بخش نخواهد بود.
از دفتر خاطرات یك نقاش هنرمند سرگذشت كوتاهى را نقل مى كنم : وى در محیط دبیرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس مى خواند و نه مى گذاشت همكلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و دیگران بود ولى چشم و ابرو و پیشانى او از استعداد مخصوصى حكایت مى كرد. یك دبیر روان شناس او را به حضور طلبید، مقدارى او را پند داد، و از عواقب این طرز زندگى ترسانید و گفت : ((
همواره سایه پدر بالاى سر انسان نیست ، مشكلات زندگى فراوان است و این وضع باعث عقب افتادگى توست .))
در این لحظه كه او سخن مى گفت ، ناگهان متوجه شد كه دانش آموز در حالى كه سخنان او را گوش مى دهد، با قطعه ذغالى كه از روى زمین برداشته ، عكس مرغى را كه روى شاخه هاى پر برگ نشسته است ، روى زمین مى كشد.
دبیر هوشمند دریافت كه این عنصر براى نقاشى آفریده شده ، نه براى حل معالات جبرى . او هر چه در این راه رنج ببرد، كمتر سودى خواهد برد. وظیفه وجدانى خود دانست كه به ولى او جریان و تشخیص خود را گزارش دهد.
او هنگامى كه با پدر وى روبرو گردید چنین گفت : ((
فرزند شما ذوق سرشارى در هنر نقاشى دارد. اگر او را وادار كنید كه تغییر رشته دهد شاید در این رشته سرآمد روزگار گردد))
. گذشت زمان صحت گفتار دبیر آزموده را اثبات كرد و چیزى نگذشت كه وى نقاش چیره دست و هنرمندى گردید.
از ادیسون پرسیدند چرا اغلب جوانان موفق نمى شوند؟ گفت : ((
براى اینكه راه خود را نمى شناسد و در جاده دیگرى گام برمیدارند))
.
یك چنین افراد دو نوع ضرر بر جامعه مى زنند: 1- كارى كه شایستگى آن را دارند و اگر آن را تعقیب كنند كامیاب مى شوند، انجام نمى دهند. 2- كارى را كه عهددار آن شده اند بخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمى آیند.
عقربك استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى كارى كه براى آن آفریده شده متوجه است .
سعادتمند كسى است كه مربیان او سمت تمایل این عقربه را بدست بیاورند.
امروز در كشورهاى توسعه یافته با آزمایشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست مى آورند و آنها را وادار مى نمایند كه در رشته اى كه استعداد آن را دارند وارد شوند.
ایكاش دانشمندان به موازات دستگاههاى حرارت سنج و زلزله سنج ، دستگاهى به نام ((
استعداد سنج ))
اختراع مى كردند تا در تمام آموزشگاهها نصب مى شد و میلیونها استعداد بشرى براثر بدى محیط و ناآشنائى مربیان و پدران و مادران به هدر نمى رفت .
گالیله در بچگى علاقه به ساختن ماشین آلات بچگانه داشت . پدر او بر خلاف میل فرزند، او را وادار كرد كه طب بخواند. او در این راه ترقى نكرد. سپس به آموختن ریاضیات و فیزیك پرداخت بالنتیجه نبوغ خود را در نجوم و چیزهائى كه عقربك استعداد او نشان مى داد، ابزار نمود.
گالیله نخستین كسى بود كه اثبات كرد زمین به دور خورشید مى گردد و نخستین كسى بود كه ((
پاندول ))
ساعت را ساخت .
تولستوى هنوز بچه بود كه علاقه زیاد به مطالعه كتاب پیدا كرد و كتابهاى فلسفى را زیاد مى خواند و در این دوران سعى مى كرد مسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پایان عمر این مسائل در قلمرو و فكر او بود.
جرج مورلند نقاش حیوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابزار مى كرد. او با این كه در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت ، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود به یادگار گذارد.
زراه كولبرن از طفولیت استعداد ریاضى اش نمودار بود. گاهى از او مى پرسیدند: ((
در یك سال یا بیشتر چند ثانیه وجود دارد؟))
پس از تاءمل مختصرى پاسخ صحیح آن را مى داد.
جیمز وات ، مخترع چندین آلت مكانیكى و كاشف نیروى بخار، از آغاز كودكى به آزمایش علاقه زیادى داشت و از این طریق كامیابى هائى در علوم طبیعى بدست آورد.
داروین در دوران كودكى كلكسیون جانوران داشت . و این كشش طبیعى او را به مطالعه درباره ثبات و یا تحول انواع واداشت و نظریه اشتفاق و تحول انواع را پس از یك سفر طولانى به وسیله كتاب ((
بنیاد انواع ))
انتشار داد.
از پیشوایان مذهبى ما دستور اكید رسیده است كه خود را بشناسیم و بسان غواضان در دریاى وجود خود فرو رویم و با نورافكنهاى قوى خود، به شناسائى درون خود بپردازیم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.
تمایلات باطنى ما بسان مغیاطیسى است كه شبیه و هم سنخ خود را مى كشد و در مخزنى به نام ((
حافظه ))
انبار مى نماید و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى مى كند. اگر آنچه را مى آموزیم مطابق ذوق و تمایلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تا مدتى ثبات و قرار خود را حفظ مى كند. ولى اگر كارى را تعقیب نمائیم كه شایستگى طبیعى آن را نداریم ، در اندك زمانى از مغز و مراكز حفظ ما فرار مى كند و در نتیجه موفقیت ما خیلى كم مى شود. یك چنین فرد منحرف از تمایلات استعداد خود بسان كسى است كه بر خلاف جریان آب شنا كند. یا دستخوش امواج كوه پیكر آب مى گردد و یا با كامیابى ناچیزى روبرو مى شود.
وقتى انسان خود و شایستگى خود را شناخت و كار مطابق استعداد خود را پذیرفت ، چون عشق و كشش باطنى آن را دارد، در هدف خود كامیاب مى گردد.
یك سلسله استعدادهائى هست كه در شرائط مخصوصى بروز و نمو مى كند. روان شناس زبر دستى لازم دارد كه این نوع استعدادها را تشخیص دهد.
چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصیل كودن و نفهم به نظر مى رسند ولى بعدا در سنین مخصوصى نابغه مى شوند. پیداست ، به حكم قوانین طبیعى ، شكفتن ایت ، گونه شایستگى شرائط دیگرى لازم داشت است . مى گویند اینشتین ، دانشمند بزرگ و ریاضى دان عصر حاضر، در كلاسهاى ابتدائى رفوزه مى شد، ولى او در محیطهاى مخصوصى قدرت دورنى خود را ابزار نمود.
چه بسا افسرانى كه یك مدت به زبونى و ترس و بیعرضگى معروف بودند، ولى در موقع كار، دلاوریهائى از خود نشان دادند كه دهانها از تعجب باز ماند.
به ملكشاه سلجوقى خبر رسید كه قیصر روم در صدد تسخیر بغداد است . با ارتش منظم به سمت مرز ایران حركت كرد. خواجه نظام الملك روزى از ارتش سان دید، ناگاه قیافه سرباز كوتاه قدى توجه او را جلب كرد. دستور داد كه او را از صف بیرون كنند. تصور كرد كه از این سرباز كارى ساخته نیست . ملكشاه گفت : ((
چه مى دانى ؟ شاید همین سرباز قیصر را اسیر كند)) اتفاقا فتح و پیروزى با مسلمانان شد و قیصر روم به دست همین سرباز اسیر گردید
يکشنبه 20/11/1387 - 13:51
دعا و زیارت
مقدمه
دوران جوانى دوران امید و آرزوست . دوران نشاط و طراوت است . در این حلقه از حیات ، دورنماى آینده زندگى براى هر جوانى مانند رؤ یاهاى شیرین در برابر دیدگان پرفروغش مجسم مى گردد. فكرها مى كند، نقشه ها مى ریزد و آرزوهاى بلند در مغز خود ترسیم مى كند.
ولى چه بسا دوران جوانى فردى سپرى مى گردد و پیرى او فرا مى رسد اما او هنوز به كوچكترین آرزوى خود نرسیده است . گاهى برخلاف انتظار، بعضى ها به بیش از آنچه آرزو مى كنند نائل مى گردند و تمام رؤ یاهاى شیرین آنها صورت خارجى پیدا مى كند.
به طور مسلم شكست آن یكى و پیروزى آن دیگرى بى علت نیست و علت هر دو را باید در درون زندگى آنها جستجو كرد.
مطمئن باشید آن فرد موفق و پیروز از طریقى وارد صحنه زندگى شده كه آن طریق ، پیروزى او را تضمین كرده ولى آن دیگرى كه شكست خورده غالبا بر اثر اشتباهات و راههاى غلطى بوده كه با پاى خود پیموده است .
هدف ما در این كتاب بیان گوشه اى از علل پیروزى مردان موفق جهان و راز خوشبختى آنهاست تا نسل جوان از برنامه سودمند و تجربیات آنها حداكثر استفاده را بنمایند. در جاده اى قدم بگذارند كه قبلا همواره است و از راههاى پر پیچ و خم و سنگلاخها و بیراهه هاى زندگى بپرهیزند.
راز موفقیت مردان بزرگ و سر كامیابى آنها یكى دوتا نیست . البته قسمتى از كامیابى آنها مرهون استعدادهاى باطنى و نبوغ فكرى است كه به طور و راثت یا به علل دیگر به آنان رسیده است و ناگفته پیداست كه این گونه عوامل قابل تحصیل نیست ؛ بلكه موهبتهائى است كه خداوند براى نظام آفرینش در اختیار آنها گذارده است .
صفحات آینده این كتاب اثبات خواهد كرد با اینكه این گونه عوامل در پیشروى جوانان مؤ ثر است ، اما اثر آنها زیاد نیست و عوامل مؤ ثر ترقى ، امور دیگرى است كه هر فرد علاقمند به آینده خود به آسانى مى تواند آنها را بكار بندد و از آنها استفاده كند. و اگر هم بحد نوابغ جهان نرسد، مى تواند یك فرد ممتاز و مبدء آثارى براى اجتماع خود باشد. این موفقیت خود در خور تحسین است و بیشتر جوانان بر اثر گم كردن راه ترقى از این موفقیت محروم مى شوند.
ترقیات انسان اكثرا در گروتربیتها، فعالیتها، كوششها و اجراء برنامه هاى مخصوصى است كه در نخستین بخش این كتاب از نظر خوانندگان مى گذرد و تاءثیر. راثت در ترقى و انحطاط، نسبت به این عوامل بسیار كم است .
اكنون ما عوامل و رموز كامیابى مردان بزرگ جهان را به طور اجمال با ذكر شواهد و نمونه هاى زنده از نظر خوانندگان گرامى مى گذارنیم .
يکشنبه 20/11/1387 - 13:49
دعا و زیارت
عبرت !

مى دانیم كه در دوران رژیم محمدرضا پهلوى (شاه مدفون ) جمعى از وعاظ بزرگ ، ممنوع المنبر بودند (یعنى حق نداشتند منبر بروند) یكى از این وعاظ محترم ، حضرت حجة الاسلام والمسلمین آقاى محمدتقى فلسفى (دامت تاءییداته ) بود.
یكى از موثقین ، مطلبى در این رابطه نقل كرد، كه خلاصه اش چنین است :
((یكى از علماء از طرف مرحوم آیت اللّه العظمى بهبهانى (ساكن اهواز) نزد دكتر اقبال (رئیس شركت نفت آن روز) رفت ، و با او در مورد آزاد شدن منبر آقاى فلسفى صحبت كرد، او جواب داد (این موضوع مربوط به اجازه شخص شاهنشاه است ))، بنا بر این شد كه دكتر اقبال در این ارتباط با شاه صحبت كند.
وقتى كه دكتر اقبال جریان را به شاه گفته بود، شاه چنین پاسخ داد: ((فلسفى دیگر در این كشور مرد)) (یعنى دیگر تا من زنده ام فلسفى نباید منبر برود، و تصور مى كرد كه آقاى فلسفى دیگر پیر شده و زودتر از او مى میرد، پس ‍ فلسفى دیگر تا آخر عمر نباید منبر برود).
ولى اینك ببینید كه شاه جنایتكار چگونه - آنهم در خارج از كشور - مرد و دفن گردید، ولى حضرت آقاى فلسفى منبر مى رود و مردم از بیانات پرفیضش بهره مند مى شوند. فاعتبروا یا اولى الابصار.

سه شنبه 15/11/1387 - 23:12
دعا و زیارت
خاطره اى از جنگ

رزمنده اى نقل مى كرد، با دوستم در جبهه نور بر ضد صدامیان كافر در ناحیه جنوب بودم ، دوستم بر اثر اصابت تیر (یا تركش خمپاره ) به زمین افتاد و دیدم در حال شهادت قرار گرفت ، او را به سوى قبله كشاندم ، دیدم اشكى ریخت و گفت : عزیز جان ، مرا به سوى كربلا بكشان ، صورتش را به جانب كربلا برگرداندم ، شنیدم در آن حال كه با سوز و گداز روحانى خاصى بود، سه بار گفت : السلام علیك یا اباعبداللّه الحسین ، و سپس شهد شهادت نوشید، و گوئى روحش به سوى كربلا رفت و حسین (ع ) آمد و او را با خود برد.

تاریخ در جریده عالم به خون نوشت
تاریخ استقامت دیرین گامتان
اى جمع بى كرانه پروانه گان شوق
هرگز مبادا، یكه و تنها امامتان

سه شنبه 15/11/1387 - 23:11
دعا و زیارت
نمونه اى از پارسائى امام خمینى

یكى از اعضاى دفتر امام خمینى (مدظله العالى ) چنین نقل كرد:
یك روز بر طبق وظیفه اى كه هر ماه بر عهده داشتیم ، در پایان ماه ، صورت مخارج ماهیانه را (در جماران ) به خدمت امام فرستادیم ، كه در ضمن آن ، مخارج خانه امام ، مخارج شخصى مهمانى ها و رفت و آمدهاى امام ، و پول برق خانه (اجاره اى حضرت امام در جماران ) را نوشته بودیم .
وقتى صورت مخارج را فرستادیم ، پس از نیم ساعت ، حاج احمد آقا (فرزند امام ) تلفن زده و گفتند: ((از وقتى كه صورت داده اید، امام مرتب در لب باغچه قدم مى زنند و سخت ناراحت است ، زیرا مخارج خانه آقا، در این ماه از ده هزار تومان ، تجاوز كرده است ، لذا امام مى فرماید: اگر خرج خانه من از ده هزار تومان تجاوز كند، من اصلاً از اینجا مى روم )).
حاج احمد آقا گفت : شما ببینید كه در این ماه ، خرج اضافى چه بوده است ، كه به آقا بگوئیم و خیال امام ، راحت شود.
ما پس از جستجو در دفاتر، سه قلم خرج اضافه آن ماه را یافتیم كه ابداً مربوط به منزل امام نبوده است مثلاً:
1- گازوئیلى كه از خانه امام زیاد آمده بود، ما گفتیم كه آن را در انبار حینیه جماران بریزند.
2- به ماشینى كه خانواده حضرت امام را مى برد، بر اثر بى توجهى راننده خسارتى وارد شده بود، و خرجى پیدا نموده بود.
3- ملامین برزنتى براى خانه حضرت امام ، تهیه شده بود، تا داخل منزل حضرت امام از بالاى پشت بام دیده نشود، زیرا پاسداران در آنجا پاس ‍ مى دادند.
این چند قلم اضافه خرج را خدمت امام فرستادیم و در نتیجه ایشان احساس آرامش كردند و آسوده خاطر شدند.
هزاران درود پاكبازان تاریخ بر تو اى وارسته زمان ، كه نور قداست و پارسائى تو بر تارك زمان مى درخشد

سه شنبه 15/11/1387 - 23:10
دعا و زیارت
همدم السّلطنه ؟

رضاخان ، قبل از تولد، پدرش را از دست داد، مادرش بخاطر وضع بد مالى ، قنداقه او را برداشت ، و از سواد كوه مازندران به تهران گریخت ، در تهران در كوچه ارامنه اطراف میدان مولوى ، در بالاخانه اى سكونت نمودند.
مادر رضاخان در این محله رختشوئى مى كرد، و خوشنام نبود، رضاخان هم كه بزرگ شد از لاتهاى محله گردید، و بعد با زن سالخورده اى كه صفیه نام داشت و رختشوئى مى كرد، رابطه جنسى برقرار كرد و از او صاحب دخترى شد كه او را ((همدم )) نام نهاد.
چون صفیه ، بدنام بود، در انتساب این دختر به رضاخان اختلاف شد، رضاخان اظهار داشت كه صفیّه را صیغه كرده است ، به این ترتیب ، ((همدم )) دختر رضاخان معرّفى شد.
همدم در نوجوانى ، غوطه ور در فحشاء و آلودگى شد، وقتى كه رضاخان ، فرمانده آتریاد قزاق گردید، براى حفظ آبرویش ، همدم را به پاریس فرستاد، او در پاریس فاحشه خانه باز كرد و خود خانم رئیس آن فاحشه خانه شد.
از همدم تا سال 1356 نامى در میان نبود، و خاندان كثیف پهلوى از بردن نام او عار داشتند،
سرانجام در همین سال عكسى از وى در ویژه نامه اطلاعات به مناسبت تولد شاه معدوم ، به عنوان ((همدم السلطنه )) (جزء خاندان پهلوى ) بچاپ رسید.

سه شنبه 15/11/1387 - 23:9
دعا و زیارت
 كلام خالص رزمنده !

یكى از مسئولین مى گفت : در جزیره آزاد شده ((فاو)) بودم ، با یك رزمنده مخلص از سپاه جمهورى اسلامى ایران ، اندكى ، هم صحبت شدم .
به او گفتم : چندى است كه در جبهه ها هستى ؟
گفت : پنجسال .
گفتم : قصد دارى ، چه مدت دیگر در جبهه بمانى ؟
گفت : تا انقلاب حضرت مهدى (عج ).
گفتم : پس از پى روزى كجا مى روى ؟
گفت : به سوى قدس ، براى آزاد سازى بیت المقدس .
گفتم : اگر فرصتى بدست آمد و به محضر امام خمینى (مدظله العالى ) رفتى چه مى گوئى ؟
گفت : ((براى چه به خدمت امام بروم ؟ مگر من چكار كرده ام كه لیاقت شرفیابى به حضور او را داشته باشم )).
گفتم : فرضاً اگر موفق شدى و به محضر ایشان رفتى ، چه مى گوئى ؟
گفت : نخست دستش را مى بوسم و سپس مى گویم اى امام عزیز، جانم به فداى تو باد ((تو با انقلاب و قیام خودت ، قلب پیامبر (ص ) را شاد كردى ... دعا كن كه ما همچنانكه با دشمن برون مى جنگیم ، با دشمن درون (شیطان نفس ) نیز بجنگیم و بر آن پیروز شویم )).
درود بر تو اى پاسدار و بسیجى قهرمان و مخلص و بى توقع ، كه عارفان وارسته باید قربان كلام از دل برخاسته و خالص تو شوند

سه شنبه 15/11/1387 - 23:8
دعا و زیارت
 امام حسن (ع ) در هفت سالگى !

امام حسن در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت ، و پاى منبر رسول خدا (ص ) مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مى شنید، به منزل ، باز مى گشت و براى مادرش فاطمه زهرا (ع ) نقل مى كرد (به این ترتیب كه همچون ، یك خطیب ، روى متكائى مى نشست ، و سخنرانى مى نمود، و در ضمن سخنرانى آنچه از پیامبر (ص ) فرا گرفته بود، بیان مى كرد).
حضرت على (ع ) هرگاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهرا(ع )، سخن مى گفت ، در مى یافت كه فاطمه (ع ) آنچه از آیات قرآن ، نازل شده ، اطلاع دارد، از او پرسید: ((با اینكه شما در منزل هستید، چگونه به آنچه كه پیامبر (ص ) در مسجد بیان كرده ، آگاه هستى ؟!)).
فاطمه زهرا(ع )، جریان را به عرض رساند، كه این آگاهى ، از ناحیه فرزندت حسن (ع ) به من انتقال مى یابد.
روزى على (ع ) در خانه مخفى شد، حسن (ع ) كه در مسجد، وحى الهى را شنیده بود، وارد منزل شد و طبق معمول بر متكا نشست ، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پیدا كرد، حضرت زهرا (ع ) تعجب نمود!، حسن (ع ) به مادر عرض كرد: ((تعجب مكن ، چرا كه شخص بزرگى ، سخن مرا را مى شنود، و استماع او مرا، از بیان مطلب ، باز داشته است )).
در این هنگام على (ع ) از مخفیگاه خارج شد و فرزندش ، حسن (ع ) را بوسید.

سه شنبه 15/11/1387 - 23:7
دعا و زیارت
مرحوم ثقة الاسلام حاج شیخ عباس قمى (رضوان اللّه علیه ) در منتهى الامال نوشته است .
میرزا یحیى ابهریست در عالم رؤ یا علامه مجلسى رضوان اللّه تعالى علیه را در صحن مطهر حضرت سیدالشهداء (ع ) در طرف پائین پاى حضرت در اطاق روضة الصفّا نشسته و مشغول تدریس است سپس مشغول موعظه شد و چون خواست شروع در مصیبت كند.
یك وقت كسى آمد و گفت : حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها فرمودند:
اذكر المصائب المشتملة على وداع ولدى الشهید یعنى ذكر كن مصائبى را كه مشتمل بر وداع فرزند شهیدم باشد.
مرحوم مجلسى نیز مصیبت وداع را ذكر كرد و خلق زیادى جمع بودند و گریه شدیدى نمودند كه مثل آن روز در عمرم ندیده بودم .
(82)
این اشك كه بر عزایت پیداست
در روز جزا مشترى او زهراست
دُرى است گران بها حقیرش مشمار
یك قطره او به حشر دریا دریاست
دوشنبه 14/11/1387 - 15:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته