• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 5028
تعداد نظرات : 1664
زمان آخرین مطلب : 3914روز قبل
اهل بیت
پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ـ به على علیه ‏السلام ـ :اى على! مهریه حوریان بهشتى را بپرداز : برطرف كردن مانع از سرِ راه و بیرون بردن خاكروبه از مسجد ، مهریه حوریان بهشتى است .
.
پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ـ به على علیه ‏السلام ـ :اى على! مهریه حوریان بهشتى را بپرداز : برطرف كردن مانع از سرِ راه و بیرون بردن خاكروبه از مسجد ، مهریه حوریان بهشتى است .
.

رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ـ فی بَیانِ ما رَأى فی لَیلَةِ المِعراجِ مِمّا كُتِبَ عَلى بَعضِ أبوابِ الجَنَّةِ ـ :

مَن أحَبَّ ألّا تَأكُلَهُ الدّیدانُ تَحتَ الأَرضِ فَلیَكنُسِ المَساجِدَ .

پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله ـ در بیان آنچه در شب معراج ، بر برخى از درهاى بهشت ، نوشته دید ـ :

هر كس دوست دارد خوراك كِرم‏هاى زیرِ خاك نشود ، مسجدها را نظافت كند .

منبع دارالحدیث
پنج شنبه 3/9/1390 - 19:7
مهدویت
روز موعود رسد دیر و یا زود
خوش هرآن کس که از این عهد رها بود

چون نباشد بجز از زهر در این جام
هر که دید و نپسندید بسا سود

این جهان پر ز غم و رنگ و ریا
نشود طاقتم افراز بیا

بنما روی خود از روی عزیمت
زین جهان بی وفا ، قصد وصال كبریا

تاب هجران نشود سهل به ما
یك تفقد به من و رو بنما

تا كه باشد كه از این كنج قفس
بروم بال زنان رو به سما

گل سلامش همه بر سوی تو است
عطر گلشن همه از بوی تو است

نشوی وصف در این نامه قسم
همه عالم سجده گه ، كوی تو است

شاید این جمعه بیاید شاید . . .


"واسه تو"

 منبعwww.va3to.blogfa.com

پنج شنبه 3/9/1390 - 18:49
شعر و قطعات ادبی

ابن الرضا به حجره غریبانه جان سپرد

او شمع جمع بود و چو پروانه جان سپرد

مسموم شد ز زهر جگر سوز اُمّ فضل

از روی شوق در ره جانانه جان سپرد

*******

گشته عالم غرق ماتم در عزاى جوادالائمه

كرده زهرا ناله بر پا از براى جوادالائمه

یوسف زهرا به سن نوجوانى گشته مسموم

مى‏ دهد جان در میان حجره ‏ى در بسته مظلوم

*******

یاجواد الائمه! ای خورشید عشق

ای مولای جوان من

چه زود غروب کردی!

*******

گشته عالم، غرق ماتم

در عزای جواد الائمه

کرده زهرا ناله برپا

در عزای جواد الائمه

شد ز بیداد، شهر بغداد

کربلای جواد الائمه

امام جواد(ع):

بدان که از دید خداوند پنهان نیستی

پس بنگر که چگونه هستی!

*******

در میان حجره یا رب کیست غوغا میکند

شکوه زیر لب ز بی رحمی دنیا میکند

همسرش از فرط شادی و شعف کف میزند

زین عمل خود را به عالم خوار و رسوا میکند

می زنم امروز در کوی توَلاّیت قدم

تا بگیری دست این افتاده را فردا جواد

در گلستان محمد، نخل سرسبز رضا

میوه قلب علی، ریحانه زهرا جواد

*******

مظلوم تر از جواد، بغداد نداشت

آن مظهر داد، تاب بیداد نداشت

می خواست که فریاد کند تشنه لبم

از سوز عطش، طاقت فریاد نداشت

منابع:

ماهنامه اشارات
ماهنامه گلبرگ
http://www.hawzah.net
http://sms4u.parsiblog.com
http://emamjavad.heyatblog.net

جمعه 6/8/1390 - 9:24
تبریک و تسلیت

شهادت امام جواد  علیه السلام را به همه شیعیان جهان تسلیت عرض میکنمتصاویر ویژه شهادت امام جواد ع

نوشته امام جواد (علیه السلام)
«إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنیئَةِ وَ عَواریهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ یُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ یَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.»:
حضرت جوادالأئمّه
(علیه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارایى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاریه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مایه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگیرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضایع شده و از این [صفت] به خدا پناه مىبریم.

جمعه 6/8/1390 - 9:18
اخبار

نوشته شده توسط محمد حسن غلامعلیان   

 ای اصحاب رسانه، ای صاحبان قلم، ای منادیان حق، دیروز رسالتی بردوش ما بود که سعی کردیم تا آخرین قطره خون خود آن را به بهترین شکل ممکن تحویل تاریخ دهیم و امروز وظیفه شماست که نگذارید دیرتر شود و این پیشکسوتان جهاد و شهادت، در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند...

ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون ... او بمطلب ها رسید و ما هنوز آواره ایم !!!

روز نامه کیهان 14/6/1390 گزارشی به قلم صدیقه توانا تهیه کرده که خواندن آن خالی از لطف! نیست، این گفتگو تحت عنوان «درمان جانبازان در پیچ و خم های اداری » در صفحه پنج !!! به چاپ رسیده.

گذشت زمان ثابت کرد که اکثریت روزی نامه ها ورسانه های سمعی وبصری ودولتمردان وکرسی نشینان معظلات ومشکلات ایثارگران را به بوته فراموشی سپرده اند و هر گاه در تنگنا افتاده اند سری به این قبیله محروم زده اند!

دوم آذر ماه 1384روزنامه کیهان در صفحه دوازده خود مطلبی تحت عنوان «لایحه ای که شایسته ایثارگران نیست» را قلمی می کند ، سپس با انتقادهای نه چندان کیهانی به مسئولین سفارش می کند که هوای ایثارگران را داشته باشید شاید روزی با آنها کار داشته باشیم!!!

در این نقد آمده است : «همه حکومت ها در تجلیل از بازماندگان نبردهای حماسی تاریخ کشور خود، حداقل یک هدف اساسی را دنبال می کنند که عبارت است از ارسال پیام اطمینان بخش به مردم سرزمین شان، تا آنها بدانند که اگر برای حفاظت از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی از خودگذشتگی و فداکاری می کنند، هرگز در پیچ و خم زندگی بعد از جنگ فراموش نخواهند شد.

با نگاهی گذرا به مقایسه تطبیقی ارائه خدمات به ایثارگران در سایر کشورها نسبت به محورهای مختلف انواع خدمات ارائه شده اعم از معیشت، بهداشت و درمان، حقوق و مزایا، زیست فردی و خانوادگی، رفاهی، آموزشی و فرهنگ، ملاحظه می کنیم که پس از گذشت مدت های متمادی از جنگ جهانی دوم، نه فقط خدمات رسانی کمرنگ نشده بلکه مدون تر و به مراتب افزون تر از قبل شده است. متأسفانه در کشور ما به دلایل مختلفی موضوعات ایثارگران دستخوش تغییرات و بعضاً کمرنگ و به مراتب بسیاری از موارد قانونی حذف شده است.اجرای صحیح قوانین بمراتب از قانونگذاری مهمتر است؛ چه بسا که قوانین ارزشمندی از تصویب مجلس محترم و هیئت وزیران گذشته باشد. ولی در رهگذر اجرا به ورطه فراموشی سپرده شده یا به نحوی اجرا شده که خلاف مقصود قانونگذار بوده و دقیقاً نتیجه معکوسی داده و یا بطور ناقص و نیم بند اجرا شده !

ارائه خدمات در لایحه فوق برای جانبازان زیر 25% بمیزان 90درصد حذف شده که جای بازنگری مجدد دارد و این توضیح که دلایلی از قبیل نبود بودجه هنگفت و نپذیرفتن نمایندگان مجلس، قانع کننده نیست، چراکه در طول پانزده سال گذشته با اینکه فروش نفت کمتر از 20دلار بوده خدمات ارائه شده و قوانین صادره چند برابر لایحه فوق بود که می توان گفت با کدام عقل و منطق این اقدام شبه انگیز در لایحه جدید صورت پذیرفته است و حال آن که فروش نفت هم کنون به بیش از 50دلار رسیده است و می بایستی برای کلیه جانبازان کمتر از 25% تمامی لایحه فوق دیده و لحاظ شود.

طبق ماده 57 و 99 به نظر می رسد که قوانین سوم و چهارم توسعه نیز می بایستی به لایحه اضافه شود از جمله اینکه خدمات رسانی به ایثارگران با رویکرد توانمند سازی و بهبود وضعیت اشتغال، معیشتی، مسکن ارزان قیمت، درمانی و بهبود وضعیت آموزشی و فرهنگی، حفظ و تثبیت و ارتقاء موقعیت شغلی آنان توسط دستگاه های مشمول ماده 2 لحاظ و افزوده شود.

در لایحه فوق می بایستی این بند نیز افزوده شود: کلیه دستگاه های دولتی ووابسته به دولت از تفسیر به رأی و بخشی نگری و نیم بند اجرا کردن قوانین پرهیز و خودداری و قوانینی را عیناً همانند آنچه که آمده اجرا و بالاترین مقام دستگاه مسئول اجرای آن خواهد بود.»

این روزنامه وزین از سال 1384 که این نقد محترمانه را نوشته تا کنون چند مطلب دیگر در ارتباط با مشکلات  جانبازان به رشته تحریر در آورده است؟

 

اینک این سئوال مطرح است که روزنامه های کثیر الانتشاری مانند کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی، ایران و......که از سرمایه ملی ارتزاق می کنند چه سهمی در سرپا نگاه داشتن فرهنگ ایثار وشهادت داشته اند؟

چند نماینده مجلس به رقم کمتراز یک درصدی تخصیص یافته جهت بنیاد شهید وامور ایثارگران دربررسی ماده 48  لایحه برنامه پنجم توسعه اعتراض کردند؟

آیا تذکر آیین نامه ای یکی از نمایندگان مردم تهران که گفت : روزی كه رزمندگان به جبهه رفتند، به فكر این نبودند كه امتیازاتی را از نظام بگیرند و حتی خود را بدهكار می‌دانستند وچرا کمتر از یک در صد برای آنان در نظر گرفته شده پاسخی در خور داشت؟

آیا دیگر نمایندگانی که درفصل انتخابات  به آسایشگاه های جانبازان وگلستان های شهدا هجوم می آورند چه حمایتی کردند؟

چه پاسخی دادند به نماینده مجلس آنگاه که گفت : در اینجا و هنگام بررسی این ماده، موارد مختلفی برای ایثارگران مطرح می‌شود، در حالی‌كه نیاز رزمندگان بیشتر برای درمان آنهاست. بر این اساس نباید در خصوص تسهیلات ایثارگران خیال كنیم كه امتیازات خاصی را به آنها داده‌ایم كه به كسان دیگر نداده‌ایم.هرچقدر هم برای ایثارگران، جانبازان، آزادگان و خانواده‌های شهدا و رزمندگان اقداماتی انجام شود، باز هم كم است، چرا‌كه عزت و سربلندی ما از آنهاست.

آیا دولت در رسیدگی به وضعیت ایثارگران با بار مالی مواجه است ؟

آیا هبه های میلیاردی به ورزشکاران که بایک مدال صاحب اپارتمان و چند صدمیلیون پول شدند و بعضا کوچکترین تعهدی هم به نظام ندارند برای دولت کریمه ومجلس محترم ! بار مالی ندارد؟

آیا شرم آور نیست که ایثارگران هشت سال دفاع مقدس باتنی زخمی ورنجور بحث درمان خودرانتوانسته اند حل نمایند؟

آیا صدر نشینان نظام می دانند اکثرایثارگران دربازپرداخت وامهای ضروری خود درتنگناهستند؟

آیا هتاكی نماینده محترم ! مجلس در خانه ملت!!! به جانباز روشندل مجتبی شاكری و حمله نیروی انتظامی دماوند به جانباز روشندل محمود کلهر بوته فراموشی سپرده شده؟

آیا فراموش خواهیم کرد گفته فردی را که از نردبام همین ایثارگران بالا رفت وگفت اینها منفعت طلب وزیاده خواه هستند؟

آیا فراموش کرده ایم كه جانبازی مقابل مجلس شورای اسلامی خود را آتش زد وگفتند معتاد بوده ودیگری جلوی ساختمان بنیاد جسم بیمارش را به شعله های آتش سپرد؟

در باره عملكرد صدا وسیما وكارهای فرهنگی بنیاد بهتر آن است كه كلامی نگوییم كه اگر بخواهیم به رشته نگارش در بیاوریم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد وچه بهتر كه قضاوت را به عهده تاریخ بگذاریم .

در حقیقت، شما مسئولان كشور و همه‏ ما، مدیون آحاد مردم و بخصوص ایثارگران هستیم كه با جان و توان و زحمات خودشان، این امكان را براى ما فراهم كردند.

ای اصحاب رسانه، ای صاحبان قلم، ای منادیان حق، دیروز رسالتی بردوش ما بود که سعی کردیم تا آخرین قطره خون خود آن را به بهترین شکل ممکن تحویل تاریخ دهیم وامروز وظیفه شماست که نگذارید دیرتر شود و این پیشکسوتان جهاد و شهادت، در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند......

شهریور 1390 هجری شمسی فاش نیوز

شنبه 16/7/1390 - 19:29
داستان و حکایت
آخرین طواف

راوى: موفق (یکى از خادمان امام(ع)) حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفرى بود که همراه با امام رضا (ع) به زیارت خانه خدا مى‏رفتیم. خوب به یاد دارم...
حضرت جواد را روى شانه‏ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف مى‏کردیم. در یکى از دورهاى طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجر الاسود» بایستیم. اولحرفى نزدم، اما بعد هرچه سعى کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج مى‏زد. به زحمت امام رضا(ع) را پیدا کردم و هرچه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجر الاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم.
ـ «پسرم! چرا با ما نمى‏آیى؟»
«نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما مى‏آیم»
«بگو پسرم!»
پدر! آیا مرا دوست دارید؟»
«البته پسرم»
«اگر سؤال دیگرى بپرسم، جواب مى‏دهید؟»
«حتما پسرم»
«پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است».
سکوت سنگینى بر لب‏هاى امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک درچشم امام جمع شده بودم. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و... .

سؤالى که فراموش کرده بودیم

راوى: اسماعیل بن مهران من و «و احمد بزنطى» در ده صریا در مورد سن حضرت رضا(#) صحبت مى‏کردیم. از احمد خواستیم که وقتى به حضور امام رسیدیم، یادآورى کند که سن امام را از خودشان بپرسیم.
روزى توفیق دیدار امام، نصیبمان شد. آن موقع، ما، جریان سؤال از سن امام را به کلى فراموش کرده بودیم، اما به محض این که احمد را دید، پرسید:
«احمد!.. چند سال دارى؟»
ـ سى و نه سال.
امام فرمود: «اما من چهل و چهار سال دارم».

به سوى شهر غربت

راوى: سجستانى روز عجیبى بود. فرستاده مأمون ـ خلیفه عباسى ـ آمده بود تا امام را از مدینه به سوى خراسان روانه کند. چهره و حرکات امام، همه و همه، نشانه‏هاى جدایى بودند. وقتى خواست با تربت پیامبر(ص) وداع کند، چند بار تا کنار حرم رسول خدا رفت و برگشت. انگار طاقت جدایى را نداشت.
طاقت نیاوردم. جلو رفتم و سلام کردم. به خاطر مسافرت و این که قرار بود امام به جاى مأمون در آینده خلیفه شود، به ایشان تبریک گفتم، اما با دیدن اشک امام، دلم گرفت. سکوت تلخى روى لب‏هایم نشست. امام فرمودند:
«خوب مرا نگاه کن!... حرکتم به سوى شهر غربت است و مرگم هم در همان جاست... سجستانى! ... بدن من در کنار قبر هارون ـ پدر مأمون ـ دفن خواهد شد».

گلیم کهنه اتاق

راوى: نعمان بن سعد کنار امیر المؤمنین على(ع) نشسته بودم. امام نگاهى به من کردند و فرمودند:
«نعمان!... سال ها بعد، یکى از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده‏اى شهید خواهد شد. اسم او مثل اسم من، على است. اسم پدرش هم مانند پسر «عمران» ، موسى است. این را بدان ! هر کس که قبر او را زیارت کند، خدا تمام گناهان قبل از زیارتش را خواهد بخشید... به خاطر پسرم على».
حرف امام که تمام شد، سکوت کردم و به گلیم کهنه اتاق خیره شدم. با خودم گفتم: «این درست !... اما من چرا گناه کنم که به خاطر بخشش، امام رضا علیه السلام را زیارت کنم؟ باید به خاطر دلم و براى محبتم به اهل بیت(ع) او را زیارت کنم».
به امام نگاه کردم. انگار با لبخندش حرفم را تأیید مى‏کرد.

در یاد مایى

راوى عبد الله بن ابراهیم غفارى تنگ دست بودم و روزگارم به سختى مى‏گذشت.
یکى از طلبکارهایم براى گرفتن پولش مرا در فشار گذاشته بود. به طرف صریا حرکت کردم تا امام رضا(ع) را ببینم. مى‏خواستم خواهش کنم که وساطت کنند از او بخواهد که مدتى صبر کنند.
زمانى که به خدمت امام رسیدم، مشغول صرف غذا بودند. مرا هم دعوت کرد تا چند لقمه‏اى بخورم. بعد از غذا، از هر درى سخن به میان آمد و من فراموش کردم که اصلا به چه منظورى به صریاء آمده بودم. مدتى که گذشت، حضرت رضا(ع)، اشاره کردند که گوشه سجاده‏اى را که در کنارم بود، بلند کنم. زیر سجاده، سیصد و چهل دینار بود. نوشته‏اى هم کنار پولها قرار داشت. یک روى آن نوشته بود: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله». و در طرف دیگر آن هم این جملات راخواندم: «ما تو را فراموش نکرده‏ایم. با این پول قرضت را بپرداز! بقیه‏اش هم خرجى خانواده‏ات است».

کوه و دیگ

راوى: اباصلت هروى همراه امام وارد «مرو» شدیم. نزدیک «ده سرخ» توقف کردیم. مؤذن کاروان، نگاهى به خورشید کرد و رو به امام گفت: «آقا! ظهر شده است».
امام پیاده شدند و آب خواستند. نگاهى به صحرا کردیم. اثرى از آب نبود. نگران بر گشتیم . اما ازتعجب زبانمان بند آمد. امام با دست‏شان مقدارى از خاک را گود کرده بود و چشمه‏اى ظاهرشده بود.
وارد «سناباد» شدیم. کوهى نزدیک سناباد بود که از سنگ آن، دیگ‏هاى سنگى مى‏ساختند. امام به تخته سنگى از کوه تکیه دادند و رو به آسمان گفتند:
«خدایا!... غذاهایى را که مردم با دیگ‏هاى این کوه مى‏پزند، مورد لطفت قرار ده و به این غذاها برکت عطا کن!»
فکر مى‏کنم خدا به برکت دعاى امام، به کوه، نظر خاصى کرد. چون امام خواستند که از آن روز به بعد، غذایشان را فقط در دیگ‏هایى بپزیم که از سنگ آن کوه ساخته شده باشد.
روز بعد، پس از کمى استراحت، امام به طرف محلى که «هارون» ـ پدر مأمونـ در آن دفن شده بود، حرکت کردند. مأموران حکومتى جار زدند که امام مى‏خواهد قبر هارون را زیارت کند، اما امام با یک حرکت ساده نقشه‏هاى مأموران را نقش بر آب کرد. آن حرکت هم این بود که کنار قبر هارون ایستادند و با انگشت، خطى در کنار قبر، کشیدند. بعد رو به ما فرمودند :
ـ این جا قبر من خواهد شد... شیعیان ما به این جا خواهند آمد و مرا زیارت خواهند کرد ... و هرکس به دیدار قبرم بیاید، خدا لطفش را شامل حال او خواهد کرد.
بعد رو به قبله ایستادند و نماز خواندند و با سجده‏اى طولانى، چیزهایى را زیر لب زمزمه کردند. اشک در چشمم جمع شده بود.

منبع:
مجله هنر دینى
مبارزین جنگ نرم
پنج شنبه 14/7/1390 - 19:47
داستان و حکایت
شربت گوارا

راوى: ابو هاشم جعفرى به سخنان امام گوش مى‏دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر مى‏کرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیاى حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در هیمن موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: ـ «کمى آب بیاورید !»
خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ایشان داد. امام، براى این که من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشیدند وبعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمى‏شد. اصلا نمى‏توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگى‏ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضاى آب کنم. این بار هم امام نگاهى به چهره‏ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمى آرد و شکر و آب بیاورید.»
وقتى خادم براى امام رضا(ع) آرد و شکر و آب آورد، امام آرد را در آب ریخت و مقدارى هم شکر روى آن پاشید. امام برایم شربت درست کرده بود. نمى‏دانم از شرم بود یا از خوشحالى که تشکر را فراموش کردم. شاید در آن لحظه خودم را هم فراموش کرده بودم. با کلام امام رضا(ع) ناخود آگاه دستم به طرف ظرف شربت دراز کردم.
شربت گوارایى است. بنوش ابوهاشم!... بنوش که تشنگى‏ات را از بین مى‏برد.

شما امام من هستید

راوی: یکى از دوستان ابن ابى کثیر بعد از شهادت امام موسى کاظم (ع)، همه درباره امام بعدى دچار شک و تردید شده بودند. همان سال براى زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکه رفتم.
یک روز، کنار کعبه، على بن موسى الرضا(ع) را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسى هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟»
هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا (ع) اشاره‏اى کردند و گفتند: «به خداقسم! من کسى هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است».
خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده‏ام و با صداى بلند چیزى گفته‏ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتى لب‏هایم هم تکان نخورده‏اند. با شرمندگى به امام رضا(ع) نگاه کردم وگفتم: «آقا... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید» .
حرف «ابن ابى‏کثیر» که به این جا رسید نگاهش کردم... بغض راه گلویش را گرفته بود. پایگاه خبری سنگر نیوز
پنج شنبه 14/7/1390 - 19:44
داستان و حکایت
نشانه موى پیامبر(ص)
مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(ع) رسید. جعبه‏اى نقره‏اى رنگ به امام داد و گفت : «آقا! هدیه‏اى برایتان آورده‏ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبر اکرم(ص) است. که از اجدادم به من رسیده است». حضرت رضا(ع) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهاى پیامبر است».
مرد با تعجب و کمى دلخورى به امام نگاه کرد و چیزى نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موى پیامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

صحبت گنجشک با امام (ع)

راوى: سلیمان (یکى از اصحاب امام رضا(ع) حضرت رضا(ع) در بیرون شهر، باغى داشتند. گاه‏گاهى براى استراحت به باغ مى‏رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکى هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته مى‏شد و صداهایى گنگ و نا مفهوم از گنجشک به گوش مى‏رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزى مى‏گفت.
امام علیه السلام حرکت کردند و رو به من فرمودند: «ـ سلیمان!... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمى به جوجه‏هایش حمله کرده است. زودباش به آن‏ها کمک کن!. ..
با شنیدن حرف امام ـ در حالى که تعجب کرده بودم ـ بلند شدم و چوب بلندى را بر داشتم . آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله‏هاى لب ایوان برخورد کرد و چیزى نمانده بود که پرت شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه مى‏گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافى نیست؟!»

میهمان دوستى امام(ع)

راوى: یکى از نزدیکان امام رضا(ع) مرد گفت: «سفر سختى بود. یک ماه طول کشید».
امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى!»
ـ « ببخشید که دیر وقت رسیدم. بى‏پناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم».
امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده‏اى میهمان دوست هسیتم».
در این هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعله‏اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده‏ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمى‏انداختم».
امام در حالى که با تکه پارچه‏اى، روغن را از دستش پاک مى‏کرد، فرمودند: ما خانواده‏اى نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

ابرهاى سیاه

راوى: حسین بن موسى از شما چه پنهان شک داشتم. نه به شخص امام رضا(ع) نه!... فقط باورم نمى‏شد که واقعا امامان معصوم، بتوانند قبل از اتفاقات از همه چیز اطلاع داشته باشند.
آن روز صبح به همراه امام رضا(ع) از مدینه خارج شدیم.
در راه فکر کردم که چقدر خوب مى‏شد اگر مى‏توانستم امام را آزمایش کنم.
در همین فکرها بودم که امام پرسیدند:
«حسین!... چیزى همراه دارى که از باران در امان بمانى؟!»
فکر کردم که امام با من شوخى مى‏کند، اما به صورتش که نگاه کردم، اثرى از شوخى ندیدم . با تردید گفتم: «فرمودید باران؟! امروز که حتى یک لکه ابر هم در آسمان نیست...»
هنوز حرفم تمام نشده بود که با قطره‏اى باران که روى صورتم نشست، مات و مبهوت ماندم .
سرم را که بالا گرفتم، زبانم بند آمد. ابرهاى سیاه از گوشه و کنار آسمان به طرف ما مى‏آمدند و جایى درست بالاى سر ما، درهم مى‏پیچیدند. بعد از چند لحظه آن قدر باران شدید شد که مجبور شدیم به شهر برگردیم.
پایگاه خبری سنگر نیوز
پنج شنبه 14/7/1390 - 19:41
اخبار

گروه فرهنگ و هنر: یك هزار و 670 هزار شهید، 212 هزار آزاده، یك هزار و 180 جانباز بالای 25 درصد و 2 هزار و 312 نفر جانباز زیر 25 درصد در سطح خراسان جنوبی هستند.

 

به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایكنا) شعبه خراسان جنوبی، «محمدرضا عرب پور»، رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی 17 شهریور در نشست مطبوعاتی گفت: روز 17 شهریور به نام شهدا نام گذاری شده كه در 17 شهریور سال 57 رژیم پهلوی بعد از نماز عید فطر جمع كثیری از مردم را در میدان ژاله تهران به شهادت رساند.

وی افزود: كشور ما حدود 220 هزار شهید تقدیم نهضت اسلامی كرده است كه مزار آن ها كانونی برای حركت های اسلامی و محل پرورش انسان های حماسی است.

رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی ادامه داد: حدود 43 هزار آزاده و 214 هزار جانباز بالای 25 درصد در سطح كشور وجود دارد كه در زمینه اشتغال و مسكن خدماتی به آن ها ارائه شده است.

عرب پور با اشاره به اینكه شهدا نقشی جاویدان از خود بر جای گذاشته اند بیان كرد: باید به صورت صحیح از خانواده شهدا و جامعه ایثارگری قدردانی شود و در این زمینه باید فرهنگ سازی صورت گیرد.

رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی اظهار كرد: صندوق ذخیره بودجه جانبازان و ایثارگران از ابتدای سال جاری تعطیل شده است كه با استفاده از این صندوق هزینه درمان بعضی از جانبازان داده می شد كه با تعطیل شدن این صندوق مشكلات زیادی به وجود اورده است كه مسئولین باید درصدد رفع آن باشند.

عرب پور اذعان كرد: بیش از 25 درصد از خانواده جانبازان از بیمه تكمیلی بهره مند نیستند كه مشكلی زیادی در این زمینه هم وجود دارد.

وی تصریح كرد: در زمینه رسیدگی به جانبازان مشكلات زیادی وجود دارد كه توسط مردم ومسئولین بعد از جنگ بی توجهی زیادی به آنها صورت گرفته است.

رئیس سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان جنوبی افزود: حدود هزار دانشجو فرزندان شاهد وایثارگر در استان و 600 دانشجو در استان های دیگر مشغول به تحصیل هستند كه خدماتی از قبیل پرداخت قسمتی از شهریه آنها، اعزام به اردوها و تشویق آنها در صورت موفقیت تحصیلی از جمله اقدامات بنیاد شهید استان است.

عربپور خاطر نشان كرد: سود سهام عدالت به جامعه ایثارگری پرداخت نشده و تسهیلات خاصی برای پرداخت یارانه ها به آنها در نظر گرفته نشده است.

شنبه 2/7/1390 - 20:13
اخبار
چرا جانبازان زیر 25 درصد از حقوق و مزایای دیگر جانبازان بهره مند نیستند؟به طور مثال می توان سابقه حضور در جبهه را با درصد جانبازی جمع کرد و امتیازهای خاصی قائل شد.

- اولا همه جانبازان ما به طور عام از مجموعه امتیاز هایی در کشور برخوردار هستند.این طور نیست که بگوییم جانباز زیر 25 درصد از آن امتیازها برخوردار نیست.فرض کنید ما الان می گوییم هر جانبازی با هر درصد از کارافتادگی،در صورتی که تحت پوشش خدمات درمانی نباشد،حتما خانواده اش بیمه همگانی و خود جانباز بیمه کامل تحت پوشش بنیاد است.یا مثلا کسورات قانونی را همه جانبازان معاف هستند،یا بحث ارتقای شغلی و امتیاز های استخدامی را دارا هستند.تنها تفاوتی که وجود دارد،بحث امتیاز ها یا خدماتی است که ما به عنوان بنیاد شهید می دهیم، معمولا این خدمات را به جانبازان بالای 25 درصدی که بر مبنای یکسری ضوابط مشخص شده اند،می دهیم.جمع کردن درصد جانبازی ،سابقه و جبهه هم الان برای معافیت سربازی فرزندان انجام می شود. اگر کسی درصد جانبازی با سابقه جبهه اش مثلا به 40 امتیاز برسد،یک فرزندش را معاف می کنند.این موضوع الان وجود دارد،اما دایره اش محدود است و ممکن است در آینده این گونه قوانین حمایتی را توسعه بدهند یا ندهند که بحث مستقلی است.
شنبه 2/7/1390 - 20:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته