روشهاى پیشنهادى وتوصیههایى براى رفع كمرویى
قبل از بیان روشها ذكر این نكتهلازم است كه در این شیوههاى درمانىفرض بر این است كه كمرویى رفتارىاست آموخته شده و به همین دلیلمىتوان آن را با یادگیرى جدیدى ازبین برد.
?) شناخت دقیق خصوصیاتفردى: رهایى از بند كمرویى واحساس حقارت آنگاه حاصل خواهدشد كه از طریق درون نگرى وشناسایى احوال خود بتوانیم ذهن را ازخودخواهىها و عقدهها، پاك نموده ودر پرورش عواطف از آزاد اندیشى واعتقاد به محبت متقابل و همكارىانسانها یارى جوییم. براى رفع افكارمنفى و ناراحت كننده و همچنین غلبهبر احساسهاى مربوط به عدم تاییدرفتار و عادات از سوى دیگران، بایدروحیه علاقهمندى و اندیشیدن بهاوضاع و احوال دیگران را در خودتقویت كنیم و در جهتبسط و توسعهآگاهىها و معلومات و همچنین رفعنقایص خود گام مؤثرى برداریم. براىتصحیح رفتارهاى نامطلوب در هرفرصتى به اعمال نیك و بد خودبیندیشیم و بدون آنكه خود را فریبدهیم، سعى كنیم با صداقت وصراحت قضاوتهاى غلط واحساسات منفى و نامعقول خود را بازشناخته، علل و انگیزههاى اصلى آنهارا دریابیم.
?) توجه به عظمت انسان ورسالتسنگین او: انسان در جهانبینى توحیدى بخصوص مكتباسلام، ارزشها و مسؤولیتهایى دارد كهتوجه به آنها باعث مىشود ازاحساسهاى مخربى مثل حقارت،ناتوانى، ناامیدى و منفىگرایى رهاشود و به سوى قلههاى رشد و كمالرو كند. انسان تنها موجودى است كهخودش مىتواند «خویشتن» خود راانتخاب كند كه چه باشد و چگونهباشد; در عین حال در ارتباط با رشد وسازندگى دیگران وظایف انسانىخطیرى به دوش دارد. با توجه به ایننكات اگر ما به هر دلیل در چنبرهكمبودهاى روحى، ناراحتیهاى روانىو یا ضعفهاى اخلاقى و عاداتناپسند گرفتار هستیم، باید براى تغییرآنها بطور جدى اقدام كنیم كه اگر چنیننكنیم به همه ارزشهاى اصیل انسانى وبه عظمت و كرامتخود پشت پازدهایم. براى تغییر حالات منفىمىبایست این سئوالات را در ذهنمرور كنیم: آیا كمرویى، نوعى ناتوانىو عجز در ابراز تواناییها و ارزشهاىخدادادى نیست؟ آیا فرد كمرومىتواند رسالتسنگین و الهى خودرا در جامعه بشرى به انجام رساند؟!
?) زدودن افكار غیر منطقى ازذهن: در بسیارى موارد كمرویى نتیجهنقص در یادگیرى رفتارهاى صحیحاجتماعى نیست، بلكه پیامد افكار غیرمنطقى است. بازسازى شناختى مبتنىبر نظریه عقلى - عاطفى آلیس چنیناست كه: وقتى حادثه فعال كننده (a) براى فرد اتفاق مىافتد، او بر اساسدرونیات خود ممكن است دوبرداشت متفاوت و متضاد از (a) داشته باشد; یكى افكار، عقاید وباورهاى منطقى و عقلانى (rb) (?) ودیگرى عقاید و برداشتهاى غیرعقلانى و غیر منطقى (ib) (?) .
آلبرت آلیس معتقد است در حالتىكه فرد تابع افكار و عقاید عقلانى ومنطقى باشد به عواقب منطقى (rc) (?) دستخواهد یافت و شخصیتسالمى خواهد داشت و در حالتى كهفرد تابع و دسخوش افكار غیر منطقىو غیر عقلانى قرار گیرد با عواقبغیرمنطقى مواجه خواهد شد. در اینحالت او فردى است مضطرب كهشخصیت ناسالم و ناآرامى دارد. درواقع عواقب و احساسى كه براى فردپیش خواهد آمد به نظام باورهاى (چ)او بستگى دارد.
سلامتى روانى a rb - re - (موقعیت)
اختلال شخصیت ib - ie-
فرض كنید جوانى قرار است دریك جمع صحبت كند (a) در یكحالت ممكن استیك رشته كرهاىنادرستبسرعت از ذهنش بگذرد; درجمع همه به من با دقت نگاه مىكنند،نمىتوانم مطلب را بخوبى بیان كنم.صدایم خواهد لرزید، اگر از منسؤالى شود، نمىتوانم پاسخ دهم.همه به من مىخندند، از چشم همهمىافتم و این یك فاجعه است (ib) .این افكار باعث اضطراب شدید،خشم و ناراحتىاش مىشود و تصمیممىگیرد كه اصلا" در جمع صحبتنكند (ic) !
در حالت دیگر جوان ممكن استاین چنین فكر كند: من مطلب رامطالعه كردم و آماده هستم و چنانچهصدایم بلرزد، مهم نیست; زیرا ایناتفاقى است كه براى همه مىتواند رخدهد. در ضمن همه پله پله نردبانترقى را طى كردهاند. افراد كاملا"موفق هم طبیعتا این مراحل راگذراندهاند. در عین حال این آرامش ومضطرب نبودن من است كه مىتواندبه بیان خوب و مسلط من در صحبتبراى جمع منجر شود (rb) . مسلمااین افكار در ذهن فرد موجب مىشوداو تصمیمات سالم و سازندهاى رااتخاذ كند (rc) .
?) فرو رفتن خود در موقعیتبهجاى اجتناب از آن (مبارزه باترسهاى حاصل از فعالیتهاىاجتماعى):
عمدتا آنچه را كه روانشناسان براى درمان یا رفع مسائلى ازقبیل كمرویى، خجالت، ترس واضطراب و ... ذكر مىكنند این استكه فرد باید به خود اجازه دهد تا در آنموقعیت قرار گیرد و یا با آن موقعیتمواجه شود تا آن را تجربه كند; چونمعمولا" هر چه فرد از موقعیتى كه ازآن به نحوى نگرانى و اضطراب دارد،بیشتر اجتناب مىكند، وهم و هراس اواز آن موقعیتبیشتر و شدیدتر خواهدشد. به این ترتیب فرد باید عادتها یارفتارهاى نامطلوب مثل احساس ترسو ناامنى از حضور یافتن در جمع افرادرا با قرار دادن خودش در موقعیتهایىمانند صحبت در جمع، جوشش بااعضاى گروه، شركت در بحثهاىگروهى، آشنا شدن با افراد جدید و ...از بین ببرد. باید توجه داشت كه هرقدر این توصیههاى عملى به مرحلهاجرا نرسد، احتمال پایدار ماندن وقوىتر شدن عادات نامطلوب(كمرویى و ...) بیشتر خواهد شد.
?)بكارگیرى وتقویتنیروىاراده:
از آنجا كه عادات فرد - چه خوب وچه بد - بمرور زمان شكل مىگیرند وریشه مىیابند، از بین بردن آنها همبتدریج میسر مىشود. مسلما با تعجیلو تندروى نمىتوان اراده خود رااستحكام بخشید. باید این را به خاطرسپرد كه در تغییر هر خصلت رفتارىوقتى موفق خواهیم بود كه در شروع،تغییرات كوچك و راحتى را از خودانتظار داشته باشیم. علاوه بر این براىهر تغییرى به یك عزم و اراده مصمم وقوى نیاز داریم كه قاطعانه و جدىبراى رسیدن به آن تغییر بكوشیم و درصدد باشیم از تمام امكانات ودستاویزهاى موجود براى رسیدن بههدف استفاده كنیم قابل ذكر است كهورزش كردن براى بازیابى اعتماد بهنفس و تقویت نیروى اراده مىتواندانرژى تازهاى ایجاد كند. روى آوردنبه ورزشهاى گروهى نیز براى بالابردن روحیه و تقویت نیروى اراده وجرات حضور در فعالیتهاى اجتماعىمىتواند مفید باشد.
?) بازسازى شخصیت از طریقتوجه به توانایىها و نقاط قوتخود:
معمولا" افراد كمرو و خجالتىعینكى به چشم مىزنند كه با آن تنهانقاط ضعف یا اشتباهات خود رامىبینند و حتى آنها را بزرگتر از آنچههستند مىبیند و طبعا این امر كمرویىآنها را قوت مىبخشد. باید به این نكتهتوجه داشت كه هر شخصى ازویژگىها و توانایىهاى منحصر بفردىبرخوردار است كه باعث تمایز او ازدیگرى مىشود. حال تعدادى از اینویژگىها مثبت است و تعدادى منفى.فردى كه از عدم اعتماد به نفس رنجمىبرد، مىتواند با پیدا كردن و بهتر وواضحتر دیدن نقاط مثبت و قوتخود، شخصیتش را بر پایهاى صحیحبازسازى كند. او حتى مىتواندویژگىها و توانایىهاى مطلوب خودرا فهرست نموده و در آنها تامل كند.شما حتى مىتوانید براى این كار ازدیگران كمك بگیرید. از دوستان واطرافیان خیر خواه خود بپرسید كهچه ویژگیهاى مثبتى در شمامىبینند.
?) بیان كردن انتقادات منطقى واتخاذ شیوه منطقى در مواجهه باانتقاد دیگران:
وقتى با انتقاد دیگرانروبرو مىشوید، در ابتدا به این مطلبفكر كنید كه شاید ایراد مطرح شده ازجهاتى وارد و صحیح باشد. درصورت وقوف به خطاى خود، راهجبران آن را بیابید و در غیر اینصورت ضمن برخورد كاملا" ملایم ودوستانه علل منطقى رفتار و عمل خودرا توضیح دهید. حتى اگر با نظرمخاطب خود موافق نیستید سخنخود را با لحنى ملایم و گفتن عبارت«شاید حق با شما باشد»، آغاز كنید.اینگونه اظهار نظرها فرد انتقاد كننده راخلع سلاح مىكند و از شدتخشونت و موضعگیریهاى یك طرفهخواهد كاست. پس از این اشتباهات وایرادات خود را صادقانه بپذیرید وسعى نكنید سرسختانه و غیر منطقىاز آنها دفاع كنید. اقرار به اشتباه دلیلخردمندى و روحیه بزرگوارانه ومتعالى شماست.
?) تمرینهاى رفتارى:
بعد ازاصلاح و تغییر باورهاى غلط كه بهوجود آورنده و پشتیبان رفتارهاىخجالتى و كمرویى است، باید براىتغییر آن عادتهاى رفتارى تمرینهایى راانجام داد:
الف) هنگام صحبتبا دیگرانسرتان را پایین نیندازید; بلكه سعىكنید با مخاطب خود تماس چشمىبرقرار كنید.
ب ) وقتى با كسى سخن مىگوییدبه تناسب مطلب، از حركات دستخود استفاده كنید.
ج) بكوشید صدایتان بلند و رساباشد و با شتابزدگى صحبت نكنید.شمردگى كلام به آرامش شما كمكمىكند.
د) در برخوردها آغاز كننده باشید;مثلا در سلام پیشقدم شوید واحوالپرسى كنید.
ه) از بیان احساسات خوددارىنكنید. رضایت و خرسندى یا عدمخشنودى خود را از وقایعى كه جریاندارد، پنهان نسازید.
و) حتى الامكان از تنها بودن وتنهایى فعالیت كردن بپرهیزید و اگرهم مىخواهید چند دقیقهاى تنهاباشید، سعى كنید در خیال، رفتارهاىمثبت اجتماعى خود را مجسم كنید(تمرین ذهنى).
معصومه بذل - مشاور
قال الله تبارك و تعالى فى كتابه:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا اللهان الله خبیر بما تعملون و لاتكونوا كالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئك هم الفاسقون».
ملاك ارزش اعمال انسان ارزش انسان به آگاهى اوست، هر قدر كارهاى انسانآگاهانهتر باشد، و انسان نسبتبه كار خود توجه بیشتر و شناختبیشتر داشته باشدآن كار انسانىتر است و هر اندازه كار به انگیزه غرایز و امیال حیوانى كهطبعا در آنها شناخت و آگاهى هم كمتر است انجام گیرد آن كار حیوانىتر هست وانسان را به حیوانیت نزدیك مىكند. شاید همین باشد سر این كه در آن آیه شریفهمىفرماید: «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون».
كسانى كه از حیوانات پستترند اهل غفلتاند و آگاهى ندارند. پس غفلت و ناآگاهىانسان را آنقدر تنزل مىدهد و پست مىكند كه از حد چهارپایان هم فروتر مىرود.
مظاهر غفلت (اشباع غرائز حیوانى) مظاهر غفلت و ناآگاهى در زندگى انسان فراواناست و هر اندازه انسان در فكر اشباع غرایز حیوانى باشد از آگاهى انسانى دورترمىشود، تا آن جا كه خدا را فراموش مىكند، خدا هم به واسطه كفران این نعمت وعقوبت این گناه خودش را از یاد خودش مىبرد; یعنى انسان از خودش هم غافل مىشود.
و دیگر توجه ندارد كه كى هست و كجا هست و از كجا آمده و كجا خواهد رفت. عینامثل حیوانى كه فقط چشمش به علف و همش پر كردن شكم و توابع و لوازمش است. اینهم به همین نحوه مىشود كه این نسیان نفس به دنبال نسیان خدا «نسوا اللهفانسیهم انفسهم» از مظاهر بزرگ این غفلت و ناآگاهى انسان است.
معناى آیه شریفه «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله ولتنظر...» خداوند متعالدر آیه شریفهاى كه در ابتدا آوردیم مىفرماید: از خدا بترسید و بیندیشید كهبراى فرداى خود چه پیش فرستادهاید:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله» بعد مىفرماید: «ولتنظر نفس ما قدمتلغد» نمىفرماید: وانظروا ماذا قدمتم لغد شاید اشاره باشد به این كه كم هستندكسانى كه در این باره بیندیشند یك كسى هم بیندیشد، فكر كند، ببیند، كه براىفرداى خود چه فرستاده است.
همان طور كه غفلت انسان را از سرحد انسانیت تنزل مىدهد، توجه و آگاهى به خود،جهان و خدا، انسان را از یوانیتبالا مىبرد. هر قدر انسان از نعمتهایى كه خدابه او داده بیشتر بهره بردارى كند و چشم و گوش و دل و قلب و وسائل ادراك و فكرخود را در راه حقیقتبه كار بیاندازد به مرز انسانیت نزدیكتر مىشود. این یكىاز مهمترین مسائلى است كه انبیا و اولیاى خدا و مصلحانى كه از طرف خدا براىاصلاح جامعهها مىآمدهاند بر آن تكیه داشتند.
عروض نسیان و غفلت از یاد خدا در حین انجام عمل:
البته ما معتقدیم كه آخرتى هست و باید براى آخرت فكرى كرد و چه بسا كارى رابه خاطر هدف اخروى شروع كنیم، و انگیزه ما در شروع آن كار هم خدا و رسیدن بهپاداش الهى باشد ولى موقعى كه به كار مشغول مىشویم و توجه ما به مقدمات آن كارمعطوف مىشود كم كم غفلت عارض ما مىشود; مثلا به فكر مىافتیم امروز از فامیلمریضى عیادت كنیم، در بین راه قدم به قدم عواملى انسان را از خدا غافل مىكند:
مناظرى كه مىبیند چیزهایى كه مىشنود و بالاخره اگر از همه اینها گذشتیم و سالمرسیدیم بدون این كه شیطان ما را به طرف خودش بكشاند، در صحبتها مسائلى پیشمىآید كه كم كم انسان را غافل مىكند. غافل مىكند از این كه اصلا براى چى آمدهبود این جا، گاهى گله از این و آن، یا فرض كنید رفتار بد بعضى نسبتبه دیگرى وخلاصه غیبت و تهمت و كم كم افترا و چیزهاى دیگر. براى آن كار واجب یا مستحبى كهآمده بودیم كم كم خود ما هم كشیده مىشویم به اینها و به جاى این كه در این راهتقربى به خدا پیدا كرده باشیم و بندهاى از بندگان خدا را به خدا نزدیك كردهباشیم نه تنها او را نجاتش نمىدهیم از آن غفلتى كه دارد خود بلكه ما هم غافلمىشویم كه اصلا آمده بودیم این جا چه كار داشتیم. آن كارى كه به قصد خدا شروعكرده بودیم به كجا رسید تازه وقتى رسیدیم به موقع عمل هدف فراموش مىشود، مىافتیم توى امور دنیا و حتى گاهى به حرام هم كشیده مىشویم.
این است كه در دعاى ابوحمزه عرض مىكند كه خدایا پناه مىبرم از آن كارى كهبراى تو آن كار را شروع كردم و بعد عارض شد براى من چیزى كه من را از آن راهحق و هدف صحیح منحرف و منصرف كرد.
لذا انسان باید توجه داشته باشد كه صرف نیت اولیه براى یك كار كافى نیست كهآن كار سالم انجام بگیرد و به نفع انسان تمام شود، بلكه باید تا آخر كار، اخلاصداشته باشد و غافل نشود.
یكى از نمونههاى بزرگ این مساله، كه سختىهاى بیشترى دارد، كارهاى اجتماعىاست. كارى كه سالها باید فرد یا افرادى به كمك افراد دیگر انجام دهند.
بسیار پیچیدهتر و مشكلتر از كار یك ساعتى و زودگذر است، براى یك كار یك ساعتىآنقدر باید انسان خودش را مواظبت كند كه شیطان گولش نزند، در بین راه از هدفخارج نشود، هدف را فراموش نكند، كه بتواند كار خود را درست انجام دهد. اما یككارى كه چند سال باید دنبالش را گرفت، روز و شب را باید وقت صرف كرد،بىخوابىها كشید، خطرها را تحمل كرد، پولها خرج كرد. هر لحظهاش با خطر غفلت وشیطان روبه رو است.
اگر مقدارى در كارهایى كه كم و بیش كردهایم تامل كنیم، متوجه مىشویم كه كمكارى هست كه بتوانیم حسابش را درست پس بدهیم. تمام كارهایى را كه در روز، ماه،سال و سالها كردهایم آیا براى خدا بوده است؟
در بین این راه از مسیر منحرف نشدهایم؟ هدف را فراموش نكردهایم، یا نه؟ خیلىوقتها به جایى رسیدیم كه فراموش كردهایم كه اصلا براى چه حركت كرده بودیم گاهىكارى را شروع كردیم و بعد فهمیدیم كه یك گروه دیگرى هم هستند كه همین كار رامىخواهند انجام دهند; مثلا كلاس یا درس خاصى را شروع مىكنیم بعد متوجه مىشویم كهدوست و یا همكاران ما هم درس مشابهاى را دارند.
آیا آنها را تقویت مىكنیم یا تضعیف؟
مساله شخص مطرح نیست، مساله اسلام است، مساله دین است، اسم این شخص باشد یاآن شخص، اسم این گروه باشد یا آن گروه، فرقى نمىكند چون هدف خدا و پیشرفت دیناست.
لذا هر فردى باید خودش حساب كند كه آیا كارهاى من براى خدا بوده تا مزدزحماتش را از خدا بخواهد و یا براى دیگران بوده. وقتى در پیشگاه عدل الهى بهحسابها رسیدگى مىشود و مو را از ماست مىكشند آن وقت انسان مىبیند دستش خالىاست. خسر الدنیا والاخره. نه در دنیا بهرهاى برده و نه براى آخرت توشهاىفرستاده است. یادآورى دائمى هدف یكى از راههاى مبارزه با غفلت، یادآورى هدفاصلى است، انسان براى این كه از این خطرها نجات پیدا كند به توفیق خدا بایدهمیشه هدف را در نظر داشته باشد، به خود تلقین كند كه من دنبال چه مىگردم براىچى كار مىكنم، مبادا هدف را فراموش كنم.
صبح براى چه از خانه بیرون مىآیم براى چى در مىآییم؟ كجا مىرویم؟ هدف ما چیست؟
آیا كسب ، تجارت، درس و بحث و تدریس را براى خدا انجام مىدهیم؟ اگر براى خداستپس چرا دم خروس از جیبمان پیداست؟ گوشه و كنارش همهاش نفس است.
امیرالمومنین سلام الله علیه در خطبه??? نهج البلاغه مىفرماید:
«انما الدنیا منتهى بصر الاعمى لایبصر مما وراءها شیئا والبصیر ینفذها بصره ویعلم ان الدار وراءها فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص والبصیر منها متزودوالاعمى لها متزود; دنیا منتهاى دید كوردلان است كه در ماوراى آن چیزى نمىبیند،اما شخص بصیر، دیدش در آن نفوذ مىكند و از آن مىگذرد و مىداند كه سراى جاویداندر وراى آن است. بنابراین شخص بصیر در دنیا آماده كوچ است، و كوردل چشمش را بهآن دوخته، بینایان از آن زاد و توشه برمىگیرند و نابینایان براى آن زاد و توشهمىاندوزند.»
بینا آن كسى است كه نگاهش از دنیا عبور كند و به آخرت برسد، كورآن است كه نگاهش همین جا مىماند، اگر من به شیشههاى عینكم نگاه كنم هیچ جا رانمىبینم و گویى كه كور هستم، اما اگر با عینك بیرون را ببینم، همه چیز را بهترمشاهده مىكنم.
تحولاتى كه در دنیا پیدا مىشود باید ما را متوجه كند كه این دنیا، جاى ماندننیست، و الا این همه تحولات پیدا نمىشد، كودكى به جوانى، جوانى به پیرى، صحتبهمرض، مرض به صحت، چهار فصل سال سبزى و زردى زمین، طلوع و غروب خورشید، همه چیزدر حال حركت، تغییر و دگرگونى است.
با دیدن این همه نشانهها، باز چرا غافلیم؟ چون به دنیا نگاه كردهایم نه با دنیا.
«فالبصیر ینفذ بصره فیها و یعلم ان الدار وراءها» آدم بینا مىداند كه خانه،پشت این دنیاست این جا خانه نیست، گذرگاه است، اما كسى كه بینا نیستخیالمىكند همین است كه این جاست چیزهاى دیگرى نیست، طبعا تمام همتش هم صرف همین جامىشود: خوردن، پوشیدن، زندگى كردن، چه كار كردن، غافل است از این كه اینها همهابزار، وسیله آزمایش و زمینه كار است.
این غفلت نه فقط در امور مادى استبلكه در امور فرهنگى هم چنین است; مثلا درهنگام مطالعه و درس و بحث، چنان غرق مىشویم كه از وسیله بودن این كتاب و دفترغافل مىشویم و آن را هدف مىپنداریم. دیگران یك دكان مادى ناشى از غفلتساختهاند من هم دكان فرهنگى و معنوى و سراسر غفلت، حتى نماز كه یك كار معنوىبزرگ است اگر با ریا و خودنمایى توام شود باعث غفلت و فراموشى از هدف خواهدشد، ریا كردن در نماز، غفلت از یاد خداست. یا ذكر گفتن كه باید آدمى را ازغفلتبیرون آورد، گاهى خود، وسیله غفلت مىشود، ذكرى كه بر قلب انسان نتابد واز وجود آدمى نگذرد و فقط بر سر زبان باشد، عامل غفلت و خودنمایى مىشود.
«فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص» فرق خوب و بد، كور و بینا همین«من» و «الى» است. آن كه چشم دارد از دیدگاه دنیا به آخرت چشم دوخته است.
البته اگر به این دنیا قدم نگذاشته بود كه نمىتوانست چنین فرصتى پیدا كند.
باید بچه از مادر متولد شود، به دنیا بیاید، تا استعداد پیدا كند خدا را بشناسد و آخرت را درك كند.
آیا انسان به وسیله دنیا و از دیدگاه دنیا به جاى دیگرى نگاه مىكند یا بهدنیاى خودش. با عینك، ماوراء عینك را مىبیند یا خود عینك را. كور و بینا فرقش همین است.
«هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستوى الظلمات والنور، لهم قلوبلایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل».
اگر انسان نظرش را به همین زندگى دنیا بدوزد كه ارزشى ندارد. بحث از بینایى وكورى این چشم نیست چون نور چشم بعضى از حیوانات به مراتب از انسان قوىتر استبلكه منظور چشم دل است، ببین دل به كجا توجه دارد، این دل آخرت را مىبیند یاغافل است وبه آخرت توجهى ندارد. اگر كسى توجهش معطوف به ماوراء دنیا شد، درلسان قرآن، در لسان حضرت امیر سلام الله علیه بیناست و اگر توجهش معطوف بهدنیا، كسب و كار، بازار، درس و بحث و زندگى است در لسان قرآن و لسانامیرالمومنین سلام الله علیه كور است «فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص»
كسى كه به یاد آخرت باشد و توجهش معطوف به آنجا باشد گرچه در بازار استیامشغول درس و بحث استیا با زن و بچهاش معاشرت مىكند اما دل جاى دیگرى است.
حضرت امیر سلام الله علیه مىفرماید: گرچه اینها در میان مردماند بدنهایشان درمیان مردم است اما روحهاى اینها، دلهاى اینها با عالم بالا بسته شده.
«فالبصیر منها متزود والاعمى لها متزود» اینجا فرق این كور و بینا به «من»
و «لام» است. آدم بینا از این دنیا توشه برمىدارد براى جاى دیگر اما آدم كورتوشه برمىدارد براى همین جا و غافل است از این كه مسافر است و براى تهیه توشهبه اینجا آمده. خیال مىكند هرچه هست همین است.
این فرق كور و بیناستحال هر فردى خود قاضى خود شود كه آیا جزو كورهاستیاجزو بیناها و وقتى بیدار شویم كه دیگر دیر است عمرى گذشته و غافل بودهایم«ولتنظر نفس ما قدمت لغد».
آیت الله محمد تقى مصباح یزدى