• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 150
زمان آخرین مطلب : 4029روز قبل
دانستنی های علمی

- یك زن چیزی جز شوهرش نمی خواهد ولی وقتی كه به او رسید همه چیز میخواهد.

-
زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ كنند ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. فئودور داستایوسكی

-
زنها مثل ماهی هستند.بدست آوردن آنها آسان و نگهداشتن آنها مشكل است. ولتر

-
زن اگر موافق باشد رحمت الهی است والا بلای آسمانی. روشنی

-
اختلاف زن و مرد در این است كه مردان همیشه آینده را می نگرنند و زنان گذشته را بخاطر می آورند.

-
زن مخلوقی است كه عمیق تر میبیند و مرد مخلوقی است كه دورتر را میبیند.عالم برای مرد یك قلب است و قلب برای زن عالمی است. گرابه

-
زبان زن به منزله شمشیر اوست.همیشه آن را بكار میبرند تا زنگ نزند

-
چنین است طبیعت زن: دوستت ندارد تا دوستش داری و چو دوستش نداری دوستت دارد. میگوئل بوفلر

-
شاهراه موفقیت پر است از زنهایی كه شوهران خویش را به پیش میبرند. توماس دوار

-
زنها پنجاه برابر بیشتر به ازدواج اهمیت میدهند تا به منصب وزارت.

-
زن گردنبند است.دقت كن چه چیزی را به گردن میآویزی. امام جعفر صاذق

-
مردان آفریننده كارهای بزرگند و زنان بوجود آورنده مردان. رومن رولان

-
دو چیز را دوست دارم و نمیخواهم آنی از آن منفك شوم.زن و عطر را. حضرت محمد (ص)

-
زنها هرگز نمیگویند ترا دوست دارم ولی وقتی از تو پرسیدند مرا دوست داری بدان كه درون آنها جای گرفتهای. رو شفوكو

-
من زنی را كه از خانه برای شكایت از شوهرش بیرون میآید دشمن دارم حضرت محمد (ص)

-
آسیاب و ساعت و زن همیشه نیازمند تعمیر هستند. پروربس

-
نه گفتن زن به معنی پاسخ منفی نیست. اس - پی - سیدنی

-
زنان امیال خود را بهتر از مردان پنهان می كنند.اما مردان بهتر از زنان امیال خود را كنترل می كنند. ریچارد استل

-
به قول قدیمی ها : زن بلاست ولی هیچ خونه ای بی بلا نباشه

 

 

جمعه 24/7/1388 - 14:14
ادبی هنری

ناراحت بودم کفشهایم کهنه است تا اینکه چشمم به آدم بدون پایی افتاد
چون کوه مقاوم باش چون آب جاری شو
انسان خردمند فرمانروای ذهن خویش است و انسان بی خرد بنده آن
چیزی به اسم شکست وجود ندارد بلکه هر شکستی شروع یک پیروزی است
خود را برای پرواز سبکبال کنید
اقدام ترس را ازبین می برد
ایمان قادر است کوه را از جابرکند
اگر کسی رهایت کرد هرگز به دنبالش نرو چرا که اگر دوستت داشت تنهایت نمی گذاشت
بزرگترین ریسک زندگی انسان ازدواج است
آنکس که در عشقت پا برجا نیست لیاقت تورا ندارد
اجازه ندهید افراد کوچک اندیش و بد بین با سطح فکری پایین شما را از اهداف عالی دور کنند
عشق بدون صداقت زود به پایان میرسد
با اعتماد به نفس و توکل به خدا به اهداف خود میرسید
هرگزخدا و خود را فراموش نکنید
با افراد سطحی نگر مشورت نکنید به خصوص اکر بی سواد یا بدبین باشند
صبر در مصیبت و دردعشق یکسان است
پشتکار و سرعت عمل سنجیده از رموز موفقیت است

پنج شنبه 28/3/1388 - 17:58
خواستگاری و نامزدی


روشهاى پیشنهادى وتوصیه‏هایى براى رفع كمرویى
قبل از بیان روشها ذكر این نكته‏لازم است كه در این شیوه‏هاى درمانى‏فرض بر این است كه كمرویى رفتارى‏است آموخته شده و به همین دلیل‏مى‏توان آن را با یادگیرى جدیدى ازبین برد.

?) شناخت دقیق خصوصیات‏فردى: رهایى از بند كمرویى واحساس حقارت آنگاه حاصل خواهدشد كه از طریق درون نگرى وشناسایى احوال خود بتوانیم ذهن را ازخودخواهى‏ها و عقده‏ها، پاك نموده ودر پرورش عواطف از آزاد اندیشى واعتقاد به محبت متقابل و همكارى‏انسانها یارى جوییم. براى رفع افكارمنفى و ناراحت كننده و همچنین غلبه‏بر احساس‏هاى مربوط به عدم تاییدرفتار و عادات از سوى دیگران، بایدروحیه علاقه‏مندى و اندیشیدن به‏اوضاع و احوال دیگران را در خودتقویت كنیم و در جهت‏بسط و توسعه‏آگاهى‏ها و معلومات و همچنین رفع‏نقایص خود گام مؤثرى برداریم. براى‏تصحیح رفتارهاى نامطلوب در هرفرصتى به اعمال نیك و بد خودبیندیشیم و بدون آنكه خود را فریب‏دهیم، سعى كنیم با صداقت وصراحت قضاوت‏هاى غلط واحساسات منفى و نامعقول خود را بازشناخته، علل و انگیزه‏هاى اصلى آنهارا دریابیم.

?) توجه به عظمت انسان ورسالت‏سنگین او: انسان در جهان‏بینى توحیدى بخصوص مكتب‏اسلام، ارزشها و مسؤولیتهایى دارد كه‏توجه به آنها باعث مى‏شود ازاحساس‏هاى مخربى مثل حقارت،ناتوانى، ناامیدى و منفى‏گرایى رهاشود و به سوى قله‏هاى رشد و كمال‏رو كند. انسان تنها موجودى است كه‏خودش مى‏تواند «خویشتن‏» خود راانتخاب كند كه چه باشد و چگونه‏باشد; در عین حال در ارتباط با رشد وسازندگى دیگران وظایف انسانى‏خطیرى به دوش دارد. با توجه به این‏نكات اگر ما به هر دلیل در چنبره‏كمبودهاى روحى، ناراحتیهاى روانى‏و یا ضعف‏هاى اخلاقى و عادات‏ناپسند گرفتار هستیم، باید براى تغییرآنها بطور جدى اقدام كنیم كه اگر چنین‏نكنیم به همه ارزشهاى اصیل انسانى وبه عظمت و كرامت‏خود پشت پازده‏ایم. براى تغییر حالات منفى‏مى‏بایست این سئوالات را در ذهن‏مرور كنیم: آیا كمرویى، نوعى ناتوانى‏و عجز در ابراز تواناییها و ارزشهاى‏خدادادى نیست؟ آیا فرد كمرومى‏تواند رسالت‏سنگین و الهى خودرا در جامعه بشرى به انجام رساند؟!

?) زدودن افكار غیر منطقى ازذهن: در بسیارى موارد كمرویى نتیجه‏نقص در یادگیرى رفتارهاى صحیح‏اجتماعى نیست، بلكه پیامد افكار غیرمنطقى است. بازسازى شناختى مبتنى‏بر نظریه عقلى - عاطفى آلیس چنین‏است كه: وقتى حادثه فعال كننده (a) براى فرد اتفاق مى‏افتد، او بر اساس‏درونیات خود ممكن است دوبرداشت متفاوت و متضاد از (a) داشته باشد; یكى افكار، عقاید وباورهاى منطقى و عقلانى (rb) (?) ودیگرى عقاید و برداشتهاى غیرعقلانى و غیر منطقى (ib) (?) .

آلبرت آلیس معتقد است در حالتى‏كه فرد تابع افكار و عقاید عقلانى ومنطقى باشد به عواقب منطقى (rc) (?) دست‏خواهد یافت و شخصیت‏سالمى خواهد داشت و در حالتى كه‏فرد تابع و دسخوش افكار غیر منطقى‏و غیر عقلانى قرار گیرد با عواقب‏غیرمنطقى مواجه خواهد شد. در این‏حالت او فردى است مضطرب كه‏شخصیت ناسالم و ناآرامى دارد. درواقع عواقب و احساسى كه براى فردپیش خواهد آمد به نظام باورهاى (چ)او بستگى دارد.

سلامتى روانى a rb - re - (موقعیت)

اختلال شخصیت ib - ie-

فرض كنید جوانى قرار است دریك جمع صحبت كند (a) در یك‏حالت ممكن است‏یك رشته كرهاى‏نادرست‏بسرعت از ذهنش بگذرد; درجمع همه به من با دقت نگاه مى‏كنند،نمى‏توانم مطلب را بخوبى بیان كنم.صدایم خواهد لرزید، اگر از من‏سؤالى شود، نمى‏توانم پاسخ دهم.همه به من مى‏خندند، از چشم همه‏مى‏افتم و این یك فاجعه است (ib) .این افكار باعث اضطراب شدید،خشم و ناراحتى‏اش مى‏شود و تصمیم‏مى‏گیرد كه اصلا" در جمع صحبت‏نكند (ic) !

در حالت دیگر جوان ممكن است‏این چنین فكر كند: من مطلب رامطالعه كردم و آماده هستم و چنانچه‏صدایم بلرزد، مهم نیست; زیرا این‏اتفاقى است كه براى همه مى‏تواند رخ‏دهد. در ضمن همه پله پله نردبان‏ترقى را طى كرده‏اند. افراد كاملا"موفق هم طبیعتا این مراحل راگذرانده‏اند. در عین حال این آرامش ومضطرب نبودن من است كه مى‏تواندبه بیان خوب و مسلط من در صحبت‏براى جمع منجر شود (rb) . مسلمااین افكار در ذهن فرد موجب مى‏شوداو تصمیمات سالم و سازنده‏اى رااتخاذ كند (rc) .

?) فرو رفتن خود در موقعیت‏به‏جاى اجتناب از آن (مبارزه باترسهاى حاصل از فعالیتهاى‏اجتماعى):
عمدتا آنچه را كه روان‏شناسان براى درمان یا رفع مسائلى ازقبیل كمرویى، خجالت، ترس واضطراب و ... ذكر مى‏كنند این است‏كه فرد باید به خود اجازه دهد تا در آن‏موقعیت قرار گیرد و یا با آن موقعیت‏مواجه شود تا آن را تجربه كند; چون‏معمولا" هر چه فرد از موقعیتى كه ازآن به نحوى نگرانى و اضطراب دارد،بیشتر اجتناب مى‏كند، وهم و هراس اواز آن موقعیت‏بیشتر و شدیدتر خواهدشد. به این ترتیب فرد باید عادتها یارفتارهاى نامطلوب مثل احساس ترس‏و ناامنى از حضور یافتن در جمع افرادرا با قرار دادن خودش در موقعیتهایى‏مانند صحبت در جمع، جوشش بااعضاى گروه، شركت در بحث‏هاى‏گروهى، آشنا شدن با افراد جدید و ...از بین ببرد. باید توجه داشت كه هرقدر این توصیه‏هاى عملى به مرحله‏اجرا نرسد، احتمال پایدار ماندن وقوى‏تر شدن عادات نامطلوب(كمرویى و ...) بیشتر خواهد شد.

?)بكارگیرى وتقویت‏نیروى‏اراده:
از آنجا كه عادات فرد - چه خوب وچه بد - بمرور زمان شكل مى‏گیرند وریشه مى‏یابند، از بین بردن آنها هم‏بتدریج میسر مى‏شود. مسلما با تعجیل‏و تندروى نمى‏توان اراده خود رااستحكام بخشید. باید این را به خاطرسپرد كه در تغییر هر خصلت رفتارى‏وقتى موفق خواهیم بود كه در شروع،تغییرات كوچك و راحتى را از خودانتظار داشته باشیم. علاوه بر این براى‏هر تغییرى به یك عزم و اراده مصمم وقوى نیاز داریم كه قاطعانه و جدى‏براى رسیدن به آن تغییر بكوشیم و درصدد باشیم از تمام امكانات ودستاویزهاى موجود براى رسیدن به‏هدف استفاده كنیم قابل ذكر است كه‏ورزش كردن براى بازیابى اعتماد به‏نفس و تقویت نیروى اراده مى‏تواندانرژى تازه‏اى ایجاد كند. روى آوردن‏به ورزش‏هاى گروهى نیز براى بالابردن روحیه و تقویت نیروى اراده وجرات حضور در فعالیتهاى اجتماعى‏مى‏تواند مفید باشد.

?) بازسازى شخصیت از طریق‏توجه به توانایى‏ها و نقاط قوت‏خود:
معمولا" افراد كمرو و خجالتى‏عینكى به چشم مى‏زنند كه با آن تنهانقاط ضعف یا اشتباهات خود رامى‏بینند و حتى آنها را بزرگتر از آنچه‏هستند مى‏بیند و طبعا این امر كمرویى‏آنها را قوت مى‏بخشد. باید به این نكته‏توجه داشت كه هر شخصى ازویژگى‏ها و توانایى‏هاى منحصر بفردى‏برخوردار است كه باعث تمایز او ازدیگرى مى‏شود. حال تعدادى از این‏ویژگى‏ها مثبت است و تعدادى منفى.فردى كه از عدم اعتماد به نفس رنج‏مى‏برد، مى‏تواند با پیدا كردن و بهتر وواضحتر دیدن نقاط مثبت و قوت‏خود، شخصیتش را بر پایه‏اى صحیح‏بازسازى كند. او حتى مى‏تواندویژگى‏ها و توانایى‏هاى مطلوب خودرا فهرست نموده و در آنها تامل كند.شما حتى مى‏توانید براى این كار ازدیگران كمك بگیرید. از دوستان واطرافیان خیر خواه خود بپرسید كه‏چه ویژگیهاى مثبتى در شمامى‏بینند.

?) بیان كردن انتقادات منطقى واتخاذ شیوه منطقى در مواجهه باانتقاد دیگران:
وقتى با انتقاد دیگران‏روبرو مى‏شوید، در ابتدا به این مطلب‏فكر كنید كه شاید ایراد مطرح شده ازجهاتى وارد و صحیح باشد. درصورت وقوف به خطاى خود، راه‏جبران آن را بیابید و در غیر این‏صورت ضمن برخورد كاملا" ملایم ودوستانه علل منطقى رفتار و عمل خودرا توضیح دهید. حتى اگر با نظرمخاطب خود موافق نیستید سخن‏خود را با لحنى ملایم و گفتن عبارت‏«شاید حق با شما باشد»، آغاز كنید.اینگونه اظهار نظرها فرد انتقاد كننده راخلع سلاح مى‏كند و از شدت‏خشونت و موضع‏گیریهاى یك طرفه‏خواهد كاست. پس از این اشتباهات وایرادات خود را صادقانه بپذیرید وسعى نكنید سرسختانه و غیر منطقى‏از آنها دفاع كنید. اقرار به اشتباه دلیل‏خردمندى و روحیه بزرگوارانه ومتعالى شماست.

?) تمرینهاى رفتارى:
بعد ازاصلاح و تغییر باورهاى غلط كه به‏وجود آورنده و پشتیبان رفتارهاى‏خجالتى و كمرویى است، باید براى‏تغییر آن عادتهاى رفتارى تمرینهایى راانجام داد:

الف) هنگام صحبت‏با دیگران‏سرتان را پایین نیندازید; بلكه سعى‏كنید با مخاطب خود تماس چشمى‏برقرار كنید.

ب ) وقتى با كسى سخن مى‏گوییدبه تناسب مطلب، از حركات دست‏خود استفاده كنید.

ج) بكوشید صدایتان بلند و رساباشد و با شتابزدگى صحبت نكنید.شمردگى كلام به آرامش شما كمك‏مى‏كند.

د) در برخوردها آغاز كننده باشید;مثلا در سلام پیشقدم شوید واحوالپرسى كنید.

ه) از بیان احساسات خوددارى‏نكنید. رضایت و خرسندى یا عدم‏خشنودى خود را از وقایعى كه جریان‏دارد، پنهان نسازید.

و) حتى الامكان از تنها بودن وتنهایى فعالیت كردن بپرهیزید و اگرهم مى‏خواهید چند دقیقه‏اى تنهاباشید، سعى كنید در خیال، رفتارهاى‏مثبت اجتماعى خود را مجسم كنید(تمرین ذهنى).

معصومه بذل - مشاور

دوشنبه 25/3/1388 - 12:26
خاطرات و روز نوشت
شاگردی که شیفته ی استادش بود تصمیم گرفت تمام حرکات و سکنات استادش را زیر نظر بگیرد .فکر می کرد اگر کارهای او را بکند فرزانگی او را هم به دست خواهد آورد.
استاد فقط لباس سفید می پوشید شاگرد هم فقط لباس سفید پوشید ، استاد گیاهخوار بود شاگرد هم خوردن گوشت را کنار گذاشت و فقط گیاه خورد . استاد بسیار ریاضت می کشید شاگرد تصمیم گرفت ریاضت بکشد و روی بستری از کاه خوابید .
مدتی گذشت . استاد متوجه تغییر رفتار شاگردش شد .رفت تا ببیند چه خبر است .شاگرد گفت : دارم مراحل تشرف را می گذرانم .سفیدی لباسم نشانه ی سادگی و جستجو است . گیاهخواری جسمم را پاک می کند . ریاضت موجب می شود که فقط به روحانیت فکر کنم .
استاد خندید و او را به دشتی برد که اسبی از آن می گذشت . بعد گفت : « تمام این مدت فقط به بیرون نگاه کرده ای در حالی که این کمترین اهمیت را دارد . آن حیوان را آنجا می بینی ؟ او هم موی سفید ، فقط گیاه می خورد و در اسطبلی روی کاه می خوابد . فکر می کنی قدیس است یا روزی استادی واقعی خواهد شد ؟
شنبه 23/3/1388 - 13:17
دعا و زیارت

ای غایب همیشه حاضر!

تو در پشت کدامین رنگینکمان پنهان شدهای که هیچ تلألؤ خیره کنندهای نمیتواند پیدایت کند؟
تو همچون رعد، بر سجاده برق، نماز میخوانی که اثرش همچون صاعقه، آرزوی دیدار عاشقانت را به خاکستر تبدیل می کند.
تو انعکاس کدامین صفت خداوندی، که عاشقانت میان غیبت و ظهورت غوطهورند؟!
تو چگونه در غیبت به سر میبری که همه منتظرانت تو را می شناسند؟!
تو چگونه آشکاری که عاشقانت قامت معشوقشان را نمیبینند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت با التماس در برابرت. آرزوی ظهورت را دارند؟!
تو چگونه در غیبتی که مظلومان، چشم به قیام تو بستهاند و داد از تو میخواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که نیازمندان عاشقت، شفاعت از تو می خواهند؟!
تو چگونه در غیبتی که عاشقانت، همچون پروانه، دیوانهوار گرد وجود تو میگردند، تا با آتش زدن وجودشان به تو رسند؟
تو چگونه در غیبتی که وقتی میرفتی نوید آمدنت را دادی و گفتی من و تو در مکه به هم میرسیم.
هر روز و شب به امید آن روز رو به کعبه، خانه آرزوهایم، میایستم و چشم به راهت، به افق نگاه می کنم و لحظهلحظه وجودم بی قرارتر از دیروز میشود. امروزم تشنهتر از دیروز و فردایم تشنهتر از امروز. به امید دیدارت میایستم و درتلألؤ خیرهکننده نورها، تو را می جویم.
میجویمت، میبویمت، ولی همچنان دل در آرزوی دیدارت میتپد و با هر تپش، یامهدی! یامهدی! میکند و میگوید: انتظار، انتظار سخت تر از جان کندن است.
بیا که با آمدنت به پایت بوسهها زنم و جای پایت را با عشقی که در دلم نهفته است، قاب بگیرم.
بیا که با آمدنت تنهاییهای عاشقانت را پایان دهی و عاشقانت را در این وادی تنها نگذاری، یامهدی!
شگفتا! که چه راز آشکاری در غیبتت نهفته است.
یاران راه صفا گم کرده اند .

چهارشنبه 6/3/1388 - 23:39
محبت و عاطفه

 

آقا جان سلام !
سلامی چو بوی خوش آشنایی !
چه کنم تا تو بیایی ؟ از خودم چیزی ندارم که بگویم ، کلامی از مولا و مقتدایمان پیر خمین (ره) به ذهن دارم که به عروسش فرمود آنگاه که عروس ایشان چندین بار برای گرفتن راه نزد ایشان می روند و می گویند سفارشی کنید ، راهی بدهید ، چه کنیم ؟! امام عزیز (ره) می فرمایند : " عمل به واجبات و ترک محرمات " اگر همین یک جمله که البته خود درس زندگی است سرلوحه کارها و اعمالمان باشد ، حتماً تو می آیی . به شرط اینکه تمام شیعیان درد داشته باشند و به این جمله عمل کنند .
یا مهدی ! مرا دریاب ، کمکم کن تا به سفارش پیرمان و سرورمان که حتماً سفارش شما هم چیزی جز این نیست ، عمل کنم .

چهارشنبه 6/3/1388 - 23:35
دعا و زیارت

 قال الله تبارك و تعالى فى كتابه:
«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا الله‏ان الله خبیر بما تعملون و لاتكونوا كالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئك هم الفاسقون‏».

ملاك ارزش اعمال انسان ارزش انسان به آگاهى اوست، هر قدر كارهاى انسان‏آگاهانه‏تر باشد، و انسان نسبت‏به كار خود توجه بیش‏تر و شناخت‏بیش‏تر داشته باشدآن كار انسانى‏تر است و هر اندازه كار به انگیزه غرایز و امیال حیوانى كه‏طبعا در آن‏ها شناخت و آگاهى هم كم‏تر است انجام گیرد آن كار حیوانى‏تر هست وانسان را به حیوانیت نزدیك مى‏كند. شاید همین باشد سر این كه در آن آیه شریفه‏مى‏فرماید: «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون‏».

كسانى كه از حیوانات پست‏ترند اهل غفلت‏اند و آگاهى ندارند. پس غفلت و ناآگاهى‏انسان را آن‏قدر تنزل مى‏دهد و پست مى‏كند كه از حد چهارپایان هم فروتر مى‏رود.

مظاهر غفلت (اشباع غرائز حیوانى) مظاهر غفلت و ناآگاهى در زندگى انسان فراوان‏است و هر اندازه انسان در فكر اشباع غرایز حیوانى باشد از آگاهى انسانى دورترمى‏شود، تا آن جا كه خدا را فراموش مى‏كند، خدا هم به واسطه كفران این نعمت وعقوبت این گناه خودش را از یاد خودش مى‏برد; یعنى انسان از خودش هم غافل مى‏شود.

و دیگر توجه ندارد كه كى هست و كجا هست و از كجا آمده و كجا خواهد رفت. عینامثل حیوانى كه فقط چشمش به علف و همش پر كردن شكم و توابع و لوازمش است. این‏هم به همین نحوه مى‏شود كه این نسیان نفس به دنبال نسیان خدا «نسوا الله‏فانسیهم انفسهم‏» از مظاهر بزرگ این غفلت و ناآگاهى انسان است.

معناى آیه شریفه «یا ایها الذین امنوا اتقوا الله ولتنظر...» خداوند متعال‏در آیه شریفه‏اى كه در ابتدا آوردیم مى‏فرماید: از خدا بترسید و بیندیشید كه‏براى فرداى خود چه پیش فرستاده‏اید:

«یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله‏» بعد مى‏فرماید: «ولتنظر نفس ما قدمت‏لغد» نمى‏فرماید: وانظروا ماذا قدمتم لغد شاید اشاره باشد به این كه كم هستندكسانى كه در این باره بیندیشند یك كسى هم بیندیشد، فكر كند، ببیند، كه براى‏فرداى خود چه فرستاده است.

همان طور كه غفلت انسان را از سرحد انسانیت تنزل مى‏دهد، توجه و آگاهى به خود،جهان و خدا، انسان را از یوانیت‏بالا مى‏برد. هر قدر انسان از نعمت‏هایى كه خدابه او داده بیش‏تر بهره بردارى كند و چشم و گوش و دل و قلب و وسائل ادراك و فكرخود را در راه حقیقت‏به كار بیاندازد به مرز انسانیت نزدیك‏تر مى‏شود. این یكى‏از مهم‏ترین مسائلى است كه انبیا و اولیاى خدا و مصلحانى كه از طرف خدا براى‏اصلاح جامعه‏ها مى‏آمده‏اند بر آن تكیه داشتند.

عروض نسیان و غفلت از یاد خدا در حین انجام عمل:

البته ما معتقدیم كه آخرتى هست و باید براى آخرت فكرى كرد و چه بسا كارى رابه خاطر هدف اخروى شروع كنیم، و انگیزه ما در شروع آن كار هم خدا و رسیدن به‏پاداش الهى باشد ولى موقعى كه به كار مشغول مى‏شویم و توجه ما به مقدمات آن كارمعطوف مى‏شود كم كم غفلت عارض ما مى‏شود; مثلا به فكر مى‏افتیم امروز از فامیل‏مریضى عیادت كنیم، در بین راه قدم به قدم عواملى انسان را از خدا غافل مى‏كند:

مناظرى كه مى‏بیند چیزهایى كه مى‏شنود و بالاخره اگر از همه این‏ها گذشتیم و سالم‏رسیدیم بدون این كه شیطان ما را به طرف خودش بكشاند، در صحبت‏ها مسائلى پیش‏مى‏آید كه كم كم انسان را غافل مى‏كند. غافل مى‏كند از این كه اصلا براى چى آمده‏بود این جا، گاهى گله از این و آن، یا فرض كنید رفتار بد بعضى نسبت‏به دیگرى وخلاصه غیبت و تهمت و كم كم افترا و چیزهاى دیگر. براى آن كار واجب یا مستحبى كه‏آمده بودیم كم كم خود ما هم كشیده مى‏شویم به اینها و به جاى این كه در این راه‏تقربى به خدا پیدا كرده باشیم و بنده‏اى از بندگان خدا را به خدا نزدیك كرده‏باشیم نه تنها او را نجاتش نمى‏دهیم از آن غفلتى كه دارد خود بلكه ما هم غافل‏مى‏شویم كه اصلا آمده بودیم این جا چه كار داشتیم. آن كارى كه به قصد خدا شروع‏كرده بودیم به كجا رسید تازه وقتى رسیدیم به موقع عمل هدف فراموش مى‏شود، مى‏افتیم توى امور دنیا و حتى گاهى به حرام هم كشیده مى‏شویم.

این است كه در دعاى ابوحمزه عرض مى‏كند كه خدایا پناه مى‏برم از آن كارى كه‏براى تو آن كار را شروع كردم و بعد عارض شد براى من چیزى كه من را از آن راه‏حق و هدف صحیح منحرف و منصرف كرد.

لذا انسان باید توجه داشته باشد كه صرف نیت اولیه براى یك كار كافى نیست كه‏آن كار سالم انجام بگیرد و به نفع انسان تمام شود، بلكه باید تا آخر كار، اخلاص‏داشته باشد و غافل نشود.

یكى از نمونه‏هاى بزرگ این مساله، كه سختى‏هاى بیشترى دارد، كارهاى اجتماعى‏است. كارى كه سال‏ها باید فرد یا افرادى به كمك افراد دیگر انجام دهند.

بسیار پیچیده‏تر و مشكل‏تر از كار یك ساعتى و زودگذر است، براى یك كار یك ساعتى‏آن‏قدر باید انسان خودش را مواظبت كند كه شیطان گولش نزند، در بین راه از هدف‏خارج نشود، هدف را فراموش نكند، كه بتواند كار خود را درست انجام دهد. اما یك‏كارى كه چند سال باید دنبالش را گرفت، روز و شب را باید وقت صرف كرد،بى‏خوابى‏ها كشید، خطرها را تحمل كرد، پول‏ها خرج كرد. هر لحظه‏اش با خطر غفلت وشیطان روبه رو است.

اگر مقدارى در كارهایى كه كم و بیش كرده‏ایم تامل كنیم، متوجه مى‏شویم كه كم‏كارى هست كه بتوانیم حسابش را درست پس بدهیم. تمام كارهایى را كه در روز، ماه،سال و سال‏ها كرده‏ایم آیا براى خدا بوده است؟

در بین این راه از مسیر منحرف نشده‏ایم؟ هدف را فراموش نكرده‏ایم، یا نه؟ خیلى‏وقت‏ها به جایى رسیدیم كه فراموش كرده‏ایم كه اصلا براى چه حركت كرده بودیم گاهى‏كارى را شروع كردیم و بعد فهمیدیم كه یك گروه دیگرى هم هستند كه همین كار رامى‏خواهند انجام دهند; مثلا كلاس یا درس خاصى را شروع مى‏كنیم بعد متوجه مى‏شویم كه‏دوست و یا همكاران ما هم درس مشابه‏اى را دارند.

آیا آن‏ها را تقویت مى‏كنیم یا تضعیف؟

مساله شخص مطرح نیست، مساله اسلام است، مساله دین است، اسم این شخص باشد یاآن شخص، اسم این گروه باشد یا آن گروه، فرقى نمى‏كند چون هدف خدا و پیشرفت دین‏است.

لذا هر فردى باید خودش حساب كند كه آیا كارهاى من براى خدا بوده تا مزدزحماتش را از خدا بخواهد و یا براى دیگران بوده. وقتى در پیشگاه عدل الهى به‏حسابها رسیدگى مى‏شود و مو را از ماست مى‏كشند آن وقت انسان مى‏بیند دستش خالى‏است. خسر الدنیا والاخره. نه در دنیا بهره‏اى برده و نه براى آخرت توشه‏اى‏فرستاده است. یادآورى دائمى هدف یكى از راه‏هاى مبارزه با غفلت، یادآورى هدف‏اصلى است، انسان براى این كه از این خطرها نجات پیدا كند به توفیق خدا بایدهمیشه هدف را در نظر داشته باشد، به خود تلقین كند كه من دنبال چه مى‏گردم براى‏چى كار مى‏كنم، مبادا هدف را فراموش كنم.

صبح براى چه از خانه بیرون مى‏آیم براى چى در مى‏آییم؟ كجا مى‏رویم؟ هدف ما چیست؟

آیا كسب ، تجارت، درس و بحث و تدریس را براى خدا انجام مى‏دهیم؟ اگر براى خداست‏پس چرا دم خروس از جیب‏مان پیداست؟ گوشه و كنارش همه‏اش نفس است.

امیرالمومنین سلام الله علیه در خطبه‏??? نهج البلاغه مى‏فرماید:

«انما الدنیا منتهى بصر الاعمى لایبصر مما وراءها شیئا والبصیر ینفذها بصره ویعلم ان الدار وراءها فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص والبصیر منها متزودوالاعمى لها متزود; دنیا منتهاى دید كوردلان است كه در ماوراى آن چیزى نمى‏بیند،اما شخص بصیر، دیدش در آن نفوذ مى‏كند و از آن مى‏گذرد و مى‏داند كه سراى جاویدان‏در وراى آن است. بنابراین شخص بصیر در دنیا آماده كوچ است، و كوردل چشمش را به‏آن دوخته، بینایان از آن زاد و توشه برمى‏گیرند و نابینایان براى آن زاد و توشه‏مى‏اندوزند.»

بینا آن كسى است كه نگاهش از دنیا عبور كند و به آخرت برسد، كورآن است كه نگاهش همین جا مى‏ماند، اگر من به شیشه‏هاى عینكم نگاه كنم هیچ جا رانمى‏بینم و گویى كه كور هستم، اما اگر با عینك بیرون را ببینم، همه چیز را بهترمشاهده مى‏كنم.

تحولاتى كه در دنیا پیدا مى‏شود باید ما را متوجه كند كه این دنیا، جاى ماندن‏نیست، و الا این همه تحولات پیدا نمى‏شد، كودكى به جوانى، جوانى به پیرى، صحت‏به‏مرض، مرض به صحت، چهار فصل سال سبزى و زردى زمین، طلوع و غروب خورشید، همه چیزدر حال حركت، تغییر و دگرگونى است.

با دیدن این همه نشانه‏ها، باز چرا غافلیم؟ چون به دنیا نگاه كرده‏ایم نه با دنیا.

«فالبصیر ینفذ بصره فیها و یعلم ان الدار وراءها» آدم بینا مى‏داند كه خانه،پشت این دنیاست این جا خانه نیست، گذرگاه است، اما كسى كه بینا نیست‏خیال‏مى‏كند همین است كه این جاست چیزهاى دیگرى نیست، طبعا تمام همتش هم صرف همین جامى‏شود: خوردن، پوشیدن، زندگى كردن، چه كار كردن، غافل است از این كه این‏ها همه‏ابزار، وسیله آزمایش و زمینه كار است.

این غفلت نه فقط در امور مادى است‏بلكه در امور فرهنگى هم چنین است; مثلا درهنگام مطالعه و درس و بحث، چنان غرق مى‏شویم كه از وسیله بودن این كتاب و دفترغافل مى‏شویم و آن را هدف مى‏پنداریم. دیگران یك دكان مادى ناشى از غفلت‏ساخته‏اند من هم دكان فرهنگى و معنوى و سراسر غفلت، حتى نماز كه یك كار معنوى‏بزرگ است اگر با ریا و خودنمایى توام شود باعث غفلت و فراموشى از هدف خواهدشد، ریا كردن در نماز، غفلت از یاد خداست. یا ذكر گفتن كه باید آدمى را ازغفلت‏بیرون آورد، گاهى خود، وسیله غفلت مى‏شود، ذكرى كه بر قلب انسان نتابد واز وجود آدمى نگذرد و فقط بر سر زبان باشد، عامل غفلت و خودنمایى مى‏شود.

«فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص‏» فرق خوب و بد، كور و بینا همین‏«من‏» و «الى‏» است. آن كه چشم دارد از دیدگاه دنیا به آخرت چشم دوخته است.

البته اگر به این دنیا قدم نگذاشته بود كه نمى‏توانست چنین فرصتى پیدا كند.

باید بچه از مادر متولد شود، به دنیا بیاید، تا استعداد پیدا كند خدا را بشناسد و آخرت را درك كند.

آیا انسان به وسیله دنیا و از دیدگاه دنیا به جاى دیگرى نگاه مى‏كند یا به‏دنیاى خودش. با عینك، ماوراء عینك را مى‏بیند یا خود عینك را. كور و بینا فرقش همین است.

«هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستوى الظلمات والنور، لهم قلوب‏لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل‏».

اگر انسان نظرش را به همین زندگى دنیا بدوزد كه ارزشى ندارد. بحث از بینایى وكورى این چشم نیست چون نور چشم بعضى از حیوانات به مراتب از انسان قوى‏تر است‏بلكه منظور چشم دل است، ببین دل به كجا توجه دارد، این دل آخرت را مى‏بیند یاغافل است وبه آخرت توجهى ندارد. اگر كسى توجهش معطوف به ماوراء دنیا شد، درلسان قرآن، در لسان حضرت امیر سلام الله علیه بیناست و اگر توجهش معطوف به‏دنیا، كسب و كار، بازار، درس و بحث و زندگى است در لسان قرآن و لسان‏امیرالمومنین سلام الله علیه كور است «فالبصیر منها شاخص والاعمى الیها شاخص‏»

كسى كه به یاد آخرت باشد و توجهش معطوف به آنجا باشد گرچه در بازار است‏یامشغول درس و بحث است‏یا با زن و بچه‏اش معاشرت مى‏كند اما دل جاى دیگرى است.

حضرت امیر سلام الله علیه مى‏فرماید: گرچه اینها در میان مردم‏اند بدن‏هایشان درمیان مردم است اما روح‏هاى اینها، دل‏هاى اینها با عالم بالا بسته شده.

«فالبصیر منها متزود والاعمى لها متزود» اینجا فرق این كور و بینا به «من‏»

و «لام‏» است. آدم بینا از این دنیا توشه برمى‏دارد براى جاى دیگر اما آدم كورتوشه برمى‏دارد براى همین جا و غافل است از این كه مسافر است و براى تهیه توشه‏به اینجا آمده. خیال مى‏كند هرچه هست همین است.

این فرق كور و بیناست‏حال هر فردى خود قاضى خود شود كه آیا جزو كورهاست‏یاجزو بیناها و وقتى بیدار شویم كه دیگر دیر است عمرى گذشته و غافل بوده‏ایم‏«ولتنظر نفس ما قدمت لغد».

آیت الله محمد تقى مصباح یزدى


 

سه شنبه 29/2/1388 - 18:12
دانستنی های علمی

 

تاریک کوچه دلتنگی
پر از خالی و اشک
ابتدای کوچه شماره می شوی
یک خود را جا می گذاری
دو اعدام غرور
سه تولد انتظار و چشمانی خیره به انتها
چهار اولین قطره اشک
پنج , شش ,هفت , هشت , ...
پنجاه به مرز پرواز می رسی
آرزوی دو بال مغز خالیت را پر می کند
خیال خامی نا تمام چشمت را می بندد
و تو غرق می شوی در ابتدای عشق
تازه پنجاه ویک می شوی
پنجاه ودو ,پنجاه وسه ,پنجاه وچهار , ...
ورد می خوانی هزار بار
ته کوچه سیصد وسیزده ضربان در نبض زمان کامل می شود
در پس کوچه عددی نا معلوم
جمعه ای در بی انتهای عشق
پشت پرده ای سیاه
او پیدا می شود
و تو گم می شوی

پنج شنبه 24/2/1388 - 20:50
خاطرات و روز نوشت

بر قله های انتظار

ای مقتدای آبهای آشوب
در روزگار جسارت مرداب
و گستاخی قارچهای مسموم
طوفان آخرینی
                  که بر گستره خاک خواهد گذاشت
ای شوکت طلوع هزار آفتاب
تو شیونی
بلندتر از
                  فرود هزار کهکشان به زمین
و عصبانی
که اسبهای خشمگین
                 پیش بینی کرده اند
من کدامم
                   که فهم عظمت کائنات نویسم
و بیقراری زمین را اندازه کنم
 و جرات من آنقدر نیست
                                  که طوفان را به ادراک آورد
احساس می کنم
عمارتها برشانه زمین
             سنگینی می کنند
و بوی احتیاج
             از درز کلبه ها بیرون زده است
و غربت راست کرداران
          که دهان زخم به کتفشان می خندد
همیشه فکر میکنم
         این آخرین شبی است که از کوچه می گذرد
باغ ها از پاییز بر می گردند
و درختان در انتظار بارش آخرین
                سر خوش می ایستند
بر آخرین قله های انتظار ایستاده ایم
    و زمین را
                   که در باتلاق تقلب بازیگوشی می کند
                                               تشر می زنیم
بی گمان 
             تافتح قله دیگر
                                  فرمان عشق آتش است
مرا با رکود مردابها کاری نیست
من به تقلای دستهای کریم
                                      نماز خواهم برد
و خاک مستعد را
                  با نهرهای روان
                                     آشتی خواهم داد
و هر چه من نباشم
                            عمر آفتاب دراز
چراغهای سرخ
                     مجال را از خفاش ربودند
و زمین را
به روزی برزگ
                              بشارت دادند 
و ما که آفتاب را
بربلندای این خاک می بینیم
چگونه می توان به انکار عشق برخاست
و یاسها را از عطر افشانی بازداشت
مگر می شود به چشمه فرمان توقف داد
و لال باد آن
  که دهان به غیظ می گشاید
و باغ را
و چراغ را
             با دم هرز خویش
              مسموم می دارد
این سان که به تقدیس مصیبت نشینی
و چشم از آفتاب بستی
بدان که جولان شیطان
              به طلوع عشق نمی انجامد
انکار عشق
اقرار فصاحت آن دلی است
که چشم از روشنی بر می دارد
و رو به روی بهار حصار می کارد
باید دستها با به قبضه شمشیر سپرد
                          و حنجره بدی را فشرد
آه ای پیشوای اقیانوس های شورش
شب نشینی دنیا به طول انجامید
         طوفان را رها کن
                و اسب آشوب را
                        افسار بگسل !
                                                                   
    مجموعه کامل شعرهای سلمان هراتی
اربابستان , 15/1/1364

پنج شنبه 24/2/1388 - 20:48
خواستگاری و نامزدی

بر سر گور كشیشی در كلیسای وست مینستر نوشته شده است: «كودك كه بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اینك كه در آستانه مرگ هستم می فهمم كه اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!!!»
دوشنبه 21/2/1388 - 22:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته