• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 457
زمان آخرین مطلب : 5371روز قبل
ادبی هنری
  آئینه پرسید : چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری اورا اسیر کرده است؟ خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من  

است....

 تنها دقایقی چند تاخیر کرده است.... گفتم : امروز هوا سرد بوده است... شاید موعد قرار تغییر

کرده است....

 خندید به سادگیم و گفت : ... تو را زنجیر کرده است... گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی.... گفت : خوابی... سالهاست که دیر کرده است
چهارشنبه 5/1/1388 - 20:19
خانواده

  بر سنگ قبر من بنویسـید خسته بود

 اهــل زمین نبود نـمازش شــكســته بود

 بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود

 تـنها از این نظر كه سـراپا شـكســته بود 

 بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاك بود

چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود 

بر سنگ قبر من بنویســید این درخت

 عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود

 بر سنگ قبر من بنویســــــید كل عمر

 پشت دری كه باز نمی شد نشسته بود !!!

سه شنبه 4/1/1388 - 13:19
محبت و عاطفه


و من می بینمش

 

اِستاده آن سو تر

 

بغل بگشوده من را سوی خود می خواند , اما

 

وای ازین بغضی که در سینه ست

 

نگاهم می کند , اما

  

نمی خواند مرا دیگر!

 

من در سکوتی سرد می مانم

 

برایش پاسخی؟؟ هرگز

 

غروری کور فرمان می دهد , خاموش

 

که این هم حکم تقدیرست

 

و اینک یک سلام و

 

کاشکی دستان پر مهری ,

 

تا که بفشارد

 

دو دست خالی من را

 

و دستانم, که انگشتان تنهای مرا در خویش , می کاود

 

نگاهش می دود تا پشت چشمانم

 

دو پلک بسته ام , در میزند , اما

 

نباید چشم بگشایم

 

که می ترسم , بلرزد قلب من

 

فرمان دهد , آغوش بگشایم

 

دوباره باز, می خواند مرا

 

این قلب مجنونم!

 

و می خواهد که پیوندی زنم من

 

این طناب الفت دیرینه را اکنون

 

درون سینه ام غوغاست

 

دلم می خواهد آغوش محبت را برویش , باز بگشایم

 

ببخشم , تا رها گردم من از دردی

 

که هر لحظه مرا رنجور می سازد

 

دلم پر می کشد تا او

 

دوباره , حس تاریکی مرا فریاد می آرد

 

ولی نه

 

او دلت را سخت آزرده ست

 

چه باید کرد؟

 

خدا می بخشد , اما من نمی بخشم!!!؟؟

 

با که این را می توانم گفت

 

دلم می خواست من را او بخواند

 

تا بگویم , دوستش دارم

 

بگویم , من دعا کردم بیاید بار دیگر

 

زیر باران های وحشی

 

بر عمود پنجره ، میان چشم من هنگامه ای سازد!

 

و من ، در زیر افسون تمام بارشش

 

یکریز گویم: دوستت دارم ! تو را ای بهترینِ بهترینِ من...

 

تا ببخشد او , ببخشم من

 

تا شروع دیگری باشد

 

ولی اکنون که او اینجاست

 

نمی خواند مرا

 

اینک کلام مهربانی بر زبان من , نمی آید

 

دلم می خواهد او باور کند , دیگر برایم نیست

 

اما هست

 

و می ترسم که از چشمانم , این را او بفهمد

 

چشم می بندم

 

نگاهش باز می کوبد , به پشت پلک های بسته ام

 

اما , نباید چشم بگشایم

 

دلم می خواهد او باور کند بغض مرا دیگر

 

و او باید بفهمد , خاطرم را سخت آزردست

 

و نور روشنی , در من به نجوا باز می گوید

 

ولی آخر تو هم ای خوب , بد کردی

 

و او را هم تو آزردی

 

نمی دانم

  

ولی حالا که من بخشیده ام

 

باید بفهمد او , که او را سخت می خواهم

 

و من این هدیه را , آسان نخواهم داد

 

به کام لحظه هایم , طعم باران اوج می گیرد

 

و می سازد همین اوقات زیبا را

 

همین ای کاش های بی تمنا را

 

و ای کاش و هزاران آه در پی

 

اگر یک بار دیگر

 

او بخواند این من خاموش را

 

و آغوش محبت را به رویم , باز بگشاید

 

سلام و دست و لبخندی...

 

خدا داند همان دم

 

در کنارش من رها می گشتم از بودن

 

برای آخرین تصویرِ چشمانم, نگاهش را

 

فقط یک لحظه او را و دیگر هیچ ...

 

آه ازین بازی نازیبای بی فرجام

 

میان بودن و نابودنِ یک فرصت دیگر

 

در آن هنگامه من

 باشم و یا نه, مسئله اینست
شنبه 1/1/1388 - 21:45
ادبی هنری

سلام

جشن را باید به دور از غم گرفت 

 

 شاد ماند و دوری از ماتم گرفت 

 

 سعی بر یک رنگی جانها نهاد 

 

 مهربانی کرد و با گل دم گرفت 

 

 با جوانی رنگ پیری را زدود 

 

 در حریم عاشقی مرهم گرفت 

 

 سال نو بر ایرانیان خوش نهاد شاد باد

 

  ایدون باد

جمعه 30/12/1387 - 12:53
ایرانگردی

سلام بر همه دوستان

امید  دارم که سالی پر از شادی و به دور از غم آغاز کنید و از تجربه های سال پیش هم درس گرفته باشین آخه به قول یکی از عارفان"وقتی این همه اشتباه جدید هست چرا اشتباه های گذشته رو تکرار کنیم"پس پیش به سوی اشتباهات جدید!!!

امسال توی کرمان تور های گردشگری یک روزه ای برگزار میشه که به تمامی علاقه مندان سرویس دهی میکنن...

با این تور ها میتونین استان کرمان رو ببینین و از همه مهمتر از گرمترین نقطه کره زمین دیدن کنید...

امید وارم به همه مسافران خوش بگذرد...

یا حق

پنج شنبه 29/12/1387 - 19:37
ادبی هنری
 خدایا !

متبركم گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن بیاموزم

به همه عشق بورزم ،
حتی به كسانی كه مرا دوست ندارند،
دركم نمی كنند ،
به من آسیب رسانده اند ،
ازمن بد گفته اند و
ازمن بهره كشی كرده اند .

به امید آن كه در همه شرایط و موقعیت های زندگی بخندم و
بدانم كه در هر چه رویمیدهد ،
رحمت تو نهفته است .

خدای من !

بی تو در چنگال مرگ اسیرم ، بی تو زندگی ، كویری است برهوت .

خدای من !

مبادا كه در هیچ كاری ، یاد تورا فراموش كنم .

به درونم رو می كنم و پیوسته با آگاهی از حضور مقدس تو زندگی می كنم .
به امیدآن كه هر روزم، پیشكش عشقی به درگاه تو باشد .

خدایا

نه در پی ثروتم و نه در جست و جوی قدرت ،
نه لذت این دنیا را می خواهم نة آسایش آن دنیا را ،
نیازمند توام ،
تنها تو

مرا موهبت شوق عشق به وصال درگاهت عطا كن
تا شب ها بیدار باشم و نیایش كنم و
روزها به دیگران یاری رسانم تا بارشان را در راه دشوار زندگی بردوش كشند
  
پنج شنبه 29/12/1387 - 19:10
كودك

عید امده سبزه با ناز امده ربان قرمز بسته،پیش شما نشسته

 

سنبل سنبل منم همنشین گل منم وقتی میام به بوستان بوستان میشه گلستان

 

سماق ریزه میزم ببین ببین تمیزم یه کمی تند و تیزم

 

من سکه ام چه زیبا،زینت جیب بابا

 

من سیب سرخ و زردم خوشمزه و شیرینم به به چه بویی دارم چه رنگ و رویی دارم

 

سمنو آی سمنو مال پای هفت سین سمنو کاسه بیار سمنو ببر خوشمزه و شیرین ببر

 

سنجد دونه دونه هر کسی خوب میدونه سرخ و سفید و تپلی  لباس گل ،گل گلی

 

حالا که ما امدیم عید شما مبارک عید سعید نوروز بر همگی مبارک

 

 

 شعر نازنین عزیزم که امروز تولدشه

تولدت مبارک گلم

گالری عکس کودکان

 

چهارشنبه 28/12/1387 - 21:3
خواستگاری و نامزدی


زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را ، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است ، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی ، و نه در فردایی
ظرف امروز ، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز ، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با ، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک ،
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی ، خاطر دریایی یک قطره ، در آرامش رود
زندگی ، حس شکوفایی یک مزرعه ، در باور بذر
زندگی ، باور دریاست در اندیشه ماهی ، در تنگ
زندگی ، ترجمه روشن خاک است ، در آیینه عشق
زندگی ، فهم نفهمیدن هاست
زندگی ، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است ، جهانی با ماست
آسمان ، نور ، خدا ، عشق ، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور ، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی ، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من ، وزن رضایتمندی ست
زندگی ، شاید شعر پدرم بود که خواند
زندگی شاید آن لبخندی ست ، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.

 

نوروز بر همه شاد باد


چهارشنبه 28/12/1387 - 20:39
ادبی هنری
اگر نامه ام با نام تو آغاز می شد، اگر دفترم با یک اشارۀ تو باز می شد، اگردستهایم با نفس تو گرم می شد، اگر دلم با لبخند تو نرم می شد، اگر پشت درهای بسته نبودم و اگر از روزگار خسته نبودم، باز می توانستم همسایۀ یاس باشم یا همبازی پروانه ای بااحساس باشم.

اگر دیوارهای سرد روبروی من قد نمی کشیدند ، اگر بادهای ولگرد سیبهایم را از شاخه نمی چیدند ، اگر آرزوهای ریز و درشتم پرپر نمی شدند، اگر گوش فلک کر نمی شد، اگر همۀ رودخانه ها آرام بودند، اگر زمین و زمان رام بودند، اگر لباس فطرتم آلوده نیرنگ نمی شد و اگر دل دریای ام سنگ نمی شد، باز می توانستم با ستاره ها تا صبح بیدار باشم یا عاشقانه در حسرت دیدارباشم.

اگر افتادن برگ را باورمی کردم، اگر آمدن مرگ را باورمی کردم، اگر از عشق غافل نمی شدم، اگر این همه عاقل نمی شدم، اگر تپش قلب تو را فراموش نمی کردم، اگر فانوسهای خاطره را خاموش نمی کردم، اگر با اتفاقی که افتاد نمی رفتم و اگر از یاد تو چون باد نمی رفتم، باز می توانستم با تو آغاز شوم یا درون غنچه بمانم و راز شوم.

اگر کوچه های زندگی بن بست نبود، اگر دل ساده ام بت پرست نبود، اگر پیوسته سبزه ها و درختان را دعا می کردم، اگر نیمه شبها تو را صدا می کردم، اگر از همه جا بی خبر نمی شدم و اگر بستۀ کاش و اما و اگر نمی شدم، باز می توانستم نام تو را بر زبان بیاورم یا لااقل دستی به سوی آسمان بیاورم.
 
سه شنبه 27/12/1387 - 16:27
ادبی هنری
 آفرینش زن


از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد:چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد:دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از
جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا
قلب شکسته، درمان کند.
و شش جفت دست داشته باشد.
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.
گفت:شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟
خداوند پاسخ داد:فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته
باشند.
-این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها.

خداوند سری تکان داد و فرمود:بله.
یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید،
از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.
یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!
و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،
بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.

فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.
این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید .
خداوند فرمود:نمی شود !!
چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است،
تمام کنم.
از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با
یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.

فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی .
بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی
که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد .
فرشته پرسید:فکر هم می تواند بکند ؟
خداوند پاسخ داد:نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد
.
آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.
ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی
زیادی مواد مصرف کرده اید.
خداوند مخالفت کرد:آن که نشتی نیست، اشک است.
فرشته پرسید:اشک دیگر چیست ؟
خداوند گفت:اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی،
تنهایی، سوگ و غرورش.
فرشته متاثر شد.
شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها
واقعا" حیرت انگیزند.
زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند.

همواره بچه ها را به دندان می کشند.
سختی ها را بهتر تحمل می کنند.
بار زندگی را به دوش می کشند،
ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.
وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.
وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.
وقتی خوشحالند گریه می کنند.
و وقتی عصبانی اند می خندند.
برای آنچه باور دارند می جنگند.

در مقابل بی عدالتی می ایستند.
وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، نه نمی پذیرند.
بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.
برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.
بدون قید و شرط دوست می دارند.

وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی
دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.
در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.
در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،
با اینحال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.
آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر
برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد
زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند می دانند که بغل کردن و
بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد
کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان
می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند
زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند

خداوند گفت:این مخلوق عظیم فقط یك عیب دارد
فرشته پرسید:چه عیبی ؟
خداوند گفت:قدر خودش را نمی داند
  
دوشنبه 26/12/1387 - 17:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته