• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 292
تعداد نظرات : 501
زمان آخرین مطلب : 4979روز قبل
خانواده
سرم را در تاریکی گودالها فرو می‌برم. لباس سکوت بر تن می‌کنم و دیگر به تو نمی‌گویم بمان. کنار می‌روم تا راه زندگی خود را به تنهایی طی کنی. می‌فهمم اما وانمود به نفهمیدن می‌کنم. حس را در خودم می‌کشم. عشق را سرکوب می‌کنم تا با تنهایی خود خوش باشی.
من با خنجر زدن به روح و جسمم، آنچه را که تو می‌خواستی برایت فراهم کردم. آسوده باش که به آنچه می‌خواستی رسیدی... در حالیکه حتی لحظه‌ای به آنچه من می‌خواستم فکر هم نکردی...
برای اعتراض نیست که این سخنان را می‌گویم. بارها به تو گفته‌ام که قلب من از گدایی کردن عشق مستغنی است. برای برهم زدن روزهای آرامت هم نمی‌گویم. تکرار این جملات برای این است که روز به روز بیشتر از گذشته از تو و زندگیت متنفر شوم تا زندگی کسی را مانند تو نابود نکنم...!
يکشنبه 24/6/1387 - 12:49
خانواده
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم. خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم‌...
يکشنبه 24/6/1387 - 12:48
خانواده

خیلی سخته از عشق یه نفر بسوزی اما نتونی بهش بگی خیلی سخته یه مدت با یکی باشی به خیال اینکه دوست داره اما بعد بفهمی اینا همش ساخته ذهن خودت بوده و اصلا از اول عشقی وجود نداشته اون موقع است که می شکنی نمی دونی چی کار کنی از یه طرف دلت پیش اونه از یه طرف می دونی که دوستت نداره مجبوری به اون فکر نکنی چی کار می کنی اون موقع است که یاد این شعر می افتی

 
 اون که یه وقتی تنها کسم بود تنها پناه دل بی کسم بود تنهام گذاشت رفت رفت از کنارم از درد دوریش من بی قرارم خیال می کردم پیشم می مونه ترانه ی عشق واسم می خونه خیال می کردم یه هم زبونه نمی دونستم نامهربونه با اینکه رفته اما هنوزم از داغ عشقش دارم می سوزم فکر وخیالش همش باهامه هر جا که می رم جلو چشامه دلم می خواد تا دووم بیارم رو درد دوریش مرهم بزارم اما نمی شه راهی ندارم نمی تونم من طاقت بیارم 
 
شنبه 23/6/1387 - 16:14
خانواده
  بارون از خط نگاهم می چکه رو پلک جاده 
 توی امتداد این خط منم اون کولی ساده 
 چه خوبه توشهرکاشکی حرف اما روشناختن 
 گم شدن توشهرتاریک صبح فردا روشناختن 
 توی روشنی فردا لحظه حضور رو دید ن 
 تو ترانه نگاهت ا ون معما رو شناختن   
شنبه 23/6/1387 - 12:19
خانواده
خیلی ها مترسك رو دوست ندارند چون پرنده ها رو می ترسونه ولی من دوسش دارم چون تنهایی رو درك می كنه
شنبه 23/6/1387 - 12:18
خانواده
سنگ قبر من بنویسـید خسته بود اهــل زمین نبود نـمازش شــكســته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تـنها از این نظر كه سـراپا شـكســته بود بر سنگ قبر من بنویســـــــید پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود بر سنگ قبر من بنویســید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه، دســــته بود بر سنگ قبر من بنویســــــید كل عمر پشت دری كه باز نمی شد نشسته بود
شنبه 23/6/1387 - 12:11
خانواده
 در نگاه عاشقت عشقتو خوندم مهربون بودی که من یار تو بودم من شدم همسفرت ای یار عاشق کاشکی که عشق منو بدونی لایق ای یار ای عشق بی تو میمیرم بی تو از این دنیا دلگیرم ای یار ای عشق بی تو میمیرم بی تو از این دنیا دلگیرم تو رفیق نیمه راه هرگز نبودی تو که از دوست داشتنم غافل نبودی چراغ عشق تو نمیشه خاموش مگه تو و خوبیات میشه فراموش ای یار ای عشق بی تو میمیرم بی تو از این دنیا دلگیرم ای یار ای عشق بی تو میمیرم بی تو از این دنیا دلگیرم 
شنبه 23/6/1387 - 12:5
خانواده
 می ترسم برف تمام شود و شاپرکها نیایند - می ترسم بهار بدون پروانه و پرستو بیاید.می ترسم یادم برود کتاب شعرم را از زیر باران بردارم.می ترسم نخستین شکوفه ها غافلگیرم کند و نسیم زیبایی که از شمال می وزد مرا از تو غافل کند...........نمی خواهم بی تو یاسها را ببویم..........می ترسم برف تمام شود و هیچکس قلبم مرا برای تو معنا نکند.
می ترسم برف تمام شود و حرف من نیمه تمام بماند و کلمه هایم یخ بزنند و هرگز نتوانم بگویم دوستت دارم
                 
پنج شنبه 21/6/1387 - 17:14
خانواده
 یه نفر خوابش میادو واسه خواب جا نداره 
 یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره 
 یه نفرمیشینه واسکناساشو می شمره 
 می خواد امتحان کنه که تاداره یانداره  
 یه نفرازبس بزرگه خونشون گم میشه توش 
 اون یکی اتاقشون واسه همه جانداره  
 بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره 
 انتخابم می کنهاما پولشونداره 
 یکی دفترش پراز نقاشی وخط خطیه 
 اون یکی مداد برای اب وبابا نداره 
 یکی ویلای کناردریاشون قصرولی 
 اون یکی حتی تو فکرش اب دریانداره 
 یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد 
 مامانش میگه گرونه اینجانداره 
 یه نفرتولدش مهمونیه همه میان 
 یکی تقویم واسه خط زدن روزا نداره 
 یکی هرهفته یه روز پزشکشون میاد خونش 
 یکی داره میمیره خرج مداوانداره 
 یکی انشاشو میده توخونه صحیح کنه 
 یکی ازبرشده دردو دیگه انشانداره 
 یه نفرامضاش می ارزه به هزارعالمی 
 یه نفر بعد هزار عمروزحمت هنوزامضانداره 
 توکلاس صحبت چیزی میشه که همه دارند 
 یکی می پرسه اخه چرابابای ما نداره 
 یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا 
 یکی اونقددیده که میل تماشا نداره 
 یکی ازواحدای بالای برجشون میگه 
 یکی اماخونشون اتاق بالا نداره 
 یکی جای خاله بازی کلاس انشامیره 
 یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره 
 یکی پول نداره تادوروزبه شهرشون بره 
 یکی طاقت واسه صدور ویزانداره 
 یکی ازبس شومینه گرمه میفته ازنفس 
 یکی هم برای گرمی دستاش نانداره 
 دخترک میگه خداچراما....مامانش میگه 
 عوضش دخترکم اون خونه لیلا نداره  
 یه نفرتمام روزاش پر رنج و سختیه 
 یه نفر هیچ روزیش فرقی باروزای مبادا نداره  
 یکی ازمایش نوشتن واسش امانمی ره 
 میگه نزدیکای ماازمایشگاه نداره 
 بچه ای که توچراغ قرمزا میفروشه گل  
 مگه درس ومشق و شوروشوق ورویانداره  
 یه نفرتمام روزاوشباش طولانیه 
 پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره 
 یاداون حقیقت کلاس اول افتادم 
 داراخیلی چیز اداره ولی سارانداره 
 راستی اسمو واسه لمس بهتره قصه میگم 
 ملیکاچه چیزایی داره که رعنانداره 
 بعضی قلبا واسه خودش دنیایی داره 
 یه چیزایی توش داره که تو دنیانداره 
پنج شنبه 21/6/1387 - 17:13
خانواده
  گفتم نرو پرپر میشم 
   
 گفتی: میخوام رها باشم  
   
 
 
گفتم: آخه عاشق شدم
   
 گفتی:میخوام تنها باشم  
   
 
 
گفتم: دلم
   
 گفتی: بسوز  
   
 
 
 گفتی: یه عمری باز هنوز
   
 گفتم: پس عمرم چی میشه  
   
 
 
 گفتی: هدر شد شب و روز
   
 گفتم: آخه داغون میشم  
   
 
 
 گفتی: به من خوش میگذره
   
 گفتم: بیا چشمام تویی  
   
 
 
 گفتی: آخر کی میخره
   
 گفتم: منو جنس میبینی  
   
 
 
 گفتی: آره بی قیمتی
   
 گفتم: یه روز کسی بودم  
   
 
 
 با من نکن بی حرمتی
   
 گفتم: صدام میمیره باز  
   
 گفتی: با درد بسوز بساز  
   
 
 
 گفتم : حالا که پیر شدم
   
 گفتی: که از تو سیر شدم  
   
 
 
 گفتم: تمنا میکنم
   
 گفتی: میخوام خردت کنم  
   
 
 
 گفتم: بیا بشکن تنو
   
 گفتی: فراموش کن منو 
پنج شنبه 21/6/1387 - 17:11
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته