• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 128
زمان آخرین مطلب : 5290روز قبل
شعر و قطعات ادبی

.قفس کوچک

هر لحظه حرفی در ما زاده می شود

هر لحظه دردی سر بر می آورد

و هر لحظه نیازی

از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می کند

این ها بر سینه می ریزند و راه فراری نمی یابند

مگر این قفس کوچک استخوانی،

گنجایشش چقدر است؟؟؟

جمعه 24/7/1388 - 14:48
شعر و قطعات ادبی

.بودا تو گفته ای....

بودا تو گفته ای که در این هستی پلید

 غیر از دروغ و رنگ و ریا و فریب نیست

گفتی که در سراب فریبنده ی حیات

جز رنج و درد، هیچ کسی را نصیب نیست

گفتی که زندگی شبح مرگ موحشی است

افسانه ای است پر ز فریب و پر ز دروغ

رخشنده ی مشعلی است فرا راه آدمی

اما گرفته است ز رنج و ز غم فروغ

گفتی که شادکامی، سرمایه غم است ......

جمعه 24/7/1388 - 14:47
دانستنی های علمی

.چشمای من میل به گریه داره

می خواد بباره

دل نمی دونی که چه حالی داره

چه حالی داره

غصه بجز گریه دوا نداره

خدا نداره

...

هر چی تو دنیا غمه مال منه

روزی هزار بار دل من می شکنه

دل دیگه او طاقتا رو نداره، خدا نداره

پشت سرهم

داره بد می آره

خدا می آره

جمعه 24/7/1388 - 14:45
دانستنی های علمی

 

.تقدیم به با معرفتای عالم

بازم همون دوره بی سواتی

قربون اون حرفای عشقی لاتی

قربون اون مخلصتم فداتم

قربون اون من خاک زیر پاتم

قربون اون حافظ روی طاقچه

قربون اون حسن یوسف تو باغچه

قربون اون مردمی که مردم بودن

اهل صفا، اهل تبسم بودن

قربون اون دوره تردماغی

قربون اون تصنیف کوچه باغی

قربون اون دوره ای که خوش بینی بود

تار سبیل ها چک تضمینی بود

مردای ناب و اهل نداره

شهری که بوی کاهگل نداره

بوی خوش کباب و نون سنگک

عطر اقاقیا و یاس و پیچک

بوی گلاب و بوی دود اسپند

جمع قشنگ اشک شوق و لبخند

بوی خیار تازه توی ایوون

تو سفره ای پر از پنیر و ریحون

بوی سلام گرم مرد خونه

تو حوض خونه ،رقص هندوونه

بوی خوش کتاب های کاهی

تو امتحان و کتبی و شفاهی

قدم زدن تو مرز خواب و رویا

خدا، خدا، خدا، خدا، خدایا!

 

آی جماعت چطور احوالتون؟

چی مونده از صفای پارسالتون؟

بگین فلانی از لطیفه خسته است

خدا گواهه من دلم شکسته است

با خنده شماس که جون می گیرم

برای تک تک شما می میرم

حتی اگر فقیر و بی پول باشید

دلم می خواد که شاد و شنگول باشید

خونه هاتون چرا خوش و آب و رنگ نیست؟

چی شده؟ خندتون چرا قشنگ نیست؟

حرفای گریه دار نمی پسندین؟

می خواین یک جوک بگم کمی بخندین؟! ....

 

 

جمعه 24/7/1388 - 14:45
دانستنی های علمی

متن روی قبر کوروش کبیر

 

کوروش قبل از مرگش با هوشیاری و ذکاوت خاصی وصیت به دفن خود و مادرش ماندانا در مکانی دست نیافتنی می نماید.اسکندر مقدونی پس از غارتهای فراوان و تخریب مکانهای ایرانیان به قبر کوروش میرسد و در صدد اهانت به مدفن او برمی آید که در نهایت تعجب به کتیبه ای داخل معبد میرسد که کوروش خطاب کرده: اینجا ملک فرمانروائی من است

متن کامل درزیر:

 

...اینجا ملک دلیران است و این ملک هیچ خائن و غارتگری را نمی پذیرد...و مطالبی که حاکی از سلطه مستحکم کوروش و ایرانیان بر سرزمین پارس دارد.و اسکندر ناموفق منصرف میشود.بعدها اعراب روی آن کتیبه خطوط عربی و آیه های قرآن حکاکی میکنند که هنوز هم برجاست.دلیل سلامتی نسبی مقبره کوروش نیز بدان جهت است که با حمله عربها به منطقه پارسه و پاسارگاد ساکنین بازمانده آنجا قبر کوروش را مقبره مادر حضرت سلیمان (ع) ذکر نموده تا متجاوزین از تخریب مکان منصرف شوند.

 

 

متن روی سنگ قبر

 

من کوروش هستم ، شاه هخامنشی

 

ای مردی که هر که هستی و از هر کجا می آیی

 

زیرا میدانم که خواهی آمد

 

من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید .با من مشاجره مکن یگانه چیزی که هنوز برای من باقی مانده است

 

یک مشت خاک ایران است که پیکر مرا پوشانده




شنبه 23/3/1388 - 10:45
دانستنی های علمی

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می­کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود. اما خود نیز علت را نمی­دانست. روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می­زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می­کرد، صدای ترانه ای را شنید.

به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می­شد. پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: "چرا اینقدر شاد هستی؟"

آشپز جواب داد: "قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش­می­کنم تا همسر و بچه­ام را شاد کنم. ما خانه­ای حصیری تهیه کرده­ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…"

پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.

نخست وزیر به پادشاه گفت : "قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!! اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است."

پادشاه با تعجب پرسید: "گروه 99 چیست؟؟؟"

نخست وزیر جواب داد: "اگر می­خواهید بدانید که گروه 99 چیست، باید این  کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید. به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!"

پادشاه بر اساس حرف­های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند. آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت و در مقابل در کیسه را دید.

با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه­های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه­های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد. ولی واقعاً 99 سکه بود. او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست. فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق­ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد. اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد. آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند. تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند. آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند. او فقط تا حد توان کار می­کرد.

پادشاه نمی­دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.

نخست وزیر جواب داد: "قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد.

اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما راضی نیستند.

 داستان ساده­ای بود نه؟ ولی واقعاً ما آدمها چرا عضو گروه 99 می­شیم؟ همین چند روز پیش با خانمی برخورد کردم که از یک بچه نگهداری می­کنه. به من گفت که این بچه از صبح پیش من می­مونه و مادر و پدرش کار می­کنن و آخر شب ساعت 10-12 دنبال بچه می­آن. می­دونم که دوران سختی هست و باید خیلی کار کرد. اما متأسفانه با کمی تحقیق متوجه شدیم که این خانواده از طمع پول و جمع کردن ثروت زیاد به این رویه ادامه می­دن. واقعاً گناه اون بچه که به دنیا اومده چیه؟ چقدر گه قراره توی این دنیا زندگی کنیم که انقدر وقتمون رو صرف مال اندوزی و جمع کردن ثروت کنیم؟ به نظر شما پول می­تونه انقدر ارزش داشته باشه که آدم عمرش رو از دست بده؟ چرا باید انقدر به زور اضافی بزنیم؟

مسیح فرمود: بنابراین‌ به‌ شما می‌گویم‌، از بهر جان‌ خود اندیشه‌ مكنید كه‌ چه‌ خورید یا چه‌ آشامید و نه‌ برای‌ بدن‌ خود كه‌ چه‌ بپوشید. آیا جان‌، از خوراك‌ و بدن‌ از پوشاك‌ بهتر نیست‌؟ مرغان‌ هوا را نظر كنید كه‌ نه‌ می‌كارند و نه‌ می‌دروند و نه‌ در انبارها ذخیره‌ می‌كنند و پدر آسمانی‌ شما آنها را می‌پروراند. آیا شما از آنها بمراتب‌ بهتر نیستید؟ و كیست‌ از شما كه‌ به‌ تفكّر بتواند ذراعی‌ بر قامت‌ خود افزاید؟ و برای‌ لباس‌ چرامی‌اندیشید؟ در سوسنهای‌ چمن‌ تأمّل‌ كنید، چگونه‌ نموّ می‌كنند! نه‌ محنت‌ می‌كشند و نه‌ می‌ریسند! لیكن‌ به‌ شما می‌گویم‌ سلیمان‌ هم‌ با همه‌ جلال‌ خود چون‌ یكی‌ از آنها آراسته‌ نشد. پس‌ اگر خدا علف‌ صحرا را كه‌ امروز هست‌ و فردا در تنور افكنده‌ می‌شود چنین‌ بپوشاند، ای‌ كم‌ایمانان‌ آیا نه‌ شما را از طریق‌ اُولی‌"؟ پس‌ اندیشه‌ مكنید و مگویید چه‌ بخوریم‌ یا چه‌ بنوشیم‌ یا چه‌ بپوشیم‌. زیرا كه‌ در طلب‌ جمیع‌ این‌ چیزها امّت‌ها می‌باشند. امّا پدر آسمانی‌ شما می‌داند كه‌ بدین‌ همه‌ چیز احتیاج‌ دارید. لیكن‌ اوّل‌ ملكوت‌ خدا و عدالت‌ او را بطلبید كه‌ این‌ همه‌ برای‌ شما مزید خواهد شد. پس‌ در اندیشه‌ فردا مباشید زیرا فردا اندیشه‌ خود را خواهد كرد. بدی‌ امروز برای‌ امروز كافی‌ است.

شنبه 16/3/1388 - 9:4
طنز و سرگرمی

روش های کشتن شوهر!



 

http://iranalive.org

http://iranalive.org

http://iranalive.org

http://iranalive.org

http://iranalive.org

 

شنبه 16/3/1388 - 9:0
دانستنی های علمی

خدا را شکر ...



 

خداراشكر كه تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم . این یعنی او زنده و سالم در كنار من خوابیده است.


I am thankful for the husband who snores all night, because that means he is healthy and alive at home asleep with me


____________

 

خدا را شكر كه دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاكی است.این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند.


I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because that means she is at home not on the street


____________


خدا را شكر كه مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیكار نیستم.


I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed.


____________

 

خدا را شكر كه لباسهایم كمی برایم تنگ شده اند. این یعنی غذای كافی برای خوردن دارم.


I am thankful for the clothes that a fit a little too snag, because it means I have enough to eat


____________

 

خدا را شكر كه در پایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت كار كردن را دارم.


I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I have been capable of working hard


____________

 

خدا را شكر كه باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز كنم.این یعنی من خانه ای دارم.

 

I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning, because it means I have a home


____________

 

خدا را شكر كه در جائی دور جای پارك پیدا كردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن.

 

I am thankful for the parking spot I find at the far end of the parking lot, because it means I am capable of walking and that I have been blessed with transportation


____________

 

خدا را شكر كه سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم.


I am thankful for the noise I have to bear from neighbors, because it means that I can hear


____________

 

خدا را شكر كه این همه شستنی و اتو كردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم.


I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear


____________

 

خدا را شكر كه هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام.


I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I am alive


____________

 

خدا را شكر كه گاهی اوقات بیمار می شوم. این یعنی بیاد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.


I am thankful for being sick once in a while, because it reminds me that I am healthy most of the time


____________

 

خدا را شكر كه خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می كند. این یعنی عزیزانی دارم كه می توانم برایشان هدیه بخرم.


I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have beloved ones to buy gifts for them


____________

 

خداراشكر...خدارا شكر...خدارا شكر


Thanks God Thanks God Thanks God

شنبه 16/3/1388 - 8:53
دانستنی های علمی
جسد بسیار عجیب یک دختربچه در سرزمین مردگان ایتالیا!
 
 
سرزمین مردگان در صومعه ای در ایتالیا
سرزمین مردگان در حالی در ایتالیا کشف شده است که معروفترین و عجیب‌ترین جسدی که در این صومعه قرار دارد، جسد دختر بچه ی 2 ساله ای به نام" روسالیاو لومباردو" است، که در سال 1920 به این صومعه تحویل داده شده است.
جسد دختری که در صومعه ایتالیا کشف شده است
خبرگزاری میراث فرهنگی _گروه میراث فرهنگی_اشكان بروج: در زیر زمین یك صومعه در شهر سیسیلی ایتالیا ،سرزمین مردگان قرار دارد.

در این سرزمین كوچك،اجساد مومیائی شده 8000 نفر با لباسهای فاخرشان كشف شده است.

ثروتمندان پالرمو ( بخشی از سیسیلی )، نزدیکان خود را بین سالهای 1599 میلادی تا 1920 میلادی تحویل این صومعه داده‌اند و مسئولین صومعه آنها را در قفسه ها قرار داده و یا اینکه به صورت ایستاده به قلاب‌هایی وصل می‌کردند.

معروفترین و عجیب ترین جسدی که در این صومعه قرار دارد، جسد دختر بچه ی 2 ساله ای به نام" روسالیاو لومباردو" است، که در سال 1920 به این صومعه تحویل داده شده است.

جسد این دختر بچه در تابوتی قرار دارد که درب آن از شیشه است. چهره او بعد از 88 سال همچنان طبیعی باقی مانده و مانند فردی است كه به خواب شیرینی فرو رفته باشد.
 

زیرزمین این صومعه به پنج راهرو تقسیم شده است: بخش مردان، بخش زنان، بخش کشیشان صومعه، بخش راهبان و بخشی برای افراد بلند مرتبه جامعه همچون ارتشدارن، دانشمندان و وکلا.

در بخش
زنان  قسمتی را نیز به دختران اختصاص داده‌اند، که در آن،چهار دختر در کنار یک صلیب آویزان شده اند.
چهارشنبه 13/3/1388 - 12:10
دانستنی های علمی

ارد اول و سورنا

  

می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد اول )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد .

پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟

گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود .

پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟

سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین .

پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟

سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم .

پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی !

سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم .

پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من .

اشک در دیدگان سورنا گرد آمد .

بر اسب نشست .

سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد .

ارد اول ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند .

به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است .

یاد و نام همه آنان گرامی باد .



سه شنبه 12/3/1388 - 10:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته