• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 128
زمان آخرین مطلب : 5297روز قبل
شعر و قطعات ادبی

·        روزی  در زاویه دنج اتاق

معبدی خواهم ساخت

تا آتش خاطره ای

در آن جاودانه بسوزد

تا که

تطهیر شود........

جمعه 1/8/1388 - 15:11
شعر و قطعات ادبی

·        با بغضی که در گلوگاه من است

با بغضی که نشأت گرفته از خاطرات من است

از کوچه های خالی گذر می کنم

با سبدی لبریز از عادت

با زخمی غریب

بر بوته قلبم

من نگاهم را

در جوی خاطراتم

تعمید میدهم

جمعه 1/8/1388 - 15:8
شعر و قطعات ادبی

·        در تاریکی کلمه نبود

در تاریکی صدا نبود

در تاریکی

چهره ای، چشمی، نگاهی نبود

در تاریکی

ناگاه

اتاق از نور خاطره ای روشن شد.

ای کاش روشن نمی شد و در تاریکی با نبود غمی سر بر بالین می گذاشتم و در جهان ابدیت را نظاره می کردم.


جمعه 1/8/1388 - 15:7
شعر و قطعات ادبی

1.     باد مرا در کف هول رها کرده است، کشتی بی لنگرم، در شب امواجها

2.     دروازه را به روی سبم بستم، گفتم با آفتاب خاطره بنشینم، ای کاش نمی نشستم تا از حرارت آفتاب خاطره ذوب شوم.

3.     باغیم، با نگاه نخستین، یک سوی ما سیاهی خوف انگیز، یک سوی ما تگرگ، بگذار بشکفیم، در روبروی مرگ

(رضا مقصدی)

جمعه 1/8/1388 - 15:5
شعر و قطعات ادبی

.احمق نیستم

پر بودم و سیر بودم و سیراب

و لذتم تنها این که ....

آری کارم سخت است و دردم سخت

و از هر چه شیرینی و شادی و بازی است محروم

اما .....

این بس که می فهمم!

خوب است .....

احمق نیستم.

جمعه 24/7/1388 - 15:9
شعر و قطعات ادبی

.کار بی چرا

عشق تنها کار بی چرای عالم است

چه، آفرینش بدان پایان می گیرد

چنان لطیف است

که خود را به «بودن» نیالوده است

که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد

...
جمعه 24/7/1388 - 15:8
شعر و قطعات ادبی

.نزدیک تر به خدا

من باید فرود آیم

نباید بنشینم

سال هاست، از آن لحظه که پر بر اندامم رویید

و از آشیان از بام خانه پرواز کردم

همچنان می پرم. هرگز ننشسته ام

و دیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها

و بام های کوتاه خانه ها بر نگردانیم

چشم به زمین نیندوختیم

پروازی رو به آسمان

در راه افلاک

و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین

و هر لحظه نزدیک تر به خدا!

جمعه 24/7/1388 - 14:52
شعر و قطعات ادبی

.آتش و دریا

من با عشق آشنا شدم

 و چه کسی این چنین آشنا شده است؟...

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

هنگامی لب به زمزمه گشودم،

که مخاطبی نداشتم

و هنگامی تشنه ی آتش شدم ،

که در برابرم دریا بود و دریا و دریا ...!

جمعه 24/7/1388 - 14:51
شعر و قطعات ادبی

.دیشب و امروز

چراغ های کوچه پرپر گشتند

سپیده پنجره را شست

نسیم سرد برخاست

آه، صبح شد

شب رفت و دیشب شد

فردا آمد و امروز شد

جمعه 24/7/1388 - 14:50
شعر و قطعات ادبی

.دورتر و دیرتر

روزی از روزها،

شبی از شبها،

خواهم افتاد و خواهم مرد،

اما می خواهم هر بیشتر بروم،

تا هر چه دورتر بیفتم،

تا هر چه دیرتر بیفتم،

هر چه دیرتر و دورتر بمیرم

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه،

پیش از آن که می توانستم بروم و بمانم،

افتاده باشم و جان داده باشم،

همین
جمعه 24/7/1388 - 14:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته