ناگهان گلوله شلیک میشود
روزی که به دنیا آمد، هیچکس فکر نمیکرد که سالها بعد، مسیر تاریخ ایران و اسلام را عوض خواهد کرد و میلیونها انسان مظلوم جهان، نامش را یکصدا فریاد خواهند کشید. روزی که به دنیا آمد، مثل همه روزهای دیگر بود. خورشید مثل همیشه از مشرق طلوع کرده بود، چشمهها جوشیده بودند و رودها همچنان راه دریا را پیموده بودند. تنها فرق آن روز با روزهای دیگر این بود که صدها سال پیش از آن، نجیبترین بانوی عالم، حضرت فاطمه زهرا«س» در چنان روزی متولد شده بود؛ همین!
کسی نمیداند چرا اسمش را روحالله گذاشتند. شاید به خاطر هم آوایی با نام پدرش که مصطفی بود. به هر حال، او روحالله شد تا بعدها نام بلند روحالله الموسوی الخمینی در پای کوبندهترین و شجاعانهترین اعلامیههای انقلابی تاریخ نوشته شود و چشمها را خیره کند.
پدرش مصطفی، یک روحانی مشهور و شجاع در خمین و روستاهای اطرافش بود. مردم او را دوست داشتند، چرا که هم عالم بود و هم دلاور. میگویند همیشه شجاعانه در برابر خانهای خمین، قلدرها و گردن کلفتها میایستاد و نه تنها از حق خود بلکه از حق ضعیفها و بیکسان در برابر آنها دفاع میکرد. انگشتهای او تنها با قلم آشنا نبود بلکه آشنای ماشه تفنگ هم بودند. به راحتی ماشه را میچکاندند و گلوله را شلیک میکردند. مصطفی با زبان، قلم و گلوله از اشرار زهر چشم میگرفت. شاید از این نظر، روحالله بیشتر از همه برادرها و خواهرهایش، خصوصیات پدر را به ارث برده بود، چرا که بعدها به «عالم دلاور» بودن معنای جهانی بخشید.
زمانی که مصطفی قلم بر زمین میگذاشت، تفنگ بر دوش میکشید و بر پشت اسب مینشست، ایران روزگار پریشانی داشت. سلسله فاسد قاجاریه آخرین نفسهایش را میکشید، شاهزادگان ریز و درشت، ایران را تبدیل به ملک شخصی خود کرده بودند. هر گوشهای از این سرزمین بلا دیده، به نام یکی از آن شاهزادگان شده بود و هر کدام برای اداره املاک خود، خان ها و قلدرهای منطقه را در حلقه دوستان و پشتیبانان خود گرد آورده بودند و هر بلایی که میخواستند به وسیله آنها بر سر رعیت درمانده میآوردند. هر میزان بهره و مالیات که میخواستند، میگرفتند. هر صدایی را که دوست نداشتند بشنوند، در حلقوم خفه میکردند و هر قیافهای را که خوششان نمیآمد، از صفحه روزگار پاک میکردند. حامی و فریادرسی نبود. فریاد مظلومان به جایی نمیرسید. در چنین روزگاری، مصطفی، آن عالم دلاور، آن مجتهد پاک نهاد، ناگزیر از قلم و تفنگ به یک میزان استفاده میکرد.
چند ماه از تولد روحالله نگذشته بود که صدای شلیک گلولهای، در کوره راه کوهستانهای میان خمین و اراک پیچید و به دنبال آن، سواری سرفراز از پشت اسب بر خاک افتاد. مصطفی، به دست مزدوران خانها، بیخبر و ناجوانمودانه هدف گلوله قرار گرفت و از پا درآمد. روحالله، نه صدای گلوله را شنید و نه از شهادت پدر با خبر شد. شاید وقتی که صدای شلیک گلوله در کوهستان پیچید و گلوله سینه پدرش را شکافت، روحالله هراسان از خواب پریده و گریه کرده باشد، ولی کسی نمیتوانست این گریه را نشانه آن شهادت بداند.
همه بچههای هم سن روحالله ناگهان از خواب میپرند و گریه میکنند، اما وقتی به آغوش گرم مادر پناه میبرند، آرام میشوند؛ آرام و ساکت و بعد دوباره خواب، خواب شیرین و معصومانه آنها را در بر میگیرد.
روح الله بی آن که خود بداند، در چند ماهگی فرزند شهیدی دلاور شد، اما هیچوقت نتوانست چهره پدر شهیدش را پیش چشم مجسم کند، صدایش را بشنود، بوسههای گرم او را بر گونههای لطیف خود احساس کند، چرا که او هنوز خیلی کوچک بود؛ همهاش چهار ماه بیشتر نداشت. خیلی زود بود که چهرهها را به خاطر بسپارد و صداها را در حافظه نگه دارد.
خبر قتل مصطفی در شهرهای اطراف میپیچد، هر مظلوم بیپناهی که آن را میشنود، ناراحت میشود. علمای شهرها بیش از همه اظهار تأسف میکنند و از حاکم اراک میخواهند هر چه زودتر قاتل و یا قاتلان او را دستگیر کند. حاکم اراک هم، حکم بازداشت را صادر میکند. مأموران به منطقه میآیند و پس از مدتی تعقیب و گریز، قاتل را در قلعهای کهنه و قدیمی به دام میاندازند و بعد از چند ساعت تیراندازی، عاقبت او را دستگیر میکنند و به تهران میفرستند. خبر قتل مصطفی، قبل از آن به تهران رسیده بود. علما و کسانی که او را میشناختند، از این حادثه ناراحت بودند. آنها نیز خواستار مجازات قاتل بودند. آنها نیز خواستار مجازات قاتل بودند و برای این کار فعالیت میکردند. چند نفر از خانواده مصطفی به تهران آمده بودند. آنها از دولت میخواستند عدالت اجرا شود و قاتل به سزای عمل خود برسد. از سویی دیگر، هواداران قاتل فشار میآوردند تا او محاکمه نشود. عاقبت حکم به مجازات قاتل داده شد و او را در مقابل مجلس شورای ملی سابق در میدان بهارستان کنونی اعدام کردند.
بدینگونه، روحالله بدون داشتن هیچ خاطرهای از پدر، بزرگ میشود و تنها آوازه بزرگیها و شجاعتهای او را از اطرافیان میشنود و در ذهن کودکانه خود، سیمای مهربان، صدای گرم و نگاه نوازشگرش را مجسم میکند و گاهی هم مثل همه بچههایی که با پدرشان درد دل میکنند، با آن سیمای خیالی حرف میزند.
پرنده پرواز میکند
وقتی روحالله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصیل علم کند، او را در شهر خمین به مکتب خانه ملاابوالقاسم فرستادند که نزدیک خانه آنها بود. در آن زمان، مدارس به شکل امروزی نبود و بچهها در مکتبخانهها درس میخواندند. روحالله در هفت سالگی توانست قرآن را یاد بگیرد و به قول آن روزیها، قرآن را ختم کند. پس از آن به فراگیری ادبیات عرب پرداخت. برای یاد گرفتن این علم، معلمی به نام شیخ جعفر را برایش انتخاب کردند. پس از آن، نزد استادان آن روز شهر خمین، یعنی میرزا محمود افتخار العلما، حاج میرزا محمدمهدی و حاج میرزای نجفی رفت و تا آن جا که امکان داشت از آنها آموخت. در کنار تحصیل علم، خوشنویسی هم میکرد. برای آموختن خط، برادر بزرگش یعنی آیتالله حاج آقا مرتضی پسندیده را انتخاب کرده بود و پیش او مشق خط میکرد و خوش نوشتن را از وی میآموخت.
روحالله تا نوزده سالگی در خمین تحصیل علم میکند، اما رفته رفته به جایی میرسد که محیط کوچک شهر خمین و مدرسههای آن، جوابگوی استعداد درخشان و هوش سرشارش نمیشود. اکنون او پرندهای بود که برای پرواز، نیازمند آسمانی وسیع و افقی گسترده بود و شهر کوچک خمین نه صاحب آن آسمان بود و نه دارای آن افق علمی گسترده. بنابراین پرنده پرواز کرد. او برای ادامه تحصیل، حوزه علمیه اراک را برگزید. طلبه جوان اهل خمین، خیلی زود توانست در حوزه علمیه اراک نظرها را به سوی خود جلب کند. او طلبهای بسیار باسواد، پرتلاش و مرتب بود و با عشق و علاقه تحصیل علم میکرد. از آن گذشته، قامت بلند و موزون، چهره نجیب و رفتار متین او، بسیاری را شیفته و علاقهمند میکرد. لباس روحانیت برازندهاش بود. بعدها، بیش از نیم قرن پس از آن سالها، این طلبه گمنام اهل خمین، با همین عمامه و عبا، نزد علما و تودههای مردم به امام خمینی مشهور شد و عشق او در قلب میلیونها نفر جای گرفت، اما در حوزه اراک کسی نمیدانست که این طلبه جوان و مودب اهل خمین، همان امام خمینی معروف خواهد شد.
به هر حال، امام در حوزه علمیه اراک با پشتکاری مثال زدنی، مثل تشنهای که در بیابانی بیآب باشد، چشمهگوارای خود را یافته بود و از آن سیراب میشد.
امام در آنجا با استادی آشنا شد که مدتی بعد یکی از مهمترین حوزه های علمیه اسلام را در شهر قم تأسیس کرد. این عالم بزرگ کسی جز آیتالله شیخ عبدالکریم حائری نبود که در آن زمان در حوزه علمیه اراک تدریس میکرد.
امیر حسین فردی
شخصیت اساطیر گونه
ویژگى هاى امام از زبان مقام معظم رهبرى
مقـام معظم رهبـرى در مـواضع متعدد به ویژگـى هاى امام اشاره فرموده اند.
بخشـى از ایـن ویژگـى هـا عبارت است از:
1 ـ شخصیت اساطیر گونه :
امام خمینى شخصیتى آن چنان بزرگ بـود كه در مـیـان بـزرگان و رهـبـران جـهـان و تـاریخ بـه جز انـبـیـا و اولـیاى معـصـومـیـن(علیهم السلام) بـه دشـوارى مى تـوان كسى را با ایـن ابعاد و خـصـوصـیات تصـور كرد. الحـق شخصیت آن عزیز یگـانه, شخصـیتى دسـت نـیـافـتنـى و جـایگــاه والاى انسانـى او جـایگـاهـى دور از تصـور و اسـاطیـر گـونه بود. (1)
2 ـ عبادت و تهجد :
او بـا مناجات و تهجد و تضـرع مخلصانه در سلك ((عسى ان یبعثك ربك مقاما محمودا)) درآمد.(2)
3 ـ عمل به قرآن در زندگى
او با عمرى كه روزها و ساعت ها و لحظه هایش به مراقبه سپرى شد, صدها آیه قرآن را, كه در تـوصیف مخلصین, متقـین و صالحیـن است, مجسـم و عـینـى ساخت. او قرآن را نه فقط در محیط زندگى جامعه ویا تشكیل جامعه ى اسلامى, بلكه در نفـس خود و در زندگى خـود تحقق بخشید. (3)
4 ـ شجاعت اخلاقى و روحى
آن قدرت و صلابت معـنـوى و شجاعت روحـى و اخلاقى كه در یك لحظه یك موضعى را بـه خاطر اسلام و مـسـلمـیـن اتخاذ مى كند كه دنیا در مـقابل این مـوضع گیرى متحیر مـى ماند. كـم تر از بزرگان عالـم ایـن قـدر توانسته است آن را در اعمـال و رفتـار خـود نشـان دهــــد.(4)
5 ـ مصلح و احیاگر بزرگ
او آن روح الله بـود كه با عصا و ید بیضاى مـوسـوى و بیان فرمان مصطفـوى به نجـات مظلـومان كمـر بست. نخست فـرعون هـاى زمـان را لرزاند و دل مستضعفـان را به نـور امیـد روشـن ساخت.(5)
6 ـ احیاگر اسلام ناب محمدى(ص)
امـام بـراى حـیـات دوبـاره ى اسلام درسـت هـمـان راهـى را پـیـمـود كـه رسـول الله (ص) پیمـود(6). او به اسلام عزت بخشید و پرچـم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد(7).
7 ـ روشنى بخش و احیاگر
او مانند خورشیدى بود كه با درخشش خود اشیا را آشكار مى كند و مانندروحى بـود كه بـا دمـیـدن بـهnbsp; & كالـبـدى اجزاى آن را زنـده مـى سـازد, او مـا را زنـده كـرد و به حركت درآورد(8).
8 ـ قلب ملهم به الهامات
امام عزیزمان حقیقتـا قلب او در مـواردى ملهم از الهامات غیبـى بود و كلمات او گـویى در مـواردى كلمات متكـى به وحـى است(9).
9 ـ شخصیت دست نیافتنى
نه ایـن جانب... و نـه هیچ فرد دیگرى در جمهورى اسلامى قادر نیست كه بـه قله ى آن شخصیت ممتـاز و استثنـایـى دست یـابـد.
10 ـ آیه ى رحمت
هیچ روزى ماننـد دوازدهـم بهمـن نبـود كه در آن مـردى از دودمان پیامبران و بر شیـوه ى آنان با دسـتى پر معـجزه... چـون آیـه ى رحـمـت فرود آمـد و آنان را بر بال فرشتگان حق نشانیـد و تا عرش عزت و عظمت پر كشید(10).
خـدمـات امـام از دیـدگـاه مقـام معظم رهبرى
در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامـى امام منشاء خـدمات بسیار بـود.
بخشـى از آن خـدمـات عبـارت است از:
1 - احیاى اسلام
2 - بـازگـردانـدن روح عزت به مسلمـانــان
3 - دادن احسـاس درك امت اسلامـى به مسلمـانـان
4 - برانـداختـن یكـى از مرتجع ترین و پلیـدتریـن رژیـم هاى جهان
5 - ایجاد حكومتى بر مبناى اسلام
6 - ایجاد نهضت اسلامى در جهان
7 - پـدیـد آوردن نگـرش جـدیــد در فقه شیعه
8 - ابطـال باورهاى غلط دربـاره ى اخلاق فـردى حكام و لزوم وجـود اخلاق فردى خاص در این گروه
9 - احیـاى روحیه ى خـودبـاورى در ملت ایـران
10 - اثبـات ممكـن بـودن نه شـرقـى و نه غربى در عمل با تـوجـه بـه ویـژگى هایى كه بـراى خـط روشـن خمـیـنى كبـیر برشمردیـم,عصر ما, عصر خمینى است بـى هیچ تردیدى عصر حاضر را باید عصر خمینـى نامیـد. مـقام معـظم رهبرى درباره ى زنـده بـودن راه و هدف امام راحل(ره) مـى فرماید:
ما صـریحا بـه هـمـه ى مـلـت هـاى جـهـان اعـلام مـى كنیـم كه تـفـكـر خاتمه یافتـن دوران امـام خمینـى(ره) كه دشمـن با صـد زبـان سعى در القاى آن دارد, خـدعه و نیـرنگـى اسـتـكبـارى بـیـش نیست و علـى رغـم آمریكا و همكارانـش امام خمـینـى(ره) در مـیـان مـلـت خـود و جامـعـه ى خـود حـاضـر اسـت و دوران امـام خمـیـنى(ره) ادامـه دارد و ادامـه خواهد داشت. راه او, راه ما, هـدف او, هدف مـا و رهـنـمـود اومـشـعـل فروزنده ماست. (11)
امام از نگاه حضرت آیتالله خامنه ای (ره)
«... نام آوران بزرگ دوران معاصر یعنی امام روح الله خمینی (ره) دانشمندان پارسا و خردمندی و پرهیزكار و حكیمیسیاست مدار و مومنی نواندیش وعارفی شجاع وهوشمند وفرمانروایی عادل و مجاهدی فداكار بود، او فقیه و اصولی و فیلسوف و عارف ومعلم اخلاق وادیب وشاعر بود.
در او خصلت برجستة خدا داد در آمیخته با آن چه او خود از معارف قرآنی آموخته و دل و جانش را به آن زیور داده بود، شخصیت عظیم و جذاب و تأثیر گذاری پدید اورده بود كه هر یك ا ز چهره های برجستة یك قرن اخیر جهان –كه قرن رجال بزرگ و مصلحان نام آور دینی و سیاسی واجتماعی است – در برابر ان كم جاذبه و یك بعدی وكوچك به نظر میآمدند.
كاری كه او بدان همت گماشت و با ایمان وتوكل وتدبیر و صبر خود بدان دست یافت نیز به همان اندازه بزرگ و باور نكردنی واعجاب انگیز بود،شخصیت ممتاز و درخشان او در همة دوره های حیات سیاسی اش خیره كننده ومنحصر به فرد بود.»
«امام خمینی (ره) شخصیتی آن چنان بزرگ بود كه درمیان بزرگان و رهبران جهان و تاریخ، به جز انبیا واولیای معصومین (ع) به دشواری میتوان كسی را با این ابعاد و این خصوصیات تصور كرد. »
امام بزرگوار ما با ارائه مكتب سیاسی اسلام خط بطلان بر همة تلاش های فرهنگی و سیاسی دشمنان اسلام در طول یك قرن ونیم گذشته كشید كه سعی كرده بودند اسلام را به كلی از عرصة زندگی جامعه بیرون رانند.. . »
پى نوشت :
1- روزنـامه ى جمهورى اسلامـى, 68/3/2.
2- روزنامه ى اطلاعات, 68/4/24.
3- همان.
4- روزنـامه ى جمهورى اسلامـى, 68/4/31.
5- روزنامه ى اطلاعات, 68/4/24.
6- كیهان, 69/3/12.
7- جمههورى اسلامى, 72/3/28.
8- جلوه هاى نور,ص 24.
9- جلوه هاى نور, ص 24.
10- جلوه هاى نور, ص 27.
11- پیام رهبـر معظم انقلاب به مناسبت اولیـن سالگـرد رحلت امام خمینى(ره), 69/3/
((چند لحضه ایران را بدون امام خامنه ای تصور کنید چه اتفاق وحشت ناکی می افته))
امام از نگاه یک خبرنگار غربی (آمریکایی)
«روبین وود زورث» در تشریح جریان ملاقات خود با امام قدسسره در جماران مینویسد: ...«زمانی که امام خمینی از در وارد میشد احساس میکردم که از لابهلای آن گردبادی از نیروی معنوی وزیدن گرفت. گویا در ورای آن عبای قهوهای، عمامه مشکی و ریش سفید روح زندگی جریان داشت؛ بهطوری که همه بینندگان را محو تماشای خود می کرد. در آن هنگام حس کردم که با حضور او همه ما کوچک شدهایم و گویا در سالن کسی جز او باقی نمانده است.
آری! او بارقهای از نور بود که در قلب و روح همه حضار رسوخ کرده بود. او تمام معیارهایی را که گمان میکردم میتوانند مرا در تعریف و ارزیابی شخصیت و مقامش یاری کنند در هم شکست. او با حضور خود آنقدر در ما تاثیر گذارد که احساس کردم تمام روح و جسمم را فرا گرفته است!
... زمانی که بر روی صندلی خود نشست. احساس کردم که نیرویی از وجودش ساطع میشود، نیرویی بسان یک گردباد که اگر با دقت نگاه میکردی در مییافتی که نوعی «آرامش مطلق» در درون آن نهفته است، چرا که [امام] خمینی قدسسره بسیار جدی و استوار و مسلط بود.
در عین حال او را آنچنان ساکت و آرام مییافتی که گویی نیروی ثابت و استوار در درون او جریان دارد و البته این نیرو همان چیزی است که رژیم سابق ایران را به یک باره برچید حال آیا چنین شخصیتی میتواند یک فرد عادی باشد؟... من تاکنون هیچیک از مردان بزرگ را برتر از این مرد و یا نظیر او ندیدهام.
... کمترین چیزی که میتوانم بگویم این است که گویا او یکی از انبیای گذشته است و یا این که او موسای اسلام است و آمده تا فرعون کافر را از سرزمین خود براند.»
روحش شاد و برای شادی روحش صلوات
منبع: کتاب عصر امام خمینی- میر احمد رضا حاجتی