شعر و قطعات ادبی
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریار
دوشنبه 13/12/1386 - 14:25
دعا و زیارت
1- پیشوایان اسلام، در مورد كدام یك از فرزندان سفارش ویژه كردهاند؟
1) دختران *
2 ) پسران
3) هیچكدام
2- چه كسی به حضرت سلیمان گفت: چیزی میدانم كه تو نمیدانی؟
1) هد هد*
2) مورچه
3) یكی از جنّ
3- بر اساس روایات، راه رسیدن به عزت چیست؟
1) سخاوت
2) قناعت*
3) شجاعت
4- راه شیرین شدن زندگیهای تلخ چیست؟
1) انتقادپذیری همسران
2) پوزشخواهی از اشتباهات
3) هر دو مورد*
5- خوش زیستن، در گرو چیست؟
1) دوری از تكلف*
2) دوری از تقیّد
3) دوری از تعلّق
دوشنبه 13/12/1386 - 14:21
دانستنی های علمی
بعضی از افراد زندگیشان تلخ است برای اینكه میگوید: چرا بچهی من دختر است؟ یا چرا بچه پسر است؟ حدیث داریم وقتی به امام سجاد میگفتند: خدا به شما بچه داده است. میفرمود: سالم است؟ گفتند: بله! گفت: الحمدلله رب العالمین. اصلاً نمیپرسید: پسر است؟ دختر است؟ میگفت: چه فرقی میكند؟ اصلاً نمیپرسید پسر است یا دختر؟ بنابراین یكی از عوامل تلخ شدن، گیر دادن به اینكه من پسر میخواهم. من دختر میخواهم. ما داریم آدمهایی كه دو، سه تا بچهی دختر دارد، میگوید: میترسم چهارمی هم دختر شود. این حرفها چیست؟ خدا حكیم است. ما كه حكیم نیستیم. خیر میخواهی؟ مگر آدم نمیتواند از دختر خیر ببیند؟ مگر آدم نمیتواند از پسر خیر ببیند؟ این باورهای كج و خیالهای واهی، غلط، باعث میشود كه زندگی تلخ شود. من چند تا را در جلسهی قبل نوشتم. تتمهی آن هم اینجا بنویسم. حالا نمیدانم چند تا آنجا گفتم؟
راضی بودن به فرزند، خواه پسر یا دختر. من همهی بچههایم دختر هستند. به همین قرآن قسم اگر خدا از من بپرسد میخواهم به تو ده تا بچهی دیگر بدهم، چه بدهم؟ میگویم: هر طور دوست داری؟ به من چه كه پسر است یا دختر؟ خالقش تو هستی. رزقش با تو است. عزت و ذلتش به دست تو است. من چه كاره هستم؟ چیزی نگویید. چون وقتی میگویی خدایا اینطورش كن. مثل اینكه مثلاً خدا نمیتواند خدایی كند آن وقت تو داری خدایی را به خدا یاد میدهی .خیلی هم به خدا بر میخورد، كه این بندگی خودش را بلد نیست، دارد خدایی را یاد من میدهد.
دوشنبه 13/12/1386 - 14:17
دعا و زیارت
در مجالس بچهها را هم با خودتان ببرید. حدیث داریم كه وقتی امام باقر(ع) میخواست دعا كند، به كوچولوها میگفت: بیایید. من دعا میكنم شما آمین بگویید. چون بچه بیگناه است. یعنی در دعاها بچهها را هم شركت بدهید. منتهی نه طولانی! طولانی نباشد. گاهی وقتها ما یك كارهایی میكنیم، باید حساب بچه را هم بكنیم. مثلاً بچههای 7 ساله را به جمكران میآورند. «قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ» (بحارالانوار/ج84/ص339) دعای عارفان! گفتم: بابا این نفس ندارد. ولش كن برود بازی كند. (خندهی حضار) یعنی گاهی وقتها كه میخواهیم بچه را تربیت كنیم ما اصلاً نمیفهمیم كه چطور تربیت كنیم؟ ببین ما گاهی هم میخواهیم تربیت كنیم، نمیدانیم چطور تربیت كنیم. فكر میكنیم اگر بزنیم خوب میشود. فكر میكنیم اگر همهی دعا را بخوانیم... دعا را كه نگفته همه را بخوان. آن مقداری كه حال داری بخوان. اگر میبینی مثلاً این دعای كمیل 40 دقیقه طول میكشد، یك ربعش را حال داری، یك ربعش را بخوان. قرآن از كسانی كه با كسالت نماز میخوانند انتقاد میكند. میگوید: چرا اینها نمازشان با بیحالی است؟ نشاط در دعا یك ارزش است. حالا! در مجالس بچهها را هم ببری
يکشنبه 12/12/1386 - 14:28
دعا و زیارت
اهل عربستان سعودى است و به مسجد جمكران آمده است. مى گوید:
«ما سنّى بودیم. اهل تسنن اسم حضرت فاطمه و زینب(علیهما السلام) را براى بچه ها خوب نمى دانند و عقیده دارند كه هر بچه اى به این نام باشد به زودى مى میرد، امّا من همسرى داشتم كه فاطمه نام داشت و در اولین زایمان هم دخترى به دنیا آورد. خانواده من اسم «حفصه» را براى او انتخاب كردند، ولى من زیر بار نرفتم و اسم فرزندم را هم فاطمه گذاشتم. بعد از سه سال فاطمه مریض شد. دخترم را خدمت قبر رسول اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم)بردم و از ایشان شفا خواستم كه الحمدللّه شفا دادند. بعد از برگشتن از نزد قبر حضرت رسول، دخترم خوابید. خوابش طولانى شد. هر چه صدایش كردیم، بیدار نشد. او را پیش دكتر بردیم كه گفت: بچه مرده است. وقتى به دكتر دیگرى مراجعه كردیم، او هم همان جمله را گفت.
دخترم را به غسالخانه بردیم. بعد از چند دقیقه دیدم كه او حركت كرد و از من آب خواست. برایش آب آوردم. وقتى او را بغل كردم، گفت:
بابا! توى خواب دیدم كه مردى پیش من ایستاده و دو ركعت نماز خواند. بعد از نماز دست مبارك خود را بر سر من كشید و گفت: بلند شو، شما زنده مى مانید و فعلا نمى میرید! و گفت كه به بابایت بگو تا شیعه شوید.
آرى! این مسئله باعث شیعه شدن من شده است. حالا، براى تشكر و قدردانى از آقا امام زمان(علیه السلام) عازم ایران شدم و به مسجد جمكران آمدم».
يکشنبه 12/12/1386 - 14:24
دعا و زیارت
یكى از خدمه جمكران مى گوید:
«یك روز قبل از عاشوراى حسینى در مسجد جمكران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردى شدم كه بسیار هیجان زده بود و به هر یك از خدّام كه مى رسید، آنها را بغل مى كرد و مى بوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، امّا همین كه به او رسیدم مرا نیز در آغوش كشید; مى بوسید و اشك مى ریخت. وقتى جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف كردم و فلج شدم. پاهایم از كار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومین(علیهم السلام) متوسل مى شدم. امروز، همراه خانواده ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشى داشتم; به آقا امام زمان(علیه السلام) متوسل بودم و از ایشان تقاضاى شفا مى كردم. نیم ساعت پیش، ناگهان متوجه شدم كه مسجد، نورى عجیب و بوى خوشى دارد. به اطراف نگاه كردم و دیدم كه مولا امیرالمؤمنین، امام حسین، قمر بنى هاشم و امام زمان(علیهم السلام) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پاى خود را گم كردم. و نمى دانستم چه كنم كه امام زمان(علیه السلام) به من نگاه كرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید كه براى فرج من دعا كنند كه ظهور ان شاءاللّه نزدیك است. بعد ادامه داد: امشب عزادارى خوب و مفصلى در این جا برقرار مى شود كه ما هم حضور داریم».
خادم مى گوید: «مردِ شفا گرفته یك انگشترى طلا به دفتر داد و با خوشحالى رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیأتى از تبریز به جمكران آمد و به عزادارى و نوحه خوانى پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناك بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم».
يکشنبه 12/12/1386 - 14:22
دعا و زیارت
یكى از اعضاى هیئت امناى مسجد مقدّس جمكران، كه بیش از بیست سال است كه توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل مى كند:
«دقیقاً خاطرم نیست كه سال 51 بود یا 52. شب جمعه اى بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوى ایوان مسجد قدیمى، كنار مرحوم حاج ابوالقاسم ـ كارمند مسجد كه داخل دكه مخصوص جمع آورى هدایا بود ـ نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت كم و بیش مشرف مى شدند. ناگهان خانمى جلو آمد در حالى كه دست دختر 12 ساله اش را گرفته بود و پسر بچه 9 ساله اى را هم در بغل داشت. نگاهى كردم و گفتم: بفرمایید! امرى داشتید؟
زن سلام كرد و بدون هیچ مقدمه اى گفت: من نذر كرده ام كه اگر امام زمان(علیه السلام) امشب بچه ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم. حالا اول مى خواهم هزار تومان بدهم.
پرسیدم: آمدى كه امتحان كنى؟
گفت: پس چه كنم؟
بلافاصله گفتم: نقدى معامله كن; با قاطعیت بگو این پنج هزار تومان را مى دهم و شفاى بچه ام را مى خواهم!
كمى فكر كرد و گفت: خیلى خب، قبوله. و بعد پنج هزار تومان را داد; قبض را گرفت و رفت.
آخر شب بود و من قضیه را به كلّى فراموش كرده بودم. خانمى را دیدم كه دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دكّه مى آمد. به نظرم رسید كه قبلا دختر بچه را دیده ام، ولى چیزى یادم نیامد. زن شروع به دعا كردن نمود و تكرار مى كرد و مى گفت: حاج آقا! خدا به شما طول عمر بدهد! خدا ان شاءاللّه به شما توفیق بدهد!
پرسیدم: چى شده خانم؟
گفت: این بچه همان بچه اى است كه وقتى اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود. و بعد پاهاى كودك را نشان داد. كاملا خوب شده بود و آثارى از ضعف یا فلج در پسرك نبود.
زن سفارش كرد كه شما را به خدا كسى نفهمد. گفتم: خانم! این اتفاقات براى ما غیر منتظره نیست. تقریباً همیشه از این جور معجزه ها را مى بینیم.
گفت: هفته دیگر ان شاءاللّه با پدرش مى آییم و گوسفندى هم مى آوریم. هفته بعد كه آمدند، گوسفندى را ذبح كردند و خیلى اظهار تشكر نمودند. بچه را كه دیدم، او را بغل كردم و بوسیدم.
يکشنبه 12/12/1386 - 14:17
دعا و زیارت
ای ز صولت لا فتی الا علی در شأن تو؛ (خطاب به حضرت زینب کبری است سلام الله علیها و روحی فداها)
میبرد شمر از سرت معجر، فکیف تصبحون؟ (معجر=روسری، فکیف تصبحون= شما را چه پیش خواهد آمد)
آل بو سفیان به عزت، فی بیوت آمنین؛ (در خانههایشان در امنیت به سر میبرند)
آل ما دور از وطن، یا لیت قومی یعلمون؛ (کاش این قوم میدانستند)
انعم الله علینا برسول مدنی؛ (خداوند به واسطه رسولی مدنی بر ما نعمت روا داشته)
هو جدی، و ابی و واسط الکون علی؛ (که آن پیغمبر جد من است. و علی پدر من واسطه عالم است)
خیرة الله من الخلق أبی؛ (پدرم علی بهترین خلق خداوند...)
بعد جدی، فأنا ابن الخیرتین؛ (... پس از پیغمبر است. و من فرزند دو برگزیده)
فضة قد خلصت من ذهب؛ (من نقرهای هستم که از طلا بیرون آمده است)
فأنا الفضه و ابن الذهبین؛ (پس من نقرهام و فرزند دو طلا "حضرت رسول اکرم و امام علی علیهماالسلام")
ذهب ٌمن ذهب ٍ فی ذهب ٍ ؛ (طلایی از طلا و در طلا)
و لجینٌ فی لجین ٍ فی لجین ٍ ؛ (و نقرهای در نقره اندر نقره)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
لم یا قوم تریدون ببغی و فساد؟؛ (ای قوم چرا خواستار بغی و فساد هستید؟)
لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد؟ (و چرا از روی اصرار و دشمنی سعی در قتل من دارید؟)
لیس والله سوانا خلف بعد النبی؛ (قسم به خداوند که جز ما کسی جانشین و باقیمانده پیغمبر نیست)
فرض الله علی طاعتنا کل عباد؛ (و خداوند اطاعت کردن از ما را بر همه بندگان واجب نموده)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
عجبا وا عجبا امت کفار که یک سر
چشم پوشیده ز حق نمک آل پیمبر
و ستجزون من الله اذا قام قیامة؛ (و به زودی حین قیام قیامت، جزای خود را از طرف خداوند خواهید دید)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
عجبا وا عجبا امت کفار که یک سر
چشم پوشیده ز حق نمک آل پیمبر
همه در ریختن خون من آن بی کس و یاور
شده آماده و بگرفته به کف نیزه و خنجر
و ستجزون من الله اذا قام قیامة؛ (و به زودی حین قیام قیامت، جزای خود را از طرف خداوند خواهید دید)
لم یا قوم تریدون ببغی و فساد؟؛ (ای قوم چرا خواستار بغی و فساد هستید؟)
لم تسعون بقتلی بلجاج و عناد؟؛ (و چرا از روی اصرار و دشمنی سعی در قتل من دارید؟)
لیس والله سوأنا خلف بعد النبی؛ (قسم به خداوند که جز ما کسی جانشین و باقیمانده پیغمبر نیست)
فرض الله علی طاعتنا کل عباد؛ (و خداوند اطاعت کردن از ما را بر همه بندگان واجب نموده)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
من له جد کجدی فی الوری؛ (چه کسی در عالم، پدربزرگی مانند پدربزرگ من دارد؟)
او کشیخی؟ فأنا ابن العلمین؛ (یا پدری چون پدر من دارد؟ پس من فرزند دو زعیم و سالار هستم)
فاطمه الزهرا امی، و ابی؛ (فاطمه زهرا مادرم هست و پدرم کسی است که...)
قاصم الکفر ببدر و حنین؛ (... کمر کفر را در بدر و حنین شکست)
عبدالله غلاما یافعا؛ (و پدرم - علی- در حالی که نوجوانی بود خداوند را پرستش میکرد)
و قریش یعبدون الوثنین؛ (در حالی که قریشیان آن دو بت را میپرستیدند)
یعبدون اللات و العزی معا؛ (آنها لات و عزی را با هم میپرستیدند)
و علی کان صلی القبلتین؛ (در حالی که پدرم - علی- بر هر دو قبله - مکه و قدس - نماز گزارده بود)
فأبی شمس، امی قمر؛ (پس پدر من خورشید است و مادرم ماه)
فأنا الکوکب و ابن القمرین؛ (و من ستاره و فرزند دو ماه و خورشید)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
چیست تقصیر من ای قوم که امروز جهانی
شده آماده به قتلم همه با تیغ و سنانی؟
در شما نیست ز اسلام نه نامی و نشانی
أنا عطشان و قد اُحرق نطقی و لسانی؛ (عطش مرا فرا گرفته و کلام و زبانم آتش گرفته)
أنا ظمئان و قد احرق قلبی و فوادی؛ (تشنه هستم و قلب و سینهام سوخته است)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
زیر خنجر شه لب تشنه حسین گفت:
تو ای شمر ستمکار
تو ای ملحد مکار
تو ای کافر غدار
اگر من نشناسی، بگویم بشناسی:
حسینم، ضیاء القمرینم، قتیل الودجینم؛ (من حسینم، نور خورشید و ماه هستم و کشته شده و دو رگ گردن بریده)
امام الحرمینم، أنا الفضة وابن الذهبینم؛ (پیشوای حرمین مکه و مدینهام، منم نقره و فرزند دو طلا - علی و فاطمه سلام الله علیهما -)
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین
منم شهپر جبریل منم آیهی تطهیر
منم نخله خوبان منم زاده زهرا
منم عرش و منم فرش
منم کرسی و لوح و قلم و باعث ایجاد دو عالم
أنا مظلوم حسین
أنا محروم حسین يکشنبه 12/12/1386 - 14:8
دعا و زیارت
امام صادق (ع) فرمودند : خداند برای بشر دوحجت نهاد ، 1- حجت ظاهری یعنی پیامبران 2-حجت باطنی که عقل انسان است.
پنج شنبه 9/12/1386 - 13:45
دعا و زیارت
یاصاحب الزمان تا کی به آسمان پر پرنده خیره شوم؟ تاکی در پیاده روی نگرانی وانتظار قدم زنم؟تا کی گل های سرخ را به یادت برپرده سنجاق کنم؟ چشم به راهم و منتظر سپیده .
پنج شنبه 9/12/1386 - 13:35