• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 235
تعداد نظرات : 45
زمان آخرین مطلب : 5915روز قبل
دعا و زیارت
 

7 مَثَل باغ حاصلخیز


(وَمَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ اءَمْوَا لَهُمُ ابْتِغَآءَ(78) مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ اءَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ(79) اءَصَابَهَا وَابِلٌ فََاتَتْ اءُكُلَهَا(81) ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَّمْ یُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلُّ(82) وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).(83)
((و مثل كسانى كه اموال خود را براى خوشنودى خدا و تثبیت (ملكات انسانى ) در روح خود انفاق مى كنند، همچون باغى است كه در نقطه بلندى باشد و بارانهاى درشت به آن برسد (و از هواى آزاد و نور آفتاب به حدّ كافى بهره گیرد) و میوه خود را دو چندان دهد (كه همیشه شاداب و باطراوت است ) و خداوند به آنچه انجام مى دهید، بیناست )).

هم مثال آن كسان كانفاق مال

 

مى نمایند از رضاى ذوالجلال

 

از ره بینایى و نور یقین

 

كه مر ایشانراست اندر راه دین

 

هست چون باغى به ارض مرتفع

 

بیشتر زان گشت خواهى منتفع

 

گر بر آن بستان رسد باران سخت

 

كم نگردد نفع او از حسن بخت

 

بوستانى كز زمین باشد بلند

 

نیست از تخریب سیل آن را گزند

 

حاصل از وى بیشتر آید به دست

 

هم زباغى كو بود بر ارض پست

 

هست ممكن بلكه هر سالى دو بار

 

حاصل آرد بى ز آسیبى به بار

 

بارش او را گرچه ناید سخت تر

 

نرم و كم یعنى بر او بارد مَطَر

 

همچنین دان در ثواب انفاقها

 

گر كه للّه است و از اشفاقها

 

نزد حقّ هر دانه او خرمنى است

 

بل نه خرمن جنّتى و گلشنى است

 

حق بر اعمال شما باشد بصیر

 

چیست تا آن از قلیل و از كثیر(84)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در این آیه ((انفاقهاى خالص )) را به باغ مرتفع و حاصلخیزى تشبیه كرده است كه در برابر نسیم آزاد و آفتاب قرار گرفته باشد و بارانهاى درشت و ریز بر آن ببارد و در نتیجه همیشه سبز و خرم است و محصولى پربركت و فراوان خواهد داشت وجه شباهت در این تشبیه ، ((پر بركت بودن )) است ؛ یعنى انفاقهاى خالص در راه خدا همواره در حال رشد و نمو مى باشد و هیچ گاه اثرش ضایع نمى گردد.
كلمه ((وابل )) (باران درشت ) و ((طلّ)) (باران ریز و شبنم ) اشاره به مراتب اخلاص ‍ است .
مرحوم فیض كاشانى در ذیل جمله (تَثْبیتا مِنْ اَنْفُسِهِمْ) مى گوید: ((یعنى در حفظ عمل خالص مراقبت مى ورزند و آن را از آفاتى همچون منّت ، اذیّت ، خود ستایى ، ریا و خود پسندى و امثال این صفات رذیله كه عمل نیك آدمى را فاسد مى سازد، حفظ مى كنند)).از این جمله استفاده مى شود كه انفاق در راه خدا باعث تزكیه و پاكسازى نفس ‍ است و روح انسان را از صفات زشت بخل و مال دوستى پاك مى كند، چنان كه قرآن كریم در جاى دیگر به این مطلب اشاره مى كند و مى فرماید:
(
خُذْ مِنْ اءَمْوَا لِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّیهِم ...)(86)؛ ((از اموال آنها صدقه اى (بعنوان زكات ) بگیر تا به وسیله آن ، آنها را (از رذائل اخلاقى و از دنیا پرستى و بخل ) پاكسازى و پرورش دهى )).
جمله (وَاللّه بِما تَعْمَلوُنَ بَصیرٌ) هم هشدارى است در باره پرهیز از ریا كارى و هم تشویق و ترغیبى مى باشد در جهت اخلاص یعنى خداوند به طور كامل مراقب اعمال شماست و هیچ چیز از نظر او پنهان نیست .
مى گویند: مرحوم آیت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه چند روز قبل از وفاتشان با اظهار تاءسف و ناراحتى مى گفتند: خلاصه عمر ما گذشت و نتوانستیم كار خیرى انجام دهیم . یكى از اطرافیان گفت : شما كه بحمد اللّه این همه آثار خیر از خودتان باقى گذاشته اید، مساجد و مدرسه ها ساخته اید، شاگردان زیادى تربیت كرده اید، چرا ناراحتید؟!
ایشان این جمله را فرمودند كه متن حدیثى است :
((خَلِّصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ؛ عمل را باید خالص انجام داد، زیرا نقّاد، بسیار بصیر و آگاه است )).(87)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:31
دعا و زیارت
 

6 مَثَل باران و سنگ صاف


(یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاَتُبْطِلُواْ صَدَقَتِكُم بِالْمَنِّ وَالاَْذَى كَالَّذِى یُنفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلاَیُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الاَْخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ فَاءَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لا یَقْدِرُونَ عَلَى شَىْءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لاَیَهْدِى ا لْقَوْمَ ا لْكَفِرِینَ).(64)
((اى كسانى كه ایمان آورده اید! بخششهاى خود را با منّت و آزار باطل نسازید! همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم ، انفاق مى كند و ایمان به خدا و روز رستاخیز نمى آورد؛ و (كار او) همچون قطعه سنگى است كه بر آن (قشر نازكى از) خاك باشد؛ (و بذرهایى در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد (و همه خاكها و بذرها را بشوید!) و آن را صاف (و خالى از خاك و بذر) رها كند. آنها از كارى كه انجام داده اند، چیزى به دست نمى آورند و خداوند جمعیت كافران را هدایت نمى كند)).

مؤ منان لاتُبْطِلوُا صَدَقاتِكُمْ

 

از ره آزار و منّت اشْتُلُم (65)

 

آن كه كرد انفاق مال از بهر ناس

 

باشد اندر نعمت حق ناسپاس

 

مى نماید از ریا انفاق مال

 

نى كز و خوشنود گردد ذوالجلال

 

نیست بذلش از خضوع و معذرت

 

یا ز ایمان از خدا و آخرت

 

هست چون سنگى كه روى اوست خاك

 

خاكش از قطرات باران گشت پاك

 

نیستش قدرت كه تا دارد نگاه

 

خاك را بر خود زباران در پناه

 

نیست ایشان را توانایى و تاب

 

هم به حفظ آنچه كردند اكتساب

 

راه ننماید خدا بر كافران

 

كه كنند افعال نیكو در جهان

 

كى زند سر، فعل نیكو از خسیس

 

نیكى از حقّ است و زشتى از بلیس (66)

وجه تشبیه  
خداوند متعال در اینجا اعمال ریا كارانه و انفاقهاى آمیخته با منّت و آزار انسانهاى سنگدل و قسى القلب را به قشر خاكى تشبیه كرده است كه روى سنگ صافى قرار گرفته باشد و بذرهاى مستعدى در این خاك افشانده شود، و در معرض هواى آزاد و تابش آفتاب قرار گیرند و سپس باران پر بركت دانه درشتى بر آن ببارد و آن قشر خاك نازك و بذرها را بشوید و پراكنده سازد، و سنگى غیر قابل نفوذ كه هیچ گیاهى در آن نمى روید، با قیافه خشونت بار خود آشكار گردد.
تابش آفتاب و هواى آزاد و نزول باران پر بركت زمانى مفید و ثمر بخش است كه محل بذر مناسب باشد، بنا بر این محلى كه ظاهر آراسته و درونى خشن و غیر قابل نفوذ دارد و تنها قشر نازكى از خاك روى آن را گرفته ، محلى مناسب براى افشاندن بذر و پرورش گیاه نیست ، چرا كه پرورش گیاه و درخت نیاز به این دارد كه علاوه بر روى زمین ، اعماق آن هم آماده براى پذیرش ریشه ها و تغذیه آن باشد.
آرى ! عیب از محل است كه قابلیت ندارد. چنان كه سعدى مى گوید:

باران كه در لطافت طبعش خلاف نیست

 

در باغ لاله روید و در شوره زار، خس (67)

قلب آدم ریاكار همچون سنگ سخت است و قابلیت پذیرش رحمت حق را ندارد. بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((بى اثر بودن و نابودى عمل )) است ؛ در این آیه منّت و آزار در انفاق به ((ریا)) تشبیه شده است ، چون ((ریا)) ضدّ اخلاص است و منّت نهادن و اذیّت كردن در انفاق نیز با اخلاص منافات دارد. منتها فرق این دو این است كه انفاق و بخشش ریاكار از همان اوّل باطل است ، چون قصدش غیر خدا و خود نمایى است . ولى صدقه و بخشش منّت گذار و آزار دهنده از اول درست انجام مى شود، ولى بعداً به وسیله منّت و به رخ كشیدن ، عمل باطل و نابود مى شود. لذا از امام صادق علیه السّلام روایت شده كه فرمود:
((اَلاِْبْقاءُ عَلَى الْعَمَلِ حَتّى یَخْلُصَ اءَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لا تُریدُ اءَنْ یَحْمِدَكَ عَلَیْهِ اءَحَدٌ إِلا اللّهَ عَزَّوَجَلَّ(68)؛ نگهدارى عمل ، از خود عمل مشكل تر است و عمل خالص آن است كه قصدت این نباشد كه تو را در برابر آن عمل تعریف و توصیف كنند و فقط انگیزه ات خدا باشد و بس )).
نكته ها:  
1 معناى منّت و آزار 
در اوّل آیه مورد بحث ، قرآن كریم خطاب به مؤ منان مى فرماید: (یََّاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ) و در پایان آیه مى گوید: (وَاللَّهُ لاَیَهْدِى ا لْقَوْمَ ا لْكَفِرِینَ) آن خطاب و این عتاب هشدارى است به مؤ منان كه منّت و آزار در انفاق از صفات ریاكاران و كافران مى باشد و افراد با ایمان باید از این خوى زشت بر حذر باشند.
از این آیه استفاده مى شود كه شرط قبولى اعمال ((نیّت خالص )) است و هر یك از ((منّت ))، ((اذیّت ))، ((ریا)) و ((كفر))، باقصد قربت منافات دارد.
مراد از منّت نهادن در انفاق این است كه وقتى به مستمندى انفاق كردى ، به او بگویى : آیا من به تو كمك و نیكى نكردم ؟! و منظور از اذیّت این است كه سخنى بگویى كه فقیر رنجش پیدا كند؛ مثلاً: به او بگویى : بیا این پول را بگیر، خدا مرا از دست شما راحت كند، یا روى ترش كنى و یا او را سرزنش نمایى .
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه فرمود:
((مَنْ اءَسْدى إِلى مُؤْمِنٍ مَعْرُوفاً ثُمَّ اَذاهُ بِالْكَلامِ اءَوْ مَنَّ عَلَیْهِ فَقَدْ اءَبْطَلَ اللّهُ صَدَقَتَهُ؛ هر كس به مؤ من (فقیرى انفاق ) نیكویى كند، سپس او را با سخنى برنجاند، یا بر او منّت نهد، خداوند اثر صدقه (و انفاق ) او را باطل مى كند و هیچ پاداشى به او نمى دهد))(69).
سعدى در گلستان به نقل از عرب مى گوید:
((جُدْ وَلاتَمْنُنْ لاِنَّ الْفائِدَةَ علَیْكَ عائِدَةٌ؛ یعنى ببخش و منّت منه كه نفع آن به تو باز مى گردد)).

درخت كرم هر كجا بیخ كرد

 

گذشت از فلك شاخ بالاى او

 

گر امید دارى كزو بر(70)خورى

 

به منّت منه ارّه بر پاى او(71)

2 ریا بلاى بزرگ اجتماعى  
از رسول اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه فرمود: ((اِنَّ اءَخْوَفَ ما اءَخافُ عَلَیْكُمُ الشِّرْكُ الاَْصْغَرُ؛ بیشترین خوفى كه بر شما دارم ، شرك اصغر است . اصحاب پرسیدند: شرك اصغر چیست ؟ فرمود: ((ریا)) و خودنمایى )).(72)
و در حدیثى دیگر فرمود:
((ذَبِیبُ الشِّرْكِ ف ى اُمَّتى اءَخْفى مِنَ النَّمْلَةِ السَّوْداءِ فِى اللَّیْلَةِ الظَّلْماءِ عَلَى الصَّخْرَةِ الصَّمّاءِ؛ نفوذ شرك در امّت من ، مخفى تر از عبور مورچه سیاهى است كه در شب ظلمانى بر سنگ سختى حركت كند)).(73)
از امام صادق علیه السّلام روایت شده كه فرمود:
((كُلُّ رِیاءٍ شِرْكٌ؛ هر ریایى شرك است )).(74)
ریا و خود نمایى یك بلاى بزرگ اجتماعى است كه هر جامعه اى به آن گرفتار شود، میان تهى و بدبخت خواهد شد.
حدیثى از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم وارد شده است كه فرمود:
((زمانى بر مردم فرا مى رسد كه باطن هاى آنها زشت و آلوده و ظاهرشان زیباست به خاطر طمع دنیا، علاقه اى به پاداشهاى پروردگارشان ندارند، دین آنها ریا مى شود، و خوف خدا در دل آنها وجود ندارد، پروردگار همه آنها را به عذاب سختى گرفتار مى كند. در این هنگام خدا را همانند شخص غریق مى خوانند ولى هرگز دعایشان مستجاب نمى شود)).(75)
ریا منحصر به انفاق نیست ، بلكه در اعتقادات ، عبادات و مباحات نیز متصوّر است . چنان كه از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده كه فرمود:
(( روز قیامت فردى را به سوى حساب مى آورند و از او مى پرسند: مگر به تو مال داده نشد؟ با آن چه كردى ؟ مى گوید: صدقه دادم و انفاق كرده ام . ماءمورین الهى به او مى گویند: درست است كه صدقه دادى امّا نه براى خدا بلكه براى آن كه مردم بگویند: فلانى سخى و بخشنده است ، و تو را از آن چه سود؟ فرد دیگرى را مى آورند و از او مى پرسند: قوت وشجاعتى كه به تو داده شد، آن را در چه راهى صرف كردى ؟ مى گوید: در راه خدا جهاد كردم . مى گویند: درست است كه جهاد كردى اما نه براى خدا بلكه براى آن كه مردم بگویند: فلانى شجاع است . تو را از آن چه فایده ، و فرد سوّمى را مى آورند و از او مى پرسند: علم و فهمى را كه خدا به تو داد در چه راهى به كار بردى ؟ مى گوید: به دیگران آموختم و نشر كردم . گویند: درست است لیكن براى آن انجام دادى كه بگویند: فلانى عالم است ، تو را از آن چه سود! آنگاه هر سه را به دوزخ ‌برند)).(76)
مى گویند: روزى بهلول در بغداد عبور مى كرد، دید هارون الرشید بناى مسجد عظیمى را ریخته و براى سركشى آمده است . پرسید: هارون ! چه كار مى كنى ؟ گفت : دارم خانه خدا مى سازم . بهلول گفت : خانه براى خداست ؟ هارون گفت : بلى . بهلول گفت : پس دستور بده بالاى سر درش بنویسند: ((مسجد بهلول )). هارون گفت : اى احمق من پول مى دهم به اسم تو باشد؟ بهلول گفت : احمق تو هستى یامن ؟! براى خودت خانه مى سازى ، اسم خدا رویش ‍ مى گذارى ؟(77)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:30
دعا و زیارت
 

5 مَثَل بذر پر بركت


(مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ اءَمْوَا لَهُمْ فِى سَبِیلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ اءَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّاْ ئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ یُضَعِفُ لِمَن یَشَآءُ وَاللَّهُ وَا سِعٌ عَلِیمٌ).(53)
((مثل كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند بذرى هستند كه هفت خوشه برویاند؛ كه در هر خوشه ، یكصد دانه باشد؛ و خداوند آن را براى هركس بخواهد (وشایستگى داشته باشد)، دو یا چند برابر مى كند؛ و (فضل و بخشش ) خدا وسیع و (او به همه چیز) آگاه است )).

در مثل آنان كه از اموالها

 

مى كنند انفاق در راه خدا

 

حبّه اى باشد كز او روید بعدّ

 

هفت خوشه و زهر آن یك دانه صد

 

مى نماید حقّ فزون بر هر كه خواست

 

واسع و دانا چو او بر ما سِواست

 

منفقین را آگه است از سرّ حال

 

كزچه نیّت مى كنند انفاق مال

 

مى دهد وسعت به قدر نیّتش

 

مى فزاید بر نوا و نعمتش (54)

وجه تشبیه  
طبق نظر بسیارى از مفسّران ، مالى كه در راه خدا انفاق شود، در این آیه به بذر گندمى تشبیه شده كه هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه یكصد دانه گندم باشد و در نتیجه محصول هفتصد برابر اصل مى شود.
بنا بر این تفسیر، آیه شریفه داراى كلمه محذوفى است ؛ بعضى كلمه ((صدقات )) را قبل از الّذین در تقدیر گرفته اند كه در این صورت معناى آیه چنین خواهد بود: ((مثل (صدقات ) كسانى كه در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه در زمین مساعد افشانده شود و از بوته هاى هر كدام هفت خوشه برویاند و در خوشه یكصد دانه باشد)).
بعضى قبل از ((حبّه )) كلمه ((باذر)) در تقدیر گرفته اند.
و جمعى از مفسّران معاصر مى گویند: ((هیچ دلیلى بر حذف و تقدیر در آیه نیست . (زیرا) در این آیه ، خود كسانى كه در راه خدا انفاق مى كنند به دانه پر بركتى كه در زمین مستعدى افشانده شود، تشبیه گردیده اند نه انفاق آنان . و تشبیه افراد انفاق كننده به دانه هاى پر بركت ، تشبیه جالب و عمیقى است ، قرآن مى خواهد بگوید عمل هر انسانى پرتوى از وجود اوست ، و هر قدر عمل ، توسعه پیدا كند وجود آن انسان در حقیقت توسعه یافته است ، مگرنه این است كه اعمال انسان تغییر شكلى از قوا و موادّ جسمى اوست ؟!
و به عبارت روشن تر قرآن كریم عمل انسان را از وجود او جدا نمى داند، و هر دو را اشكال مختلفى از یك حقیقت معرفى مى كند، بنا بر این بدون هیچ گونه حذف و تقدیر، آیه قابل تفسیر است و اشاره به یك حقیقت عقلى است ، یعنى این گونه افراد نیكوكار همچون بذرهاى پر ثمرى هستند كه به هر طرف ریشه و شاخه مى گسترانند و همه جا را زیر بال و پر خود مى گیرند.
جالب توجه این كه چندین سال قبل كه سال پر بارانى بود در مطبوعات این خبر انتشار یافت كه در نواحى شهرستان ((بوشهر)) در بعضى از مزارع بوته هاى گندمى بسیار بلند و پر خوشه دیده شده كه گاهى در یك بوته در حدود چهار هزار دانه گندم وجود داشت و این خود مى رساند كه تشبیه مزبور یك تشبیه كاملاً واقعى و حقیقى است نه تشبیه فرضى )).(55)
به هر صورت وجه شباهت در این تشبیه ((پر بركت بودن و رشد و فزونى )) است .
بعضى از مفسّران گفته اند: چون دنیا ((مزرعه آخرت )) است ، عمل خیر انسان به بذر تشبیه شده است .
نكته ها:  
الف قانون عمومى تعاون در نظام آفرینش  
بخشش و تعاون یك قانون عمومى در جهان آفرینش است . دانشمندان مى گویند: سالیانه چهارصد و پنجاه هزار میلیون تن از جرم و مواد كره خورشید تبدیل به حرارت و نور مى شود و به كره زمین و چند كره دیگر كه تحت عائله او هستند مى رسد.
كره خاكى زمین در سال ، چند هزار میلیارد تن مواد غذایى به ریشه درختها و گیاهها انفاق مى كند. درسال میلیاردها لیتر از آب دریا تبخیر مى شود و به صورت ابر در فضا پخش مى گردد، سپس به صورت باران بر زمینهاى مرده و درختهاى خشكیده فرو مى ریزد و آنها را زنده و شاداب مى كند. گیاهان و درختان در طول سال ، میلیاردها تُن از برگ و علف و میوه خود را به حیوانات و انسانها مى دهند.
حیوانات حلال گوشت شیرده مانند گوسفند و گاو درسال ، میلیونها لیتر از شیر و میلیونها تُن گوشت و پوست خود را به بشر انفاق مى كنند.
((زنبور عسل )) در طول سال با كوشش و جدیّت فراوان عصاره گل و گیاه را مى مكد و به عسل شیرین تبدیل نموده ، در اختیار انسان قرار مى دهد.
در ساختمان بدن هر موجود زنده تمام اعضا به یكدیگر كمك مى كنند؛ مثلاً: قلب ، مغز، ریه و سایر دستگاههاى بدن همه ، از نتایج كار خود تمام سلولها را بهره مند مى سازند؛ به طور كلّى همه اشیاى عالم از كوچكترین ذرّه ((اتم )) گرفته تا بزرگترین كهكشانها، نوعى انفاق دارند؛ اینها همه انفاقهاى تكوینى خداوند متعال است و تمام این انفاقها براى انسان مى باشد.

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند

 

تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

 

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار

 

شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى (56)

اینها همه مسخّر انسانند و به انسان ارفاق مى كنند كه او انفاق گر حقیقى را بشناسد و از آنچه به وى داده است ، در راهش انفاق كند. زیرا بخششهاى آفتاب ، زمین ، گیاه ، دریا، ابر، حیوان و ... فانى است و لایق مقام ربوبیّت نیست ؛ مناسب مقام الوهیّت و ابدیتش ، انفاق ابدى است . انفاق ((فى سبیل اللّه )) و عطاهاى فنا ناپذیر، منحصر به انسان مى باشد؛ یعنى انسان است كه لایق این انفاق مى باشد.
بنا بر این وقتى انسان از چیزى كه خدا به او داده ، در راه او انفاق كند، رنگ خدایى و جاودانگى مى گیرد، چرا كه ذات پاكش ابدى است و هرچیزى كه نسبتى به او داشته باشد، رنگ ابدیّت و جاودانگى به خود مى گیرد، چنانكه مى فرماید:
(
مَاعِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ ...)(57)؛ ((آنچه نزد شماست ، فانى و نابود مى شود، ولى آنچه نزد خداست ، باقى و جاودان است )).
پس بیایید سرمایه هاى خود را براى خدا و در راه خلق او و جلب رضایش به كار اندازید و در صندوق پس اندازى ذخیره كنید كه همیشه و جاودانه مى ماند و هیچ گاه از بین نمى رود سرمایه هاى ((وجودى )) خود را براى لذّتهاى چند روزه دنیاى فانى ، از بین نبرید و خود را گرفتار عذاب الهى نكنید؛ چنانكه حضرت على علیه السّلام مى فرماید:
((شَتّانَ مابَیْنَ عَمَلَیْنِ: عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَتَبْقى تَبِعَتُهُ وَعَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَیَبْقى اءَجْرُهُ؛ چه بسیار فاصله است بین دو عمل : عملى كه لذتش از میان مى رود و مسؤ ولیت و كیفرش باقى ماند، و عملى كه سختى و رنجش از بین مى رود و اجر و پاداشش جاودانه مى ماند)).(58)
ب وسوسه شیطان به هنگام انفاق  
در ذیل آیه (الشَّیْطَنُ یَعِدُكُمُ ا لْفَقْرَ ...)(59) از امام صادق علیه السّلام روایت شده است كه فرمود: ((شیطان به هنگام انفاق انسانها را وسوسه مى كند كه اگر انفاق كنید، خودتان فقیر و محتاج خواهید شد)).(60)
شهید دستغیب مى فرماید:
((در انوار جزایرى آمده است كه در سالى قحطى ، واعظى بالاى منبر مى گفت : هنگامى كه آدمى مى خواهد صدقه بدهد، هفتاد شیطان به دستش مى چسبند كه نگذارند صدقه بدهد. مؤ منى پاى منبر وقتى این سخنان را شنید، تعجّب كرد و گفت : صدقه دادن كه این قدر مشكل نیست و من گندمى اضافه دارم و هم اكنون مى روم آنرا به مسجد مى آورم و به فقیرها مى دهم . وقتى به منزلش رفت و خواست گندم را بیاورد زنش شروع كرد به سرزنش او و گفت : در این سال قحطى رعایت زن و بچّه ات را نمى كنى ؟ شاید قحطى طولانى شد، آنوقت از گرسنگى بمیریم و ... خلاصه به قدرى او را وسوسه كرد كه وى دست خالى به مسجد بازگشت !
دوستانش از او پرسیدند: چه شد كه گندم را نیاوردى ؟ دیدى هفتاد شیطانك به دستت چسبیدند و مانعت شدند!
مرد مؤ من پاسخ داد: كه من شیطانها را كه ندیدم لیكن مادرشان را دیدم كه نگذاشت ، خلاصه مرد مى خواهد كه در برابر وسوسه ها و توجیه هاى شیطانى مقاومت كند، مى بینید گاهى به زبان زن یا رفیق مصلحت اندیشى مى كند و نمى گذارد)).(61)
ج دعا و نفرین فرشتگان  
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم نقل شده است كه فرمود: ((در هر روز دو فرشته از آسمان فرود مى آیند، یكى پیوسته به آدم انفاق كننده دعاى خیر مى كند و مى گوید: ((اللّهمَّ اءَعْطِ مُنْفِقاً خَلَفاً؛ خدایا! به آدم انفاق گر و بخشنده پاداش نیك عطا فرما و مالش را افزون كن )).
فرشته دیگر به آدم بخیل همواره نفرین مى كند و مى گوید: ((اللّهمَّ اءَعْطِ مُمْسِكاً تَلَفاً؛ خداوندا! (اموال شخص ) ممسك و بخیل را تلف كن و نابود سا((مولوى )) درمثنوى مضمون این حدیث را به شعر در آورده و مى گوید:

گفت پیغمبر كه دائم بهر پند

 

دو فرشته خوش منادى مى كنند

 

كاى خدا یا منفقان را سیردار

 

هر درمشان را عوض ده صد هزار

 

اى خدایا ممسكان را در جهان

 

تو مده إِلاّ زیان اندر زیان

 

اى خدایا منفقان را ده خَلف

 

اى خدایا ممسكان را ده تلف

 

اى بسا امساك كز انفاق به

 

مال حق را جز به امر حق مده

 

تا عوض یابى تو مال بى كران

 

تا نباشى از عداد كافران (63)

 

سه شنبه 16/11/1386 - 10:29
دعا و زیارت
 

4 مَثَل چوپان و گوسفندان


(وَمَثَلُ الَّذِینَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى یَنْعِقُ بِمَا لاَیَسْمَعُ إِلا دُعَآءً وَنِدَآءً صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَعْقِلُونَ).(40)
((مثال (تو در دعوت ) كافران مثال كسى است كه (گوسفندان و حیوانات را براى نجات از چنگال خطر) صدا مى زند؛ ولى آنها چیزى جز سر و صدا نمى شنوند؛ (و حقیقت و مفهوم گفتار او را درك نمى كنند. این كافران ، در واقع ) كر و لال و نابینا هستند؛ از این رو چیزى نمى فهمند!)).

بر مثل این كافران بر داعیند(41)

 

آنچنان كه هر رمه  بر راعیند

 

مر بهائم را كند ناعق صدا

 

بشنوند امّا نفهمند آن ندا

 

بل ز حیوانند بى ادراك تر

 

خواندن ایشان بود دور از ثمر

 

زان كه آنها بشنوند آواز را

 

لیك نتوانند فهم راز را

 

وین گُرُه را غیر از آن كه نیست هوش

 

هم زبهر استماعى نیست گوش

 

از حجر در عقل و دانش كمترند

 

نه همین گنگ اندیا كور و كرند

 

با بتانى كه پرستند از غلط

 

گوییا هم دانش اند و هم نَمَط

وجه تشبیه  
طبق نظر بیشتر مفسّران ، خداوند متعال در این آیه كافران متعصّب را كه از سنّتهاى غلط پیشینیان خود، كور كورانه تقلید مى كنند، به گوسفند و دیگر حیوانات تشبیه كرده است كه از نهیبهاى چوپان خیرخواه جز سر و صدا چیزى نمى فهمند؛ مثلاً: چوپان از راه دلسوزى به گوسفندانى كه از گله جدا شده اند، نهیب مى زند و مى گوید: از گله دور نشوید كه طعمه گرگ مى گردید، ولى گوسفندان از محتواى كلمات و جمله ها چیزى نمى فهمند و اگر گاهى عكسالعملهایى نشان مى دهند، بیشتر به خاطر تن صدا و طرز اداى كلمات است . بنا بر این وجه شباهت در این تشبیه ((نفهمى و گنگى شنونده )) است .
البتّه مطابق این تفسیر، آیه نیاز به تقدیر دارد و در اصل چنین است : ((مَثَلُ الدّاعِى لِلَّذینَ كَفَرُوا إِلَى الاْ یمانِ؛ مثال كسى كه كافران را به سوى ایمان دعوت مى كند، مثل چوپان دلسوز است ...)). در این صورت جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَعْقِلُونَ) توصیفى است براى افرادى كه تمام ابزار درك و شناخت را عملاً از دست داده اند، نه این كه چشم و گوش و زبان ندارند، دارند ولى چون از آن استفاده نمى كنند، گویى ندارند!
شاید بتوان گفت : وجه شباهت میان كافران و گوسفندان از یك جهت همان ((تقلیدهاى كور كورانه و پیروى هاى بى دلیل )) است زیرا در میان گوسفندان تقلید و پیروى چشم و گوش بسته امر طبیعى است ، چنان كه گفته اند:

چون ز تلّى بر جهد یك گوسفند

 

گله گله گوسفندان مى جهند

((نقولا الحدّاد)) مى گوید:
((اگر در گذرگاه تنگى عصایى را به طور افقى نصب كنیم و چند گوسفند را یكى یكى و پشت سر هم از آن راه باریك عبور دهیم ، مشاهده مى كنیم كه گوسفند اوّل وقتى به عصا مى رسد براى گذشتن از آن مانع ، جهش مى كند و گوسفندان بعد نیز از روى چوب مى پرند و خود را به آن طرف مى رسانند اگر پس از عبور نیمى از گوسفندان ، چوب را برداریم ، اوّلین گوسفندى كه مانع از سر راهشبرداشته شده چون ناظر پریدن گوسفند پیش از خود بوده وقتى به آن نقطه مى رسد، جهش مى كند و گوسفندان بعد نیز یكى پس از دیگرى در آن محل از جا مى جهند. پرش نیمه اول گوسفندان روى ضرورت و براى گذشتن از مانع است ولى نیمه دوّم این عمل را بر اثر منابهه و محاكات (تقلید) تكرار مى كنند)).

 

توضیح لغات : 
1 ((یَنْعِقُ)) از ماده ((نعق )) در اصل به معناى صداى كلاغ است ، به صداهایى كه در برابر حیوانات بروز داده مى شود نیز ((نعق )) مى گویند.
((نعیق )) بانگى است كه چوپان براى راندن و ترساندن گوسفندان مى زند.
((ناعق )): یعنى آواز دهنده .
امام على علیه السّلام طى سخنانى به كمیل بن زیاد نخعى فرمود:
((النّاسُ ثَلاثةٌ: فَعالمٌ رَبّانىٌّ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلى سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ اءَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ یَمیلُونَ مَعَ كلِّ ریحٍ ؛ مردم سه دسته اند: یا دانشمند الهى است و یا دانشجویى كه در راه رستگارى كوشاست و دسته سوّم فرومایگانى هستند كه به دنبال هر ((ناعق )) و آواز دهنده اى مى روند و همانند پشه هاى كوچك ، با هر بادى حركت مى كنند ...)).
2
((عقل )) و ((عقال )) هر دو از یك ماده است ؛ عقال به ریسمانى گفته مى شود كه با آن زانوى شتر را مى بندند. بنا بر این همان گونه كه عقال شتر را نگه مى دارد، عقل نیز انسان را از خطا و لغزش حفظ مى كند.
از نشانه هاى عقل سلیم ، عمیق نگرى و ژرف اندیشى است ، چنان كه حضرت على علیه السّلام مى فرماید:
((لَیْسَ الْعاقِلُ مَنْ یَعرِفُ الْخَیْر مِنَ الشَّرِّ وَلكِنَّ الْعاقِلَ مَنْ یَعرِفُ خَیْرَ الْشَّرَّین ؛ عاقل آن نیست كه خوبى را از بدى تشخیص دهد، بلكه عاقل كسى است كه بین دو بدى آن را كه بدى اش كمتر است ، تشخیص دهد))؛ مثلاً: جنگ و كمبود و گرانى بد است ، ولى بدتر از آن ((وابستگى )) و ذلّت و ((زیر سلطه كفّار)) بودن مى باشد. اگر امر دایر شود بین تحمّل سختیها و كمبودها، ولى تواءم با شرافت انسانى و عزّت اسلامى و بین فراوانى و ارزانى ، اما تواءم با وابستگى و ذلّت و توسرى خورى ازكافران ، عاقل قسم اوّل را ترجیح مى دهد.
از رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه فرمود:
((انَّما یُدرَكُ الْخَیْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَلا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ همه خوبیها به وسیله عقل نصیب بشر مى شود، و كسى كه عقل نداشته باشد، دین ندارد)).
و مولوى مى گوید:
این هوا پر حرص و حالى بین بود عقل را اندیشه یوم الدین بود و در جاى دیگر نیز مى فرماید:

هر كه آخِر بین بود او مؤ منست

 

هر كه آخور بین بود او بیدِنست

یعنى افراد هوا پرست و حریص فقط زمان حال را مى بینند و چشم شان تنها به دنیاست ، ولى افراد عاقل به ((قیامت )) و روز حساب (یوم الدین ) مى اندیشند. بنا بر این هر كس آینده نگر باشدو نسبت به آخرت بیندیشد، مؤ من است و هر كس ‍ همچون حیوان آخور بین باشد و فقط به دنیا بنگرد، بى دین است .

سه شنبه 16/11/1386 - 10:28
دعا و زیارت
 

3 مَثَل پشه

 

(إِنَّ اللَّهَ لاَیَسْتَحْىِى اءَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا(23) بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَاءَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعْلَمُونَ اءَنَّهُ ا لْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَاءَمَّا الَّذِینَ كَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَ آ اءَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًیُضِلُّبِهِى كَثِیرًا وَیَهْدِى بِهِى كَثِیرًا وَمَا یُضِلُّ بِهِى إِلا ا لْفَسِقِینَ).(24)

((خداوند از این كه (به موجودات ظاهراً كوچكى مانند) پشه و حتى كمتر از آن ، مثال بزند، شرم نمى كند. (در این میان ) آنان كه ایمان آورده اند، مى دانند حقیقتى است از طرف پروردگارشان ، و امّا آنها كه راه كفر را پیموده اند، (این موضوع را بهانه كرده ،) مى گویند: منظور خداوند از این مثل چه بوده است ؟! (آرى ،) خدا جمع زیادى را با آن گمراه و گروه بسیارى را هدایت مى كند، ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى سازد!)).

زد به لا یَسْتَحْیى آن شاه اجل

 

بر بعوضه اهل دنیا را مثل

 

پس به مافوقش كه آن بال بقّ است (25)

 

نیست ممنوع آن مثالى كز حقّ است

 

كافران گویند زان مقصود چیست

 

غیر دنیا و اهل آن مقصود نیست

 

یعنى این دنیا كم از بال بقّ است

 

نزد حقّ وان كس كه او اهل حقّ است

 

هست مغبون آن كه او بربال بقّ

 

قانع آمد شد حسود اهل حقّ

 

گمرهان را زان فزاید اشتباه

 

یافت زان اهل هدایت انتباه

 

زان یضِلُّ گفت سلطان نصیر

 

بهر قومى هم به یَهْدى كثیر

 

زان نشد گمره كس اِلاّ فاسقون

 

كه بود آن قلب دونشان واژگون

 

فاسق از دنیا نگیرد جز وبال

 

هم فزایدشان ز قرآن بر ضلال

 

سركش از رحمان و با شیطان خوشند

 

وَز دَمِ شیطانى اندر آتشند

 

شد صفات نفسشان غالب به قلب

 

گشتشان نور قبول از قلب سلب

 

بعدشان بر بعد، از قرآن فزود

 

منظلم تر شد دل ظلمت نمود(26)

 

شاءن نزول و وجه تشبیه 

جمعى از مفسّران از ((ابن عباس )) درباره شاءن نزول آیه فوق چنین نقل كرده اند:

هنگامى كه خداوند در آیات گذشته پیرامون اوصاف منافقین ، دو مثال (آتش و باران ) را بیان كرد، منافقین گفتند: خداوند برتر و بالاتر از این است كه چنین مثالهایى بزند، و به این طریق در ((وحى )) بودن قرآن اظهار تردید كردند. در این موقع ، آیه بالا نازل شد و به آنها پاسخ داد.

بعضى دیگر گفته اند: هنگامى كه در آیات قرآن ، مثالهایى به ((ذباب )) (مگس ) و ((عنكبوت )) نازل گردید، جمعى از مشركان این موضوع را بهانه قرار داده ، زبان به اعتراض گشودند و مسخره كردند كه این چگونه ((وحى )) آسمانى است كه سخن از ((عنكبوت )) و((مگس )) مى گوید؟ آیه فوق نازل شد و با تعبیراتى زنده به آنها جواب داد.(27)

بعضى از مفسران مى گویند، تعبیر به ((یستحیى )) در آیه ، احتمال دارد در مقابل سخن كافران باشد كه مى گفتند:((اءَما یَسْتَحْیى رَبُّ مُحَمَّدٍ اءَن یضربَ مثلاً بِالذُّبابِ وَالْعَنْكَبوُتِ؛ آیا خداى محمّد شرم نمى كند كه در كتاب خود به مگس و عنكبوت مثال بزند)).

خداوند در جواب آنان فرمود: (إِنَّ اللَّهَ لاَیَسْتَحْىِى اءَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ).

كافران و بهانه جویان خُردى پشه یا مگس را وسیله استهزاى قرآن و اعتراض به آن قرار داده بودند، در صورتى كه :

اولاً:

در مثال مناقشه نیست ، آنهم مثلى كه از ناحیه خدا صادر شود. زیرا همه كائنات مخلوق او هستند و براى او كوچك و بزرگ ندارد. ممكن است گاهى مصلحت در این باشد كه به یكى از موجودات بسیار كوچك طبیعت ، همانند پشه و یا حتى كوچك تر از آن و یا كمى بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت مثال بزند، و گاهى به موجودات بزرگ .

ثانیاً:

هنگامى كه گوینده درمقام ((تحقیر)) و بیان ((عجز)) و ناتوانى مدّعیان است ، بلاغت سخن ایجاب مى كند كه براى نشان دادن ضعف و زبونى آنان به موجودهاى ضعیفى مَثَل بزند و آنها را از جهت ضعف به پشه ، مگس ، عنكبوت و امثال آن تشبیه كند. لذا در این گونه موارد، اگر به جاى این مثالهاى كوچك ، از مثالهاى بزرگى همچون آفرینش كواكب و آسمانهاى پهناور استفاده شود، بسیار نامناسب است و هرگز با اصول فصاحت و بلاغت سازگار نخواهد بود.

زمخشرى مى گوید: ((تعجب آور است از اینها كه چگونه این مثلها را انكار كردند در حالى كه مردم همواره به ((چهار پایان ))، ((پرندگان ))، ((مار و افعیهاى زمین ))، ((حشرات ))، ((كرم )) و ((جانوران كوچك )) مثال مى زنند و این گونه مثلها در میان عرب شهرنشین و بیابان گرد معروف است و آنان گاهى به حقیرترین چیزها مثل مى زنند و مى گویند:

اجمع من ذرّة :

((جمع كننده تر از مورچه ))،

و اءجراءُ مِن الذّباب :

((و گستاخ تر از مگس ))،

و اءسمع من قراد:

((و شنونده تر از میمون ))،

و اءصرد من جرادةٍ:

((و ضعیف تر از ملخ (در مقابل سرما، ) ))

و اءضعف من فراشة :

((و ضعیف تر از پروانه ))،

و آكل من السوس :

((و خورنده تر از موریانه ))،

و اعراب اگر بخواهند كسى را به پشه تشبیه كنند، این گونه مى گویند:

اءضعف من بعوضةٍ:

((ضعیف تر از پشه ))،

وَ اءعزُّ مِنْ مُخّ البَعوض (28):

((نایابتر از مغز سر پشه )).

علامه طبرسى به نقل از ((ربیع بن انس )) مى گوید:

پشه تا وقتى كه گرسنه باشد زنده است و همین كه سیر و فربه شد، مى میرد. همچنین مردمى كه این مثل در باره آنان زده شده است ، وقتى كه همه چیز دنیا برایشان فراهم مى گردد و موقع كامیابى فرا مى رسد، ناگاه دست حق گریبان آنها را مى گیرد چنانكه خداوند مى فرماید:

(فَلَمَّا نَسُواْ مَاذُكِّرُواْ بِهِى فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ اءَبْوَا بَ كُلِّ شَىْءٍ حَتَّىَّ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ اءُوتُوَّاْ اءَخَذْنَهُم بَغْتَةً...).

(( (آرى ) هنگامى كه (اندرزها سودى نبخشید و) آنچه را به آنها یادآورى شده بود فراموش كردند، درهاى همه چیز (از نعمتها) را به روى آنها گشودیم ؛ تا (كاملا) خوشحال شدند (و دل به آنها بستند) ؛ ناگهان آنها را گرفتیم (و سخت مجازات كردیم ) )).(29)

نكته ها: 

الف معناى (فَما فَوْقَها):

در این كه منظور از كلمه (فَما فَوْقَها) چیست ؟ مفسران دو گونه تفسیر كرده اند: گروهى گفته اند منظور ((بالاتر از آن در كوچكى )) است ، زیرا آیه در مقام بیان كوچكى مثال است و برترى از این نظر مى باشد.

بنا بر این معناى آیه چنین خواهد بود: (( (خداوند از مثال زدن ) به پشه و كوچك تر از آن (همانند بال پشه ) شرم ندارد)). چنانكه از پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت شده كه فرمود:

((إِنَّ الدُّنْیا لا تَعْدِلُ عِنْدَ اللّهِ بِجَناحِ بَعُوضَةٍ؛(30) دنیا در نزد خدا به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد)).

در حدیثى دیگر پیامبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرماید: ((لَوْ كانَتِ الدُّنْیاتَعْدِلُ عِنْدَاللّه جَناحَ بَعُوضَةٍ ما سقى كافِراً مِنْها شَرْبَةَ ماءٍ؛(31) اگر دنیا پیش خدا به اندازه بال پشه ارزش مى داشت ، هرگز به كافران قطره اى آب نمى داد)).

بعضى دیگر گفته اند: مراد ((بالاتر از نظر بزرگى )) است . در این صورت ، جمله (فما فوقها) به معناى ((مازاد علیها)) است ؛ یعنى خداوند از مثل به موجود كوچكى همچون پشه ابا ندارد، چه رسد به موجود بزرگتر از آن مانند مگس و عنكبوت . خلاصه این كه خداوند متعال براى ارشاد بندگان ، هم به موجودات كوچك مثال مى زند و هم به مخلوقات بزرگ ؛ هر كدام بر طبق مقتضاى حال و به تناسب موضوع .(32)

ب معناى اضلال الهى 

در جمله (یُضِلُّ بِهِ كَثیراً وَ یَهدى بِهِ كَثیراً) نیز، میان مفسّران دو نظریه است : گروهى مى گویند این جمله ، نقل گفتار كافران است كه در اعتراض به مثلها مى گفتند: ((خدا چه منظورى از این مثلها دارد كه مایه تفرقه شده ، گروهى را به وسیله آن هدایت كرده ، و گروهى را گمراه ساخته است ؟!)).

جمعى دیگر از مفسّران احتمال داده اند كه جمله مذكور سخن خدا باشد، نه نقل گفتار كافران . در این صورت معناى آیه چنین خواهد بود كه خداوند در جواب آنان كه مى گفتند: (ماذا اءَرادَ اللّهُ بِهذا مَثَلاً)؛ ((هدف خدا از این مثلها چیست ؟)) مى فرماید: ((هدف این است كه گروه زیادى را هدایت و گروه دیگرى را گمراه مى سازد، ولى جز فاسقان گمراه نمى شوند)).

خلاصه این كه خداوند به وسیله این گونه مثالها بندگانش را آزمایش مى كند، و در نتیجه مؤ منان درآن تفكّر واندیشه مى كنند وهدایت مى شوندوكافران وفاسقان چون وچرا و اعتراض مى نمایند و گمراه مى گردند؛ یعنى آنچه كه باعث گمراهى آنان شده ، كفر و فسق و لجاجت آنهاست ، نه این نوع مثالها.

مثلاً: اگر كسى طلا یا نقره اى را براى آزمایش به كوره بیندازد و معلوم شود طلا یا نقره فاسد و قلاّبى بوده ، به او مى گویند، ((اءَفْسَدْتَ فِضَّتَكَ؛ نقره ات را فاسد كردى )). منظور این است كه طلا و نقره ات در آزمایش ، بى عیار و قلابى از كار در آمد، نه این كه تو آن را فاسد كردى .

همچنین اگر شتر كسى گم شود، مى گویند: ((فلانٌ اءضَلَّ ناقَتَهُ؛ فلانى شترش را گم كرد)). مراد این است كه شترش گم شده است ، نه این كه عمدا و از روى قصد آنرا گم كرده است .

با توجه به دو مثال فوق ، معناى (یُضِلُّ بِهِ كَثیراً) این است كه چون كافران و فاسقان كفر و فسق پیشه كرده اند، خداوند هم عنایت خاصّ و دستگیرى ویژه اش را از آنان بر مى دارد و به حال خود رهایشان مى سازد. به قول شاعر:

راه هست و چاه و دیده بینا و آفتاب

 

تا آدمى نگاه كند پیش پاى خویش

 

چندین چراغ دارد و بیراهه مى رود

 

بگذار تا بیفتد و بیند سزاى خویش

 

ج تابلوى حشره شناسى 

از امام صادق علیه السّلام روایت شده است كه فرمود:

((علّت این كه در قرآن به پشه مثال زده شده این است كه خداوند تمام آنچه را كه در جثّه بزرگ فیل آفریده ، در بدن این حشره كوچك نیز قرار داده به اضافه دو عضو دیگر (كه در پشه وجود دارد و فیل فاقد آن است و آن دو عبارتند از: شاخكها و بالها) )).(33)

خداوند مى خواهد با این مثال ظرافت آفرینش را براى مؤ منان بیان كند، تفكّر در باره این موجود ظاهراً ضعیف كه خدا آن را شبیه فیل آفریده است ، انسان را متوجه عظمت آفریدگار مى سازد. براى اینكه خرطوم پشه همانند خرطوم فیل ، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مى كند؛ این لوله ظریفترین سرنگهاى دنیاست و سوراخ درون آن فوق العاده باریك است .

بعضى از محققان مى گویند: ((نیش پشه همانند متّه اى است كه وقتى آن را در بدن انسان یا حیوانات فرو مى برد، در هر ثانیه سه هزار بار مى گردد! درست مثل این كه به یك دستگاه فشار قوى برق متّصل است و در یك چشم به هم زدن مقدار لازم از خونى كه روزى اوست ، از بدن مى كشد!)).(34)

((خدا نیروى جذب و دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده ، بالهایى به او مرحمت كرده تا در طلب غذا پرواز كند، این بالها آنچنان به سرعت بالا و پایین مى شود كه حركت آن با چشم قابل رؤ یت نیست ، این حشره به قدرى حسّاس است كه به مجرّد تكان خوردن چیزى ، احساس خطر مى كند و به سرعت ، خود را از منطقه خطر دور مى سازد و عجب این است كه در عین ناتوانى بزرگترین حیوانات را عاجز مى كند)).(35)

صاحب تفسیر ((كشف الاسرار)) مى گوید: ((پیل و شیر و نهنگ و مار و كژدم ازو گریزان و بر حذر)).(36)

نویسنده كتاب ((اسرارى از زندگى حیوانات )) مى نویسد: ((حشره شناسان تا كنون براى پشه ها سه نوع صدا و سخن تشخیص داده اند، صداى خشم ، صداى كمك و صداى طلب معشوق .

دانشمندان آمریكایى براى از بین بردن پشه هاى موذى صداى جنس نر آن را به هنگامى كه ماده را به سوى خود مى طلبد، ضبط كرده و در نقاط معیّنى پخش ‍ مى كنند. وقتى پشه هاى ماده در اطراف دستگاه پخش صدا كه ((زبان پشه )) نامیده شده ، جمع مى شوند آنها را به وسیله ((دِدِتِ)) یا سمهاى دیگر معدوم مى نمایند.

تقلید از سخن پشه هاى نر و آواز آنها براى گرد آوردن پشه ها از سمپاشى مزارع و كشتزارها بهتر و به صرفه تر است ، زیرا سم تنها حشره موذى را از بین نمى برد بلكه میلیونها حشره مفید مانند ((زنبور عسل )) را نیز نابود مى سازد و از میزان میوه ها و حبوبات هم مى كاهد زیرا حشرات به لحاظ گرده افشانى و تلقیح گلها میوه ها را فراوان مى كنند.

از طرف دیگر هزینه سمپاشى مزارع خیلى بیشتر و سنگین تر از سمپاشى اطراف دستگاه پخش صداى پشه مى باشد)).(37)

به طور كلّى مطالعه در جهان حشرات و آگاهى از آیات و دقایقى كه در آفرینش آنها به كار رفته ، یكى از مهمترین رشته هاى دانش بشر است .

در دنیاى كنونى ، دانشكده هاى حشره شناسى در سراسر كشورهاى پیشرفته بسیار است .

اسلام در چهارده قرن قبل با مثل زدن به پشه ، مگس و عنكبوت و نامگذارى بعضى از سوره هاى قرآن مجید به اسم بعضى از حشرات ، مانند نحل (زنبور) و نمل (مورچه )، در حقیقت تابلو ((حشره شناسى )) را بالابرده و افكار پیروان خود را به مطالعه در آفرینش حیرت زاى حشرات جلب كرده است .

در تاریخ نوشته اند كه : طغیان و سركشى ((نمرود)) به حدّى رسیده بود، كه با كمال گستاخى به جنگ با خدا برخاسته و لشگر انبوهى را براى این نبرد آماده كرده بود! خداوند متعال پشه هاى كوچكى را به جنگ آنان فرستاد و لشگر او را از پاى درآوردند و پشه اى هم به درون مغز نمرود رفت و پس از چهل روز شكنجه و ناراحتى ، سرانجام توسط این پشه كشته شد؛ (...فَاعْتَبِرُواْیا اءُوْلِى الاَْبصارِ).(38)

((شعبى را پرسیدند كه هیچ چیز از حكمت خالى نیست در آفرینش آن ، در این پشه و عنكبوت آفریدن چه حكمت است ؟ جواب داد كه حكمت اندر آفرینش ‍ آن اگر خود آن بودى كه نمرود طاغى به پشه اى هلاك كرد و مصطفى را به خانه عنكبوت كه بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودى حكمت اندر آفرینش آن ، كفایت بودى )).(39)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:28
دعا و زیارت
 

2 مَثَلِ باران و رگبار


(اءَوْ كَصَیِّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ یَجْعَلُونَ اءَصَبِعَهُمْ فِىَّ ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَا عِقِ حَذَرَ ا لْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِیطٌ بِالْكَفِرِینَ یَكَادُ ا لْبَرْقُ یَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِیهِ وَإِذَ آ اءَظْلَمَ عَلَیْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِیرٌ).(11)
((یا همچون بارانى از آسمان ، كه در شب تاریك تواءم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ) ببارد، آنها از ترس مرگ ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند بر كافران احاطه دارد (و آنان در قبضه قدرت الهى هستند) (روشنایى خیره كننده ) برق ، نزدیك است چشم آنان را برباید، هر لحظه اى كه (برق جستن مى كند و صفحه بیابان را) براى آنها روشن مى سازد، (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى شود، توقف مى كنند و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین مى برد، چرا كه خداوند بر هر چیز تواناست )).

او كصیّب من سما ظلمات فیه

 

رعد وبرق افزون در آن تاریك تیه (12)

 

مى كنند انگشت در آذان كه صوت

 

نشنوند از رعدها از بیم موت

 

بى خبر كز قدرت و علم بسیط

 

حق به جان كافران باشد محیط

 

بین یكادُ البَرقُ یَخطَف تا چه سان

 

مى رساند آن بصرها را زیان

 

ره چو روشن شد بر ایشان مى روند

 

بر ضلالت تا كه دور از ره شوند

 

چون شود تاریك گردند از فتن (13)

 

ثابت اندر گمرهى خویشتن

 

ور خدا خواهد برد سمع و بصر

 

زین گروه كج نهاد كور و كر

 

كو بود قادر به كلّ ممكنات

 

ما سوى را كرده محوِ برد و مات (14)

وجه تشبیه  
به دنبال آیات گذشته كه درباره منافقان بود، خداوند متعال در اینجا نیز بار دیگر صحنه زندگى آنان را با مثلى دیگر مجسّم مى سازد و آنان را به مسافرى تشبیه مى كند كه در بیابان دچار رگبار تواءم با ظلمت شده ؛ ظلمتى كه قوّه بینایى و تشخیص را از او ربوده است . در این هنگام از یك سو رگبار شدید او را وادار به فرار مى كندو از سوى دیگر تاریكى ظلمانى مانع فرارش مى شود و غرّش رعد و برق صاعقه وحشتناك نیز، مضطرب و هراسانش مى كند، به گونه اى كه هیچ پناهگاهى نمى یابد و نمى داند چه كند!
مسافر گرفتار در تاریكى دهشت انگیز و هراسان از غرش رعد و برق و صاعقه ، چاره اى جز این ندارد كه از نور برق بهره بگیرد. برق هم لحظه اى مى آید و زود خاموش مى شود. همین كه برق مى آید، چند قدمى در پرتو آن راه مى رود و چون خاموش مى شود، مى ایستد و در تاریكى ، وحشت زده و سرگردان مى ماند.
((وجه شباهت )) در این تشبیه ، ممكن است ((ترس و دلهره درونى )) آنان باشد، همچنانكه در آیات دیگر بر این مطلب تصریح شده است ؛ از جمله مى فرماید:
(...
فَإِذ آ اءُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِیهَا ا لْقِتَالُ رَاءَیْتَ الَّذِینَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ یَنظُرُونَ إِلَیْكَ نَظَرَ ا لْمَغْشِىِّ عَلَیْهِ مِنَ ا لْمَوْتِ ...).(15)
((هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى شود كه در آن نامى از جنگ و جهاد به میان آمده است ، منافقان بیمار دل را مى بینى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته ، با نگاهى (مات و مبهوت و چشمانى كه حدقه آنها از كار ایستاده ) به تو مى نگرند!))؛ یعنى منافقان از شنیدن نام جنگ ، چنان وحشت و اضطراب آنان را فرا مى گیرد كه نزدیك است غالب تهى كنند! فكرشان از كار مى افتد، سیاهى چشم شان از حركت باز مى ایستد و همچون كسانى كه نزدیك است قبض روح شوند، نگاهى بى حركت و خیره دارند، بى آن كه پلكهاى چشم شان به هم بخورد. این گویا ترین تعبیرى است كه قرآن از حال منافقان ترسو و بزدل مى كند.(16)
آرى ، منافقان درست به چنین مسافرى مى مانند، آنها در میان مؤ منان روز افزون كه همچون سیل خروشان و باران پر بركتى به هر سو پیش مى روند، قرارگرفته اند. افسوس كه به پناهگاه مطمئن ایمان ، پناه نبرده اند تا ازشرّ صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات یابند.
جهاد مسلّحانه مسلمانان در برابر دشمنان ، همانند خروش رعد و صاعقه ، بر سر منافقین فرود مى آمد، آنها گاه گاه فرصتهایى براى پیدا كردن راه حقّ پیدا مى كردند و اندیشه هایشان بیدار مى گشت ، ولى افسوس كه این بیدارى همچون برق آسمان دوام نمى یافت و آنان تا مى خواستند چند گامى بردارند، خاموش ‍ مى شد و تاریكى غفلت و سپس توقّف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت .
پیشرفت سریع اسلام همچون برق آسمانى چشم منافقان را خیره كرده بود وآیات قرآن كه پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت ، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادندآیه اى نازل گردد وپرده ازرازهاى دیگرى بردارد ورسواترشوند ... .
امروز ما با چشم خود تمام این نشانه ها را یك به یك در وجود منافقان عصر خویش مى بینیم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سیه روزى و رسوایى آنها را همانگونه كه قرآن كریم ترسیم نموده ، مشاهده مى كنیم .(17)
در روایت است كه چون منافقان نزد رسول خداصلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى آمدند، از ترس این كه مبادا حكم الهى بر كشتن ایشان صادر شود، انگشت در گوش خود مى نهادند. از این رو خداوند متعال آنان را به جماعتى تشبیه نموده است كه به هنگام شنیدن صداى صاعقه ، از ترس جان خود، انگشت به گوش مى نهند.
هرگاه آیات و بیّنات نورانى قرآن به دیده بصیرت منافقان مى رسید نزدیك بود دلهاى ایشان از توجّه به كیش خود بركنده شود و به ایمان گرایش یابد. خداوند این حالت را به برق تشبیه كرد كه به خاطر روشنایى و درخشندگى زیاد، نزدیك است دیده هاى اصحاب باران را برباید.
همچنین هرگاه مسلمانان به غنایم فراوان و پیروزى دست مى یافتند، منافقان با شتاب به سوى آنان مى آمدند و دین اسلام را مى پسندیدند، ولى هنگامى كه با مشكل و كمبودى روبه رو مى شدند، متحیر شده ، دركفر توقّف مى كردند (و مى گفتند: این بدبختیها و مشكلات و كمبودها همه از نكبت و نحوست دین محمّد است !) خداوند حالت ایشان را به حال اهل باران تشبیه كرد كه چون برق جستن مى كند، چند قدمى در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى گردد، مى ایستند.(18)
بعضى از مفسّران براى تاءیید این وجه تشبیه ، به آیه ذیل استنادكرده اند كه مى فرماید:
(
وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِى وَإِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ ...)؛(19) ((بعضى از مردم خدا را تنها بازبان مى پرستند، همین كه (دنیا به آنها رو كند و نفع و) خیرى به آنان رسد، حالت اطمینان پیدا مى كنند (و آن را دلیل بر حقّانیت اسلام مى گیرند) امّا اگر مصیبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند (و به كفر رو مى آورند)) ).
از آیه فوق ، این طور استنباط مى شود كه منافقین دین و ایمان را به عنوان وسیله اى براى نیل به مادیّات پذیرفته اند كه اگر این هدف تاءمین شد، دین را حق مى دانند و گرنه بى اساس مى شمرند! البته این ویژگى منحصر به منافقان نیست ، بلكه بسیارى از افراد سست عنصر و ضعیف الا یمان كه با كوچكترین چیزى ایمانشان به باد فنا مى رود، این گونه اند؛ همچنان كه حضرت سید الشهدا سلام اللّه علیه در كربلا فرمود:
((فَاِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنْیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلى اءَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِصُّوا بِالْبَلا ءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ(20)؛ مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است ، تا آنجا دین را قبول دارند كه به زندگى و رفاه شان آسیب وارد نشود! پس آنگاه كه در بوته آزمایش قرار گیرند، از دین بر مى گردند، تنها افراد كمى از آزمایش پیروزمند بیرون مى آیند و پا برجا و ثابت قدم در دین مى مانند)).
یك نكته :  
((منافق )) از ماده ((نفْق )) به معناى نفوذ و پیشروى است ، و نفق به معناى كانالها و نقبهایى است كه زیر زمین مى زنند تا براى استتار، از آن استفاده كنند.
بعضى از مفسران گفته اند: بسیارى از حیوانات مانند موش صحرایى و روباه و سوسمار براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند یكى آشكار كه از آن وارد و خارج مى شوند، و دیگرى پنهانى كه اگر احساس خطرى كنند، از آن مى گریزند، این سوراخ پنهانى را ((نافقاء)) مى گویند.(21)
با توجه به معناى ((نَفْق )) و آنچه بیان شد، ((منافق )) كسى است كه طریقى مرموز و مخفیانه براى خود برگزیده ، تا با مخفى كارى و پنهانى در جامعه نفوذ كندو به هنگام خطر از طریق دیگر فرار نماید.
مساءله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم به مدینه هجرت فرمود و پایه هاى اسلام قوى و پیروزى آن آشكار شد، وگرنه در مكّه تقریباً منافقى وجود نداشت ، زیرا مخالفان قدرتمند هرچه مى خواستند، به طور آشكار بر ضدّ اسلام مى گفتند و انجام مى دادند و از كسى پروا نداشتند و نیازى به كارهاى منافقانه نبود. امّا هنگامى كه نفوذ و گسترش اسلام در مدینه ، دشمنان را در موضع ضعف و ناتوانى قرار داد، دیگر اظهار مخالفت به طور آشكار مشكل ، و گاه غیر ممكن بود، لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه هاى تخریبى خود، تغییر چهره داده ، ظاهراً به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال ضد اسلامى خود ادامه مى دادند.
اصولاً طبیعت هر انقلابى چنین است كه بعد از پیروزى ، منافقان در صفوف انقلابیون قرار مى گیرند، و دشمنان سرسخت دیروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مى شوند. بنابر این مساءله نفاق و منافقان مخصوص عصر پیامبرصلّى اللّه علیه و آله و سلّم نبوده ، بلكه هر جامعه اى مخصوصاً جوامع انقلابى گرفتار آن مى شود، به همین دلیل باید تحلیلها و موشكافیهاى قرآن را روى این مساءله ، نه به عنوان یك مساءله تاریخى ، بلكه به عنوان یك مساءله مورد نیاز، مورد بررسى دقیق قرار داد و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقین در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت .
براى مبارزه با روح نفاق باید نشانه هاى آن را همچنان كه قرآن به طور گسترده بازگو كرده است ، دقیقاً شناخت ، زیرا تنها از طریق این نشانه ها مى توان به خطوط و نقشه هاى منافقین پى برد و آن را نابود كرد.
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بیشتر است ، چرا كه از یك سو شناخت آنها غالباً آسان نیست ، و از سوى دیگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جدا ساختن آنها كار بسیار مشكلى است . علاوه بر آنچه كه گفته شد، روابط مختلف منافقان با سایر اعضاى جامعه ، كار مبارزه با آنها را دشوار مى سازد. به همین دلیل اسلام در طول تاریخ خود، بیشترین ضربه را از منافقان خورده ، و قرآن نیز سخت ترین حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنها را بیش از هر دشمن دیگر كوبیده است .(22)

سه شنبه 16/11/1386 - 10:27
دعا و زیارت
 


نام كتاب : چهل مثل از قرآن

مؤ لف : حسین حقیقت جو

 

1.مَثَل آتش


(اءُوْلََّبِكَ الَّذِینَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَرَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِینَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَتٍ لا یُبْصِرُونَ صُمُّ(3)بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَیَرْجِعُونَ).(4)
(( (منافقان ) كسانى هستند كه هدایت را به گمراهى فروخته اند؛ و این (داد و ستد و) تجارت (براى ) آنها سودى نداده و خود هدایت نیافته اند. مثل آنان ، مثل كسى است كه آتشى افروخته (تا در بیابان تاریك راه خود را پیدا كند) ولى هنگامى كه آتش اطرافش را روشن ساخت ، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى كند و آنها را در تاریكى وحشتناكى كه چشم كار نمى كند، رها مى سازد. آنها كر و گنگ و كور، بنا بر این (از راه خطا) باز نمى گردند!)).

همچو آن كز بهر نور افروخت نار

 

روشنایى برد زان پروردگار

 

ترك ایشان كرد و در تاریكى اند

 

زان نمى بینند و دور از نیكى اند

 

صُمّ و بكم و عمى گشتند این حرون (5)

 

گفت از این معنى فهم لا یرجعون (6)

وجه تشبیه  
خداوند متعال طى هشت آیه قبل ، ویژگیهاى منافقان را بر شمرده ، آنان را به عنوان آدمهاى دوچهره ، بى ایمان ، خدعه گر، بى شعور، داراى مرض قلبى و روحى ، دروغگو، مفسد، مغرور، خود برتر بین ، سفیه ، نادان ، همكار شیاطین ، استهزا گر، طغیانگر، و بالا خره مشترى و خریدار ضلالت و گمراهى معرفى مى كند، ولى در این آیه آنان را به مسافرى تشبیه كرده كه در شب ظلمانى ، در بیابانى گرفتار شده است و آتشى مى افروزد تا در پرتو آن راه را از بیراهه تشخیص دهد و در گودالهاى بیابان سرنگون نگردد. ولى همین كه آتش را بر افروخت و اطرافش را روشن ساخت ، ناگهان طوفانى سخت بر مى خیزد و آن آتش را خاموش مى سازد، و او دوباره در تاریكى وحشت انگیز، سرگشته و حیران مى ماند و نمى داند چه كند. بنا بر این ، وجه شباهت در این تشبیه ((حیرت زدگى و سرگردانى )) است .
آرى ، كسى كه با خدا و مؤ منان ، حیله گرى و نیرنگ بازى كند، ثمره كارش و نتیجه معامله و تجارتش جز تحیّر و سرگردانى نخواهد بود.
منافقان همواره خود را زرنگ و باهوش و فهیم مى دانند و مؤ منان راستین و یكدل را سفیه و نادان مى شمرند و روى همین پندار غلط، راه نفاق و دورویى را پیشه خود مى سازند تا از منافعى كه به دو طرف مى رسد، برخوردار شوند! و هر دسته كه غالب گردند، آنها را از خود بدانند؛ اگر مؤ منان پیروز شوند، در صف مؤ منان و اگر غلبه با كافران باشد، با آنها باشند و به اصطلاح هم از ((توبره )) بخورند، و هم از ((آخور))!
آنان نمى دانند كه نفاق و دورویى براى مدّت طولانى نمى تواند مؤ ثّر واقع شود. ممكن است چند صباحى از مصونیّتها و مزایاى اسلام برخوردار شوند و از رفاقت با كفار و شیاطین نیز بهره جویند، ولى این كار كوتاه مدّت است ، همانند آتشى است كه در بیابان تاریك در معرض وزش طوفان و گردباد قرار گرفته باشد، لذا دیرى نمى پاید كه چهره واقعى نفاق آشكار و منافقان رسوا مى شوند و آنها به جاى كسب موفّقیت و محبوبیّت ، منفور و مطرود جامعه خواهند شد و همچون كسى كه در بیابان ظلمانى ، راه گم كرده و چراغ را از دست داده ، سرگردان مى مانند.
منافقان نه تنها با مؤ منان خدعه مى كنند، كه با كافران و همكیشان خود نیز نیرنگ روا مى دارند!
اینان افراد سر درگم و بى هدف و فاقد برنامه و مسیر مشخّصند و در حقیقت برده منافع خویش هستند؛ نه به راه مؤ منان اعتقاد دارند و نه به كیش كافران اعتماد!
قرآن مجید در آیه اى دیگر حالت تحیّر و دغدغه و آشفتگى فكرى و تزلزل درونى منافقان را چنین ترسیم مى كند:
(
مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَا لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ ...)(7)؛ ((آنها افراد (بى هدف و) سرگردانى هستند كه نه سوى اینها و نه سوى آنهایند! (نه در صف مؤ منانند و نه در صف كافران !) )).
بعضى از مفسران از جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) این نكته را استفاده كرده اند كه :
منافقان براى رسیدن به ((نور)) از ((نار)) استفاده مى كنند؛ آتشى كه هم دود و سوزش دارد و هم خاكستر، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پرفروغ ایمان بهره مى گیرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ایمان دارند، امّا باطنشان ، نار است و اگر نورى هم باشد ضعیف و كوتاه مدّت است .
این نور مختصر یا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحیدى است و یا اشاره به ایمان نخستین آنهاست كه به تدریج بر اثر تقلیدهاى كور كورانه و تعصّبهاى غلط و لجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاریك بر آن مى افتد نه تنها یك ظلمت بلكه به تعبیر قرآن ((ظلمات )).(8)
بعضى دیگر گفته اند: اگر جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) (روشن كردن آتش ) را به معناى ظریف ادبى آن كه ((فتنه انگیزى )) است ، در نظر بگیریم ، در این صورت باز مى توان گفت كه منافق تشبیه شده است به ((فتنه انگیز)) و ((مفسد)). بنابراین وجه شباهتشان ایجاد فتنه و فساد است .(9)
جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ)، در حقیقت تشبیه دیگرى از طرز تفكر و بینش منافقان است ؛ یعنى دنیاپرستى و زرق و برق مادیّات و دلبستگى آنان به عالم محسوسات ، منافقان را چنان مجذوب كرده كه نیروى تفكّر و تعقّل را از آنها ربوده و آنان را نسبت به درك معارف و بیان حقایق الهى كور و كر و لالشان كرده است ، به گونه اى كه همه چیز را از دیدگاه مادّیات و به قول ((مولوى )) با چشم ((آخور بین )) ارزیابى و تجزیه و تحلیل مى كنند:

چشم آخِر بین تواند دید راست

 

چشم آخُر بین غرور است و خطاست (10)

 

سه شنبه 16/11/1386 - 10:26
دانستنی های علمی
اعضای عزیز تبیان گویا شما علاقه زیادی به مطالب من ندارید که نظر نمیدهید؟؟
دوشنبه 15/11/1386 - 14:55
شعر و قطعات ادبی
 

ساغر گل

ابرست و کنار جوی و باران نم نم                 چین چین رخ آب و زلف سنبل خم خم

زانمی که چو شبنم است در ساغر گل                        ساقی به پیاله ریز اما،کم کم

دوشنبه 15/11/1386 - 14:52
شعر و قطعات ادبی
 

مرگ

یک عمر دل آنچه خواست نتوانستم               اینگونه و گرنه در نمیمانستم

سر منزل آسایش و مقصود حیات                  ای مرگ تو بودی و نمیدانستم

 

دوشنبه 15/11/1386 - 14:52
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته