• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 235
تعداد نظرات : 45
زمان آخرین مطلب : 5913روز قبل
دعا و زیارت
 

28 شفاى هفت مریض در یك لحظه


و نیز مرحوم سلاحى مزبور علیه الرحمه در ماه محرم تقریبا بیست سال قبل كه مرض حصبه در شیراز شایع و كمتر خانه اى بود كه در آن مریض حصبه اى نباشد و تلفات هم زیاد بود یك روز فرمود در منزل آقاى حاج عبدالرحیم سرافراز، هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سیدالشهداء علیه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصیل آن را بیان كرد.
بعدا آقاى سرافراز را ملاقات كردم و قضیه واقعه را پرسش نمودم ، ایشان مطابق آنچه مرحوم سلاحى فرموده بود بیان كرد. سپس از ایشان خواستم كه آن واقعه را به خط خود نوشته تا در اینجا ثبت شود، اینك نوشته آقاى سرافراز:
تقریبا بیست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مى شدند در خانه حقیر هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در یك اطاق بودند، شب هشتم ماه محرم الحرام براى شركت در مجلس عزادارى ، مریضها را در خانه به حال خود گذاشتم و ساعت پنج از شب گذشته با خاطرى پریشان به مجلس تعزیه دارى خودمان كه مؤ سس آن مرحوم حاج ملا على سیف علیه الرحمه بود رفتم
موقع تعزیه دارى ، سینه زنى ، نوحه و مرثیه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد، پس از فراغت از تعزیه دارى و اداى نماز صبح ، با عجله به منزل مى رفتم و در قلب خود شفاى هفت مریض را بوسیله عزیز زهرا (ع ) از خدا مى خواستم .
وقتى به منزل رسیدم دیدم بچه ها اطراف منقل آتشى نشسته و مختصر نانى كه از روز قبل و شب باقیمانده است ، روى آتش گرم مى كنند و با اشتهاى كامل مشغول خوردن آن نانها هستند. از دیدن این منظره عصبانى شدم ؛ زیرا خوردن نان آن هم نانى كه از روز و شب گذشته باقیمانده براى مبتلا به مرض حصبه مضر است .
دختر بزرگم كه حالت عصبانیت مرا دید گفت ماها خوب شده ایم و از خواب برخاستیم و گرسنه ایم نان و چاى مى خوریم . گفتم خوردن نان براى مرض حصبه خوب نیست ، گفت پدر! بنشین تا من خواب خودم را تعریف كنم و ما همه خوب شده ایم . گفتم خوابت را بگو گفت :
در خواب دیدم اطاق ، روشنى زیادى دارد ومردى آمد در اطاق ما و فرش سیاهى در این قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوى درب اطاق با ادب ایستاد، آن وقت پنج نفر با نهایت جلالت و بزرگوارى وارد شدند كه یك نفر آنها زن مجلله اى بود، اول به طاقچه هاى اطاق و به كتیبه ها كه به دیوار زده بود و اسم چهارده معصوم : را روى آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس ازآن اطراف آن فرش سیاه نشسته و قرآنهاى كوچكى از بغل بیرون آورده و قدرى خواندند پس از آن یك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربى خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مى گفتند فهمیدم روضه حضرت قاسم مى خوانند و همه شدیدا گریه اجابت فورى مى كردند و مخصوصا آن زن خیلى سوزناك گریه مى كرد، پس از آن در ظرفهاى كوچكى چیزى مثل قهوه همان مردى كه قبل ازهمه آمده بود آورد و جلو آنها گذارد. من تعجب كردم كه اشخاص با این جلالت چرا پاهاشان برهنه است ، جلو رفتم و گفتم شما را به خدا كدامیك از شما حضرت على علیه السلام هستید
یكى از آنها جواب داد و فرمود منم . خیلى با مهابت بود. گفتم شما را به خدا چرا پاهاى شما برهنه است ، پس با حالت گریه فرمود ما این ایام عزاداریم و پاى ما برهنه است ،فقط پاى آن زن در همان لباس پوشیده بود.
گفتم ما بچه ها همه مریضیم مادر ما هم مریض است ، خاله ما مریض است ، آن وقت حضرت على علیه السلام از جاى خود برخاست و دست مبارك بر سر و صورت یك یك ما كشیدند و نشستند و فرمودند خوب شدید مگر مادرم ، گفتم مادرم هم مریض است ، فرمودند مادرت باید برود. از شنیدن این حرف گریه كردم و التماس ‍ نمودم پس در اثر عجز و لابه من ، برخاستند دستى هم روى لحاف مادرم كشیدند آن وقت خواستند از اطاق بیرون روند رو به من كرده فرمودند بر شماباد نماز كه تا شخص مژه چشمش به هم مى خورد باید نماز بخواند.
تا درب كوچه ، عقب آنها رفتم دیدم مركبهاى سوارى كه براى آنان آورده اند روپوشهاى سیاه دارد، آنها رفتند و من برگشتم در این وقت از خواب بیدار شدم صداى اذان صبح را شنیدم دست به دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم ، دیدم هیچكدام تب نداریم ، همه برخاستیم و نماز صبح را خواندیم ، چون احساس گرسنگى زیاد در خود مى كردیم لذا چاى درست كرده با نانى كه بود مشغول خوردن شدیم تا شما بیایید و تهیه صبحانه كنید و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتیاجى به دكتر و دوا پیدا نكردند.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:14
دعا و زیارت
 

27 رؤ یاى صادقانه


عبد صالح پرهیزگار مرحوم حاج محمد هاشم سلاحى رحمة اللّه علیه چندى قرحه اى در داخل دهانش پیدا شد و چرك و خون از آن خارج مى گردید و سخت ناراحت بود و براى معالجه آن به آقاى دكتر یاورى مراجعه مى كرد تا آنكه دكتر به ایشان گفت این قرحه را باید به وسیله برق شفاى هفت مریض در یك لحظه معالجه كرد و فعلا دستگاه برق در شیراز نیست وباید به تهران بروى و به بیمارستان شوروى مراجعه كنى .
آن مرحوم به بنده مى گفت مى ترسم به تهران بروم و از روزه ماه مبارك رمضان و فیوضات آن محروم شوم و اگر نروم مى ترسم كه چرك و خون فرو برم و مبتلا به اكل حرام گردم و بالاخره تصمیم گرفت به تهران نرود.
یك روز صبح آقاى دكتر یاورى با كتاب طبى كه در دست داشت به منزل آمد و گفت شب گذشته در خواب شخصى به من گفت چرا محمدهاشم را معالجه نمى كنى ، گفتم باید به تهران برود فرمود لازم نیست درد او و دوایش در فلان صفحه از فلان كتابى كه دارى موجود است .
از خواب بیدار شدم كتاب را برداشتم باز كردم همان صفحه كه فرموده بود آمد و بالجمله به وسیله استعمال همان دوایى كه حواله فرموده بودند خداوند به ایشان شفا داد و از اول ماه مبارك موفق به روزه شد رحمت بى پایان خداوند به روانش ‍ باد.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:13
دعا و زیارت
 

26 شفاى مفلوج


از عالم بزرگوار آقاى حاج سید فرج اللّه بهبهانى سلمه اللّه تعالى كه در سفر حج توفیق ملاقات ایشان نصیب حقیر شده بود، شنیدم كه در منزل شفاى مفلوج
ایشان در مجلس تعزیه دارى حضرت سیدالشهداء (ع ) معجزه اى واقع شده پسخدمت ایشان خواهش شد كه معجزه واقعه را براى بنده بنویسند آن بزرگوار تفصیل را به خط خود مرقوم داشته و ارسال فرمودند در اینجا عین نوشته ایشان به نظر شما مى رسد.
شخصى به نام عبداللّه ، مسقطالراءس او جابرنان است از توابع رامهرمز ولى ساكن بهبهان است و این مرد در تاریخ 28 شهر محرم الحرام سنه 1383 از یك پا مفلوج گردید و قدرت بر حركت نداشت مگر به وسیله دو چوب كه یكى را زیر بغل راست و دیگرى را زیر بغل چپ مى گذاشت و با زحمت ، اندك راهى مى رفت ودر حق او از مؤ منین كمك مى شد براى معاش ، تا اینكه مراجعه كرده به دكتر غلامى و ایشان جواب یاءس داده بودند و بعدا آمد نزد حقیر كه وسیله حركتشان را به اهواز فراهم آورم ، وسائل حركت بحمداللّه فراهم گردید خط سفارش به محضر آیت اللّه بهبهانى ارسال و آن جناب هم پذیرایى فرموده و او را نزد دكتر فرهاد طبیب زاده پزشك بیمارستان جندى شاهپور ارسال داشته پس از عكسبردارى و مراجعه ، اظهار یاءس ‍ كرده و گفته بود پاى شما قابل علاج نیست و در وسط زانوتان غده سرطانى مشاهده مى شود پس با خرج خود او را به بیمارستان شركت نفت آبادان انتقال مى دهد آنجا هم چهار قطعه عكس از پایش برداشته و اظهار داشتند علاج نشدنى است با این حالت برمى گردد به بهبهان .
عبداللّه مرقوم گوید در خلال این مدت ، خوابهاى نوید دهنده مى دیدم كه قدرى راحت مى شدم تا اینكه شبى در واقعه دیدم وارد منزل بیرونى شما شده ام و شما خودتان آنجا نیستید ولى دو نفر سید بزرگوار نورانى تشریف دارند در زیر درخت سیبى كه در باغچه بیرونى دیده مى شودتشریف دارند و در این اثنا شما وارد شدید بعد از سلام و تحیت آن دوبزرگوار خودشان را معرفى فرمودند یكى از آن دو بزرگوار حضرت امام حسین علیه السلام و دیگرى فرزند آن بزرگوار حضرت على اكبر علیه السلام بودند حضرت ابى عبداللاهّلحسین علیه السلام دو سیب به شما مرحمت فرمودندوفرمودند یكى براى خودت و دیگرى براى فرزندت باشد و پس ‍ از دو سال این دو سیب نتیجه مى دهند و شش كلمه با حضرت حجة بن الحسن عجل اللّه تعالى فرجه صحبت مى كند
عبداللّه گفت در این حال از شما درخواست نمودم كه شفاى مرا از آن بزرگوار بخواهید یكى از آن دو بزرگوار فرمودند روز دوشنبه ماه جمادى الثانیه ، سنه 84 پاى منبر كه براى عزادارى در منزل فلانى (كه منظور حقیر بوده ) منعقد است مى روى و با پاى سالم برمى گردى . از شوق ، از خواب بیدار شدم و به انتظار روز موعود بودم و خواب را براى حقیر نقل كرد همان روز دوشنبه دیدم عبداللّه با دو چوب زیربغل آمد و پاى منبر نشست ، خودش اظهار داشت كه پس از یك ساعت جلوس حس ‍ كردم كه پاى مفلوجم تیر مى كشد، گویى خون در پایم جریان پیدا كرده است ، پایم را دراز كرده وجمع نمودم دیدم سالم شده با اینكه روضه خوان هنوز ختم نكرده بود بپا برخاستم و نشستم بدون عصا! قضیه را به اطرافیان گفتم ، حقیر دیدم عبداللّه آمد و با حقیر مصافحه نمود، یك مرتبه دیدم صداى صلوات از اهل مجلس بلند شد و دیگر از آن فلج بالكلیه راحت شد، پس در شهر مجالس جشن گرفته شد و در روز بعد 22 مهر 43 از ساعت 8 الى 11 صبح در منزل حقیر مجلس جشنى به اسم اعجاز حضرت سیدالشهداء علیه السلام گرفته شد و جمعیت كم نظیرى حاضر و عكس بردارى گردید.
والسلام علیكم ورحمة اللّه
...
حرره الاحقر السید فرج اللّه الموسوى

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:12
دعا و زیارت
 

25 جریان آب چشمه


چند نفر از سادات نجف آباد اصفهان به خدمت مرحوم بیدآبادى اعلى اللّه مقامه آمده و گفتند چشمه آبى كه از دامنه كوه جارى مى شد و مورد بهره بردارى اهالى بود، چندى است خشكیده و ما در زحمت هستیم ، دعایى كنید تافرج شود.
آن بزرگوار آیه شریفه :(لَوْ اَنْزَلْنا هذَالقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ) (اواخر سوره حشر) را بر رقعه اى نوشته به آنها داده و فرمود اول شب آن را بر قله آن كوه گذارده و برگردید، آنها چنین كردند و چون به خانه خود رسیدند، صداى مهیبى از كوه بلند شد كه همه اهالى شنیدند و چون صبح بیرون آمدند، چشمه آب را جارى دیدند و شكر خداى را به جا آوردند.
نكته اى قابل توجه
چند داستانى كه از مرحوم بیدآبادى اعلى اللّه مقامه و نظایر آن كه ذكر شد مبادا موجب تعجب یا خداى نكرده انكار خواننده عزیز گردد؛ زیرا
اولا: اینگونه امور و بالاتر از آنها از مراتب دانایى و توانایى و مباركى وجود اصحاب ائمه : مانند جناب سلمان و میثم و رشید هجرى و جابر جعفى و همچنین از روات اخبار و علماى اخیار مانند سید بحرالعلوم و سید باقر قزوینى و ملامهدى نجفى آنقد رنقل گردیده و در كتب معتبره ثبت شده كه هیچ قابل انكار نیست (براى زیادتى اطلاع از این موضوع به كتاب رجال ممقانى كه مفصلا حالات اصحاب ائمه و روات اخبار را ذكر فرموده یا كتاب قصص العلماء كه كرامات بعض علما را نقل كرده است مراجعه شود).
جریان آب چشمه
ثانیا: صدور كرامات از بزرگان دین سبب مى شود كه شخص از دانستن آنها به عظمت و مقام شامخ امام (ع ) پى ببرد و بفهمد كه مقامات آنها بزرگتر از این است كه كسى بر آنها اطلاع یابد؛ زیرا جائى كه اشخاص به واسطه تبعیت تام از ایشان از دانایى و توانایى و اجابت دعوات به چنین مقامى مى رسند پس احاطه علمى و توانائى امام علیه السلام چگونه است چون مسلم است كه هر صاحب مقامى از روحانیت ریزه خور خوان احسان امام علیه السلام است كه قطب عالم وجود و قلب عالم امكان و مصدر جمیع امور است و از تصدیق به عجز از ادراك مقام امام علیه السلام یقین مى شود به عجز از ادراك احاطه علمى و قدرت بى پایان حضرت رب الارباب و مجیب الدعوات جل جلاله كه خالق امام علیه السلام و عطا كننده مقام ولایت به او است .
خلاصه ، دانستن این داستانها موجب زیادتى معرفت و بصیرت مقام امام علیه السلام و عظمت حضرت رب الانام است .
ثالثا: این داستانها ونظایر آنها موجب تصدیق و یقین به صدق فرمایش و وعده هاى خدا و رسول و ائمه : در باره اهل تقواست و اینكه نفوس مستعد هرگاه در انجام تكالیف شرعى نهایت مواظبت را بنمایند و در آوردن جمیع واجبات و ترك كردن جمیع محرمات جدى باشند، به مقاماتى مى رسند كه فوق ادراك عقول جزئى بشرى است . و ملائكه ، خدمتگزار ایشان مى شوند و هرچه از خدا بخواهند به آنها عنایت مى فرماید و غیر اینها از آثارى كه در كتب روایات رسیده خصوصا در ابواب كتاب الایمان والكفر از اصول كافى ونقل آنها منافى وضع این رساله است ، تنها حدیث معتبرى كه عامه و خاصه از رسول خدا9 روایت كرده اند براى مزید اطلاع خواننده عزیز نقل مى گردد.
رسول خدا(ص ) فرمود كه : خداوند عزوجل فرموده است هركس دوستى از دوستان مرا اهانت كند هرآینه براى نبرد با من كمین كرده است و هیچ بنده با عملى به من نزدیك نشود كه محبوبتر باشد نزد من از عمل بدانچه بر او واجب كرده ام و به راستى او با انجام نوافل (مستحبات ) به من تقرب جوید تا آنجا كه او را دوست دارم و چون او را دوست داشتم گوش او شوم كه با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببیند و زبان او شوم كه با آن بگوید و دست او شوم كه با آن كار كند و از خود دفاع نماید، اگر مرا بخواند اجابتش كنم و اگر از من خواهشى كند به او ببخشم .(13)
در شرح این حدیث مبارك ، علما وجوهى بیان كرده اند كه علامه مجلسى در مرآت العقول آنها را نقل فرموده و خلاصه مستفاد از حدیث آن است كه ممكن است شخص به واسطه التزام به واجبات و مواظبت به مستحبات محبوب و مقرب درگاه حضرت آفریدگار شود و چون چنین شود چشمش ، چشم بیناى خدا مى شود پس آنچه را دیگران نمى بینند او از پشت هزاران پرده مى بیند و آنچه را دیگران نمى شنوند او مى شنود بلكه امور معنوى و صور ملكوتى و نغمه هاى غیبى كه از حس دیگران پنهان است براى او آشكار است .
بالجمله خواننده عزیز بداند آنچه در این داستانها و نظایر آن را مى خواند یا مى شنود نسبت به آنچه خداوند وعده داده و ذخیره فرموده از مقامامت عالى و درجات روحانیت براى بندگان نیكوكار و مقربین مانند قطره است نسبت به دریا چنانچه مضمون حدیث قدسى است .(14)

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:11
دعا و زیارت
 

24 نجات از مرگ


و نیز جناب آقاى ایمانى نقل فرمودند كه جناب حسین آقا مژده (عمه زاده آقاى ایمانى ) سلمه اللّه تعالى با والده اش هر دو مریض سخت و مشرف به موت بودند، مرحوم حاجى بیدآبادى اعلى اللّه مقامه تشریف آوردند و فرمودند یكى از این دو مریض باید برود یعنى بمیرد و من از خداوند متعال شفاى حسین آقا را خواسته ام و او خوب خواهد شد.
پس از فرمایش بیدآبادى در همان شب والده حسین آقا مرحومه شد و حسین آقا را خداوند شفا مرحمت فرمود وفعلا هم به سلامت و از خوبان هستند.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:10
دعا و زیارت
 

23 نجات از دزد


و نیز جناب آقاى ایمانى سلمه اللّه تعالى فرمودند در همان سفر هنگام وداع از مرحوم بیدآبادى فرمودند در این سفر قطاع الطریق قافله شما را مورد حمله و دستبرد قرار مى دهند ولى به شما ضرر نمى رسد و مبلغ چهارده تومان به عدد مبارك معصومین : براى مخارج راه به ما دادند.
چون نزدیك سیوند رسیدیم ، دزدها به قافله حمله كردند، قاطرى كه بر آن اثاثیه ما بود سرعت كرد و از قافله خارج شد و رو به سیوند دوید، مركبى هم كه ما در كجاوه بر آن سوار بودیم ، عقب او حركت كرد تا اینكه خود و اثاثیه به سلامت وارد سیوند شدیم و تمام قافله مورد حمله و چپاول واقع شدند.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:8
دعا و زیارت
 

22 نجات از مرگ


و نیز جناب آقاى ایمانى فرمودند در سفرى كه از اصفهان به شیراز مى خواستیم مراجعت كنیم خدمت آقاى حاجى بیدآبادى سابق الذكر اعلى اللّه مقامه مشرف شدیم به ما فرمودند جناب میرزاى محلاتى (كه در داستان اول ذكرى از ایشان شد) به من نوشته است كه ایشان را از دعا فراموش كرده ام سلام مرا به ایشان برسانید و عرض كنید من شما را فراموش نكرده ام چنانچه در فلان شب ، سه مرتبه خطر مرگ به شما توجه كرد ومن از حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه سلامتى شما را خواستم و خداوند شما را حفظ فرمود.
نجات از دزد
آقاى ایمانى فرمودند پس از رسیدن به شیراز پیغام آقاى بیدآبادى را به جناب میرزا رساندیم ، فرمود درست است در همان شبى كه ایشان فرمودند تنها به منزل مى آمدم درب منزل (زیر طاق ) كه رسیدم یك نفر ایستاده بود تا مرا دید عطسه اى عارضش شد، پس سلام كرد و گفت استخاره اى بگیر، با تسبیح استخاره گرفتم ، بد بود، گفت یكى دیگر بگیر، آن هم بد بود، باز گفت استخاره دیگر بگیر، سومى هم بد بود، پس دست مرا بوسید و عذرخواهى كرد و گفت مرا وادار كرده بودند كه شما را امشب با این اسلحه بكشم چون شمارا دیدم بى اختیار عطسه كردم و مردد شدم ، گفتم استخاره مى گیرم اگر خوب آمد، شما را مى كشم و تا سه مرتبه استخاره كردم و هر سه بد آمد، دانستم كه خدا راضى نیست و شما پیش خدا آبرومندید.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:7
دعا و زیارت
 

21 نجات از وبا به وسیله صدقه


جناب آقاى ایمانى سابق الذكر نقل كردند از مرحوم حاج غلامحسین ملك التجار بوشهرى كه گفت سفرى كه حج مشرف شدم عالم ربانى مرحوم حاج شیخ محمد جواد بیدآبادى هم مشرف بودند و در آن سفر عده اى قطاع الطریق اموال زیادى از حجاج بردند و مرض وبا هم همه را تهدید مى كرد و همه ترسناك بودند، مرحوم حاجى بیدآبادى فرمود هركس بخواهد از خطر وبا محفوظ بماند مبلغ 140 تومان یا 1400 تومان هركس به مقدار توانائیش صدقه بدهد (و آن مرحوم به عدد 12 و 14 سخت معتقد بودند) و من سلامتى او را توسط حضرت حجة بن الحسن العسكرى علیه السلام از خداوند مسئلت مى كنم و ضمانت مى كنم سلامتى او را.
مرحوم حاج ملك گفت براى خودم مبلغ 140 تومان را دادم و همچنین عده اى از حجاج پرداختند و چون این مبلغ در آن زمان زیاد بود بسیارى ندادند و آن مرحوم وجوه پرداخته شده را بین حجاجى كه دزد اموالشان را برده و پریشان بودند تقسیم فرمود و در آن سفر هركس مبلغ مزبور را پرداخته بود، از آن مرض محفوظ و به سلامت به وطن خود برگشت و كسانى كه ندادند، همه گرفتار و هلاك شدند از آن جمله همشیره زاده ام و كاتبم از پرداخت آن مبلغ امتناع ورزیدند و جزء هلاك شدگان شدند.
تاءثیر صدقه در حفظ بدن از مرض و جلوگیرى از خطر مرگ (مگر اجل حتمى ) و نگهدارى مال از هر آفتى ، از مسلمیات وتجربیات است و اخبار متواتره از اهل بیت : در این باره رسیده و مرحوم حاجى نورى بسیارى از این اخبار را در كتاب ((كلمه طیبه )) نقل فرموده است .
نجات از وبا به وسیله صدقه
خلاصه انسان مى تواند بدن و جان و بستگان و دارائى خود را به وسیله صدقه بیمه الهى كند و اگر رعایت آداب و شرایط صدقه را به تفصیلى كه در كتاب مزبور ذكر شده بنماید، یقین بداند خداى تعالى بهترین حفظ كنندگان است و داناترین و تواناترین یارى كنندگان است و خلف وعده نخواهد فرمود. و در اینجا براى زیادتى بصیرت خواننده عزیز یك روایت از كتاب مزبور نقل مى گردد.
در صفحه 193 ضمن شرط دهم از آداب و شروط صدقه از تفسیر امام حسن عسكرى علیه السلام نقل كرده كه حضرت صادق علیه السلام به راهى تشریف مى بردند و جماعتى در خدمتش بودند در حالى كه اموال خود را همراه آورده بودند به ایشان خبر دادند كه در آن راه دزدان و راهزنانند اموال مردم رامى برند.
ایشان از ترس لرزان شدند حضرت فرمود شما را چه شده است ؟ گفتند اموالمان با ماست مى ترسیم از ما بگیرند آیا شما آنها را از ما مى گیرید شاید رعایت حرمت شما را كنند و چون بدانند این اموال از شماست صرفنظر نمایند. فرمود شما چه مى دانید شاید ایشان جز من كسى را اراده نكنند و به این كار تمام اموالتان تلف شود، عرض كردند آیا آنها را در زمین دفن كنیم ؟ فرمود: این بیشتر سبب تلف آنهاست ، شاید كسى بر آن وارد شود و آنها را برباید و یا اینكه شما محل پنهان كردن اموال را پیدا نكنید، عرض كردند پس چكنیم ؟
فرمود آنها را به كسى بسپارید كه حفظش كند و آفات را از آن برگرداندو آن را زیاد كند و هریك را بزرگتر از دنیا و آنچه در اوست گرداند پس رد كند آنها را به شما در حال نهایت احتیاجتان به آن ، عرض كردند آن شخص كیست ؟
فرمود: پروردگار عالم . عرض كردند چگونه اموال خود را به او بسپاریم ؟ فرمود: آنها را صدقه دهید بر ضعفا و مساكین . گفتند: اینجا فقیر و بیچاره نیست . فرمود: عزم كنید ثلث آن را صدقه دهید تا خداوند باقى را از آنچه مى ترسید حفظ فرماید. گفتند: عزم كردیم . فرمود: پس در امان خدا بروید. پس رفتند چون دزدان پیدا شدند همه ترسیدند حضرت فرمود چگونه مى ترسید و حال آنكه شما در امان خدا هستید دزدها پیش آمدند و پیاده شدند و دست آن حضرت را بوسیدند و گفتند دوش در خواب حضرت رسول 9 را دیدیم و به ما امر فرمود كه خود را به جناب شما عرضه دهیم پس ما در محضرت هستیم و همراه شما مى آییم تا شما و این جماعت را از شرّ دشمنان و دزدان حفظ كنیم . حضرت فرمود ما را به شما حاجتى نیست ؛ زیرا كسى كه شما را از ما دفع كرده آنها را نیز دفع مى كند.
پس به سلامت رفتند و چون به مقصد رسیدند ثلث اموال خود را صدقه دادند پس ‍ تجارت ایشان بركت كرد و هر درهم ایشان ده درهم سود كرد آنگاه گفتند چقدر بركت حضرت صادق علیه السلام بزرگ بود.
حضرت فرمود: بركت خدا را در معامله با او شناختید پس مداومت كنید به معامله با خداوند.
و از عجایب صدقه در راه خدا این است كه نه تنها صدقه سبب كم شدن مال نمى گردد بلكه سبب افزوده شدن آن گردیده و چندین برابر نصیب صدقه دهنده مى گردد و شواهد این موضوع بسیار است ، به كتاب مزبور مراجعه شود.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:6
دعا و زیارت
 

20 اخبار از آتیه


مرحوم آقاى رضوى فرمودند مرحوم بیدآبادى مذكور به قصد تشرف به مدینه منوره از طریق بوشهر به شیراز تشریف آوردند و قریب دوماه توقف فرمودند و در آن اوقات بین عموم طبقات مردم دودستگى ایجاد شده بود یعنى مشروطه خواهان و استبدادطلبان و مرحوم بیدآبادى در مسئله اصلاح ذات بین و جلوگیرى از فساد و تفرقه اهمیت زیادى مى داد و در آن ساعى بود و در این اختلاف هم زیاد كوشش ‍ فرمود حتى اینكه شخصا منزل مرحوم علامه حاج شیخ محمد باقر اصطهباناتى كه از طرفداران مشروطه بود تشریف برد و هرچه كوشید این غائله را برطرف نماید سودى نبخشید پس از آن ناگهان عازم حركت از شیراز شد هرچه اصرار كردیم كه توقف نماید نپذیرفت و فرمود بزودى در این شهر آتش فتنه روشن مى شود و در آن عده اى كشته و خونهایى ریخته مى شود و خلاصه حركت كرد و چند نفر از اخیار، خدمتشان حركت كردند از آن جمله مرحوم حاج سید عباس مشهور به دلال و مرحوم آقا میرزا محمد مهدى حسن پور كه هر دو از اصحاب مسجد جامع بودند و براى بنده نقل كردند كه تا دشت ارژن خدمت آقاى بیدآبادى بودیم آنجا به ما فرمودند در شیراز آتش فتنه روشن شده و حاج شیخ محمد باقر اصطهباناتى كشته گردیده و عده اى دیگر و اهل بیت شما ناراحتند و باید شما برگردید، لذا ما دو نفر و چند نفر دیگر (كه بنده اسم آنها را فراموش كرده ام ) به شیراز برگشتیم و صدق فرمایش ایشان را دیدیم .

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:6
دعا و زیارت
 

19 پرهیز از لقمه شبهه


و نیز جناب آقاى ایمانى فرمودند در همان روز اول ورود آقاى بیدآبادى به مرحوم والد فرمودند خوراك من تنها باید ازآنچه خودت تدارك مى كنى باشد و آنچه دیگرى بیاورد قبول نكن .
تصادفا روزى مرحوم آقاى حاج شیخ ‌الاسلام اعلى اللّه مقامه یك جفت كبك آوردند و به مرحوم والد داده گفتند میل دارم آن را كباب كرده جلو آقا بگذارید. آن مرحوم قبول نمود و ازسفارش مرحوم بیدآبادى غافل بود، پس آن را كباب نموده و موقع صرف شام جلو آقا گذاردند، چون آقا كبك را ملاحظه فرمود از سر سفره برخاست و رفت و به مرحوم والد فرمود به شما سفارش كردم كه از كسى هدیه اى قبول نكنید. خلاصه ذره اى از آن كبك میل نفرمود.
مبادا تعجب كنید كه مرحوم بیدآبادى كبك را نخورد با آنكه آورنده آن مرحوم شیخ ‌الاسلام بود؛ زیرا ممكن است آورنده كبك براى مرحوم شیخ صید كننده آن را راضى نكرده باشد یا آنكه صیاد آن را تذكیه شرعى نكرده باشد مثلا ((بسم اللّه )) نگفته و احتمالات دیگر و چون خوردن لقمه شبهه كاملا در قساوت و غلظت قلب مؤ ثر است ، آن بزرگوار از آن پرهیز مى فرمود و خلاصه لقمه اى كه انسان مى خورد به منزله بذرى است كه در زمین افشانده مى شود، اگر بذر خوب باشد ثمر آن هم خوب است و گرنه خراب ، همچنین لقمه اگرحلال و پاكیزه باشد ثمره اش لطافت قلب و قوت آثار روحانیت است و اگر حرام و خبیث باشد، ثمره اش قساوت قلب و میل به دنیا و شهوات و محرومیت از معنویات است .
و نیز تعجبى نیست كه آن بزرگوار خباثت و شبهه ناكى كبك را دانست ؛ زیرا شخص ‍ به بركت تقوا و شدت ورع ، خصوصا پرهیز از لقمه شبهه ناك ، صفاى قلب و لطافت روح نصیبش گردد به طورى كه امور معنوى و ماوراى حس را درك نماید.
مانند این داستان و بالاتر از آن ، از عده اى از علماى ربانى و بزرگان دین نقل گردیده و چون نقل آنها خارج از وضع این مختصر است ، تنها براى تاءیید اكتفا مى شود به ذكر داستانى كه مرحوم حاجى نورى در جلد اول دارالسلام (ص 253) در بیان كرامات عالم ربانى مرحوم حاج سید محمد باقر قزوینى ، خواهرزاده سید بحرالعلوم نقل فرموده است از صالح متقى سید مرتضى نجفى كه گفت به اتفاق جناب ((سید قزوینى )) به زیارت یكى از صلحا رفتیم . چون سید خواست برخیزد آن مرد صالح عرض كرد امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده دوست دارم شما از آن میل بفرمایید.
سید اجابت فرمود، چون سفره آماده شد، سید لقمه اى از نان در دهان گذارد پس ‍ عقب نشست و هیچ میل نفرمود، صاحب منزل عرض كرد چرا میل نمى فرمایید؟ فرمود: این نان را زن حائض پخته ، آن مرد تعجب كرد و رفت تحقیق نمود معلوم شد سید درست مى فرماید پس نان دیگر آورد جناب سید از آن میل فرمود.
جایى كه پخته شدن نان به دست زن حائض سبب مى شود كه یك نوع قذارت و كثافت معنوى در آن نان پیدا شود به طورى كه صاحب روح لطیف و قلب صافى آن را درك مى كند، پس چه خواهد بود حالت نانى كه پزنده آن مبتلا به انواع آلودگیها ازنجاسات معنوى و ظاهرى باشد.
و در حالات جناب ((سید بن طاووس )) گفته شده كه هر طعامى كه هنگام آماده كردن آن نام خدا بر آن خوانده نمى شد از آن میل نمى فرمود عملا بقوله تعالى :(وَلا تَاءْكُلُوا مِمّا لَمْ یُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ).(12)
واى از دوره اى كه به جاى بردن اسم خدا هنگام طبخ ، موسیقى و آلات لهو استعمال نمایند و نعمت خدا را با معصیت همراه كنند و بدتر از آن اخبار از آتیه
نانى كه گندم یا جو آن مورد زكات و حق فقرا بوده یا زمینى كه در آن زراعت شده غصبى باشد،هرچند خورنده بیچاره ازاین امور بیخبرباشدلكن اثروضعى و حتمى آن بجاست .
از اینجا دانسته مى شود كه چرا در این دوره دلها قساوت پیدا كرده ، موعظه اثر نمى كند و وساوس شیطانى بر آنها مسلط گردیده به طورى كه صاحب مقام یقین و قلب سلیم عزیزالوجود گردیده و با این وضع اگر كسى با ایمان از دنیا برود خیلى مورد تعجب است .

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته