• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 235
تعداد نظرات : 45
زمان آخرین مطلب : 5914روز قبل
دعا و زیارت
 

36 اخبار از خیال


و نیز حاج مؤ من مزبور علیه الرحمه نقل كرد از مرحوم عالم كامل جناب حاج سیدهاشم امام جماعت مسجد سردزك كه روزى پس از نماز جماعت منبر رفته بود و در مسئله لزوم حضور قلب در نماز و اهمیت آن ، مطالبى مى فرمود ضمنا فرمود روزى در این مسجد پدرم (مرحوم آقاى حاج سید على اكبر یزدى اعلى اللّه مقامه ) مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم ، ناگاه مردى در هیئت اهل دهات وارد شد و از صفوف جماعت عبور كرد تا صف اول پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منین از اینكه یك نفر دهاتى در محلى كه باید جاى اهل فضل باشد آمده سخت ناراحت شدند او اعتنایى نكرد و در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا نمود و نمازش را تمام كرد، همانجا نشست و سفره اى كه همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان كرد.چون از نمازفارغ شدیم ،مردم از هرطرف به او حمله كردندو اعتراض نمودندواوهیچ نمى گفت !پدرم متوجه مردم شدوگفت : چه خبر است ؟ گفتند: امروز این مرد دهاتى جاهل به مسئله آمده صف اول ، پشت سر شما اقتدا كرده ، آنگاه وسط نماز قصد فرادا كرده وبعد نشسته چیز مى خورد.
پدرم به آن شخص گفت چرا چنین كردى ؟ در جواب گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم ؟ پدرم گفت در حضور همه بگو.
گفت : من وارد این مسجد شدم به امید اینكه ازفیض نماز جماعت با شما بهره اى ببرم ، چون اقتدا كردم اواسط حمد دیدم شما از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید كه من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجزم ، الاغى لازم دارم كه سواره حركت كنم ، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خرى را انتخاب كردید ودر ركعت دوم در خیال تدارك خوراك الاغ و تعیین جاى او بودید كه من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست و نمى توانم با شما باشم نماز خود را تمام كردم .
این را گفت و سفره را پیچید و حركت كرد. پدرم بر سر خود زد وناله نمود و گفت : اینمرد بزرگى است او را بیاورید كه مرا به او حاجتى است . مردم رفتند كه اورا برگردانند ناپدید گردید و تا این ساعت دیگر دیده نشد.
پس باید متوجه بود كه هیچوقت به نظر حقارت به مؤ منى نباید نگریست یا عمل او را كه محمل صحیح دارد، مورد اعتراض قرار داد؛ زیرا ممكن است همان شخصى كه مورد تحقیر واقع شده به واسطه نداشتن جهات ظاهریه اى كه خلق آنها را میزان شرافت و لزوم احترام قرار داده اند، نزد خدا عزیز و گرامى باشد و ندانسته دوست خدا را اهانت كرده و خود را مورد قهر و غضب خداوند قرا دهند.
ونیزممكن است دوست خدا عمل صحیحى بجا آورد و شخص به واسطه حمل به صحت نكردنش او را مورد اعتراض قرار دهد و دلش را بشكند.(18)

چهارشنبه 17/11/1386 - 19:12
دعا و زیارت
 

37 تحقیر به مؤمن نباید كرد


عالم متقى جناب حاج شیخ محمد باقر شیخ ‌الاسلام رحمة اللّه علیه فرمود من عادت داشتم همیشه پس از فراغت از نماز جماعت با كسى كه طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى كردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم میرزاى شیرازى اعلى اللّه مقامه در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود كه یك نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه مى كردم و در طرف چپ ، یك نفر دهاتى بود كه به نظرم كوچك آمد و با او مصافحه نكردم ، بلافاصله از خیال فاسد خود پشیمان شده و به خودم گفتم شاید همین شخصى كه به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزیز باشد، فورا با كمال ادب با او مصافحه كردم پس بوى مشكى عجیب كه مانند مشكهاى دنیوى نبود به مشامم رسید و سخت مبتهج و خوشوقت و دلشاد شدم و احتیاطا ازاو پرسیدم با شما مشك است ؟ فرمود نه من هیچوقت مشك نداشتم . یقین كردم كه از بوهاى روحانى و معنوى است و نیز یقین كردم كه شخصى است جلیل القدر و روحانى .
از آن روز متعهد شدم كه هیچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم .

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:21
دعا و زیارت
 

36 اخبار از خیال


و نیز حاج مؤ من مزبور علیه الرحمه نقل كرد از مرحوم عالم كامل جناب حاج سیدهاشم امام جماعت مسجد سردزك كه روزى پس از نماز جماعت منبر رفته بود و در مسئله لزوم حضور قلب در نماز و اهمیت آن ، مطالبى مى فرمود ضمنا فرمود روزى در این مسجد پدرم (مرحوم آقاى حاج سید على اكبر یزدى اعلى اللّه مقامه ) مى خواست نماز جماعت بخواند و من هم جزء جماعت بودم ، ناگاه مردى در هیئت اهل دهات وارد شد و از صفوف جماعت عبور كرد تا صف اول پشت سر پدرم قرار گرفت . مؤ منین از اینكه یك نفر دهاتى در محلى كه باید جاى اهل فضل باشد آمده سخت ناراحت شدند او اعتنایى نكرد و در ركعت دوم در حال قنوت ، قصد فرادا نمود و نمازش را تمام كرد، همانجا نشست و سفره اى كه همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان كرد.چون از نمازفارغ شدیم ،مردم از هرطرف به او حمله كردندو اعتراض نمودندواوهیچ نمى گفت !پدرم متوجه مردم شدوگفت : چه خبر است ؟ گفتند: امروز این مرد دهاتى جاهل به مسئله آمده صف اول ، پشت سر شما اقتدا كرده ، آنگاه وسط نماز قصد فرادا كرده وبعد نشسته چیز مى خورد.
پدرم به آن شخص گفت چرا چنین كردى ؟ در جواب گفت : سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در این جمع بگویم ؟ پدرم گفت در حضور همه بگو.
گفت : من وارد این مسجد شدم به امید اینكه ازفیض نماز جماعت با شما بهره اى ببرم ، چون اقتدا كردم اواسط حمد دیدم شما از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید كه من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجزم ، الاغى لازم دارم كه سواره حركت كنم ، پس به میدان الاغ فروشها رفتید و خرى را انتخاب كردید ودر ركعت دوم در خیال تدارك خوراك الاغ و تعیین جاى او بودید كه من عاجز شدم و دیدم بیش از این سزاوار نیست و نمى توانم با شما باشم نماز خود را تمام كردم .
این را گفت و سفره را پیچید و حركت كرد. پدرم بر سر خود زد وناله نمود و گفت : اینمرد بزرگى است او را بیاورید كه مرا به او حاجتى است . مردم رفتند كه اورا برگردانند ناپدید گردید و تا این ساعت دیگر دیده نشد.
پس باید متوجه بود كه هیچوقت به نظر حقارت به مؤ منى نباید نگریست یا عمل او را كه محمل صحیح دارد، مورد اعتراض قرار داد؛ زیرا ممكن است همان شخصى كه مورد تحقیر واقع شده به واسطه نداشتن جهات ظاهریه اى كه خلق آنها را میزان شرافت و لزوم احترام قرار داده اند، نزد خدا عزیز و گرامى باشد و ندانسته دوست خدا را اهانت كرده و خود را مورد قهر و غضب خداوند قرا دهند.
ونیزممكن است دوست خدا عمل صحیحى بجا آورد و شخص به واسطه حمل به صحت نكردنش او را مورد اعتراض قرار دهد و دلش را بشكند.(18)

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:20
دعا و زیارت
 

35 اخبار از ساعت مرگ


و نیز حاج مؤ من مزبور علیه الرحمه از سید زاهد عابد، جناب سید على خراسانى كه چند سال در حجره مسجد سردزك معتكف و مشغول عبادت بود، عجایبى نقل مى كرد از آن جمله گفت یك هفته پیش از مردن سید مزبور به من فرمود، سحر شب جمعه كه بیاید نزد من بیا كه شب آخر عمر من است .
شب جمعه نزدش حاضر شدم مقدارى شیر روى آتش بود و یك استكان آن را میل فرمود و بقیه را به من داد و گفت بخور، پس فرمود امشب من از دنیا مى روم ، امر تجهیز من با جناب آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزك ) است و فردا عدالت (كه در همسایگى مسجد منزل داشته ) مى آید و مى خواهد كفن مرا متقبل شود تو مگذار ولى از حاج جلال قناد قبول كن كه مرا از مال خودش كفن كند.
پس رو به قبله نشست و قرآن مجید را تلاوت مى كرد، ناگاه چشمانش خیره متوجه قبله شد و قریب یكصد مرتبه كلمه مباركه (لااِلهَ اِلا اللَّهُ) را مى گفت پس تمام قامت ایستاد و گفت :((السَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاهُ)) پس رو به قبله خوابید و گفت یاعلى !یا مولاى !و به من فرمود اى جوان !مترس و نگاه جبه ج من نكن ، من راحت مى شوم و به جوار جدم مى روم پس چشمهاى خود را روى هم گذاشت و خاموش شد و به رحمت حق واصل گردید.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:19
دعا و زیارت
 

34 دادرسى ولى عصر (ع )


و نیز حاجى مؤ من مزبور علیه الرحمه نقل كرد كه در اول جوانى شوق زیادى به زیارت و ملاقات حضرت حجت علیه السلام در من پیدا شد كه مرا بى قرار نمود تا اینكه خوردن و آشامیدن را بر خودم حرام كردم تا وقتى كه آقا را ببینم (و البته این عهد از روى نادانى و شدت اشتیاق بود) دو شبانه روز هیچ نخوردم ، شب سوم اضطرارا قدرى آب خوردم حالت غشوه عارضم شد، در آن حال حضرت حجت علیه السلام را دیدم و به من تعرض فرمود كه چرا چنین مى كنى و خودت را به هلاكت مى اندازى ، برایت طعام مى فرستم بخور. پس به حال خود آمدم ثلث از شب گذشته دیدم مسجد (مسجد سردزك ) خالیست وكسى در آن نیست و درب مسجد را كسى مى كوبد، آمدم در را گشودم دیدم شخصى عبا بر سر دارد به طورى كه شناخته نمى شود، از زیر عبا ظرفى پر از طعام به من داد و دو مرتبه فرمود بخور وبه كسى نده و ظرف آن را زیر منبر بگذار و رفت ، داخل مسجد آمدم دیدم برنج طبخ شده با مرغ بریان است ، از آن خوردم و لذتى چشیدم كه قابل وصف نیست . فردا پیش از غروب آفتاب ، مرحوم میرزا محمد باقر كه از اخیار و ابرار آن زمان بود آمد، اول مطالبه ظرفهارا كرد و بعد مقدارى پول در كیسه كرده بود به من داد و فرمود تو را امر به سفر فرموده اند این پول را بگیر و به اتفاق جناب آقا سید هاشم (پیشنماز مسجد سردزك ) كه عازم مشهدمقدس است برو و در راه بزرگى را ملاقات مى كنى و از او بهره مى برى .
حاجى مؤ من گفت با همان پول به اتفاق مرحوم آقا سید هاشم حركت كردیم تا تهران ، وقتى كه از تهران خارج شدیم پیرى روشن ضمیر اشاره كرد، اتومبیل ایستاد پس با اجازه مرحوم آقا سید هاشم (چون اتومبیل دربست به اجاره ایشان بود) سوار شد و پهلوى من نشست .
اخبار از ساعت مرگ
در اثناى راه ، اندرزها و دستورالعملهاى بسیارى به من داد و ضمنا پیش آمد مرا تا آخر عمر به من خبر داد ونیز آنچه خیر من در آن بود برایم گذارش مى داد و آنچه خبر داده بود به تمامش رسیدم و مرا از خوردن طعام قهوه خانه ها نهى مى فرمود و مى فرمود: لقمه شبهه ناك براى قلب ضرر دارد با او سفره اى بود هروقت میل به طعام مى كرد از آن نان تازه بیرون مى آورد و به من مى داد و گاهى كشمش سبز بیرون مى آورد و به من مى داد تا رسیدیم به قدمگاه ، فرمود اجل من نزدیك و من به مشهدمقدس نمى رسم وچون مرُدم ، كفن من همراهم است و مبلغ دوازده تومان دارم با آن مبلغ قبرى در گوشه صحن مقدس برایم تدارك كن و امر تجهیزم باجناب آقاسیدهاشم است .
حاجى گفت وحشت كردم ومضطرب شدم ، فرمود آرام بگیر و تا مرگم برسد به كسى چیزى مگو و به آنچه خدا خواسته راضى باش .
چون به كوه طرق (سابقا راه زوار از آن بود) رسیدیم اتومبیل ایستاد، مسافرین پیاده شدند و مشغول سلام كردن به حضرت رضا علیه السلام شدند و شاگرد راننده سرگرم مطالبه گنبدنما شد، دیدم آن پیر محترم به گوشه اى رفت و متوجه قبر مطهر گردید، پس از سلام و گریه بسیار گفت ، بیش از این لیاقت نداشتم كه به قبر شریفت برسم ، پس روبقبله خوابید و عبایش رابر سر كشید.
پس از لحظه اى به بالینش رفتم ، عبا را پس زدم دیدم از دنیا رفته است از ناله و گریه ام مسافرین جمع شدند، قدرى حالاتش را كه دیده بودم برایشان نقل كردم ، همه منقلب و گریان شدند و جنازه شریفش را با آن ماشین به شهر آورده و در صحن مقدس مدفون گردید.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:19
دعا و زیارت
 

33 نجات از مرگ


صاحب مقام یقین ، مرحوم عباسعلى مشهور به ((حاج مؤ من )) كه داراى مكاشفات و كرامات بسیارى بوده و تقریبا مدت سى سال نعمت مصاحبت با آن مرحوم در حضر و سفر نصیب بنده بود و دو سال است كه به رحمت ایزدى پیوسته است و آن مرحوم را داستانهایى است از آن جمله وقتى جاسوسهاى دولتى نزد دائى زاده آن مرحوم به نام ((عبدالنبى )) اسلحه پیدا كردند او را گرفتند و زندانش كردند و بالاخره محكوم به اعدام شد، پدرش پریشان ونالان و ماءیوس از چاره جگردیدج
حاجى مؤ من مرحوم به او مى گوید ماءیوس نباش ، امروز تمام امور تحت اراده حضرت ولى عصر علیه السلام امام دوازدهم مى باشد، امشب كه شب جمعه است به آن بزرگوار متوسل مى شویم ، خدا قادر است كه از بركات آن حضرت ، فرزندت را نجات دهد، پس آن شب را حاجى مؤ من و پدر و مادر آن پسر، احیا مى دارند و به نماز و توسل به آن حضرت و زیارت آن بزرگوار سرگرم مى شوند و بعد مشغول قرائت آیه شریفه :(اَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ) مى شوند، آخر شب بوى مشك عجیبى را هر سه نفر حس مى كنند و جمال نورانى آن بزرگوار را مشاهده كرده مى فرماید: دعاى شما مستجاب شد، خداوند فرزندت را نجات بخشید و فردا به منزل مى آید.
حاج مؤ من مرحوم مى گفت پدر و مادر از دیدن جمال آن حضرت بى طاقت شده و تا صبح مدهوش و بى هوش بودند، فردا سراغ فرزند خود رفتند كه قرار بود در آن روز اعدام شود. گفتند اعدامش تاءخیر افتاده و بنا شده در كار او تجدید نظر شود و بالجمله پیش از ظهر او را آزاد كردند و سالما به منزل آمد.
مرحوم حاجى مؤ من را در استجابت دعا در مرضهاى سخت و گرفتاریهاى شدید، داستانهایى است كه آنچه ذكر شد نمونه اى است از آنها، رحمت بى پایان خداوند به روان پاكش باد.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:18
دعا و زیارت
 

32 معجزه حسینى (ع )


تقى صالح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ كه در توسل به اهلبیت : و علاقه قلبى به حضرت سیدالشهداء علیه السلام كم نظیر و از این باب رحمت بركات صورى و معنوى نصیبش شده و در رمضان 87 به رحمت حق واصل شده نقل نمود كه در شش سالگى مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده و عاقبت از هر دو چشم كور گردید در ماه محرم ایام عاشورا در منزل دائى بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقى اسماعیل بیگ روضه خوانى بود و چون هوا گرم بود شربت خنك به مردم مى دادند گفت از دائى خود خواهش كردم كه من به مردم شربت دهم ، فرمود تو چشم ندارى و نمى توانى ، گفتم یك نفر چشم دار همراه من كنید تا مرا یارى دهد قبول فرموده و من با كمك خودش مقدارى به مردم شربت دادم .
در این اثناء، مرحوم معین الشریعه اصطهباناتى منبر رفته و روضه حضرت زینب 3 را مى خواند و من سخت متاءثر و گریان شدم تا اینكه از خود بى خود شدم ، در آن حال ، مجللّه اى كه دانستم حضرت زینب 3 است دست مبارك بر دو چشم من كشید و فرمود خوب شدى و دیگر چشم درد نمى گیرى .
پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم ، شاد و فرحناك خدمت دائى خود دویدم تمام اهل مجلس منقلب و اطراف مرا گرفتند، به امر دائى ام مرا در اطاقى برده ومردم را متفرق نمودند و نیز نقل نمود كه در چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینكه نزدیكم ظرف پر از الكل است كبریت را روشن نموده ناگاه الكل مشتعل شد وتمام بدن از سر تا پا را آتش زد مگر چشمانم را.
چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم از من مى پرسیدند چه شده كه چشمت سالم مانده ، گفتم عطاى حسین علیه السلام است و وعده فرمودند كه تا آخر عمر چشمم درد نگیرد.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:17
دعا و زیارت
 

31 داستانى عجیب تر


تقریبا پانزده سال قبل ، از جمعى از علماى اعلام قم و نجف اشرف شنیدم كه پیرمرد هفتاد ساله اى به نام كربلائى محمد كاظم كریمى ساروقى داستان عجیب
(
ساروق از توابع فراهان اراك است ) كه هیچ سوادى نداشته ، تمام قرآن مجید به او افاضه شده به طورى كه تمام قرآن را حافظ شده به طرز عجیبى كه ذكر مى شود.
عصر پنجشنبه ، ((كربلائى محمد كاظم )) به زیارت امامزاده اى كه در آن محل مدفون است مى رود، هنگام ورود، دو نفر سید بزرگوار را مى بیند و به او مى فرمایند كتیبه اى كه در اطراف حرم نوشته شده بخوان .
مى گوید آقایان ! من سواد ندارم و قرآن را نمى توانم بخوانم . مى فرمایند بلى مى توانى . پس از التفات و فرمایش آقایان حالت بى خودى عارضش مى گردد و همانجا مى افتد تا فردا عصر كه اهالى ده براى زیارت امامزاده مى آیند او را افتاده مى بینند، پس او را بلند كرده به خود مى آورند. به كتیبه مى نگرد مى بیند سوره جمعه است ، تمام آن را مى خواند و بعد خودش را حافظ تمام قرآن مى بیند و هر سوره از قرآن مجید را كه از او مى خواستند، از حفظ به طور صحیح مى خوانده و از جناب آقاى میرزا حسن نواده مرحوم میرزاى حجة الاسلام شیرازى شنیدم فرمود مكرر او را امتحان كردم هر آیه اى را كه از او مى پرسیدم فورا مى گفت از فلان سوره است و عجیبتر آنكه هر سوره اى را مى توانست به قهقرا بخواند؛ یعنى از آخر سوره تا اول آن را مى خواند.
و نیز فرمود: كتاب تفسیر صافى در دست داشتم برایش باز كرده گفتم این قرآن است و از روى خط آن بخوان ، كتاب را گرفت چون در آن نظر كرد گفت آقا! تمام این صفحه قرآن نیست و روى آیه شریفه دست مى گذاشت و مى گفت تنها این سطر قرآن است یا این نیم سطر قرآن است و هكذا و مابقى قرآن نیست .
گفتم از كجا مى گویى تو كه سواد عربى و فارسى ندارى ؟ گفت : آقا! كلام خدا نور است ، این قسمت نورانى است و قسمت دیگرش تاریك است (نسبت به نورانیت قرآن ) و چند نفر دیگر از علماى اعلام را ملاقات كردم كه مى فرمودند همه ما او را امتحان كردیم و یقین كردیم امر او خارق عادت است و از مبداء فیاض جل وعلا به او چنین افاضه شده .
در سالنامه نور دانش ، سال 1335 صفحه 223 عكس كربلائى محمد كاظم مزبور را چاپ كرده و مقاله اى تحت عنوان (نمونه اى از اشراقات ربانى ) نوشته و در آن شهادت عده اى از بزرگان علما را بر خارق العاده بودن امر او نقل نموده است تا اینكه مى نویسد:((از مجموع دستخطهاى فوق ، موهبتى بودن حفظ قرآن كربلائى ساروقى به دو دلیل ثابت مى شود.
1
بى سوادى او كه عموم اهالى ده او شهادت مى دهند و احدى خلاف آن را اظهار ننموده است . نگارنده شخصا از ساروقیهاى ساكن تهران تحقیق نمودم و با اینكه موضوع بى سوادى او در جراید كثیرالانتشار چاپ و منتشر شده ، معذلك هیچكس ‍ تكذیب نكرده است
2
بعضى از خصوصیات حفظ قرآن او كه از عهده تحصیل و درس خواندن خارج است ، به شرح زیر:
1
هرگاه یك كلمه عربى یا غیر عربى بر او خوانده شود، فورا مى گوید كه در قرآن هست یا نیست .
2
اگر یك كلمه قرآنى از او پرسیده شود، فورا مى گوید در چه سوره و كدام جزو است .
3
هرگاه كلمه اى در چند جاى قرآن مجید آمده باشد تمام آن موارد را بدون وقفه مى شمارد و دنباله هركدام را مى خواند.
4
هرگاه در یك آیه یك كلمه یا یك حركت غلط خوانده شود یا زیاد و كم كنند بدون اندیشه متوجه مى شود و خبر مى دهد.
5
هرگاه چند كلمه از چند سوره به دنبال هم خوانده شود محل هر كلمه را بدون اشتباه بیان مى كند.
6
هر آیه یا كلمه قرآنى را از هر قرآنى كه به او بدهند آنا نشان مى دهد.
7
هرگاه در یك صفحه عربى یا غیر عربى یك آیه مطابق سایر كلمات نوشته شود، آیه را تمیز مى دهد كه تشخیص آن براى اهل فضل نیز دشوار است .
این خصوصیات را خوش حافظه ترین مردم نسبت به یك جزوه بیست صفحه فارسى نمى توان دارا شود تا چه رسد به 6666 آیه قرآنى )).
و پس از نقل شهادت چند نفر از علما، مى نویسد: موهبت قرآن ((كربلائى كاظم )) براى مردمى كه فكر محدود خود را در چهاردیوارى مادیات محدود و منكر ماوراى طبیعت هستند اعجاب آور بوده و سبب هدایت عده اى از گمراهان گردیده است ، ولى این امر با همه اهمیتش در نظر اهل توحید یك شعاع كوچك از اشعه بیكران افاضات خداوندى و از كوچكترین مظاهر قدرت حق است ، نه تنها امور خارق العاده به وسیله انبیا و سفراى حق به كرات به ظهور رسیده و در تواریخ ثبت و ضبط است ، در عصر حاضر نیز كسانى كه به علت ارتباط و پیوند با مبداء تعالى صاحب كراماتى هستند وجود دارند كه اهمیت آن به مراتب از حافظ قرآن ما بیشتر مى باشد.
نكته اى كه در پاپان این مقاله لازمست تذكر دهم اینكه در نتیجه انتشار شرح حال حافظ قرآن و معرفى او به مردم تهران از عده اى از متدینین بازار شنیدم كه در چند سال قبل ؛ یعنى در زمان ((مرحوم حاج آقا یحیى )) یك مرد كورى به نام حاجى عبود به مسجد ((سید عزیزاللّه )) رفت وآمد داشت كه در عین كورى حافظ قرآن باخصوصیات كربلائى ساروقى بود، او نیز محل آیه را در عین كورى نشان مى داده و براى مردم با قرآن استخاره مى كرده ...
مى گویند روزى كتاب لغت فرانسه به قطر قرآن مجید به او دادند استخاره كند، فورا آن را پرت كرد و عصبانى شد و گفت این قرآن نیست .
در مجلسى كه حافظ قرآن حضور داشت ، جناب آقاى ابن الدین استاد محترم دانشگاه ، خصوصیات حاجى عبود را تاءیید و اظهار كردند كه نامبرده را در منزل آقاى مصباح در قم در حضور مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالكریم حائرى ملاقات و آزمایش كرده اند.
اینها از آثار قدرت حق است كه گاهى براى ارشاد مردم و اتمام حجت ظاهرى است :(ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ ذُواْلفَضْلِ الْعَظیمِ).(17)

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:16
دعا و زیارت
 

30 افاضه قرآن مجید


و نیز جناب حاج على آقا فرمود من در طفولیت به مكتب نرفتم و بى سواد بودم و در اول جوانى سخت آرزو داشتم بتوانم قرآن مجید را افاضه قرآن مجید
بخوانم تا اینكه شبى با دل شكسته به حضرت ولى عصر عجل اللّه تعالى فرجه براى رسیدن به این آرزو متوسل شدم .
در خواب دیدم جدرج كربلا هستم ، شخصى به من رسید و گفت : در این خانه بیا كه تعزیه حضرت سیدالشهداء علیه السلام در آن برپاست و استماع روضه كن ، قبول كرده وارد شدم ، دیدم دونفر سید بزرگوار نشسته اند و جلو آنها ظرف آتشى است و سفره نانى پهلوى آنها است ، پس قدرى از آن نان را گرم نموده به من مرحمت فرمودند و من آن را خوردم ، پس روضه خوان ذكر مصائب اهل بیت : كرد و پس از تمام شدن ، از خواب بیدار شدم حس كردم به آرزوى خود رسیده ام ، پس قرآن مجید را باز كردم دیدم كاملا مى توانم بخوانم و بعد در مجلس قرائت قرآن مجید حاضر شدم ، اگر كسى غلط مى خواند یا اشتباه مى كرد به او مى گفتم حتى استاد قرائت هم اگر اشتباهى مى كرد مى گفتم .
استاد گفت : فلانى ! تو تا دیروز سواد نداشتى جوج قرآن را نمى توانستى بخوانى ، چه شده كه چنین شده اى ؟ گفتم : به بركت حضرت حجت علیه السلام به مقصد رسیدم .
فعلا حاجى مزبور استاد قرائت اند و در شبهاى ماه مبارك رمضان مجلس قرائت ایشان ترك نمى شود.
از جمله عجایب حاجى مزبور آن است كه غالبا در خواب امور آتیه را مى بیند و مى فهمد كه فردا چه مى شود با كه برخورد مى كند و با كه طرف معامله مى شود و آن معامله سودش چه مقدار است .
وقتى به حقیر گفت خداوند بزودى به فرزندت (آقاى سید محمد هاشم ) پسرى عطا مى كند اسمش را به نام مرحوم پدرت ((سید محمد تقى )) بگذار، طولى نكشید خداوند پسرى به ایشان عنایت فرمود و اسمش را ((محمد تقى )) گذاردیم .
پس از ولادت ، سخت مریض شد به طورى كه امید حیات به آن بچه نبود. باز حاجى مزبور فرمود ((این بچه خوب خواهد شد و باقى خواهد ماند))، طولى نكشید كه خداوند او را شفا داد و الان بحمداللّه در سن پنجسالگى و سالم است .(15)
و بالجمله ایشان در اثر تقوا و مداومت بر مستحبات خصوصا نوافل یومیه داراى صفاى نفس و مورد عنایت و لطف حضرت حجت عجل اللَّه تعالى فرجه مى باشد.
ضمنا باید دانست كه رازآگاه شدن بعض نفوس از امور آتیه و اخبار به آن ، آن است كه خداوند قادر متعال تمام حوادث كونیه ، كلى و جزئى را تا آخر عمر دنیا پیش از پیدایش آنها در كتابى از كتابهاى روحانى و لوحى از الواح معنوى ثبت فرموده است چنانچه در سوره حدید مى فرماید: ((هیچ مصیبتى در آفاق و انفس واقع نمى شود مگر اینكه پیش از پیدایش آن در كتاب الهى ثبت است و این كار (یعنى ثبت امور تماما در لوحى نزد قدرت بى پایان او) بر خداوند سهل است براى اینكه ناراحت نشوید بر فوت شدن چیزى از شما (یعنى بدانید خداوند صلاح شما را دانسته و فوت آن چیز را قبلا تعیین و ثبت فرموده ) و خوشحال نشوید و به خود نبالید به چیزى كه به شما رسیده (یعنى بدانید آن را خداوند براى شما مقدر ومقرر فرموده ).(16)
بنابراین ممكن است بعض نفوس صاف در حال خواب كه از قیود مادى تا اندازه اى آزاد شده اند با ارواح شریف و الواح عالى و بعض كتب الهى متصل شده و به بعض ‍ امورى كه در آنها مشهود است اطلاع یابند و هنگام بیدارى و مراجعت تام روح به بدن ، قوه خیالیش تصرفى در آن نكند و آنچه دیده به صرافت در حافظه اش باقى ماند و از آن خبر دهد.

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:16
دعا و زیارت
 

29 اجابت فورى


ثقه عدل ، جناب حاج على آقا سلمان منش (بزاز) سلمه اللّه تعالى كه ورع ایشان مورد تصدیق عموم است ، گفتند وقتى قرحه اى در بغل ران چپ من پیدا شد كه مرا سخت ناراحت كرده بود و براى من رفتن به بیمارستان براى جراحى بسیار دشوار بود، شبى وقت سحر براى تهجد برخاستم بوى گند زیادى حس كردم و چون تحقیق كردم معلوم شد از همان محل زخم است ، خیلى پریشان شدم ، به خداى خود نالیدم عرض كردم عمرى در زیر سایه اسلام و بندگى تو و دوستى محمد و آل او به سر بردم ، راضى مشو كه به این بلیه گرفتار و ناچار شوم به كسانى مراجعه كنم كه از دین اسلام خارجند، خلاصه رقت زیادى دست داد به طورى كه از خود بى خود شدم .
هنگامى كه به خود آمدم فهمیدم صبح شده ، سخت ناراحت شدم كه از تهجد محروم شده ام ، شتابان از پله هاى غرفه پایین آمدم به قصد تطهیر، یكوقت متوجه شدم كه من با پاى درد چگونه به سرعت پایین آمدم و دیدم پایم دردى ندارد، دست بر محل زخم گذاشتم دردى حس نكردم در روشنایى آمدم و به محل زخم نگاه كردم ، اثرى از زخم ندیدم به طورى كه جاى آن هم معلوم نبود و با پاى راست ابدا فرقى نداشت .
آقاى حاج على آقا فرمودند نظیر این قضیه موارد بسیارى برایم پیش آمده كه خودم یا بستگانم به مرض سختى یا گرفتارى شدیدى مبتلا شدیم و به وسیله دعا و توسل به معصومین : خداوند فرج فرمود. آنچه گفته شد نمونه اى از آنهاست .
حالت دیگر بود كان نادر است
تو مشو منكر كه حق بس قادر است

چهارشنبه 17/11/1386 - 11:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته