• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 169
تعداد نظرات : 145
زمان آخرین مطلب : 5935روز قبل
بیماری ها

هنگامی که می خواهید از عطر استفاده کنید،عطر را در نقاط نبض دار بدن بزنید.مثل:مچ دست ها،پشت گوش ها،قفسه سینه،گردن ،داخل آرنج ها و پشت زانو هایتان.

عطر را مستقیم روی لباس نزنید،زیرا ممکن است لکه ایجاد کند.

پس از 3 تا4 ساعت دوباره از همان عطر استفاده کنید.

برای آنکه عطر به صورت یکنواخت روی بدن شما بنشیند،می توانید عطر را در هوا روبه روی خود اسپری کنید و از آن عبور کنید.

هنگام خرید عطر دقت کنید که در زمان تست،عطر باید حداقل 10 دقیقه روی پوست بماند تا بوی واقعی آن مشخص شود،زیرا وقتی بوی عطر با بوی طبیعی بدن شما آمیخته شود بوی متفاوتی ایجاد خواهد شد.

بیش از 3 عطر را همزمان امتحان نکنید،زیرا مشام شما دیگر قدرت تشخیص نخواهد داشت.

دوشنبه 29/11/1386 - 18:37
بیماری ها

1 کافئین(قهوه،چای ، چای سرد ، کولاها )

2 شکلات

3 پنیر (به استثنا پنیر نرم بدون نمک ، پنیر چربی نگرفته)

4 ماست،خامه ترش

5 فندقه ها(شامل کره بادام زمینی)

6 گوشت های نمک سود و غذا های آماده (شامل هات داگ،سوسیس دودی،کالباس،سوسیس معمولی)

7  MSG (نمک سدیمی اسیدال گلوتامیک)

8 مرکبات (پرتقال،گریف فروت(نوع توسرخ)،لیموی شیرین و ترش،آناناس و آب آنها)

9 سایر میوه ها(موز،کشمش،گوجه قرمز،آواکادو،انجیر،مربا و کمپوت)

10 برخی از سبزی ها(لوبیاها،پیازها)

11 برخی از انواع نان ها که در آنها مخمر به کار رفته است.

12آسپارتام(شیرین کننده شیمایی که از قند شیرین تر و فاقد ارزش غذایی است مانند ساخارین که به صورت مصنوعی تهیه و برای لاغری و بیماران قندی تجویز می گردد.)

دوشنبه 29/11/1386 - 18:33
دعا و زیارت
 

حكایت
پدر و پسرى مومن و پرهیزكاری به عنوان مهمان وارد خانه امیرالمومنین على شدند. حضرت با دیدن آنها از جاى برخاسته ، ایشان را گرامى داشته و با احترام كامل در بالاى اتاق نشاندند؛ خود نیز كنار آنها قرار گرفتند.
مدتى گذشت و وقت شام رسید. حضرت فرمود كه غذا بیاورند. قنبر غلام پرهیزگار و وفادار امیرالمومنین غذا آورد و سفره را گشود. وقتى كه خوردن شام به پایان رسید، قنبر طشت ، پارچ و دستمال آورد تا مهمانان دست خود را بشویند.
حضرت على (علیه السلام ) پارچ آب را از قنبر گرفتند تا دست مرد مهمان را بشویند ولى مرد سخن شرم داشت كه امیرمومنان و خلیفه ى مسلمانان بر دست وى آب بریزد اما باالاخره با اصرار فراوان امیرالمومنین(علیه السلام )، راضى شد و دستهایش را شست .
امام (علیه السلام ) آنگاه ظرف آب را به فرزندش محمد حنیفه داد و به او فرمود:
فرزندم ، اگر این پسر به تنهایى به مهمانى من آمده بود خودم بر دستش آب مى ریختم ، ولى خداوند دوست ندارد در جایى كه پدر و پسرى قرار دارند با آنها به یك گونه رفتار شود. من دست پدر را شستم تو هم كه فرزند من هستى دست پسر را بشوى تا پدر دست پدر و پسر دست پسر را شسته باشد.

 

شنبه 13/11/1386 - 22:16
دعا و زیارت

امام و میهمانان
مى فرماید: امام علیه السلام بسیار میهمان نواز بود به گونه اى كه اگر چند روزى مى گذشت و میهمانى در سرایش فرود نمى آمد، سخت دلتنگ مى شد.
حكایت
در آثار بیارند كه امیرالمومنین على علیه السلام روزى مى گریست او را گفته اند از مهتر دین چرا مى گریى ؟ گفت : چرا نگریم و هفت روز است كه هیچ مهمان به من فرو نیامد بر خود مى ترسم و از آن مى گریم كه مگر خداى به من اهانتى خاسته كه چندین روز مهمان از من واگرفت .
مى گویم شنیده ام كه حضرت خود شخصا پذیرایى از میهمانانش را عهده دار مى شدند؟
مى فرماید: آرى به خدا قسم كه درست شنیده اى

نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت

مؤ لف : بیژن شهرامى

پنج شنبه 11/11/1386 - 20:13
دعا و زیارت
 

حكایت
روزى على (علیه السلام ) به خانه آمد و اهل منزل را سخت گرسنه یافت ، درصدد برآمد از مردى یهودى كه در همسایگى آنها مى زیست قدرى جو قرض نماید، لذا پارچه اى متعلق به حضرت زهرا (علیها السلام ) (كه تنها موجودى آنان بود) را به عنوان وثیقه بدو سپرد و با مقدارى جو به خانه بازگشت .
شب هنگام همسر مرد یهودى متوجه نورى خیره كننده شد كه از پارچه ى حضرت زهرا علیهاالسلام به هر سو مى تابید. از سر شگفتى فریادى كشید اهل خانه را بدانجا كشاند. این كرامت كه یادآور معجزه ى موسى (علیه السلام ) و دست نورانى حضرتش (علیه السلام ) بود باعث شد كه هفتاد نفر یهودى همان دم بى درنگ به شرف اسلام مشرف شوند!

 

نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت

مؤ لف : بیژن شهرامى

پنج شنبه 11/11/1386 - 20:11
دعا و زیارت
 

دیباچه ایوان نجف عجب صفایى دارد
اینجا نجف است ؛ مهبط كروبیان سدره نشین و میعادگاه دینمداران آسمان و زمین ، شهرى دیوار به دیوار مهر و نزدیك به سپهر، خاستگاه باد صبا و رستنگاه درخت صفا كه هر شام و پگاه بانگ بر مى آورد و دل از كف دادگان را به ولایت عشق بشارت مى دهد.
اینجا نجف است ، شهر مقتداى اوصیا و سرحلقه اولیا، شهر على و دلتنگى هاى او، آنجا كه چاه شنیدن درد دل حضرتش (علیه السلام ) را تاب نیاورد و به خون نشست :

چاه چون بشنید آن ، تابش نبود

 

لاجرم پرخون شد و آبش نبود(2)

اینجا نجف است ، شهرستان آفتاب و نخل ، شهر نیكمردى از قبیله ى روشنایى كه ردپاى نورانیش را هنوز هم مى توان بر تارك آسمان شب زده ى كوفه نظاره كرد، بزرگ انسانى كه شبانگاهان پس از اطعام یتیمان و نیازمندان راه نخلستان را در پیش مى گرفت و به یاد پروردگار جهانیان هاى و هاى مى گریست . اكنون نیز گویى نجواى شبانگاهى حضرتش از آن سوى نخلیات شیفته سر مدهوش به گوش مى رسد.
آرى اینجا نجف اشرف است ؛ صدفى در بردارنده مروارید هستى فروز عصمت و عشق ، شهرى پر رمز و راز بر ساحل اقیانوس نماز كه پایتخت بهشت یعنى حرم قدسى سرحلقه ى پارسایان امیر مومنان على (علیه السلام ) را در خویش جاى داده است . اگر چشم دل بگشایى فرشتگان را خواهى دید كه دسته دسته شیفته سر و شیدا فرود مى آیند تا چراغ دل خویش را به نور محبت و زیارت حضرتش روشنى بخشند و دمى در سایه سار بارگاه ملكوتیش بیاسایند...

                                  نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت

سه شنبه 9/11/1386 - 20:1
دعا و زیارت
 

در حدیثى از حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه وآله ) آمده است : كنت نبیا و آدم بین الماء و الطین ؛ یعنى آدم بین آب و گل بود كه من پیامبر بودم

تا صورت پیوند جهان بود، على بود

 

تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود

 

شاهى كه ولى بود و وصى بود، على بود

 

سلطان سخا و كرم و جود، على بود

 

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس

 

هم صالح پیغمبر و داوود، على بود

 

هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب

 

هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود

 

مسجود ملائك كه شد آدم ز على شد

 

آدم كه یكى قبله و مسجود، على بود

 

آن عارف سجاد كه خاك درش از قدر

 

بر كنگره ى عرش بیفزود، على بود

 

هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن

 

هم عابد و هم معبد و معبود، على بود

 

آن لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى

 

آن یار كه او نفس نبى بود، على بود

 

موسى و عصا و یدبیضا و نبوت

 

در مصر به فرعون كه بنمود، على بود

 

چندانكه در آفاق نظر كردم و دیدم

 

از روى یقین در همه موجود، على بود

 

خاتم كه در انگشت سلیمان نبى بود

 

آن نور خدایى كه بر او بود، على بود

 

آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج

 

با احمد مختار یكى بود، على بود

 

آن قلعه گشایى كه در قلعه خیبر

 

بركند به یك حمله و بگشود، على بود

 

آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام

 

تا كار نشد راست نیاسود، على بود

 

آن شیر دلاور كه براى طمع نفس

 

بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود

 

این كفر نباشد سخن كفر نه این است

 

تا هست ، على باشد و تا بود، على بود

      

                                نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت
  
سه شنبه 9/11/1386 - 19:58
دعا و زیارت
 

در حدیثى از حضرت ختمى مرتبت (صلى الله علیه وآله ) آمده است : بسیار پیش از آنكه خداى تعالى آدم را بیافریند من و على از یك نور آفریده شدیم . چون خدا آدم را آفرید این نور را در صلب او قرار داد و همچنان یكى بودیم تا در صلب عبدالمطلب از یكدیگر جدا شدیم و در من نبوت و در على وصیت جایگیر شد

حدیث لحمك لحمى بیان این معناست

 

كه بر لسان مبارك ، پیمبر آورده

 

خداى از آدمشان تا به عبد مناف

 

به صلب پاكى و به بطن مطهر آورده

 

          نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت
          مؤ لف : بیژن شهرامى                                                             
             
                                                    

دوشنبه 8/11/1386 - 18:2
دعا و زیارت
 

حكایت
آورده اند على (علیه السلام ) در ایامى كه براى شیر خوردن نزد دایه به سر مى برد، روزى كه متوجه شد كه وى از چادرها دور است و او به همراه برادرش (پسر دایه اش ) تنها هستند.
احساس كرد كه مى باید مراقب او نیز باشد. به همین خاطر وقتى كه دریافت كودك ، چهار دست و پا به سمت بره ها و چاهى كه در نزدیكى آنها بود رفته ، كوشید خود را به او برساند، اما به یكباره پایش به طناب خیمه گیر كرد.
با هر زحمتى كه بود دست را دراز كرد و پاهاى كودك را كه سر خورده سرش ‍ در دهانه ى چاه واقع شده و از ترس جیغ مى زد را گرفت .
در این اثناء زن كه بیمناك از در افتادن كودك به چاه از نیمه ى راه بازگشته بود، دوان دوان سر رسید و طفل را برگرفت و در حالى كه هر دو را در آغوش كشیده بود از سر شوق فریاد برآورد: زنده باشى على جان ، تو برادرت را نجات دادى ، واى خداى اگر علی، واى خدا اگر على نبود

   نام كتاب : شبى در پایتخت بهشت
                                                                       
       مؤ لف :   بیژن شهرامى                              
                                                                                                                   

دوشنبه 8/11/1386 - 17:59
دعا و زیارت
 

 انگیزه ، اخلاص ، نشاط و آگاهى در كربلا

در كربلا نشاط بود؛ امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ مانند گردنبند در سینه دختران جوان است .
فرزند سیزده ساله امام حسن علیه السلام (حضرت قاسم ) فرمود: مرگ نزد من از عسل شیرین تر است .
یاران امام حسین علیه السلام مى گفتند: اگر بارها زنده شویم باز كشته شویم ، دست از تو بر نمى داریم .
نشاط بالاتر از رضایت و تسلیم است ، ریشه ى نشاط ایمان به راه ، رهبر و هدف است و بى نشاطى ، نشانه ى باورنداشتن راه ، رهبر و هدف است

يکشنبه 7/11/1386 - 18:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته