• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 651
تعداد نظرات : 1515
زمان آخرین مطلب : 5926روز قبل
شعر و قطعات ادبی

اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت
این منم چون گل یاس نشستم سر راهت
                                        تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم
                                        اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم
اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده
تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده
                                        اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم
                                        میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم
تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند
تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
.

چهارشنبه 3/4/1388 - 11:28
خواستگاری و نامزدی
نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.
چهارشنبه 3/4/1388 - 11:6
خواستگاری و نامزدی
استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از دانشجویان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ دانشجویان جواب دادند : پنجاه گرم , صد گرم و ...استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی‌دانم دقیقاً وزنش چقدر است.
اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد
.
 
دانشجویان گفتند: هیچ اتفاقى نمی‌افتد
.
استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می‌افتد؟

یکى از دانشجویان گفت: دست‌تان کم‌کم درد می‌گیرد.
حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟

دانشجوی دیگرى جسارتاً گفت: دست‌تان بی‌حس می‌شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می‌گیرند و فلج می‌شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند.
استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟

دانشجویان جواب دادند: نه
پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می‌شود؟ من چه باید بکنم؟
دانشجویان گیج شدند. یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت: دقیقاً. مشکلات زندگى هم مثل همین است
.
اگر آنها را چند دقیقه در ذهن‌تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی‌ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد
.
اگر بیشتر از آن نگه‌شان دارید، فلج‌تان می‌کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود
.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم‌تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید
.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی‌گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می‌شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می‌آید، برآیید.
سه شنبه 2/4/1388 - 13:14
خواستگاری و نامزدی

پسر و پدری داشتند در کوه قدم می زدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد، به زمین افتاد و داد کشید: آآآی ی ی !!
صدایی از دوردست آمد: آآآی ی ی!!

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟
پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!
باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب از پدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم، توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!!ا
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!ا

پسرک باز بیشتر تعجب کرد. پدر توضیح داد: مردم می گویند این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است.

هر چیزی که بگویی یا انجام دهی، زندگی عیناً به تو جواب می دهد

اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلبت به وجود می آید و اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتماً به دست خواهی آورد


//هر چیزی را که بخواهی ، زندگی همان را به تو خواهد داد//
سه شنبه 2/4/1388 - 12:26
دانستنی های علمی
فرا رسیدن بهار طبیعت و نوروز باستانی بر شما دوست خوبم فرخنده باد با آرزوی بهترینهای گذشته و حال و آینده برای شما
شاد باشید و پاینده

 

 

    با ارزوی 12 ماه شادی

    52 هفته خنده 

  365 روز سلامتی

    8760ساعت عشق 

  525600دقیقه برکت  

  315300ثانیه دوستی

www.temptationboy.blogfa.com

شنبه 1/1/1388 - 15:50
خواستگاری و نامزدی

نیمه شب جوانی به نام محمد باقردر اتاق خود مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به جوان بیچاره اشاره كرد كه ساكت باش.

دختر گفت : شام چه داری ؟؟ جوان آنچه را كه حاضر كرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نكردند .

صبح كه دختر از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ....

محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید كرد كه اگر به كسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد كه تحقیق شود كه آیا این جوان خطائی كرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید كه تمام انگشتانش سوخته و ... لذا علت را پرسید جوان گفت : هنگامی كه آن دختر وارد حجله من شد با خودنمایی وافسونگریهای پی در پی خود می كوشید تا توجه مرا به سوی خویش معطوف سازد. نفس اماره نیز مرا مدام وسوسه می نمود اما هر بار كه نفسم وسوسه می كرد یكی از انگشتان خود را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه كردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف كند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز كاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد طلبه جوان میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیكی یاد كرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدار اشاره نمود .

نفس اماره یكی از عواملی است كه انسان را به ارتكاب گناه وسوسه می كند .

قران كریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می كند مگر در مواردی كه پروردگار رحم كند ( سوره یوسف آیه 53) انسانهایی كه در چنین مواردی به خدا پناه می برند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظ می كند و به جایگاه ارزشمندی می رساند .

سه شنبه 29/11/1387 - 14:9
دانستنی های علمی
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان نیست و درانسان چیزی بزرگتر از فكر او.
دوشنبه 23/10/1387 - 14:35
خواستگاری و نامزدی
روزی مرد كوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و كلاه و تابلویی را در كنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:
من كور هستم لطفا كمك كنید .
روزنامه نگارخلاقی از كنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سكه د ر داخل كلاه بود.او چند سكه داخل كلاه انداخت و بدون اینكه از مرد كور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را كنار پای او گذاشت و انجا را ترك كرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد كه كلاه مرد كور پر از سكه و اسكناس شده است مرد كور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان كسی است كه ان تابلو را نوشته بگوید ،كه بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شكل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد كور هیچوقت ندانست كه او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:


امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی كارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممكن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.

حتی برای كوچكترین اعمالتان از دل،فكر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است . لبخند بزنید
يکشنبه 22/10/1387 - 18:30
دعا و زیارت

عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی شعله به خرمن زدن عشق یعنی رسم دل بر هم زدن عشق یعنی یا حسین...


پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است
آهی كشید و گفت ماه محرم است


ای شده مجنون خدا السلام ... شاهرگ خون خدا السلام
ای شده سرشار دلم از غمت ... باز محرم شد و دل محرمت
هست نگاه نگران همه ... سوی تو ای دسته گل فاطمه
ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تسلیت باد.


همه جازمزمه یا حسین و كربلاست
زمزمه ی ضجه های زینب و بچه هاست
خوشا به حال اونایی كه دلهاشون تو بین الحرمین و كربلاست


قلبها برای آرامش،
دستها برای حك كردن عشق بر روی سینه،
عقل در انتظار جنون،
نفس ها به شماره افتاده،
آری "محرم" می آید!


كوچه كوچه دلم پر از غوغاست ... هر طرف خیمه عزا برپاست،
قدسیان سوگوار و محزونند ... همه هستى سیه پوش و عزاست
ماه خون و خروش و ماتم شد ... ماه خون خدا محرم شد



و این است حسین, سر سلسله ی تشنگان, كه حتی دشمن را سیراب می كند


سلام من به محرم, محرم گل زهرا
به لطمه های ملائك, به ماتم گل زهرا


آن تشنگی كه كربلاییان كشیده اند, تشنگی راز است: حسین از دست یار می نوشد و ما از دست حسین


خنده كنان می رود روز جزا در بهشت
هر كه به دنیا كند گریه برای حسین


محرم آمد و ماه عزا شد ... مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید ... دوباره شور عاشوار به پا شد


باز محرم شدو دلها شکست ... از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد ... از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت ... دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم و لیلا همه در خون شدند ... این چه غمی بود که دنیا شکست


دل را اگر از حسین بگیرم چه كنم ... بی عشق حسین اگر بمیرم چه كنم
فردا كه كسی را به كسی كاری نیست ... دامان حسین اگر نگیرم چه كنم


سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند ... غافل از واقعه روز حسابت نکند
ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی ... آنچنان باش که ارباب جوابت نکند


خیمه ماه محرم زده شد بر دل ما ... باز نام تو شده زینت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودایی ... عشق سوزان تو آغشته به آب و گل ما



رمز قرآن از حسین آموختیم ... ز آتشش ما شعله ها افروختیم
ای صبا ای پیك دور افتادگان ... اشك ما را بر مزار او رسان


با آب طلا نام حسین قاب كنید ... با نام حسین یادی از آب كنید
خواهید كه سربلند و جاوید شوید ... تا آخر عمر تكیه به ارباب كنید


عالم همه قطره اند و دریاست حسین ... خوبان همه بنده اند و مولاست حسین
ترسم که کند شفاعت از قاتل خویش ... از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین


عاشورا را زنده نگه دارید كه با عاشورا زنده ایم - امام خمینى (ره)


قیامت بى حسین غوغا ندارد ... شفاعت بى حسین معنا ندارد
حسینى باش كه در محشر نگویند ... چرا پرونده ات امضاء ندارد


منزلگه عشاق دل آگاه حسین است ... بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
ازمردم گمراه جهان راه مجویید ... نزدیكترین راه به الله حسین است


چون در همه عمر داشتم حب على ... آمد به سرم چهارده نور جلى
گفتم كه شفیع من كدامین شماست ... كردند اشارت به حسین بن على


دیباچه ی عشق وعاشقی باز شود ... دلها همه آماده ی پرواز شود
با بوی محرم الحرام تو حسین ... ایام عزا وغصه آغاز شود
السلام علیك یا اباعبدالله


هردم به گوشم‎‎ می رسد آواى ‎زنگ قافله ... این قافله تا كربلا دیگر ندارد فاصله
یك زن میان محملی اندر غم و تاب و تب است ... این زن صدایش آشناست، اى واى من، این "زینب" است.

يکشنبه 22/10/1387 - 13:1
دعا و زیارت
امام حسین (ع): هر كس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهره ای نمی برد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی.
چهارشنبه 18/10/1387 - 8:26
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته