شعر و قطعات ادبی
شنیدم از ملائک این ندای آسمانی را
که ای زندانی خاکی رها کن چرخ فانی را
الا ای خاکیان تا کی خوشی و مست جام می
خزانی هم بود در پی بهار زندگانی را
چهارشنبه 20/6/1387 - 0:55
ادبی هنری
باید امروز قلم برداریم و به پیشانی شب بنویسیم
سحر در راه است
باید از چشمه نور قلم حافظه را پر سازیم روی دیوار غروب یادگاری بنویسیم
طلوعی دیــــــــــــــــــــــــــــــــگر............
يکشنبه 16/10/1386 - 16:33
خانواده
آن به که درین زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور نکوست
آن کس که بزندگانی ترا تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی ، دشمنت اوست
«حکیم عمر خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 10:0
رمضان
گویند: مخور باده به شعبان نه رواست
نه نیز رجب ، که آن مه خاص خداست
شعبان و رجب مه خدایست و رسول
ما در رمضان خوریم کان خاصه ماست
«خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 9:54
خواستگاری و نامزدی
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
زنهار! که سرمایه ی این ملک جهان
عمر است و بدانسان گذارنی گذرد
«خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 9:51
شعر و قطعات ادبی
افسوس که نامه ی جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس که ندانم که کی آمد، کی شد
«خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 9:48
شعر و قطعات ادبی
آنان که کهن بوند و آنان که نوند
هریک پی یکدگر یکایک بشوند
وین ملک جهان بکس نماند جاوید
رفتند و رویم و باز آیند و روند
«خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 9:44
شعر و قطعات ادبی
یارب تو گلم سرشته ای من چه کنم؟
پشم و قصبم تو رشته ای من چه کنم؟
هرنیک و بدی که آید از من بوجود
تو بر سر من نبشته ای من چه کنم؟
«خیام نیشابوری»
سه شنبه 15/8/1386 - 9:41
دعا و زیارت
حضرت محمّد (ص)
ماه فرو ماند از جمال محمد(ص)
سرو نرويد باعتدال محمد(ص)
قدر فلک را کمال و منزلتی نيست
در نظر قدر با کمال محمد(ص)
وعده ديدار هر کسی به قيامت
ليلة الاسرار شب وصال محمد(ص)
آدم نوح و خليل و عيسی و موسی
آمده مجموع در ضلال محمد(ص)
عرصه ی دنيا مجال همت او نيست
روز قيامت مگر مجال محمد(ص)
شمس و قمر در زمين حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد(ص)
وان همه پيرايه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد(ص)
شايد اگر آفتاب و ماه نتابند
پيش دو ابروی چون هلال محمد(ص)
چشم مرا تا بخواب ديد جمالش
خواب نمی گيرد از خيال محمد(ص)
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد(ص)
«سعدی شيرازی»
جمعه 20/7/1386 - 13:20
شعر و قطعات ادبی
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد بسر آید غم هجران تو یا نه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی بتو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم بدر مصطبه ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده دربانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه بخانه
روزیکه گرفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و جلوه گه یار
حاجی بره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل بچمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و آن نور عیان دید
عارف صف روی تو از پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه نیم من که روم خانه بخانه
عاقل بقوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از هم آئین تو جوید
تا غنچه نشکفته آن باغ که بوید؟
هرکس بزبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
«شیخ بهایی»
جمعه 20/7/1386 - 12:7
