• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 205
تعداد نظرات : 189
زمان آخرین مطلب : 4283روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 

شاخه ای خشكیده ام

شكستم..

گلی بی آبم

پژمردم

كجایی مهربانم؟؟

به فنا پیوستم...

يکشنبه 23/10/1386 - 13:24
خاطرات و روز نوشت

         

  زیر خاکمو هنوز

                             نرفتی از خیال من

دوشنبه 12/9/1386 - 12:20
خانواده

اي خداي بزرگ . مگر مرتكب چه گناه نابخشودني شده ام كه اينگونه بايد هر زمان در آه و ناله و درد و غم اسير باشم . توئي كه بمن قلب و احساس داده اي و توئي كه فرمودي دوست بداريد و محبت و وفا را شعار خويش سازيد .

توئي مرا كه تشنه محبت بودم در سر راه او قرار دادي و چشمهاي جادوئي افسونگرش را كه شايد زيباترين و گوياترين پديده قدرت تو است بر من دوختي از آن لحظه در اشك و خون و خستگي و دل مردگي روز افزون غوطه ور شده ام نه توفيقي مي يابم و نه تائيدي مي بينم راه بازگشت ندارم و رهگذارم پر از ظلمت و چاه و تباهي است .

ترا به فضل قديمت سوگند ميدهم كه گشايشي بنما و دري بگشا و بر جواني و ناكامي ام رحمتي كن......

جمعه 27/7/1386 - 18:35
محبت و عاطفه

همه خوشي هاي زمانه از آن تو

 

تمام غم هاي جهان مال من

خنده هاي مستانه  از آن تو

 

سرگشتگي در وادي مرگ و جنون مال من

 

پنج شنبه 26/7/1386 - 13:50
محبت و عاطفه

اي رفته باز گرد . بيا و ببين در اين زمان كوتاه و زودگذر چه به من آمده و شمع وجودم چگونه در شبهاي فراق گداخته و سوخته و جانم شيون آموخته چشم هاي اشكبارم منتظر به راه تو دوخته شده و لحظه اي يادت شادم نميگذارد بيا و بنگر كه سراي دلم ماتمكده اي خونبار گشته روحم در كارزار با رنج ها خسته و عليل گرديده و كلبه خاموشم استراحتگاه جغدها شده

شامها با ناله پرندگان نوحه سراي شب ميگريم

صبح ها با زاري مرغ سحر از ديده خون مي چكانم و آه مي كشم و روزها در ميخانه ها غريب وار دل مستان بي خبر نا آشنا را مي سوزانم

زيباي من هنوز قلبم از شراب عشق ديوانه است

باز گرد.....

پنج شنبه 26/7/1386 - 13:46
محبت و عاطفه

قلبي كه ز عشق دست خورده

چون جام شكسته بست خورده

گر داغ شود يا كه سنگين

در چنگ فنا شكست خورده

 

جمعه 20/7/1386 - 20:50
محبت و عاطفه

 

بگذار بگويم كه سالهاست من مرده ام سالها ست كه فقط در

 بين زنده گان نام زندگي را با خود يدك مي كشم.

 

بگذار بي پرده بگويم سالهاست غروب كرده ام بگذار نهفته اي از

 درونم را برايت آشكارسازم.

 

بگذار بگويم مردمان عجيب اين شهرغريب سالهاست عشق را

 به آتش كشيده اند.

 

سالهاست كه محبت رابه اسارت گرفته ا ند وصداقت را درآتش

 افكنده اند .

 

بگذار بگويم كه اين نا مردان آرزو را زنده بگور كرده وا ميد را خفته

 و به خاك سپرده ام.

 

"آه" از چه بگويم. دلم در حسرت ا ميد فردا مي تپد. بغضم در

 حسرت يك فرياد بلند به سر مي برد .

 

اي كاش مي شد فرياد كرد غم درون را .

 

اي كاش مي شد با صداي بلند عشق را رسوا كرد .

 

اي كاش مي شد به همه گفت : بد بختي را ...

 

ا ما نه بگذار مردم در اين انديشه با شند كه من

 

خوشبختم حدا قل ظاهرم اين را نشان مي دهد .

 

پنج شنبه 12/7/1386 - 20:39
محبت و عاطفه

گالري عکسهاي پاييز

خزونم داره ميره ، نموند برگي رو درختا

من هنوز منتظرم ، توي جاده تك و تنها

جمعه 30/6/1386 - 11:7
محبت و عاطفه

تا برايم از عشق مي نويسي آماده جان سپردن مي شوم ، و آنچه چشم من ، از ستاره اشك دارد، تقديم تو مي گردد.

من گاهي مثل يك لبخند غريب هستم . و از تو تنها يك يادگار نزد خود دارم و آن نيز عشق است . من مانند برگ زرد پائيز هستم كه با محبت و عشق تو جاني بهاري مي يابم . تو بهار من هستي و من در كتاب روزگار يك كلمه را جستجو مي كنم و آن اين است ؛ عشق !

جمعه 30/6/1386 - 9:34
خواستگاری و نامزدی

در خلوت زندگي ، تحمل دلتنگي هايي كه مدام به پنجره دل ما تلنگر مي زنند آسان نيست ... خاطرات شيرين روي ريل ذهن ما به سرعت ثانيه مي گذرند و ما دلتنگ آن چيزهايي مي شويم كه روزي لحظه هاي دلپذيري مي آفريدند . يكي در اين گذر ، دلش براي آدمهايي تنگ مي شود كه در بخشي از خاطراتش جا خوش كرده اند . ديگري دلتنگ آواهايي است كه از دور حواسش را مي نوازند آن يكي وقتي در آينه مي نگرد ، دلش براي شب از دست رفته گيسوانش تنگ مي شود و براي همه ي آن روزها ، ماها و سالهايي كه به تدريج شفافيت هايش را به آنها سپرده است .

من اما لابه لاي اين حال و هوايي كه ماندن و نفس كشيدن را معنا مي كند گاه دلم براي رفتن تنگ مي شود!!!

امشب دلتنگ خاطراتي شده ام كه پشت سر جا مانده اند و بي تاب آرزو هايي كه از روبرو مي گريزند ...

شايد آخر دنيا آخر آرزوها باشد و همه آرزو ها رنگ تحقق بگيرند و شايد تا همين چند ثانيه ديگر آخر دنيا شود.

و روياي فرشته شدن همه آدمها كه هميشه ذهنم را قلقلك مي دهد تحقق يابد ...

آدمهايي كه الان هم روي زمين خاكي كنار ما هستند و ما آنقدر از حقيقت آنها فاصله داريم و آنقدر زميني شده ايم ، كه گاه يادمان مي رورد لازم نيست همه فرشته ها بال داشته باشند.

بيراهه راههايي كه رفته ايم را به گذشته بسپار و گذشته را به باد...

راه زندگي براي هيچكس رو به گذشته نبوده است

زندگي رو به فرداست كه ادامه دارد نه ديروز...

پنج شنبه 29/6/1386 - 19:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته