• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 117
زمان آخرین مطلب : 5326روز قبل
خانواده
 

********************************************

بعضی‌ها برای دوستانشان مثل چتری در روز بارانی هستند. منتهی چتری كه  گیر كرده و هیچوقت باز نمی‌شود

يکشنبه 21/11/1386 - 0:15
خاطرات و روز نوشت

سلام من بعد از دو ماه بر گشتم این دفعه میخوام اول بشم

 

شنبه 20/11/1386 - 23:52
طنز و سرگرمی
 

بعضی‌ها برای دوستانشان مثل چتری در روز بارانی هستند. منتهی چتری كه  گیر كرده و هیچوقت باز نمی‌شود

شنبه 1/10/1386 - 14:22
مصاحبه و گفتگو
 

اگر كسی به تمام آرزوهایش برسد خودكشی می‌كند. (فكر می‌كنید دلیلی برای زنده‌ ماندن داشته باشد؟)  پس خوشحال باشیم كه آرزوهای برآورده نشده داریم و به امید رسیدن به آنها زندگی می‌كنیم.  

شنبه 1/10/1386 - 14:20
مصاحبه و گفتگو
 

روزی یك فیلسوف یونانی در میدان شهر فریاد می‌زند كه من دروغگو هستم! مردم كلی به او می‌خندند. اما اگر دقت كنید می‌بینید كه این حرف او هم یكی از دروغ‌هایش است

شنبه 1/10/1386 - 14:18
مصاحبه و گفتگو
 

تا چهل سالگی كه مغزم خوب كار می‌كرد به ریاضیات و پژوهش پرداختم. از چهل تا شصت سالگی كه ذهنم ضعیف شده‌بود به فلسفه روی آوردم و در اواخر كه به‌كلی كله‌ام كار نمی‌كرد به سیاست - برتراند راسل

شنبه 1/10/1386 - 14:16
ادبی هنری
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا
سمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدا یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی
ای نادره مهمان ما بردی قرار از جان ما آخر کجا می‌خوانیم گفتا برون از جان و جا
از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا
تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی دل بر غریبی می‌نهی این کی بود شرط وفا
آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا
این قافله بر قافله پویان سوی آن مرحله چون برنمی‌گردد سرت چون دل نمی‌جوشد تو را
بانگ شتربان و جرس می‌نشنود از پیش و پس ای بس رفیق و همنفس آن جا نشسته گوش ما
خلقی نشسته گوش ما مست و خوش و بی‌هوش ما نعره زنان در گوش ما که سوی شاه آ ای گدا
شنبه 1/10/1386 - 14:12
ادبی هنری
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما
شنبه 1/10/1386 - 14:11
ادبی هنری
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا
از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا
ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت گاوی خدایی می‌کند از سینه سینا بیا
رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا
چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت زان طره‌ای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا
خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا
ای جان تو و جان‌ها چو تن بی‌جان چه ارزد خود بدن دل داده‌ام دیر است من تا جان دهم جانا بیا
تا برده‌ای دل را گرو شد کشت جانم در درو اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا
ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا
نشناختم قدر تو من تا چرخ می‌گوید ز فن دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا
ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا
ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا
مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا
شنبه 1/10/1386 - 14:10
ادبی هنری
چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
شنبه 1/10/1386 - 14:7
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته