• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 58
تعداد نظرات : 54
زمان آخرین مطلب : 4115روز قبل
دعا و زیارت

آشتی با بهشت

دورادور آن نگاه‌ات

و ستيز خنده و آتش.

ترا به جان رعشه‌ی كابوس و قرص،

ما را دمی با بهشت

آشتی بده.

 

روز بعد از پاييز

تا انتظار باران

تا خشت‌های قلعه‌ی تسخير

تا بی‌پيکری که اکنون عنان گسسته

تا چهارراه ترديد

حتا

تا روز بعد از پاييز

به قامت هر چه بودن

و چشمان خيره به سراب

تف می‌کنم.

در قسمت نظرات نمره بدید دوستان

دوشنبه 14/3/1386 - 16:42
دعا و زیارت

درجات در بهشت

درجات در بهشت متفاوت است:
بعضی‌ از بهشتیان از تسبیح و تقدیس و تکبیر خداوند بهره‌مندند
بعضی از انواع خوردنی‌ها، آشامیدنی‌ها، میوه‌ها، لباس‌های زربفت، حریر و سندس و همنشینی با حور العین

منابع:
تفسیر نمونه المیزان؛ مجمع البیان؛ دایرةالمعارف الشیعه العامه، ج 7، ‌ص 36؛ قرآن پژوهی، ‌ص 572


الجنّة و أهل الجنّة
1- الجنّة خیر مال، و النّار شرّ مقیل 1765.
بهشت بهترین عاقبت، و آتش بدترین خوابگاه است

2- ألا و إنّی لم أر کالجنّة نام طالبها، و لا کالنّار نام هاربها 2761.
آگاه باشید که من ندیدم مثل بهشت، که طلب کننده‏اش در خواب باشد، و نه مانند آتش دوزخ، که گریزان از آن در خواب باشد.
3- إنّ أهل الجنّة کلّ مؤمن هین لین 3400.
به راستى که اهل بهشت، هر مؤمن نرمخوى هموارى است

4- إنّ اللّه تعالى یدخل بحسن النّیّة و صالح السّریرة من یشاء من عباده الجنّة 3544.
به راستى که خداى تعالى بواسطه حسن نیت، و شایستگى سریره و نهان، از بندگانش هر که را که خواهد داخل بهشت مى‏نماید (یعنى هر چند کارى که استحقاق بهشت را برساند نکرده باشد).

5- الجنّة دار الأمان 397.
بهشت سراى امان است.
ص 194


7- الجنّة جزاء المطیع 417.

8- الجنّة دار الأتقیاء 438.

9- الجنة غایة السّابقین 478.

10- الجنّة أفضل غایة 1024.

11- الجنّة مال الفائز 1074.

12- الجنّة جزاء کلّ مؤمن محسن 1431.

13- نیل الجنّة بالتّنزّه عن المأثم 9953.

14- إنّک لن تلج الجنّة حتّى تزدجر عن غیّک، و تنتهی، و ترتدع عن .....
7- بهشت پاداش فرمانبر است.

8- بهشت سراى پرهیز کاران است.

9- بهشت آخرین هدف سبقت گیرندگان، و آتش سرانجام افراط کنندگان است.

10- بهشت افزونترین غرض و مقصود است.

11- بهشت سرانجام کار پیروزمند است.

12- بهشت پاداش هر مؤمن احسان کننده است.

13- رسیدن به بهشت با پاکیزگى، و دورى از گناهانست.

14- به راستى که تو داخل بهشت نخواهى شد، تا آنکه از گمراهى خود باز


ص 195

معاصیک، و ترعوی 3795.

15- إذا آمنت باللّه و اتّقیت محارمه أحلّک دار الأمان، و إذا أرضیته تغمّدک بالرّضوان 4146.

16- ثمن الجنّة العمل الصّالح 4698.

17- ثمن الجنّة الزّهد فی الدّنیا 4700.

18- سادة أهل الجنّة الأسخیاء، و المتّقون 5584.

19- سادة أهل الجنّة المخلصون 5591.

20- سادة أهل الجنّة الأتقیاء الأبرار 5599.

21- طلب الجنّة بلا عمل حمق 5991.

22- لا تحصل الجنّة بالتّمنّی 10566.
ایستاده و دور شوى، و از گناهان خود دست کشى و باز گردى.

15- هر گاه به خدا ایمان آورده‏اى، و از حرامهایش دورى نمائى تو را در خانه امان فرود آورده چون او را خوشنود گردانى تو را بخوشنودى فرو پوشاند. (شکى نیست در این که خوشنودى خدا از نعمتى بالاتر خواهد، رزقنا اللّه و إیاکم بمحمد و آله الطاهرین صلوات اللّه علیهم أجمعین).

16- بهاى بهشت عمل صالح است. (یعنى هر که بهشت خواهد باید عمل صالح انجام دهد).

17- بهاى بهشت بى‏رغبتى در دنیاست.

18- بزرگان اهل بهشت سخاوتمندان، و خویشتن داران است.

19- بزرگان اهل بهشت افراد مخلصند.

20- مهتران اهل بهشت خویشتن‏داران نیکو کار است.

21- طلب کردن بهشت بدون عمل حماقت است.

22- بهشت با آرزو کردن حاصل نخواهد شد (بلکه نیازمند به عمل است).

ص 196

23- لا یدخل الجنّة خبّ و لا منّان 10792.

24- لا یفوز بالجنّة إلّا من حسنت سریرته و خلصت نیّته 10868.

25- کلّ نعیم دون الجنّة محقور 6867.

26- لن یفوز بالجنّة إلّا السّاعی لها 7403.

27- لن یحوز الجنّة إلّا من جاهد نفسه 7421.

28- من اشتاق إلى الجنّة سلا عن الشّهوات 8591.

29- نیل الجنّة بالتّنزّه عن المآثم 9953.

30- نال الجنّة من اتّقى عن المحارم 9954.

31- هیهات لا یخدع اللّه عن جنّته، و لا ینال ما عنده إلّا بمرضاته 10043.

23- بسیار مکر کننده، و بسیار منّت گذارنده وارد بهشت نخواهند شد.

24- به بهشت پیروز نخواهد گردید مگر کسى که نهان او نیکو بوده، و نیّتش خالص باشد.

25- هر نعمتى غیر از بهشت کوچک است.

26- هرگز به بهشت پیروزى حاصل نکند، مگر سعى کننده و کوشا براى آن.

27- هرگز بهشت را حیازت نخواهد نمود، مگر کسى که با نفس خود پیکار کند.

28- هر که مشتاق بهشت باشد، شهوتها را فراموش نماید.

29- رسیدن به بهشت، به پاکیزگى از گناهان است.

30- به بهشت رسیده است، هر که از حرامها پرهیز نماید.

31- (تتمه کلامى است از خطبه 129 نهج البلاغه که در باره وزن وکیل بیان داشته) چه دور است (اندیشه شما) خداوند از بهشت او فریب داده نشده، و به آنچه در نزد اوست رسیده نمى‏شود مگر به خشنودى او.


ص 197

نظر یادت نره

دوشنبه 14/3/1386 - 16:37
دعا و زیارت

همان می نویسد: آیا شیطان وجود دارد؟
آیا شیطان وجود دارد؟
آیا خداوند شیطان را خلق کرده است؟
آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، خلق کرده است؟!
استاد دانشگاه با این سوال ها، شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند...
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بلی استاد! او خلق کرده است...
استاد پرسید: آیا خداوند همه چیز را خلق کرده است؟!
و شاگرد مجددا با قاطعیت پاسخ داد: بله استاد! همینطور است...

استاد گفت: اگر خداوند خالق همه چیز است، پس او شیطان را نیز خلق کرده است و ما همگی به نیکی می دانیم که شیطان وجود دارد. لذا مطابق قانونی که می گوید کردار ما نمایانگر ذات ماست، لذا خداوند خود شیطان است...
شاگرد که پاسخی برای این گفته استاد نداشت، به آرامی نشست و پاسخی نداد...
استاد نیز با نگاهی سرشار از رضایت، به شاگردان کلاسش نگریست و با خود اندیشید که با زیرکی تمام توانسته است ثابت کند که عقیده به مذهب، افسانه و خرافه ای بیش نیست...
در این زمان، شاگرد دیگری از ته کلاس دستش را بلند کرد و پرسید: استاد! ببخشید! می توانم از شما سوالی بپرسم؟
استاد با نگاه تحقیر آمیزی رو به او کرد و گفت: البته پسرم!
شاگرد ایستاد و پرسید: استاد! آیا سرما وجود دارد؟
استاد پاسخ داد: این چه سوالی است! البته که وجود دارد. آیا تا کنون آنرا حس نکرده ای؟!
پس از پاسخ استاد، اکثر شاگردان کلاس به سوال همکلاسیشان خندیدند...
مرد جوان ادامه داد: استاد! واقعیت آن است که سرما وجود ندارد! مطابق قانون فیزیک، چیزی که به آن سرما اطلاق می شود، زمانی معنی دارد که گرما وجود نداشته باشد. دقت کنید! در صورتی می توان شیء و یا موجودی را مورد مطالعه و آزمایش قرار داد که انرژی داشته باشد یا آنکه ناقل آن بوده و بتواند آنرا انتقال دهد...
استاد! گرما پدیده ای است که باعث می شود شیء و یا موجودی آنرا انتقال دهد و یا آنرا داشته باشد. صفر مطلق به معنای نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه، بدون حیات و بازده می شوند. پس در واقع، در این شرایط نمی توان گفت که سرما وجود دارد، بلکه در این دمای منفی ۴۶۰ درجه فارانهایت، هیچ گرمایی وجود ندارد!
واقعیت آن است که بشر، کلمه "سرما" را برای آنکه از عدم وجود گرما توصیفی داشته باشد، ابداع کرده است...
و اما یک سوال دیگر استاد! آیا تاریکی وجود دارد؟!
استاد این بار با احتیاط پاسخ داد: البته که وجود دارد!
شاگرد پاسخ گفت: استاد! شما دوباره اشتباه کردید! در واقع تاریکی هم وجود ندارد! تاریکی نیز در حقیقت به معنای عدم وجود نور است. نور چیزی است که می توان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمی توان! در واقع همانطور که می دانید، با استفاده از قانون نیوتن می توان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید! یک پرتو بسیار کوچک نور می تواند دنیایی از تاریکی را بشکافد و آنرا روشن سازد...
حال سوال این است که شما چطور می توانید تعیین کنید که در یک فضای به خصوص، چه میزان تاریکی وجود دارد؟! تنها کاری که می توانید انجام دهید آن است که میزان وجود نور را در آن فضا، اندازه گیری نمایید. در واقع تاریکی نیز واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار می برد...
سپس مرد جوان اضافه کرد: و اما سوال آخر. استاد! آیا شیطان وجود دارد؟
این بار دیگر استاد از پاسخ خود زیاد مطمئن نبود! ولی برای تایید حرف های گذشته اش پاسخ داد: البته پسرم! همانطور که قبلا هم گفتم شیطان وجود دارد. ما او را هر روز می بینیم! شما هر روز می توانید نمود آنرا در رفتارهای غیر انسانی بشر، نسبت به همنوعان خود مشاهده کنید. او در جنایت ها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد، شرکت دارد. اینها همه نمایانگر هیچ چیزی به جز وجود شیطان نیست...
در انتها شاگرد باهوش بحث خود را اینگونه پایان داد: استاد عزیز! نکته مهم این است که شیطان نیز وجود ندارد! و یا حداقل آنگونه که شما تصور می کنید، وجود ندارد! وجود شیطان را نیز می توان به سادگی از عدم حضور خداوند، استنتاج کرد. به راستی که خداوند، شیطان را خلق نکرده است! وجود شیطان در درون انسانها، زمانی نمود می کند که عشق به خداوند، در قلب آنها از بین رفته باشد. به همین دلیل، انسان واژه ای به نام "شیطان" را زمانی ابداع کرد که در وجود شخص و یا اشخاصی، هیچ نشانه ای از عشق و محبت به خداوند نیافت...
نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن بود...

 

بابا شما که مارو کشتید یک نظر بدید حالا چی میشه به خدا خیلی طول نمی کشه

دوشنبه 14/3/1386 - 16:36
ازدواج و همسرداری

هیچ گاه عشق رو گدایی نکن چون چیز با ارزش به گدا داده نمیشه

 

 

 

نظر بده تو پایین

دوشنبه 14/3/1386 - 16:34
دعا و زیارت

صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند براي انسان است.

صلوات : تحفه‌اي از بهشت است.

صلوات : روح را جلا مي‌دهد.

صلوات : عطري است كه دهان انسان را خوشبو مي‌كند.

صلوات : نوري در بهشت است.

صلوات : نور پل صراط است.

صلوات : شفيع انسان است.

صلوات : ذكر الهي است.

صلوات : موجب كمال نماز مي‌شود.

صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن مي‌شود.

صلوات : موجب تقرب انسان است.

صلوات : رمز ديدن پيامبر در خواب است.

صلوات : سپري در مقابل آتش جهنم است.

صلوات : انيس انسان در عالم برزخ و قيامت است.

صلوات : جواز عبور انسان به بهشت است.

صلوات : انسان را در سه عالم بيمه مي‌كند.

صلوات : از جانب خداوند رحمت است و ار سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است.

صلوات : برترين عمل در روز قيامت است.

صلوات : سنگين‌ترين چيزي است كه در قيامت بر ميزان عرضه مي‌شود.

صلوات : محمبوب‌ترين عمل است.

صلوات : آتش جهنم را خاموش مي‌كند.

صلوات : زينت نماز است.

صلوات : گناهان را از بين مي‌برد.

صلوات : فقر و نفاق را از بين مي‌برد.

صلوات : بهترين داروي معنوي است.

چه خوب است كه انسان هميشه اهل صلوات، باشد. چرا كه پيامبر نيز دائم الصلوات بوده‌است.

چه خوب است كه هميشه زيان انسان مشغول ذكر صلوات، باشد و فضاي جامعه و محيط كار خود را معطر به صلوات، نماييم.

با ذكر صلوات، غم و اندوه و حزن را از خود دور كنيد.

با يك صلوات، نوري در بهشت براي خود بيافرينيد.

با يك صلوات گناهان خود را پاك و تولدي ديگر براي خود بوجود آوريد.

با يك صلوات پاداش هفتاد و دو  شهيد را براي خود ثبت كنيد.

با يك صلوات ده حسنه براي خود ثبت كنيد.

دوستان قشنگم لطفا نظر بدید

دوشنبه 14/3/1386 - 16:28
دعا و زیارت

موجودی موهوم و زشت، شاید شبیه آدم، شاید هم نه... شبیه یک بیگانه فضایی، شاید هم شبیه یک رستگار گناه کرده، شاید هم شبیه زشت رویان افسانه ها... هر چه بود، نشسته بود پشت میزی که در یک سویش صندلی او بود با کلی میکروفون و یک لیوان نوشیدنی (؟) غلیظ و قرمز رنگ، و در آن سویش کلی خبرنگار و عکاس و روزنامه نگار مشتاق برای شنیدن حرف های او... صورتش سیاه بود و چشمانش تیز و براق... این تمام چیزی بود که از زیر کلاه گشادِ شنل سیاه رنگش معلوم بود... و البته برق آتش سیگار... دو پلیس در حالیکه هر کدام اسلحه به دست داشتند مراقب اوضاع بودند. موجود زشت اما بی توجه به آنها چهره خبرنگاران را از نظر می گذراند. در فکر بود که چه بگوید و چگونه آغاز کند. هیچ کس چیزی نپرسید. فقط یک نفر گلویش را خیلی آرام صاف کرد. موجود زشت کمی کلاه گشادش را عقب کشید و جرعه ای از نوشیدنی قرمز و غلیظ خورد. زبانش را بیرون آورد و دور لبش را پاک کرد. ردی از مایع لزج قرمز رنگ روی دندان هایش نشست. گوش ها در انتظار بود... با صدای گرفته و ترسناکش آغاز کرد:
من شیطان هستم!

***

مردی با موهای نامرتب و کراوات شل و ول جلوی در آسانسور طبقه همکف ایستاده بود. شلوارش خاکی بود و ریش هایش را نتراشیده بود. چمدانش را که سنگین به نظر می رسید از دستی به دست دیگر جا به جا کرد و دوباره دکمه احضار آسانسور را فشار داد. چند لحظه بعد در آسانسور باز شد و مرد داخل شد. دکمه را فشار داد تا به طبقه 34 برود. در آسانسور در طبقه سی و چهارم باز شد و مرد این بار با موهای براق، کت و شلوار اتو کشیده و موهای شانه زده از آسانسور خارج شد. لبخند مرموزی به گوشه لب داشت و چشمان تیزش مستقیم به جلو خیره شده بود. به نزدیک در رسید و زنگ زد. در باز شد و مرد وارد شد. مستقیم به سمت میز منشی رفت و گفت: من با آقای رییس جمهور قرار ملاقات داشتم!
منشی به آرامی پرسید: شما؟!
مرد جواب داد: فرقی نمی کنه... منو لوسیفر(1) صدا کنید!

صورت منشی به چشمهای تیز و ترسناک مرد دوخته شد و در همان حال دستش به سمت تلفن رفت. گوشی را برداشت و گفت: آقای رییس جمهور!... آقای لوسیفر با شما قرار ملاقات داشتند و الان اینجا هستند...
صدای خفیفی از گوشی شنیده شد و عاقبت منشی گفت: بفرمایید آقای لوسیفر!

مرد لبخندش را بیشتر نمایان کرد و گفت: متشکرم خانم!... اما... از این به بعد... هر موقع منو دیدید ادب و تواضع بیشتری به خرج بدید... در واقع هر چیزی رو که در مورد ادب و نزاکت یاد گرفتید به کار ببرید... من این انتظار رو نه تنها از شما بلکه از شخص رییس جمهور هم دارم!!!...
سپس صورتش را نزدیک صورت منشی برد و گفت: وگرنه من می تونم روح شما رو دفن کنم!!!...

و دهانش را با لبخند تیزی باز کرد و خنده شومی کرد... منشی چشم هایش را بست و لبهایش را به هم فشرد... مرد برگشت و به سمت اطاق رییس جمهور رفت. دو بار در زد و وارد شد. منشی از میان در دید که رییس جمهور از جای خود بلند شد، تعظیم کرد و دست مرد را به گرمی فشرد... مرد همچنان لبخند می زد...

***

شیطان به صورت خبرنگاران نگاه کرد. پکی به سیگارش زد... دود زرد رنگی بیرون داد و گفت: گفتگوی جالبی بین من و رییس جمهور بود. به هر حال برای هر کس دیدن رییس جمهور از نزدیک یک افتخار محسوب می شه. اما باید بگم که این بار برای اون یک افتخار بود که من رو از نزدیک می دید. اون به من نوشیدنی تعارف کرد اما من رد کردم... می دونید که... من همیشه نوشیدنی مخصوص خودم رو می خورم. خبرنگاران با ترس به نوشیدنی قرمز رنگ نگاه کردند. شیطان لبخندی زد و جرعه ای نوشید... یکی از پلیس ها به ساعتش نگاه کرد...

***

- آقای لوسیفر باعث افتخار منه که در حضور شما باشم... می دونید... این افتخار نصیب هر کسی نمیشه... لوسیفر از روی صندلی اش بلند شد و به کنار پنجره بزرگ اطاق رییس جمهور رفت. در حالیکه به پایتخت بزرگ نگاه می کرد گفت: کار خوبی کردید که پلیس رو خبر نکردید... هر چند اگه پلیس هم اینجا بود من می تونستم به راحتی از همین پنجره پرواز کنم... با دو تا بال سیاه...

با صدای بلند خندید. رییس جمهور فقط لبخند زد. لوسیفر ادامه داد: و اما داستان مرگ جان اف کندی... گفته بودم که من قاتل جان اف کندی هستم... و حالا به سراغ شما اومدم... قبل از اینکه خواسته هام رو مطرح کنم بذارید جریان قتل کندی رو براتون بگم... داستان خیلی با مزه ایه...
رییس جمهور آب دهانش را قورت داد و به سختی گفت: بفرمایید... خواهش می کنم...
لوسیفر به چمدانش اشاره کرد و گفت: این چمدان همیشه همراه منه... به نظر سنگین می آد. اما برای من از کاه هم سبک تره... می خواین بدونین توش چیه؟!...

رییس جمهور چیزی نگفت. فقط به چمدان خیره شد. لوسیفر چمدان را روی میز گذاشت. آنرا به طرف رییس جمهور برگرداند و در چمدان را باز کرد. رییس جمهور به داخل چمدان خیره شد. پوکه های فشنگ مصرف شده... یک ردیف قطار فشنگ، یک شات گان، یک ریولور، چند تا اسلحه کمری، چند تایی هم سلاح سرد...
لوسیفر گفت: همه اینها برای کشتن یک رییس جمهور کافیه نه؟...
- تو داری منو تهدید می کنی... نمی دونی اگه من رو بکشی من هم مثل کندی در تاریخ جاودان خواهم شد... من رییس جمهور محبوبی هستم!
لوسیفر با صدای بلند خندید. ریولور را با دست چپ برداشت و گفت: پس حق انتخاب با شماست. جاودانی در تاریخ یا زندگی آرام در کنار خانواده تا پایان عمر؟...
رییس جمهور با دستمال عرق صورتش را پاک کرد و گفت: می خواستید داستان کشته شدن کندی رو به من بگید...

- داستان رو حتماً خودتون می دونید. فقط باید بگم کسی که ماشه رو فشار داد من بودم. در حال پرواز، فشار دادن ماشه ریولور برای من کار خیلی راحتیه... من تا حالا خیلی ها رو این طوری کشتم!... خیلی از کشته شدن کندی نگذشته بود که من جان لنون رو به قتل رسوندم... آه کندی بیچاره!! تیر توی گردنش جا گرفت. من اومدم به میان جمعیت. فریاد زدم... آهااااای ... کندی رو کی کشت؟... ما کشتیم!... همه ما... مردم گریه کردند... یادتونه؟
رییس جمهور به سختی گفت: بله.
- خب حالا انتخاب کنید!... زندگی یا مرگ؟...
رییس جمهور به عکس همسر و فرزندش روی میز نگاه کرد و گفت: خواسته های شما چیه آقای لوسیفر؟...
لوسیفر جلو آمد. دستش را روی میز گذاشت و صورتش را نزدیک صورت رییس جمهور آورد.
با لبخند گفت: کندی هم مثل شما مرد معقولی بود... البته شاید در نظر اول این طور به نظر می رسید...
سپس کاغذی از جیبش بیرون آورد و به دست رییس جمهور داد. به سمت صندلی برگشت نشست. سیگاری روشن کرد و از پنجره بزرگ به تماشای پایتخت مشغول شد...
...
عجب دردسری... بهترین موقع برای کشتنش همین موقع است... هفت تیر من توی کشوی میزم همیشه آماده است!...
رییس جمهور با لکنت گفت: چشمهام خیلی کم سو شده.. باید عینک بزنم...

و دستش را به سمت کشوی میز برد. لوسیفر لبخند زد. ریسس جمهور به سرعت اسلحه را بیرون کشید و به مغر لوسیفر شلیک کرد. لوسیفر سرش را با دست گرفت. از جایش بلند شد. جیغ کشید. شات گان را به دست گرفت و رییس جمهور را زیر رگبار گلوله گرفت. سپس به سمت پنجره بزرگ اطاق رفت و با آرنج شیشه را شکست و پرواز کنان با دو بال سیاهش از دفتر ریاست جمهوری فرار کرد...
جسد رییس جمهور کف اطاق افتاده بود.

***

شیطان گفت: آدم احمقی بود. احمق مثل همه شما...
خبرنگاری پرسید: از رییس جمهور چی خواسته بودید؟...

شیطان گفت: هیچ چیز... فقط کمی همدردی... اما اون حتی کاغذ من رو هم نخوند... بلکه فقط به این فکر کرد که با اون هفت تیر مسخره اش منو بکشه... من دلم می خواست یکشنبه ها با رییس جمهور قهوه بخورم... نه تنها با اون رییس جمهور احمق.. بلکه من... کنار مسیح می نشستم... اما اون همیشه غمگین بود... شاید هر موقع من پیشش بودم این طور وانمود می کرد... کنار موسی می نشستم ... اون فقط عادت داشت به دور دست خیره بشه و به عصاش تکیه کنه... انگار اصلاً منو نمی دید... کنار گوته و لامارتین می نشستم... اما اونها به حرف من گوش نمی دادند... منو طرد می کردند...
خبرنگار دیگری گفت: کسی به حرف های شما گوش نداد؟

- چرا... ماکیاولی دوست خوب من بود... من بارها با صدام حسین نهار خوردم و بارها بازوهای مایک تایسون رو وسط مسابقات بوکس مالش دادم... بارها شده که من و مرلین منسون بنشینیم و ساعت ها گپ بزنیم.. من توی نوشتن ترانه هاش کمکش می کردم... اما اینها برای من کافی نبود... من دوستی مثل بتهوون می خواستم... دوستی مثل حافظ... دوستی مثل داوینچی...
خبرنگاری سوال کرد: حالا چه می کنید؟... هنوز هم به دنبال دوست می گردید؟...
شیطان مظلومانه گفت: دوست؟... خب البته!
خبرنگار دیگری گفت: ولی شما که دستگیر شدید!

شیطان لحن صدایش را عوض کرد و گفت: پس واقعاً فکر کردید که من اسیر دست شمام!... باید برای شما احمق ها بگم که این یک جلسه توجیهی- آموزشی بود!... فقط برای اینکه کمی منو بیشتر بشناسید!!... و فکر می کنم که دیگه کم کم داره وقت رفتن می رسه...

یکی از پلیس ها اسلحه را به سمت شیطان گرفت و دیگری دستش را به سمت باتوم برد. شیطان ولی با صدای بلند خندید... صورتش برافروخته شد... صدای خنده اش به جیغ کشیدن شبیه شد و ناگهان همچون آتش زبانه کشید و ناپدید شد...
سیگارش هنوز بر لبه جاسیگاری می سوخت و نوشیدنی لزج سرخ رنگش هنوز روی میز بود...

احسان شارعی

دوستان تو رو خدا رای بدید

دوشنبه 14/3/1386 - 16:26
موبایل
دوشنبه 14/3/1386 - 16:20
کامپیوتر و اینترنت

روش اول

يكي از مشكلات ويندوز xp راه نفوذ به آن در صورت فراموش كردن password مي باشد.اگر شما اين پسورد را فراموش كنيد، در اين حالت چند راه نفوذ هست و آن اين است كه در هنگام ظاهر شدن منوي كاربران در ابتدا،دو بار كليدهاي ALT+CTRL+DEL را فشار دهيد، سپس در قسمت نام كلمه ADMINISTRATOR را تايپ كرده وقسمت password را خالي بگذاريد و كليد enter را بزنيد. دراين صورت وارد سيستم مي شويد.

 

 

 

 

روش دوم

براي اين كار قبل يا هنگام بالا آمدن ويندوز كليد F8 را زده ، سپس بسته به نوع نياز خود يكي از گزينه هاي safemode را انتخاب كنيد. بعد از وارد شدن به ويندوز از منوي start گزينهrun  را انتخاب و عبارت control userpasswords  را تايپ كنيد.

پنجره باز شده ، داراي دو زبانه به نام هاي users ،   advancedمي باشد. زبانه users را انتخاب كنيد و تيك گزينه this computer user must enter a username and password to use را برداريد. با اين كار در هنگام ورود به ويندوزازشما پسورد گرفته نمي شود.

حالا با استفاده از گزينه add ميتوان نام كاربري را اضافه كرد، با استفاده از گزينه remove مي توان نام كاربري را حذف كرد همچنين با استفاده از گزينه properties  مي توان ميزان دسترسي كاربران به ويندوز را تعيين كرد.    

 دوستان عزیز اگر مورد استفاده قرار گرفت حتما نظر خودتون را در قسمت پایین ثبت کنید

دوشنبه 14/3/1386 - 16:13
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته