براساس شواهد، مدارك و اعترافات عاملان عمليات تروريستي اخير در زاهدان دولت آمريكا نقش اصلي را در طراحي و اجراي اين عمليات برعهده داشت.
مقارن ساعت ۶/۳۷دقيقه صبح روز چهارشنبه ۲۵بهمن ماه سال جاري تعدادي افراد شرور و عوامل ناامني با كارگذاشتن مواد منفجره در داخل يك دستگاه خودروي پيكان سواري و متوقف كردن آن در مسير عبور يك دستگاه اتوبوس حامل كاركنان سپاه پاسداران و انفجار آن، ۱۱نفر از كارمندان سپاه را شهيد و ۳۱نفر را زخمي كردند.
در جريان اين حادثه با هوشياري ماموران و همكاري نزديك مردم تعدادي از عوامل ناامني دستگير شدند.
ساعاتي پس از تشييع پيكر شهدا، سركرده گروهك تروريستي ريگي از طريق مصاحبه با شبكه تلويزيوني منافقين از وقوع حمله تازه اين گروهك در زاهدان خبر داد و دقايقي بعد صداي انفجار از مركز استان سيستان و بلوچستان به گوش رسيد.
انفجار اخير چهارمين اقدام تروريستي در زاهدان است كه گروهك تروريستي ريگي مسووليت آن را برعهده گرفته است.
ارديبهشتماه سالجاري نيز اين گروهك تروريستي در يك عمليات ويژه ۹تن از سربازان مرزي ايران را در مرز پاكستان ربود و يك تن از گروگان ها را به شهادت رساند.
گروهك تروريستي ريگي براي اولين بار در اسفند ماه سال ۱۳۸۴با حمله به كارواني از مردم عادي و غير مسلح كه از مراسم بزرگداشت شهداي زاهدان بازمي گشتند و با به شهادت رساندن ۲۲تن از آنان و گروگان گرفتن جمعي ديگر اعلام وجود كرد.
اين گروهك تروريستي به سركردكي "عبدالمالك ريگي" ۲۵ساله و با پشتيباني "طالبان" و "القاعده" تشكيل شده است و مزدوران اين گروه نيز پس از هر عمليات تروريستي به دامان طالبان در خارج از مرزها پناه ميبرند.
اين گروهك به جهت ماهيت تروريستي مورد توجه دولتهاي خارجي به ويژه آمريكا قرار گرفته و "واشينگتن" در راستاي سياست ايجاد تفرقه در ميان قوميتهاي مختلف و بوجود آوردن جو رعب و وحشت و احساس ناامني در ايران اين گروهك تروريستي را به خدمت گرفته است و با پشتيباني مالي و تسليحاتي آنان را به انجام عمليات تروريستي تشويق ميكند.
دولت آمريكا كه در تمامي طرحهاي قبلي خود عليه ايران شكست خورد، از سال ۱۳۸۴راهبرد جديدي را عليه ايران با عنوان "ناآرامي و تحريك قوميتها" مطرح كرد. اين راهبرد اولين بار توسط "مايكل لدين" استراتژيست معروف آمريكايي و از مسئولان موسسه مطالعاتي و پژوهشي "آمريكن اينتر پرايز" كه اتاق فكر نو محافظه كاران آمريكايي محسوب ميشود، مطرح شد.
دراين راهبرد به تحريك قوميتها با وعده فدراليسم و دامن زدن به ناامني در مناطق مرزي ايران توجه ويژهاي شده است.
براساس اين راهبرد، آمريكا سعي دارد با استفاده از موضوع قوميتها و فرقهها و مذاهب آنان را به تقابل با يكديگر وا دارد و در نهايت انسجام اجتماعي و اراده ملي را در حمايت از سياستهاي نظام تضعيف و مختل كند.
عامل اصلي بمبگذاري بلوار "ثارالله" زاهدان در اعترافهاي خود كه از سيماي مركز سيستان و بلوچستان پخش شد، گفت: "مدتي قبل از طريق يكي ازكشورهاي همسايه براي اقدامهاي تروريستي و خرابكاري وارد زاهدان شدم." وي كه خود را"نصرالله شنبهزهي" معرفي كرد،افزود كه در سه عمليات تروريستي ديگر نيز قبلا شركت داشته است.
عامل اصلي بمبگذاري روز چهارشنبه زاهدان همچنين در اعترافي ديگر اطلاعات جديدي از توطئههاي آمريكا براي ايجاداختلاف و فتنه قومي و مذهبي در سيستان و بلوچستان افشا كرد.
وي در اعترافهاي خود گفت كه گروهك تروريستي ريگي هيچگونه سازماندهي و تشكيلاتي در داخل ايران و به خصوص سيستان و بلوچستان ندارد و اعضاي آن افراد شروري هستند كه توسط سرويسهاي خارجي جذب شدهاند و آموزش خرابكاري ميبينند.
اين عامل بمبگذاري اعتراف كرد افرادي كه به ما آموزش بمبگذاري و ترور ميدادند به زبان انگليسي صحبت ميكردند و مترجمان آنان كه زبان فارسي داشتند، به احتمال زياد از اعضا گروهك منافقان بودند.
سردار سرتيپ دوم "محمد غفاري" فرمانده "قرارگاه عملياتي فتح " نيروي انتظامي سيستان و بلوچستان وابستگي گروهك تروريستي ريگي به سرويسهاي اطلاعاتي و جاسوسي آمريكا و انگليس را محرز دانست.
وي به خبرنگار ايرنا گفت: از اين افراد علاوه بر سلاح و مهمات و نارنجك دستي، يك دستگاه دوربين فيلم برداري كشف شد كه در آن بسياري از حقايق و همچنين نحوه بمبگذاري و اجراي عملياتهاي تروريستي و خرابكارانه فيلم برداري شده بود.
فرمانده قرارگاه "فتح " گفت: فيلمهاي كشف شده نشانگر اين است كه مزدوران يادشده براي دريافت جيره خود از اربابان خارجي، تمامي صحنهها را فيلم برداري كردند و قصد داشتند با تحويل آن به سرويسهاي جاسوسي خارجي پاداش اين جنايت خود را دريافت كنند.
پيش از اين رويداد تروريستي، "عبدالمالك ريگي " سركرده اين گروهك در ديدار با "حاج بشير احمد ريگي"، بزرگ طايفه ريگي كه براي ميانجيگري (در مورد گروگانهاي پرسنل نيروي انتظامي) به منطقه صالحيان مراجعه كرده بود، اظهار داشت كه من از آمريكاييها براي مبارزه حمايت ميشوم و پول ميگيرم.
سركرده گروهك تروريستي همچنين دقايقي پيش از انجام انفجار تروريستي ۲۸ بهمن زاهدان، در يك برنامه مستقيم تلويزيوني كه از شبكه تلويريوني منافقين پخش ميشد از انجام عمليات تروريستي در شهر زاهدان خبر داد و با افتخار از كشتار مردم ياد كرد.
هم زماني مصاحبه ريگي با تلويزيون منافقين و انفجار تروريستي در زاهدان و نيز گفتو گوي وي با راديو دولتي آمريكا كه در آن گزارشي از اقدامات تروريستي خود را ارائه داد از نشانههاي ديگر دخالت آمريكا در عمليات تروريستي زاهدان است.
به اين ترتيب آمريكاييها در راستاي سياست جديد خود براي ايجاد اختلافات قومي ضمن آموزش تروريستها، تجهيزات نظامي لازم در اختيار آنان قرار دادند و با پشتيباني مالي آنان را براي انجام عمليات تروريستي در ايران تشويق كردند.
آمريكا كه خود مسبب اصلي به وجود آمدن اين رويداد تلخ و حادثه ناگوار تروريستي در زاهدان است در شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيز در مسير صدور قطعنامه باگنجانيدن عبارت تسليت به دولت ايران مخالفت كرد.
۱۵عضو شوراي امنيت در ۲۶بهمن به اتفاق آرا، اين "حمله تروريستي" را محكوم و "تسليت صميمانه خود را به بستگان قربانيان و تمام مردم ايران " اعلام كردند.
در بيانيه اين شورا تاكيد شده است كه هيچ بهانهاي نميتواند توجيهگر اين گونه اقدامات تروريستي باشد و برضرورت سپردن عاملان، سازماندهندگان و بانيان اين حمله تروريستي به دست عدالت، تاكيد شده است.
با اصرار نماينده آمريكا، اعضاي شوراي امنيت ضمن محكوم كردن اين اقدام ترويستي، از گفتن "تسليت به دولت ايران " خودداري كردند.
رواج گلد کوئست، گلد ماین. ای بی ال. مای دیاموندو جدیدا حتی نسخه های ایرانی آنها نشان از بیماری اقتصادی و اجتماعی در کشور ماست و همچنین عدم برخورد با آنها نیز نشان از ضعف مسئولین حکومتی است.مسئولینی که در برخورد با برخی سایتهای سایتهای سیاسی و خبری و همچنین مطبوعات به سرعت عمل میکنند در برابر رواج این بیماری در جامعه یا ساکت هستند و یا تنها به اعتراضاتی ساده اکتفا میکنند.در حالی که بارها در مورد ضررهای تجارت هرمی صحبت شده است این شرکتها رسما در ایران شرکت ثبت میکنند و می شناسیم دهها دفتر و مرکز دیگری را به شکل جدی در جهت تبلیغ و جذب مشتری فعالیت میکنند.در حالیکه که سایتهای خبری و اطلاع رسانی فارسی و ایرانی به راحتی فیلتر می شوند و از نظر آقایان سایتهایی چون اورکات مصادق رواج فساد هستند و به سختی فیلتر میشوند سایتهای شرکتهای فعال در زمینه تجارت هرمی به راحتی فعالیت میکنند و حتی بر خلاف هزارن سایت دیگر که معمولا به اشتباه! در شرکتهای سرویس دهنده فیلتر میشوند این سایتها بدون هیچ مشکلی فعالیت هستند.متاسفانه گاهی شاهد برخی حمایتهای مسئولین از اینگونه فعالیتها نیز هستیم.تجارت هرمی به دلایلی چون خروج میلیونها دلار از کشور بدون ورود هیچگونه کالای با ارزش،تعداد زیاد بازنده های آن در کشور نسبت به تعداد معدود برنده ها و دلایل متعدد دیگری از نظر اقتصادی به ضرر کشور است و از نظر اجتماعی نیز ایجاد این حس در جامعه که بدون کار و تلاش و مثلا در چند سال صاحب میلیونها تومان شوند و عملا نامید کردن آنها از این باور که تنها راه موفقیت تلاش و کوشش هست و در عین از بین بردن انگیزه کار و تلاش مفید برای جامعه برای کسانی که به مزه اینگونه پولهای سهل را چشیده اند .و باید در این میان کسانی را که علاقه خود را به کار اصلی و تحصیلات خویش از دست میدهند و همچنین رواج نوعی نگرش مالی در دوستیها و روابط خانوادگی را نیز اضافه کرد.
با توجه به آنچه گفته شد هیچ بهانه ای برای برخورد با این فساد بزرگ در کشور ما بافی نمانده است و هر روز تعلل در آن نشان از سوء مدیریت و یا وجود انگیزه های دیگر در مسئولین است
اگر اين نسل جوان خودي خود را بياب و يأس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد در دارز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد
امام خميني (قدس سره )
اگر يك ملت از لحاظ سياسي تحت تأثير قدرتهاي بزرگ نباشد و از لحاظ اقتصادي هم به خود كفايي كامل برسد اما فرهنگ واخلاق و عقايد و باورهاي دشمنان و بيگانگان در ميان ملت رواج داشته باشد و رشد بكند اين ملت نمي تواند ادعاي استقلال كند .
مقام معظم رهبري
آسيب پذيري نسل جوان بي ترديد دوره نوجواني و جواني از آسيب پذير بودن مراحل زندگي است و اين امر از دو جهت قابل تبيين است يكي از محدوديت تجربه و ديگري غلبه احساسات برفرد از اين روي احساسات مالك وجود آدمي مي شود و با قدرت تمام او را مسخر خود مي نمايد نوجوانان و جوانان حوادث و رويدادهاي را از دريچه عواطف مي بينند و تفسير مي كنند ودر محاسبات آنان جاذبه ها و كشششها جايگاه خاصي رااشغال مي كنند از سوي ديگر فقدان تجربيات اجتماعي موجب مي شود كه اين گروه سني نتواند معادلات پيچيده محيط ارتباطي خود رابه دقت ارزيابي نموده و تحليل كند لذا در مواجهه با اين گونه مسايل به ساده انديشي و خوش بيبني افراطي كشيده مي شود فرهنگ مهاجم غرب با استفاده از اين ويژگيهاي تبليغي روان شناسانه سعي در فروپاشي نظام اعتقادي و فكري نسل جوان داشته و از طريق تهي ساختن آنها از درون زمينه جذبشان رابه مباني فرهنگي بيگانه فراهم مي آورد اشاره تاريخي اگر چه حوادث و رويدادها در طول تاريخ ، جداي از هم رخ مي دهند و ظاهراً ارتباطي ميان آنها مشاهده نمي شود لكن در حقيقت توالي حوادث حكايت از قانومندي و روابط منطقي ميان آنها مي نمايد به عنوان نمونه توين بي اظهار نموده است كه : حوادثي كه اكنون روي مي دهد در گذشته اتفاق افتاده و در آينده نيز به وقوع خواهد پيوست چنين اظهار نظري متكي بر قانومندي حوادثي است كه در مراحل مختلف تاريخ به وقوع پيوسته اند ولي از يك معادله علت و معلولي خاص تبعيت نموده اند برهمين اساس تهاجم فرهنگي پديده هاي نوين نيست بلكه ردپاي آن را در تاريخ پر فراز نشيب اسلام مشاهده كنيم از جمله اين موارد سرنوشت شوم كشور مسلمانان و مقتدر اندلس است كشوري كه نمونه گويايي از سقوط يك سرزمين پهناور و مقتدر است كه در اثر سقوط و انحراف جوانانش نابود شد مهمترين عواملي كه نجر به نابودي اين سرزمين اسلامي و سربرآوردن كشور مسيحي اسپانيا گرديد عبارتند از : اختلافات داخلي وسط و توسعه آن به وسيله عمال مسيخي خيانت وزراء و زمامداران اشاع فساد بي بندو باري مي خواري و شهوتراني درميان جوانان مسلمانان به وسيله ايادي كليسا ورود مشاوران نظامي مسيحي در ارتش اندلس آزادي بي حد و حصر مسيحيان در تبليغات ديني و هجوم مبشران مسيحي به اسپانيا بسط مناسبات بازرگاني بين مسلمانان و مسيحيان و بالاخره نفوذ مسيحيان در فرهنگ مسلمانان شيوه هاي مقابله با تهاجم فرهنگي رويارويي با فرهنگ مهاجم راه كارهاي استوارو مطمئني را مي طلبد كه در ذيل به بيان برخي از آنها مي پردازيم :1- بازيابي هويت – هويت جويي از اصلي نرين و مهمترين نيازهاي نسل جوان است و بازيابي هويت در حقيقت بازشناسي نقشي است كه اين نسل بر عهده دارد جوانان بايد براي پرسشهاي اساسي زير پاسخهاي روشن و مستدلي بيابند :-غايت و مقصود زندگي چيست ؟– جايگاه من در حيات معقول چيست ؟– چه عاملي فلسفه وجودي جوانان را در نظام هستي توجيه و تبيين مي كند ؟– آيا جوانان در نظام هستي از كرامت و منزلتي بر خورد دارند ؟پاسخ به اين پرسشها جوان را از جايگاه رفيعي كه نزد پروردگار دارد مطمئن نموده و او را از رنج درون تهي بودن و آسيب پذيري مي رهاند2- در ك هويت فرهنگي –شناخت يك فرهنگ در حقيقت معرقت به ويژگيها، مشاهير ارزشها و برتريهاي آن فرهنگ نسبت به ساير فرهنگهاست نسل جوان بايد به مشاهير ارزشها و برتريهاي آن فرهنگ نسبت به ساير فرهنگهاست نسل جوان بايد به امتيازات فرهنگ اسلامي و مل خويش آشنا باشد تادر مقابله با فرهنگهاي بيگانه از اعتماد به نفس بالايي برخوردار باشد تاريخ تحليلي فرهنگ خودي و مطالعات تطبيقي فرهنگ هاي معاصر و به ويژه بررسي ماهيت انقلاب اسلامي و تأثيري كه انقلاب بر معادلات سياسي و اجتماعي جهان معاصر داشته است جوانان را در برابر نفوذ فرهنگ بيگانه مقاوممي كند و اين امر با بازگشت به فرهنگ خودي امكانپذير خواهد بود 3- غرب شناسي زمينه غرب ستيزي- براي مقبابله با هر پديده اي ابتدا بايد شناخت دقيقي از آن حاصل نمود تا بنوان ساز و كارهاي لازم را مهيا كرد غرب شناسي به مفهوم شناخت ماهيت عملكرد باطن و جوهر حقيقي اين فرهنگ است جوانان چون غالباً ظاهراگرا هستند به باطن و درون چندان معطوف نيستند شناخت عميق و مستدل فرهنگ غرب به معناي اين است كه آنها بتوانند از ظاهر فريبنده آن پرده برگيرند و بهدرون آن راه يابند تمدن مغرب زمين از درون به شدت احساس تزلزل روزمرگي و تهي شدن مي كند زيرا قادر نيست به نسل جوان خويش معنا و مفهئمي براي زيستن ببخشد و فلسفه ارضاءكننده اي براي زندگي آنان تبيين نمايد و به گفته نيچه كسي كه نداند براي چه زندگي مي كند قادر نخواهد بود با هرچگونه اي بسازد
امروزه پيشرفت شتابان دانش، مرز ميان ملت ها را درهم شكسته و پديد آمدن سيستم هاي ارتباطي، جوامع پراكنده انساني را در يك مجموعه فرهنگي يگانه، جاي داده است. به اين ترتيب، در اثر ارتباط و نزديكي روزافزون ملت هاي گوناگون، انتقال ارزش ها و تاثير و تأثرهاي متقابل فرهنگي، مجموعه اي به نام دهكده جهاني با گستردگي و شتاب باور نكردني در حال شكل گيري است. پس بايد ميان دو مقوله تبادل فرهنگي و تهاجم فرهنگي تفاوت گذاشت.
رهبر معظم انقلاب اسلامي، حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه مي فرمايد:
تهاجم فرهنگي با تبادل فرهنگي متفاوت است. تبادل فرهنگي لازم است و هيچ ملتي ازاين كه معارفي را در تمام زمينهها ـ از جمله فرهنگ و مسايلي كه عنوان فرهنگ به آن اطلاق مي شود ـ از ملت هاي ديگر بياموزد، بي نياز نيست. در هميشه تاريخ همين طور بوده و ملت ها در رفت و آمدهايشان با يكديگر، آداب، زندگي، خلقيات، علم، لباس پوشيدن، آداب و معاشرت، زبان، معارف و دين را از هم فرا گرفته اند. اين مهم ترين مبادله ملت ها با هم بوده كه ازتبادل اقتصادي و كالا مهم تر بوده است.
ما ايراني هستيم؛ بايد بگرديم همان چيزي را كه متعلق به خود ماست، پيدا كنيم. البته اين به اين معنا نيست كه زيبايي هاي ديگران را ياد نگيريم. انسان هر چيز خوب و زيبايي را از ديگران مي آموزد، ولي خوب است آن را در فرهنگ خودش حل كند و از آن استفاده كند. من يك وقت كه پيرامون فرهنگ صحبت مي كردم، گفتم: گرفتن فرهنگ ديگران ايرادي ندارد، منتها همان طور كه جسم انسان، عنصر خارجي را دو جور
مي گيرد، فرهنگ ديگران را هم دو جور مي شود گرفت. يك وقت هست كه انسان يك غذايي را كه ويتامين هاي گوناگوني در آن هست مي خورد، با بزاق دهانش مخلوط مي كند و به داخل معده مي فرستد. معده انسان آن مواد لازم را كه با بدنش مناسب است،مي گيرد و مواد زايد آن را دفع مي كند. اين گرفتن سالم است. يك وقت هم هست كه يك نفر را مي خوابانند، دست و پايش را هم مي بندند و يك آمپولي را كه خود او نمي خواهد، در بدنش تزريق مي كنند. اين يك جور گرفتن مواد بيگانه است كه با آن قبلي يكسان نيست. حالا اگر آن كسي كه به بدن تزريق مي كند. يك طبيب دلسور و علاقه مندي بود، مي گوييم روي چشم، ولي اگر دشمن بود، تكليف چيست؟
الان ما داريم فرهنگ بيگانه را متاسفانه اين طور، مصرف مي كنيم؛ يعني يك چيزي را همين طور به بدن ما وصل كرده اند و تزريق مي كنند؛ ما هم هيچ عكس العملي انجام نمي دهيم. آن وقت همين كه گفته مي شود تهاجم فرهنگي، يك عده اي خيال مي كنند طرف قضيه آن ها هستند. حال اين كه تهاجم فرهنگي از طرف غرب و از طرف دشمن است و ما بايد بيدار باشيم.
به دشمن كه نمي شود گفت آقا دشمني نكن! طبيعت دشمن، دشمني است. من و شما بايد بيدار باشيم و نگذاريم دشمني كند. بله، ما اگر در معلومات غرب چيز مناسبي را يافتيم. مثل يك انسان سالمي كه مي نشيند غذايي را مي خورد، خويش را جذب مي كند و بدش را دفع مي كند، بايد خوبش را بگيريم و جذب كنيم. يعني همان طور كه يك موجود زنده، با عامل خارجي برخورد مي كند.
چرا بايد فرهنگ بيگانه را اين گونه به ما تزريق كنند؟ در حالي كه ما خودمانسوزن تزريق نمي كنند، بلكه با راديو و تلويزيون و كتابچه. مُد و مجله و تبليغات و جار و جنجال تزريق مي كنند. مي توانيم آن چه را كه مناسب است انتخاب كنيم، ولي امروز عكس اين است. منتها با
گرفتن دانش و مهارت هاي گوناگون و كشف مجهولات و نمونه برداري از ابزار كار و زندگي ديگر ملت ها، بخشي از تبادل فرهنگي به شمار مي رود. اين همان چيزي است كه اسلام آن را تاييد كرده است. پيامبر اكرم (ص) فرمود:
اطلب العلم و لو كان بالصين
دانش را فرا بگيريد، هر چند لازم باشد به چين برويد.
بنابراين، تبادل فرهنگي كه همان ارتباط منطقي و درست فرهنگ هاست، مي تواند در پيشرفت ارزش هاي انساني و به سازي زندگي بشر سودمند افتد، زيرا همه مردم جهان از تجربه آگاهي و باورهاي درست يكديگر بهره مي برند و از آزمايش روش هاي نادرست آزموده شده بي نياز مي شوند. بر اين اساس، بايد از تبادل فرهنگي استقبال كرد. البته بايد توجه داشت كه خودباوري، اعتماد به نفس، شناخت و ايمان به ارزش هاي انساني و الهي فرهنگ خودي، پيش شرط پيروزي در عرصه تبادل فرهنگي است.
پيشينه تاريخي تهاجم فرهنگي
تهاجم فرهنگي، پديده اي نو و تازه نيست كه در قرن بيستم و با پيروزي انقلاب اسلامي به وجود آمده باشد. بلكه پيشينه اي به درازاي تاريخ دارد. برخلاف پندار ماده گرايان و برخي روشنفكران مادي، جنگ تاريخ، جنگ اقتصادي و تضاد طبقاتي نيست، بلكه همه جنگ هاي تاريخ، جنگ فرهنگي و جنگ اقتصادي و ارزش ها بوده است. مبارزه پيامبران الهي با مظاهر استكبار و طاغوت ها در طول تاريخ. نبرد دو فرهنگ بوده است: فرهنگ متعالي حق مدار و فرهنگ باطل.
فرهنگ حق، بينش توحيدي، اعتقاد به آزادي و آزادگي انسان ها از زنجير معبودها و طاغوت هاي بيروني و خواهش ها و هوس هاي دروني و برپايي قسط و عدل در جهان را ترويج مي كند. در مقابل، فرهنگ باطل دربردارنده دوگانه پرستي، بردگي و بندگي انسان ها، اسارت در دام بت هاي گوناگون، پيروي از هواهاي نفساني و حاكميت جور و ستم است. سرنوشت پيامبراني چون نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، لوط، هود، شعيب و صالح كه در قرآن كريم بدان ها اشاره شده است، اين حقيقت را تاييد مي كند. بنابراين، تهاجم فرهنگي چيزي نيست كه امروزه به عنوان شيوه اي جديد به كار رود، بلكه در طول تاريخ بشر به شكل هاي گوناگون عليه انبياي الهي و حركت هاي انقلابي به كار گرفته است. در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام، دشمن بارها از اين ابزار استفاده كرده كه داستان غم انگيز و عبرت آموز مسلمانان در اندلس، نمونه اي از اين تهاجم است.
تجديد حيات فرهنگي (رنسانس) در غرب و ظهور انديشه و فرهنگ جديد، ملاك ها و ارزش هايي را عرضه كرد كه با فرهنگ و ارزش هاي جامعه هاي ديگر، تفاوت اساسي داشت. پيشرفت فن آوري و ايجاد تمدن صنعتي در غرب، به گسترش ارزش هاي نوين كمك كرد و از اين فرهنگ جديد، زمينه را براي ظهور قدرت هاي سرمايه داري و نظام كاپيتاليستي فراهم آورد.
قدرت هاي جديد غربي كه براي استحكام و گسترش نظام سرمايه اي خود به منافع دست نخورده نياز داشتند، به استعمار سرزمين هاي جهان دست زدند و كشورهاي آفريقايي و آسيايي را زير سلطه خويش گرفتند. پيدايش استعمار، دگرگوني هاي اجتماعي و فرهنگي گسترده اي را در سرزمين هاي زير سلطه پديد آورد. استعمارگران غربي براي تثبيت سلطه خود بر سرزمين هاي جديد، به زدودن موانع فرهنگي در كشورهاي زير سلطه خود پرداختند. ساختن مدرسه ها به سبك غربي، وارد كردن كالاهاي ساخت فرنگ و راه انداختن جريان هاي سياسي و مذهبي از جمله اقدام هاي آنان براي مقابله با فرهنگ بومي است. آشنايي جوامع گوناگون شرقي از جمله سرزمين هاي اسلامي با تحولات غرب و نيز نفوذ عناصر آموزش ديده در مراكز تصميم گيري حكومتها و بي خبري رهبران اين كشورها. زمينه را براي نفوذ فرهنگ غرب آماده ساخته. انديشمندان و نويسندگان سرزمين هاي اسلامي نيز كه پيشرفت هاي علمي و اجتماعي غرب بر آنان سخت تاثير گذاشته بود، مبلغ فرهنگ جديد غربي شدند. جور و ستم حاكمان، فساد درباريان و طبقات بالا، ورشكستگي اوضاع اقتصادي و اجتماعي از يك سو، زمينه را براي تحول فراهم و از سوي ديگر، راه را براي نفوذ سازمان هاي غربي مانند: فراماسونري باز مي كرد.
پس از تجزيه امپراتوري عثماني، بسياري از سرزمين هاي اسلامي به صورت كشورهاي جديد و براساس ناسيوناليسم شكل گرفتند و استعمار غرب به طور غيرمستقيم، به گسترش فرهنگ خود در اين كشورها پرداخت. در اين شرايط، جريان هاي اصلاح طلب كه خواهان دگرگوني هاي اجتماعي و سياسي بودند، زمينه رشد پيدا كردند. برخي از اين جريان ها وابسته بودند و برخي ديگر به صورت خودجوش و تنها تحت تاثير دگرگوني هاي جهان غرب، به اصلاح طلبي گراييده بودند. گفتني است در بيشتر كشورها به ويژه كشورهاي اسلامي، اين مساله با مبارزه ضداستعماري همراه بود. توده مردم اين كشورها بيشتر به مبارزه با استعمار و استقرار عدالت تكيه داشتند، ولي رهبران و روشن فكران آن به دموكراسي و آزادي مي انديشيدند. تمامي روشن فكراني كه درس خوانده غرب بودند يا با آن فرهنگ آشنايي داشتند، به تقليد از رنسانس، خواستار تحول فرهنگي و مذهبي در جامعه اسلامي خود بودند. غرب نيز به چنين جريان هايي دامن مي زد يا خود، چنين جنبش هايي را به راه مي انداخت.
بايد دانست مهم ترين مانع بر سر راه غرب براي نفوذ در سرزمين هاي اسلامي فكر ديني و فرهنگ اسلامي بود كه هيچ گونه نفوذ فرهنگي، اقتصادي و سياسي غرب را تحمل نمي كرد.
به طور كلي، اصلاح طلبان را مي توان در سه گروه دسته بندي كرد:
1- اصلاح طلباني كه دين جديدي را عرضه مي كردند. فرقه هايي مانند: قاديانيه در هند، وهابيت در عربستان و بهايي گري در ايران كه مي توان تمامي آنان را «وابسته» دانست.
2- روشن فكراني كه اساساً رنگ مذهبي نداشتند و اصلاح طلبي آنان بدين معني بود كه دين را مانع هر گونه تحول و پيشرفتي مي دانستند و خواستار حذف دين از همه شؤون اجتماعي ـ سياسي بودند. در ايران. افرادي مانند آخوندزاده و ميرزا ملكم خان از اين گروه بودند.
3- كساني كه به تلفيق ارزش هاي جديد غربي و فرهنگ اسلامي معتقد بودند و ستيز با مذهب را روا
نمي دانستند.
به طور كلي، هر سه گروه معتقد بودند كه براي رسيدن به قافله تمدن و پيشرفت مي بايست تحولي فرهنگي، در جامعه صورت گيرد. آنان چاره اين كار را در دين پيرايي مي دانستند و از شعار سه گانه فراماسونري؛ يعني آزادي، برادري و برابري هواداري مي كردند.
فرهنگ و تمدن غرب پس ازرنسانس، بااصالت دادن به انسان و ترويج اومانيسم، درصدد نفي مذهب ها و فرهنگ هاي غيرغربي برآمد.
نظريه پردازان و انديشمندان غربي به ويژه صاحب نظران علوم اجتماعي و تربيتي با طرد دين باوري و آموزه هاي آسماني كوشيدند انسان را جايگزين خدا و دانش را به جاي دين و مذهب معرفي كنند. آنان حتي دين را زاييده ترس و جهل بشري و افيون جامعه معرفي و دوران مكتب هاي آسماني را پايان يافته قلمداد كردند.
غربيان براي گسترش حاكميت اقتصادي شان بر ديگر كشورها و به دست آوردن منابع و منافع بيشتر كوشيدند با تحريف و مسخ فرهنگ ديگران، آنان را از خود بيگانه و بي هدف كنند و فرهنگ غربي را در ميانشان حاكم گردانند. آنان براي رسيدن به اين هدف، با به كارگيري ابزارها و روش هاي آشكار و پنهان و با ترس ووحشت افكني، زمينه گسترش فرهنگ غرب را در سطح جهان فراهم آوردند.
با اين حال، بايد گفت فرهنگ غرب با وجود دست آوردهاي شگرف و حيرت انگيز فني و تكنولوژي اش نتوانسته است نابساماني هاي فكري و رواني بشر را پاسخ گويد. انسان سرگشته و نگران معاصر، بيش از هر زمان ديگر از ابتذال فرهنگي و سقوط مباني اخلاقي، خودكامگي ها، قدرت پرستي ها و ستمگري هاي هم نوعانش رنج مي برد، به گونه اي كه صاحب نظران آزاده غربي نيز فروپاشي تمدن غرب را پيش بيني
مي كنند و در پي ترسيم آينده اي متفاوت با وضع موجود هستند. آنان معتقدند فروپاشي اخلاقي غرب در نتيجه ترويج مكتب هاي منحرف فكري مانند: اومانيسم(انسان مداري)، ليبراليسم (آزادي بي حد و مرز) و در پي آن نهيليسم (پوچ گرايي) است كه پس از جنبش رنسانس در راستاي مذهب ستيزي، پايه گذاري شدند. بدين سان بشر امروز با اصالت دادن به فن آوري و اقتصاد، در چنگال زندگي ماشيني گرفتار آمده و سيطره فن آوري، شأن او را نيز در حد يك ماشين كاهش داده است، به گونه اي كه زندگياش بدون معنا و فضيلت و هدف شده و به پوچي روي آورده است.
سلطه گران در سراسر نيم قرن اخير با همه توان كوشيدند جهان بيني اومانيسم را در همه جهان به ويژه كشورهاي اسلامي گسترش دهند و با ايجاد سرسپردگي مطلق و وابستگي همه جانبه سياسي، فرهنگي و اقتصادي، به غارت فرهنگ و منابع اين كشورها بپردازند. آنان در اين راستا، با برانگيختن عناصر خودباخته آن كشورها، فرستادن ميسيونرهاي مسيحي به عنوان سپاهيان صلح و يا به كارگيري توان فن آوري فرامدرن در صنعت ارتباطات برنامه هايشان را پيش بردند. غربيان با به كارگيري تمام شيوه ها و ابزارهاي ويران كننده، بر آن هستند تا فرهنگ الهي كشور را كه بر محور بينش توحيدي پايه گذاري شده است و مانند سد مستحكمي عمل مي كند، از ميان بردارند.
آن چه امروزه سلطه گران را بيش از هر چيز ديگري به وحشت انداخته است، قدرت اسلام و حضور فعال آن در عرصه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي و فرهنگي است. از اين رو، طبيعي است كه استكبار جهاني، جهان اسلام را كه همواره در برابر تجاوزهاي فرهنگ غرب ايستاده است، به شدت آماج يورش شديد فرهنگي خود قرار دهد. غرب با ترويج فرهنگ و انديشه مادي و نشان دادن مظاهر فريبنده دنياي صنعتي بر آن است تا در فرهنگ اصيل اسلامي رخنه كند، ارزش ها و باورهاي ديني را سست سازد و كمكم ريشه باورهاي امت اسلامي را بخشكاند. سپس دست آورد تمدن غرب؛ يعني فن آوري جديد (البته سراب گونه و رنگ آميزي شده آن) را به مردم نشان دهد و سرانجام آنان را در منجلاب فساد ـ كه زاييده فرهنگ جديد غرب است ـ غرق سازد!
انگيزه اين تهاجم در نخستين گام، ايجاد فضاي خوباختگي و روح بي تفاوتي در جامعه نسبت به ارزش هاي اصيل خودي و ويراني هويت مذهبي و ملي آن جامعه و در گام بعد، ايجاد جامعه اي تازه است كه انديشه ها و باورهاي جهان غرب را بپذيرد و عقايد و ارزش هاي ديني و فكري خود را دور بريزيد. در اين صورت، با نابود شدن فرهنگ ملي يك كشور، زمينه براي سلطه همه جانبه استكبار جهاني هموار خواهد شد. آن چه امروز سلطه گران با بهره گيري از فن آوري ارتباطات و برنامه هاي ماهواره اي و با شعار تحقق دهكده جهاني و همسان سازي فرهنگي براي جهاني كردن فرهنگ خود تبليغ مي كنند، در راستاي همين اهداف شيطاني طرح ريزي شده است.
بايد دانست در دوران معاصر به ويژه در نيم قرن اخير، با جريان سازمان يافته اي عليه فرهنگ اسلامي و انساني در كشورمان روبه رو هستيم كه برخي موارد آن بدين شرح است:
1- شكستن جامعه سنتي ايراني و نفي ارزش هاي حاكم بر آن.
2- گسستن رابطه نسل جديد ايران با تاريخ فرهنگ پربار اين كشور.
3- گسترش فساد و فحشا.
4- گسترش دنياگرايي و زندگي مصرفي.
5- سرگرم كردن مردم به مسايل بي ارزش و بازداشتن آنان از انديشيدن.
6- تفرقه افكني ميان گروه هاي گوناگون مردم.
7- ايجاد بدبيني به معارف اسلامي.
8- كمك به گسترش بي سوادي.
9- تبليغ جدايي دين از سياست.
10- سست كردن مردم در تقليد از مراجع ديني.
پيشينه تهاجم فرهنگي غرب در ايران
دگرگوني و تحول در فرهنگ ها در پي دو علت پديد مي آيد:
1- علت پذيرندگي؛
2- علت فاعلي.
تا زماني كه روح فرهنگي مستقل در جامعه اي زنده است ومردم به ويژه انديشمندان جامعه نسبت به حقيقت آن فرهنگ اشراف دارند. هرگز فرهنگ ديگري نمي تواند به آن جامعه هجوم آورد و آن را نابود كند.
تاريخ بيانگر اين حقيقت است كه فرهنگ هاي زنده از تمامي فرهنگ ها بهره برده و آن ها را در خود حل كرده اند. البته وقتي به هر دليلي، روح حاكم بر فرهنگ ملي از ميان برود و مردم به ويژه انديشمندان، آشنايي خود را با آن فرهنگ از دست بدهند، آن فرهنگ آسيب پذير مي شود و هر فرهنگ مسلط ديگري را مي پذيرد.اين حالت انفعالي، علت پذيرندگي است. در اين صورت، فرهنگ بيگانه مي تواند به سرعت دراين فرهنگ فراگير شود تا جايي كه ماهيت آن را نيز تغيير دهد. اين علت دوم را علت فاعلي گويند.
تاريخ ايران از گذشته تاكنون، شاهد دگرگوني هاي بنيادين بوده است. در زمان حمله اسكندر مقدوني به ايران، فرهنگ ايراني در حال ركود بود و انديشمندان ايراني نسبت به حقيقت آن بيگانه بودند. به همين دليل، اسكندر توانست پس از پيروزي نظامي بر نيروهاي ايراني، فرهنگ و تمدن آن را به شدت دگرگون كند. تا جايي كه ايران حتي پس از حكومت سرسخت ساساني، نتوانست خود را از آموزه هاي فرهنگ يوناني كه به وسيله اسكندر و جانشينان وي حاكم شده بود، برهاند.
هم چنين ايران در عصر اسلامي پس از تجربه بسيار پربار و نشان دادن جلوه هاي برتري از تمدن اسلامي، در زمان صفويه، كم كم زمينه اي (پذيرنده اي) براي نفوذ پذيري يافت. از آن پس، گروهي از جمله ميسيونرهاي (مبلغان مسيحي) مذهبي از غرب راهي ايران شدند و توانستند بنياد انديشه غربي را نخست در ميان درباريان و سپس در مجامع علمي، فرهنگي، همگاني سازند. تا جايي كه حاصل فعاليت آنها به توده جامعه ايراني نيز كشيده شد. جامعه ايراني تا پيش از صفويه با وجود ارتباط با فرهنگ ها و تمدن هاي گوناگون، به ويژه چين كه در مسير جاده ابريشم قرار گرفته بود،هرگز نسبت به آنها خودباختگي نشان نداد و فرهنگ و تمدن مستقل اسلامي خود را نگاه داشت و آثاري پديد آورد كه امروزه نيز جزء شاه كارهاي بزرگ تاريخ بشر به شمار مي آيد.
نقش ميسيونرهاي مذهبي در نفوذ فرهنگي به ايران ؛
برژنسكي در كتاب «ميسيونرهاي كليساي انجيلي در رابطه امريكا با ايران دوره پهلوي» مي نويسد: 49 سال پيش از آن كه نخستين ديپلمات امريكايي استوارنامه خود را در تهران تسليم كند، ميسيونرهاي كليساي انجيلي وارد ايران شدند،آن ها پيش از جنگ دوم جهاني زنجيره اي از مدرسه ها و بيمارستان ها را در ايران اداره مي كردند. اين مدرسه نخستين بار در ايران، آموزش به سبك غربي را رايج كردند. ميسيونرها مي كوشيدند مردم ايران را به نسخه هاي محلي و پروتستان هاي مدرن امريكايي تبديل كنند. برژنسكي، فعاليت هاي آموزشي گروه هاي ميسيونري را در ايران گسترده توصيف مي كند، و مي گويد:
ميسيونرها براي آموزش ادبيات غربي، رياضيات، علوم و انجيل، مدرسه هايي تأسيس كردند.
آن ها مي خواستند ايران را تغيير دهند و به صراحت مي گفتند: مدرسه هاي ما طعمه هايي است كه با آن ها مسلمانان راشكار مي كنيم. هيأت هاي ميسيونري در ايران، از قدرت و ارتباطات قوي با حكومت برخوردار بودند. مقام هاي امريكايي به دربار ايران گفته بودند كه اعضاي كليساي انجيلي، شغل هاي مهمي دارند و اگر ايران مي خواهد در امريكا سابقه خوبي داشته باشد، به يقين به سود تهران است كه اثر خوبي در ميانشان بر جاي بگذارد.
منبع: عوامل گرايش نوجوان و جوان به فرهنگ بيگانه/ مركز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما