• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 191
تعداد نظرات : 80
زمان آخرین مطلب : 5225روز قبل
شعر و قطعات ادبی

میشه خدا رو حس کرد

تو لحظه های ساده

تو اضطراب عشقو

گناه بی اراده

بی عشق عمر آدم

بی اعتماد میره

هفتاد سال عبادت

یک شب به باد میره

وقتی که عشق آخر

تصمیم شو بگیره

کاری نداره زوده

با حتی خیلی دیره

ترسیده بودم از عشق

عاشق تر از همیشه

هر چی محال میشد

با عشق داره میشه

انگار داره میشه

 

عاشق نباشه آدم

حتی خدا غریبس

از لحظه های حوا

هوا می مونه و بس

نترس اگه دل تو

از خواب کهنه پاشه

شاید خدا قِصَتُ

از نو نوشته باشه

پنج شنبه 19/7/1386 - 16:31
محبت و عاطفه

ديده بودمت هزار بار تو يه روياي قديمي

 با زمين خيلي غريبم با هواي تو صميمي

 

چشمامو به روت مي بندم تا که اشکامو نبيني

 به نگاه چشم گريون يه فرشته رو زميني

 

دلي آبي هميشه ميمونن بي يار و ياور

 با تو فرياد يه عمرو مي کشم تا اوج باور

 

تا همه بغضاي عالم سر عاشقي نباره

 از کجا بايد شروع کرد قصه عشقو دوباره

 

نگو تو شهر حقيقت واسه ما جايي نمونده

 غربت آرزوهامون دل طاقتو شيکونده

 

که تو تنهايي اشکام کسي اشکامو نبينه

 نگو ديره واسه گفتن سهمم از دنيا همينه

چهارشنبه 18/7/1386 - 1:32
محبت و عاطفه

کفتر کشته پروندن نداره

رو خاک وخون کشوندن نداره


کفتر کشته پروندن نداره

کتاب کهنه که خوندن نداره


داره از تنهايي گريم مي گيره

توي اين شهر ديگه موندن نداره

   
مرغ پر بسته که کشتن نداره

وقتي کشتي ديگه گفتن نداره


از يه در یچه ي تاريک و سياه

پاي پير و خسته ديدن نداره


اگر تو باغچه فقط يه گل باشه

گل اون باغچه که چيدن نداره


هر درختي که يه روزي پير ميشه

اونو از ريشه سوزوندن نداره

 
فصل مردن واسه من کي ميرسه

وقت پرواز من از اين قفسه


از من در به در اينجا چي مي خواي

بگير اين اگر که مقصد نفسه


بوي گلپر مثال اطلسي نيست

حرفهاي من مثل حرف کسي نيست


شعر من حرف قشنگ رفتنه

حرف حق تا دنيا دنياست گفتنه

سه شنبه 17/7/1386 - 12:38
شعر و قطعات ادبی

عقلُ دلُ ساز کنیم

از اول آغاز کنیم

بشیم مثال سیمرغ

پرهامونُ باز کنیم

به شهر عشاق بریم

یکی کنیم دلارُ

زمستونُ دک کنیم

زنده کنیم بهارُ

سیمرغ عطار بشیم

با همدیگه یاربشیم

بریم به اول عشق

طبیب و بیمار بشیم

به خاطر رسیدن

باید هم آواز بشیم

تا مقصد نهایی

همدلُ همراز بشیم

تو سبقت زندگی

هرچند با هم می جنگیم

اما رفیق راهیم

در انتها یه رنگیم

دوشنبه 16/7/1386 - 16:1
محبت و عاطفه

وقت رفتن هدیه ای دادم به تو
حرف دل یا تحفه ای دادم به تو
تا که هر وقت دیده ات بر آن فتاد
گفته های گفته ام آید به یاد
یاد آن شبها که تا صبح و سحر
دوخته بودم دیدگانم را به در
تا بگویم یا که باز آ از سفر
یا بمان یا نیز مرا با خود ببر
یاد شیهایی که با اندوه و آه
چهره ات آید به یادم گاه گاه
هدیه ام آن قلب و احساس من است
هدیه ات آهنگ تب دار من است
هدیه ای زیور شد ست از نام تو
ناشکفته غنچه ای در باغ تو
پای آن گل هدیه باشد خار من
نام این هدیه بود اشعار من
 

يکشنبه 15/7/1386 - 1:8
طنز و سرگرمی

بدون نیاز به گوشی با عزیزانتان تماس بگیرید

(سیم کارت اعتباری الیاس)

 

جمعه 13/7/1386 - 21:6
محبت و عاطفه

نمیدونم چطور میشه زندگی بی تو واسه من

راضی نشو به رفتنم نشکن نرو ای گل من

خودت میدونی اون نگات اتیش به جونم میزنه

از من نگیر نگاهتو بذار که قلبم بزنه

هر چی بخوای همون میشم فقط نگو میخوای بری

بشکن منو تا نبینم که منوتنها میگذاری

بدون تو دنیای من پر از سیاهی و غمه

چه جور بگم که رفتنت شروع اشک و ماتم

اگه بری روزهای من هیچ فرقی با شب ندارن

ابرهای آسمون میخوان از غم دوریت ببارن

سهم من از روزگار تنها تو هستی و چشمات

تمام آرزوم فقط دیدن خنده رو لبهات

تمام غم هات واسه من هر چی خوشی برای تو

زجرم نده با گریه هات الهی من فدای تو

چهارشنبه 11/7/1386 - 12:12
خاطرات و روز نوشت

اگه ""میوه ممنوعه"" رو بخوری، ""شکرانش"" رو به جا نیاری،

 میری تو ""اغماء""، بعد میری زیر ""یه وجب خاک

سه شنبه 10/7/1386 - 11:7
شعر و قطعات ادبی

 

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ هما را


دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را


به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را


مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را


برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را


بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا


بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را


چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را


نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را


بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را


به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را


چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را


چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را


«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»


ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا
 

دوشنبه 9/7/1386 - 14:8
دعا و زیارت

ز لیلایی شنیدم یا علی گفت

به مجنونی رسیدم یا علی گفت 

مگر این وادی دارالجنون است

که هر دیوانه دیدم یا علی گفت

نسیمی غنچه ای را باز میکرد

به گوش غنچه آندم یا علی گفت

خمیر خاک آدم چون سرشته

چو بر میخاست آدم یا علی گفت

مسیحا هم دم از اعجاز میزد

زبس بیچاره مریم یا علی گفت

مگر خیبر زجایش کنده میشد

یقین آنجا علی هم یا علی گفت

علی را ضربتی کاری نمیشد

گمانم ابن ملجم یا علی گفت

دلا باید که هردم یا علی گفت

نه هر دم بل دمادم یا علی گفت

که در روز ازل قالوبلا را

هر آنچه بود عالم یا علی گفت

محمد در شب معراج بشنید

ندایی آمد آنهم یا علی گفت

پیمبر در عروج از آسمانها

بقصد قرب اعظم یا علی گفت

به هنگام فرو رفتن به طوفان

نبی الله اکرم یا علی گفت

به هنگام فکندن داخل نار

خلیل الله اعظم یا علی گفت

عصا در دست موسی اژدها شد

کلیم آنجا مسلم یا علی گفت

کجا مرده به آدم زنده میشد

یقین عیسی بن مریم یا علی گفت

علی در خم به دوش آن پیمبر

قدم بنهاد و آندم یا علی گفت

دوشنبه 9/7/1386 - 13:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته