• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 18
تعداد نظرات : 17
زمان آخرین مطلب : 2920روز قبل
دعا و زیارت

بنام خدای متعال

امروز در هیات برای اولین خدمت خدای خود عرض کردم خدایا خودت شاهد باش سالهاست که کربلا و بقیع می گویم و می سوزم. امسال اربعین هم گذشت باز کربلا نرفتیم . ترا به آقا رسول الله (ص) و امام حسن مجتبی(ع) قسم بیش از این انتظارم نگذار

پنج شنبه 16/12/1386 - 23:59
خانواده
بنام حضرت دوست

امشب را هر كجای دنیا باشم از یاد نمی برم. امشب سالگرد شبی است كه در سال 65  با چشم خود دیدم كه جانم می رود.  درون  كانال برای خداحافظی و طلب حلیت ایستاده بودم . زیر نور ماه چهره یك یك بچه ها را می دیدم كه با  نم نم اشك طراوت خاصی گرفته بود. و ... كمی آن طرفتر غلامرضا شیشه عطر بدست بچه ها را معطر می كرد و می گفت : اگه شهید شدید شفاعت یادتون نره.  و من غافل از اینكه ساعتی بعد غلامرضا را در سجده خون نظاره خواهم كرد. روزگار غریبی است  آنهایی آن شب سبكبار تر بودند  زودتر پریدند. و ...
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم.      ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

خدا كند فراموشمان نكنند. البته دعا كنند ما نیز فراموششان نكن
یم.
چهارشنبه 19/10/1386 - 23:59
دانستنی های علمی

روزی خدمت صاحبدلی بودم. مرا سفارش كرد دو مورد صدقه را فراموش نكنم

1 -  صدقه در حق دل خودم كه خدا از چشم بد حفظش كند تا همیشه محل جوشش خوبی ها و صداقتها باشد.

2 -  صدقه برای سلامتی حضرت ولیعصر(عج)

 

پنج شنبه 13/10/1386 - 8:52
محبت و عاطفه
هوالحق
بد جوری دلم گرفته است، راستی كسی حال دل ما را بپرسد؛ این كه نشد زندگی. انگار نه انگار كه ما روزگاری تاج سری داشتیم.
      دور و برمان كه خلوت شد تازه فهمیدیم چه شده است.
          بگذارید از اول شروع كنم ؛ در كه باز می شد خودم را به حیاط می رساندم ... سلام --   یورولما آقاجان (بابا جان خسته نباشی) -- .... و دو قرص نان تازه را از دستانش می گرفتم؛ انگار تمام دنیا را دو دستی به من داده باشند. درب هال را باز می كردم تا وارد شود.... خدای من ! كجا رفتم... یادش بخیر روزهای خوش چه زود می گذرد و ما را انگشت حسرت به دهان می گذارد.
          نمی دانم تا كی این قلم می تواند بچرخد ولی تا او هم مرا تنها نگذاشته جانم برایت بگوید كه بله ... بالاخره بدجوری تنها شدم.
          امروز هم كه زهرا - خانم – (دخترم)  گفت برایش دیكته بگویم، زد تو هدف. رسیدم به جایی كه پدر پروانه نانوا است. .. باز قصه نان تازه و دستان پینه بسته پدر تازه شد. و دست خودم یادم آمد كه سالهاست بی نان مانده است، بی نان كه چه عرض كنم، نان هست ولی بوی پدر را ندارد؛ . . . چه زود رفتی پدر ؛ چه می شد كه چتر سایه ات این درمانده را نوازش می داد تا آفتاب داغ و بیرحم فراق تن رنجور این همیشه داغدارت را نمی آزرد.
من شاید ، تنها كسی بودم كه اولین درس مدرسه یعنی بابا نان داد را با جان و دل فهمیدم و كاش آخرین باشم كه معنی بابا نان نداد و رفت ... را چشید.
       بیادت هر مژه چون شمع می سوزد به چشمانم
         چراغانی عجب كردی تو امشب روی دریا را
خلاصه .... زدم به جاده خاكی، بچه سر براهی هستم پدر، صمد را كه می شناسی ؛ آنكه روی حرفت حرف نمی زد و شرمش می شد توی چشمانت نگاه كند. دعایش كن خدا تنهایش نگذارد.
          وقتی آغوش گرم خود رابرایم می گشودی، در دل تمنایی داشتم ؛ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
ولی چاره چیست كه خدا جور دیگری می خواست و زمانی كه تن سردم سخت به نوازشت محتاج بود رفتی، حیف!!! راستی تا یادم نرفته همه را دعاكن ! می فهمی كه همه را !
*  پدرم كه مدال افتخار جانبازی بر سینه اش می درخشید اسفند سال 72 كوچید
چهارشنبه 12/10/1386 - 12:7
دعا و زیارت

یا بن الحسن(عج)

ای یوسف بازار ملاحت من مسكین

آن مایه ندارم كه خریدار تو باشم

گر سایه لطف تو برازنده من نیست

بگذار كه در سایه دیوار تو باشم

 

سه شنبه 11/10/1386 - 12:14
خانواده

بنام حضرت دوست

می گویند اگر انسان در نهایت فقر مادی ، فاقد هر امكاناتی باشد وجود بارقه های امید همراه با اكسیر تلاش او را كفایت می كند. شاید هر انسانی در طول زندگی خود این اصل را به نحوی تجربه كرده باشد. لكن میخواهم  با خدای خویش این چنین عهد كنم كه خدایا تو از كرم و احسان خود شعله های امید و تلاش را در جان من افزون فرما تا این كمترین بنده ات بتواند آنچه را كه تو در دلش نهاد ه ای جامه عمل بپوشاند. خدیا آرزویم عمل به حرفهایی است كه می زنم لكن این را نیز معترفم كه اگر نباشد كمك و یاری تو، یك از هزار گفته هایم را نمی توانم عمل كنم.

خدایا دستم را بگیر و در این وانفسای مادیات راهنمایم باشد

حسبنا الله و نعم الوكیل نعم المولی و نعم النصیر

 

سه شنبه 11/10/1386 - 9:28
ادبی هنری

یاعلی ذاتت ثبوت قل هوالله احد

نام تو نقش امر الله الصمد

لم یلد از مادر گیتی ولم یولد چو تو

لم یكن بعد از نبی مثلت له كفوا احد

 

امشب ملایك دوباره  راز خلیفه اللهی انسان را  به جان و دل لمس كردند. وقتی دستان مبارك پیامبر(ص) ،  امیرالمومنین علی (ع) را بلند كرد و فرمود من كنت مولاه فهذا علی مولا. خدا دیگر بار تفسیری جدید برای فتبارك الله احسن الخالقین سرود و ملایك خود را به تحسین واداشت.

یا علی امشب آنكه ترا دوست دارد سر از پا نمی شناسد و چشم امید بر عنایتت دارد تا با نفس مسیحاییت تن محتاج خود را  احیا كنند.

تمام لذت عمرم همین است               كه مولایم امیرامومنین است

اللهم اجعلنی من المتمسكین بولایت علی بن ابیطالب

جمعه 7/10/1386 - 17:43
خانواده

بنام خدا

ساعت 4 بامداد چهارم دی ماه 1365 کنار اروند رود بود. گفتند داریم حرکت می کنیم قرار شد هر کس 2 رکعت نماز بخواند بزنیم به خط دشمن. دو رکعت عشق را شروع کردیم در تشهد و سلام نماز بودم که در یک لحظه به ذهنم خطور کرد بعد از نماز خلیل را ببینم. وقتی سلام آخر را دادم دیدم خلیل با چشمهای پر از اشک بالای سرم ایستاده است. پا شدم و دستانم را حلقه گردنش کردم و سیر گریستم، از اینکه احساس می کردم دارم از دست می دهم عزیزترین دوستم را. شب عملیات کربلای 4 بود. ولی قسمت خدا این بود که خلیل من چند ماه بعد در کربلای شلمچه با پیکر بی سر به دیدار خدا برود.

خوب شد امروز به لطف دوستانم در تبیان ارتباطم مجدد پس از سالها با تبیان برقرار شد.

دوشنبه 3/10/1386 - 18:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته