• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 39
تعداد نظرات : 22
زمان آخرین مطلب : 5808روز قبل
آموزش و تحقيقات

 

7  ترفند مفید در نرم افزار WORD

1- با فشردن کلید SHIFT + F5 می‌توانید به قسمتی از متن که بتازگی تغییری در آن ایجاد کرده اید بروید. فشردن مجدد این کلیدها شما را به قسمت‌های تغییر یافته قبلی متن می‌برد.



2- اگر فرمت قسمتی از متن را تغییر داده اید، مثلا رنگ یا نوع فونت آن را عوض کرده اید و حالا می‌خواهید به همان وضعیت پیش فرض
WORD برگردانید، می‌توانید آن بخش از متن را انتخاب و کلیدهای CTRL + SPACEBAR را فشار دهید.


3- وقتی می‌خواهید بخشی از متن را انتخاب نمائید، می‌توانید کلمه
ALT را پائین نگه دارید و با ماوس DRAG کنید. این کار باعث می شود عمل انتخاب به صورت مستطیل شکل انجام شود و سرعت شما به طرز چشمگیری افزایش یابد.


4-وقتی در حال تایپ کردن یک متن انگلیسی هستید و به دنبال مترادف یک کلمه خاص می گردید، کافیست نشانگر را در کنار و یا در زیر کلمه مربوطه ببرید و کلیدهای
SHIFT + F7 را فشار دهید. با این کار فهرستی از کلمات مترادف آن کلمه خاص نمایش داده می‌شود.


5- در پنجره
PRINT PREVIEW شما می‌توانید پیش از پرینت گرفتن ، پیش نمایشی از فایل خود را ببینید. برای انجام تغییرات در همین صفحه، کافیست روی آیکون MAGNIFIER کلیک نمائید تا اجازه تصحیح در متن به شما داده شود.


6- اگر می‌خواهید همزمان دو بخش مختلف از یک
DOCUMENT را ببینید، می‌توانید فایل مربوطه را در نرم افزار WORD باز کرده، ماوس را بالای فلش موجود در بالای نوار لغزان نگه دارید تا نشانگر ماوس به شکل دو خط موازی با دو فلش در بالا و پائین آن درآید. آنگاه کلیک کرده و بدون رها کردن ماوس آن را به سمت پائین بکشید. حال صفحه به دو قسمت تقسیم می‌شود که در هر دو بخش همان فایل نمایش داده می‌شود و همزمان می‌توانید دو بخش مختلف فایل را ببینید و ویرایش کنید.


7-فرض کنید یک فایل طولانی دارید و پیدا کردن مطالب برایتان دشوار، کافیست گزینه
DOCUMENT MAP را از منوی VIEW انتخاب کنید تا فهرستی از عناوین DOCUMENT شما را نشان دهد. حال با کلیک بر هر عنوان به آن قسمت از فایل خود پرش می‌کنید.

پنج شنبه 15/9/1386 - 12:26
آموزش و تحقيقات
 

ترفندی برای تست كامل گوشیهای سونی اریكسون

بی شك وقتی قصد خرید یك تلفن همراه را داشته باشید ، یكی از مواردی كه نگران آن هستید اطمینان از صحت عملكرد تلفن و قسمت های مختلف سخت افزاری و نرم افزاری آن است و سعی می كنید امكانات مختلف آن را از قبیل دوربین و اسپیكر آن را تست كنید .

 

اما هیچگاه نخواهید توانست یك تست كامل را در همان لحظه از گوشی انجام دهید .

اما اینبار قصد معرفی ترفندی مخفی را در گوشیهای سونی اریسكون داریم كه با استفاده از آن قادرید تا یك تست كامل از گوشی خود و اطمینان از صحت عملكرد قطعات مختلف نرم افزاری و سخت افزاری ، از قبیل : دوربین ، صفحه نمایش ، لرزاننده (ویبره) ، فلاش ، اسپیكر ، میكروفون ، صفحه كلید ، LED های گوشی ، رادیو و … به عمل آورید .

همچنین با استفاده از این ترفند قادرید تا از نو یا دست دو بودن تلفن همراه و همچنین اصلی یا تقلبی بودن تلفن همراه اطلاع یابید !

ابتدا در صفحه اصلی گوشی به ترتیب كلیدهای راست * چپ چپ * چپ * را فشار دهید .
توضیح : (منظور از راست و چپ كلیدهای جهت دار موجود در صفحه كلید است كه معمولا از آن جهت جا به جایی در منوها استفاده می كنید . همچنین منظور از * كلید ستاره كه در گوشه پایین در سمت چب صفحه كلید قرار دارد می باشد )

در این صورت وارد یك بخش مخفی با نام Service خواهید شد .
این بخش شامل گزینه های زیر است :
Service Info
Service Settings
Service Test
Text Labels
كه به شرح هر كدام می پردازیم .

Service Info : در این بخش می توانید اطلاعات كاملی از قبیل مدل گوشی ، مدل LCD ، نوع دوربین ، انواع قفلهای موجود بر روی گوشی ، شماره IMEI و اطلاعات دیگری را مشاهده كنید .
شایان ذكر است جهت اطمینان از اصل بودن گوشی می بایست شماره
IMEI نمایش داده شده در این بخش با شماره IMEI پشت كارتن تلفن همراه یكی باشد .

در بخش Service Settings ، می توانید قابلیت شارژ گوشی هنگام اتصال گوشی از طریق كابل USB به كامپیوتر را در گوشی هایی كه این قابلیت را دارند ، فعال یا غیر فعال كنید .

در بخش Service Test می توانید تمامی قسمتهای گوشی را از قبیل صفحه نمایش ، دوربین ، فلاش ، حافظه جانبی ، رادیو ، ویبره (لرزاننده) ، میكروفون ، اسپیكر ، صفحه كلید و LED های گوشی را تست كنید و از صحت عملكرد آن مطمئن شوید .
همچنین در این بخش می توانید مدت زمانی كه تا كنون با گوشی مكالمه شده است را مشاهده كنید ، در صورتی كه در این بخش زمانی را مشاهده كردید ، یعنی اینكه تا گوشی مورد نظر قبلا مورد استفاده قرار گرفته است و دست دوم می باشد (لازم به ذكر است كه مدت زمان كلی مكالمه قابل حذف نیز می باشد اما معمولا فردی آن را پاك نمی كند)

در بخش Text Labels نیز می توانید كلیه جملات و كلماتی كه در گوشی به كار رفته است را مشاهده كنید كه كاربرد چندانی ندارد
پنج شنبه 15/9/1386 - 12:25
دعا و زیارت

تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات

همچنین می گوید:
«
روزی آیت الله بهجت پیرامون تأثیر عمل نیک و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی ( از آیات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) که در حرم کاظمین علیهماالسلام تدریس می کرد، خیلی از اوقات در اثنای درس ایشان میت می آوردند و دفن می کردند و رسم آقا هم این بود شبها نماز وحشت برای آنان می خواند یکی از بزرگان کاظمین شبی یکی از بستگان خود را در خواب می بیند و از حال او می پرسد وی می گوید: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسید و موجب گشایش کار من شد. »

سه شنبه 13/9/1386 - 11:56
دعا و زیارت
 

 

دعای فرج و گشایش امور

ملا محمود عراقی (ره) در کتاب دارالسّلام می فرماید:
« سال 1266، با امام جمعه تبریز، حاج میرزا باقر تبریزی(ره)، در تهران بودم و در خانه آقا مهدی ملک التجار تبریزی منزل داشتیم.
 من مهمان امام جمعه بودم؛ ولی ایشان به خاطر این که از طرف شاه اجازه نداشت به تبریز مراجعت کند و با من هم انسی داشت، مرا نزد خود نگه داشت و مخارج خورد و خوراکم را می داد.
من هم چون فکر نمی کردم مسافرت طول بکشد، تهیه ندیده بودم و به همین جهت از نظر مخارج جانبی از قبیل حمام و امثال اینها در فشار بودم و چون کسی را هم نمی شناختم، نمی توانستم قرض بگیرم.
روزی در میان تالار حیاط، با امام جمعه نشسته بودم. برای استراحت و نماز برخاستم و به اتاقی که در بالای شاه نشین تالار واقع است، رفتم و مشغول خواندن نماز ظهر و عصر شدم. بعد از نماز، در طاقچه اتاق کتابی دیدم. آن را برداشته و گشودم دیدم ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار است که در احوالات حضرت حجت علیه السلام می باشد.

این حكایت ومعجزه را شیخ ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم میفرماید. مرحوم علامه مجلسیرضوان ا... تعالی علیه هم در دو جای كتاب بحار الانوار از دلائلالامامه نقل فرموده اند ومرحوم اقا شیخ محمود عراقی در كتاب دارالسلام خود در باب معجزات حضرت مهدی معجزه چهل وچهارم نقل نموده است همینطورمرحوم اقای حاج علی اكبر نهاوندیدر كتاب العقبری نقل فرموده است. اینك نقل داستان به ترجمه از كتاب شریف وگرانقدر دلائل الامامهء"شیخ ابی جعفر طبری"

حكایت كرد مرا " ابو جعفر محمدبن هارون بن موسی تلعبكری"كه گفت خبر داد مرا "ابوالحسین بن ابی البغل كاتب" كه كاری از جانب "ابی منصور بن صالحان"بر عهده گرفتم

تصادفا بین من واو جریانناتی پیش امد كه مجب شد خود را از او پنهان كنماو مرا سخت ترسانیده به جستجوی من بر امد من هم از او پنهان وترسان بودم تا پس از مدتی عزم كردمو پنهان به مقابر قریشو مرقد منور حضرت موسی كاظم علیه السلام رفته شب جمعه ای را در

انجا به عبادت وشبزنده داریو دعا ومسالت بگذرانم شاید خداوند فرجی عنایت فرماید

تصادفا شبی سخت طوفانی و بادو باران بود از ابن جعفر متصدی ان حرم شریف تقاضا نمودمدرها را بسته وان مكان مقدس را خلوت نگاه دارد تا به دلخواه خود به دعا ومسالت از درگاه باری تعالی مشغول باشم وانان كه از دیدنشان میترسم  برمن داخل نشوندو او چنین نموددر ها را قفل كردو شب به نیمه كشیدو اتفاقا باد باران هم مانع از رفت وامد مردم گشت ومن با اسودگی دل مشغول دعا وزیارت  ونماز بودم ناگهان صدای پایی را از سمت مولای خود موسی بن جعفر شنیدمدیدم مردی زیارت می كندو سلام برادم و پیامبران اولوالعزم

فرمود بعد ائمه را یكا یك نام برد تا به صاحب الزمان علی السلام رسید و ایشان راذكر نفرمود

من از این سلام تعجب نمودم پیش خود گمان كردم كه شاید فراموش كرده یا عارف به ان امام نیستیا این خود مذهبی برای این مرد هستچون از زیارت فارغ گشت دو ركعت نماز گزارد

سپس رو به مرقد شریفحضرت ابی جعفر جواد علی السلام نمودمثل همان زیارت و سلام را انجام داده ودو ركعت نماز به جا اوردومن از ان جهت كه او را نمی شناختم ترسان بودم

او را جوانی كامل در جوانی ومردانگی دیدم كه جامه سپیدیدر بر وعمامه ای بر سر كه اخر ان به زیر چانه انداخته بر دوشمبارك عبایی افكنده بود بعد از اعمالش فرمود"ای اباالحسین  ابن ابی البغل كجایی از دعا وفرج؟ گفتمش ای سید واقای من ان كدامست ؟ فرمود: دو ركعت نماز می گزاری و بعد از ان میگویی:

      یا من اظهر الجمیل وستر القبیح یا من لم یؤاخذ بالجریرةو لم یهتك الستر یا عظیم المن یا كریم الصفح یا حسن التجاوز یا واسع المغفرة یا باسط الیدین باالرحمة یا منتهی كل نجوی یا غایةكل شكوییا عون كل مستعین یا مبتدءبالنعم قبل استحقاقها

سپس یا رباه ده مرتبه- یا سیداه-ده مرتبه- یا مولاه-ده مرتبه-یا غایة غایتاه-ده مرتبه-یا منتهی رغبتاه-ده مرتبه-اسالك بحق هذه السماء و بحق محمد واله الطاهرین علیهم السلام ا لا ما كشفت كربی ونفست همی وفرجت غمی و اصلحت حالی.

و دعا كن بعد از این هر چه خواستی وطلب كن حاجت خود راانگاه میگذاری گونه راست خود را بر زمین میگویی در سجده خود صد مرتبه:یا محمد یا علی یا علی یا محمد اكفیانی فانكما كافیای والنصرانی فانكما ناصرای .

سپس میگذاری گونه چپ خود را بر زمین و میگویی: صد مرتبه " ادركنی"و زیاد  ان را تكرار میكنی و میگویی:"الغوث الغوث" وتكرار میكنی تا نفس تمام شود  و سر از سجده بر میداری پس بدرستی كه خدایتعالی به كرم خود بر می اورد حاجت تو را ان شاء ا... بر اورده می كند

به هنگامی كه به نماز و دعا مشغول بودم او بیرون رفت و بعد از فراغ ازنماز نزد ابن جعفر رفتم  تا از او حال این مرد را جویا شوم كه چگونه داخل شد ؟دیدم درها بسته وقفل است. شگفت زده گفتم شاید در دیگری باشد كه من از ان بی اطلاعم ."ابن جعفرقیم" صدا زدم و

او از اطاق چراغخانه( اتاقی كه در انجا روغن به چراغهای روضه مباركه میریختند)

بیرون امد .سؤال از ان مرد و چگونگی امدنش نمودم. گفت همانطور كه میبینی درها بسته

و من هنوز باز نكرده ام. حكایت خود را به اوگفتم.گفت : این همانا مولا وسیدما صاحب الزمان (ع) استمن به هنگام خلوت روضه مطهره مكرر او را مشاهده وزیارت نمودهام من بر فوت سعادت از دست رفته بسیار متاسف گشتم. صبح هنگام به گاه طلوع فجر خارج شده وبه سوی مخفیگاه خود برگشتم روز بالا نیامده بود  كه اصحاب ویاران (ابن صالحان)د رجستجوی من برامده و ملاقات مرا  طالب واز دوستانم جویای من بودندو با انان امان نامهای از وزیر بوده كه دران به هر لطف ومرحمتی وعده داده بود.بادوستی از دوستان مورد اطمینان به حضور اورفتم از جای برخاسته مرا در بر گرفت با رفتاری مهر امیز كه از او نه اینچنین دیده بودمو نه انتظارش را داشتم. مرا گفت:تنگی كار تو را بدانجا كشید تا شكایت مرا به صاحب الزمان (ع)،نمودی؟گفتم دعایی ومسالتی بود. وای برتو ،دیشب كه شب جمعه بود موای خود صاحب الزمان را (ع) در خواب  زیارت نمودم،مرا امر فرمود كه با تو به نیكی رفتار نمایمو با من چنان قهر ودرشتی اظهار كرد كه ترسیدم. ابولحسن ابی بغل گفت : گفتم : لا اله الا الله، شهادت میدهم كه انان به حق اند ومنتهای حق اند،من خود ممولای خود را دربیداری دیدم وبا من چنین وچنان فرمود و انچه را كه د رحرم و مشهد مبارك موسی بن جعفر  امام كاظم (ع)، دیده بودم برای او باز گفتم .پس بسیار شگفت زده شد و با من رفتارهای نیكوو ارزنده به جای اورد و به ارزوهایی كه انتظار وگمانش را نمی بردم به بركت مولای ماصاحب الزمان (ع) رسیدم.

 وقتی نظر کردم، قضیه ابی البغل کاتب در باب معجزات آن حضرت را دیده و خواندم. بعد از خواندن قضیه با خود گفتم: با این حالت و شدتی که دارم، خوب است این عمل را تجربه نمایم. برخاستم، نماز و دعا و سجده را بجا آوردم و از خدای متعال برای خود فرج را طلب کردم. بعد هم از غرفه پایین آمدم و در تالار نزد امام جمعه نشستم.

ناگاه مردی از در وارد شد و نامه ای به دست ایشان داد و دستمال سفیدی جلویش گذاشت. وقتی نامه را خواند آن را با دستمال به من داد و گفت: اینها مال تو می باشد. ملاحظه کردم دیدم آقا علی اصغر تاجر تبریزی، که در سرای امیر تجارتخانه داشت، بیست تومان پول در دستمال گذاشته و در نامه ای به امام جمعه نوشته که این را به فلانی بدهید.
وقتی خوب دقت کردم، دیدم که از زمان تمام شدن دعا و استغاثه من، تا زمان ورود نامه و دستمال، بیشتر از آن که کسی از سرای امیر بیست تومان بشمارد و نامه ای بنویسد و به این جا بفرستد، وقت نگذشته بود.
جریان را که دیدم تعجب کردم و سبحان الله گویان خندیدم. امام جمعه از علت تعجب من پرسید.
واقعه را برای او نقل کردم. گفت: سبحان الله پس من هم برای فرج خود این کار را انجام دهم.
گفتم: زود برخیز. او هم برخاست و به همان اتاق رفت. نماز ظهر و عصر را خواند و بعد از نماز، عمل مذکور را انجام داد. خیلی نگذشت؛ امیری را که سبب احضار او به تهران شده بود، ذلیل و معزول کرده و به کاشان فرستادند و شاه به عنوان عذرخواهی نزد امام جمعه آمد و ایشان را با احترام به تبریز برگردانید.
بعد از آن، این عمل را ذخیره کردم و در مواقع شدت و حاجت به کار می بردم و آثار سریع و غریبی مشاهده می نمودم.

از جمله این که:
« سالی در نجف اشرف مرض وبای شدیدی آمد بعضی از مردم را هلاک و بعضی دیگر را مضطرب کرده بود. وقتی این وضع را دیدم از دروازه کوچک شهر نجف بیرون رفتم و در خارج دروازه، این عمل را تنها بجا آوردم و رفع وبا را از خدا خواستم.
روز بعد به آشنایان خبر دادم که وبا رفع شد. گفتند: از کجا می گویی؟
گفتم: دلیلش را نمی گویم؛ اما تحقیق کنید، اگر از دیشب به بعد کسی مبتلا نشده باشد، راست است.
گفتند: فلان و فلان امشب وبا گرفته اند.
گفتم: نباید این طور باشد؛ بلکه باید پیش از ظهر دیروز و قبل از آن بوده باشد.
وقتی تحقیق نمودند همان طور بود که من گفته بودم و بعد از آن، دیگر مرض در آن سال دیده نشد و مردم آسوده شدند؛ ولی علت را ندانستند.
و نیز مکرر اتفاق افتاده است که برادرانی را در شدت دیده ام و به این عمل واداشته ام و آنها سریعاً به فرج رسیده اند. حتی یک روز در منزل یکی از برادران بودم. آن جا بر شدت و مشکلاتش مطلع شدم.

این عمل را به او تعلیم نموده، به منزل آمدم. بعد از مدتی صدای در بلند شد دیدم همان مرد است و می گوید: از برکت دعای فرج، برای من فرجی حاصل شد و پولی رسید تو هم هر قدر لازم داری بردار.
گفتم: من از برکت این عمل به چیزی احتیاج ندارم؛ اما بگو ببینم جریان چیست؟
گفت: من بعد از رفتن تو، به حرم آقا امیرالمومنین علیه السلام مشرف شدم و این عمل را بجا آوردم. وقتی بیرون آمدم، در میان ایوان مطهر کسی به من برخورد و آن قدری که نیاز داشتم در دست من پول نهاد و رفت.
خلاصه من از این عمل آثار سریعی دیده ام اما در غیر موارد حاجت و اضطرار به کسی نداده و به کار نبرده ام؛ زیرا از اینکه آن بزرگوار عجل الله تعالی فرجه الشریف این دعا را دعای فرج نامیده اند، معلوم می شود که در وقت فشار و شدت اثر می نماید. »

 

سه شنبه 13/9/1386 - 11:53
دعا و زیارت
 

 

. توصیه حضرت به دوری از هوای نفس

حاج غلام عباس حیدری دستجردی از علاقمندان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه جریان تشرفش را اینگونه نقل می کند:
« تابستان یکی از سالهای 47 یا 48 شمسی بود؛ به دهی که زادگاهم می باشد (دستجرد) رفته بودم و پیوسته می خواستم که جمال امام زمان علیه السلام را زیارت کنم و برای زیارت آقا، برنامه ای شامل دعا و نماز، اجرا نموده و در آن حال در عشقش گریه می کردم.
شبی از شبها که کسالتی هم عارضم شده بود و بنا بود ساعت 12 شب طبق دستور پزشک دارو بخورم، ساعت9/5 خوابیدم و نیت کردم که ساعت 12 بیدار شوم و بیدار هم شدم. چراغ فانوسی که فتیله اش را پایین کشیده بودم تا در موقع حاجت از آن استفاده شود، خاموش بود.
به محض اینکه رفتم تا آن را روشن کرده و دوا را بخورم، دیدم سید جلیل القدر و با وقاری که وجودش خانه را روشن کرد، وارد اطاق شدند.
به مجرد دیدن آن جمال دل آرا، مشغول فرستادن صلوات شدم، سید آمدند تا نزدیک من و من بلندتر صلوات می فرستادم. قیافه آقا بنحوی نورانی بود که من طاقت مشاهده و ایستادن روی پاهای خود را نداشتم. زبانم یارای تکلم نداشت؛ در این حال آقا رو به من کرد و فرمود:
« هنوز اسیر نفست می باشی؟ »

من مانند کسی که برق او را گرفته باشد، مثل یخ افسرده شده، خجالت کشیدم. آقا رفت و من مشغول گریه شدم. »

 

سه شنبه 13/9/1386 - 11:51
دعا و زیارت
 

 

 


 تشرف علی بن مهزیار اهوازی(ره)

جناب علی بن مهزیار(ره) فرمود:
« بیست بار با قصد این که شاید به خدمت حضرت صاحب الامر علیه السلام برسم، به حج مشرف شدم؛ اما در هیچ کدام از سفرها موفق نشدم. تا آن که شبی در رختخواب خوابیده بودم، ناگاه صدایی شنیدم که کسی می گفت: ای پسر مهزیار، امسال به حج برو که امام خود را خواهی دید. شادان از خواب بیدار شدم و بقیه شب را به عبادت سپری کردم.
صبحگاهان، چند نفر رفیق راه پیدا کردم، و به اتفاق ایشان مهیای سفر شدم و پس از چندی به قصد حج به راه افتادیم. در مسیر خود وارد کوفه شدیم. جستجوی زیادی برای یافتن گمشده ام نمودم؛ اما خبری نشد؛ لذا با جمع دوستان به عزم انجام حج خارج شدیم و خود را به مدینه رساندیم. چند روزی در مدینه بودیم.

باز من از حال صاحب الزمان علیه السلام جویا شدم؛ ولی مانند گذشته، خبری نیافتم و چشمم به جمال آن بزرگوار منور نگردید. مغموم و محزون شدم و ترسیدم که آرزوی دیدار آن حضرت به دلم بماند. با همین حال به سوی مکه خارج شده و جستجوی بسیاری کردم؛ اما آن جا هم اثری به دست نیامد. حج و عمره ام را ظرف یک هفته انجام دادم و تمام اوقات در پی دیدن مولایم بودم.

روزی متفکرانه در مسجد نشسته بودم. ناگاه در کعبه گشوده شد. مردی لاغر که با دو بُرد (لباسی است) احرام بسته بود، خارج گردید و نشست. دل من با دیدن او آرام شد. به نزدش رفتم. ایشان برای احترام من، برخاست.
مرتبه دیگر او را در طواف دیدم. گفت: اهل کجایی؟
گفتم: اهل عراق.
گفت: کدام عراق؟
گفتم: اهواز.
گفت: ابن خصیب را می شناسی؟ گفتم: آری.
گفت: خدا او را رحمت کند؛ چقدر شبهایش را به تهجد و عبادت می گذرانید و عطایش زیاد و اشک چشم او فراوان بود. بعد گفت: ابن مهزیار را می شناسی؟ گفتم: آری، ابن مهزیار منم.
گفت: حیاک الله بالسلام یا اباالحسن ( خدای تعالی تو را حفظ کند ). سپس با من مصافحه و معانقه نمود و فرمود: یا اباالحسن، کجاست آن امانتی که میان تو و حضرت ابومحمد ( امام حسن عسکری علیه السلام ) بود؟

گفتم: موجود است و دست به جیب خود برده، انگشتری که بر آن، دو نام مقدس محمد و علی علیهما السلام نقش شده بود، بیرون آوردم. همین که آن را خواند، آن قدر گریه کرد که لباس احرامش از اشک چشمش تر شد و گفت: خدا تو را رحمت کند یا ابا محمد؛ زیرا که بهترین امت بودی. پروردگارت تو را به امامت شرف داده و تاج علم و معرفت بر سر نهاده بود. ما هم به سوی تو خواهیم آمد.
بعد از آن به من گفت: چه می خواهی و در طلب چه کسی هستی، یا ابا الحسن؟
گفتم: امام محجوب از عالم را.
گفت: او محجوب از شما نیست؛ لکن اعمال بد شماست او را پوشانیده است. برخیز به منزل خود برو و آماده باش. وقتی که ستاره جوزا غروب کرد و ستاره های آسمان درخشان شد، آن جا من در انتظار تو، میان رکن و مقام ایستاده ام.

ابن مهزیار می گوید: با این سخن روحم آرام شد و یقین کردم که خدای تعالی به من تفضل فرموده است؛ لذا به منزل رفته و منتظر وعده ملاقات بودم، تا آن که وقت معین رسید. از منزل خارج و بر حیوان خود سوار شدم؛ ناگاه متوجه شدم آن شخص مرا صدا می زند: یا ابا الحسن بیا. به طرف او رفتم.

سلام کرد و گفت: ای برادر، روانه شو. و خودش به راه افتاد. در مسیر، گاهی بیابان را طی می کرد و گاه از کوه بالا می رفت. بالاخره به کوه طائف رسیدیم. در آن جا گفت: یا ابا الحسن، پیاده شو نماز شب بخوانیم.
پیاده شدیم و نماز شب و بعد هم نماز صبح را خواندیم.
باز گفت: روانه شو ای برادر، دوباره سوار شدیم و راههای پست و بلندی را طی نمودیم، تا آن که به گردنه ای رسیدیم. از گردنه بالا رفتیم؛ در آن طرف، بیابانی پهناور دیده می شد. چشم گشودم و خیمه ای از مو دیدم که غرق نور است و نور آن تلألویی داشت.

آن مرد به من گفت: نگاه کن. چه می بینی؟
 گفتم: خیمه ای از مو که نورش تمام آسمان و صحرا را روشن کرده است.
گفت: منتهای تمام آرزوها در آن خیمه است. چشم تو روشن باد.
وقتی از گردنه خارج شدیم، گفت: پیاده شو که این جا هر چموشی رام می شود. از مرکب پیاده شدیم.
گفت: مهار حیوان را رها کن. گفتم: آن را به چه کسی بسپارم؟
گفت: این جا حرمی است که داخل آن نمی شود، جز ولی خدا.
مهار حیوان را رها کردیم و روانه شدیم، تا نزدیک خیمه نورانی رسیدیم.
گفت: توقف کن، تا اجازه بگیرم. داخل شد و بعد از زمانی کوتاه بیرون آمد و گفت: خوشا به حالت که به تو اجازه دادند.

وارد خیمه شدم. دیدم ارباب عالم هستی، محبوب عالمیان، مولای عزیزم، حضرت بقیة الله الاعظم امام زمان مهربانم روی نمدی نشسته اند. چرم سرخی بر روی نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشی از پوست تکیه کرده بودند. سلام کردم.
بهتر از سلام من، جواب دادند.
 در آن جا چهره ای مشاهده کردم مثل ماه شب چهارده، پیشانی گشاده با ابروهای باریک کشیده و به هم پیوسته. چشمهایش سیاه و گشاده، بینی کشیده، گونه های هموار و برنیامده، در نهایت حسن و جمال. بر گونه راستش خالی بود مانند قطره ای مِشک که بر صفحه ای از نقره افتاده باشد.
 موی عنبر بوی سیاهی داشت، که تا نزدیک نرمه گوش آویخته و از پیشانی نورانی اش نوری ساطع بود مانند ستاره درخشان، نه قدی بسیار بلند و نه کوتاه؛ اما کمی متمایل به بلندی، داشت.
آن حضرت روحی الفداه را با نهایت سکینه و وقار و حیاء و حسن و جمال، زیارت کردم، ایشان احوال یکایک شیعیان را از من پرسیدند. عرض کردم: آنها در دولت بنی عباس در نهایت مشقت و ذلت و خواری زندگی می کنند.
فرمودند:
« ان شاء الله روزی خواهد آمد که شما مالک بنی عباس شوید و ایشان در دست شما ذلیل گردند.
بعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته که جز، در جاهایی که مخفی تر و دورتر از چشم مردم است، سکونت نکنم؛ به خاطر این که از اذیت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانی که خدای تعالی اجازه ظهور بفرمایید.

و به من فرموده است:
فرزندم، خدا در شهرها و دسته های مختلف مخلوقاتش همیشه حجتی قرار داده است تا مردم از او پیروی کنند و حجت بر خلق تمام شود. فرزندم، تو کسی هستی که خدای تعالی او را برای اظهار حق و محو باطل و از بین بردن دشمنان دین و خاموش کردن چراغ گمراهان، ذخیره و آماده کرده است. پس در مکانهای پنهان زمین، زندگی کن و از شهرهای ظالمین فاصله بگیر و از این پنهان بودن وحشتی نداشته باش؛ زیرا که دلهای اهل طاعت، به طرف تو مایل است، مثل مرغانی که به سوی آشیانه خود پرواز می کنند و این دسته کسانی هستند که به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذلیل اند؛ ولی در نزد خدای تعالی گرامی و عزیز هستند.

اینان اهل قناعت و متمسک به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تابع ایشان در احکام دین و شریعت می باشند. با دشمنان طبق دلیل و مدرک بحث می کنند و حجتها و خاصان درگاه خدایند؛ و در صبر و تحمل اذیت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند که خدای تعالی، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه این سختیها را به جان و دل می پذیرند.

فرزندم، بر تمامی مصایب و مشکلات صبر کن؛ تا آن که خدای تعالی وسایل دولت تو را مهیا کند و پرچمهای زرد و سفید را بین حطیم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخلاص و تقوی نزد حجرالاسود به سوی تو آیند و بیعت نمایند. ایشان کسانی هستند که پاک طینتند و به همین جهت قلبهای مستعدی برای قبول دین دارند و برای رفع فتنه های گمراهان بازوان قوی دارند.
 آن زمان است که درختان ملت و دین بارور گردد و صبح حق درخشان شود. خداوند به وسیله تو ظلم و طغیان را از روی زمین برمی اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظاهر می نماید. احکام دین در جای خود پیاده می شوند و باران فتح و ظفر زمینهای ملت را سبز و خرم می سازد.

بعد فرمودند: آنچه را در این مجلس دیدی باید پنهان کنی و به غیر اهل صدق و وفا و امانت اظهار نداری. »

ابن مهزیار می گوید: چند روزی در خدمت آن بزرگوار ماندم و مسائل و مشکلات خود را سؤال نمودم. آنگاه مرخص شدم تا به سوی اهل و خانواده خود برگردم.
در وقت وداع، بیش از پنجاه هزار درهمی که با خود داشتم، به عنوان هدیه خدمت حضرت تقدیم نموده و اصرار کردم که ایشان قبول نمایند.
مولای مهربان تبسم نموده و فرمودند: این مبلغ را که مربوط به ما است در مسیر برگشت استفاده کن و به طرف اهل و عیال خود برگرد؛ چون راه دوری در پیش داری.

بعد هم آن حضرت برای من دعای بسیاری فرمودند. پس از آن خداحافظی کردم و به طرف شهر و دیار خود بازگشتم. »

سه شنبه 13/9/1386 - 11:49
محبت و عاطفه
 

« زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
کمک زغیر تو ننگ است یا علی مددی
گشاد کار دو عالم به یک اشاره توست
به کار ما چه درنگ است یا علی مددی »

سه شنبه 13/9/1386 - 11:46
دعا و زیارت

السلام علیك یا صاحب العصر

تا كی مرا این سو به ان سو میكشیم

اخر مرا مولا  به عشقت میكشیم

 

 
سه شنبه 13/9/1386 - 11:25
دعا و زیارت

الهى

چشم بسته و تن خسته ام راه بسیار میروم و مسافتى نمىپیمایم واى من اگر دستم نگیرى و رهاییم ندهى.
سه شنبه 13/9/1386 - 11:22
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته