• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1295
تعداد نظرات : 925
زمان آخرین مطلب : 4590روز قبل
آلبوم تصاویر

این جادفتر مرکزی یک شرکت خدمات اینترنتی در سوئد است، جایی که تونل هایی غار مانند دفاتر و راهروهای این شرکت را به وجود آورده اند.

+

+

چهارشنبه 23/6/1390 - 9:14
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 23/6/1390 - 9:6
ورزش و تحرک

  

_

فردوسی پور بدون خداحافظی رفت!/چرا برنامه نود قطع شد؟

برنامه نود در حالی قطع شد که شبکه سوم ترجیح داد فوتبالی قدیمی را روی آنتن بفرستد.

به گزارش خبر آنلاین در حالیکه دیشب عادل فردوسی پور داشت در مورد فوتبال ساحلی و اتفاقات پشت پرده آن حرف می زد به یکباره برنامه نود قطع شد و شبکه سوم فینال بازی های آسیایی سال نود را روی آنتن برد.
این اتفاق در حالی افتاد که عادل فردوسی پور وقتی رضا علی رضا رییس کمیته فوتبال ساحلی داشت از سر جایش بلند می شد خطاب به او گفت:«آقا کجا؟هنوز برنامه تمام نشده است!»که رضا علی رضا هم گفت:«چایی نمی رم،داشتم خودم را روی صندلی جابجا می کردم.»
اما به یکباره برنامه نود قطع شد و انتظارات برای روی آنتن آمدن این برنامه فایده ای نداشت!هنوز هم مشخص نیست که چرا دیشب برنامه نود به یکباره قطع شد و به جای آن بازیهای آسیایی بانکوک پخش شد؟!

سه شنبه 22/6/1390 - 13:43
اخلاق
a©1

 ++++

حجت الاسلام قرائتی از سفرهای درسی خود این خاطره  را نقل می کند: «به یکی از مساجد شهرستان بابل رفتیم تا نماز بخوانیم. برخی گفتند: هرچه در مورد امر به معروف و نهی از منکر می گوییم، تاثیری ندارد. به آن ها گفتم: کد دارد و باید از راهش وارد شد. دوده و گچ هر دو منکرند. اگر در یک دست، دوده و در دست دیگر گچ بنشیند، برخورد صحیح با آن به این شکل است که با گرده گچ باید به طور انقلابی برخورد کرد، ولی دوده را باید با باد ملایم دور ساخت، اما اگر کسی بخواهد با دوده برخورد انقلابی کند، هم دستش سیاه می شود و هم دوده به لباس یا پوست بدنش می چسبد و سیاه می شود یعنی باید با برخی خشن برخورد کرد و با عده ای دیگر باید ظریف بود. همه جا نمی توان صحبت از امر به معروف و نهی از منکر کرد؛ در هر جا باید به تناسب شرایط آن سخن گفت»

دوشنبه 21/6/1390 - 14:4
داستان و حکایت

 دانه را دیدی دام را ندیدی

کرکسی به زغنی گفت: از من دوربین تر کسی نیست. زغن گفت: اگر راست می گویی حرفت را به اثبات برسان. کرکس به اطراف نگاه کرد و گفت: من دانه گندمی را در انتهای این بیابان می بینم و بلافاصله به آن سمت پرواز کرد. زغن هم از روی کنجکاوی به دنبال او روان شد. چون به نزدیکی دانه رسیدند کرکس بر دانه فرود آمد اما ناگهان دام صیاد بر دست و پای او پیچید. زغن که بر شاخه درخت نشسته بود به کرکس رو کرد و گفت: تو با این وسعت دید، دانه را دیدی اما دام را ندیدی.

زغن گفت از آن دانه دیدن چه سود

چون بینایی دام خصمت نبود بوستان

دوشنبه 21/6/1390 - 13:50
خانواده

5دقیقه حیرون مونده بودم،وقتی توو فرمِ گزینشم ازم خواسته شده بود اسم وآدرسِ 3نفر از صمیمی ترین دوستهام رو بنویسم...!

دوشنبه 21/6/1390 - 13:43
خانواده

این یعنی سووء تفاهم:

.

.

توو اتاق نشستم،جدول حل میکنم،داد میزنم : قلب؟ و قبل ازینکه بگم 3حرفیه ، میگه: جانم، عزیزم؟!!!

شنبه 19/6/1390 - 17:3
داستان و حکایت

 خدایا چرا من؟

آرتور اش قهرمان قدیمی تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"

آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت: در سر تا سر دنیا، بیش از 50 میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند می شوند و شروع به آموزش می کنند. حدود ۵میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند. از آن میان قریب 500 هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند و شاید 50 هزار نفر در مسابقات شرکت کنند.در نهایت 5 هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند. 50 نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند. ۴ نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند و۲ نفر به مسابقات نهایی. وقتی که من جام قهرمانی جهان را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که: "خدایا چرا من؟" پس امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم: "چرا من؟"

شنبه 19/6/1390 - 9:43
شعر و قطعات ادبی

 

اگه میشه دروغ بگو

بگو منو دوستم داری

به من بگو دروغکی

بدون من کم میاری

دروغ بگو که راست میگم

تمام عشق تو منم

باور دارم اگر بگی

برای تو بال و پرم

دروغ بگو ... به من بگو

خوابمو هر شب می بینی

وقتی کنار تو باشم

دستمو تودست میگیری

دروغ میگی به من ولی

دلم خیالش آرومه

شب تا سحر اشک می ریزه

حس میکنم توبارونه

توی دلت...

یواشکی...

دروغکی...

بگو دلم تو رو میخواد

حرف دلت رو می شنوم

دروغ بهش خیلی میاد...

***************************************

امیدوارم که از خوندن این شعر لذت کافی رو برده باشید

جمعه 18/6/1390 - 18:39
خانواده

 سیاهی زیر چشمانم را

دوست دارم

جای پای رفتن تــــــــوست

پنج شنبه 17/6/1390 - 11:9
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته