اگر روزي دشمن پيدا كردي، بدان در رسيدن به هدفت موفق بودي! اگر روزي تهديدت كردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست! اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد
اگر ديدی ۱۰۰ نفر دوست دارن يکيش منم. لوتی اگر ديدی ۱۰ نفر دست دارن يکيش منم. اگر ديدی يک نفر دوست داره اون يکی منم. اگر ديدی کسی دوست نداره بدون من مردم
به عشق گفتم : تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت...
به احساس گفتم : تا تورو دارم تنها نیستم منو تنها گذاشت و رفت...
به وفا گفتم : تا تورو دارم تنها نیستم اونم منو تنها گذاشت و رفت... ولی وقتی به تنهایی گفتم : تا تورو دارم تنها نیستم موندو همدم و مونسم شد
انتظار
حسرت دیدار
هق هق گریه ها
ناله و زاری
همه برای یک چیزن
آره همون
برای معنی یک کلمه
عشق
( دلدادگی )
اشکای من واسه دوری توست
واسه ندیدن توست
اشکا منو پیر کرده
این اشکا منو افسرده کرده
منو به مرگ نزدیک کرده
می خوام ببینمت
قبل از مرگم
برای یک لحظه
تو رو ببینم
فقط تو یک چشم به هم زدن
تو رو می خوام ببینم
قبل از اینکه مرگم برسد و در
حسرت دیدار تو
یک آرزو به دل بمونم
با یک آرزو در دل بمیرم
فقط برای این انتظار می تونم آه بکشم و گریه کنم
امیدوارم هق هق گریه هامو ناله و زاری منو
نفس نفس زدن های آخر عمرم رو
بشنوی و بیایی
فقط برای یک دیدار کوتاه خیلی کوتاه
............................. چطوری بگم
...................................... فقط بگم
.............................. خیلی دوستت دارم
....................رای دیدنت روزشماری می کنم
........................................... منو در انتظار نذار
تا کی باید با یک مداد
بنویسم دوستت دارم
مدادی که هر روز کوچیکتر و کوچیکتر میشه
با تمام وجودم بهت بگم
دوستت دارم
کجایی عزیز
کجایی که ببینی در نبود تو
چه روزها رو تحمل می کنم
چه سختی ها را
چه مشقت ها
کجایی که ببینی بی تو بودن
منو به چه روزگاری در آورده
دوری تو برام واژه غربت و دیوانگی رو آورده
بیا و منو از این
دنیای غریب نجات بده
در انتظارت می مانم
عزیز
منتظربا چشمان کم سو و خسته
بسته نمیشه تا تو رو ببینه
تا تو رو ببینه تا ورود دوباره ات رو، دیدار مجدد رو ببینه
قبل از اونکه بمیره و این روز رو نبینه
منتظرم بیا عزیز
قبل از مرگم می خوام ببینمت فقط برای یکبار دیگه
فقط برای یکبار دیگه
فقط یکبار
منو در انتظار نزار
دستم با دیدن تو شاعر شده
دستم با دیدن تو طاهر شده
دستم با دیدن تو دیوانه شده
یک دیوانه مجنون
که همیشه برای تو می نویسه
می نویسه به نام خدا
یکی بود یکی نبود
غیر از خدا دو عاشق بود
یکی لیلی یکی مجنون
یکی شیرین یکی فرهاد
یکی معشوق یکی عاشق
هر دو دلبسته و دلباخته
هر دو شیفته و دلداده
((آخر قصه می میریم اما با هم
با هم و در کنار هم
تا ابد ابدیت ))
روزها و روزها می گذرد
اما تو را نمی بینم
ساعتها نه دقایق
هیچکدام
ثانیه ها را می شمارم تا شاید
روزی تو را ببینم
تا شاید روزی برگردی
تا منو از دلتنگی در بیاری
شاید اگه بیشتر بهت می گفتم
دوستت دارم بیشتر تو رو می دیدم
اما حالا
جز حسرت و انتظار
برای من چیزی نمونده
اما همچنان در انتظار توام
تویی که بهترینی
تویی که همتا نداری
((تو این قصه زندگی من
تو یگانه ای برای من))