ba gooshit chikar kardi?harchi migiram mige moshtarake morede nazar dar ghalbe shomast
نگاهي آشنا به ياس کردم ..تو را در برگ گل احساس کردم ...خلاصه در کلاس ناز چشمت دو واحد عاشقي را پاس کردم
زندگي 3 ايستگاه داره!عشق...جدايي....و مرگ آقا قربونت ايستگاه اول پياده مي شيم
بخشندگي را از گل بياموز، زيرا حتي ته كفشي كه لگدمالش ميكند را هم خوش بو ميكند
از زندگي هر انچه لياقتش را د اريم به ما ميرسد نه انچه که ارزويش را داريم
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد... وسعت تنهائيم را حس نکرد... در ميان خنده هاي تلخ من... گريه پنهانيم را حس نکرد... در هجوم لحظه هاي بي کسي... درد بي کس ماندنم را حس نکرد... آن که با آغاز من مانوس بود... لحظه پايانيم را حس نکرد
مي گويند زندگي زيباست و بهار را گواه مي اورند و من مي گويم زندگي زيباست اگر باور هاي پاک را باور داشته باشيم
شمع بس که در بيماري هجر تو گريانم چو شمع همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع کي شدي روشن به گيتي راز پنهانم چو شمع اين دل زار نزار اشک بارانم چو شمع ور نه از دردت جهاني را بسوزانم چو شمع با کمال عشق تو در عين نقصانم چو شمع تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع آتش دل کي به آب ديده بنشانم چو شمع
توي آسمون دنيا هر كسي ستا ره دا ره چرا وقتي نوبت ماست آسمون جايي نداره؟ واسه من تنهايي درده درد هيچ كسو نداشتن هر گل پز مرده اي رو تو كوير سينه كاشتن ديگه با ور كردم اينو كه بايد تنها بمونم تا دم لحظه مردن شعر تنهايي بخونم. دوستت دارم