تبیان، دستیار زندگی

هرگاه بتوانیم از نیروی تخیل به همان اندازه استفاده کنیم که از نیروی بصری استفاده می کنیم. هرکاری انجام پذیر است.

«کارلایل»

چه گریزیست ز من؟ چه شتابیست به راه؟

به چه خواهی بردن در شبی اینچنین تاریک پناه؟

مرمرین پله آن عاج سفید ای دریغا که ز من بس دور است!

 

لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است

عشق زيباست به زيبايي و پاکي يک نگاه ساده

عشق

زيباست حتي اگر تنها يادگار از عشق ، حسرت جدايي باشد

عشق را دوست دارم حتي اگر عاشق بودنم جرمي بيش نباشد

اي کاش منم مثل آسمان بودم وهر وقت که دلتنگ مي شدم

بغض خود رامي شکستم وقطرات اشکم را نثار زمينيان ميکردم ،

راحت وبي دردسر

وآن وقت بود که تمام مردم درد دلم را مي دانستند

و از هق هق بي صداي من باخبر مي شدند

اما


چه کنم که نمي دانند من بايد غصه ها را در دلم پنهان کنم ،

من بايد صبور باشم چرا که اگر مادر اشکايم راببيند حتمأ غصه خواهد خورد

واز اينکه از سخن گفتن ناتوان است دل شکسته خواهد شد

پس بهتر است که آرام باشم


اما

چه کنم که نمي توانم

اگر براي آن به سوي تو مي آيم
که مرا از شعله هاي دوزخ نجات بخشي ،
بگذار که در آنجا بسوزم .
و اگر براي آن به سوي تو مي آيم
که لذت بهشت را به من بخشي ،
بگذار که درهاي بهشت به رويم بسته شود .
اما اگر به خاطر تو به سويت مي آيم ،
محبوبم ? مرا از خويش مران .
متبرکم کن تا در کنار زيبايي جاودانه ات?
تا ابد لانه کنم.
 

عشق زيباست اما ديوانگي هم عالمي دارد

عشق زيباست اما نفسهاي خسته ، ديگر تاب تحمل غمش را ندارد

عشق زيباست اما دل را مي سوزاند