تبیان، دستیار زندگی

1- یه نفر خودشو دار میزنه میمیره .بعــــدش که علت مرگش رو پیدا کردن میگن که ضربه مغزی شده چون که خودش رو با کش دار زده بود.!!!!!!  

2- یه روزی میخواستن سه تا دیوانه رو امتحان کنند.میگن شماها سیب زمینی هستین.دوتا از اونا هی میپریدن یکی از اونا ایستاده بود وتکان نمی خورد. تصمیم گرفتن اون رو مرخص کنند. بعد که علتش رو ازش پرسیدن گفت:آخه اینجای تابه روغن نداشت

3- پنج تا دوست میخوهستند کسب وکار راه بندازند.بنابراین پنج نفری یه تاکسی میگیرند وبا اون کار میکنندو ورشکسته میشوند.چـــون که پــــنج تایی با هم میرفتند مسافر کشی.!!!!!!!!

4- یه مرده ساده لوحی برای اینکه توی مسابقه ی دومیدانی شرکت کنه دوپینگ کرده بود ووارد مسابقه شد.دوستش که دید اون خیلی آروم می دود گفت:چرا اینقدر آروم میدوی؟گفت:آخه دوپینگ کردم .نمیخواهم متوجه شوند.وگرنه اخراجم می کنند.!!!!!!!!!!

5-‌ زنگ شيمي دانش آموز به معلم ميگه: ميشه برمH2O

بخورم؟ معلم ميگه: بشين اينقدر NaClنريز.!!!!!!! 

1- یه روز یه گنجشکه با یه موتوری تصادف کرد و بیهوش شد. وقتی به هوش اومد و خودش رو توی قفس دید گفت: ای وای کشتمش.!!!!!!!!!!!!!!!!!

 
2- یه روز چند نفر در حال کوه نوردی بودند.از قضا راه نمای اونها لکنت زبان داشت.از اول راه می گفت:چادر... چادر.. چادر... کسی به اون توجه نمی کرد.به نیمه راه که رسیدند می گفت :چادر یاد.. چادر یاد... چادر یاد...باز هم کسی به اون توجهی نکرد .نزدیک به قله که بودند بالاخره گفت:چادر یادم رفت.همگی تصمیم گرفتند که برگردند.در اول راه دوباره راهنمای اون ها شروع کرد به حرف زدن وگفت:شو... شو... شو... باز کسی توجه نکرد .به نیمه راه که رسیدند گفت:شوخی... شوخی... شوخی... طبق معمول کسی به اون توجه نکرد.نزدیک به رسیدن بودند که گفت: شوخی کردم.!!!!!!!!!!!!!!

3- يه عاشقي از طبقه صدم يه ساختمون مي پره پايين. به طبقه پنجاهم كه مي رسه مي گه: خب الحمد الله تا حالاش كه به خير گذشت.!!!!!!!!!!!!!!!!!

 
4- به غضنفر که دنبال کار می گشت گفتن:بروتهران اونجا پول ریخته.غضنفر به تهران رفت وقتی داشت از اتوبوس پیاده می شد یه اسکناس هزارتومنی رو دید و گفت:الان حوصله ندارم فردا می ایم وهمه رو جمع میکنم.!!!!!!!!!!!!!!!

 
5- يه روز دو نفر داشتند با هم حرف مي‌زدند.اولي ميگه تو مي‌دوني كجا به دنيا اومدي. دومي‌ گه:آره خب تو بيمارستان. بعد دومي ميزنه زير گريه و ميگه آخــــــــه اون  موقع هم مريض بودي؟!!!!!!!!!

1- یه نفر دستش تیغ گل میره. درش میاره می بینه که

داره خون میاد. دوباره میذاره تو دستش.!!!!!!!!!!!!

2- معلم گفت بگو ببینم انسان ها چندتا دندان دارند؟شاگرد گفت: بستگی داره؟معلم گفت:به چی؟ شاگرد جواب داد به اینکه شب باشه یا روز؟چون پدر بزرگم شبها دندون نداره ولی روزها سی ودوتا دندون داره.!!!!!!!!!!!

3- ی همرده در یخچــــــــالشون می افته. به جاش پارچه میزنه.!!!!!!!!!!

4- صاحب باغ گفت :ای پسر شیطون چرا رفتی بالای درخت آلبالو؟الان به بابات میگم. پسر گفت‌:‌ اگه بابام رو پيدانكردی بالای درخت زرد آلو هست.!!!!!!!!!!!!!!!

 5- یه روز یه تازه به دوران رسیده رو از زیرآوارزلزله درمی آورند.می بینند که موبایلش دستش بوده .نگاهی به جمعیت میکنه ومیگه :«ویبره» رو حال کردید.!!!!!!!!

پدر

 باز مي شود تو را بهانه کرد

 بهانه نفس تويي

 تويي که سرشاراز طراوت مريم هايي هستي که بوي عشق ميدهند

 پدرم

 باز مي شود  به تو اشاره کرد

 تويي که تکرار عشق در نبض زماني

 شباهت تو با ماه آسمان اينست:

 هر دو از آسمان هر دو مهربان و هر دو چون دريا بيکران........   

عشقي كه با پر مرغي بدست آيد با ساقه ي كاهي از دست مي رود.
امام صادق ( ع (

 * * *

 دوست داشتن خيلي بهتر از عشق است. من هيچ گاه دوست داشتن خود را تا بالا ترين قله هاي عشق پايين نمي آورم.( دكتر علي شريعتي )

* * *

 فراموش كن چيزي را كه نمي تواني به دست آوري و به دست آور چيزي را كه نمي توامي فراموش كني.( شكپير)

                       درد و دل

کــــــاش !!............ کاش مـي دانستيم زندگي کوتاست ... کاش از ثانيه ها و لحظه هاي زندگي لذت مي برديم کاش قلبــي رو براي شکستن انتخاب نمي کرديم کاش همه را دوست داشتيم ... کاش........ 

* * *

اگربگريم گويند که عاشق است 
                      اگر بخندم گويـند که ديوانه است
پــس مي گريم و مي خـــــندم 
                    که بگويند يک عاشق ديوانه است

* * *

اي دوست دلت هميشه زندان من است
                     آتشكده عشق تو از آن من است
آن روز كه لحظه وداع من و توست
                   آن شوم ترين لحظه پايان من است

 دو بيتي هاي عاشقانه

محبت،آتشی درجانم افروخت

                         که تا دامان محشر بایدم سوخت

عجب پیراهنــی بهرم بریدی 

                      که خیاط عجـل نی بایدش دوخــت

«بابا طاهر عریان »

* * *  

 محـــبـت چـــــیست؟ تا ثیر نگاهی

                  چه شیرین زخمی از تیر نگاهی است

به صید دل روی، ترکــــش بینداز

                    که این نخجیر، نخجیر نگـاهی است

« اقبال لاهوری »

* * *. 

 بتا، عشـقت به جانم آتش افروخت

                     که تا صبح قیـــــامت بایدم سـوخت

گر از آبــــــــــم برون آری بمیرم

                     وفـــاداری ز مـــــایه باید آمـوخــت

«فایز دشتستانی » 

* * *.  

 غم عشــــــقت بیــابون پرورم

                          هوای بخت، بی بال و پرم کرد

به مو گفتی: صبوری کن صبوری

                     صـبوری طُرفه خاکی بر سـرم کرد

« بابا طاهرعریان »

 * * *

 هرآن کس عاشق است از جان نترسد

                      عاشــق از کـنده و زنـدان نـترسـد

دل عاشــــــق بود گرگ گرسنه

                     که گرگ از هی هی چوپان نترسد

 نظرهای قشنگـتــــــــــــــــــــــون یادتون نره !!!