• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 35
تعداد نظرات : 42
زمان آخرین مطلب : 5630روز قبل
طنز و سرگرمی

روز اول با عشق برایت گلی آوردم و تو با آن ظرفها را شستی !

قلب من مثل سطل زباله است و تو همچون آشغال توی اون جا داری !!!

ببخشید که این موقع مزاحم شدم، قصد مزاحمت نداشتم، فقط خواستم بگم می دونی شبها که ما می خوابیم آقا پلیسه بیداره؟

هیچ می دونی چقدر گلی
.
.
.
.
واسه دستهات ضرر داره؟ فقط از مایع ظرفشویی جام استفاده کن!

 

چه غمگینانه می پیچد درون کوچه ی قلبم
صدای توکه می گفتی: نون خشکیه...!

امروز سالروز در گذشت مخترع sms است. برای شادی روحش 3 تا اس ام اس بلند بفرست!

نمی دونم کی اون روز میاد که
.
.
.
.
تو بفهمی این پایین هیچ خبری نیست!

امروز روز جهانی قشنگترین دختر دنیاست
.
.
.
 که به تو هیچ ربطی نداره!

بزرگترین مشغله فکری کودکان اینه که چرا داداش کایکو دستمال قدرتش رو تو جیب خودش نمی ذاشت؟!

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را
هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
.
.
.
هیجان زده نشو پشت خاور نوشته بود

 

عزیزم همه دنیا یه طرف ...
.
.
.
ذوق زده نشو .... تو هم همون طرف !!!

دیگه بهت نمیگم برو به جهنم آخه مگه جهنمی ها چه گناهی کردن که باید موجودی مثل تورو تحمل کنن !!!؟

مرا هر جور خواهی در به در كن
جفایت را از این هم بیشتر كن
بزن با عشق خود آتش به جانم
ولی آتش نشانی را خبر كن

عاشق آن نیست که برای عشقش در سرما آتش روشن کند عاشق آن است که کتش را بدهد به عشقش ، خودش سرما بخورد و 6 تا آمپول بزنه تا دیگه از این غلط ها نکنه

به اندازه ی صداقت پینوکیو و رفاقت تام و جری و هوش پت و مت دوست دارم

جمعه 17/8/1387 - 19:49
بیوگرافی و تصاویر بازیگران

I am for ever walking upon these shores
Betwixt the sand and the foam
the high tide will erase my footprints
and the wind will blow away the foam
But the sea and the shore will remain
For ever


من برای همیشه بر این سواحل گام خواهم زد،
در میان ماسه و کف.
مد بلند دریا ردپای مرا خواهد زدود،
و باد کف را خواهد سترد.
اما دریا و ساحل برای همیشه
باقی خواهند ماند.

جمعه 17/8/1387 - 19:41
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
Little gear less care .

- Little wealth , little care .

 

- مفهوم این مثل این است که هر چه مال و ثروت انسان کم باشد نگرانی و هراس از دست دادن آن نیز به مراتب کمتر است .

- نظامی می فرماید :

 

هرکه تهی کیسه تر آسوده تر                     کیسه برانند در این رهگذر

جمعه 17/8/1387 - 19:39
محبت و عاطفه

از کجا آغاز کنم؟

خسته ام از این همه آغاز بی پایان

ابتدا چشم هایم را خط خطی می کنم

تا در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار شوم

این زندان جدید چقدر از قفس دنیا بزرگتر است

و من که روزی دریایی حماسه خوان بودم

وقتی وفاداری دست مهربانی را رها کرد

شدم قطره ای دربند و اسیر

شاید مهم نیست

حالا که بیشترین سرود غم است

 رازقی افسانه ای بیش نیست

و قلب شکنی برای زندگی بس است

ولی فردا را چه کنم؟

می دانم . . . شاید . . .

دیگر قافیه های شعر من پشت تلی از رنج گم نخواهند بود

دیگر دلم به اندازه تمام غروبها نمی گیرد

دیگر خبری از مهربانی گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست

آن هنگام ، دوباره چون دریا می شوم

همین دریایی که در قلب هر قطره باران است

اما تو . . . بازهم نیستی

خیال می کردم تا آخر دنیا منتظرت می مانم

ولی عقربه های صبرم به بن بست رسیده اند

و تو بادبادکی را که ته دریا به جلبک ها گیر کرده

بهانه می آوری برای نیامدنت

چگونه عریان ترین حرفهایم را

شبیه هق هق پرنده های پر شکسته یادت بیاورم

من آنقدر طعم تلخ آفتاب های خشمگین را چشیده ام

که محرم ترین آشنای شب شده ام

باور نمی کنی؟

از تیرهای چراغ برق بپرس

که چرا از من خسته اند

و خیابانهای این شهر ، شبها زیر پایم می لرزند

ای کاش من و شب یکی شویم

تن بی جانم در سیاهی اش گم شود

ای کاش بمیرم
جمعه 17/8/1387 - 11:38
محبت و عاطفه

به کی حبس ابد می دهی؟

هنوز ستاره های بی رحم

به رویای نا تمامم چشمک تعارف می کنند

ماه ، غریبانه

فاصله را دید می زند

هیچ آشنایی اشکهایم را ندید

تراکم قطره های خونم جویباری شد
که به هر زمینی رسید خشکید

دیده ام گریان ولی گونه ام کویر

حرفی ندارم

چگونه فراموش کنم

آن روز هنگام غروب

باران ، پنجره اتاق را خیاطی می کرد

هر قطره اش که به شیشه می خورد

قلب زلالش هزار تکه می شد

نگاهم که به دوردست گره می خورد

دلم برای خاطره ای سوخت

که زیر خلوارها غصه مدفون است

آسمان رعدی زد و نعره ای کشید

تو دور شدی و من دور تر

پیچ جاده را که رد کردی

چشم سیاه مستم دیگر تورا ندید
 دلهره ای می دوید درخیابان خیس

سنجاقکی جار زد: آتش گرفتم !!

و بند بند ذهنم  پر شد از
 شاخه خشک پیچک تنهایی

آن روز هرگز برایم شب نشد

چون غروبش سالها طول کشید

بارها بغض کردم

ولی نخواستم خطای این اشکهای منبسط را

گونه های مسیحایی ات به دل بگیرد

بعد از تو

کسی گریه ام را به شانه نگرفت

و روحم به اعماق زمین پر کشید

حالا که زمان آبستن آینده است

و درخت ، با شور و شوقی پوچ
 انتظار آفتابی گرم در دلش یخ زده

ناچار بر سکوی کنار پنجره می نشینم

و غرق در کاغذی که با نام تو سیاه شده

هبوط غربت را به احترام صدا

یک قرن سکوت می کنم

همیشه به یادت هستم

شب هایی که حتی جغد ها هم خوابند

اگر باران می دانست معنی انتظار را
آن روز بی پروا

هرگز بر خیسی  پنجره دامن نمی زد

و هنوز به قنوت گریه نرسیده سلامم نمی داد

ناگاه زمین چشمانم
در منظومه یادت سریع چرخید

دهانم طعم پوچی گرفت

درهای پنجره را تا انتها باز کردم

گیلاسم را پیش کشیدم

و ابر ، به سلامتی این همه تنهایی

شرابی برایم ریخت
جمعه 17/8/1387 - 11:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته