تبیان، دستیار زندگی

آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گزاری

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست *** گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست

كشاورز با شنیدن صدای فریاد بر سر چاه آمد و دید كه چه بلایی بر سر قاطر آمده است. چاه عمیق

بود و قاطر سنگین. او میدانست بیرون آوردن قاطر از گودال اگر ناممكن نباشد بسیار سخت خواهد بود چون قاطر پیر بود و چاه خشك، كشاورز تصمیم گرفت كه حیوان را در همان چاه مدفون كند به این ترتیب دو مشكل را حل می‌كرد: قاطر پیر را از درد و فلاكت نجات می‌داد و چاه خشك را هم پر می‌كرد. بنابراین همسایه‌ها را به كمك طلبید. بیل‌های پر از خاك یكی پس از دیگری بر سر قاطر ریخته می‌شد. قاطر كه از این مساله بسیار وحشت‌زده و عصبانی بود ناگهان فكری به ذهنش رسید. هر بار كه آنها یك بیل خاك بر سرش می‌ریختند، خود را تكانی می داد و برمی‌خواست. اگر چه كاملا خسته و كثیف شده بود، اما زنده بود و با بالا آمدن خاك در چاه، او هم بالا ‌آمد و از میان جمعیت به راه افتاد.

در تبدیل تهدید به فرصت گاه از ضعیف‌ترین موجودات نیز می‌توان الهام گرفت

این یك روزه را زندگی كن نمی توانیم گذشته راتغییر دهیم، تنها باید خاطرات شیرین را به یاد سپرد، ولغزش های گذشته راتوشه راه خود سازیم. نمی توانیم آینده راپیش بینی کنیم. تنها باید امیدوار باشیم وخواهان بهترین وهرآنچه نیکوست، وباورکنیم که چنین خواهد شد. می توان روزی را زندگی کرد، دم راغنیمت شمریم، وهمواره درجستجو,تابهترونیکوترباشیم

در زمان قدیم، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای اینکه عکس­العمل مردم را ببیند، خودش را جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی ­تفاوت از کنار تخته سنگ می ­گذشتند.

 بی عرضه ای است ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط راه بر نمی داشت.

نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد.

ناگهان کیسه ­ای را دید که وسط جاده و زیرتخته سنگ قرار داده شده بود. کیسه را باز کرد و داخل آن سکه­ های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.

پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: «هر سد و مانعی می­تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد.»

در روزگاری دور دو مرد دانشمند در یك شهر زندگی می كردند كه یكدیگر را قبول نداشتند . یكی از آنها منكر خدا بود و دیگری مومن به خدا . روزی آن دو یكدیگر را در بازار ملاقات كردند و در جمع پیروان خود در خصوص وجود و عدم وجود خدا به بحث و گفتگو پرداختند و پس از ساعتها گفتگو از یكدیگر جدا شدند . همین شب مرد معتقد به خانه رفت و كتابهای مقدس خود را به آتش كشید زیرا او كافر شده بود و مردی كه منكر وجود خدا بود به معبد رفت و با ناله و زاری از خداوند خواست تا عصیان گذشته او را ببخشاید !

به نام خدایی که در همین نزدیکیســـــــــــــــــت ! به نام او که زندگــی از او رنگ میگیــــــــــــــــــــرد !

سلام خدمت تمامی دوستان تبیانی عزیزم....خوبین عزیزانم؟؟

لازم دونستم از تک تک دوستانم که لطف کردن با نظراتشون این بنده حقیر رو شرمنده و خوشحال کردن تشکر کنم.از آخرین مطلبم که فکر کنم چیزی حدود شاید یکسال میگذره دقیقا این تاریخ بود دوشنبه 26/6/1386-14:19 نمایشگاه قرآن پارسال بود..البته قبل اون هم هرزگاهی مطلب ثبت میکردم نه مثل الان....وقتی اودم توی این قسمت یهو یاد اون اولا افتادم گفتم بذار فکر کنم که دوباره برای اولین باره اودم تبیان بازم شروع کنم...تا به امروز ...

دوست خوبم ویران عزیز که همیشه با نظرات گرمشون منو شرمنده میکنن از لطفت ممنونم....

 برزخ عزیز از اینکه همیشه به مطالبم لطف داری ممنونم....امیدوارم همیشه فعال باشی

نگار عزیز دوست خوبم حتما اددت میکنم...

saberiuon  عزیز از نظر لطفت ممنونم......

paiesan عزیز از اینکه به مطالبم سر میزنی و همیشه منتظر مطالب بعدی من هستی ممنونم....

مامان-بزرگ از لطف شماهم ممنونم منتظر مطالبت هستم

shabaviz2004 عزیزم از اینکه بازم اینجا میبینمت خوشحالم و از همه مهمتر این حس خوبه که دوستای قدیمم رو دوباره دارم پیدا میکنم....

ardeshir_paterr  عزیز ممنونم که به مطالب سر میزنی و امیدوارم که مطلب جدید از مشا ببینم....

ahmadchalepey عزیز از نظر لطفت ممنونم...

meymanat عزیزم نمیدونی وقتی آیدیتو دیدیم چقدر خوشحال شدم.....منتظر مطالبت هستم عزیزم

khaniran ممنونم که به من هم سر میزنی....

mostafa2_gh  عزیز از اینکه لطف داری ممنونم..دوست همیشه فعالم امیدوارم همیشه در زندگی شخصیت هم انقدر فعال باشی.....

nataly عزیز ممنونم که همیشه به مطالبم لطف داری و به من سر میزنی

samaisfahan4 عزیز اره خب بعضی چیزا سخته دیگه ممنونم که به منم سر میزنی

cakavak123 عزیز تو هم دوست همیشه فعالی هستی امیدوارم در همه حال فعال باشی....

elmira91 عزیز ممنونم از شعر زیبایی که برام نوشته بودی....

hashtarod عزیز ممنونم شما لطف دارین ما هم ملتمس دعا هستیم....

arefe60 عزیز ممنونم از اینکه وقت گذاشتی و من رو هم یاد کردی....

الهام عزیز به وبت سر زدم خیلی زیبا بود ولی ببخشید که نظر ندادم حتما این سری بهت نظر میدم ولی در کل عالی بودن

aminalfa  عزیز از این نوشتت خیلی خوشم اومد " اگه شکست پل پیروزی نبود الان هیچ مخترعی وجود نداشت." دقیقا همینطور هست که شما گفتی...ممنونم از نظر لطفت....

abuolfazlshahbazi عزیز از لطف شما هم نسبت به مطالبم ممنونم

ali_ 110 عزیز دوست همیشه همراه که وقتی مطالبشو میبینم احسنت میگم...راستی از اینکه تو از بین بچه ها انخاب شدی خیلی خوشحال شدم و بهت تبریک میگم....البته دوستای دیگه هم استحقاقشو داشتن ولی خب حالا دیگه دیگه....

Baghche22 عزیز از لطفت مممنونم اره پیشیه خیلی نازه...

yas1990 عزیز نوشته ای که از اقا امیرالمونین نوشتی بسیار زیبا و خواندنی ممنونم که زحمت کشیدی .....

حس غریب عزیز از اینکه لطف داری و به مطالبم سر میزنی ممنونم.....دقیقا باهات موافقم منم امیدوارم همیشه بتونم دنبال چای با کیفیت باشم تا فنجان گران قیمت...

soniyaR عزیز از نظر لطفی که داشتی ممنونم بالاخره باید به سنتها احترام گذاشت و روز 29 بهمن رو همیشه زنده و پایدار نگه داشت...دقیقا با تمامی حرفات موافقم....

statisticumz عزیز ممنونم از نظر لطفت....

gholami عزیزممنونم که با حوصله به مطالبم سر زدی و مطالعشون کردی.....

moslemmusic عزیز من اومدم توی مطالبت ولی نظر سنجی ندیدم...ولی حتما بازم سر میزنم....

عروس عزیزم نفس من از اینکه به مطالبم سر میزنی ممنونم امیدوارم تو هم مثل اولا به جمع ما برگردی دوستت دارم....

mikel عزیز ممنونم که به مطالبم سر میزنی

goleyakh956 عزیز خواهش میکنم وظیفمه که مطلب ثبت کنم که دوستام از اونا استفاده کنم...

2Esteghlal2 عزیز ممنونم که تو دوست خوبم به مطالبم سر زدی من به مطالب شما دوست عزیز سر زدم ولی ببخشید که سعادت نداشتم نظر بدم

منتظران مهدی عزیز از نظر لطفت ممنونم...خواهش میکنم و از اینکه میبینم تو دوست خوبم اینجوری به مطالبم و همینطور این تصاویر توجه میکنی خیلی خوشحالم....

هانی هنیّه عزیز از اینکه راهنماییم میکنی ممنونم واقعا نظراتت عالی بودن...همیشه سعی میکنم حرفات رو سرلوحه کارام قرار بدم...

از تمامی دوستانم از همتون تشکر میکنم اگر کسی رو از قلم انداختم به بزرگی خودش ببخشیه....امیدوارم هرجا که هستین موفق و پیروز و سالم و سرحال باشید تا وقتی میام اینجا و مطالبتون رو میبینم احساس کنم که هنوزم تبیان همون تبیان 5 سال پیشه ...آرزو میکنم دوستای قدیمیمو دوباره اینجا ببینم دلم براشون خیلی تنگ شده ....البته الان هم دوستای جدید پیدا کردم که امیدوارم بتونم دوست خوبی براتون باشم...موفق و  موید باشید در پناه حق

ارادتمند شما : خانوم گل

اگه خدا بردت لبه پرتگاه نترس .چون وقتی داری می افتی یا می گیردت یا پرواز یادت میده .

                              ای غم نکند تو هم خدایی

هم كه چنین ارزشی داشته باشد باعث اشك ریختن تو نمی شود.