• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 555
تعداد نظرات : 683
زمان آخرین مطلب : 3240روز قبل
دانستنی های علمی

 اَللـّهُمَّ عَجـِّلْ لـِوَلـِیّکَ الـْفـَرَجَ

شنبه 26/5/1387 - 12:16
دانستنی های علمی

استاد محمد جواد كاشانی ادام الله ایام عزه نقل فرمودند استاد ما میفرمودند كه شخصی ازعلماء اهل ادب بود در بازار تهران كه به طلاب شرح نظام درس داد و نامش سید محمد قصیر بود و غیر از آن كتاب تدریسی نمی نمود .

روزی در درس ایشان بودم دیدم كه خیلی از افرادی كه در درس او حاضر میشوند بچه های نابالغی هستند و من در بین درس دیدم كه یكی از بچه ها دراز كشیده و خوابیده بدرس استاد گوش میدهد ، پس از درس ، من باستاد عرض كردم كه چرا این بچه اینگونه رفتار میكند و بی احترامی بشما روا میدارد ولی شما در مقابل چیزی نمیگوئید ؟ فرمودند من تنها كاری كه میكنم اسم اینگونه افراد را یادداشت مینمایم و تاكنون اسم بعضی را نوشته ام و همه آنها جوانمرگ شده اند و اسم این یكی را هم مینویسم ، آن شخص فرمود من از درس استاد رفتم و پس از مدتی برگشتم آن بچه را ندیدم ازاستاد پرسیدم فرمودند او نیز جوانمرگ شد .

شنبه 19/5/1387 - 12:46
شعر و قطعات ادبی

در حضور خارها هم می شود یك یاس بود
در هیاهوی مترسك ها پر ازاحساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها
شیشه های مات یك متروكه را الماس بود

پنج شنبه 17/5/1387 - 10:42
محبت و عاطفه

خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمیده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا

باهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

 

پنج شنبه 17/5/1387 - 10:41
محبت و عاطفه

چهارشنبه 16/5/1387 - 12:18
دنیای گیاهان و حیوانات
چهارشنبه 16/5/1387 - 12:5
شعر و قطعات ادبی

خط می کشید روی تمام سؤال ها

 

تعریف ها؛معادله ها؛احتمال ها

 

خط زد به روی شاید و اما و هر چه بود

 

خط زدبه روی قاعده ها و مثال ها

 

خطی دگر کشیدبه«قانون خویشتن»

 

قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

 

ازخودکشیددست و به خودنیزخط کشید

 

یعنی به روی دفترخط ها و خال ها

 

خط ها به هم رسیده و یک جمله ساختند

 

با عشق ممکن است تمام محال ها

 

چهارشنبه 16/5/1387 - 12:1
دانستنی های علمی

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد.


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

 

چهارشنبه 16/5/1387 - 12:1
شعر و قطعات ادبی

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
لحظه های کاغذی را ، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری
آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته ، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری
صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری
عصر جدول های خالی ، پارکهای این حوالی
پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را ، روی هم سنجاق کردم :
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

قیصر امین پور

 

دوشنبه 14/5/1387 - 18:25
شعر و قطعات ادبی

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما

 

همیشه منتظریم وکسی نمی آید

  

صفای گمشده آیا

 بر این زمین تهی مانده باز می گردد؟
يکشنبه 13/5/1387 - 15:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته