• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2590
تعداد نظرات : 2639
زمان آخرین مطلب : 1616روز قبل
مهدویت

از چهارراه که میگذرم عطر نرگس ها مستم میکند.
گاهی فکر میکنم کاش بودی و دسته ای از آن را به تو هدیه میکردم.
پیش خودم نذر میکنم که روز آمدنت همه ی جاده هایی که از آن میگذری پر از نرگس کنم.

پیش خودم نذر میکنم روز آمدنت همه ی جاده ها را با اشک چشم هایم آب پاشی کنم.
روز آمدنت...روز آمدنت....؟؟؟
فقط میدانم جمعه ای ست که روزی در تقویم ها سبزترین روز سال خواهد بود.
چشم هایم را روی هم میگذارم و به ذوالجناح سفیدت فکر میکنم،
به ذوالفقار حیدری و شال سبز بنی هاشمت!!
به سجده های طولانی و مظلومیتی که قرن ها از آن میگذرد.
به سهم خودم در این غربت...
به راه های نرفته ای که به تو ختم میشد و هیچ وقت قدمی در آن نگذاشتم.
من به تو فکر میکنم.
چه خوب است که به فکر من می آیی...چه خوب است که گاهی اجازه می دهی به تو بیندیشم.
چه خوب است که هنوز قلبم با نفس تو به ضربه در می آید
چه خوب است که تو مولایی و من بنده ی تو....؟
من چقدر سرشارم....

جمعه 26/11/1397 - 16:54
مهدویت

هر چند که ما را نوشتند از گداها

 
اصلاً نمی آید گدا بودن به ماها

 
 

 
ما روسیاهان ارزش خاصی نداریم

 
ماها کجا و نوکری دلرباها؟!

 
 

 
ما هر چه قدر اصرار کردیم او نیامد

 
اصلاً چه شد «آقا بیا آقا بیا» ها؟!

 
 

 
ماها که هیچ ... این خوب ها در انتظارند

 
کی می رسد روز وصال آشناها؟!

 
 

 
از دوریش بدجور حال ما خراب است

 
رونق گرفته باز هم دارالشفاها

 
 

 
من که بدم پس دیدنش روزی من نیست

 
ای خوش به حال خوب ها ... حاجت رواها

 
 

 
باشد درست ... آقای ما خیلی کریم است

 
امّا دگر تا کی گنه؟ تا کی خطاها؟

 
 

 
طبق احادیث رسیده ... ناظر ماست

 
بد نیست پیشش ذرّه ای شرم و حیاها

 


از بس که بر اعمال بد اصرار داریم

رنگی ندارد پیش او دیگر حناها!

 
                        

یک راه حل باقی است آن هم نام زهراست

 
نامی که باشد از تبار کیمیاها

 


 

" محمد فردوسی "

جمعه 19/11/1397 - 10:19
مهدویت

صحبت امروز و دیـروز نیست؛

صحبت یک عمر انتـظـــــــار است                                      

که هفته های ما ین گونه پریشان شده اند،

ما 

از همان وقت که درِ گوشمان آرام، اذان زمزمه کردند و اقامه،

آموختیـم زمیـن خدا هیچ وقت خالی از حجت نیست

 و

گرفـــتـارت شدیم

حالا هم هر وقت نام تـو می آید؛ تمام قد می ایستیـم

دلتـنگ بشویم سر روی شانه های دعـای فرج می گذاریم

و وقت تنــهایی

پرتو نگــاهـت را که حفره های روحـمان را گرم می کند

خوب حس می کنیم

مـا

پشت این میله های انتـظــــــار، تاریـک، خستـه و چشــم به راه مانده ایم؛

خورشیــد را کنار بزن ...

جمعه 12/11/1397 - 15:58
مهدویت

چه تکلیف سنگینی است

بلا تکلیفی

وقتی که نمیدانم

منتظرت ماندم

یا فقط خودم را

به انتظار زده ام آقا ..... 

جمعه 5/11/1397 - 16:6
مهدویت

تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می‌گردم

تو ای پیدا و نا پیدا به دنبال تو می‌گردم

رها از عالم خاکی به دور از هر چه ناپاکی

و همچون عاشقی شیدا به دنبال تو می‌گردم

من آن مجنون صحرا گرد تنها در بیابانم

که حتی در بیابان‌ها به دنبال تو می‌گردم

تو را می‌جویم‌ای زیباترین گلواژه هستی

تو ای عالم‌ترین معنا به دنبال تو می‌گردم

تو را در قلب انسان‌های عاشق پیشه معصوم

و در هرجای این دنیا به دنبال تو می‌گردم

و هر جایی که ردی از قدم‌های تو می‌بینم

سری هم می‌زنم آن جا به دنبال تو می‌گردم

و گاهی هم خودم را بی‌سبب گم‌ می‌کنم آقا

ز بس پی‌در پی از هرجا به دنبال تو می‌گردم

شاعر: کربلایی حسنی

جمعه 28/10/1397 - 13:11
مهدویت


دردهای زیادی است که به آنها وعده داده ام با آمدنت علاج می شود.

جمعه ها دم غروب وقتی آسمان از اندوه نیامدنت

دوباره مثل صدها سال دیگری که خون گریسته است

 اشک سرخ می بارد به خود می گویم :
" آقایم باز هم نیامد....." 
درست جمعه ها ،

 وقتی قلبم و قلب همه از تنگی فراغت مثل لاله ای

که زیر پا لگد شود چروکیده و رنجیده می شود

با خود می گویم ایت درد عاقبت مرا خواهد کشت ، و بعد به خود نهیب می زنم که
** او خواهد آمد **

جمعه 21/10/1397 - 16:11
مهدویت

تو همچو بوی محبت زپشت پنجره ها

درون ذهن شقایق خطور خواهی كرد

نگاه شوق وامیدم به آن دم صبحی است

كه خاك را به قدومت چو طور خواهی كرد

جمعه 14/10/1397 - 16:1
مهدویت

  تا کی ....؟

هر جمعه به انتظار بودن تا کی؟

                                دلتنگی و شعر سرودن تا کی؟

ای منجی ما بیا ز پشت پرده....

                               این غربت جمعه ها شمردن تا کی؟

                                            شعر از:حمید رضا علیپور

جمعه 7/10/1397 - 11:17
مهدویت

 

حیف او که امام ما شده است

 

آبروبخش نام ما شده است

حیف آن نام کیمیایی که

وقت غم ها کلام ما شده است

بانی اشک های جمعه او

لقمه های حرام ما شده است

خون به قلب سفید او کردن

عادت صبح و شام ما شده است

علت واقعی غیبت او

گنه خاص و عام ما شده است

اینقدر لاف خدمتش نزنیم

لایق او کدام ما شده است؟

ماکجا و غلام او گشتن

کفتر پشت بام او گشتن...

"محمد حسین رحیمیان "

جمعه 30/9/1397 - 18:12
تبریک و تسلیت

چه عیدی ست یلدا 

نه حیوانی گردن زده می شود و نه انسانی در ایینی به خاک می افتد 

همچون نوروز 

همتایش فقط مهربانی است 

شادی با هم بودن و انسانیت را ستودن

یلدایتان مبارک

جمعه 30/9/1397 - 17:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته