• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 258
تعداد نظرات : 1680
زمان آخرین مطلب : 4671روز قبل
شعر و قطعات ادبی

روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش


پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش


از یاد بردن غم عالم میسر است


اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش


گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری


کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش


چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است


در شور نیز ناله ما می رسد به گوش


آتش بزن به سینه آتش گرفته ام


آتش گرفته را مگر آتش کند خموش


 

يکشنبه 8/10/1387 - 1:14
شعر و قطعات ادبی

  از باغ می‌برند چراغانی‌ات كنند


      تا كاج جشنهای زمستانی‌ات كنند


      پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»


      تنها به این بهانه كه بارانی‌ات كنند


      یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند


      این بار می‌برند كه زندانی‌ات كنند


      ای گل گمان مكن به شب جشن می‌روی


      شاید به خاك مرده‌ای ارزانی‌ات كنند


      یك نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست


      از نقطه‌ای بترس كه شیطانی‌ات كنند


      آب طلب نكرده همیشه مراد نیست


      گاهی بهانه‌ای است كه قربانی‌ات كنند


      «فاضل نظری»

چهارشنبه 4/10/1387 - 18:31
شعر و قطعات ادبی

این طرف مشتی صدف آنجا كمی گل ریخته


موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته


بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست


بعد از این در جام دریا ماه كامل ریخته


مرگ حق دارد كه از من روی برگردانده است


زندگی در كام من زهر هلاهل ریخته


هر چه دام افكندم، آهوها گریزان‌تر شدند


حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته


هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست


هر كجا پا می‌گذارم دامنی دل ریخته


زاهدی با كوزه‌ای خالی ز دریا بازگشت


گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!

 

«فاضل نظری»

سه شنبه 3/10/1387 - 13:27
شعر و قطعات ادبی

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند


آری! اگر بسیار اگر كم فرق دارند


شادم تصور می‌كنی وقتی ندانی


لبخندهای شادی و غم فرق دارند


برعكس می‌گردم طواف خانه‌ات را


دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند


من با یقین كافر، جهان با شك مسلمان


با این حساب اهل جهنم فرق دارند


بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن


پروانه‌های مرده با هم فرق دارند


 

دوشنبه 2/10/1387 - 12:19
شعر و قطعات ادبی


ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند

 

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

 

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

 

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

 

احساس پاکت را همه تکفیر کردند

 

محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

 

هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند

 

در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند

 

زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد

 

مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند

 

يکشنبه 1/10/1387 - 15:45
محبت و عاطفه

خاک هم مثل خود من بیتاب،او هم منتظر است.

پنجره سهم عجیبی دارد.گره خورده به دل ابر غریبی دارد.

من وخاک تنهایی، تازه حال گل نرگس شده ایم.

خاک با بغض،گلو تر کرده.چشم من بارانی،دل من بی تاب است.

من راه ندارم به دل پنجره ها،تا بدانم چه گذشت بر سرشان،

جمعه ها پنجره ها،تپش قلب بلندی دارند،حیف دست پایین و دلم آن بالا،

کاش این روح درآید از جسم و به پرواز درآید زیرا،

دل من بی تاب است،دل من تشنه ی یک قطره نگاه.

جمعه ها دلگیرم...

خاک هم میداند...

جمعه 15/9/1387 - 0:45
شعر و قطعات ادبی

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست


آه بی تاب شـدن عادت كم حوصـله هاست



مثل عكـس رخ مهتاب كه افتاده در آب


در دلـم هستی و بین من و تو فاصله هاست



آسـمان با قفـس تنگ چـه فرقـی دارد


بال وقتـی قفـس پر زدن چلچلـه هاست



بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریـختن است


مثل شـهری كه به روی گسل زلزله هاست



باز می پرسـمت از مسئله دوری و عشق


و سكوت تو جواب هـمه مسـئله هاست

 

دوشنبه 11/9/1387 - 1:13
شعر و قطعات ادبی

در زد کسی از سمت خیابان ، تونبودی

 

برخواستم از خواب هراسان ، تونبودی

 

در هشتی تاریک صدایی به زمین خورد

 

مانند ترک خوردن انسان ، تونبودی

 

پاشویه پر از برگ شد و ماه فرو رفت

 

در شاخه ی تاریک درختان ، تونبودی

 

ای قصه ی شرقی! ندمیدی و شبم ماند

 

در این شب تاریک و هراسان ، تو نبودی

 

ای رایحه ی سوره ی یوسف ، نوزیدی

 

ای عطر غزل های سلیمان ، تونبودی

 

ای عشق من ای غنچه ی نارس ، نشکفتی

 

ای روح من ای نیمه ی پنهان ، تو نبودی

 

 
سه شنبه 5/9/1387 - 12:49
محبت و عاطفه

عشق یعنی پاك ماندن در فساد

 

 آب ماندن در دمای انجماد

 

 در حقیقت عشق یعنی سادگی

 

در كمال برتری افتادگی

 
سه شنبه 21/8/1387 - 12:46
شعر و قطعات ادبی

در انتظارت ای صنم دیوانه ام، دیوانه ام

 

مست از شرابت می شوم پر كن تو این پیمانه ام

 

بازآ  ز كعبه یك شبی، آدینه را آیینه كن

 

شمعی، گلی، بیدل شوم در وصل تو پروانه ام

 

دردی ز هجرانت كشم، با یاد درمانت خوشم

 

هم چون مسیحا زنده كن، دستی بزن برشانه ام

 

جایی ندارم سر زنم، بالی نمانده پر زنم

 

چشمان بر در  مانده ام دیگر بیا در خانه ام

 

ای صبح بیداری ما، اكسیر هوشیاری ما

 

مست از شرابت می شوم ای ساغر میخانه ام

...
پنج شنبه 16/8/1387 - 14:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته