• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 258
تعداد نظرات : 1680
زمان آخرین مطلب : 4665روز قبل
دعا و زیارت
اللّهم صلّ علي محمّد وآل محمّد

از نسل ابراهيم بت شكن، از سلاله پاكان، از دامن «آمنه» عفيف ، ازمكه معظمه ، از خانه خدا...
از ديار يار، و كوي وحي مي آيد ، از سوي خدا ، بادروازه هايي از علم و عرفان ، و مرجان هايي از آيه و سنت.
مي آيد ، تا درد«جهل» را با داروي «حكمت» درمان كند
تا خفتگان را بيدار كند
تا بندگان«دنيا» را ، سروران «آخرت» نمايد
تا بيماري شرك را با پيام توحيد ، شفابخشد
تا مردم را از«ستم اديان» تحريف شده ، به «عدل اسلام» بكشانند
تا از«اطاعت مخلوق» به «طاعت خالق» دعوت كند
تا بذر «فضيلت» را در«مزرعه جان» هابكارد
آري آو مي آيد...
 
جمعه 17/1/1386 - 0:29
محبت و عاطفه
و گنجشك روي بلند ترين درخت دنيا نشسته و چشم به آدميان دوخته بود عده اي را خوشبخت ديد و عده‌اي را بدبخت ، جمعي غرق در ثروت و جمعي دگر در فقر و تنگدستي ، دسته اي در سلامت و دسته اي به بيماري و ... هزاران گروه كه هر يك
را حالي بود .
خدا گفت : به چه مي نگري ؟
گنجشك گفت : به احوال آفريده هايت .
خدا گفت : چه ميبيني ؟
گنجشك گفت : در عجبم ، از عدل و احسان تو به دور است كه عده اي بدين سان و عده اي ...
خدا گفت : آيا پاسخي بر شگفتيت مي يابي ؟
گنجشك گفت : تنها بر اين باورم كه در حق آفريده هايت ظلم نخواهي كرد .خدا گفت : تندرستان را آفريدم تا به بيماران بنگرند و مرا براي سلامتي خودسپاس گويند و بيماران را تا نظر بر تندرستان انداخته با شكيبايي به درگاهم دعا كنند كه سلامت نصيبشان گردانم .
توانگران را آفريدم تا به تهيدستان بنگرند و مرا به واسطه توانگرييشان شكر كنند و به فراموشي نسپارند تهيدستان را ... و تهيدستان را كه چشم به توانگران دوخته و مرا در رفع تنگ دستيشان بخوانند .و اين همه را آفريدم تا در خوشحالي و بدحالي ، در سلامت و بيماري و در هر حال بيازمايمشان
هر كه را به واسطه آنچه مي‌كند سوال خواهم كرد
چهارشنبه 15/1/1386 - 12:35
محبت و عاطفه
 

شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت

گفت اي عاشق ديوانه فراموش شوي

سوخت پروانه ولي خوب جوابش را داد

گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي

سه شنبه 14/1/1386 - 0:31
محبت و عاطفه
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست... اما حيف اين تازه اول يک زندگيست... زندگي چيزيست شبيه يک حباب.. عشق آباديه زيبايي در سراب... فاصله با آرزو هاي ما چه کرد... کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد!
شنبه 11/1/1386 - 0:56
شعر و قطعات ادبی
هر نفس می رسد از سينه ام اين ناله به گوش
كه در اين خانه دلی هست به هيچش مفروش !
چون به هيچش نفروشم ؟ كه به هيچش نخرند
هركه بار غم ياری نكشيده ست به دوش
سه شنبه 7/1/1386 - 0:51
شعر و قطعات ادبی
عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود
جوينده عشق بي عدد خواهد بود
فردا كه قيامت آشكارا گردد
هر دل كه نه عاشق است رد خواهد بود.
يکشنبه 5/1/1386 - 11:46
محبت و عاطفه
نهال كوچك باغچه نشاني بهار را از گنجشكان بازيگوش مي گيرد .
آنها سري تكان مي دهند و مي روند . نهال كوچك به شاخه هايش مي نگرد .
يك جوانه اي كوچك سبز روي آنهاست . نهال ، لبخندي مي زند او نشاني
بهار را پيدا كرده است . بهار همه جا هست ، حتي در باغچه ي كوچك خانه!!!
شنبه 4/1/1386 - 0:20
شعر و قطعات ادبی
رسيد مژده که آمد بـهار و سـبزه دميد
وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
صـفير مرغ برآمد بط شراب کـجاسـت
فـغان فـتاد به بلبل نقاب گل که کشيد
ز ميوه‌هاي بهـشـتي چـه ذوق دريابد
هر آن که سيب زنـخدان شاهدي نـگزيد
مـکـن ز غصه شکايت که در طريق طلب
بـه راحتي نرسيد آن که زحمتي نکشيد
ز روي ساقي مه وش گلي بـچين امروز
کـه گرد عارض بستان خط بنفشـه دميد
چـنان کرشمـه ساقي دلم ز دست ببرد
که با کسي دگرم نيست برگ گفت و شنيد
من اين مرقع رنگين چو گل بخواهم سوخت
کـه پير باده فروشش به جرعه‌اي نـخريد
بـهار مي‌گذرد دادگـسـترا درياب
کـه رفت موسم و حافظ هنوز مي‌نچشيد
چهارشنبه 1/1/1386 - 1:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته