• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 32
تعداد نظرات : 129
زمان آخرین مطلب : 4741روز قبل
دعا و زیارت
 سالها پیش (در حدود ده سال پیش كه ما تازه به قلهك آمده بودیم ) در آخرین سفری كه مرحوم ابوی ما به تهران تشریف آورده بودند آقای فلسفی آمده بود و از ایشان دیدن كرده بود و ما هم می خواستیم به بازدید آقای فلسفی برویم . با مرحوم ابوی آمده بودیم سر خیابان دولت و منتظر تاكسی بودیم . بعد از مدتی یك ماشین شخصی ایستاد. راننده گفت : كجا می روید من شما را می رسانم . ما هم سوار شدیم . بعد خودش شروع كرد به صحبت كردن راجع به این كه من چرا شما را سوار كردم . او كه ما را نمی شناخت گفت : من به شما آقایان خیلی ارادت دارم و علاقه مند هستم و اصلا من زنده شده به دست یكی از شما هستم . من و پدرم اختلاف داشتیم . اختلافمان آنقدر شدید شد كه به دشمنی شدید منجر شد به گونه ای كه تصمیم گرفتم پدرم را بكشم . در همان اوقاتی كه تصمیم قطعی شده بود و دنبال فرصتی بودم یك روز در خیابان حركت می كردم كه صدایی از بلندگو به گوشم رسید. نمی دانم چه شد مثل این كه این صدا من را به سوی خود كشاند. با این كه كار داشتم گفتم ببینم این كیست كه حرف می زند. رفتم دیدم سیدی بالای منبر مشغول صحبت است . نشستم و چون عجله داشتم به حالت نیم خیز نشستم كه دو سه كلمه گوش كنم و بروم . دیدم راجع به روابط و حقوق پدر و فرزند صحبت می كند. خیلی برایم گرم و دلنشین بود. گوش كردم گویی اصلا این سید از ماجرای من و پدرم خبر دارد و تمام جزئیات ماجرای من را طرح می كند. مجموع وظایف پدر نسبت به فرزند و فرزند نسبت به پدر را بیان كرد و من سرگذشت خودم را در حرفهای او یافتم . تا آخر نشستم . آنچنان مجذوب شدم كه وقتی از منبر پایین آمد دنبال او را گرفتم و هر جا كه منبر می رفت به دنبالش می رفتم . به همین دلیل از تمام آن تصمیمها منصرف شدم و با پدرم هم رفیق شدیم . و حالا من می بینم كه اصلا زنده شده این آدم هستم . (ایشان مرحوم آقاسید مهدی قوام بوده خدا رحمتش كند).   

                     (آشنایی با قرآن ج 12 استاد شهید مرتضی مطهری

 
 
جمعه 23/1/1387 - 6:4
دعا و زیارت
شخصی در حین خواندن نماز میت، به هنگام سجده، ناگهان سرش به لبه تابوت می خورد پیشانیش می شكند و خون پیشانی او به كفن مرده غسل داده شده می خورد و آنرا نجس می كند. حالا این سوال پیش می آید كه آیا باید مرده را دوباره غسل داد یا باید كفنش را عوض كرد یا چاره دیگری اندیشید؟


جواب: نماز میت سجده ندارد
شنبه 15/10/1386 - 7:1
مصاحبه و گفتگو
 

 پدیدآورنده: علیرضا وزیری

چشم‏انداز

آنچه از این پس با عنوان «روان‏شناسی موفقیت در نویسندگی» ارائه می‏شود، روشهای کاربردی برای نویسنده شدن است. معیارهای روان‏شناختیِ موفقیت در به کارگیری این روشها را به همراه این مباحث مطرح می‏کنیم. در این سلسله مقالات می‏کوشیم مطالب تجربه شده و قابل اجرا در قلمرو نویسندگی را ـ به ویژه برای مبلّغان گرامی ـ به زبان ساده عرضه کنیم.

شما خوانندگان هوشمند، به موازات مطالعه این نوشتار، گام به گام با آن همراه می‏شوید و با اجرای توصیه‏ها و تمرینهای مربوط به هر بخش، در وادی نویسندگی پیشرفت می‏کنید.

فروتنانه از شما خوانندگان فرهیخته خواهشمندیم که ما را از موهبت انتقادات سازنده و پیشنهادات ارزنده خود بهره‏مند سازید تا در بهبود کیفی این نوشته از آنها استفاده کنیم.

پرسشِ آغازین؛ پاسخ نوین

آنان که به نویسندگی علاقه‏مندند و در خود ذوق نویسندگی می‏یابند یا ضرورتِ هنر نویسندگی را دریافته‏اند، نخستین پرسشی که در ذهنشان جوانه می‏زند، این است که «برای نویسنده شدن از کجا باید آغاز کنیم؟»؛ «چه کنیم که بتوانیم آنچه را در ذهن و دلِ خود داریم، به رساترین و شیواترین وجه بنویسیم؟»

شاید به شیوه رایج، در پاسخ این پرسش، گفته شود که «برای نویسنده شدن باید از آیین نگارش و روش نوشتن آغاز کنیم». امّا ما بر این باوریم که برای نویسنده شدن و موفقیت در این زمینه باید از «نویسنده» آغاز کنیم؛ یعنی از کسی که می‏خواهد بنویسد. «نوشته» که اثر و معلول نویسنده و بازتابِ اندیشه اوست، در رتبه بعدی قرار دارد. از این رو در آغاز باید از شاخصهای روانیِ لازم برای موفقیت در نویسندگی بحث کنیم.

شبکه معرفتیِ موفقیت‏آمیز

از آنجا که شخصیت آدمی همان اندیشه اوست (ای برادر تو همین اندیشه‏ای)، جدول شخصیت او را شبکه‏ای از اندیشه‏های در هم تنیده، شکل می‏دهد؛ از این رو شبکه معرفتیِ ویژه‏ای لازم است تا آدمی بتواند با بهره‏مندیِ هوشمندانه از آن جدولِ معرفتی، به حلِّ «معّمای موفقیت در نویسندگی» نایل آید.

تاروپودِ «ذهن و دلِ یک نویسنده موفق» از اندیشه‏ها و احساسهای موفقیّت‏آمیزِ او بافته شده است و بافت قلبی و ذهنی او از آفَتِ اُفت‏آورِ ناامیدی مصون است.

«خودارزیابی» در عرصه نویسندگی آنچنان آسان است که از هم‏اکنون می‏توانی پیش‏بینی کنی که آیا در نویسندگی موفّق خواهی شد یا نه؟ به این صورت که ببینی آیا واقعا «فکر می‏کنی در نویسندگی می‏توانی موفق شوی یا نه؟». اگر شناخت، فکر و باورت این باشد که می‏توانی موفق شوی، قطعا این هویّتِ معرفتیِ خود باورانه، تو را به اقدامهای عالی در وادی نویسندگی وادار می‏کند و اقدامهای قاطعانه تو، خود باوری‏ات را به ثمر می‏نشاند؛ یعنی در عرصه نویسندگی می‏درخشی و لذّتِ نوشتن و عزّتِ «زکاتِ علم بخشیدن» را می‏چشی و عشق را بذل و ایثار می‏کنی.

امّا اگر کسی شناخت، فکر و باورش از خودش این باشد که نمی‏تواند در نویسندگی موفّق شود، این هویّت معرفتیِ خود شکنانه، او را به قهقرا می‏برد و اراده هر گونه اقدام سازنده در عرصه نوشتن را از او می‏گیرد و بر اثر این بی‏تحرّکیِ خودانکارانه، شکوفه استعدادهایش به خزان می‏نشیند. چنین فردی با این شبکه معرفتیِ نومیدانه و توان سوزانه هرگز موفق نمی‏شود، مگر آنکه از این خوابِ گران برخیزد و به این ایستایی خودخواسته و خودساخته پایان دهد و تواناییهای خود و دانش موفقیت را بیاموزد و روح امید را بر کالبد فکر و احساس خود بیفشاند.

اگر گویی که بتوانم قدم در نه که بتوانی وگر گویی که نتوانم برو بنشین که نتوانی

پس شرط موفقیت در نویسندگی این است که از ژرفای جان باور کنی که می‏توانی.

خواستن واقعی

«اگر واقعا بخواهی می‏توانی»؛ این معیاری بزرگ و رازی سترگ برای موفقیت در نویسندگی است. اگر واقعا «بخواهی» نویسنده موفقی بشوی قطعا «می‏توانی». راهِ سنجشِ این معنا آسان است.

اگر می‏خواهی خود را بیازمایی و پی ببری به اینکه چه قدر در «خواستن واقعی» جدی هستی و چه قدر «توانستنِ خود» را باور کرده‏ای، ببین در عمل چه می‏کنی؟ آیا «شروع به نوشتن» می‏کنی؟ آیا به «نوشتن» تا موفقیتِ مطلوب ادامه می‏دهی؟ آیا سینه ذهن و دلِ خود را در مقابل هر نوع فکر و احساسِ دلسرد کننده سپر می‏کنی و اندیشه شکست را شکست می‏دهی؟ اگر دیدی چنین است، بدان که «واقعا می‏خواهی» که نویسنده موفقی بشوی و «واقعا باور کرده‏ای که می‏توانی». در این صورت می‏توان گفت که در واقع نویسنده موفقی شده‏ای! چرا که «سالی که نکوست از بهارش پیداست». موفقیت تو همین امروز هم هویداست و تو با هر سطر و با هر روز نوشتن، قلّه‏ای از قلل رفیع و کران ناپیدای پیروزی را فتح می‏کنی.

غلبه بر وسوسه نتوانستن

یکی از ترسهای شایع در میان آدمیان، ترس از ناشناخته‏هاست. آغازِ راهِ قلم زدن در اقلیم نویسندگی، به نوعی قدم زدن در وادی ناشناخته‏ای است که در ذهن و دل بسیاری از انسانها ترسِ وهم‏انگیزی تولید می‏کند. مطالعه تجارب آغاز کار نویسندگان بزرگ نشان می‏دهد که ترسِ مبهمی از قلم و کاغذ و نوشتن داشته‏اند و ندای نتوانستن در وجودشان طنین‏انداز می‏شده، امّا به این «وسوسه نتوانستن» اعتنایی نکرده‏اند و با رفتن به سراغ قلم و کاغذ، «نوشتن» را آغاز کرده‏اند و با کمال تعجّب، فرشته امید در گستره هستی‏شان «ندای توانستن» را در داده، و آنان «شجاعت نوشتن» را در خود جلوه‏گر دیده و متجلّی ساخته‏اند. در نتیجه با اراده‏ای مصمّم و انگیزه‏ای سرشار از ایمان به موفقیت توانسته‏اند از نخستین سدِّ ذهنیِ نفسگیر عبور کنند وبه فراخنای هموار و سبز گسترِ نویسندگی برسند.

شکستن طلسم شروع

همین الان شروع کن. متن ساده‏ای بنویس. موضوع این متنِ متین می‏تواند زیباترین و خیال‏انگیزترین و شادی بخش‏ترین خاطره گذشته تو باشد. آن‏چنان به ژرفای آن خاطره سفر کن که گویی هم‏اکنون دوباره تکرار می‏شود. تو در نوشته‏ات به بازآفرینی آن رویداد زیبا بپرداز و آن را با خلاّقیت اعجازآمیز ذهنی‏ات دوباره تصویر کن.

فعلاً دغدغه درست نویسی، شیوا و رسانویسی هم نداشته باش. «هر چه می‏خواهد دلِ شادت، بنویس.» فقط بنویس برای آنکه نوشته باشی. از خودت توقّعِ نوشتنِ یک متن بی‏عیب و نقص را نداشته باش؛ انتظار نداشته باش که متنی لبریز از آرایه‏های ادبی و پیراسته از نقایص و نواقص دستوری بنویسی. هر طور که فعلاً می‏توانی، بنویس. هر روز این ملاک است. یک سطر، دو سطر، ده سطر، یک صفحه یا بیشتر بنویس؛ مقداری بنویس و در یک فرصت مناسب به یکی از استادان و دوستانِ آشنا به نویسندگی ارائه کن و از او بخواه تا به نقد و بررسی و اصلاح نوشته‏ات بپردازد.

معجزه تشویق

تا آنجا که می‏توانی نوشته خود را به استاد یا دوستی ارائه کن که ضمن نقد عالمانه و منصفانه آن، روحیه شوق‏انگیزی و تشویق در بیان و رفتار و برخورد او موج می‏زند؛ به گونه‏ای که صرف نظر از جایگاه ادبی و علمیِ نوشته تو، همواره به نقاط قوّت و نکات مثبتِ نوشته‏ات تکیه، توجّه و تمرکز کند و برای آن، تو را تحسین و تشویق نماید؛ زیرا به تجربه دریافته‏ایم که تشویق و تحسین برای موفقیت در نویسندگی معجزه می‏کند و رواست اگر آن را شاه کلید موفقیت در نویسندگی بدانیم و بنامیم.

تشویق، بالِ استعدادهای تو را باز می‏کند و تواناییهای نهفته ناآزموده تو را فرا می‏خواند و به محک تجربه می‏کشاند و تو با دیدنِ شکوفه‏های نو شکفته تواناییهای بروز یافته‏ات به وجد می‏آیی و نیروی بیکران درونت را کشف می‏کنی و تواناییهای نو آموخته‏ات را برای صعود بر بامِ سعادت بسیج می‏کنی و از زندگی خود یک شاهکارِ عاشقانه و مقتدرانه می‏سازی.

نقد پذیری، آری؛ ایستایی هرگز!

انسانها به حسب زمینه‏های فرهنگی و تربیتی و حوزه‏های معرفتی و باورهای خود متفاوتند و ویژگیهای شخصیتی منحصر به فردی دارند. از این رو اگر به هر دلیل یا علّتی، کسی که قرار است نوشته تو را نقد و بررسی و اصلاح کند، با تو و نوشته‏ات برخورد منفی و یأس‏آمیز و دلسرد کننده داشت، هرگز از داوری امید شکنانه او نگرانی به خود راه نده و خود را به توقف و ایستایی فرا نخوان، بلکه با حفظ روحیه امیدواری و توکّل به خدا بکوش که از تذکّراتِ اصلاحیِ منصفانه او برای پیشرفت در نویسندگی بهره‏مند شوی و برداشت و برخورد او را به معنای «نتوانستنِ خود» معنا نکن ؛ چرا که توانِ خدادادیِ تو از درونت می‏جوشد و وابسته به قضاوتهای دیگران نیست.

تو می‏توانی مستقل از آرای دیگران به راه روشنِ اندیشمندانه‏ات ادامه دهی و صرفا از نظرهای سازنده و پیش برنده آنان بهره‏مند شوی، بی آنکه از نگرشهای بازدارنده‏شان متأثر و اندوهمند شوی.

تجربه بالندگی در پرتو امید

اگر در آغازِ کار نویسندگی، حتی یک سطر هم نتوانی بنویسی، نباید نا امید شوی. این به این معنا نیست که هیچ وقت نمی‏توانی؛ کدام نویسنده کارآزموده و ماهر و معروفی را سراغ داری که در آغاز نویسندگی‏اش، به خوبیِ امروزش می‏توانسته بنویسد؟ هیچ نویسنده‏ای «مادرزادی» نویسنده به دنیا نیامده است.

البته هر میزان موفقیت در وادی نویسندگی امری نسبی است و هر کس فقط قلّه‏ای از قلل و ساحَتی از وسعت کران ناپیدای نویسندگی را فتح کرده است.

 

 

جمعه 14/10/1386 - 0:20
دعا و زیارت

 

چه روزها كه یك به یك غروب شد، نیامدى چه بُغضها كه در گلو رسوب شد، نیامدى
تمام طول هفته را در انتظار جمعه‏ام دو باره صبح، ظهر، نَه، غروب شد، نیامدى

1. تا آنجا كه پرسیده و پژوهیده‏ایم، نتوانسته‏ایم مدركى معتبر براى مستحب بودنِ رفتن به مسجد مقدس جمكران قم در شب چهارشنبه بیابیم. از این رو، در شبها و روزهاى دیگر هم مى‏توان به این مسجد رفت و دست خالى هم باز نگشت. ناگفته نماند كه دستور امام زمان علیه السلام به حسن بن مُثله جمكرانى، براى ساختن مسجد مقدس جمكران، در یك شب سه شنبه اتفاق افتاده است كه در این شب، حضرت به او فرموده‏اند یك بُز را ـ با نشانه‏هایى كه مى‏گویم ـ از گله جعفر كاشانى مى‏خرى و فردا شب، یعنى شب چهارشنبه، آن را در این مكان ذبح مى‏كنى و گوشت آن را روز چهارشنبه به بیماران انفاق مى‏نمایى. خداوند نیز همه آنان را شفا مى‏دهد.(1) شاید رفتن به مسجد مقدس جمكران در شب چهارشنبه، از مطلبى كه گفته شد، ویژگى پیدا كرده و مشهور ومرسوم شده است؛ كه این نشان دهنده ترجیح عبادت در این شب نیست.

2. برخى مى‏پرسند عبارت «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» كه پس از صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده مى‏شود، آیا در احادیث معصومان: وارد شده و مَنصوص است و یا از چیزهایى است كه علاقه‏مندان و ارادتمندان به آقا امام زمان علیه السلام ، خودشان، پس از صلوات، آن را اضافه كرده‏اند؟ در پاسخ به این پرسش، به حدیث زیر توجه كنید كه امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند: «مَنْ قالَ بَعدَ صَلوةِ الْفَجْرِ و بَعدَ صَلوةِ الظُّهرِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد و اَلِ مُحَمَّد و عَجِّل فَرَجَهُمْ لَمْ یَمُتْ حَتّى یُدْرِكَ الْقَائِمَ مِن اَلِ مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم ؛ هر كس پس از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: «اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم»، از دنیا نمى‏رود مگر آنكه قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را درك مى‏كند.»(2)_____________________________

1. بنگرید: جَنَّة المأوى، حاج میرزا حسین نورى، نوشته شده در بحارالأنوار، علامه محمد باقر مجلسى، ج 53، ص 232.

2. سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمّى، ج 2، ص49.

 

 

 

چهارشنبه 12/10/1386 - 7:17
دعا و زیارت

  هزار ضربه شمشیر به از مرگ در بستر

قال امیر المومنین علیه السلام :

و الذی نفس ابن ابی ابیطالب بیده لالف ضربه بالسیف اهون علی من میته علی الفراش.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

قسم به کسیکه جان فرزند ابیطالب در دست اوست، هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر از مرگ در بستر است.

بحار الانوار، ج97، ص40، حدیث44

 

 

 

سه شنبه 11/10/1386 - 1:39
دعا و زیارت
 

 

 مرگ برتر

قال امیر المومنین علیه السلام :

ان الموت طالب حثیت لایفوته المقیم و لا یعجزه الهارب ان اکرم الموت القتل.

حضرت علی علیه السلام فرمود :

مرگ، با شتاب و تعقیب کننده است((همه را دریابد)) نه ماندگان از دست برهند و نه فراریان او را بازدارند، گرامی ترین مرگ، کشته شدن است.

نهج البلاغه، خطبه123

دوشنبه 10/10/1386 - 23:21
دعا و زیارت
 

 برترین مرگها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

اشرف الموت قتل الشهاده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

شهادت برترین مرگهاست.

بحارالانوار، ج67، ص8، حدیث4

دوشنبه 3/10/1386 - 23:29
دعا و زیارت

«وَإِسْماعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ وَأَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحِینَ»؛

«و اسماعیل و ادریس و ذوالكفل را [به یاد آور] كه همه از صابران بودند و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم؛ چرا كه آنها از صالحان بودند.»

«وَاذْكُرْ إِسْماعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الأَْخْیارِ»؛«و به خاطر آور اسماعیل و الیسع و ذوالكفل را كه همه از نیكان بودند.»

نام ذوالكفل علیه‏السلام

ذوالكفل لقب بوده و در تطبیق آن بر مصداق اختلاف است.

در روایت امام على علیه‏السلام نام دیگر ذوالكفل، یوشع بن نون مى‏باشد ودر روایت امام جواد علیه‏السلام از وى به «عویدیا بن ادریم» تعبیر شده است. علامه مجلسى روایت امام جواد علیه‏السلام را معتبرتر مى‏داند.شاید بتوان بین این دو روایت جمع كرد كه امام جواد علیه‏السلام اسم عبرانى وامام على علیه‏السلام نام عربى ایشان را بیان كرده‏اند.

وجه نامگذارى

وجه تسمیه ایشان را باید در كلام نورانى امام باقر علیه‏السلام جستجو كرد؛ آنجا كه ایشان مى‏فرماید:

«اَنَّهُ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ سُمِّىَ بِهِ لِتَكَفُّلِهِ بِصِیامِ نَهارِهِ وَ قِیامِ لَیْلِهِ وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ فَوَفى بِهِ؛او پیامبر فرستاده‏اى بود كه به ذوالكفل نامگذارى شد؛ به‏خاطر اینكه متكفل روزه روز و قیام شب و سخن حق بود و به آن وفا كرد.»

در روایت امام باقر علیه‏السلام وجه نامگذارى او، تكفل و تعهد به روزه و نماز و راستگویى عنوان شده است؛ چنان‏كه شیخ روزبهان چنین سروده است:

به ناز یونس و یوشع به ذاكر حزقیل به راست گفتن ذوالكفل و حكم ایلیا

پیامبرى ذوالكفل علیه‏السلام

مشهور بین علماء و مورخین این است كه ذوالكفل علیه‏السلام پیامبر بوده است؛ چنان كه اكثر مفسرین از كلمه «رَحْمَتِنا» در آیه شریفه «وَأَدْخَلْناهُمْ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصّالِحِینَ»، نبوت و پیامبرى ایشان رااستفاده كرده‏اند.حضرت عبدالعظیم حسنى نیز نقل مى‏كند كه از امام جواد علیه‏السلام درباره ذوالكفل علیه‏السلام سؤال كردند كه امام در پاسخ

فرمود:

«... ذوالكفل نبى مرسل مى‏باشد.»

رسالت ذوالكفل علیه‏السلام

با توجه به اطلاعات اندك موجود در كتب تاریخى و تفسیرى، ایشان اهل حضرموت مى‏باشد. ذوالكفل علیه‏السلام یكى از انبیاء بنى‏اسرائیل استكه بعد حضرت سلیمان علیه‏السلام به نبوت برگزیده شد.اما نام مكانى كه ذوالكفل علیه‏السلام در آن مبعوث شده، در كتب تاریخى ثبت نشده است.

ایشان بین مردم قضاوت مى‏كرد و هیچ‏گاه خشمگین نمى‏شد، مگر به خاطر خداوند؛ چنان كه نقل كرده‏اند كه روزى ابلیس فردى را بر ذوالكفل علیه‏السلام موكّل كرد كه ایشان را خشمگین و غضبناك كند، اما نتوانست به هدف خود برسد و سرافكنده و ناكام به سوى شیطان بازگشت.در قاموس تورات نیز چنین آمده است: «عویدیا (ذوالكفل علیه‏السلام ) یكى از انبیاء بنى‏اسرائیل مى‏باشد كه در سنه 578 قبل از میلاد مسیح علیه‏السلام مى‏زیسته و گمان مى‏رود كه ایشان هم‏عصر حضرت ارمیا و حزقیل علیهم‏السلام بوده و براى ایشان كتابى بوده است كه از كتب عهد قدیم به شمار مى‏آید.»

سرانجام ذوالكفل علیه‏السلام

طبق قول مشهور قبر او در بابل (عراق) ما بین حِلِّه و بغداد مى‏باشد و محل دفن وى «بَرْمَلاحَه» نام دارد.قبر او نزدیك مسجد نَخیله مى‏باشد و در نزدیكى قبر وى، قبر قاسم، فرزند برومند امام موسى كاظم علیه‏السلام مى‏باشد.

 

يکشنبه 2/10/1386 - 0:14
دعا و زیارت

 

1. بالاترین نیکیها

قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

فوق کل ذی بر بر حتی یقتل فی سبیل الله فاذا قتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر.

رسول خدا(ص) می فرماید :

بالاتر از هر کار خیری، خیر و نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود، و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست.

وسائل الشیعه، ج11، ص10، حدیث

شنبه 1/10/1386 - 23:28
دعا و زیارت

امروز جمعه 30 آذر 1386
مطابق با 9 ذی الحجه 1428 و برابر 19 دسامبر 2007

امام على‏علیه السلام : مِنَ الذُّنُوبِ ذُنُوبٌ لا یُغفَرُ إلّا بِعَرفاتٍ
برخى از گناهان جز در عرفات بخشوده نمى‏شود
دعائم الإسلام ، ج 1 ، ص 294
--------------------------------------------------------------------------------
یادداشت :روز عرفه

--------------------------------------------------------------------------------
حدیث نت،سالنامه نور

جمعه 30/9/1386 - 13:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته