• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 275
زمان آخرین مطلب : 4983روز قبل
محبت و عاطفه

از خود خانه و کاشانه ای ندارم ، اما در عمق آرزوی من این است

که در دل تو خانه ای داشته باشم ، به مساحت یک قلب . . .

سه شنبه 11/3/1389 - 13:42
محبت و عاطفه

اگر شورم سزا باشد 

 اگر دردم دوا باشد

از این بدتر کجا باشد

 که دوست از دوست جدا باشد

پنج شنبه 2/2/1389 - 21:41
شعر و قطعات ادبی
-------------------------

ادمک آخر دنیاست بخند 

آدمک مرگ همین جاست بخنــد
دست خطــی که تو را عـاشق کرد
شوخی کاغــذی ماست بخنــد
آدمک خر نشــوی گریه کنی !
کل دنیا ســراب است بخنــد
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخنـد

 

يکشنبه 29/1/1389 - 21:15
خانواده

خدایا کفر نمی گویم

چه می خواهی تو از جانم

مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو میدانی که انسان بودن و انسان ماندن در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است

خدایا دلم گرفتار غربت شده تو آشنام کن.

سه شنبه 17/1/1389 - 22:36
شعر و قطعات ادبی
مرداب غم رها كن بالی بزن به فردااین انتهای عشق است جاری شدن به دریا
يکشنبه 15/1/1389 - 20:40
شعر و قطعات ادبی

كویر تشنه باران است

من تشنه خوبی

به من محبت كن

كه ابر رحمت اگر در كویر می بارید

به جای خار بیابان بنفشه می رویید

و بوی پونه وحشی به دشت بر می خاست

چرا هراس چرا شك ؟

بیا كه من بی تو

درخت خشك كویرم كه برگ و بارم نیست

امید بارش باران نوبهارم نیست

چهارشنبه 26/12/1388 - 22:42
شعر و قطعات ادبی
درون سینه ام صد آرزو مرد
گل صد آرزو نشکفته پژمرد
دلم بی روی او دریای درد است
همین دریا مرا در خود فرو برد
پنج شنبه 20/12/1388 - 18:43
محبت و عاطفه
من نمی دانم و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان این دانا این پیغمبر
در تکاپوهایش چیزی از معجزه آن سوتر
ره نبرده ست به اعجاز محبت چه دلیلی دارد ؟
چه دلیلی دارد که هنوز
مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند
چه شگفتی هایی پنهان است
من برآنم که درین دنیا
خوب بودن به خدا سهلترین کارست
ونمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است
و همین در مرا سخت می آزارد
يکشنبه 16/12/1388 - 20:52
شعر و قطعات ادبی

  شاید فریادهای بی پاسخ ساقه خشکیده چشمانم برای تو از ساده ترین حرفها هم ساده تر است که بی بهانه ، نگاه خیس پنجره را به مهمانی گلهایم دعوت می کنی.

من به خیال بارانی ام زیر واژه اسمت رسوب کرده ام.

کاش می دانستم تو در بعد کدام اقاقی آبی رنگ مانده ای که ثانیه ها برای سادگی نگاه تو ، با مرگ قرار ملاقات می گذارند.زود باش اگر دیر کنی ، شاید دیگر صبح کسی برای دل من گریه نکند و چشم شفق سرخ نشود.

اگر تو از منطق زنبق هایی که روی باغچه ات طرح زده ام صدای آفتاب را نشنوی ، شاید دیگر شعرهایم بدرقه دستانت نشوند. کمی بهانه را به سپیدی کاغذ سنجاق می کنم، شاید روی تبسم آسمان به اندازه ی همه ستاره ها کمی یاس مهمان ابرها کنی . هنوز در روشنایی مهتاب خنده ای را روی لالایی شبنمها می پاشی و من کوتاهتر از باورهای تو ، میان رویاهایم سوخته ام . بگذار لحظه های نوشته ام در انتها ، متنهای خوبی برای تو باشد. مگر مرز تلاقی نگاهمان نجابت یاسی رنگ چشمهایت نیست و اندیشه هایی که حتی از آسمان هم منطقیترند؟ انگار تو هنوز پروانه ها را با سادگی نگاه می کنی که نمی دانی من نگاهت را پر از پروانه کرده ام. ای کاش می دانستی تو برای من اهورایی ترین ستاره ای.

يکشنبه 1/9/1388 - 19:53
محبت و عاطفه
زندگی در گذر است ........ همچون رودی أرام و روان........... لحظه ها و ثانیه ها درپی هم می گذر ند............. و به تو می گویند ............ برخیز و ببین طراوت عمرت را................... كه مبادا خستگی بشكند بال و پر كبوتر تازه پرت را........ زندگی زیباست ............ و تو می توانی.......... زیبایی این رود روان را با تمام وجودت احساس كنی............. زندگی رویایی است رنگارنگ...................... كه با صدای نوازشگر خود می گوید................... أسمانت أبی ................. لحظه هایت سبز و دلت روشن باد...................
سه شنبه 20/12/1387 - 20:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته