• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 260
تعداد نظرات : 1771
زمان آخرین مطلب : 5062روز قبل
دانستنی های علمی
حکایت جالبی است ، فراموش شدگان، فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند.واقعا آدما چه راحت همدیگر رو فراموش می کنند و خاطرات پاک گذشته چه راحت برای اونها رنگ می بازد و چه راحت ساعات شیرینی رو که با هم دارند به دست فراموشی می سپارند. ای کاش آدمها می دونستند کسی که فراموش شده ، چقدر احساس تنهایی می کنه، فراموش شدن سخت ترین تنبیهی است که آدما می تونند در قبال هم انجام بدن....
پنج شنبه 14/3/1388 - 0:35
دانستنی های علمی

نجار پیری بود که می خواست بازنشسته شود. او به کارفرمایش گفت که می خواهد ساخت خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسر و خانواد اش لذت ببرد.

 

کارفرما از اینکه دید کارگر خودش می خواهد کار را ترک کند،ناراحت شد. او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار، تنها یک خانه دیگر بسازد. نجار پیر قبول کرد اما کاملا مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست. او برای ساختن این خانه،از مصالح بسیار نامرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.

 

وقتی خانه به پایان رسید،کارفرما برای وارسی خانه آمد. او کلید در خانه را به نجار داد و گفت : این خانه متعلق به توست . این هدیه ای است از طرف من به تو!

 

نجار شوکه شده بود مایه تاسف بود اگر می دانست که دارد خانه ای برای خودش می سازد، مسلما به گونه ای دیگر کارش را انجام می داد....

 
چهارشنبه 13/3/1388 - 0:13
محبت و عاطفه
 

روزی تو را چو پروانه بر شانه های خویش عزیز می داشتم .

 

روزی تو را در گوشه چشمانم می نشاندم و راز دل برایت قصه می کردم .

 

روزی دلم به زیر گام هایت بود و بی قرار غبار قدم هایت .

 

اما چه غریب و بی خبر بال پرواز گشودی

 

و دنیای خاطرات مرا نیز همراه خود بردی

 

کاش وقتی بار سفر می بستی،

 

به تکلیف دلی که شیدایت شد،لحظه ای فکر می کردی.

 

اکنون منم و دلی بی تاب که حتی گریه های شبانه هم

 

نمی تواند مرهمی بر این زخم عشق باشد.

 
سه شنبه 12/3/1388 - 0:12
دانستنی های علمی
 

داستانی از پائولوکوئیلو

  

سالها پیش در یکی از مناطق چین باستان ، شاهزاده ای آماده تاجگذاری می شد اما بنا به قانون،باید اول ازدواج می کرد. از آنجا که همسر او ملکه آینده هم می شد،باید دختری را پیدا می کرد که بتواند به طور کامل به او اطمینان کند.بنابراین با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند و دختری را که سزاوار ازدواج با امپراور باشد، انتخاب نماید.

 

دختر خدمتکار قصر نیز عاشق شاهزاده بود و با وجود این که می دانست فقط زیباترین و ثروتمند ترین دختران دربار در آن مجلس حضور دارند، تصمیم گرفت از این فرصت استفاده کرده و دست کم یک بار از نزدیک،شاهزاده را ببیند. سرانجام روز موعود فرا رسید و شاهزاده در میان درباریان ایستاد و شرایط انتخاب همسر خود را اعلام کرد:

 

به هر یک از شما دانه ای می دهم . فردی که بتواند در مدت شش ماه ، زیباترین گل را برای من بیاورد، ملکه آینده چین می شود.

 

دختر،دانه را گرفت و در گلدانی کاشت و از آنجا که مهارت چندانی در باغبانی نداشت، با دقت و بردباری زیادی به خاک گلدان رسید. سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد.او هر چیزی را امتحان کرد. با کشاورزها صحبت کرد،آنان راههای مختلف گلکاری را به او آموختند اما هیچکدام از این راهها،نتیجه نداد.هر روز احساس می کرداز رویایش دورتر شده اما عشقش مانند قبل،زنده بود.

 

سرانجام ،شش ماه گذشت و هیچ گلی در گلدانش سبز نشد.با این که چیزی برای نمایش نداشت اما می دانست در آن دوران، چقدر زحمت کشیده،بنابراین با مادرش صحبت کرد که اجازه دهد در روز و ساعت موعود به قصر برود. در دلش می دانست این اخرین ملاقات با معشوق است.

 

روز ملاقات فرا رسید. دختر با گلدان خالی منتظر ماند و دید همه دختران دیگر،نتیجه های خوبی گرفته اند.هر کدام گل بسیار زیبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدانهای خود داشتند.

 

لحظه موعود فرا رسید،شاهزاده وارد شد و هر کدام از گلدانها را با دقت بررسی کرد. وقتی کارش تمام شد ، نتیجه را اعلام کرد. دختر خدمتکار، همسر آینده او بود. همه حاضران اعتراض کردند و گفتند که :

 

شاهزاده درست همان فردی را انتخاب کرده که در گلدانش،هیچ گلی نروییده است.

 

شاهزاده با خونسردی ، دلیل انتخابش را توضیح داد و گفت : این دختر ، تنها فردی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند، و آن گل صداقت است زیرا همه دانه هایی که به شما دادم ، عقیم بودند و امکان نداشت گلی از آنها بروید.

 
دوشنبه 11/3/1388 - 0:40
دانستنی های علمی

برای کسی تعجب می کنم که به قدر یقین دارد و باز هم ماند و خسته می شود.

  

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن،شرط اول قدم آنست که مجنون باشی.

  

هر کسی را محرم رازت ندان ، ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود.

 
يکشنبه 10/3/1388 - 0:17
دانستنی های علمی

ما برای خوشبخت شدن چشم به راه آینده ایم و در نتیجه هرگز خوشبخت نمی شویم.زندگی نمی کنیم ،بلکه به امید زندگی نشسته ایم.در واقع یکی از علل خوشبخت نبودن سرمایه گذاری روی آینده است.

 

زندگی نمی کنند،از زندگی امروز خود لذت نمی برند و پیوسته منتظرند که در آینده اتفاقی بیفتد.وقتی ازدواج می کنند خوشبخت خواهند شد.وقتی شغل بهتری بدست آورند به خوشبختی خواهند رسید.وقتی پول خرید خانه را پرداختند،وقتی بچه هایشان را راهی دانشگاه کردند و وقتی کاری را به اتمام رساندند و پیروز شدند آن وقت است که به خوشبختی خواهند رسید. این افرادبدون استثناء مایوس می شوند،چرا که خوشبختی یک عادت و یک برداشت ذهنی است.اگر آن را یاد نگیریم و همین حالا روی آن تمرین نکنیم هرگز تجربه اش نخواهیم کرد.اگر قرار است خوشبخت شویم باید خوشبخت باشیم و...

.

همه روزه یادآوری خاطرات و اندیشه های خوب و دلچسب را تمرین کنید،چرا که این کار شما را در انجام کارهایتان کمک می کند.اگر کسی می خواهد حال بهتری داشته باشد باید احساسات لطیف و خیرخواهی و مثمر ثمر بودن را در اندیشه خود زنده کند. باید این کار را مثل ورزش صبحگاهی به طور مرتب انجام داد و مرتب به زمان این ورزش روانی بیافزایید.

 

تصویر ذهنی و عادت های انسان با هم ارتباط دارند. با تغییر یکی از آن ها دیگری هم خود به خود تغییر می کند.

 

وقتی آگاهانه عادت بهتری در خود ایجاد می کنیم تصویر ذهنی جدیدی جای عادات قدیمی را می گیرد و انگاره جدید را پرورش می دهد.

 

نوازنده پیانو برای زدن مضرابها به تصمیم گیری نیازی ندارد. درست به همین شکل که هر وقت با موقعیت مشابهی روبرو شویم،اندیشه و احساس و عمل مشابهی از ما سر می زند.اما نکته اینجاست که عادت اصلاح شدنی است و می توانیم آن را به طور کلی تغییر دهیم و کافی است که تصمیم آگاهانه ای بگیریم و رویان  تمرین کنیم. نوازنده پیانو می تواند از روی آگاهی تصمیم بگیردکه مضراب متفاوتی را فشار دهد و آهنگ های جدیدی را به وجود آورد.بنابراین شما هم می توانید با تکرار رفتار مطلوب،آن را در تصویر ذهنی خود ثبت نمایید.

 
شنبه 9/3/1388 - 0:32
دانستنی های علمی
 

جان لاک

  

آن چه نگرانت می کند، بر تو چیره می شود.

  

غالبا از پرسش های نامنتظره کودکان بیش تر می توان چیز یاد گرفت تا از سخنان آدم بزرگ ها.

  

خواب و خیال وقتی است که ایده ها در ذهن ما شناور شوند بی آن که بازتاب فهم ما باشند یا به آن ها توجهی کنیم .

  

کردار انسان بهترین مفسر اندیشه های اوست .

    

هگل

  

یافتن نقص در افراد ، در حکومت ها و در پروردگار آسان تر است تا دیدن ارزش و اهمیت واقعی آن ها .

  

هیچ چیز بزرگی در جهان بدون رنج حاصل نشده است .

  

جسارت دیدن ، اولین شرط هر پژوهش است .

 

 

جمعه 8/3/1388 - 0:24
دانستنی های علمی

ادیسون در سنین پیری پس از کشف چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و در آمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود.

 

هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

 

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند،آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی برنمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است.

 

آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.

 

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند.

 

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: پسر تو اینجایی می بینی چقدر زیباست!

 

رنگ آمیزی شعله ها را می بینی ؟

 

حیرت آور است!

 

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد د رکنار فسفربه وجود آمده است!

 

وای!خدای من،خیلی زیباست!

 

کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید.

 

کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت .

 

نظر تو چیه پسرم؟

 

پسر حیران و گیج جواب داد:

 

پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟

 

چطور می توانی؟من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟

 

پدر گفت:پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید.

 

مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد.

 

در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نوسازی آن فردا فکر می کنیم.الان موقع این کار نیست.

 

به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!

 

توماس آلواادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود.آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.

 
پنج شنبه 7/3/1388 - 0:40
دانستنی های علمی
 

خانمی طوطی ای را خرید اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند. او به صاحب مغازه گفت: این پرنده صحبت نمی کند. صاحب مغازه پرسید:آیا در قفس آینه ای هست ؟ طوطی ها عاشق آینه هستند.آنها تصویرشان را در آینه می بینند و شروع به صحبت می کنند. آن خانم یک آینه خرید و رفت.

 

روز بعد دوباره آن خانم برگشت؛طوطی هنوز صحبت نمی کرد. صاحب مغازه پرسید:نردبان چه؟آیا در قفس نردبانی هست؟طوطی ها عاشق نردبان هستند . آن خانم یک نردبان خرید و رفت اما روز بعد بازهم آن خانم آمد صاحب مغازه گفت آیا طوطی شما در قفس تاب دارد؟ نه؟خب، مشکل همین است به محض اینکه شروع تاب خوردن کند،حرف زدنش تحسین همه را برمی انگیزد. آن خانم با بی میلی یک تاب خرید و رفت.

 

وقتی که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد، چهره اش کاملا تغییر کرده بود. او گفت:طوطی مرد! صاحب مغازه شوکه شد و پرسید:واقعا متاسفم . آیا او یک کلمه هم حرف نزد؟آن خانم پاسخ داد:چرا درست قبل از مردنش با صدایی ضعیف از من پرسید که آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟!

 
چهارشنبه 6/3/1388 - 21:59
دانستنی های علمی

 

  از فراز پلی بلند که رود بزرگ زندگیم را تحقیر می کند، سقوط خویش را به نظاره نشسته ام،در ایستگاه آخر هنوز مردی دست تکان می دهد به مسافری که او رفت.
چهارشنبه 6/3/1388 - 0:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته