نشنو از نی، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل، دل حریم کبریاست
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
خیمه انس مزن بر در این کهنه رباط که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است
دل بر ایت پیرزن عشوه گر دهر مبند کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است