کد سوال : 113
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : علت تجملگرايي و اسراف بيتالمال و فساد اداري در بين مسئولان دولتي چيست؟
پاسخ : T} تجملگرايي مسئولان دولتي{T
ناديده گرفتن بيتالمال، اسراف و تجملگرايي، فساد اداري و برخوردهاي غيراسلامي با ارباب رجوع در ادارات, پارتيبازي, رشوهخواري و اشرافيگري متأسفانه يكي از مشكلات كشور و مانع تحقّق عدالت اجتماعي است و همواره يكي از دغدغههاي مسئولان نظام ـ به خصوص مقام معظم رهبري ـ بوده و هست. ايشان بارها نارضايتي خود را از اين مسئله ابراز داشته, خواستار رسيدگي جدي براي حل اين معضل شده است: «در نظام اسلامي، رابطه اخلاق با مردم، رابطه مخصوصي است؛ مردم را در همه كارها صاحب امر دانستن، يك مراجعه كننده را مزاحم ندانستن. حقيقتاً مردم ولي نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند». V}حديث ولايت, ج 6, ص 48 {V ايشان در جاي ديگري به كارگزاران نظام اسلامي ميفرمايد: «شما چگونه ميخواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب كنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسائل خودمان رفتيم [و] در خرج كردن بيت المال هيچ حدي براي خودمان قائل نشديم ـ مگر حدي كه دردسر قضايي درست بكند ـ و هرچه توانستيم خرج كرديم، مگر اعتماد مردم باقي ميماند؟!»
T} علل فساد اداري{T
اما در مورد چرايي وجود اين پديدة شوم و دادن پاسخي مناسب و منطقي و واقعبينانه، بايد از منظر جامعهشناختي، اين مشكل را مورد بررسي و تحليل قرار داد. مهمترين دلايل وجود آن عبارت است از:
1. بقاي فرهنگ فاسد و منحوس 2500 ساله پادشاهي در ايران؛ از قبيل رشوهخواري، پارتي، روابط را مقدم بر ضوابط دانستن، استبداد رأي، جاهپرستي و سلطهپذيري و... .
2. عدم تثبيت ارزشهاي اسلامي و قانون گرايي و پايبندي به ضوابط؛ در حدي كه مسئول يا مدير اداره، خودش را خدمتگزار بداند، نه سوار بر مردم. اين خود ناشي از عوامل مختلفي است؛ مانند فقدان برنامهاي جامع و همه جانبه براي تربيت و آموزش و توجيه آنان، كم كاري يا عملكرد غلط نهادهاي فرهنگي كشور، سردرگمي مسئولان امور فرهنگي و عدم ارائه برنامه منسجم فرهنگي، و فقدان اجماع نظر دولتمردان در كيفيت برخورد با اين مسئله.
3. عدم تصفيه كامل افراد در سطوح پايين، بعد از وقوع انقلاب و رعايت نكردن دستورات اسلامي ـ از قبيل لياقت و شايستگي، تعهّد و تقوا و تجربه و مهارت و تخصص ـ در گزينشها؛ چنان كه حضرت علي(ع) در نامه خود به مالك اشتر ميفرمايد: «H} ثم انظر في اُمور عُمّالك فاستعملهم اختيارا و لاتولهم محاباة و اثرة فإنهما جماع من شعب الجور و الخيانة و توخ منهم أهل التجربه و الحياء من أهل البيوتات الصالحة والقدم في الاسلام المتقدمة ... {H »؛ «در امور و كارهاي كارمندان و كارگزاران خود، دقت كن و پس از اينكه آنها را آزمودي، به كار بگمار و در تعيين آنان چنين كن: قبل از اينكه آنها را به كاري بگماري، آنان را مورد آزمايش و امتحان قرار بده. به جهت تمايل خاص به شخصي، كسي را به كاري منصوب مكن. خودسرانه و بدون مشورت و يا استبداد رأي، آنها را به كار مگمار؛ زيرا اينگونه انتخاب و منصوب نمودن (يعني از روي تمايل شخصي و بدون مشورت و آزمايش) خود ستمگري و ظلم و خيانت است. براي انتخاب كارمندان و كارگزاران دولت، اينگونه افراد را انتخاب نما: افرادي كه اهل تجربه هستند و در كشاكش كارها ساخته و پرداخته شدهاند؛ اهل شرم و حيا و عفت هستند؛ از خاندانهاي پاك دامن و صالح باشند؛ سابقه و حسن سابقه آنها در اسلام، بيش از ديگران باشد و...». V} نهج البلاغه، نامة 53 {V
ضعف در بازرسي و نظارت و حراست و مراقبت دولتي نيز مزيد بر علت است. حضرت آيهالله خامنهاي ميفرمايد: «بايد در گزينش كارمندان دولت، دقت لازم صورت گيرد و به دنبال گزينش خوبان، نظارت بر كار آنان نيز ضرورت است؛ چون مقام و قدرت, غالباً اخلاق و رفتار مسئولان را تغيير ميدهد. بنابراين، اگر بعد از گزينشِ حتي افراد پارسا و كاردان، از بالا بر عملكرد آنان نظارت دقيق نشود، ممكن است به تدريج تغيير رويه داده و به سبب سستي در انجام وظيفه، موجب بي اعتمادي ملت نسبت به دستگاه حكومت اسلامي شوند. لذا نظام انقلابي در چگونگي انجام امور توسط كارگزاران و مسئولان، بايد نظارت مستمر به كار آنان داشته باشد». V} فجر انقلاب در بهار قرآن، صص 203 و 205 {V
4. تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها پس از دوران دفاع مقدس؛ مانند با ارزش شدن پول، شهرت، مدرك گرايي، رفاهطلبي و تجمل پرستي.
5. اجرا نشدن امر به معروف ونهي از منكر يا نظارت ملي و همگاني؛ در روايات متعدد، اين امر ضامن حفظ و سلامت جامعه و حكومت معرفي شده است. حضرت علي(ع) در بستر شهادت، به فرزندان خويش امام حسن و امام حسين(ع) چنين سفارش ميفرمود: «امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه در اين صورت، اشرار شما بر شما حاكم ميشوند، سپس شما براي دفع آنها دعا ميكنيد، اما دعاي شما اجابت نميشود». V}نهج البلاغه، نامه 47 {V
در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز اين فريضه الهي در اصل هشتم در سه قسمِ «مردم نسبت به يكديگر»، «دولت نسبت به مردم» و «مردم نسبت به دولت» در نظر گرفته شده است؛ هر چند متأسفانه راهكارهاي عملي اين فريضه مهم و اساسي، در جامعه تبيين و اجرا نشده است.
6. ضعف دستگاههاي نظارتي و قوه قضاييه، در برخورد قاطع با متخلفان .
7. آثار ناشي از مدل خاص توسعه اقتصادي و اجتماعي، پس از دوران دفاع مقدس و آغاز دوران بازسازي كشور؛ اين روند، باعث تغيير ارزشها و با ارزش شدن پول و ثروت در نزد افراد جامعه گرديد.
با توجه به عوامل ياد شده و عوامل ديگري از اين قبيل، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تحت شرايط كنوني، وقتي كه پول و ثروت با ارزش شود و از طرف ديگر ارزشهاي اسلامي ايمان و تقوا و مهار دروني (مذهب) آنها و مهار بيروني (نظارت دستگاهها و امر به معروف و نهي از منكر) ضعيف باشد، عدهاي براي ارضاي اميال نفساني خود، به راههاي نامشروع ـ از قبيل رشوهخواري, پارتيبازي, اشرافيگري و ريخت و پاش بيتالمال ـ روي ميآورند. بنابراين اين چنين نيست كه علت مفاسد اداري، فقط به جهت عدم نظارت مسئولان حكومتي و فقدان برخورد قاطع آنان باشد؛ بلكه مسئله بسيار ريشهايتر است و حل كامل آن نيز راهكارهاي مناسب و بسيار دقيق ـ آن هم در طولانيمدت ـ ميطلبد.
بخش عظيمي از مسئولان، مستقيم يا غير مستقيم ـ از سوي مردم انتخاب ميشوند (مثل رئيس جمهور، وزرا، استانداران، فرمانداران، مديران کل و همه مسئولان اجرايي (غير مستقيم) و نمايندگان و ...). اگر مردم مثل شهيد رجايي را انتخاب کنند، اين گونه معضلات ريشه و جايگاهي ندارد؛ اما اگر به هر دليل، مسئولان بيتعهد و فاقد روحيه زهد و وارستگي را انتخاب کنند, کار بدتر از اين نيز ميشود.
کد سوال : 115
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : چرا مردم ما ديگر مثل سابق به هم اعتماد ندارند. مسئولان ما چرا با مردم غريبه هستند؟
پاسخ : T} بياعتمادي به مسئولان{T
كليت اين موضوع ـ چه در ميان مردم نسبت به يكدگير و چه بين مردم با نخبگان و صاحب منصبان قدرت سياسي ـ جاي بحث و تأمّل داشته و بررسي دقيق اين مسئله و دلايل وجود بياعتمادي در بعضي عرصههاي جامعه، نيازمند تحقيقات جامعهشناختي است.
به يقين در بايستگي وجودي و ارزش عنصر اعتماد در بخشهاي مختلف جامعه شكي نيست؛ زيرا عنصر اعتماد, لازمة هرگونه روابط اجتماعي, سياسي و اقتصادي در سطوح مختلف است. تا زماني كه اعتماد در روابط اقتصادي وجود نداشته باشد، توسعه اقتصادي امري محال است. در عرصة سياست نيز در صورت عدم اعتماد، حكومتها هميشه با بحران مشروعيت مواجه شده و از طرف ديگر ثبات سياسي خدشهدار ميشود. اعتماد در روابط اجتماعي نيز باعث پيوند و ارتباط هر چه بيشتر اشخاص، گروهها، قشرها و نسلهاي مختلف جامعه با يكديگر ميشود.
اما دربارة ميزان وجود اعتماد در عرصههاي مختلف جامعه مي توان گفت كه هر چند بدبيني نسبت به حاكمان و بياعتمادي سياسي، بخش اساسي فرهنگ سياسي ايران را از گذشتههاي دور ـ كه حاصل ذهنيّت تاريخي مردم اين ديار از استبداد و خودكامگي حاكمان ايراني است ـ تشكيل ميدهد و اصولاً عناصري كه در فرهنگ سياسي يك مردم در طول قرنها ريشه دوانيده و نهادينه شده است، بعد از از ميان رفتن عوامل اصلي ايجاد آن، با تغيير چندين نسل و در درازمدت، امكان تغيير وجود دارد.اما واقعيتهاي اجتماعي، نشانگر اين است كه هر زمان مسئولان صادقانه با مردم احساس همدردي كرده و در رفع مشكلات جامعه كوشيده اند و توانايي خويش را در اداره جامعه به اثبات رسانيدهاند، اين ميزان بياعتمادي كاهش يافته است. V} ر.ك: فرامرز رفيعپور، توسعه و تضاد، شركت سهامي انتشار، چاپ چهارم، 1379، ص 457 {V
T} افزايش اعتماد سياسي{T
بر اين اساس بين دو متغير عملكرد مسئولان و ميزان اعتماد مردم رابطة مستقيمي وجود دارد. شاخصهاي عملكرد مسئولان در زمينه جلب اعتماد مردم، عبارت است از:
1. تدبير و دورانديشي براي حل مشكلات كشور، 2. تخصص و مهارت لازم براي انجام وظايف، 3. آمادگي پذيرش انتقادات و راهحلهاي جديد، 4. تجربه و پختگي براي انجام وظايف، 5. استفادة درست از امكانات موجود كشور، 6. دلسوزي كافي نسبت به حفظ بيتالمال، 7. احساس وظيفه و دلسوزي جدي براي مردم، 8. صداقت و درستكاري، 9. فداكاري و ازخودگذشتگي، 10. وفاي به عهد.
بسياري از اين شاخصها با ارزشهاي مسلّط جامعه در ارتباط است؛ زماني كه ارزشها در سطح جامعه كمرنگ شود ـ مانند آنچه كه در دوران بعد از دفاع مقدس اتفاق افتاد. V} اعمال برخي سياستهاي اقتصادي و تهاجم فرهنگي غرب، باعث تغيير ارزشهاي جامعه شده، مدركگرايي، گرايش به تجملات، انباشت ثروت، تعقيب منافع فردي و... در بين مردم و به تبع بسياري از مسئولان كشور رواج يافت {V اين شاخصها در ميان مردم و مسئولين فروكش كرده و باعث بياعتمادي اجتماعي، سياسي و... ميشود و راه حل اساسي اين مسئله نيز در گرو رشد و تقويت ارزشهاي الهي و بسترسازي و فرهنگسازي لازم براي افزايش اعتماد مردم به صورت عقلاني و آگاهانه ـ با جلب مشاركت و حس مسئوليت مردم در سرنوشت خويش و امور عامالمنفعه است.
خوشبختانه ميزان آگاهي سياسي ـ اجتماعي مردم بعد وقوع انقلاب اسلامي در حال افزايش است، بالا رفتن سطح تحصيلات و گسترش رسانههاي ارتباط جمعي ميتواند زمينة خوبي را براي جهتدهي صحيح و بالا بردن سطح آگاهيها، فراهم آورد.
افزايش اين آگاهيها باعث ميشود مردم، به جاي منافع شخصي، به منافع عمومي نيز بينديشند. در مقابل جامعه و ديگران احساس مسئوليت كنند، عملكردهاي مسئولان را تحت نظارت خود بگيرند و... و خلاصه زمينههاي بالا بردن ضريب اعتماد در روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي را ـ كه باعث تكامل و پيشرفت جامعه در عرصههاي مختلف است ـ فراهم آورند.
کد سوال : 116
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : جامعه ما پر شده از تبعيض، بي عدالتي، فساد اداري، رانت خواري ومعضلات بيشمار ديگر، مگر قرار نبود ما جامعه اي اسلامي داشته باشيم ،علت چيست؟ رهبري در اين زمينه چه مسئوليتي دارند؟
پاسخ : T} معضلات جامعه ومسئو ليت رهبري{T
اگر بخواهيم جانب انصاف را رعايت كنيم و واقعيتهاي جامعه را در نظر بگيرم, بايد بگوييم انقلاب اسلامي ايران, با هدف اجراي احكام و ارزشهاي الهي, دفاع از حقوق مظلومان, رعايت عدالت اجتماعي, نفي تبعيض ومبارزه با مفاسد و... شكل گرفت و به پيروزي رسيد. از آغاز انقلاب اسلامي تا كنون, مسئولان عالي رتبه نظام ـ چه در گفتار و ارائه خط مشي و اصول كلي نظام و تدوين برنامههاي دولت و چه در عمل ـ هميشه بر اين اصول تأكيد و پافشاري داشته و براي بهبود سطح معيشتي و رفاه اين اقشارآسيب پذير، اقدامات بسيار مناسب واساسي انجام دادهاند. بسياري از مردم ـ كه قبل از انقلاب از وضعيت مناسب اقتصادي برخوردار نبودند ـ به بركت انقلاب اسلامي و برنامههاي دولت، ضعيت مناسب تري دارند. تأکيد بر ايجاد عدات اجتماعي, همواره يک سياست محوري در برنامههاي اقتصادي بعد از انقلاب اسلامي بوده است؛ طي دوره 79-81 اجراي سياستهاي حمايتي از اقشار آسيب پذ ير، ايجاد اشتغال و افزايش مناسب نرخ خريد تضميني محصولات کشاورزي، موجبات کاهش نابرابري در مناطق شهري و روستايي گرديده، به طوري که نابرابري در مناطق مذکور به ترتيب از 1/15و6/20به 2/14و7/18 کاهش يافته است. اين خود حاکي از موفقيت نسبي سياستهاي اقتصادي دولت با محوريت بهبود توزيع درآمد و کاهش نابرابريهاست. V}ربع قرن نشيب و فراز، گروه کارشناسان معاونت اموراقتصادي، وزارت امور اقتصادي ودارائي، تهران: پايگان، 1383، ص85 {V براين اساس روند نظام وجامعه در حال حرکت به سوي کاهش نابرابريها وتحقق عدالت اجتماعي است. اما در خصوص پرسش ياد شده مطالبي قابل طرح است:
يکم. اصل وجود برخي مفاسد و معضلات نظير تبعيض، بيعدالتي، مفاسد اداري، رانت خواري و ...، در گوشههايي از جامعه و يا سازمان مديريتي کشور، امري غير قابل انکار است. اما نبايد اين موضوع را به کل جامعه و نظام تسري داد؛ زيرا
به رغم وجود برخي مفاسد، بيشتر جامعه اسلامي و نظام ديني ما از الودگي به اين معضلات و مفاسد بري ميباشند.
نظام اسلامي نيز بيشترين سعي خود را در اصلاح معضلات و مشکلات جامعه و برخورد با مفاسد گذاشته است و اقدامات اساسي نظير حل مشکل اشتغال مولد، مسکن و ...، جهت بسط عدالت اجتماعي و زدودن فقرو مفاسد اجتماعي از يکسو و برخورد با افراد سودجو و رانت خوار، در هر پست و موقعيت به عمل آورده و يا در دست اجرا دارد.
دوم. اينكه بگوييم عملكرد قوي يا ضعيف جامعه و يا وجود برخي ضعفها در سيستم اداري كشور به مدير ارشد برميگردد, استنتاج كلي و قاعده قابل اثباتي نيست؛ هرچند در حيطه عملكردها و وظايف و با در نظر گرفتن امكانات و اختيارات آن مدير ارشد, چنين امري ميتواند مصداق داشته باشد. چه اينكه هدايت نشدن قوم نوح را نميتوان به عملكرد حضرت نوح(ع) نسبت داد و يا عدالت گريزي و انحطاط فكري مسلمين صدر اسلام در زمان حضرت علي(ع) و يا وجود برخي كارگزاران فاسد در دستگاه اداري ايشان را نميتوان به آن حضرت تسري داده و مسئوليت آن را بر دوش ايشان گذاشت. اساساً خداوند رهبران الهي و ديني را موظف به تذكر و انذار و اجراي احكام الهي ميكند و آنان نيز به تناسب توانمندي و وسع خويش, نسبت به اجراي فرامانهاي خداوند مسئولاند, حال اينكه چه مقدار در تحقّق جامعه ديني و هدايت مردم توفيق حاصل كنند، بستگي زيادي به خواست عمومي و درك افراد و نخبگان جوامع از مقوله فوق و تمكين در برابر آن دارد.
دربارة وجود فساد هم در نظام اداري ما نيز چنين است؛ آنچه كه از مديران الهي شايسته و سزاوار است، سعي و اهتمام به انتخاب مديران و كارگزاران صالح و در نظر گرفتن ساز و كارهاي نظارتي براي جلوگيري از خطاهاي آنان است. حال اگر مديري صالح، به ايجاد تشكيلاتي سالم اهتمام داشت و تمام سعي و تلاش خود را براي مقابله با آفتها و مفاسد كرد؛ ديگر با وجود نمونههايي از فساد، نميتوان آن رهبر يا مدير ارشد را به كوتاهي و قصور متهم كرد و يا گفت فساد از او نشات ميگيرد!
T} ريشهيابي مشکلات جامعه: {T
در ريشهيابي مشکلات جامعه, ميتوان از رهيافتهاي متعددي استفاده كرد؛ از قبيل رهيافت تک عاملي که ريشه همه مشکلات را ناشي از يک عامل (مثلاً اقتصاد يا مديريت کشور) ميداند و يا رهيافت چند عامل که به صورت واقع بينانه و با ارائه آمار، شواهد و شاخصهاي مورد نياز و به دور از هياهوهاي سياسي و... به بررسي ميزان دخالت و تأثير عوامل مختلف در ايجاد يک پديده, پرداخته, نقش هر کدام را مشخص ميكند (كدامين رهيافت درستتر و طبيعيتر مينمايد).
جامعهاي مانند جامعة ما از صحنه هاي مختلف داراي مشكل است؛ از جمله: از نظر سوابق تاريخي و مشکلات عظيمي که از نظر ساختار اقتصادي [تک محصولي بودن آن وضعيت وخيم صنعت، کشاورزي و...] و ساختار سياسي، فرهنگي و اداري از قبل از انقلاب به ما منتقل شده و چه از نظر مشکلات مربوط به انقلاب و ناشي از جنگ و خسارات عظيم آن (بالغ بر 1000 ميليارد دلار، معادل هزينة 70 سال کشور) و محاصرههاي بين المللي، مشکلات ناشي از دوران سازندگي, معضلات ناشي از ساختار ناسالم اداري، تهاجم فرهنگي و تغيير ارزشها و رواج فرهنگ مصرف گرايي، تجمل پرستي و... البته هر چند مديريت قوي و کارآمد و عاري از سوء استفاده و فساد در بخشهاي مختلف آن ميتواند در کاهش مشکلات و تأمين نيازمنديهاي اساسي جامعه نقش مؤثري داشته باشد؛ ولي با توجّه به دخالت متغيرهاي ديگر، به هيچ وجه نبايد انتظار معجزه داشت. بنابراين مشکل اساسي، مديريت رهبري و يا استفاده نکردن از اختياراتشان نيست؛ بلکه فراتر از آن است. مشكلات و نا به سامانيهاي موجود در كشور علتها و ريشههاي مختلف و متفاوتي دارد و حل كردن و رويارويي با آنها نيز به عوامل متنوعي بستگي دارد.
از سوي ديگر مفاسد و تخلّفات اقتصادي، رانتخواري و فعاليتهاي اقتصادي پنهان نيزمعلول زمينهها و شرايط متعددي است؛ از جمله:
1. ساختار اقتصادي: اتكا به نفت ـ به عنوان اصليترين منبع درآمدهاي دولت و تأمين هزينههاي جاري آن از طريق فروش منابع طبيعي ـ زمينة گسترش فعاليتهاي اقتصادي غيرقانوني و زيرزميني را تسهيل ميكند. در نتيجه حاكمان را از مشاركت شهروندان، در تأمين هزينههاي جاري بينياز ميسازد، نظام مالياتي را تضعيف ميكند, رانتهاي گستردهاي فراهم ميآورد؛ موجب عدم پاسخگويي ميشود, نابرابريهاي عظيم در توزيع ثروت را پديد ميآورد و وابستگي را تعميق ميبخشد.
2. وجود بعضي از ضعفها و سوء مديريتها در ساختار سياسي و حقوقي (از قبيل دولتي بودن امور جامعه، فقدان سياست مشخص اقتصادي) و يا بعضي از پيامدهاي منفي سياست خصوصيسازي, در فرآيند انتقال داراييها به مالكان خصوصي از عوامل مهم در شكلگيري اين پديدة مخرب اقتصادي است.
3. تغيير جو ارزشي جامعه به سوي پول و ثروت و مصرفگرايي, بياعتقادي و ضعف مباني ديني و مذهبي افراد، بياعتنايي برخي از مسئولان و افراد نسبت به ارزشها و آرمانهاي انقلاب اسلامي، از ديگر عوامل اين كاستي است.
علاوه بر مسائل ياد شده، عواملي از قبيل حمايتهاي جناحي و عدم برخورد با همطيفها، اعمال نفوذ براي ممانعت از نظارت يا كيفردهي، سوء مديريتها و... بر عمق و پيچيدگي موضوع افزوده است. بنابراين تا زماني كه بسترهاي فراوان و مستعدي براي مفاسد ورانت خواري در جامعه وجود دارد، نميتوان انتظار سريع و قاطع رفع اين مشكل را داشت.
T} اختيارات ومسئوليت رهبري : {T
قانون اساسي اختيارات مشخصي را بر عهده رهبري گذاشته و اختيار عزل و نصب افراد و شخصيتهاي خاص را به او داده است. ايشان نيز با در نظر گرفتن توانمنديها و امكانات در كنار نيازها و اولويتهاي كشور, نسبت به انتصاب و يا عزل افراد در سمتهاي مديريتي كشور اقدام ميكند؛ اما به طور اصولي در عزل و نصب ساير مديريتهاي كشور (در بدنه قواي سهگانه) دخالتي نميكند مگر اينكه حضور فرد يا افرادي را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و كليت نظام احساس كند.
در مورد حدود اختيارات رهبري نسبت به کل نظام، قانون اساسي چهار وظيفه مهم را بر عهده رهبر گذاشته است که عبارتند از:
1. تعيين سياستهاي کلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام؛
2. نظارت بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظام؛
3. حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه؛
4. حل معضلات نظام که از طريق عادي قابل حل نيست از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام. V}قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 110 {V
بر اين اساس وظايف وا ختيارات مقام معظم رهبري در ارتباط با مسائل کلي کشور و سياست گذاريهاي کلان آن است و ايشان همواره دستورالعمل و رهنمودهاي لازم را ارائه و بر حسن اجراي سياستهاي کلي نظارت دقيق و مستمر دارند و در مقابل مشکلات و نارساييهاي موجود در جامعه به مسئولان مربوطه تذکرات و هشدارهاي لازم را ميدهند و از طريق آنان مسائل را پيگيري ميكنند. مقام رهبري ـ به جز فرماندهي نيروهاي مسلح ـ هيچ گونه مسئوليت اجرايي در کشور ندارد و نقش اساسي ايشان هدايت و رهبري جهتگيريهاي انقلاب و نظام و جلوگيري از انحراف آن است.
البته نبايد انتظار داشت با صرف مديريت قوي و نظارت دقيق ايشان، آشفتگيها و نا بهسامانيهاي جامعه ـ که ناشي از عوامل مختلفي است ـ سازماندهي و حل شود. به عنوان نمونه، مقام معظم رهبري در پاسخ سؤالي, در مورد چرايي عدم تحقق «عدالت اجتماعي» در جامعه و بررسي داراييهاي دولتمردان ـ بهرغم تأکيدات و پيگيريهاي ايشان ـ فرمود: «... به مجرد اينکه به سمت بعضي از مسئولان دست دراز بشود, طبعاً اول گله و شکوه و فرياد آنها است؛ يک وقت ميبينيد که در اصل کار هم مانع تراشي ميشود و انجام نميگيرد! من يک عقيدة جدي دارم که بحث «عدالت اجتماعي» بايد تعقيب شود ـ شکي در اين نيست و بارها هم اين را گفتهام ـ منتها آن کسي که بايد تعقيب بکند، بنده نيستم؛ دستگاههاي قضايي و دستگاههاي دولتي هستند که بايستي دنبال بکنند. يک مقدار از اين قضيه بايد به برکت قوانين خوب حل بشود؛ يک مقدار بايد به برکت اجرا حل بشود. يک مقدار هم بايد به برکت بازرسي دستگاههاي برتر و بالاتر حل بشود؛ يعني, دستگاههاي دولتي نسبت به بخشهاي زير مجموعه خودشان». V}ديدار از دانشگاه صنعتي شريف، 1 آذر 1378 {V
T} برخورد رهبري با مفاسد{T
از سوي ديگربرخورد رهبري با مفاسد, بر يك سري چهارچوبها و اصول عقلائي و قابل اثبات استوار است كه در صورت اثبات فاسد بودن بخشهايي از مديريت كشور, در برابر آن موضعگيري ميكند. مسلماً ايشان نميتواند بر اساس يافتههاي مطبوعاتي و حدس و گمان و دادههاي غير قابل اثبات, در رابطه با عملكرد مديريتهاي زير نظرشان قضاوت كند. رهبر معظم انقلاب در پاسخ به سؤالي در اين زمينه ميفرمايد: «نسبت به مسئولان اغماض نميشود, اما بايد جرم و ميزان آن را به طور دقيق شناخت. ضمن آنکه اگر يقين کنيم فسادي در مسئولين وجود دارد و مسائل مطرح شده شايعه نيست، قطعا برخورد ميکنيم». V}ديدار با دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، روزنامه کيهان،23/2/82 {V
متأسفانه به رغم تأکيدات و اهتمام زياد ايشان براي مقابله با مفاسد اقتصادي و برخي اقدامات عملي قواي سه گانه و ساير نهادها و دستگاههاي حکومتي، براي مقابله با اين پديده، هنوز دستاوردهاي مثبت آن، آشکار نشده و همچنان اقشار محروم و مستضعف جامعه از اثرات زيان بار مفاسد اقتصادي رنج ميبرند. مقام معظم رهبري در مورد اقدامات قواي سه گانه در اين خصوص، ميفرمايد: «نه! واقعاً من از آنچه که اتفاق افتاده راضي باشم؟ نه؛ يعني کمتر از آن حدي است که بنده را خشنود و راضي کند؛ اما انصافاً تلاش کردند. در همين جلسهاي که اخيراً با مسئولان قواي سه گانه داشتيم، به آنها گفتم دو سال گذشت. قوة قضائيه و مجريه گزارش فعاليتهايي را که کردهاند، آوردند که حکم فعاليتها خوب است؛ در اين ترديدي نميشود داشت. ستادي هم تشکيل داده اند که نسبتاً فعال است، و ليکن نه، آن مقداري که بنده را راضي کند، نيست». V}ديدار يار، بيانات مقام معظم رهبري در پاسخ به پرسشهاي دانشجويي دانشگاه شهيد بهشتي، چاپ اول، بهار 1382، ص 55 {V
T} راهکارمبارزه صحيح با فساد{T
مبارزه صحيح واصولي با فساد, از مهمترين راهبردهاي نظام اسلامي در جهت اصلاح جامعه و تحقّق کارآمدي نظام اسلامي, در زمينههاي مختلف است و مقام معظم رهبري به آن توجه ويژهاي دارند. ايشان در ديدار با نمايندگان مجلس هفتم، ميفرمايد: «از جملة مهمترين کارها، مبارزه با فساد است. مبارزه با فساد، يک جنبة اخلاقي محض نيست؛ ادارة کشور متوقف به مبارزة با فساد است. بنده دو ـ سه سال پيش که آن نامه را دربارة مبارزة با فساد به مسئولان کشور نوشتم، به دنبال يک کار طولاني و يک بررسي و مطالعة وسيع و همه جانبه بود. از هر طرف ميرويم، ميبينيم اگر با فساد مبارزه نشود، همة کارها لنگ خواهد ماند. اين همه کار خوب دارد در کشور انجام ميگيرد ـ کارهايي که انجام گرفته، کم نيست ـ اما وجود فساد، بعضي از آنها را خنثي ميکند. استخري را در نظر بگيريد که از چند چاه عميق با لولههاي چند اينچي مرتب در آن آب ريخته ميشود، اما استخر پُر نميشود. وقتي نگاه ميکنيد، ميبينيد بدنة استخر ترک خورده و ته آن سوراخ است؛ هرچه از اين طرف آب ميريزيد، از آن طرف بيرون ميرود! به کانالهايي که شما در نظر گرفتهايد آبياري کنيد، اصلاً آب نميرسد. فساد در جامعه، اين طوري است. فساد مالي، مثل خوره، ايدز و سرطان است؛ بايد با آن مبارزه کرد. البته نبايد بزرگنمايي کرد. بعضيها جنجال و بزرگنمايي ميکنند و طوري حرف ميزنند که کانّه اين سرطان همه جا را گرفته؛ نخير، اين طوري نيست. اين همه ما دستهاي پاکيزه، چهرههاي پاکيزه و انسانهاي پاکيزه در دستگاههاي گوناگون از بالا تا پايين داريم؛ اکثريت هم با اينهاست؛ منتها يک نقطة فساد، همة بدن را آلوده ميکند. وقتي يک جاي بدن بيمار ميشود و درد ميگيرد ـ مثلاً وقتي دندان فاسد ميشود ـ انسان شب خوابش نميبرد. قلب، سالم؛ معده، سالم؛ ريه، سالم؛ جريان خون، سالم؛ اما يک دندانِ ناسالم خواب را از انسان ميگيرد. فساد، اين طوري است؛ بايد با فساد مبارزة جدي کرد. يک پاية مبارزه، شماييد. آن روزي که بنده مسئلة مبارزة با فساد را گفتم، توقعم اين بود که مجلس شوراي اسلامي سينه سپر کند و جلو بيايد و در اين ميدان حرکت کند تا ما ديگر احتياج نداشته باشيم دنبال کنيم؛ اما متأسفانه اين طور نشد. آنها نکردند، شما بکنيد. البته به قول برادر ظريف و نکته سنج مان، با دستمال کثيف نميشود شيشه را تميز کرد. اگر انسان بخواهد با فساد مبارزه کند، بايد در درجة اول مراقب باشد که فساد دامن خودش را نگيرد. داخل خودتان و درون مجلس مراقب باشيد. دست پاک، دامن پاک، زبان پاک و چشم پاک خواهد توانست در حوزة اقتدار وسيعي که شما داريد، همه چيز را پاک کند.
به دنبال اين توصيه، اين را هم عرض کنم که از لغزشگاهها بترسيد. امام سجاد (ع) در دعاي صحيفة سجاديه، وقتي براي سربازان اسلام دعا ميکنند، از جملة چيزهايي که روي آن تکيه ميکنند، اين است که: خدايا! ياد و محبت و علاقة به «المال الفتون» ـ مال فتنه انگيز ـ را از دل اينها بگير. مال و پول، خيلي خطرناک و فتنه انگيز است و خيليها را ميلغزاند. ما آدمهاي درشتي را در تاريخ ديديم که وقتي پايشان به اين جا رسيد، لغزيد؛ بنابراين خيلي بايد مراقب باشيد. در شرع مقدس، اسم اين مراقبت چيست؟ «تقوا». اينکه در قرآن از اول تا آخر, اين همه به تقوا توصيه شده، معنايش همين مراقبت و مواظبت از خود است. نفس انسان، زيادهخواه است. من وقتي در مطبوعات خواندم که شماها تصميم گرفته ايد در بعضي از مسائل مجلس و برخي از برخورداريهاي بيخودي، تجديدنظر کنيد، حقيقتاً خوشحال شدم و به بانيان اين کار دعا کردم. مثلاً فرض بفرماييد آدمي خانه دارد، باز خانه ميخواهد؛ امتياز دارد، باز امتياز ميخواهد. واقعاً من تشکر ميکنم از اينکه شما در اين راه وارد شديد و همت گماشتيد. اين راه را ادامه دهيد و بر سر اين کارها پاي بفشريد. هرچه ميتوانيد، منطقي و صحيح رفتار کنيد. البته ما توصيه نميکنيم و توقع هم نداريم که مثلاً در مجلس، نمايندگان گشنگي و تشنگي بکشند و زهد به خرج دهند ـ نه ما اين طوريم، نه شما اين گونه ايد ـ ما ميگوييم زياده روي و اسراف نشود و کارهاي بيقاعده و خرجهاي بيخودي انجام نگيرد. ممکن است سرجمع همة اين خرجها, مبلغ خيلي کلاني هم در مجلس نشود؛ اما وقتي شما اين راه را قطع کرديد، دست مردم و دستگاهها الگو ميدهيد و راه و جهت را مشخص ميکنيد. کار شما خيلي ارزش دارد و بسيار خوب است؛ اين را دنبال کنيد». V}بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار نمايندگان مجلس شوراي اسلامي27/03/1383 {V
T} نتيجهگيري: {T
مفاسد و تخلّفات اقتصادي، محصول ساختار معيوب اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و حقوقي و شكلگيري تدريجي آن است. از بين بردن آن نيز جز با تغيير و اصلاح اين ساختارها ـ آن هم با اقداماتي اساسي و در دراز مدت ـ ممكن نيست. رشد نظام ارزشي مردم، اطلاع رساني دقيق دربارة پيامدهاي وجود اين پديدة مخرب و آگاه كردن مردم از حقوقشان، با گسترش دستگاههاي نظارتي و قضايي و بازگذاشتن دست اين نهادها در برخورد عادلانه و بيطرفانه، رفع بعضي از دخالتهاي بيجاي دولت در امر اقتصادي، ممنوعيت قانوني تجارت براي سياستمداران و حتي اطرافيان نزديك آنان، دخالت جديتر نهادهاي آموزشي، تربيتي و رسانهاي در امر جامعهپذيري و تشريح ابعاد گوناگون اين مسئله براي مردم، رفع بسياري ممنوعيتهاي بيدليل بازرگاني خارجي و... در كوتاه مدت در كاهش اين مفسده مؤثر خواهد بود.
اگر نگاهي به آموزههاي اسلامي داشته باشيم، عامل انساني و وجود انسانهايي پرورش يافته، کاردان، معتقد و متعهّد به اصلاح و پيشرفت جامعه، از اهميت ويژه اي برخوردار است و به هر ميزان جامعه اي از چنين افرادي برخوردار باشد، به همان اندازه بر مشکلات فائق آمده و گام در مسير تکامل مادي و معنوي خويش مينهد. اهتمام ويژه انبيا و امامان(ع) به اين موضوع ـ به عنوان اولين اقدام در جهت اصلاح جامعه ـ بهترين دليل بر اهميت آن است. اصلاح معضلات و مبارزه با مفاسد، نيازمند مجموعة مديريتي سالم، متعهّد ومتخصص است و مسلماً تنها مردماند که ميتوانند با انتخاب صحيح مسئولان اجرايي و قانونگذاري کشور بسترهاي اساسي اين امر را فراهم آورند. V}براي آگاهي بيشتر ر.ك: سارا فقيري، آسيبشناسي فساد مالي در ايران، پگاه حوزه، خرداد 1381، ش 52، ص 2؛ ريشه و سرآغاز مفاسد اقتصادي در يك جامعة اسلامي، گفتگو با صاحب نظران و اساتيد دانشگاه، پگاه حوزه، ارديبهشت 1380، شماره 12، ص 22 {V
کد سوال : 122
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : درباره سيره بزرگان در زيارت حضرت معصومه(س) چند نمونه بگوييد.
پاسخ : T}4. سيره بزرگان{T
مرحوم آيت الله مرعشى نجفىقدس سره - كه در ابتداى كتاب، حكايت اقامت ايشان در قم گفته شد - در مدت شصت سالى كه در شهر مقدس قم اقامت داشتند سحرها اولين زائر حضرت معصومهعليها السلام بودند. ايشان در طول سال - چه شبهاى سرد زمستان و چه شبهاى كوتاه تابستان - قبل از اذان صبح در پشت در حرم به انتظار مىايستادند تا پس از باز شدن درها اولين زائر حضرت باشند.
مرحوم علامه طباطبايىقدس سره غروبهاى ماه رمضان با پاى پياده با كهولت سن به حرم حضرت معصومهعليها السلام مىآمدند و با بوسه بر ضريح حضرت معصومهعليها السلام روزه خود را افطار مىنمودند، سپس به خانه رفته و غذا مىخوردند.V}مجله پيام انقلاب: شماره 123، ص 273.{V
وقتى در عصر مرجعيت عامه حضرت آية اللّه العظمى بروجردىقدس سره شاه عربستان به ايران آمده بود و توسط سفير عربستان تقاضاى ملاقات با ايشان را نمود، آقا اجازه نفرمودند - اطرافيان گفتند مصلحت است كه شما اجازه ملاقات بدهيد، ايشان فرمودند: او وهابى است اگر به قم بيايد به زيارت حضرت معصومهعليها السلام نمىرود و اين، هر چند غيرمستقيم، توهينى به ساحت ملكوتى حضرت است.V}حضرت معصومه چشمه جوشان كوثر: محمد محمدى اشتهاردى.{V
کد سوال : 123
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : آيا اين كه گفته شده هر كس به زيارت حضرت معصومه(س) برود بهشت بر او واجب ميشود درست است؟
پاسخ : در حديث امام صادقعليه السلام آمده است: هر كس حضرت معصومهعليها السلام را در قم زيارت كند H}«وَجَبَتْ لَهُ الجنّة» {Hبهشت بر او واجب مىشود؛ اين سؤال به ذهن مىرسد كه معنى «بهشت بر او واجب مىشود» چيست؟ در حالي كه ممكن است زائر گنهكار باشد.
عدهاى اين وجوب را به معنى سزاوار بهشتى بودن تلقى كرده و مىگويند: اگر كسى بر اثر گناه و مسائل ديگر مانعى براى خود ايجاد نكند، با زيارت سزاوار بهشت خواهد بود.
اما نظر صحيح آن است كه معنى اين حديث، همانطور كه از ظاهرش نيز برمىآيد آن است كه با زيارت حضرت معصومهعليها السلام بهشت بر شخص واجب مىشود و او قطعاً اهل بهشت خواهد بود. بنابراين فضيلت زيارت به اعتبار خود زيارتشونده است و اين ثواب بزرگ - با توجه به كرامات ذاتى و نفسانى حضرت معصومهعليها السلام و فضايل اكتسابى آن حضرت مانند جهاد و هجرت و دفاع از ولايت و مسائل ديگرى كه بر ما پوشيده است - از طرف خداوند به ايشان عنايت گرديده است.
البته بديهي است مكافات عمل در دنيا، هنگام مرگ، برزخ و مواقف قيامت دامنگير خطاكاران ميشود، امّا بالاخره حضرت فاطمه(س) بهشتي ميشود.
پس بنابر اين زيارت حضرت معصومه(س) در حالي كه زائر عارف به حق حضرت باشد به منزله توبه از گناه يا مستلزم شفاعت قطعي ايشان است و شناخت حق و منزلت ايشان نيز مطالبي است كه در شأن و عظمت ذاتي و اكتسابي حضرت در اين نوشتار ذكر نموديم.V}در نتيجه زائر حضرت حتماً وارد بهشت خواهد شد حتي اگر با تحمّل برخي سختيها در مواقف دنيا، برزخ و قيامت جهت پاك شدن كامل باشد.{V
کد سوال : 127
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چه كنيم تا بتوانيم با امام زمان(عج) ملاقات كنيم؟
پاسخ : ملاقات با امام زمان(عج) و ديگر اولياى الهى، نياز به سنخيت با آنان دارد. به دست آوردن سنخيت با اولياى الهى، نياز به تحقق دو بعد (معرفت و عمل) دارد. اگر كسى خود را به اولياى الهى شبيه نمود، به لقاى آنان نيز واصل خواهد شد.
P}نوريان مرنوريان را طالبند{E}ناريان مرناريان را جاذبند{P
ناگفته نماند كه ما مكلف به ارتباط به معناى ملاقات و رؤيت امام زمان(عج) نيستيم. آنچه وظيفه ما است، تشبّه به آن بزرگواران و پيمودن راه آنان است. ما بايد در همه حال سرباز آماده آن حضرت بوده و همواره در خدمت ايشان باشيم. اين مسأله را آيه 200 سوره آل عمران بيان فرموده: A}«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»{A؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! صبر كنيد و يكديگر را به صبر واداريد و مرابطه نماييد وتقوا و خداترسى را پيشه سازيد، باشد كه رستگار شويد».
امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه شريفه مىفرمايد: «صبر كنيد بر اداى فرايض (در انجام تكاليف الهى استقامت داشته باشيد) و در برابر دشمنان پايدارى كنيد و با امامتان (كه انتظارش را مىكشيد) مرابطه نماييد».V}كتاب الغيبة، شيخ مفيد، ص 105.{V
مرابطه با امام زمان(عج)؛ يعنى، خود را به رشته ولايت او بستن و بر خدمت و پيروى و يارى او گردن نهادن. اين يكى از اركان ايمان است كه آدمى خود را به امام خويش مربوط سازد و از او جدا نشود. همچنين بايد كارهايى انجام داد كه آن حضرت و اصحاب شان انجام مىدهند.
قرآن درباره حضرت مهدى و اصحاب ايشان مىفرمايد: A}«الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»{A؛V}سوره حج: آيه 41. {Vكسانى كه اگر در زمين به آنان توانايى دهيم نماز را به پا داشته و زكات (به مستحق) بخشيده و به معروف امر نموده و از منكر نهى كنند.
امام باقرعليه السلام در تفسير اين آيه مىفرمايد: «اين آيه براى آل محمد است؛ يعنى، مهدى(عج) و اصحاب او».V}تفسير قمى: ج 2، ص 87.{V در نتيجه اگر ما هم مىخواهيم از اصحاب و ياران آن حضرت باشيم، بايد به امور مذكور اهتمام ورزيم.
T}وظيفه منتظران{T
خوب است بدانيم كه امام زمان(عج) شديداً به شيعيان خود عشق مىورزد؛ بلكه علاقه آن حضرت به شيعيان و دوستانشان خيلى بيشتر از علاقهاى است كه ما نسبت به آن حضرت داريم. ايشان همواره براى شيعيان خود دعا مىكنند. از آن حضرت نقل شده است: H}«اِنّا غَيْرُ مُهَمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ وَلاناسينَ لِذِكْرِكُمْ»{H؛V}بحارالانوار: ج 53، ص 174.{V ما هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمىكنيم و شما را از ياد نمىبريم».
آنچه بر ما بايسته است، جلب رضايت آن بزرگوار است. پيوستگى با او، يعنى، مطيع او بودن. آنچه در روايات زياد سفارش شده، انتظار فرج است. ما بايد ارتباط معنوى خود را با امام زمان(عج) با عمل به دستورات آن حضرت و انتظار فرج به معناى واقعى ثابت و مستدام نگه داريم. از اينرو بسيار به جا است كه خصوصيات منتظر واقعى حضرت مهدى(عج) را بدانيم و سپس آن را در خود عملى كنيم.
رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: H}«اَفْضَلُ العِبادَةِ اِنْتِظارُ الفَرَجِ»{H؛V}فرائد السمطين، ج 2، ص 334، چاپ جديد.{V برترين عبادات، انتظار ظهور و فرج است.
وظيفه منتظر امام زمانعليه السلام اين است كه مانند يك منتظر واقعى زندگى كند. وقتى انسان حقيقتا منتظر كسى باشد، تمام رفتار و سكناتش نشان از منتظر بودن او دارد. به عنوان مثال اگر منتظر ميهمان باشد، حتما خانه را تميز و مرتب و وسايل پذيرايى را آماده مىنمايد و با لباس مرتب و چهرهاى شاداب در انتظار مىماند. چنين كسى مىتواند ادعا كند كه منتظر ميهمان است. اما كسى كه نه خانه را مرتب كرده و نه وسايل پذيرايى را آماده نموده و نه لباس مرتب و تميزى پوشيده و نه اصلاً به فكر ميهمان است؛ اگر ادعا كند كه در انتظار ميهمان بوده، همه او را ريشخند خواهند كرد و بر گزافهگويى او خواهند خنديد!
P}لاف عشق و گله از يار زهى لاف دروغ{E}عشق بازان چنين مستحق هجرانند{P
بنابراين، انتظار قبل از آنكه از ادعاى انسان فهميده شود، از رفتار و كردار او فهميده مىشود. نمىتوان هر كسى را كه ادعاى دوستى و ولايت امام زمان را دارد، در شمار دوستان و منتظران او قلمداد نمود! آرى «مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطاربگويد».
با چنين توضيحى، روشن است كه منتظر واقعى امام زمان(عج) بايد رفتارش به گونهاى باشد كه هر لحظه منتظر ظهور امام زمانعليه السلام باشد، يعنى، در هر لحظه كه اين خبر را به او بدهند، خوشحال شود و آماده يارى آن حضرت باشد و با مال و جان خويش جهاد كند و خود را در راه آن حضرت فدا نمايد. منتظر واقعى، اهل گناه و دلبستگى به دنيا نيست؛ چرا كه چنين كسى نمىتواند از وابستگىها، دلبستگىها و آلودگىها دست بردارد و آماده به خدمت در جهت اهداف مقدس امام زمانعليه السلام باشد.
با توجه به نكات ذكر شده مىتوان بعضى از وظايف منتظران امام زمانعليه السلام را چنين ذكر كرد:
T}1. معرفت:{T
اولين شرط انتظار معرفت است؛ تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد، منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامى انسان در انتظار كسى مىنشيند كه او را خوب بشناسد، اما اگر انسان كسى را نشناسد و بداند كه آن شخص خواهد آمد، برايش اهميتى نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان(عج) هم چنين است. كسانى كه آن حضرت را نمىشناسند (مانند كفار و يا اهل اديان ديگر)، هرگز انتظار او را نمىكشند؛ اما كسانى كه او را مىشناسند و ارزش و مقام او را مىدانند، منتظر او مىمانند.
كسانى كه امام زمان را نمىشناسند - اگر چه به ظاهر مسلمان باشند - چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفتهاند؛ چنانكه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآلهفرمود: H}«مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةَ الْجاهِلِيَّةِ»{H؛V}بحارالانوار: ج 32، ص 331.{V «هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است».
بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان(عج) است و طبيعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به آن حضرت بيشتر باشد، ارزش او را بيشتر درك كرده و به عظمت او بيش از پيش پى خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالى كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت، هرگز احساس تشنگى و عطش نسبت به وجود مقدس ايشان نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران بيرون هستند!
P}وصل خورشيد به شب پره اعمى نرسد{E}كه در اين آينه صاحبنظران حيرانند{P
شناخت امام زمانعليه السلام دو گونه است:
1. شناخت تاريخى وجود آن حضرت؛ مانند اينكه او امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالى است و مانند آن.
2. شناخت مقام نورانيت آن حضرت؛ كه اين شناخت كار هر كسى نيست و ظرفيت و لياقت زيادى مىخواهد. در حقيقت، اصحاب خاص امام زمانعليه السلام كسانىاند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناختهاند.
براى آگاهى از مقام عظيم امامت خواندن زيارت جامعه كبيره و تأمل در معانى عميق آن توصيه مىشود.
همچنين خواندن كتب معتبرى كه در مورد امام زمانعليه السلام نوشته شده است مىتواند انسان را تا حدى به مقام و عظمت آن حضرت آشنا سازد.
T}2. محبت به امام زمانعليه السلام{T
وظيفه ديگرى كه منتظران آن حضرت دارند اين است كه بايد دوستى و محبت امام عصر (عج) را در خود ايجاد كنند و آن را افزايش دهند. بديهى است تا انسان از ميهمان خويش خوشش نيايد و نسبت به او محبت نداشته باشد - هر چند هم كه او رابشناسد - نمىتواند واقعاً منتظر آمدن او باشد؛ اگر انسان از ميهمان خود بدش بيايد، چگونه مىتواند منتظر قدم او باشد و خود را براى پذيرايى از او آماده كند. پس تا محبت به امام زمان(عج) در وجود كسى شكل نگرفته و شعلهور نشده باشد، او نمىتواند به وظايف منتظران واقعى عمل نمايد. محبت به امام زمان(عج) وظيفهاى است كه پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز به دستور خدا از ما خواسته است؛ آنجا كه در قرآن كريم مىفرمايد: A}«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»{A؛V} سوره شورى: آيه 23.{V
T}3. ايجاد سنخيت با امام زمانعليه السلام{T
منتظران واقعى وضعيت روحى و فكرى و عملى خود را به گونهاى سامان مىدهند كه سنخيت كاملى با امام زمانعليه السلام داشته باشند. آيا مىتوان منتظر قدوم كسى بود؛ ولى با او مشابهت و سنخيت نداشت؟ آيا مىتوان محبت كسى را داشت، اما با او هيچ سنخيت و مشابهتى نداشت؟ ايجاد سنخيت با امام زمان از طريق تقويت ايمان و تقوا و فضايل اخلاقى و درجات معنوى حاصل مىشود. تنها در اين صورت است كه مىتوان ادعاى محبت به آن حضرت را داشت. در صورتى كه انسان رفتارش مطابق ميل امام زمان(عج) باشد، شعله محبت او در دلش زبانه خواهد كشيد و عشق آن حضرت او را به فرياد خواهد آورد و دورىاش را بر او سخت و ناگوار خواهد ساخت.
طبيعى است كه هر چقدر سنخيت با ولى عصر(عج) بيشتر باشد، محبت آن حضرت به انسان بيشتر خواهد شد و محبت انسان نيز به آن حضرت افزونتر خواهد گشت. پس منتظر واقعى بايد سعى كند تمام وظايف دينى و احكام الهى را انجام دهد.
T}4. ارتباط با منتظران ديگر{T
منتظر امام زمان(عج) مىداند كه برنامه آن حضرت يك برنامه جهانى است و بايد ياوران زيادى داشته باشد تا حركتش پيروز شود. بنابراين به فكر گسترش ياران و منتظران آن حضرت بوده و با ارتباط با آنها، به تقويت روحيات ايمانى خود و ديگران خواهد پرداخت تا بر اساس دستور قرآنى A}«تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى»{A؛ V}سوره مائده{V به كمك مؤمنان منتظر، خود را آماده ظهور حضرت نمايد.
T}5. دعا براى تسريع در ظهور امام زمانعليه السلام{T
منتظر واقعى هر لحظه انتظار محبوب را مىكشد و از خدا مىخواهد كه هر چه زودتر او را برساند. بنابراين دعاى فراوان براى فرج آن حضرت از وظايف هميشگى منتظران حضرتش مىباشد. دعا براى تسريع در فرج امام زمان(عج)، به وسيله آن حضرت نيز توصيه شده است.
T}6. ياد فراوان حضرت{T
ياد كردن از محبوب، عادت ديرينه منتظران عاشقى است كه چندى منتظر محبوب خويش هستند؛ اما نتوانستهاند پس از مدتها انتظار او را ببينند و حال خود را دست كم با ياد او و نام او آرام مىكنند. به ياد آوردن امام عصر(عج) و عنايت او به شيعيان با ذكر احاديث، كرامات، مقام و عنايت امام به شيعيان، وظيفه ديگرى است كه منتظران واقعى احساس مىكنند و بدين طريق همواره نام و ياد آن حضرت را زنده نگه مىدارند.
T}7. دادن صدقه{T
براى سلامتى آن عزيز و يا هديه نمودن ثوابهايى به حضرت مهدى(عج)، كه خود، موجب قبولى هر چه بيشتر اعمال است.
T}8. اميدوارى{T
بر قيام و انقلاب آن يوسف زهراعليها السلام و اميد دادن به ديگران.
T}9. ايجاد آمادگى دائم رزمى براى ظهور حضرت{T
چنانكه در روايت آمده است: H}«ليعدن احدكم لخروج القائم و لو سهما»{H؛V}بحارالانوار، ج 52، ص 366، ح 146.{V هر يك از شما براى قيام قائم(عج) بايد آماده گردد هر چند با تهيه يك تير باشد.
از اين رو شركت در بسيج يكى از وظايف منتظران است.
T}10. محزون بودن{T به علت محروم بودن از زيارت آن وجود مبارك؛ «عزيز على ان ارى الخلق و لاترى و لا اسمع لك حسيسا و لا نجوى...»؛V}دعاى ندبه.{V بر من گران است كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و سخن آشكار و پنهان تو را نشنوم.
T}11. اصلاح جامعه{T
فرج يعنى، نصرت، پيروزى، گشايش و مقصود، پيروزى حكومت عدل علوى بر حكومتهاى كفر و شرك و بيداد است؛ بنابراين انتظار فرج، يعنى انتظار تحققيافتن اين آرمان بزرگ و جهانى و منتظر حقيقى كسى است كه در حقيقت خواهان تشكيل چنين حكومتى باشد و اين خواسته آن گاه جدى و راست است كه شخص منتظر، عامل به عدل و گريزان از ستم و تباهى باشد؛ و گرنه انتظار فرج در حد يك ادعا و شعار بى محتوا باقى خواهد بود. ازاينرو در روايات آمده است كه انتظار فرج خود فرج است؛ زيرا كسى كه حقيقتاً منتظر فرج و ظهور حجت خدا و تأسيس حكومت عدل گستر او است، زندگى خود را بر پايه عدل و داد استوار مىسازد و او انسانى است كه حضور و غيبت امام در نحوه رفتار و سير و سلوكش تفاوتى ندارد و قبل از تشكيل حكومت عدل او، چنين حكومتى را در زندگى خود پايدار ساخته است. بنابراين انتظار فرج حقيقى، ريشه در معرفت به حق و عدل و ايمان و عشق به آن دارد و آثار آن نيز در عمل نمايان مىگردد و چنين حقيقت اصيل و عميقى، با لفظ و شعار به دست نمىآيد و با بى تفاوتى و بى اعتنايى نسبت به مقدسات دينى و رسالتهاى انسانى در تعارض و تناقض است.
T}انتظار فرج{T يعنى:
الف. معرفت امام معصوم و عادل و پيشواىفضيلت؛
ب. ايمان به امامت و قيادت رهبرى الهى و عدالت پيشه؛
ج. عشق به عدالت وارزشهاى انسانى؛
ه. اميد به آيندهاى روشن و نويد بخش؛
ك. تلاش براى برقرارى حكومتى عدل پيشه و عدل گستر؛
ح. رعايت موازين و قوانين دينى و اخلاقى؛
خ. داشتن روحيه تعهد و مسؤوليتپذيرى.
اين انتظار فرج است كه بهترين اعمال و بهترين عبادت است و چنين منتظرى، مقامى عالى دارد و هر گاه در زمان غيبت از دنيا برود، به منزله كسانى است كه پس از ظهور حضرت حجت(عج) زنده و تحت فرمان او در راه خدا جهاد مىكنند.V}بحارالانوار: ج52 ص 125؛ رهتوشه راهيان نور، دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم چاپ اول تيرماه 1374 ص190-193 با تصرف.{V
T}يادآورى مهم:{T
درست است كه وظيفه ما تلاش براى ملاقات با امام زمان(عج) نيست و حتى بنا بر نظر بعضى از بزرگان، تحقق اين مسأله خيلى بعيد و نادر است و اگر هم ممكن باشد، براى امثال مقدس اردبيلى و علامه حلّى قابل تصور است؛ نه انسان هاى عادى هر چند مؤمن و خوب. ولي بحث ملاقات، نبايد با بحث ارتباط اشتباه شود؛ زيرا وظيفه ما ايجاد ارتباط با امام عصر(عج) است. منتظر امام زمان(عج) وقتى موفق به زيارت آن حضرت نمىشود، از طريق خواندن دعاى ندبه، زيارت آل ياسين، دعاى عهد، نماز امام زمان و نيز از طريق رفتن به مسجد جمكران، ارتباط خود را با آن حضرت حفظ مىنمايد و براى گره گشايى مادى و معنوى از ايشان به عنوان واسطه فيض الهى درخواست مىكند و خود را در محضر ايشان مىبيند.
سؤال. چرا براى سلامتى امام زمان(عج) دعا كنيم؟ در حالى كه خداوند اراده نموده ايشان زنده و سلامت بمانند. آيا اصلاً امكان دارد آن وجود مبارك دچار كسالت شوند؟
P}آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست{E}هر كجا هست خدايا به سلامت دارش{P؛ V}ديوان حافظ، ص 223.{V
دعا براى سلامتى امام زمان(عج) آثار و بركات فراوانى دارد از جمله:
1. نشانگر علاقه و محبت مسلمانان به ايشان است. اگر چه دوستى تمام ائمه معصومينعليهم السلام بخشى از ايمان و شرط قبولى اعمال است، در عين حال دعا كردن در حق امام زمان(عج) موجب ازدياد محبت آن حضرت در دل و در نتيجه موجب تقويت ايمان مىگردد.
2. اظهار تجديد عهد و پيمان با آن حضرت است و محتواى پيمان با آن حضرت را دين دارى و شريعت محورى و تصميم قلبى بر اطاعت امر امامعليه السلام و يارى رساندن او با نثار جان و مال تشكيل مىدهد.
تجديد بيعت با آن حضرتعليه السلام كارى است كه بعد از هر نماز از فرايض پنجگانه، يا در هر روز و يا در هر جمعه مستحب است.
دعاى عهدV}مفاتيح الجنان، ص 891 و 892.{V شاهدى براى اين سخن است.
3. سبب زنده نگه داشتن ياد امام غايب در دل منتظران مى گردد. ياد امام زمان(عج) توجه به ارزشهاى دين و اصول اخلاقى را در دلها جوانه مى زند و برعكس غفلت از ياد و خاطره امام يكى از دلايل عمده پژمردگىو سستى ارزش هاى الهى وانسانى در جامعه اسلامى است.
4. كسى كه سلامتى امام زمان برايش مهم است، به طور مسلّم آزردن آن حضرت برايش سخت است، در نتيجه دعا براى سلامتى آن حضرت، انسان را بر انجام كارهايى وادار مىكند كه موجب خشنودى آن حضرت و در نتيجه سبب رسيدن به مقام رضوان الهى مى گردد.
5. دعا بسيار مؤثر است و موجب فرج آن حضرت و نيز فرج و گشايش در زندگى مؤمنان مى شود.
6. دعا موجب قرب الهى است. امام مهدى(عج) در خصوص زيارت آل يس مى فرمايند: «هرگاه خواستيد به وسيله ما به خداوند و به ما توجه كنيد اين زيارت را كه از جانب خداوند انشا شده است بخوانيد»V}مفاتيح الجنان، ص 863.{V
اين زيارت كه از جهات مختلف، محتوايى عميق دارد بسيار مورد تأكيد و سفارش قرار گرفته است. از جمله سلام هايى كه در اين زيارت ادا مى شود، از ابتدا تا انتها، دعا براى سلامتى و تندرستى و بهروزى امام زمان(عج) است. «السلام عليك يا خليفه الله و ناصر حقه... السلام عليك حين تصبح و تمسى، السلام عليك فى اليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى ... السلام عليك بجوامع السلام...»؛ سلام بر تو اى جانشين خدا و يارى كننده حق... درود و سلام بر تو هنگامى كه بامداد و شام كنى، درود و تهيت الهى بر تو در شب كه همه جا را فراگيرد و در روز، در وقتى كه نور دهد (يعنى سلام بر تو در هر صبح و شام)...، درود بر تو درودى همه جانبه... .
در دعاى بعد از اين زيارت نيز معانى بلندى نهفته است. از جمله عرض مى كنيم: خدايا! او (امام زمان) را از شر هر متجاوز و سركشى و از شر همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث روزانه، از پيش رو، و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگهدارى كن و از اين كه آسيب و گزندى به او برسد جلوگيرى كن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مباركش عدل و داد را پديدار نما! «اللهم اعذه من شر كل باغ و طاغ و من شر جميع خلقك و احفظه من بين يديه و من خلقه و عن يمينه و عن شماله و احرسه و امنعه من ان يوصل اليه بسوء واحفظ فيه رسولك و آل رسولك واظهر به العدل...».
در پايان سخن لازم است يادآور شويم كه دعا كردن براى سلامتى و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نيز اهل بيت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله است.
A}«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»{A؛ «و هر كه خدا و رسولش را اطاعت كند و خداترس و پرهيزكار باشد چنين كسى به فوز و سعادت خواهد رسيد».V}سوره نور: آيه 52.{V
کد سوال : 402
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : از نگاه عرفانى چگونه مىتوان سوز و گريه براى امام حسين(ع) را با عشق به خدا و سير و سلوك پيوند داد؟
پاسخ : T}يك. سوز دل و گريه{T
سالك بايد سوز دل و گريه با اخلاص را در مقام استغفار، بسيار عزيز و مغتنم بداند و در تحصيل آن بكوشد. اگر در تحصيل اصل آن هم موفق نشد؛ يعنى، سوز و اشك را به دست نياورد، لااقل بااخلاص در تحصيل حال گريه - (تباكى) - جديت كند.
به طور كلى، در سلوك عبادى، در هر حال و هر مقامى -چه حال و مقام استغفار باشد و چه غير آن- سوز دل و گريه را حسابى هست كه شرح آن در عبارت نگنجد و تفسير آن در بيان نيايد.
سوز دل و گريه، چه از شوق باشد، چه از خوف، چه در مقام استغفار باشد، چه در مقام تلاوت آيات و استماع آنها، چه در حال سجده باشد و چه در حال ديگر، هر كجا و هر مقامى باشد، از درك بالا و فهم و شعور سرچشمه مىگيرد. آن كه مىفهمد، مىسوزد و اشك مىريزد و آن كه نمىفهمد، نه مىسوزد و نه اشك مىريزد.
اگر به آيات 107-109 سوره «اسراء» نظر افكنيم، خواهيم ديد اين آيات به روشنى مىگويد: راه و روش آنان كه مىفهمند، خضوع در برابر آيات حق، خشوع دل و سوز و گريه است:
A}«قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذين أوتوا العلم من قبله إذا يتلى عليهم يخرونللأ ذقان سجداً * و يقولون سبحان ربنا إن كان وعد ربنا لمفعولاً * و يخرونللأ ذقان يبكون و يزيدهم خشوعاً»{A.
سالكان با اخلاص را به تدبر در اين آيات شريفه توصيه و بر آن تاكيد مىكنيم. اين آيات را بخوانند، و عميقاً در معانى و دقايق آنها فكر كنند و توجه داشته باشند كه اينها كلام حق و حق كلام است.
به روشنى از اين آيات بر مىآيد: هر كس از علم، فهم و معرفت بالا بهرهمند باشد، با شنيدن آيات قرآن و تلاوت آنها به حقايق پى مىبرد، آنها را باور مىكند، وعدههاى ربوبى را مسلم مىبيند و مىفهمد، آنچه مىفهمد. در نتيجه، بر خضوع، خشوع و يقين او افزوده مىشود و شوق و اشتياق و خوف و خشيت وجود او را فرا مىگيرد. در عين اينكه مجاهدتش را بيشتر و كاملتر مىكند، راه فقر و مسكنت در پيش مىگيرد و در محضر ربوبى صورت بر خاك مىنهد و با سوز دل اشك مىريزد؛ به اميد اينكه به سوز دل و اشك چشم او نظرى شود و عنايتى به سراغ وى آيد.
كسى كه حقيقتهاى موجود را درك نكرده، جهنم خود را - كه براى خود ساخته و در آن دست و پا مىزند - خوب نشناخته و پرده حايل را - كه با افتادن آن مصيبتها شروع مىگردد - آن چنان كه بايد، نفهميده است.
ناگفته نماند علم و معرفتى كه آيات مذكور به آن اشاره كرده و صاحبان آن را اهل سوز و اشك معرفى مىكند، علم رسمى و معرفت نظرى نيست؛ بلكه علم و معرفت ديگر است؛ و گر نه چه بسا عالمان و عارفانى كه از علم رسمى و عرفان نظرى، در حد بالا برخوردار بودهاند و هستند؛ ليكن اين خصوصيات را نداشتهاند و ندارند.
به هر صورت، سوز دل و گريه، همراه با صورت بر خاك فقر نهادن، از خصوصيات عارفان و عالمان بالله است. قرآن كريم اين را از خصوصيات بارز پيامبران - كه تعليم دهندگان عارفان واقعى و عالمان بالله هستند - بر مىشمارد. در سوره «مريم» به ذكر جمعى از انبيا و برگزيدگان پرداخته و يكايك آنان را با اشاره به اوصافشان ياد مىكند و در خصوص آنان مىفرمايد:
A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين من ذرية آدم و ممن حملنا مع نوح و منذرية إب راهيم و إسرائيل و ممن هدينا و اجتبينا إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A.V}مريم (19)، آيه 58.{V
جمله A}«إذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجداً و بكيا»{A از خضوع وسر به سجده نهادن، و گريههاى آنان به هنگام تلاوت آيات رحمان بر آنها خبر مىدهد؛ چه از گريههاى شوق و محبت و چه از گريههاى خوف و خشيت.
دراين آيه رمز و اشارتى هم براى اهل توحيد هست كه رمزى دقيق و اشارتى لطيف است. در اول آيه از انعام الهى نسبت به جمع مذكور از پيامبران و برگزيدگان سخن به ميان مىآورد و مىگويد: اينان كه ذكرشان گذشت، همانها هستند كه خدا بر آنان انعام فرمود: A}«أولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين» {A... سپس در آخر آيه با جمله H}«اذا تتلى عليهم ...»{H به خضوع، سجده و گريههاى آنان به عنوان نمونه بارزى از انعام الهى نسبت به ايشان اشاره مىكند و اين، اشارتى است لطيف به اين رمز دقيق كه: خضوع و سجده و سوز دل و گريه، به هر كسى دهند، از انعام و تفضلات او است.
P}گريه و خنده غم و شادى دل{E}هر يكى از معدنى دان مستقل{P
P}هر يكى را مخزن و مفتاح آن{E}اى برادر در كف فتاح دان{P
V}دفتر پنجم مثنوى.{V
حافظ هم گويد:
P}سوز دل اشك روان آه سحر ناله شب{E}اين همه از نظر لطف شما مىبينم{P
قرآن در جاى ديگر مىفرمايد:
A}«و من يؤمن بالله يهد قلبه»{A؛ «و هر كس به خدا ايمان بياورد، خدا دل او را هدايت مىكند».
رسول خدا(ص) نيز مىفرمايد: H}«قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن»{H.V}بحار الانوار، ج70، ص 39.{V
امام باقر(ع) هم فرموده است: H}«ان القلوب بين اصبعين من اصابع الله، يقلبها كيف يشاء، ساعة كذا، و ساعة كذا»{H.V}همان، ج70، ص 53.{V
از اين دو روايت در اين باب، هر كسى مىتواند به اندازه خود استفادهها داشته باشد. از روايت اول بر مىآيد: دل آن كس كه ايمان جدى به خداى متعال آورده، تحت تصرف اسم «رحمن» و تحت تدبير و تربيت تجليات اين اسم است؛ يعنى، دلهاى صاحبان ايمان به حسب صلاحيتها، استعدادها و حالات گوناگون، تحت ولايت مظاهر گوناگون اين اسم است.
از روايت دوم بر مىآيد كه دلها - چه دلهاى صاحبان ايمان و چه دلهاى غير آنان - تحت تصرف اسم «الله» است و اين اسم مبارك با ظهور در مظاهر اسما، هر دلى را به حسب آن تحت تدبير قرار مىدهد و حال به حال مىكند؛ آن چنان كه مىخواهد، ساعتى چنين و ساعتى چنان.
سالك بايد گريه با اخلاص را در سلوك عبودى، در هر حال و هر مقامى مغتنم بداند؛ مخصوصاً در اين مقام؛ (مقام استغفار). هر چه با سوز دل و احتراق باشد، قدر آن را بداند و هر وقت چنين توفيقى دست داد، تضرع و دعا و اصرار در استغفار را با چيز ديگر عوض نكند و مراقب باشد دشمن او را فريب ندهد و از راهى كه به روى وى باز شده است، به لطايف الحيل باز ندارد. پس گريه و تضرع و دعا و استغفار را قطع نكند و حال خود را بهم نزند و به بعد حواله ندهد كه اين عنايتها به آسانى حاصل نگردد و اين فرصتها، هميشه به دست نيايد.
امام صادق(ع) مىفرمايد: H}«اذا اقشعر جلدك و دمعت عيناك، فدونك دونك، فقد قصد قصدك»{H.V}اصول كافى، ج 2، ص 478.{V
P}اشك مىبار و همى سوز از طلب{E}همچو شعمى سربريده جمله شب{P
V}دفتر پنجم مثنوى.{V
T}آن سوى سوزها و گريهها{T
سوز دل عارفان و گريه مشتاقان و خائفان، در اين سوى پرده «سوز دل و گريه» است و در آن سوى پرده «آرامشها، لذتها، ابتهاجها و كرامتها».
اينك با استفاده از بيانات رسول اكرم و ائمه اطهار(ع) اين معنا را به اجمال توضيح مىدهيم:
T}1. سوز و گريه و آرامش و اطمينان{T
امام صادق(ع) فرموده است: H}«كل عين باكية يوم القيامة الا ثلاثة: عين غضت عن محارم الله و عين سهرت فى طاعة الله و عين بكت فى جوف الليل من خشية الله»{H؛ V}اصول كافى، ج2، كتاب الدعاء، باب البكاء.{V«هر چشمى در روز قيامت گريان است؛ مگر چشمى كه از محارم خدا اجتناب كند و چشمى كه شب را در طاعتخدا بيدار باشد و چشمى كه در دل شب از خشيتخدا گريهكند».
از اين بيان بر مىآيد آنچه در اين سوى پرده به صورت خشيت از خدا و سوز و گريه در دل شب مىباشد؛ در پشت پرده به صورت آرامش و اطمينان است و به هنگام آشكار شدن حقايق پشت پرده (در روز قيامت) به ظهور مىرسد.
روز قيامت، روز ظهور بواطن و سراير و روز آشكار شدن حقايق پشت پرده است و آنچه در آن روز پيش مىآيد، حقيقتهايى است كه در پشت پرده موجود است.
T}2. سوز و گريه و لذت و ابتهاج{T
رسول اكرم(ص) فرموده است: H}«ان الله يحب كل قلب حزين»{H؛ «خداى متعال هر دل محزون را دوست مىدارد».V}بحار الانوار، ج 73، ص 157.{V
دوست داشتن جناب او، به معناى جذب بنده به سوى خود است. در نتيجه، معناى حديث اين مىشود كه دل بنده در حال سوز و گريه، در آن سوى پرده مجذوب به سوى او است، در حال جذبه و در لذت و ابتهاج مخصوص آن است.
امام باقر(ع) هم مىفرمايد: H}«ما من قطرة احب الى الله عزوجل من قطرة دموع فى سواد الليل مخافة من الله لا يراد بها غيره»{H؛ V}اصول كافى، ج2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«هيچ قطرهاى نيست كه نزد خداى عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشك در ظلمتشب كه از خوف خدا باشد و غير از جانب او منظورى نباشد».
اين بدان معنا است كه بنده در حال سوز و گريه در دل شب - آنجا كه از خوف خداى متعال اشك مىريزد - محبوب جناب او است؛ يعنى، در پشت پرده مجذوب به سوى او و در لذت و ابتهاج جذبات ربوبى است.
پشت پرده جذبههاى ربوبى است كه متصلاً سالك را مجذوب مىكند و همين جذبهها است كه در اين سو به شكل سوز و اشك به ظهور مىرسد.
اين طرف، غم و پريشانى دل و اشك ديدهها است و آن طرف، جذبهها؛ يعنى، شادى دل، ابتهاج شراب طهور و لذت شهود است.
P}بر رهگذرت بستهام از ديده دو صد جوى{E}باشد كه تو چون سرو خرامان به درآيى{P
V}حافظ.{V
اگر كسى باشد كه اشراف و احاطه بر اين سو و آن سو داشته باشد؛ يعنى در افق بالايى قرار بگيرد كه هم اين طرف پرده را ببيند، هم آن طرف پرده را، چيز عجيبى خواهد ديد. يك شخص را در يك زمان در دو حالت - كه نقطه مقابل هم هستند - مشاهده خواهد كرد.
در اين طرف (طرف دنيوى) او را در سوز و گداز و اشك و نياز خواهد ديد و در آن طرف (طرف اخروى) در ابتهاج شراب طهور، لذت شهود و نعمتها و كرامتها واقعاً تحيّرآور است كه باطن غم، شادى؛ باطن شادى، غم؛ باطن گريه، خنده و باطن خنده، گريه باشد.
تحيّر بالاتر در اين است كه ما پيش خود گمان مىكنيم از هستى و دقايق آن و اسرار و عجايب آن چيزى فهميدهايم! همين گمان آنچه را كه بايد بكند، كرده است؛ چيزى كه هست، توجه به اين معنا هم نيست.
T}3. سوز و گريه و قرب حضرت مقصود{T
امام صادق(ع) در روايتى به ابى بصير در خصوص دعا و گريه مطالبى را مىفرمايد و در ضمن آن از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل مىكند كه فرمود:
H}«ان اقرب ما يكون العبد من الرب عزوجل و هو ساجد باك»{H؛ V}اصول كافى، ج2، كتاب الدعا، باب البكاء. {V«نزديكترين حالتبنده نسبتبه پروردگار عزوجل، حالتى است كه او در سجده با گريه است».
از اين بيان هم استفاده مىشود كه اين سوى قضيه، با سوز دل صورت بر خاك نهادن و گريه كردن است و در همان حال آن سوى قضيه به حضرت معبود نزديك شدن و در جوار او متنعّم و مبتهج گشتن.
P}حافظ زديده دانه اشكى همى فشان{E}باشد كه مرغ وصل كند قصد دام ما{P
کد سوال : 409
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه مىتوان به زيبايىهاى عاشورا پى برد و اين كلام حضرت زينب(س) را كه فرمود: «ما رايت الا جميلا» را درك كرد؟
پاسخ : اگر گاهى «عظمت در نگاه است، نه در چيزى كه بدان مىنگرند.» - آن گونه كه برخى گفتهاند - گاهى هم زيبايى در نگاه و ديد انسان است، نه در ديدنىها.
آن كه به چشم «نظام احسن» به همه هستى مىنگرد؛ از اين نگاه، خيلى چيزها هم «ديده» مىشود، هم «زيبا» ديده مىشود؛ تا چه عينكى بر چشم زده باشيم و از كدام زاويه به هستى و حوادث بنگريم.
«زيبابينى» هستى و حيات، هم آرامش روح و وجدان مىبخشد، هم صلابت و پايدارى و پايمردى مىآفريند و هم قدرت تحمل ناگوارىها را مىافزايد. از اين نگاه، «عاشورا» - همان گونه كه زينب كبرى(س) فرمود -، جز «زيبايى» نبود.
آنچه زينب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبتبه اين حادثه، بر زبان راند (ما رايت الا جميلا)V}بحارالانوار، ج 45، ص 116.{V، پيش تر آرزوى حسين بن على(ع) بود كه در طليعه اين سفر، آرزو و اظهار اميدوارى كرده بود كه آنچه پيش مىآيد و آنچه اراده خدا است، «خير» براى او و يارانش باشد؛ چه به صورت «فتح»، چه به شكل «شهادت»: H}«ارجو ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا»{H؛ V}اعيان الشيعه، ج 1، ص 597.{V.
زيبا ديدن خواهر و خير ديدن برادر، مكمل يكديگرند. جلوههاى زيبايى و نمادهاى جمال در آينه كربلا بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مىشود:
T}1. تجلى كمال آدم{T
اينكه انسان تا كجا مىتواند اوج بگيرد، و خدايى گردد و فانى در او، در «ميدان عمل» روشن مىشود. كربلا نشان داد كه سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعيد وجودى و ظرفيت كمال جويى و كمال يابى او تا كجا است. پرونده آن حماسه نشان داد «كه تا چه حد است مقام آدميت». اين نكته براى جويندگان ارزشها بسى زيبا است و معيار!
T}2. تجلى رضا به قضا{T
در مقامات و مراحل عرفانى و سلوك، رسيدن به مقام «رضا» بسى دشوار و ارجمند است. اگر حضرت زينب، حادثه كربلا را زيبا مىبيند، به دليل بروز اين شاخصه متعالى در عملكرد ولى خدا سيدالشهدا(ع) و ياران و دودمانش است.
به راستى كه حسين بن على(ع) در ميان آنان - كه يكى به درد يا درمان و يكى به وصل يا هجران مىانديشيد و آن را مىپسنديد - «آنچه را جانان پسندد» مىپسنديد. كربلا تجلىگاه رضاى انسان به قضاى خدا بود. آن حضرت در واپسين لحظات حيات در قتلگاه، چنين زمزمه مىكرد: H}«الهى رضى بقضائك»{H. خواهر خويش را نيز به همين نكته توصيه كرده بود: H}«ارضى بقضاء الله»{H.
اين مرحله از عرفان؛ يعنى خود را هيچ نديدن و جز خدا نديدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندى نداشتن. در آغاز حركت از مكه به سوى كوفه نيز در خطبهاى فرموده بود: H}«رضا الله رضانا اهل البيت»{H؛ V}موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 328.{V «رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».
اين مبناى جانبازى و عشق حسين(ع) است و زينب عزيز، اين را زيبا مىبيند و اين منطق و مرام را مىستايد.
P}آن روز كه جان خود فدا مىكرديم{E}با خون به حسين اقتدا مىكرديم{P
P}چون منطق ما منطق عاشورا بود{E}با نفى «خود»، اثبات «خدا» مىكرديم{P
V}از نويسنده.{V
T}3. رسم الخط حق و باطل{T
از زيبايىهاى ديگر عاشورا، خط كشى ميان حق و باطل و تبيين منطقه حضور و عمل انسانهاى «دد منش» و «فرشتهخو» است.
وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم در آميزد، تيرگى باطل حق را هم غبار آلود و ناپيدا و مشوّه جلوه مىدهد. در ظلمت آبادى اين چنين، گمراهى انديشهها و انسانها طبيعى است و «كفر نقابدار»، مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مىافكند! زيبايى كار امام حسين(ع) آن بود كه مشعلى روشن كرد، تا راه، روشن و تيرگىها زدوده شود و، چهرهها در آن هواى گرگ و ميش «فتنه و دروغ»، نمايان و باز شناسانده شود، تا ديگر فريب و نقاب، بىاثر گردد؛ آيا اين زيبا نيست؟
عاشورا يك رسم الخط بود؛ ترسيم روشن خطى كه حق و باطل را جدا كرد و مسلمان ناب را از مسلمان نماى مدعى باز شناساند و پيروان رحمان و جنود شيطان هر كدام در يك سو به عيان ديده شدند. حق، پى برده و صريح، به نبرد باطل آمد كه عيان و بىنقاب به كربلا لشكر كشيده بود و مزورانه بر طبل H}«يا خيل الله اركبى»{H مىكوبيد. اگر هم اندك ترديدى در «شناخت» باقى مانده بود، خطبههاى زينب در كوفه و شام، آن را زدود. اين از زيبايىهاى بس قيمتى حادثه خونين عاشورا بود.
T}4. تبلور فتح ناب{T
از زيبايىهاى ديگر عاشورا، مفهوم تازهاى از «پيروزى» است. عدهاى به غلط، پيروزى را تنها در «غلبه نظامى» مىپندارند وشكست را در مظلوميت و شهادت! عاشورا نشان داد كه در اوج مظلوميت هم مىتوان «فاتح» بود و با كشته شدن هم مىتوان دفتر و كتاب پيروزى را نگاشت و با خون هم ترسيم «تابلوى ظفر» ميسر است. پس فاتح معركه كربلا امام حسين(ع) بود و چه فتح زيبايى!
اين همان «پيروزى خون بر شمشير» است كه در سخن امام راحل(قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتى كه شهادت براى او سعادت است، پيروز است ... ما در كشته شدن و كشتن پيروزيم»V}صحيفه نور، ج 13، ص 65.{V و اين همان آموزش قرآنى «احدى الحسنيين» است كه فرهنگ مبارزان الهى است.
كسى كه به «تكليف» عمل كرده باشد، در هر حال پيروز است؛ آن هم پيروزى ناب.
P}گر چه از داغ لاله مىسوزيم{E}ما همان سر بلند ديروزيم{P
P}چون به تكليف خود عمل كرديم{E}روز فتح و شكست پيروزيم{P
V}از نويسنده.{V
اين ديدگاه را، هم امام حسين(ع) داشت، هم امام سجاد و هم حضرت زينب. با اين ديد، همه آن حوادث تلخ، چون پيامدى به سود اسلام و حق داشت، جميل و شيرين بود. وقتى ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين پرسيد: «چه كسى غالب شد؟» حضرت فرمود: «آن گاه كه وقت نماز فرا مىرسد، اذان و اقامه بگو، خواهى فهميد كه چه كسى پيروز شد!»V}اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (امالى شيخ طوسى، ص 66).{V
آيا اين، در حادثه كربلا زيبا نيست؟ پيروزى، حتى در صورت كشته شدن و شهادت!
T}5. حركت در مسير مشيت خدا{T
زيباترين جلوه اين است كه انسان، يك عمل و حادثه را در بستر «مشية الله» و همسو با «خواست خدا» ببيند. اگر سالار شهيدان و يارانش به خون نشستند و اگر زينب و دودمان مصطفى به اسارت رفتند، اين در لوح مشيت الهى رقم خورده بود و چه جمالى برتر از اينكه كار گروهى، با جدول مشيتخدا هماهنگ گردد؟!
مگر به حسين بن على(ع) از غيب، خطاب نيامده بود كه خواسته خدا آن است كه تو را كشته ببيند: H}«ان الله شاء ان يراك قتيلا»{H؟ و مگر مشيتخدا آن نبود كه عترت پيامبر در راه نجات دين و آزادى انسان، به اسارت بروند: H}«ان الله شاء ان يراهن سبايا»{H؟ پس چه غم از آن شهادت و اين اسارت؟
هر دو، هزينهاى بودند كه براى بقاى دين و افشاى طاغوت، مىبايست پرداخته مىشدند؛ آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه!
براى زينب بزرگ - كه پرورده دامان وحى و تربيتشده مكتب على(ع) است - اين حركت در بستر مشيت الهى، اوج ارزشها و زيبايىها است. وى مجموعه اين برنامه را از آغاز تا انجام، زيبا مىبيند؛ چون تك تك صحنهها را منطبق با آن «خواسته ربوبى» مىبيند. آيا با اين تحليل و نگاه، حادثه عاشورا زيبا نيست؟
T}6. شب قدر عاشورا{T
اين صحنه، از درخشانترين جلوههاى زيبايى است. كسانى كه در سر دوراهى رفتن و ماندن، «ماندن» را - كه نشان «وفا» و «ايثار» است - بر مىگزينند و «زندگى بدون حسين» را ذلت و مرگ مىشمارند.
آن خطبه امام، ابراز وفادارى ياران، سخنان و سؤال امام با قاسم، شب بيدارى اصحاب تا سحرگاهان، زمزمه تلاوت قرآن و نيايش از خيمهها، اعلام وفادارى ياران در حضور زينب كبرى و امام حسين(ع) و...، هر كدام برگى زريّن از اين «كتاب جمال» است؛ چرا زينب، عاشورا را زيبا نبيند؟
آنچه در كربلا اتفاق افتاد، به يك «بنياد»، براى مبارزه با ستم در طول تاريخ و در همه جاى زمين تبديل شد؛ آيا اين زيبا نيست؟
لحظه لحظههاى عاشورا، به صورت يك «مكتب» در آمد كه به انسان «آزادگى»، «وفا»، «فتوت»، «ايمان»، «شجاعت»، «شهادت طلبى» و «بصيرت» آموخت؛ آيا اين زيبا نيست؟
خونهاى مطهرى كه در آن دشتبر زمين ريخت، سيلى شد و بنيان ستم را ويران كرد؛ آيا اين زيبا نيست؟
P}هر بساطى را كه عمرى شاميان گسترده بود{E}نيم روزى اين حسين بن على برچيد و رفت{P
فاجعهآفرينان كوفه و شام، فكر مىكردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه مىسازند؛ ولى در نگاه ژرف زينب، آنان گور خويش را كندند و چهره نورانى اهل بيت روشنتر و نامشان جاودان و دين خدا زنده و كربلا يك دانشگاه شد.
زينب قهرمان و عارف، اينها را مىدانست و از وراى قرون مىديد. اين بود كه در مقابل سخن نيشدار و زخم زبان والى كوفه - كه با طعنه خطاب به اين بانوى اسير گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدى - فرمود: «ما رايت الا جميلا»؛ ... جز زيبا چيزى نديدم!
کد سوال : 410
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : درباره ابعاد عرفان و اخلاقى نهضت امام حسين(ع) توضيح دهيد.
پاسخ : ستارگان هيچ آسمانى مانند ستارگان آسمان كربلا، اين همه شكوه، عظمت و فضيلت را به تماشا ننشسته است! آفتاب در هيچ روزى مانند روز عاشورا با ترديد و دل لرزان و رنگ پريده، رخ ننموده است!
هيچ نقطهاى بر روى زمين به اندازه نينوا، اوج زشتى و زيبايى را در كنار يكديگر به تماشا نگذاشته است! در طول تاريخ هيچ حادثهاى مانند نهضت حسينى، اين همه پيام براى انسان و انسانيت نداشته است: در سرزمين طف «توحيد» دوباره زاده شد؛ «عشق» تفسير و معنا شد؛ «قرآن» جانى تازه يافت، پرده از راز «سجده فرشتگان» بر آدم(ع) به كنار رفت و در يك كلام خداوند با همه جلال و جمالش تجلّى نمود.
از نهر علقمه و در كنار لبهاى خشكيده عباس(ع)، آب معرفت، غيرت، آزادگى و از خود گذشتگى تا ابد بر زمين تشنه دلهاى حقيقت جو جارى گشت. علم علمدار دشت تفتيده و خونين كربلا، به نشانه پيروزى حق بر باطل ماندگارى فضيلت و زيبايى و زوال پليدى و زشتى هماره در اهتزاز است. كربلا مكتب تمام عيار معرفت و انسان سازى است.
هيچ دانشگاهى همانند دانشگاه كربلا، چنين فارغ التحصيلانى موفق و پيروز نداشته است. گوناگونى دانش پژوهان در هيچ مركز آموزشى، همانند «كربلا» نيست. در كلاس معرفت، عشق، عظمت، استقامت در راه هدف، صبر، شجاعت و بندگى خالصانه؛ پير مرد كهنسال و طفل شير خوار و جوان نورس و زن شير دل عفيف و غلام سياه جانباز همه در كنار هم نشستند و از آموزگار بزرگ شهادت نكتهها آموختند. آن شاگردان لايق چنان از آن آموزشهاى سخت و امتحانات سنگين سر بلند بيرون آمدند كه نامشان در كنار نام پاك امامشان بر جريده عالم جاودانه گشت و به سلام و درود ويژه امام عصر (عج) در زيارت معروف «ناحيه مقدسه» مفتخر گشتند.
P}هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق{E}ثبت است بر جريده عالم دوام ما{P
لحظه لحظه حادثه عاشورا از عطر معرفت، فضيلت و اخلاق آكنده است و جاى جاى سر زمين كربلا، نشان از بزرگى روح بندگى و تسليم در برابر حق دارد.
برگ برگ دفتر حماسه جاويد كربلا، با خطوط عظمت، عبوديت، عزّت و افتخار نوشته شده و چون بررسى همه جانبه اين دفتر و مطالعه همه سطرهاى زرين آن، در حوصله اين نوشتار نيست، تنها نگاهى به برخى برگهاى درخشان آن مىاندازيم:
T}يك. پرتوى از عظمت و معرفت و اخلاق امام حسين(ع){T
دعوت به توحيد با گفتار و در عمل، بدون شك محور همه معارف آسمانى و اساس دعوت همه پيامبران الهى است. همه مراحل قيام پر شكوه امام حسين(ع)، از آغاز تا پايان در توحيد موج مىزند. آن حضرت از اولين قدم تا آخرين نفس، لحظهاى از ياد حق و حمد و ثنا و شكر او غافل نبود. سخن نخست او در هنگام حركت از مكه به سوى عراق H}«الحمدلله و ماشاءالله و لاحول و لا قوة الا بالله» {Hبود. در واپسين لحظات زندگى نيز - در آن هنگام كه خون آلود و داغدار و تشنه كام بر زمين افتاده بود و نگاه مباركش به سوى آسمان بود - چنين فرمود: H}«صبرا على قضائك يا رب لامعبود سواك يا غياث المستغيثين»{H؛ «پروردگارا، از تو صبر بر قضا و حكمت را خواستارم، معبودى جز تو نيست، اى پناه پناه آورندگان!»V}على سعادت پرور، فروغ شهادت، ص185.{V
T}دو. انجام وظيفه الهى و تحكيم ارزشهاى انسانى{T
هر شخص كه پا به ميدان مبارزه مىگذارد و در مقابل دشمن صف آرايى مىكند، به دنبال پيروزى خود و شكست دشمن است و حسين بن على(ع) نيز از اين قانون مستثنا نيست؛ ولى شكست و پيروزى از نظر آن حضرت(ع) مفهوم ديگرى دارد كه براى برخى درك و تصور آن دشوار است.
پيروزى از نظر امام(ع) انجام دادن وظيفه الهى و به پايان بردن مسؤوليت شرعى و تحكيم ارزشهاى انسانى است؛ خواه در اين راستا پيروزى ظاهرى به دست آيد، يا نه.
به همين جهت است كه وقتى «طرماح بن عدى» - كه از ارادتمندان و شيعيان خاص خاندان پيامبر(ص) و از دوستداران اميرالمؤمنين(ع) و حسين بن على(ع) است - دريكى از منازل بين راه با امام حسين(ع) برخورد مىكند و امام(ع) اوضاع كوفه را از او مىپرسد، در پاسخ مىگويد: بزرگان و سران قبايل كوفه با گرفتن جايزه و رشوههاى سنگين از سوى «ابن زياد» با دشمن سازش كرده و ساير مردم قلبشان با شما و شمشيرشان بر شما است. اى فرزند پيامبر! تو را به خدا سوگند از اين سفر برگرد و به سوى قبيله طى كه محل سكونت من است حركت نما كه آن جا منطقهاى امن و دور از تعرض و تجاوز دشمن است.
اباعبدلله(ع) توجه «طرماح» را به نكته مهمى كه همان انجام مسؤوليت الهى و تبلور بخشيدن به ارزشهاى انسانى از جمله لزوم وفاى به عهد و پيمان است جلب مىكند و مىفرمايد:
«ميان ما و مردم كوفه عهد و پيمانى است كه به جهت آن، امكان برگشت براى ما نيست تا ببينيم عاقبت كار به كجا مىانجامد»؛ يعنى، ما به آنها وعده حركت به سوى كوفه و برعهده گرفتن امامت و رهبرى و هدايت مردم اين شهر را دادهايم و آنان نيز وعده هر نوع كمك و پشتيبانى دادهاند. بر ما است كه به عهد خود وفا كنيم؛ گرچه در اين راه با انواع خطر مواجه گرديم؛ چه مردم كوفه بر عهد خود استوار باشند چه پيمان خود را بشكنند.V}نجمى، محمدصادق، سخنان حسين بن على(ع) از مدينه تا كربلا.{V
کد سوال : 411
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چرا امام حسين(ع) با اينكه مىدانست دشمن به سخنانش بى اعتنا است، تا لحظات آخر آنان را نصيحت مىكرد و براى آنها دل مىسوزاند؟
پاسخ : دلسوزى و شفقت نسبت به خلق از ويژگىهاى بارز پيامبران و بندگان خداوند است. از آيات قرآن و تاريخ به خوبى استفاده مىشود كه رهبران الهى، بيش از آنچه تصور شود، از گمراهى مردم رنج مىبردند و براى آنها دل مىسوزاندند. آنان از اينكه مىديدند تشنه كامانى در كنار چشمه آب زلال نشستهاند و از تشنگى فرياد مىكشند، ناراحت بودند، اشك مىريختند و براى هدايت آنها دعا مىكردند.
مشاهده انحراف مردم از راه روشن و مستقيم حق و قدم گذاشتن در بيراهه كفر و باطل، غصهاى جانكاه بر دل آنان بود. روح لطيف و حساس پيامبر اسلام(ص) از ديدن نادانىها و كجروىها گاه چنان فشرده و آزرده مىگشت كه جان پاكش از شدت ناراحتى و اندوه به خطر مىافتاد و خداوند او را چنين دلدارى مىداد: A}«لعلك باخع نفسك ألا يكونوا مؤمنين»{A؛V}شعراء (26): آيه 3، و نيز رجوع كنيد: كهف(18): آيه 6.{V «گويى مىخواهى به خاطر ايمان نياوردن مردم خود را هلاك و نابود سازى».
تا چنين ويژگىاى در رهبران آسمانى نباشد، رهبرى در مفهوم عميقش پياده نخواهد شد. امام حسين(ع) ميوه درخت برومند رسالت است. او فرزند پيامبر(ص) و پارهاى از وجود او است. او از پيامبر و پيامبر از اوست؛ چنان كه رسول خدا(ص) فرمود: H}«حسين منى و انا من حسين»{H؛ V}كامل الزيارات، باب 14، ص52، ح 11.{V.
او وارث همه كمالات پيامبر(ص) و آينه دار فضيلتهاى والاى او است. آبشار عطوفت و رحمت پيامبر(ص) از بلنداى وجود حسين(ع) ريزان است. به همين خاطر است كه اباعبدالله(ع) در همه مدت عمر - به ويژه در طول نهضت و انقلاب مقدسش - لحظهاى از ارشاد، هدايت و موعظه مردم - حتى دشمنان خونخوارش - فرو گذار نكرد.
سخنان و اندرزهاى آن رهبر الهى، به عنوان سندى روشن از عطوفت و محبت امامى پاك سيرت و خير خواه، در مقابل دشمنانى پست و جنايتكار براى قضاوت جهانيان به يادگار مانده است.
امام حسين(ع) در روز عاشورا در هنگام مراجعه با انبوه دشمن - با اينكه مىديد دشمن به تمام معنا آماده جنگ است و حتى از رسيدن آب به اردوگاه و اطفال آن حضرت جلوگيرى نموده است و دقيقه شمارى مىكند كه با كوچكترين اشارهاى حمله را آغاز كند - از اندرز و نصيحت و بيدار سازى دشمن دست بر نداشت و با وجود نبودن فرصت و هلهله و هياهوى لشكر مقابل، در خطبه طولانى - كه هر جملهاش در بردارنده مفاهيمى عميق و نيازمند شرح و تفسير است و در آنها ريشه خيانت و عناد دشمن بيان شده است - براى دشمن ايراد كرد.V}ر. ك: سخنان امام حسين(ع) ازمدينه تا كربلا، ص 219 به بعد و نيز: فروغ شهادت.{V
ابا عبدالله(ع) حتى از موعظه و نصيحت سران لشكر كفر (مانند عمر سعد و شمر بن ذى الجوشن) نيز خوددارى نكرد. در روز عاشورا، در ديدارى كه با عمر سعد بين صفوف دو لشكر داشت، فرمود: واى بر تو اى پسر سعد! آيا از خدايى كه به سوى او باز مىگردى، نمىترسى؟ آيا با اينكه مىدانى من پسر چه كسى هستم، با من مىجنگى؟ قوم را رها كن و با من باش تابه خداوند متعال نزديك شوى.
عمر سعد گفت: مىترسم كه خانهام خراب شود!
حضرت فرمود: من آن را برايت مىسازم.
عمر سعد گفت: مىترسم ملك و زمينم گرفته شود!
حضرت فرمود: من از مالى كه در حجاز دارم، بهتر از آن را به تو مىدهم.
عمر سعد گفت: من بر زن و فرزندم بيمناكم!
حضرت(ع) ساكت شد و به او جوابى نداد و روشن است هدف امام حسين(ع) نجات انسانى خود فروخته و عنصرى فرومايه بود كه با كشتن حسين(ع) آتش و عذاب جاويد را براى خود به ارمغان مىآورد.
امام حسين(ع) از اين خطبهها و نصيحتها، دو هدف اساسى داشت:
1. تمام كردن حجت بر دشمن و باقى نگذاشتن جاى هر گونه عذر و بهانه براى آنها،
2. بيدار كردن افراد انگشت شمارى مانند حر بن يزيد رياحى كه انوارى از ايمان و محبت اهل بيت(ع) در دلشان تابيده بود.
اين سخنان دلسوزانه و بيدار بخش، در دل عدهاى از سپاه كفر اثر گذاشت و عدهاى از آنها به لشكر امام حسين(ع) پيوستند و به سعادت ابدى و شرف جاويد نايل گشتند.
اين است عاطفه و محبت امامى دلسوز در رهبرى الهى و انسان دوست در مقابل دشمنى جنايتكار و بى گذشت و اين است روش فرزند فاطمه كه در حساسترين شرايط و اوضاع نيز لحظهاى از مسيرى كه خداوند برايش تعيين نموده، منحرف نمىگردد.