کد سوال : 11
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : فرهنگ اسلامي يعني چه ؟ ويژگيهاي فرهنگ اسلامي كدام است؟
پاسخ : T}فرهنگ اسلامي : {T
برخي از انديشمندان اسلامي معاصر، «فرهنگ» را به معنايي عام به كار بردهاند كه شامل علوم عقلي (مانند رياضيات و منطق) علوم تجربي و علوم نقلي (مانند صرف و نحو و تاريخ) ميگردد. اركان آن عبارت است از: فلسفه، عرفان، دين، هنر، ادبيات، كلام (عقايد)، اخلاق، فقه، نظامهاي ارزشي حقوقي, اخلاقي و ديني، زيبا شناختي، عرف و عادات و آداب و رسوم. V}محمد تقي مصباح يزدي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، ص 271{V
در يک تعريف کلي از فرهنگ ديني ميتوان گفت: «فرهنگ ديني عبارت است از عقايد، باورها، الگوها، روش و شيوههاي عمل جامعه اي که به يکي از شريعتهاي الهي ايمان دارد و در اعتقادات و اعمال از پيامبر خدا پيروي و اطاعت ميکند».
بر اين اساس فرهنگ اسلامي عبارت است از: «مجموعه عقايد، باورها، ارزش ها، آداب و رسوم، الگوها، روش و شيوههاي عمل متخذ از قرآن کريم و سنت معصومين (ع)». حال فرهنگ هر يک از افراد و جوامعي که دين رسمي آنان اسلام است، در صورتي اسلامي قلمداد ميشود که همواره ياد شده بر کليه روابط چهارگانه ايشان با خدا، خود، طبيعت و جامعه حاکم باشد. از سوي ديگر هرگاه معناي فرهنگ به «دستاوردهاي بشر و ميراث اجتماعي» آن اطلاق شود، فرهنگ اسلامي عبارت از: «مجموع آثار مثبت مادي و غير مادي جوامع اسلامي که افراد آن عقايد، باورها، ارزشها، آداب و رسوم، الگوهاو شيوههاي عمل خود را از قرآن کريم و سنت معصومين(ع) اخذ کرده و در پيروي از آن, هيچ گونه کوتاهي عمدي روا ندارند».
T}ويژگيهاي فرهنگ اسلامي : {T
اهم ويژگيهاي فرهنگ اسلامي عبارت است از:
1. منابع بنيادين فرهنگ اسلامي (قرآن کريم و سنت معصومين(ع)، در نوع خود بي نظير است.
2. اصول و مباني فرهنگ اسلامي ثابت است و با نوآوري ها، خلاقيتها و ابتکارات مسلمين از بين نميرود.
3. احکام، قوانين و الگوهاي ارائه شده در فرهنگ اسلامي، روشن و کامل است.
4. فرهنگ اسلامي انسان را به سوي آگاهي و آزادي مسئولانه سوق ميدهد و او را از اطاعت و تمکين کورکورانه قواعد اجتماعي و فرهنگهاي رشد نايافته باز ميدارد.
5. فرهنگ اسلامي قابليت جهاني شدن دارد.
6. انتقال فرهنگ اسلامي سريع و نافذ است. از آنجا که فرهنگ اسلامي از سوي فطرت انسانها مورد تأييد واقع ميشود و دين اسلام، بعضي از رفتارها و رسوم را پذيرفته و تأييد ميکند، پذيرش فرهنگ اسلامي از سوي افراد و جوامع به آساني صورت ميگيرد و به سرعت در اعماق قلبها جاي ميگيرد.
7. فرهنگ اسلامي در چهارچوب اصول و مباني ثابت خود، به مبادله و ارتباط با فرهنگهاي ديگر ميپردازد. V} ر.ک: شناخت فرهنگ، فرهنگ سازماني و مديريت بر آن، همان، ص 46 {V
T}مقايسه فرهنگ اسلامي با فرهنگ غربي: {T
در مقايسه فرهنگ اسلامي با فرهنگ غربي، ميتوان به اين موارد اشاره کرد:
1. در فرهنگ اسلامي علاوه بر فضيلت محوري در انديشه، الگوهاي اخلاقيـ معنوي فراواني وجود دارد كه هر يك براي تحولّ جامعه بشري كفايت ميكند؛ در حالي كه در فرهنگ غربي، اگر چه دانشمندان بسياري بوده اند، اما هيچ يك از آنان انسان كامل و آيينه تمامنماي فضايل اخلاقي به شمار نميآيند.
2. فرهنگ اسلامي ميتواند به دغدغه هميشگي انسان (معنا و مفهوم زندگي)، پاسخ دهد و به روشني آن را تبيين كند؛ در حالي كه فرهنگ غربي از پاسخ دادن به اين پرسش بنيادين ناتوان است.
3. در فرهنگ اسلامي، رابطهاي منطقي ميان دنيا و آخرت وجود دارد و بهرهگيري مشروع از دنيا و توجه به آخرت، هر دو، توصيه شده است؛ در حالي كه در فرهنگ غربي، اين دو با يكديگر در تضاد است و پيوستن به دنيا، لازمه پشت كردن به آخرت دانسته ميشود.
4. در فرهنگ اسلامي، بر اصل احترام به ملتها و استقلال و آزادي آنان تأكيد فراوان شده است؛ در حالي كه در فرهنگ غربي، مفاهيمي نظير توسعه بيقيد و شرط، قدرتطلبي، استثمار ملتها و تحقير تودههاي مردمي ديگر جوامع، به چشم ميخورد.
5. در فرهنگ اسلامي، دين و سياست جلوههايي از يك حقيقت است؛ در حالي كه در فرهنگ غربي، با تسلط سكولاريسم، دين از سياست جدا ميشود. V} دكتر محمد رضا شرفي، پاسخ به سؤالات نسل جوان، ص 124 {V
کد سوال : 12
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : شادي و نشاط، چه نسبتي با دين دارد؟ آيا دين شادابي را تقويت ميكند يا سبب ركود و خمود آن است؟
پاسخ : T}شادي در دين {T
با توجه به منابع ديني، (قرآن و سيره پيشوايان معصوم)، دين اسلام موافق نشاط و شادي است و آدمي را از تنبلي رهانده، سرزنده و سر حال ميسازد. البته اين شادي درچهارچوب نگاه تعديلي معنا مييابد؛ توضيح اينکه:
يکم. هدف، غايت، فرجام و آرماني كه اسلام براي بشر ترسيم ميکند، فقط خدا است. هدف از زيستن آدمي در اين دنيا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خويش است و اين يعني حركت، صعود و بازگشت به سوي خداوند است. به بيان ديگر، انسان تنزل يافته، بايد تلاش كند تا دوباره خود را پاك گرداند و در پرتو پيروي از پيامبران و امامان و عمل به تعاليم آنان به اصل خويش (حاكميت روح توحيد و خدايي شدن)، دستيازد. V}خداشناسي و فرجامشناسي [دفتر اول]، صص75 ـ 87 {V
دوم. بهترين آيينها آن است كه با طبيعت آدمي و ساختار آفرينش او سازگار بوده، نيازمنديهاي طبيعي و فطري اش را برآورد. در غير اين صورت، قابل عمل نيست و نميتواند آدمي را خوشبخت و سعادتمند سازد. تعاليم اسلام به دليل توجّه به اين نيازها و تناسب آن با فطرت آدمي، توانست از محدوديت جزيرهالعرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصينقاط دنيا شكل دهد. V}«فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة ا لله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم»، (روم (30)، آيه 30) {V به گفته علامه طباطبايي، اسلام، نه انسان را از نيروها، غرايز و خواستههايش محروم ميكند و نه همه توجه را به تقويت جنبههاي مادي معطوف ميدارد. نه او را از جهاني كه در آن زندگي ميكند، جدا ميسازد و نه او را بينياز از دين و شريعت به حساب ميآورد. V}محمدحسين طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 203{V
T}اهميت و ضرورت شادي {T
سوم. شادي و نشاط يك ضرورت و نياز است. اين پديده هر چند از زواياي گوناگوني تعريف و تشريح شده؛ ولي به اتفاق انديشمندان يك ضرورت و نياز اساسي انسان به شمار ميآيد. چه كسي را ميتوان يافت كه مدعي باشد نيازمند به شادي نيست؟ اساس جهان هستي و پديدههاي آن به گونهاي طراحي شده است كه در آدمي شادي ايجاد کند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبيعتبا ظرافت، آبشارهاي زيبا، گلهاي رنگارنگ، ديدار دوستان، ازدواج و پيوند دو انسان و ... همه شادي آور و سرور انگيز است. از آنجا كه شادي، ناكامي، نااميدي، ترس و نگراني را از آدمي دور ميسازد، روانشناسان به ايجاد و تثبيت آن در انسان دستور اكيد دادهاند و اين نشانگراين حقيقت است كه شادي، نياز اساسي و ضروري آدمي است. V}نگا: روانشناسي شادي، روانشناسي كمال، راز شاد زيستن و ... {V
T}عوامل شادي و نشاط {T
چهارم. با بررسي نظريات دانشمندان و مطالعه متون معتبر، ميتوان موارد ذيل را در زمره عواملي بر شمرد كه حالتشادي و نشاط را در انسان پديد ميآورند: ايمان، رضايت و تحمل، پرهيز از گناه، مبارزه با نگراني، تبسم و خنده، مزاح و شوخي، بوي خوش، خود آرايي، پوشيدن لباسهاي روشن، حضور در مجالس شادي، ورزش، اميد به زندگي، كار و تلاش، سير و سفر، تفريح، تلاوت قرآن، تفكر در آفريدههاي خداوند، صدقه دادن، نگاه كردن به سبزهها و ... . V}شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 5، باب ملابس; شيخ طوسي، امالي، ح 45; محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 71، ص 95; آيين زندگي، ص 34{V
P}چهار چيز هر آزاده را ز غم بخرد{E}تن درست و خوي نيك و نام نيك و خرد {P
P}هر آن كه ايزدش اين چهار روزي كرد{E}سزد كه شاد زيد شادمان و غم نخورد{P
V}رودكي {V
T}اسلام و شادي {T
پنجم. اسلام با توجه به نيازهاي اساسي انسان، شادي و نشاط را تحسين و تاييد كرده است. قرآن زندگي با نشاط و شادي را نعمت و رحمت خدا تلقي فرموده، توأم با گريه و زاري و ناله را خلاف رحمت و نعمتخداوند دانسته است. در يکي از داستانهاي صدر اسلام آمده است: روزي رسول خدا(ص) دستور صادر كرد كه بايد تمام نيروهاي قابل براي شركت در مبارزه عليه كافران و مشركان بسيج شوند. عدهاي با بهانههاي مختلف از شركت در اين لشكر كشي خود داري و از فرمان خدا و پيامبر(ص) تخلف كردند! خداوند در قرآن ميفرمايد: «لعنتخدا باد بر اين كساني كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانان به ميدان نبرد ميروند; اما باز هم زندگي دوستي، آنها را وادار كرد از فرمان خدا و رسول امر تخلّف كنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد و محروم باد اين گروه از رحمتحق» V} توبه (9)، آيه 81{V به دنبال آن، به عنوان يك نفرين ميگويد: «A} فَلْيَضْحَكُوا قَليلاً وَ لْيَبْكُوا كَثيرًا{A »؛ «[اين گروه نافرمان] از اين پس كم بخندند و زياد بگريند». روشن است که نفرين به صورت كيفر و مجازاتي است كه همواره بر خلاف طبيعت و فطرت آدمي او را دچار عذاب و رنج ميسازد. اينكه خداوند آرزوي كم خنديدن و زياد گريستن براي نافرمانان ميكند، حكايت از اين حقيقت دارد كه خنده به عنوان يكي از عوامل نشاط، امر طبيعي و فطري است و او ميخواهد به عنوان كيفر، نافرمانان از اين نعمت محروم باشند. V}گفتارها، ج 2، ص 225 و 226 {V
توصيفات قرآن در خصوص بهشت نيز حاكي از اين واقعيت است كه اسلام، بر نشاط و شادي مهر تأييد نهاده است. باغهاي زيبا، آبهاي زلال و روان، زيباترين بسترها، نرمترين و چشمگيرترين پارچهها، برترين ديدنيها V} ر.ك: سوره هاي: الرحمن، واقعه و يس {Vو ... در بهشت همه جزء عوامل نشاط و شادي به شمار ميرود و خداوند براي شادكردن انسانها, بهشت را اينچنين قرار داده است.
قرآن در آيه اي ديگر، برخي عوامل شادي و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است. «A} قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ{A ؛ V}اعراف(7)، آيه 32 {V «بگو [در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را تحريم ميكردند] اي پيغمبر! چه كسي حرام كرده است زينت و آرايش و زيباييهايي را كه خداوند از درون طبيعت، براي بندگانش بيرون كشيده; چه كسي حرام كرده است روزيهاي پاك و مواهب پاك را; بگو: اين مواهب پاك و اين زيباييها براي مردم با ايمان در همين زندگي دنيا و در زندگاني جاويد آخرت قرار داده شده است». با اين تفاوت كه در اين دنيا، زيباييها به زشتيها و شاديها به رنجها آميخته است; ولي در دنياي ديگر و در روز رستاخيز، اين زيباييها و اين مواهب پاك، براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد. V}گفتارها، ج 2، ص 227 و 228 {V
اين آيه به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه اسلام به بهرهمند شدن از زيباييها و موهبتهاي زندگي اهميت ميدهد و آن را زيبنده دينداران و مؤمنان ميداند.
معصومان(ع) نيز بر اين امر صحّه گذاشتهاند.
رسول اكرم(ص) ميفرمايد: «مؤمن شوخ و شاداب است». V}حراني، تحف العقول، ص49 {V
حضرت علي(ع): «شادماني، گشايش خاطر ميآورد» V}آمدي، غررالحكم، ح2023{V و «اوقات شادي، غنيمت است» V} همان، ح1084{V و نيز «هركس شادياش اند ك باشد، آسايش او در مرگ خواهد بود». V}بحارالانوار، ج78، ص12 {V
3. امام صادق(ع) فرمود: «هيچ مؤمني نيست كه شوخي در طبع او نباشد» V}كليني، اصول كافي، ج2، ص663 {Vو نيز «شوخ طبعي، بخشي از حسن خلق است». V}همان{V
4. امام رضا(ع) فرمود: «كوشش كنيد اوقات شما چهار زمان باشد: وقتي براي عبادت و خلوت با خدا، زماني براي تأمين معاش، ساعتي براي معاشرت با برادران مورد اعتماد و كساني كه شما را به عيبهايتان واقف ميسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتي را هم به تفريحات و لذايذ خود اختصاص دهيد و از شادي ساعتهاي تفريح، نيروي لازم براي عمل به وظايف وقتهاي ديگر را تأمين كنيد». V}بحارالانوار، ج75، ص321 {V
در سيره معصومان، عنصر شادي آن چنان اهميت دارد كه علاوه بر تأييد آن، به بسترسازي، زمينهسازي و ايجاد آن نيز توصيه شده است. V}كافي، ج2، ص192{V
در احاديث، علاوه بر دستورهاي كلي در خصوص شادي و نشاط، دستورالعملهاي خاصي نيز براي حفظ و پرورش اين حالت ـ مانند پيادهروي، سواركاري، غوطهوري در آب، نگاه كردن به سبزهها، خوردن و نوشيدن، مسواك كردن، شوخي، خنده و ... V}وسائل الشيعه، ج12، ص112; بحارالانوار، ج16، ص298; حسين نوري، مستدرك الوسائل، ج8، ص418 {V بيان شده است.
T}مرز شادي و نشاط {T
ششم. براساس هدف و فرجام زندگي، شادي و نشاط از ديدگاه اسلام داراي حد و مرز است. محتوا و قالب شادي و نشاط، نبايد با روح توحيدي و انساني اسلام در تضاد و باشد; زيرا هر پديدهاي كه انسان را از آرمان و غايت اصلي خويش دور سازد، به هيچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراين پديده شادي و عوامل آن، به عنوان يك نياز اساسي و ضروري تا حدي روا و مجاز است كه مانع نيل انسان به هدف اصلياش نگردد، از اين رو بسياري از انديشمندان مسلمان معتقدند: از آنجا كه انسان در انجام دادن هر رفتار ارادي، انگيزه و هدفي را پيميگيرد، V}اخلاق اسلامي، ص98 و 99; اخلاق الهي، ج5، ص238{V سرور و نشاط به عنوان يك رفتار، از اين قاعده مستثنا نيست و هدف و انگيزهاي در آن دنبال ميشود. در اين پديده، اگر انگيزه و هدف، حق و در راستاي هدف اصلي زندگي آدمي باشد، اين پديده مفيد و سودمند خواهد بود و اگر انگيزه و هدف باطل، در آن نهفته و در برابر هدف اساسي زندگي انسان باشد، اين پديده، باطل و مضر خواهد بود. بنابراين ميتوان مرز شادي و نشاط را انگيزه و هدف آن دانست.
مزاح و شوخي كه يكي از عوامل برجسته شادي است، اگر به سبكسري، بيشرمي و گستاخي بياميزد، «هزل» ناميده ميشود كه در اسلام مطرود است و اگر به تحقير و بدگويي و ناسزا آميخته گردد، آن را «هجو» ميخوانند و اين نيز در اسلام نهي شده است. V}يكي از اصحاب از رسول خدا پرسيد: «آيا اگر با دوستان خود شوخي كنيم و بخنديم، اشكالي دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشايستي در ميان نباشد، اشكالي ندارد (كافي، ج2، ص663; تحف العقول، ص323) {V اگر شوخي از حد خارج شود و به بيهودگي يا زيادهروي بينجامد، باز از نظر اسلام عملي ناپسند خواهد بود; همان طور كه اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايد: «هر كس بسيار شوخي كند، وقار و سنگيني او كم ميشود» V}غررالحكم، ص222 {V و امام صادق(ع) ميفرمايد: «زياد شوخي كردن، آبرو را ميبرد». V}كافي، ج2، ص665 {V
خنده و تبسم ـ كه از عوامل ديگر نشاط و شادي است ـ بايد صادقانه بوده، شخصيت آدمي را لكهدار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفيد است كه به شخصيت ديگران لطمه وارد نياورد. خنده، با انگيزه آزردن، اهانت و تحقير ديگري، حكم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت از آن نهي شده و حرام است. وقتي احترام مؤمن برتر از كعبه بر شمرده شده، به خوبي روشن ميشود كه اهانت و تحقير او، چه اندازه نكوهيده است. V} اخلاق الهي، ج5، ص256 ـ 257 {V
قالبهاي نشاط و شادي و عوامل آن نيز بايد در شأن مقام انسان و آرمانهاي والاي او باشد; زيرا گاه محتوايي مفيد، در قالبي نامناسب، نتيجه اي معكوس دارد و به همين دليل در روايات، قهقهه از شيطان تلقي V}كافي، ج2، ص664{V و تبسّم بهترين خنده دانسته شده است. V}غررالحكم، ص222{V زمان و مكان شادي نيز بايد با آن متناسب باشد; زيرا اگر اين تناسب برقرار نباشد، بسيار ناپسند و زشتخواهد بود. مزاح و بذلهگويي در مراسم سوگواري و مكانهاي مقدس ناپسند است V}اخلاق الهي، ج5، ص258 ـ 259{V و در خصوص مكان و زمان خنده از رسول اكرم(ص) نقل شده است: «كسي كه بر جنازهاي بخندد، خداوند در روز قيامت پيش چشم همه، به او اهانت ميكند و دعايش اجابت نميشود و كسي كه در گورستان بخندد، باز ميگردد، در حالي كه سختي بزرگي همانند كوه احد، براي او است». V}همان (ر.ک: محمدرضا کاشفي، مجله پرسمان ، شماره 19) {V
بر اين اساس پارهاي از روايات ـ که شادي و عوامل آن را نكوهش كردهاند ـ ناظر به نشاط و عواملي است كه از مرز و حدود شادي مطلوب از ديدگاه اسلام پا را فراتر نهاده و به افراط و تفريط در غلتيدهاند، وگرنه اسلام اصل شادي را نه تنها ناپسند نشمرده؛ بلكه آن را تاييد و توصيه كرده است.
کد سوال : 13
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>فلسفه احكام
پرسش : فلسفه و حكمت گريه كردن وعزاداري براي پيامبر(ص) و ائمه(ع) چيست؟
پاسخ : T}فلسفه گريه و انواع آن : {T
گريه براي خدا و از ترس عقاب الهي و نيز گريه براي اولياي خدا در شمار برترين عبادتها است؛ به ويژه گريستن بر حضرت ابا عبدالله سالار شهيدان(ع)، چنين گريهاي فلسفههاي سازنده و تربيتي چندي دارد؛ از جمله:
1. پالايش و تزكيه روح، و احساس نزديكي به خدا؛
2. پيوند عميق عاطفي ميان مردم و الگوهاي راستين امت؛
3. اعلام وفاداري نسبت به رهبران و پيشوايان ديني و مكتب؛
4. الهام شدن روح انقلابي و ستم ستيزي به مردم؛
5. زنده نگاه داشتن ياد و خاطره وقايعي چون نهضت شكوهمند حسيني.
اينكه اشك و گريه، خود به خود به وجود ميآيد، يا بايد با تلقين و برانگيختن احساسات ايجاد شود، مقوله ديگري است. هر مسلمان پاكْ طينتي، با به يادآوردن مصائب ابا عبدالله(ع) و عظمتي كه آن حضرت به وجود آورد، به راستي اشك سوز و گاه شوق ميريزد. V}براي آگاهي بيشتر ر.ك: مرتضي مطهري، حماسه حسيني {V
T}تأثيرات عزاداري {T
در يک تقسيم بندي ميتوان تأثيرات عزاداري بر معصومين(ع) را در جهات ذيل نام برد:
T}يک. جنبه عاطفي {T
كسي كه عزيزي را از دست ميدهد، ناخودآگاه حزين و غمناك است و نميتواند غمگين نباشد. بر پايي مراسم سوگواري، باعث خالي شدن اين غم و غصهّ ميشود. به علاوه، عزاداري براي بزرگان دين،محبت و رابطة عاطفي مردم با آنان را ميافزايد.
T}دو. جنبه سياسي {T
اگر اين عزاداريها نبود، قيام خونين و روشنگر سيدالشهدا(ع) به فراموشي سپرده ميشد و چه بسا اصل قيام و شهادت او نيز تحريفيا حتي انكار ميشد. در زمان صدر اسلام، شرايط اقتضا نكرد كه شيعيان براي حضرت زهرا(س) عزاداري و نوحهخواني كنند و همين باعث شد كه برخي از تاريخنويسان غرضورز، اصل شهادت آن حضرت را انكار كنند؛ حتي ميگويند: «اگر محسن فاطمه شهيد شده، پس قبرش كجا است؟» لابد اگر ميتوانستند، ميگفتند: «اگر پيامبر دختري به نام فاطمه داشته و كشته شده، پس قبرش كجا است؟!»
T}سه. جنبه ديني {T
با برپايي مراسمهاي عزاداري و سخنراني در ماه محرم، مردم بيش از پيش با معارف الهي واخلاق اسلامي آشنا ميشوند. عاشورا دين ما را حفظ كرده است.
T}چهار. جنبه تربيتي {T
كودكان و نوجوانان از برپايي اين مراسم و يادآوري آن واقعة عظيم، دِليري و ايثار و فداكاري را فرا ميگيرند. البته لقاي الهي براي حضرت امام حسين(ع)، زيباترين و باشكوهترين امور است؛ ولي در هنگام مصيبت و حزن و اندوه امامان(ع) از واقعه جانگداز عاشورا، نميتوانيم شاد باشيم. قطعاً دشمنان ائمه(ع) در اين روز مسرور بودهاند.
به علاوه نقل حماسة عاشورا، روح ايثار و شجاعت و ايمان را در مسلمانان زنده ميکند. در نتيجه آنان در مقابل مسائل جهان اسلام، بهتر حساسيت نشان خواهند داد. انقلاب ضدّطاغوتي و ضدّآمريكايي ايران، پيروزي حزبالله لبنان بر اسرائيل، مقاومت و دفاع هشتسالة ايران در مقابل تهاجم جهاني در قالب جنگ عراق و پيروزيهاي مكررّ لشكر اسلام بر كفر و الحاد جهاني و ... متأثر از مجالس عزاي سيدالشهدا(ع) است. ضمن اينكه اگر آن واقعه به همان شكل نقل نگردد، اندك اندك به فراموشي سپرده خواهد شد و اسلام، پشتوانهاي تأثيرگذار با اين اهميت را از دست خواهد داد. البته بايد در روضهخوانيها از تحريف و عوض نمودن واقعيت خودداري كرد و در كنار نقل حادثه عاشورا، بايد به مسائل جهان اسلام در عصر حاضر نيز اهميت داد و وظيفه مسلمانان در اين رابطه را گوشزد كرد.
کد سوال : 14
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : هنر تعزيه چه جايگاهي در فرهنگ اسلامي دارد ؟
پاسخ : T}تعزيه در اسلام: {T
عزاداري و سوگواري اهل بيت(ع)، ميتواند در قالبها و ابزاري که در ميان ملل و اقوام مختلف مرسوم بوده، محقق شود و به شيوههاي گوناگون تجلّي يابد.
البته اين تا زماني است که قالبها به اصل پيام و محتوا لطمه وارد نسازد؛ بلکه به بهترين نحو آن را در ذهن و جان مخاطب جاي دهد. از اين رو استفاده از شيوههاي عزاداري که در زمان صدر اسلام رايج نبوده (مانند زنجيرزني، سينه زني، تعزيه و...) نه تنها از نظر شرعي اشکال ندارد؛ بلکه مددکار اسلام بوده و ميتواند در حد خود، شعارهاي عاشورا و اهل بيت(ع) را به گوش انسان معاصر رسانده و قلب او را به سمت باور بدانها سوق ميدهد.
البته بايد به اين نکته مهم نيز توجه کرد که عزاداري مشروع و مجاز، داراي حدود و چارچوبهاي خاصي است که به وسيله شرع و عقل تعيين ميگردد. اگر عزاداري در شيوههايي اجرا شود که شور را بر شعور غالب سازد و به نوعي موجب انحراف از فلسفه عزاداري گردد، خارج از حدود عزاداري مشروع، مقبول، موجه و معقول است.
اگر قالبهاي عزاداري به گونه اي باشد که عقلاي جامعه، آن را تقبيح کرده، آن را موجب وهن مذهب و آموزههاي اصلي عاشورا بدانند، قطعاً حد غيرمجاز عزاداري خواهد بود. V}محمد رضا کاشفي، فلسفه عزاداري، مرکز فرهنگي نهاد، چاپ اول، 1381، ص 21{V
شکل و صورت عزاداري بايد به گونه اي باشد که بتواند هسته و محتواي اصلي پيام عاشورا را به مردم ابلاغ و باور انسانها را نسبت به آنها تقويت کند؛ ولي اگر اين ظاهر، به صورتي درآيد که نه تنها باطن و مغز را نشان ندهد؛ بلکه باعث گردد اصل مسئله و موضوع خدشه دار شود، شکل و صورت مناسبي نخواهد بود.
در هر صورت تعزيه همچون ديگر سنتهاي مذهبي، بايد به هنگام اجراي آن موازين شرعي رعايت گردد و ارزشهاي معنوي آن پايمال نشود و چون سنتي ديني است، بايد نشانگر فضايل، مکارم و خصال نيکو باشد، مردم را دين شناس نمايد و روح معنويت را در آنان تقويت کند. پس تعزيه در صورتي موجب خشنودي خدا و اولياي الهي است که در حدود بندگي پروردگار بوده و مشتمل بر دروغ، حرام و امور وهن انگيز نباشد.
مسئله شبيه خواني و تعزيه، از ديدگاه فقهي و اعتقادي، مورد بحث و بررسي عالمان شيعه قرار گرفته است. برخي آن را تحريم و بعضي تجويز کرده اند. از نظر علماي شيعه، خدمتي براي حفظ اسلام بالاتر از اين نيست که بدعتها از بين بروند و افکار موهوم، خرافي و مضامين سست از متون نوحهها و شبيه نامهها حذف شوند. از اين رو در صورتي که مسائل شرعي، در تعزيه خواني رعايت گردد و تعزيه پيراسته از وهن و خرافات باشد، اشکالي بر آن نيست.
کد سوال : 16
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : علت صرف هزينه زياد براي مقبره بزرگان چيست؟
پاسخ : T}زيباسازي قبور اهل بيت (ع) {T
نخست بايد دانست كه از ديدگاه آيات و روايات اسلامي، زيارتگاهها و محلهاي عبادت، نبايد نمادي از تجملات دنيايي و زخارف مادي باشد؛ ولي زيباسازي فضا در حد ايجاد جذابيت براي زائران، داراي آثار ثمربخش و سازندهاي است كه به بعضي از آنها اشاره ميشود:
يکم. تعمير و زيباسازي قبور ائمه اطهار(ع) تعظيم شعائر الهي است و قرآن مجيد آن را نشانه تقواي قلوب و تسلّط پرهيزگاري بر دلها ميداند: «A} وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ{A؛ » V}حج، آية 32 {V مقصود از شعائر در اين آيه، نشانههاي دين الهي است. اولياي خدا ـ به ويژه آنان كه در راه گسترش دين جانبازي كردهاند ـ از شعائر و نشانههاي دين او هستند. يكي از راههاي بزرگداشت آنان ـ علاوه بر حفظ آثار و مكتب آنها ـ حفظ و تعمير قبور آنان است. معمولاً در ميان تمام ملل، شخصيتهاي بزرگ سياسي و ديني در نقاط حساس به خاك سپرده ميشوند و از مقبرة آنان به عنوان نشانه مكتب و نماد افتخار، محافظت ميشود. قرآن مجيد به روشني به ما دستور ميدهد كه به بستگان و خويشاوندان پيامبر گرامي(ص) مهر ورزيم: «A} قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى{A » V}شوري، آية 23{V و مسلماً يكي از راههاي ابراز علاقه به خاندان رسالت، حفظ و بزرگداشت مرقدهاي آنان است. به دليل همين ابراز احساسات و نشان دادن عشق و علاقه فراوان به اهل بيت(ع)، شيعيان همواره سعي كردهاند كه زيباترين هنرهاي معماري و آيينهكاري و منبتكاري را در حرمها و بناهاي متعلّق به آنان، به كار برند و ارزندهترين و با ارزشترين فلزات ـ اعم از طلا و نقره و ساير جواهرات ـ را وقف آن قبور مطهر نمايند و در تزيين گنبد و بارگاه آن بزرگان استفاده كنند. اين، نشانه تعظيم شعائر و بيانگر شكوه و اجلال آن بزرگواران در نزد مردم است. همچنين ديدن اين حرمهاي نوراني، يادآور عظمت معنوي و مقام والاي صاحب آن بارگاه است.
دوم. بزرگداشت مقام بزرگان دين ـ از طريق آباداني و زيباسازي قبور آنان و به وجود آوردن امكانات رفاهي براي زائران و ارائه خدمات فرهنگي و مادي و ... ـ ميتواند نقش ارزندهاي در گسترش و ترويج فرهنگ و ارزشهاي اسلامي و اسوه قراردادن ائمه اطهار(ع) و تمسّك به سيرة آن بزرگواران براي عموم مردم داشته باشد. اين خود، نتايج مهم و ارزشمندي در حوزه فردي و اجتماعي به دنبال دارد و در نهادينه كردن ارزشهاي الهي و انساني مؤثر است. بسياري از امور عامالمنفعه (مانند خيرات، نذورات، اوقاف، مدرسهسازي، سرپرستي ايتام، پرداخت وجوهات شرعي، كمك به نيازمندان و...) از تأثيرات و نتايج بسيار ارزندة ساخت و ساز صحن و بارگاه امامان و امامزادهها است؛ زيرا شكوه اين مكانهاي مقدس، در جذب مردم براي زيارت و انجام دادن خيرات مؤثر است. به عبارت ديگر، صرف هزينههاي مالي به وسيلة افراد نيكوكار، براي زيباسازي و تجليل بارگاه بزرگان دين، سبب يادآوري مقام و عظمت والاي آن بزرگان وتعظيم شعائر الهي است و مردم بسيار زيادي را به سوي خود جلب ميكند و در گسترش فرهنگ و ارزشهاي الهي و سيره و منش فردي و اجتماعي آن بزرگواران مؤثر است.
سوم. اگر بين ساير بودجههاي كلان فرهنگي كشور و نتايج حاصلة آن، با هزينههاي صرف شده در اين گونه اقدامات مقايسه اي کنيم و نتايج آن دو را بسنجيم، اهميت اين قبيل اقدامات براي ما روشن ميشود و در بسط و گسترش آن كوشش ميكنيم.
چهارم. البته بايد از هرگونه اسراف و ريخت و پاش و انجام دادن اموري كه به هيچ وجه زيبنده نظام اسلامي و مكتب اهل بيت(ع) نيست، جلوگيري كرد و براي استفاده بهينه از امكانات موجود، برنامهريزي نمود و در جهت گسترش فرهنگ صحيح اسلامي و ارائه خدمات گوناگون از آن،بهره برد؛ خدماتي مانند ايجاد كتابخانه، زائرسرا، سالن اجتماعات، مراكز درماني، امكانات آسايش، مراكز فرهنگي و تفريحي و ورزشي براي عموم افراد جامعه و... همانطور كه شاهد انجام گرفتن اينگونه اقدامات از سوي برخي مراكز ديني و زيارتي (مانند آستان قدس رضوي در مشهد و آستان مقدس حضرت معصومه(س) در قم و...) هستيم.
کد سوال : 18
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : آيا زندگي اجتماعي ضرورت دارد؟ علت گوشه نشيني برخي از مردان الهي چيست؟
پاسخ : T}زندگي اجتماعي دراسلام: {T
در اسلام، زندگي اجتماعي هدف نيست و ارزش مطلق ندارد؛ بلكه ارزش آن نسبي است. زندگي اجتماعي، وسيلهاي است براي تأمين ارزشهاي بالاتر. مطلوبيت زندگي اجتماعي، تابع شرايطي است كه زندگي فردي را با زندگي ديگران پيوند ميدهد. عواملي كه زندگي فرد را به جامعه و اجتماع پيوند ميدهد، غريزي، عاطفي و عقلاني. اين عوامل انسان را واميدارد كه به جامعه گرايش يابد و زندگي خويش را با زندگي ديگران پيوند دهد. كمالات انسان، در سايه اجتماع حاصل ميشود و بدون آن، انسان از چنين كمالاتي محروم خواهد ماند. البته اين بدين معنا نيست كه بگوييم: اجتماع داراي ارزش مطلق است.
در قرآن كريم، به همان اندازه كه به محبت كردن مردم به همديگر اهميت داده شده، به تبّري و بيزاري جستن از برخي انسانها نيز اهميت داده شده است. از جمله، در داستان «اصحاب كهف» آمده است كه آن جوانان صالح، از اجتماع فاسد زمان خود كناره گرفته به غاري پناه بردند. V}«و إذ اعتز لتمو هم و ما يعبدون...» سوره كهف(18)، آية 16 {V
قرآن اين كنارهگيري را ميستايد؛ زيرا آنان براي آنكه دين خود را حفظ كنند، از آن جامعه كوچيدند و از آن منجلاب فساد، كنارهگيري كردند. داستان گوشهگيري ابوذر را بعد از رحلت پيامبر(ص)، ميتوان در همين مقوله (فساد دستگاه حكومتي) توجيه كرد، وگرنه ابوذر عزلت انتخاب نكرد. اگر تاريخ زندگي ابوذر مطالعه شود، پرخاشگريهاي او به كارگزاران خلفا، نشانگر سوز و گداز اجتماعي است. به عبارت ديگر، ابوذر از اجتماع نبريد؛ بلكه او را از اجتماع بريدند. كنارهگيري حضرت ابراهيم(ع) از جامعه شرك آلود نمروديـ كه در قرآن آمده است ـ V}«و اعتز لكم و ما تدعون...» مريم(19)، آية 48 {V و يا رهبانيت اصحاب حضرت عيسي(ع)، V}همان، آية 49 و50{V به دليل وضعيت بد زمانشان بود و ميخواستند دين خود را حفظ كنند.
اما در جايي كه خشنودي خدا در بازگشت به جامعه و اجتماع است، براي هدايت ديگران و معاشرت با آنها، رهبانيت، ديرينشي، گوشهگيري و عزلت، ارزشي ندارد. پس زندگي اجتماعي در اسلام، داراي ارزش مطلق نيست؛ بلكه تابع شرايط زمانه است. V}استاد مصباح يزدي، معارف قرآن و اخلاق در قرآن {V
کد سوال : 19
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اجتماعي _ فرهنگي
پرسش : تبادل نظر و مباحثه در زمينههاي مذهبي و سياسي چه شرايط و آثاري دارد؟
پاسخ : T}تبادل نظر در زمينههاي مذهبي و سياسي {T
براي روشن شدن بهتر پاسخ، توجه به سه نكته اساسي بايسته است:
يکم. انسان موجودي است متفكر و خوشبختي و خسران او در گرو بهرهمندي از افكار و انديشه او است. به همين جهت، وليّ خداوندي ـ كه براي هدايت انسان آمده ـ ميكوشد از راه تفكر، او را به منافع مادي و معنوي خود متوجه سازد تا هر چيزي را كه در سعادت او نقش دارد، از راه انديشيدن به وي بفهماند و از راه دل در او شوق و انگيزه ايجاد كند تا به فكر بفهمد و با دل بدان بگرود. بر همين اساس، بيدار كردن افكار و عقول، در سر لوحه برنامههاي پيامبران خدا قرار گرفته است. حضرت علي(ع) فرمود:« H} ... فبعث فيهم رُسُلَه و واتر إليهم أنبيائَه ... و يثير والهم دفائن العقول ... {H »؛ «خداوند پيامبران خود را در ميان مردم برانگيخت و آنان را پي در پي فرستاد [... تا موانع سر راه انديشه را بردارند] و گنجينههاي خود را بر ايشان آشكار گردانند». V}نهج البلاغه، خطبة 1 {V انسان با انديشيدن و فكر كردن، شخصيت والاي خود را رقم ميزند؛ پس اگر اين جايگاه بلند انساني را از او بازدارند، پيامدهاي ناگوار و ناهنجاري متوجّه آدمي و جامعه بشري خواهد شد.
دوم. مردم به طور طبيعي در افكار و انديشهها مختلفند و اساساً تنوع در افكار، از شرايط اصلي و ضرور زندگي بشر است. گوناگوني افكار و انديشههاي انسانها ـ كه از فطرت آنان سرچشمه ميگيرد ـ اين عالَم را از ملال و يكنواختي به درميآورَد و زيستن در آن را لذتّ بخش و موجب خرسندي و خوشوقتي ميگرداند. علاوه بر آنكه قواي عقلاني، اخلاقي و ذوقي را ميپرورد. V}تكاپوگر انديشهها (زندگي، آثار و انديشههاي استاد محمد تقي جعفري)؛ عبدالله نصري، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، چاپ اول، تابستان 1376، ص 408 {V
P}اين تفاوت عقلها را نيك دان {E} در مراتب از زمين تا آسمان{P
P}هست عقلي همچو قرص آفتاب {E} هست عقلي كمتر از زُهر و شهاب{P
P}هست عقلي چون چراغي سرخوشي {E}هست عقلي چون ستاره آتشي{P
V}مثنوي، دفتر پنجم، شمارة 459-461 {V
سوم. اكنون كه انديشيدن، مهم تلقّي گشته و گوناگوني فكرها نيز فطري دانسته شده است، چگونه ميتوان در عين حفظ تفكّر و تعقّل، به اختلاف انديشهها احترام گذاشت؟ آنچه ما آن را «تبادل نظر» و «مباحثه» نام مينهيم، همه براي ارجگذاري بر انديشه، با حفظ تفاوت آرا است. در واقع، در پرتو تضارب آرا و انديشهها، علاوه بر حفظ دو نكته پيشگفته، فكر و خلاقيّت ذهن نيز رشد مييابد و معارف و علوم كاملتر ميگردد. به هر روي، استفاده از آرا و نظريّات ديگران و در هم آميختن افكار و تضارب آرا و دوري جستن از خودمحوري و استبداد در رأي، آدمي را در عقل ديگران شريك ميگرداند و از تجارب آنها بهرهمند ميسازد.
اسلام كه به همه ابعاد تكامل و ترّقي بشر نظر دارد، به اين موضوع ارزش خاص و ويژهاي داده است. حضرت علي(ع) تضارب آرا و تبادل نظر را وظيفه هر عاقل و صاحب فكري دانسته، ميفرمايد: «سزاوار است كه انسانِ خَردمند، رأي ديگران را بر رأي خويش بيفزايد و دانش و آگاهي خويش را با به دست آوردن دانش حكيمان افزون سازد». V}بِحارالانوار، ج 72، ص 100 {V از منظر اميرِ خرد، جمعآوري آرا و نقد و بررسي آنها انسان را به واقعيت و حقيقت رهنمون ميسازد. نيز فرموده است: «آرا و انديشههاي ديگران راـ همانند مايهاي كه در مَشك ميزنند تا زبده و شيره آن را بيرون آورند ـ در عالم ذهن در هم بزنيد و نقّادي كنيد تا ذهن فعال گردد و بر اثر آن، هم به رشد و ابتكار برسد و هم بتواند در ميان انبوه آرا نظريات منفي را از مثبت باز شناسد». V}ميزان الحكمه، (مكتب الاعلام الاسلامي، قم 1362،ش، چاپ اول)، ج 4، ص 36 (حديث6834) {V
P} زان كه با عقلي چو عقلي جفت شد {E} مانع بد فعلي و بد گفت شد {P
P} نفسِ با نفس دگر چون يار شد {E} عقل جزوي عاطل و بيكار شد{P
P}عقل قوت گيرد از عقل دگر {E} پيشهگر كامل شود از پيشهگر{P
P}آشنايي عقل با عقل از صفا {E} چون شود هر دم فزون باشد ولا{P
P}عقل را با عقلِ ياري ياركن {E} امرُ هم شوري » بخوان و كار كن {P
V}مثنوي، دفتر دوم، شمارههاي 20 و21 و2277 ودفتر سوم، شماره 2689 ودفتر پنجم، شماره 167{V
پيامدهاي جلوگيري و يا محدود كردن تبادل نظر، ركود استعدادها، طغيان و انفجار جامعه، سطحينگري و آسيبپذيري و رشد تسليمپذيري و جمودگرايي است. هر يك از اين امور، نتايج بدي را براي جامعه بشري به دنبال خواهد داشت كه تحليل و توضيح آنها مجال ديگري ميطلبد. حال كه اهميتّ و ماهيتّ تبادل نظر در پرتو خردورزي انسان و تكّثر انديشهها روشن گشت، به بيان مهمترين ويژگيهاي آن ميپردازيم:
T}يک. رعايت روش گفتوگو: {T
گفتوگو «تبادل نظر» دربارة يک موضوع، مستلزم تحليل پرسش و محور مبحث و در نتيجه، مشخص ساختن و توضيح مفاهيم، و آشكار نمودن اصل يا مقدماتي است كه اين مفاهيم با توجه به آنها استنباط شده و در راستاي آن، ديدگاهي گزينش شده است.
T}دو. حق جويي: {T
هدف هر تبادل نظري، بايد شناخت حقيقت باشد و شركت كنندگان در مباحث فكري، بايد حقجويي را سر لوحه كار خود قرار دهند. در گفتوگو نبايد اصل، بر برخورد انديشهها باشد و سرنوشت آب و سراب يا حق و باطل، مهم تلقّي نگردد. متأسفانه برخي از معاصران، اين گمان را رواج ميدهند كه آنچه در آن به سر ميبريم، «بازي» است و اساساً ديگر حق و باطلي معلوم و مطرح نيست و آنچه اَصالت دارد، تنها خودِ گفت و شنود است. اين پندارِ! خطا، منجرّ به اين خواهد شد كه از هيچ تعامل
فكري، نتيجهاي براي رشد و خلاقيتّ ذهن به دست نيايد و اين بسيار خطرناك است. مقصود از حقجويي آن است كه از ادعايي كه متّكي به دليلي قوي است، با هيچ تهديد و تطميع و فشاري ـ چه از ناحيه افكار عمومي و چه از ناحيه ديگر ـ دست برنداشت. البته اين دست برنداشتن، بايد تا زماني باشد كه اين مدّعا همچنان متّكي به آن دليل مُتقن باشد؛ ولي بعد از نقض و يا ردّ دليل، نبايد در طرد آن، مسامحه کرد.
T}سه. عقلمداري: {T
حقجويي در ساية «عقلمداري» امكان تحقّق دارد. مراد از عقلمداري آن است كه شركت كنندگان در مباحث نظري، براي تحققّ حقجويي و ترويج آن، تنها تابع استدلال باشند و روح «چرا و به چه دليل» را در فضاي گفتمانهاي خود حاكم سازند و سنجشگري خود را محدود نسازند. براي حاكميّت عقلمداري، پرسشها و نقد و بررسيها، بايد منطقي و صحيح و واقعبينانه باشد؛ حال فرقي نميكند كه موضوع گفتوگو علمي باشد يا فكري و يا اجتماعي.
P}عقل باشد ايمني و عدلجو {E} بر زن و بر مرد اما عقل كو؟ {P
V} مثنوي، دفتر ششم، شمارة 3861 {V
در اينجا يادآوري دو نكته بايسته است: يكي اينكه مقصود از عقلمداري، عقلگرايي معتدل است؛ يعني، عقلي كه در كشف حق و اثبات حقّانيت مطلب، در چهارچوب ويژه و محدوده مشخّصي عمل ميكند. چنين عقلي از ديدگاه فرهنگ ديني، ابزاري است كه با آن، ميتوان مجهولات را از معلوماتي كه در فطرت سالم انساني وجود دارد (بديهيّات)، كشف و استنباط کرد. از اين رو مراد ما از عقلگرايي، عقلانيتّ نيست كه در قواعد استنتاج ترديد ميكند و اثبات يك مطلب و حقانيت آن را، چيزي جز حصول اجماع و توافق عقلاي يك جامعه در باب آن اعتقاد نميداند. همچنين منظور ما از عقلگرايي، عقلانيتّ حداكثري يا عقلگرايي حداكثري(Strong Rationalism) نيست كه بيش از حد بر عقل تكيه كرده و آن را عاليترين ابزار كسب دانش تلقّي ميكند. عقلگرايي انتقادي(Rationalism Critical )نيز مورد نظر ما نيست؛ چرا كه در چهارچوب عقلگرايي انتقادي، يك روش هميشه به نتايج واحد نميانجامد. مجموعه پيشفرضها و مبادي به كاربرنده روش، لزوماً يكسان نيست. عقلگرايان انتقادي بر اين باورند كه تنوّع در مبادي ـ به فرض كه روش و قواعد استنتاج واحد باشند ـ در نتيجه حاصل از آن روش، تأثير مستقيم دارد و چون مبادي و پيشفرضهاي مقبول اشخاص و جوامع متنوع است، نتيجه حاصل نيز متنوع و گوناگون خواهد بود. V}نقد اين سه رويكرد ـ كه در برابر «عقلمداري در فرهنگ ديني» مطرح ميشود ـ مجال ديگري ميطلبد {V
نكته دومي كه بايد گفت اين است كه ما معتقديم مطالب و مسائلي فراتر از خرد ـ نه خردستيز antiraional« ـ داريم كه براي داوري، در حق بودن يا نبودن اعتقادات ما، توانمند است. در تفكّر و انديشه اسلامي، تنها ذهن عاقل نيست كه به گونهاي انحصاري، عينيّات جهان خارج را درك و تعقلّ ميكند؛ بلكه وحي به عنوان حقيقتي فراتر از ذهن ـ نه مخالف و ضد آن ـ نقشي اساسي در درك و كشف حقايق و اثبات آن بر عهده دارد.
T}چهار. آزاد منشي: {T
بيشك، يكي از نخستين و اساسيترين شرايط پديد آمدن روح تحقيق و علمي كه در سايه تبادل نظر ظهور ميكند، پرورش فكر آزاد و رهيده از هر گونه تعصّب و عقايد تقليدي است. افرادي كه در مباحث نظري پا به عرصه گفت و گو ميگذارند، بايد براي نهادينه كردن حقجويي و ترويج عقلمداري در پذيرش يا رد هر مدعا و دليلي، هيچگاه پيشفرضهاي ذهني و دلبستگيهاي شخصي يا گروهي را دخيل نکنند؛ بلكه با كاوشي آزادانه، هدف هر «گفت و شنودي» را تنها شناخت حقيقت بدانند. درست است كه هيچ فردي بدون ارتباط با انديشمندان ديگر و برخورداري از دانش آنان در صحنههاي گوناگون زندگي، به پيروزي نميرسد؛ ولي اگر اين عشق و علاقه به انسانهاي والا ـ كه در جاي خود بسيار ارزشمند و مقدس است ـ فكر را در چارچوبي خشك و بيروح به نام «پيروي از بزرگان» به بند كشد، خود مانع بزرگي براي انديشه و رشد آن خواهد بود.
P}علمِ تقليدي بُوَد بهر فروخت{E} چون بيايد مشتري، خوش برفروخت {P
P}مشتري علم تحقيقي حقْ است {E} دائما بازار او با رونق است{P
V}مثنوي، دفتر دوم، شماره 3265 و 3266 {V
T}پنجم. توافق ارزشي: {T
شرط اساسي تبادل نظر، توافق ارزشي است. اينكه در «گفت و شنود»، وحدت ارزشي از ميان برود؛ يعني، توافق بر سر ارزشهاي اصولي وجود نداشته باشد و هر كس علاقهها و منافع فردي يا گروهي خود را بر منافع جمع و مصالح عمومي و ارزشهاي اصولي پذيرفته شده از سوي اجتماع، ترجيح دهد و تعامل فكري را تنها براي نفوذ بر ديگران به كارگيرد؛ در چنين حالتي، ديگر مباحثههاي نظري، به معناي قانون جنگل خواهد بود و آنچه از بحث فكري انتظار ميرود، به وقوع نخواهد پيوست و تنها در حد شكل صوري و راهي براي طرح ديدگاههاي شخصي يا گروهي و تبليغ و نفوذ بر افكار ديگران خواهد بود؛ نه بيش از آن.
T}ششم. خوش خويي: {T
براي آنكه تبادل نظر به ميدان ستيز تبديل نشود، بايد اصول اخلاقي و انساني بر آن حاكم باشد و يكي از بارزترين اين اصول، حسن رفتار و گفتار در طول بحث است. كساني كه دربارة موضوع يا مسئلهاي خاص، به گفتوگو ميپردازند، بايد از به كار بردن كلمات پوچ و آزاردهنده بپرهيزند و با رويي خوش و رفتاري پسنديده و انساني، منظور و مقصود را به درستي براي يكديگر بازگو كنند؛ به صورتي كه گفتهها و كردارشان رنگ احساسات منفي به خود نگيرد. در تعامل فكري، بايد كوشش شود با انتخاب انگيزهاي مناسب ـ كه براي شخص مقابل ارزشمند است ـ ضعف دلايل و گفتههاي او روشن گردد. چه خوب است كه اين گفته امام محمد باقر(ع) در تفسير آيه «A} قولوا للناسّ حُسنا{A »؛ فرمود: «نيكوتر از آنچه دوست داريد با شما سخن گفته شود، با ديگران سخن بگوييد». V}وسائل الشيعه، ج 11، ص 563 {V
P}من نديدم در جهان جست و جو {E} هيچ اهليت به از خوي نكو {P
T}هفتم. تحملّ انديشهها: {T
با بردباري در برابر افكار و انديشهها، ميتوان تبادل نظر و آرا را بهبود بخشيد و به راه اصلي و هويت خويش بازگردانيد. اگر به نتايج مثبت تحمّل انديشهها و به آثار منفي ناشكيبايي در برابر تفكر ديگران بينديشيم، خواهيم پذيرفت كه تحمّل افكار، يكي از شرايط اساسي افرادي است كه در تعاملات فكري مشاركت ميكنند. با صبوري در برابر افكار، قدرت تعقلّ و نقّادي در جامعه رشد ميكند؛ روابط كلامي و ارتباطي تغيير مييابد؛ روح تعاون و كار جمعي، وحدت ملي، مسئوليتّ اجتماعي، مفاهمه سياسي و تبادل فرهنگها و انديشهها بالنده ميشود. اما اگر ظرفيت شنيدن آرا و نظريات گوناگون را نداشته باشيم، نميتوانيم با ديگران مفاهمه برقرار كنيم و به ناچار، علاوه بر آنكه روح همكاري از ميان ميرود، روح تعصّب و بدتر از آن، خشونت بر مباحث نظري حاكم خواهد گشت و اين برابر است با «مرگ انديشه».
حال بايد پرسيد: مشكل كجااست؟! اصحاب فكر و انديشه، به امور پيشگفته و وقوف كامل دارند و خود از همه بهتر ميدانند كه شرايط ورود به عرصه تبادل نظر چيست. پس چرا با اطلاع كافي و وافي به اين ويژگيها، باز هم از «بحث» و «گفت و شنود» ناخشنوديم؟ به نظر ميرسد كه تعامل فكري در دوران معاصر، دچار آفتهاي جدي شده و اين خود، مانع بزرگي بر سر راه تبادل انديشهها است. خودمحوري به جاي حقمحوري، نقد اشخاص به جاي نقد افكار، پرخاشگري به جاي منطقورزي و مطلقانديشي به جاي آزادمنشي، از مهمترين آفات مباحثههاي فكري است. نبودن آموزش رفتار مشاركتجويانه در خانه، مدرسه، دانشگاه و جامعه باعث شده است كه تحليل و بررسي و نقد آرا و انديشهها، جنبة بسيار مضرّ و تخريب كننده به خود بگيرد، و اين خود، دليل مناسبي براي جلوگيري از استفاده درست و صحيح از «تبادل نظر» ميشود.
نحوه برخورد آرا و تقابل انديشهها ـ حتي در موضوعات مهمي همچون «تبادل نظر و بحث» ـ به صورتي است كه خود منجر به نفي آنها ميگردد. متأسفانه برخي از انديشمندان در فكر آزادانديشياند؛ ولي در عمل آزادمنش نيستند. نبايد غفلت كرد كه جمود در فكر، چيزي است و جمود در برخورد، چيزي ديگر. تمايز ميان اين دو، يكي از گرههاي كورتحليل جريانهاي فكري در كشور است.
چو پرده دار به شمشير ميزند همه را كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند
V}حافظ {V
به هر حال، در چنين فضايي تبادل آرا و نقد و بررسي آنها معمولاً همراه با احساس است و طي آن از الفاظي استفاده ميشود كه بار ضد ارزشي دارد و گاه توهينآميز و پرخاشگرانه است! در نتيجه، نياز به احترام در شخص مقابل تحريك ميشود و در پي آن، آمادگي او براي پذيرش آراي ديگران، كاهش مييابد و بدتر موجب تثبيت رفتار و مقابله با انديشه مقابل ميگردد. در چنين حالتي، هدف بيشتر مشاركت جويان در تعامل فكري، بزرگ نشان دادن خود و تحقير ديگري است. پس در فرآيند «گفتوشنود» علاوه بر آنكه از روشهاي مضبوط و منطقي استفاده نميشود، جبهههاي مثبت نيز ناديده انگاشته ميشود و آرا و انديشههاي ديگران، در كليه زمينهها نفي ميگردد.
اي زِ خود پوشيده! خود را بازياب در مسلماني حرام است اين حجاب
V}اقبال لاهوري {V
کد سوال : 21
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>تربيتي و مشاوره
پرسش : چگونه ميتوان ارادهاي قوي براي پيمودن مراحل كمال، به دست آورد؟
پاسخ : T}راهکارهاي تقويت اراده {T
پيش از بيان راههاي تقويت اراده، بهتر است فرد با اراده و در مقابل آن، فرد بيثبات و فاقد اراده را توصيف كنيم. فرد با اراده كسي است كه ابتدا دربارة كارش به خوبي تأمل ميكند، سپس تصميم به انجام دادن آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را اجرا ميكند. بنابراين، پافشاري بر تصميمي غلط يا داشتن ميلي بلندپروازانه، ثبات قدم نيست. در مقابل، فردي كه داراي اراده ضعيف است، با كمترين مشكل از انجام دادن كارِ خود دلسرد ميشود و از انجام دادن آن باز ميماند.
براي تقويت اراده، پيمودن مراحل ذيل لازم است:
1. بايد كارهاي خود را به دقت ارزيابي كنيد. در اين مرحله، بايد به مدت چهار روز و هر روز پنج دقيقه، اعمال و رفتار خود را بسنجيد و بررسي كنيد كه اعمال شما چقدر با اراده است. آيا پس از اراده، پيگيري و ثبات داريد يا احساسات و محركهاي بيروني شما را متوقف ميكند؟ در ضمن، تعيين كنيد كه چند درصد از اعمال شما، از روي عادت و فاقد اراده است. در اين مرحله، پي خواهيد برد كه اراده شما، دستكم در بعضي موارد، نارسا است و ملاحظه خواهيد كرد كه اگر بعضي از اعمال شما با ارادة قوي انجام شود. بازده بيشتري خواهيد داشت و لذا به اهميت تقويت اراده پي خواهيد برد.
2. در مرحلة دوم، بايد از تلقين استفاده كنيد؛ تلقينهاي منفي را به تدريج از خود دور كنيد و مثلاً جمله «من هميشه كارهاي خود را ناتمام رها ميكنم» يا «هر چيز كوچكي اراده مرا متزلزل ميكند» را از خاطر خود بزداييد. در عوض، به خود تلقين كنيد كه: «كسب اراده قوي براي من آسان است و من براي به دست آوردن آن خواهم كوشيد».
3. هر روز چند كار ارادي براي خود ترتيب دهيد. اين كارها بايد مستلزم جد و جهد واقعي باشد. همچنين اين كارها نبايد خارج از توانايي فعلي شما باشد؛ براي مثال هر روز صبح برنامهاي را براي تمام روز تنظيم كنيد. اين برنامه بايد بدون افراط و زيادهروي باشد. سپس به هر قيمتي آن را دنبال كنيد. هيچ چيز نبايد مانع كار شما شود.
4. تعداد كارهاي ارادي و ميزان مشكل بودن آنها را به تدريج افزايش دهيد.
5. هر شب، اعمال خود را محاسبه كنيد. رفتارهاي ارادي موفق و موارد ضعف را يادداشت كنيد. در موفقيتها شكرگزار باشيد و در صورت ضعف، در صدد رفع آن برآييد.
6. همة نيروهاي ما از خدا است، پس بايد در برابر موانع، از خداوند كمك جوييم. ارادة ما نيز بايد در جهت اراده خداوند باشد؛ يعني، چيزي را اراده كنيم كه مورد رضايت و اراده حق تعالي است. افرادي كه اراده آنها در جهت معصيت است، ثبات قدم ندارند و زود در برابر مشكلات در ميمانند، ولي اگر انسان به دنبال رضاي خداوند در جهت انجام وظيفه باشد، مسلما اراده او آهنين و خللناپذير خواهد شد. ازاينرو، همه ديديم كه امام خميني(ره) با اراده محكم در برابر همه مشكلات ايستاد و انقلاب را به پيروزي رساند. اين اراده محكم، بر اثر طلب رضاي الهي و اداي وظيفه ديني پديد آمده بود.
کد سوال : 22
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : چگونه ميتوانم الگوي كامل اخلاقي، علمي و معنوي براي ديگران باشم؟
پاسخ : T}تكامل روحي در اسلام {T
انسان داراي دو بُعد است: جسم و روح. در هر يك از اين دو بعد، رشد و تكاملي يا سقوط و انحطاطي متصور است. رشد يا انحطاط جسماني انسان، مرهون بهرهمندي يا محروميت وي از خوردنيها و آشاميدنيها و ديگر نيازمنديهاي مادي است. ولي تكامل يا سقوط روحي وي، مرهون بهرهمندي يامحروميت از علم و عمل خالصانه است؛ چرا كه علم و عمل، انسانسازند و مانند مصالح ساختماني، در عمران و آبادي شخصيت انسان و شكلگيري حقيقت وي، به طور مستقيم تأثير دارند.
انسانها در رشد جسماني خويش، به دو صورت ميتوانند عمل كنند: يكي به صورت معمول و متعارف؛ كه هرگاه تشنه شدند، آب بنوشند و هر وقت گرسنه شدند، غذا بخورند و هر وقت خوابشان گرفت، بخوابند... و ديگري به صورت ويژه و متعالي؛ كه حساب شده بنوشند و بخورند و حساب شده بخوابند و استراحت كنند. همينطور در رشد روحاني خويش نيز به دو صورت ميتوانند عمل كنند: يكي به صورت معمول و متعارف؛ كه هر وقت ميلشان كشيد، درس بخوانند و هر وقت حوصله داشتند، عمل كنند و هر طور دلشان خواست، درس بخوانند و هر جور دوست داشتند، عمل كنند و... و ديگري به صورت مخصوص و متعالي؛ كه طبق برنامه خاص درس بخوانند و براساس طرح مخصوص، عمل كنند.
بيترديد، رشد و تكامل انسان ـ چه در بعد جسم و چه در بعد روح ـ اگر به صورت مخصوص و متعالي صورت گيرد، در مقايسه با رشد و تكامل، وي به صورت معمولي و متعارف، بهتر، جامعتر، اصيلتر و منسجمتر خواهد بود. مراعات اين امر، براي كسي كه خود ميخواهد مربي ديگران باشد، ضروري¬تر و لازمتر است. رشد و تكامل روحي انسان به صورت متعالي و مخصوص، هم طرح و برنامه ميخواهد و هم مربي و كارشناس.
T}برنامه تكامل روحي {T
[طرح و برنامه تكامل روحي انسان، در دو بخش قابل تنظيم و ارائه است: علم و عمل. بهينهسازي شخصيت واقعي انسان، در گرو علم و عمل وي است؛ بلكه به حق ميتوان ادعا كرد كه انسان، عبارت از علم و عمل خويش است و جز اين، حقيقتي ندارد. اين مطلبـ علاوه بر اينكه با برهانهاي عقلي، در جاي خود به اثبات رسيده استـ از برخي از آيات و روايات و ديگر متون ديني و اسلامي نيز به دست ميآيد. قرآن ميفرمايد: «A} يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ{A ؛ اي نوح! او (فرزند نوح) عضو خانوادة تو نيست؛ چرا كه او [يكپارچه] عمل غير صالح است». V} هود(11)، آية 46 {V
امام صادق(ع) فرموده است: «H} مَن تعلَّمَ لِلّه و عَمِلَ لِلّه و عَلَّمَ للّه دُعِي في ملكوت السموات عظيما{H »؛ «هر كس دانش را براي خدا فراگيرد و به كار بندد و به ديگران آموزش دهد، به عظمت ملكوتي خواهد رسيد». V}کافي، ج 1، ص 27 {V
بنابراين، عظمت ملكوتي انسان، جز با علم و عمل خالصانه، حاصل نميشود و كسي كه ميخواهد به كمال انساني خويش برسد، ناگزير است كه همّت خود را در كسب دانش و عمل صالح بگمارد. لازم است تأكيد شود كه بُعد علمي انسان، نسبت به بعد عملي وي، از تقدّم برخوردار است. اميرمؤمنان علي(ع) به كميل ميفرمايد: «H} يا كميل! ما مِن حَرَكه إلاّ و أنت محتاج فيها إلي معرفةٍ{H ؛ هيچ حركتي نيست، مگر اينكه تو در آن، به علم و معرفت نيازمندي». V}تُحَف العقول، ص 119. رسول اكرم(ص) فرمودهاند: «العلم امام العمل»؛ «علم، پيشاپيش عمل و جلودار وي است.» (عُدّة الداعي، ص 64){V
قلّهاي كه انسان در بُعد علم بايد بدان دستيابد، درنورديدن مرزهاي محسوس و رسيدن به جهان نامحسوس است كه از آن به «عالم غيب» تعبير ميگردد. قّلهاي كه وي در بُعد عمل بايد بدان صعود كند، گذشتن از اعمال طبيعي و غريزي و رسيدن به اعمال صالح، مشروع و معقول است؛ چه فردي و چه جمعي، و چه در محيط خانه و خانواده و چه در صحنه شهر و اجتماع. بيشك، انساني كه در دو بُعد ياد شده به قله ايمان و عمل صالح دست يازد، به انساني موفق و به بارنشسته و پر ثمر بدل ميشود؛ درست برخلاف انساني كه از ايمان و عمل صالح بيبهره است و زيان ابدي و حسرت سرمدي را نصيب خود خواهد ساخت. كه قرآن ميفرمايد: «A} وَ الْعَصْر، إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفي خُسْرٍ، إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ{A »؛ «قسم به زمانه كه آدمي در زيانكاري است؛ جز آنان كه اهل ايمان و عمل صالحباشند». V}عصر(103) {V
T}برنامه تكامل در بخش علم: {T
انسان هنگام تولد، موجودي است داراي حس و حركت كه نسبت به علوم و معارف، فقط «قابليت» پذيرش آنها را دارد و از هرگونه معرفت بالفعلي عاري و مجرد است: «H} واللهُ أخَرَجكم مِن بُطونِ اُمَّهاتِكم لاتعلمونَ شيئا{H؛ ». V}خداوند شما را در حالي از شكم مادرانتان درآورد، كه چيزي نميدانستيد.(نمل(27) آية 78) {V بعد از آنكه مرحله ياد شده، با به كارگيري حواسّ ظاهري و قواي باطني و كسب بديهيات طي شد، كمكم ملكه استنباط نظريات از بديهيات در او پديدار ميگردد و بدين ترتيب، شخصيت انساني وي شكل ميگيرد و رفته رفته با استنباطات و استنتاجات جديد، اندوختههاي علمي او فزوني مييابد. اگر اين روند بر مبنا واصول صحيح ادامه يابد، ميتواند انسان را به اوج كمالات انساني برساند. حكما اين مراحل را «عقل ملكه»، «عقل بالفعل»، «عقل مستفاد» و «اتصال به عقل فعال» نام دادهاند.
در اين رابطه آنچه بر شخص جوياي كمال لازم است، مجهز كردن خويش به نظام فكري منسجم است كه با فرا گرفتن علم «منطق» ميتوان بدان دست يافت. V}براي مطالعه در اين زمينه، نگ: محمدرضا مظفر، المنطق؛ اشارات (بخش منطق)، ابوعليبن سينا (همراه با شرح خواجه نصيرالدين طوسي)؛ همو، برهان شفا {V بعد از آنكه همه اين مراحل پيموده شد و انسجام فكري حاصل آمد، نوبت به فرا گرفتن يك دوره حكمتِ متعارف ـ كه از آن به «حكمت مشّاء» تعبير ميكنند ـ ميرسد. V} براي آگاهي بيشتر نگ: اشارات (بخش فلسفه)، (همراه با شرح خواجه نصيرالدين طوسي)؛ الهيات شفا {V بعد از فرا گرفتن «حكمت مشّاء»، بايد به تحصيل «حكمت اشراق» همت گماشت. V}کتابي که در اين قسمت خوانده ميشود، حکمه¬الاشراق، تأليف شيخ شهاب¬الدين سهروردي، همراه با شرح قطب¬الدين شيرازي است {V پس از آنكه عمده مباحث حكمت تحصيل شد، نوبت به فراگرفتن عرفان نظري ميرسد؛ چرا كه حكمت نواقصي دارد كه جز با قدم عرفان جبران نميشود. حكمت راه را براي عرفان باز ميكند؛ همانگونه كه منطقْ راه را براي حكمت باز مينمايد. پس نميتوان به حكمت و فراگيري آن بسنده كرد.
بي¬ترديد، كسي كه ترتيب ياد شده را در فراگيري علوم و معارف انساني، به دقت مراعات كند و اين مراحل را ـ همانطور كه گفته شد ـ تحت اشراف و تعليم كارشناسِ خبره بپيمايد، درخت وجودياش در بُعد علم و معرفت، به بار مينشيند و در فهم حقايق و دقايقِ هستي، به اندازه وسع خود معطّل نخواهد ماند. اين روش، همان روشي است كه سرانجام، از حكمت متعاليه ملاصدرا سر در ميآوَرد و انسان را لايق نشستن بر سر آن سفره و بهره بردن از افكار بلند آن يگانه ميكند؛ چرا كه خودِ آن بزرگوار، بعد از پيمودن اين راه و روش، توانست به قلّه رفيع حكمت متعاليه صعود كند و به معارف عقلي و ذوقي و حقايق فلسفي و عرفاني دست يابد.
T}تكامل روحي در عمل {T
انسانها معمولاً كارها و اعمال خود را براساس كششهاي طبيعي يا كراهتهاي غريزي انجام ميدهند. سالكي كه ميخواهد به كمال انساني خويش نايل آيد، نخستين كاري كه بايد بدان تن دهد، اين است كه خود را از اين چرخه نجات بخشد و به اقتضاي «H} قل الله ثم ذَرهم في خَوضهم يلعبون{H ؛». V}بگو «خدا» و سپس آنان را رها كن تا به بازي خويش سرگرم شوند. انعام(6)آية 91 {V پشت به همه كند و رو به ديار دوست نمايد؛ ديگران را با طبيعتشان تنها نهد و دست طبيعتِ خود را از حكومت و سلطنت بر عقل و ساير قوا كوتاه كند و خواستههاي آن را در مهار شرع و عقل درآورد.
بيترديد، انسان براي تحقق بخشيدن به اين دستور، بايد برخي از كارها را رها كند و بر انجام برخي از كارها اصرار ورزد. البته بايد تأكيد كرد كه آنچه در اين ميان از اهميت فراوان برخوردار است، ترك امور مزاحم و دست كشيدن از اعمال منافي كمال است. رسول خدا(ص) به ابوذر فرمود: «H} يا أباذر! كُن بالتقوي أشدا إهتماما منك بالعمل{H »؛ «اي ابوذر! بايد كوششي كه در مراعات تقوا ميكني، از كوششي كه در انجام ساير اعمال به خرج ميدهي، بيشتر باشد». V}بحارالانوار، ج 74، ص 86 {V امير مؤمنان علي(ع) نيز ميفرمايد: «H} اجتناب السيئات أولي مِن اكتساب الحسنات{H »؛ «دوري از بديها، بر كسب خوبيها مقدم است». V}غررالحکم، حرف الف {V
در توضيح، گفتني است: همانگونه كه فرد مريض، بدون مراعات پرهيز، روي صحت و سلامتي را نميبيند ـ گرچه از قويترين و مؤثرترين داروها استفاده كند ـ شخص سالك نيز بدون مراعات تقوا و پرهيز از كارهاي منفي، سيماي نوراني معرفت و سعادت را نخواهد ديد؛ هر چند پرمشقّتترين و مشكلترين اعمال را انجام دهد. از رسول خدا(ص) روايت شده است: «H} إنّكم لوصلَّيتم حتي تكونوا كالحنايا و صُمتم حتي تكونوا كالأوتار، ما ينفعكم ذلك إّلا بورع{H »؛ «به درستي كه اگر از كثرت نمازگزاردن، همچون كمان ِخميده و بر اثر زياد روزه داشتن، چون زهِ كمان باريك شويد، آن نمازها و اين روزهها به حالتان مفيد نخواهند بود؛ جز آنكه تقوا پيشه سازيد و از محرّمات و بديها دوري كنيد». V}بحارالانوار، ج 74، ص 87 {V
P} ما در اين انبار، گندم ميكنيم{E} گندمِ جمع آمده، گم ميكنيم {P
P} مينينديشيم آخر ما به هوش {E} كين خلل در گندم است از مكر موش{P
P}موش تا انبار ما حفره زدست {E} وزفنش انبار ما ويران شُدَست {P
P}اول اي جان! دفع شرّ موش كن {E} و آنگهان در جمعِ گندم، كوش كن {P
P}بشنو از اخبار آن صدر صدور {E} لاصلوْ ثَمّ إلا بالحضور {P
P}گرنه موشي دزد در انبار ماست{E} گندمِ اعمال چل ساله كجاست {P
P}ريزه ريزه صدق بر روزه چرا {E} جمع مينمايد درين انبار ما؟ {P
V}مثنوي، دفتر اول، ص 24 {V
پس مَثَل كسي كه بدون اجتناب از معاصي، در به جا آوردن اعمال عبادي ميكوشد، مَثَل كسي است كه بدون دفع شرّ موش، گندمها را ذره ذره انبار ميكند. از اين رو همانطور كه جمع كردن گندم با وجود آفتي چون موش، جز رنج و زحمت حاصلي ندارد، به جا آوردن اعمال عبادي نيز با ابتلاي به معاصي، جز خستگي و تعب حاصلي نخواهد داشت؛ زيرا گناهان (مانند موشها) به جان گندمِ اعمال ميافتند و همه را تباه و نابود ميسازند.
بنابراين، در بُعد عمل، تقوا و پرهيز از ناپاكيها و دوري از بديها، بر هر عملي مقدم است. سالك بيش از آنكه در انجام خوبيها ميكوشد، بايد بر دوري از بديها اهتمام ورزد. پس از آنكه سالك بر ترك محرّمات و مكروهات همت گماشت و با جدّيت تمام، وجود خويش را از رذايل اخلاقي تخليه كرد و با به كار بستن شرعيات و به جا آوردن واجبات و مستحباتِ ظاهر و باطن، خود را جلا بخشيد، كم كم شجره طوباي وجودش به بار مينشيند و به كمالات و فضايل انساني، آراسته ميشود.
بديهي است كه انسان در پيمودن مراحل سه گانه ياد شده (تخليه، تجليه و تحليه)، از راهنمايي و دستيگري استاد راهنما و همراهي و مصاحبت با دوست همراه بينياز نيست؛ بلكه بدون اين دو نميتواند راه را آن طور كه بايد بپيمايد و به مقصد و مقصود خويش نايل آيد؛ چراكه بدون استاد، راه را گم ميكند و بدون رفيق، بهوحشت يا ملالتِ تنهايي گرفتارميآيد.
P}به كوي عشق منه بيدليلِ راه قدم {E} كه من به خويش نمودم صد اهتمام و نشد {P
P}قطع اين مرحله بيهمرهي خضر مكن {E} ظلمات است بترس از خطر گمراهي {P
ممکن است اين سؤال مطرح ميشود كه:براي رسيدن به شيخ كامل، يا دوست و رفيق همراه، بايد چه چارهاي انديشيد؟ در پاسخ، گفتني است كه انسان سالك براي رسيدن به هدف، بايد دستورهاي زير را به كار بندد:
1. با تضرّع و زاري نيمهشب، از هادي مطلق مدد جويد؛
2. با صداقت و جدّيت تمام، براي يافتن مراد بكوشد؛
3. برخلاف آنچه ميداند، عمل نكند.
بيشك، اگر آدمي به اين دستورها پايبند باشد و عملاً ثابت كند كه در معامله با ملكوت صادق است، طبق وعده خداوندي «الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» مقدمات كار، خود به خود فراهمميآيد و اسباب رشد و تعالي، يكي پس از ديگري محقق خواهد شد. از برخي از بزرگان نقل شده كه همان¬طور كه مرغ، دانههاي گندم را با حرص و ولع تمام، از لابهلاي خاكها و ريگهاي فراوان برميچيند و در خود هضم ميكند، شيخ كامل نيز انسانهاي مستعد و لايق را از لابهلاي انبوه افراد بر ميگزيند و آنها را تربيت ميكند و هر يك را به كمال خاص خويش ميرساند. و اگر تاكنون چنين نشده، سرّش اين است كه مقدمات لازم فراهم نگشته و شرايط آن تحقق نيافته است.
P}آب كم جو تشنگي آور به دست {E} تا بجوشد آبت از بالا و پست {P
V}مولوي {V
P}طبيبِ عشق، مسيحا دمست و مشفق ليك {E} چو درد در تو نبيند، كرا دوا بكند {P
V}در پايانِ اين گفتار، مناسب است به دو كتاب ـ كه براي انسانهاي مستعد، حاوي دستورهاي خوب و مطمئن هستندـ اشاره شود: شيخ بهائي، مفتاح الفلاح؛ حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، المراقبات {V
P}اي برادر تو همه انديشهاي {E} مابقي، خود استخوان و ريشهاي {P
V}مولوي {V
کد سوال : 23
موضوع : پرسش و پاسخ از نهاد رهبری>اخلاق و عرفان
پرسش : براي انجام بهتر امور ديني چه كارهايي بايد انجام دهم؟
پاسخ : T}انجام امور ديني {T
براي انجام دادن امور ديني، توجه به راهكارهاي زير بايسته است:
1. اعتقاد به اينکه تنها راه سعادتمند شدن، عمل به احكام ديني و تقويت ايمان است.
2. با ايجاد ارتباط با دوستان مؤمن و جداشدن از دوستان ناباب زمينة عمل به احكام الهي را در خود تقويت كنيد.
3. براي انجام دادن امور عبادي و ديني، بيشتر به مراكز مذهبي ـ مثل مسجدها و حسينيهها ـ برويد.
4. در عبادات، افراط و زيادهروي نكنيد و ابتدا به انجام دادن واجبات و ترك محرمات اكتفا كنيد.
5. كارهاي واجب را انجام دهيد و از كارهاي حرام بپرهيزيد و مراقبة شديدي نسبت به آنها داشته باشيد.
6. هنگام نماز، مشغول هر كاري كه هستيد، دست از كار برداريد و نماز را در اول وقت انجام دهيد.
7. با خودتان شرط كنيد: «اگر واجبي را ترك كردم يا به موقع انجام ندادم، مقداري پول بايد به عنوان جريمه صدقه بدهم، يا يك روز روزه بگيرم».
8. هر گاه موفق شديد وظيفة ديني خود را انجام دهيد، سر به سجده شكر بگزاريد و از خداوند تشكر كنيد كه توفيق عمل به تكليف را به شما عطا كرده است و از او بخواهيد كه هميشه توفيق عمل به وظيفه را به شما عطا كند.
9. به خودتان تلقين كنيد كه ميتوانم در انجام وظايف دينيام، موفق شوم.
10. اگر گهگاهي موفق نشديد، مأيوس نشويد. دوباره اقدام كنيد.