• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1361
تعداد نظرات : 278
زمان آخرین مطلب : 4122روز قبل
اهل بیت

«ظلوم‌ترین فرد هستی حضرت علی است. “أَوَّلُ مَظْلُوم‏ ” ببین مردم دو تا شاهد داشته باشند، در دادگستری حقشان را می‌گیرند. حضرت امیر تقریباً صد هزار تا شاهد در غدیر خم داشت و نتوانست حقش را بگیرد. کسی با دو شاهد حقش را می‌گیرد. با صد هزار شاهد نتوانست حقش را بگیرد. آخر یک قهرمان، قهرمان عرب و عجم، در خانه نشسته مثلاً زنش کتک می‌خورد. آنوقت باید همینطور نگاه کند. آن هم چه زنی! زن حامله! دختر پیغمبر! روبروی علی و روبروی بچه‌ها! خیلی سخت است. خیلی سخت است.در همه‌ی چیزها، در ایثار، اخلاص، قضاوت، نماز، کمک به فقرا، امری در قرآن نیست مگر اینکه امیرالمؤمنین به آن عمل کرد. حتی یک آیه‌هایی هست، روی کره‌ی زمین فقط خود علی به آن عمل کرده است. نه قبل از حضرت امیر کسی به آن عمل کرد، نه بعد از حضرت امیر. می‌آمدند تنگ گوش پیامبر، تنگ گوشی نجوا می‌کردند. پچ پچ می‌کردند. این می‌رفت، او می‌رفت، این می‌آمد. پیغمبر خسته شد. “وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ ” (قلم/۴) آیه نازل شد هرکس می‌خواهد با پیغمبر خصوصی ملاقات کند، یک درهم صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد و بلیطی شد، فرار کردند.»حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی از مفسران قرآن و از مبلغان موفق اسلامی، بیش از ۳۰ سال است که به تدریس علوم و معارف قرآنی با زبانی شیرین و همه‌فهم می‌پردازد. برنامه تلویزیونی حجت‌الاسلام قرائتی با عنوان «درس‌هایی از قرآن» پنجشنبه هر هفته پس از خبر ساعت ۱۹ از شبکه اول سیما پخش می‌شود که تکرار آن روزهای جمعه ساعت ۱۴:۳۰ از شبکه سیمای قرآن مشاهده است. با توجه به استقبال فراوان مخاطبان از برنامه «درس‌هایی از قرآن»،‌ متن کامل هر برنامه را که توسط پایگاه اینترنتی آن منتشر می‌شود؛ برای استفاده علاقه‌مندان قرار می‌دهیم. متن کامل سخنان حجت‌الاسلام قرائتی با موضوع «امام علی (ع) و زیارت امین‌الله» در بخش اول آن در تاریخ ۲۷ آبان‌ماه ۱۳۸۹ پخش شد و بخش دوم آن امشب از شبکه اول سیما پخش می‌شود، در پی می‌آید: بسم الله الرحمن الرحیم الهی انطقنی بالهدی والهمنی التقوی بحث ما چون پخشش زمانی است که با عید غدیر مناسبت دارد، من هم در این سی سال سی تا غدیر با بیان‌های مختلف گفتم، امسال فکر کردیم چه بگوییم؟ فکر کردیم که یکی از زیارت‌های امیرالمؤمنین به نام زیارت «امین‌الله» را تحلیل کنیم. ما طبق قرآن معتقد هستیم ائمه‌ ما زنده هستند، شهید زنده است و به زنده که سلام می‌کنی قرآن می‌گوید: «فَحَیُّوا بِأَحْسَن» (نساء/۸۶) او جوابی گرمتر می‌دهد. پس شما هم از همین‌جا یک سلامی به امیرالمؤمنین بدهید؛ «السلام علیک یا امیرالمؤمنین، السلام علیک یا امین الله فی ارضه». می‌خواهم زیارت امین‌الله را تحلیل کنم. آن مقداری که من اطلاع دارم. پس موضوع: زیارت امیرالمؤمنین (ع)، زیارت امین‌الله. * «امیرالمؤمنین» عنوان مخصوص امام علی (ع) یک نکته بگویم. بعضی‌ها می‌نویسند: امیرالمؤمنین (ع). در حالی که حدیث داریم اگر کسی بنویسد: (علیه السلام) تا مادامی که این کلمه روی کاغذ است برایش ثواب می‌نویسند. چرا خودمان را محروم می‌کنیم؟ امیرالمؤمنین هم لقبی است که منحصر به شخص حضرت علی است. زیارت امین‌الله هم یک صفحه تقریباً بیشتر نیست و در میان همه‌ زیارت‌نامه‌ها به قول علامه مجلسی (ره) «اصح» یعنی صحیح‌ترین و به قول شیخ عباس قمی (ره) در مفاتیح‌الجنان «در نهایت اعتبار» است. یعنی خیلی زیارت قوی است. امتیاز زیارت امین‌الله این است که برای هر امامی هر زمانی می‌شود خواند. یعنی در هر زمان برای هر امام، بهترین زیارت، در عین حال خیلی کوتاه و یک صفحه. و این زیارت خیلی حرف دارد. اولین جمله‌اش این است که می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ الله»، شما امین خدا هستید. آدم وقتی در مقابل امیرالمؤمنین می‌ایستد، می‌گوید: یا امیرالمؤمنین من در حد یک بزغاله، امین نیستم. اگر یک بزغاله به من بدهند، بگویند: تقسیم کن، کبابی‌اش را برای خودم برمی‌دارم. یعنی من در تقسیم یک بزغاله امانت ندارم. یک چیزی به من بسپارند، بگویند: این ماشین را بگیر. بتوانیم از این ماشین سوء استفاده کنیم، سوء استفاده می‌کنیم. یک خانه به ما دادند، بگویند: در آن بخواب تا ما دو سه روزی برگردیم، از این خانه‌ی خالی سوء استفاده می‌کنیم. یک موتوری گیر ما بیاید، از آن سوء استفاده می‌کنیم. ولی شما چه؟ امین‌الله! در وحی امین هستید. در افکار الهی امین هستید. در بیت‌المال امین هستید. در مقام امین هستید. سوء استفاده نمی‌کنید. این قصه‌ی گردنبند را شنیدید. باز هم بشنوید. * امین بودن، ویژگی لازم حاکم اسلامی دختر علی‌بن ابی‌طالب نزد خزینه‌دار آمد. گفت: عید قربان یا عید فطر است. این گردنبند را به من بده شب عید من گردن کنم. خودم هم ضامن می‌شوم. تو هم ضامن شو که اگر گم شد من ضامن هستم. حضرت دید گردنبند گردن دخترش است. گفت: از کجا آوردی؟ گفت: عاریه کردم ولی ضامن هستم، هم خودم و هم مثلاً خزینه‌دار. فرمود: همه‌ زن‌های مدینه یک چنین گردنبندی دارند؟ فرمود: نه! گفت: تو هم برگردان. خزینه‌دار را خواست. گفت: آقا دختر علی است. ضامن است. من که به او نبخشیدم. برای یک ساعت، دو ساعت. فرمود: دختر علی با بقیه فرق نمی‌کند. یک بار قنبر از بیت‌المال مقداری طلا و نقره آورد. حضرت فرمود: چرا خانه‌ی من آوردی؟ اینها را ببرید و بفروشید و به فقرا بدهید. الله اکبر! اموالی بود. غذا و گندمی، چیزی بود در ظرف‌هایی بود، حضرت برای اینکه تقسیم کار بکند، کوفه را به هفت منطقه تقسیم کرده بود. برای هر منطقه یک سرگروه. سرگروه‌ها آمدند. انبار را بر هفت تقسیم کرد. به سرگروه‌ها داد گفت: بروید تقسیم کنید. وقتی می‌خواست برود، دید در یکی از این ظرف‌ها یک قطعه نان است، اضافه. دوباره هفت نفر را خواست. این نان را تقسیم بر هفت کرد. بعد هم دو رکعت نماز خواند. شما نگاه کنید الآن با بیت‌المال چه می‌شود؟ ما همینطور می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ الله»، سلام بر تو ای کسی که امین هستی! بله، خوب این را می‌گوییم: رد شویم. امین هستی یعنی چه؟ یک حرفی را می‌زنند، می‌گویند: نگو. صد جا می‌گویی. یک عکسی را از کسی دارد. آبرویش را می‌ریزد. چرا منتشر می‌کنی؟ مگر تو امین نیستی؟ مگر تو امین نیستی؟ اینها مسائل مهمی است که ما باید در امانت یک مقداری دقت کنیم. صاحب مفاتیح «حاج شیخ عباس قمی»، کتابی را قرض کرده بود. این وسط که مطالعه می‌کرد از دنیا رفت. شب به خواب پسرش آمد، که من این کتاب را از فلانی گرفتم. یادم رفت یعنی نتوانستم به او بدهم. برو کتابخانه، علامت این کتاب این است؛ مثلاً جلدش چنین و چنان است. با این نشانی‌ها بردار و به صاحبش بده. پسرش گفت: من رفتم کتاب را پیدا کردم. طبق خوابی که از پدرم دیده بودم، داشتم می‌رفتم به او بدهم. لب در خانه پایم پیچ خورد، افتادم و کتاب زخمی شد. یک خرده فوتش کردم و تمیزش کردم و رفتم به صاحبش دادم. دوباره پدرم به خوابم آمد. گفت: کتاب، لب در افتاد زخمی شد. برو یا پولش را بده. یا عذرخواهی کن. امین‌الله! شما امین هستید بر اسرار، بر اموال، بر منصب، جالب این است که آن گردنبند را فرمود: همین امروز! فردا نه! همین امروز برگردان. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرالمؤمنین‏»، که گفتیم امیرالمؤمنین خاص حضرت علی است. «أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه‏» من یک بحثی دارم. یک صلواتی بفرستید. * گذشت از همه چیز در راه خدا حدود ۳۰ مورد گذشت داریم. گذشت از جان، گذشت از مال، گذشت از عنوان، گذشت از فرزند، گذشت از همسر، گذشت از آبرو، گذشت از خواب، از رفاه، از شهوت، گذشت از وطن، از ثروت، گذشت از حمد و ثنا، گذشت از فامیل، گذشت از انتقام، گذشت از شکم، گذشت از سرزنش، گذشت از شکنجه و اذیت، گذشت از دوست، گذشت از دشمن، گذشت از تهمت، گذشت از هیجان‌ها، گذشت از افتخار، گذشت از فتنه‌ها و تفرقه‌ها، اینها را همه نوشتم. گذشت از نفس، گذشت از بلند پروازی و … تمام اینها هم آیه و حدیث دارد. امیرالمؤمنین از همه چیز گذشت. خودتان می‌دانید. من فقط اشاره می‌کنم. وقتی به خانه‌ی پیغمبر ریختند، پیغمبر را بکشند، حضرت علی جای او خوابید. یعنی گذشت از جان. حضرت زهرا شهید شد، یعنی گذشت از همسر. بچه‌هایش شهید شدند، گذشت از فرزند. از شکم گذشت، سیر نخورد. از وطن گذشت، هجرت کرد. از دشمن گذشت، آب دهان به او پرت کردند رفت قدم زد که هیجانی نشود. در عمرمان از چه چیزی گذشتیم؟ یک کاغذ بردارید بنویسید، تا به حال از چه گذشته‌اید؟ یکبار شده عصبانی شوید، فحش ندهید؟ آقا غیبت تو را کردند. حلال است. غلط کرده! بابا! او را ببخش. غیبت کرده که کرده دیگر. حالا همین که آمده به شما می‌گوید: غیبت کردم دیگر او را ببخش. گذشت از خواب. ما نماز صبحمان در مساجد خلوت است. از خواب دل نمی‌کنیم. پدر آمد بچه‌اش را صدا زد گفت: بلند شو، آفتاب درآمد. گفت: من خوابم می‌آید. بلکه خورشید دلش بخواهد سحر دربیاید. من می‌خواهم بخوابم. گذشت از خواب. یک شکل را در خیابان می‌بینیم حاضر نیستیم دل بکنیم. همینطور نگاهش می‌کنیم تا در جوی بیافتیم. (خنده حضار) یعنی از یک نگاه نمی‌گذریم. از شکم نمی‌گذریم. غذا خوشمزه باشد می‌خوریم، «حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم‏» در عمرمان از چه چیزی گذشتیم؟ «أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه» * دقت در تقسیم بیت‌المال حضرت امیر(ع) بیت‌المال را تقسیم می‌کرد. شخصی به نام عاصم یک پیرمردی بود. از کار افتاده بود. عیالوار بود. آمد گفت: آقا خرج من سنگین است. بیت‌المال هم که شما دستتان است. یک چیزی به ما بده. حضرت فرمود: به خدا قسم، این اموال را نه من جان کنده‌ام پیدا کردم و نه به من ارث رسیده است. اینها امانت است و من نگه‌دار آن هستم. نمی‌توانم یک ریال از این پول را به تو بدهم. بعد فرمود: مردم! پیرمرد است، عیالوار است، از کار افتاده است. کمکش کنید. شما کمکش بکنید. الآن مقام معظم رهبری، افرادی می‌آیند مثلاً خمس به او بدهند. می‌گویند: آقا این خمس سهم امام است. ولی فلانی هم خیلی فقیر است. چنین و چنان است. فرض کنید مثلاً دو میلیون سهم امام برده، آنوقت ناله می‌کند، فلانی فقیر است، فقیر است. چنین و چنان است. می‌گوید: این پول موردش این نیست که تو می‌گویی. اگر فقیر است، مثلاً به کمیته‌ی امداد معرفی‌اش می‌کند. به یکجایی و می‌گوید: از آنجا به او بدهید. این پول را نمی‌توانم به شما بدهم. امیرالمؤمنین فرمود: مردم! این پیرمرد است و از کار افتاده است. فقیر است. کمکش بکنید اما من نمی‌توانم از این کمک کنم. اگر گفتند: شکر وقف عاشورا است. شما تاسوعا حق نداری شربت بدهی. احتیاطش این است. اگر پول دادیم به یک جایی که مثلاً فیزیک بخوانیم. استاد شیمی نمی‌تواند این را بگیرد. پول دادیم برای اینکه لیسانس شویم. می‌شود با این پول مثلاً کار دیگری کرد؟ من پول دادم برای این کار. مُهر این مسجد را در مسجد دیگری نماز بخوانی باطل است. خودکار بانک ملی را بانک صادرات ببری، تخلف اداری حساب می‌شود. هرچیزی همان که گفتم. حالا یا حق، یا باطل. یک کسی در مشهد وقف کرده که روز تولد امام حسین، انواع میوه‌هایی که پیدا می‌شود بخرید، به پولدارترین آدم‌های مشهد بدهید بخورند. حالا گاهی هم تابستان، مشهد… ۲۰ رقم میوه! می‌گوید: باید بیست رقم را بخرید، بعد هم نگاه کنید در مشهد پولدارترین آدم‌ها چه کسانی هستند؟ نوشتند به حضرت امام که بابا یک چنین وقفی است. فرمود: هرطور وقف کرده، همانطور عمل کنید. این لابد یک چیزی در ذهنش بوده می‌خواسته پولدارها هم به اسم امام حسین یک شکمی از عزا دربیاورند. نیتش این بوده. نمی‌شود گفت: بابا حالا اینجا دارد، به کس دیگری بدهیم. “أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه‏ ” جهاد کردی. در جنگ احد قهرمان، در جنگ بدر قهرمان. در جنگ احزاب قهرمان. در جنگ خیبر قهرمان. در جنگ حنین قهرمان. در جنگ ذات الثلاثه، در جنگ با یهودیان بنی نظیر، بنی مصطلق، در جنگ جمل، صفین، نهروان، اینها را بخواهیم یکی یکی بگوییم شاید حوصله‌ی شما نرسد. در همه‌ی جبهه‌ها نفر اول. “أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه‏ “. * صبر و پایداری امام علی علیه‌السلام در مشکلات “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِه‏ ” به قرآن عمل کردی. اگر بحث ایمان بود، اول کسی هستی که ایمان آوردی. اگر بحث هجرت بود، هجرت کردی. اگر اذیت بود. صبر کردی. “وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ ” (بقره/۱۵۵) حضرت علی(ع) امیرالمؤمنین فرمود: ۲۵ سال صبر کردم، مثل کسی که تیغ در چشمش و استخوان در گلویش است. مظلوم‌ترین فرد هستی حضرت علی است. “أَوَّلُ مَظْلُوم‏ ” ببین مردم دو تا شاهد داشته باشند، در دادگستری حقشان را می‌گیرند. حضرت امیر تقریباً صد هزار تا شاهد در غدیر خم داشت و نتوانست حقش را بگیرد. کسی با دو شاهد حقش را می‌گیرد. با صد هزار شاهد نتوانست حقش را بگیرد. آخر یک قهرمان، قهرمان عرب و عجم، در خانه نشسته مثلاً زنش کتک می‌خورد. آنوقت باید همینطور نگاه کند. آن هم چه زنی! زن حامله! دختر پیغمبر! روبروی علی و روبروی بچه‌ها! خیلی سخت است. خیلی سخت است.در همه‌ی چیزها، در ایثار، اخلاص، قضاوت، نماز، کمک به فقرا، امری در قرآن نیست مگر اینکه امیرالمؤمنین به آن عمل کرد. حتی یک آیه‌هایی هست، روی کره‌ی زمین فقط خود علی به آن عمل کرده است. نه قبل از حضرت امیر کسی به آن عمل کرد، نه بعد از حضرت امیر. می‌آمدند تنگ گوش پیامبر، تنگ گوشی نجوا می‌کردند. پچ پچ می‌کردند. این می‌رفت، او می‌رفت، این می‌آمد. پیغمبر خسته شد. “وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ ” (قلم/۴) آیه نازل شد هرکس می‌خواهد با پیغمبر خصوصی ملاقات کند، یک درهم صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد و بلیطی شد، فرار کردند. گفتند: غرض عرض سلام بود. بعضی‌ها هستند آخوند مفت می‌بینند می‌گویند: استخاره کن. (خنده حضار) خوب پیغمبر مفت است، تنگ گوشی! تا آیه نازل شد هرکس می‌خواهد در گوشی با پیغمبر صحبت کند، صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد فرار کردند. حضرت امیر هر وقت سؤال داشت می‌رفت یک درهم می‌داد، یک سؤال می‌کرد. دومرتبه یک سؤال دیگر پیش می‌آمد باز می‌رفت یک درهم می‌داد. چند بار مرتب درهم داد، آیه نازل شد، که آن حکم فسخ شد. من می‌خواستم امتحان کنم. ببینم شما عاشق علم هستید؟ یا عاشق علم نیستید. فقط یکنفر بود که پول داد و درس خواند. البته حالا دانشگاه آزاد هم هست. دانشگاه پیام… آن هم پول می‌گیرد؟ دیگر غیر انتفاعی… الآن که دیگر خیلی جاها پولی شده است. تنها آیه‌ای که، آیه نازل شده “أَ أَشْفَقْتُمْ ” ترسیدید! “أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات‏ ” (مجادله/۱۳) ترسیدید که وقتی می‌خواهید با پیغمبر نجوا کنید شکم یک فقیری را هم سیر کنید. * رسیدگی به محرومان به صورت ناشناس “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِه‏ ” یا علی، به همه‌ی دستورات قرآن عمل کردی. “یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهار ” (بقره/۲۷۴) جالب هم این است که حضرت علی صورتش را می‌پوشاند و فقط چشم‌هایش بیرون بود. که مردم شکمشان سیر شود و بله قربانگو هم بار نیایند. آخر گاهی وقت‌ها آدم یک کمکی می‌کند و بعد هم اسمش را می‌نویسد. که اینجانب محسن قرائتی این سطل زباله را وقف این خیابان کرد. بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! (خنده حضار) هم اسمش را می‌نویسد، هم به همه مردم فحش می‌دهد. چه خبر است؟ یک سطل زباله وقف این خیابان کرده است. خوبی‌اش این است که اگر وقف می‌کنیم ننویسیم. اگر ننویسیم می‌ماند. بنویسیم پاک می‌شود. بنویسیم پاک می‌شود. یک مسابقه‌ی قرآنی بود. یک تاجری جوایزش را داد. گفتند: اجازه می‌دهید در روزنامه بنویسیم؟ گفت: شما بنویسید خدا پاک خواهد کرد. ما یک وقتی دیدیم جمکران دانشجوها و دبیرستانی‌ها، نسل نو جمکران می آیند و هوای قم داغ و آب قم شور و … از جمکران خاطره‌ی خوشی در ذهن بچه‌ها نمی‌ماند. فکر کردیم یک سالن بسازیم، کنار مسجد جمکران که اینهایی که از راه دور می‌آیند در این سالن یک آبی به صورتشان بریزند. یک چای، شربتی بخورند. یک خرده مثل سر حمام آماده شوند و بعد در حمام بروند. یک سالن بسازیم. شخصی آمد، شش، هفت میلیارد تومان خرج کرد. یک جایی ساخت که حدود هشتصد تا دانشجو جا دارد. الآن بهترین ساختمان، یا از بهترین ساختمان‌های استان قم آنجاست. در این چند ماه بالای صد هزار دانشجو آمده و رفته است. و بانی هم خودش را به ما معرفی نکرد. با اینکه مؤسس این حرکت من بودم. با اینکه من مؤسس بودم، به آن رابط گفته بود من راضی نیستم قرائتی بداند من چه کسی هستم. هفت میلیون تومان برای امام زمان(ع) خرج کرد. نه خمس، نه سهم امام، نه پول دولت. هفت میلیون… میلیارد… گفتم میلیون؟ هفت میلیارد. هفت میلیارد خرج کرد و اسمش را به من نگفت. و آدم‌هایی هستند که اگر اسمشان را نگویی ناراحت می‌شوند. من دو تا آدم سراغ دارم. یک آدم سراغ دارم که بیست سال است به من کمک می‌کند. هروقت وقت داشت. گاهی هم نمی‌تواند کمک کند. اگر وقت داشته باشد، مثلاً به او می‌گویم یک چنین بحثی دارم کمک می‌کند. یکبار من اسمش را در تلویزیون بردم، شب تا صبح از غصه خوابش نبرد. گفتم: فلانی به من کمک کرده است. آدم هم هست یک حدیث در مکه به من گفت؛ من در تلویزیون گفتم، گفتم: یکی از آقایان در مکه گفت. گفت: چرا نگفتی آن آقا که بود؟ باید بگویی من بودم. یعنی آدم هست که اگر یک حدیث بگوید، توقع دارد تمام ایران اسمش را بشنوند. آدم هم هست بیست سال کار می‌کند، و می‌گوید: نمی‌خواهم. حالا حضرت عباسی اگر به ما مدرک ندهند، درس می‌خوانیم؟ بگویند: استاد استاد است. شما هم شاگرد هستی. درستان را بخوانید. اما مدرک نیست. ما گاهی هم که سراغ قرآن می‌آییم برای پایان نامه است. من خیلی ناراحت می‌شوم از بعضی از دوستان. می‌آیند می‌گویند: حاج آقا! ما می‌خواهیم یک پایان نامه برای فوق لیسانس و دکترا بنویسیم. یک موضوع قرآنی بگو تحقیق کنیم. نگاهش می‌کنم می‌گویم: در عمرت سراغ قرآن نیامدی. حالا هم که آمدی برای خودت آمدی. برای پایان نامه‌ات آمدی. کار نداری که خالق چه گفته است. وظیفه‌ات چیست؟ نمی‌خواهی با نور قرآن منوّر شوی؟ نمی‌خواهی با قرآن هدایت شوی. “ذلِکَ الْکِتابُ… هُدى لِلْمُتَّقین‏ ” (بقره/۲) گفته: “هُدی ” شما “ذلک الکتاب ” پایان نامه‌ات! دیگر “هُدی ” نیست. برای هدایت، برای نور نیامدی. ما خط را گم کردیم. و روز به روز هم بر گمشده‌ها اضافه می‌شود. بدون پول کار نمی‌کنیم. مثل بعضی از مرده‌شورهای قدیم. که اگر مرده چاق است، کیلویی می‌شویند. اگر بلند است متری می‌شویند. بچه را عددی می‌شویند. اگر پایان نامه و مدرک بود درس می‌خوانیم. نبود، درس نمی‌خوانیم. حضرت امیر تمام عمرش خالص بوده است. شما اگر می‌خواهی حضرت علی را بشناسید، حالا به مناسبت عید غدیر بد نیست، برای علی شناسی امیرالمؤمنین را بشناسیم. شب‌ها هزار رکعت نماز با توجه می‌خواند. در عمرمان یک رکعت نماز با توجه می‌توانیم بخوانیم؟ یعنی او هفتاد سال، شما یک رکعت نماز با توجه بخوان. هر شبی هزار رکعت. این فقط نمازش. حالا شجاعت و اخلاص و ایثار و همه‌ی کمالاتش را کنار بگذار. فقط نماز علی، نماز ما. ما یک میلیاردم او فقط در نماز هستیم؟! “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ ” * پیروی از امام علی علیه‌السلام و ولایت آن حضرت چون آدم وقتی کسی را دوست داشته باشد دنبالش می‌رود. ولایت علی هم در خانقا‌ه نیست. در ذکر و ورد نیست. آخر بعضی‌ها می‌گویند: شیعه علی هستیم اما در خانقاه و مسجد و ذکر و ورد و علی جویم، علی پویم، علی مولای درویشان، ببین حضرت علی در جبهه بود. بلند شو برو جبهه! حضرت علی در مسجد بود. در باغ کشاورزی می‌کرد. باز ما اگر هم به کسی بگوییم: علی،آن علی که علی بود، برای ما ترسیم نمی‌کند. خیلی چیزها عوض شده است. خادم مسجد می‌دانی چه کسانی بودند؟ در قرآن می‌گوید: خادم مسجد چهار نفر بودند. ابراهیم و اسماعیل و زکریا و مریم. الآن شما به نقاش‌ها بگو: عکس یک خادم را بکش. چه چیزی برایت می‌کشد؟ یک پیرمردی که از کار افتاده است. پیر است، سیگاری است، مریض است، وارفته است. شکل یک آدم ضعیف. شما به هر نقاشی بگو عکس یک خادم را بکش، خیلی از اینهایی که بلند می‌شوند یک پالتو مشکی می‌پوشند خادم افتخاری امام رضا(ع) می‌شوند. ماهی یکبار هم شیفت می روند. خوب کار خوبی است. من نمی‌گویم کار بدی است. اما این آقایی که افتخاری خادم امام رضا می‌شود، امام رضا به شما نیاز ندارد. مثل لوله‌کشی کنار اقیانوس اطلس است. آنجا پر از آب است. لوله‌کشی نمی‌خواهد. شما اگر همین لباسی که پوشیدی بپوشی، یک جاروبرقی دست بگیری، بگویند: آقای وزیر، معاون وزیر، فلان تاجر، دارد با جاروبرقی مسجد محله را جارو می‌کند. اگر شما این کار را کنی مسجد محله پر از آدم می‌شود. این پولی که برای هواپیما می‌دهی بروی مشهد برای شیفت، به فقرای محل بدهی… یک کسی مرده بود روی قبرش پر از موز بود. گفتند: این موزها را به خود مرده می‌دادند، نمی‌مرد. (خنده حضار) حالا که مرده روی قبرش گذاشتند، ما گاهی هم که می‌خواهیم عبادت کنیم یا در مسجد ورد می‌گوییم، به جای جبهه، و گاهی هم ممکن است ضد انقلاب هم حرف بزنیم. گاهی ورد می‌گوییم. گاهی خانقاه می‌رویم. گاهی نمی‌دانم درویش می‌شویم. علی چه کسی بود؟ به تمام آیات قرآن عمل کرد. ما به چند آیه عمل کردیم؟ کسی دستش را بالا کند بگوید: من به این آیه خوب عمل کردم. البته به یک آیه خوب عمل کردیم. من یکوقت به قرآن نگاه کردم، کدام آیه را خوب عمل کردیم؟ دیدم این آیه “کُلُوا ” بخورید.(خنده حضار) این تنها آیه‌ای است که ما به آن خوب عمل می‌کنیم. اما قرآن بعد از “کُلُوا ” می‌گوید: “وَ اعْمَلُوا صالِحا ” (مؤمنون/۵۱) خوردی، از انرژی‌اش یک عمل صالح. می‌گوییم: نه! دیگر دومی‌اش نه. یک کسی بچه‌ سیدهای خوشگل را می‌بوسید. گفتند: گناه است. حرام است. گفت: آخر اولاد پیغمبر است. یک سید زشت و کچل آوردند. گفتند: این هم اولاد پیغمبر است. گفت: حالا همه‌ی ثواب‌ها را من بکنم. (خنده حضار) این یکی برای شما. * عمل به قرآن و پیروی از سنت پیامبر گرامی اسلام ما گاهی هم که سراغ امیرالمؤمنین می‌رویم امیرالمؤمنینی که در زیارت امین‌الله است ببینیم چیست؟ “وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِه‏ ” به تمام کتاب عمل کردی. “وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّه‏ ” به تمام دستورات پیغمبر عمل کردی. “سنّی ” می‌دانید یعنی چه؟ “سُنّی ” یعنی کسی که به سنت عمل کند. اول سُنّی امیرالمؤمنین است. “وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّه‏ ” یعنی به سنت پیغمبر عمل کرده است. اگر ما خواسته باشیم ببینیم سنت پیغمبر چیست باید ببینیم پیغمبر در غدیر خم چه کرده است؟ باید ببینیم پیغمبر برخوردش با امیرالمؤمنین چه بود؟ نسبت به فاطمه چه بود؟ پیغمبر چه گفت؟ بنابراین ما شیعه‌ها سُنّی واقعی هستیم. یعنی چه؟ یعنی به سنّت پیغمبر عمل می‌کنیم. سُنّی یعنی کسی که به… “وَ اتَّبَعْتَ ” در زیارت امین‌الله می‌گوییم: یا علی! تو سنّی هستی. “وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِیِّه‏ ” سنّی واقعی کسی است که هرچه پیغمبر گفت عمل کند. پیغمبر فرمود: “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه‏ ” (کافی/ج۱/ص۲۸۶) “فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه‏ “، آنوقت سوار شتر شویم در جنگ جمل برویم. شمشیر بکشیم در صورت امیرالمؤمنین بعد هم بگوییم: سُنّی، سنت پیغمبر این است؟ سنت پیغمبر شمشیر کشیدن در صورت علی بود؟ یا “مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ ” بود؟ هرکس شیعه‌ی واقعی است، سُنّی واقعی است. و هرکس سنّی واقعی است شیعه‌ی واقعی است. مثل اینکه می‌گوییم: هرچه عقل گفت همان را قرآن گفته است و هرچه قرآن گفت همان را… “ما حکم به العقل حکم به الشرع ” نمی‌شود یک چیزی را عقل قبول کند، شرع رد کند. و نمی شود یک چیزی را قرآن بگوید، عقل ضد آن را بگوید. به مناسبت غدیر ۸۹ داریم یک نگاهی به زیارت امین‌الله می‌کنیم. البته فلسفه زیارت را هم به شما بگویم. زیارت یعنی بیعت، زیارت یعنی در برابر آینه ایستادن. برویم مقابل آینه بایستیم ببینیم او چیست و ما چه هستیم؟ تو چه کسی هستی و ما چه کسی هستیم؟ زیارت یعنی مزد رسالت دادن. چون پیغمبر فرمود: من شما را هدایت کردم، مزد من “موّدت فی القربی ” است. ما که زیارت اهل بیت می‌رویم، یعنی یا رسول خدا آمدم مزد رسالت را بدهم. “مودت فی القربی ” است! زیارت یعنی نگاه در آینه، زیارت یعنی بیعت، زیارت یعنی دادن مزد رسول خدا، زیارت خیلی معنا دارد. و زیارت امام یعنی زیارت امام. زیارت پیغمبر یعنی زیارت پیغمبر، مسجد یعنی زیارت خدا. مسجد یعنی زیارت خدا. ما اگر از کنار یک امامزاده رد شویم یک سلام می‌کنیم. زشت است کسی خانه‌اش نزدیک مسجد باشد پایش را در مسجد نگذارد. می‌گویند: وقت تمام شد. “وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة ” یا علی! دشمنان تو فهمیدند تو چه کسی هستی؟ گاهی وقت‌ها کسی نمی‌داند روی این فرش آیه‌ی قرآن است پایش را می‌گذارد. گاهی می‌فهمد آیه‌ی قرآن است، مخصوصاً پایش را می‌گذارد. “وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة ” یعنی حجت بر مردم تمام شد. فهمیدند تو چه کسی هستی. “انَّما ” یعنی فقط. “إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ‏ ” (مائده/۵۵) “اِنَّما ” یعنی فقط ولی شما خدا و رسول است و آن کسی که در رکوع انگشتر را داد. گاهی می‌گویند: چرا اسم علی در قرآن نیست؟ خوب اسم علی نیست، اسم کس دیگر هم نیست. گاهی می‌گویند: خوب فلانی را انتخاب کردیم. خوب انتخاب کنید. آیا همه‌ی کمالات قرآن را در نظر گرفتید؟ بیایید هرچه کمال در قرآن هست، هرچه کمال در قرآن هست را بیاورید. صبر، ایمان، اخلاص، شهامت، شجاعت، نماز، ایثار،… تمام کمالاتی که در قرآن است بیایید بنویسید، بعد ببینیم بین اصحاب پیغمبر چه کسی این کمالات را از امیرالمؤمنین بیشتر دارد؟ اسم علی نیست، اسم کس دیگری هم نیست. تازه اگر اسم علی بود خوب نبود. اگر مثلاً رهبر انقلاب بگوید به فلان شخص رأی بدهید. اینکه خوب نیست. باید بگوید: به کسی رأی بدهید، که دارای اینچنین، اینچنین، اینچنین… یعنی کمالاتی را بگوید که خود مردم بروند او را پیدا کنند. من اگر بگویم: من فلانی را دوست دارم. می‌گویند: خیلی خوب حالا این به هر دلیلی شامش داده، پول بستنی‌اش را داده، لابد حالا… به هر دلیل دوستش دارد. اما اگر بگویم کسی را دوست دارم که ۱- نمازش را اول وقت می‌خواند. درسش بهترین است. ادبش نسبت به استاد، نسبت به پدر و مادر، تواضع، اخلاق، بهداشت، کمالات را بگویم خودتان بروید پیدا کنید. ولیّ شما کسی است که در رکوع انگشتر داد. بروید ببینید چه کسی انگشتر داد؟ “وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَکَ الْحُجَّة مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَة “، “مَعَ مَا لَکَ ” یک کلمه‌ی “لک ” اینجا داریم. سه تا “لک ” داریم. لطیف است. “لک ” یعنی فقط برای تو است. یکجا داریم “نافِلَةً لَک‏ ” (اسراء/۷۹) یعنی نماز شب فقط بر پیغمبر، بر تو واجب است. بر مردم نماز شب مستحب است. اما این “نافِلَةً لَک ” یعنی برای تو واجب است. یکجا داریم اگر یک خانمی آمد به پیغمبر گفت: من می‌خواهم خودم را به تو هبه کنم. این هم می‌گویند جایز است. “خالِصَةً لَک‏ ” (احزاب/۵۰) یکجا هم در زیارت امین الله داریم که “مَعَ مَا لَکَ “، “مَعَ مَا لَکَ مِنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَة “، ‏منتها نماز شبی که مخصوص پیغمبر است، هرشب پیغمبر نماز شب می‌خواند. اما آیه‌ای که نازل شد اگر خانمی خودش را به پیغمبر بخشید، این خانم برای پیغمبر حلال است. پیغمبر از این آیه استفاده نکرد. بعضی از مفسرین و تاریخ‌دان‌ها گفتند: اصلاً عمل نکرد. یکجا گفتند: یکدفعه پیغمبر عمل کرد. گاهی وقت‌ها عایشه به پیغمبر می‌گفت: خدا دم تو را دارد. هر خانمی خودش را به تو بخشید، برای تو. خوشا به حالت! سلمان رشدی ملعون هم همین را گفته است. گفته: پیغمبر نعوذ بالله دنبال هوس خودش بود. ما می‌گوییم: در تاریخ پیدا کنید. نماز شب را ۳۶۵ روز می‌خواند. اما این را به قول اکثر یکبار هم عمل نکرد. به قول یک نفر یک مورد عمل کرد. آخر گاهی وقت‌ها می‌گویند: چرا مردم دست مرجع را می‌بوسند پولش می‌دهند. مردم دست کسی را می بوسند پولش می‌دهند که بفهمند کاخ نمی‌سازد. عیاشی نمی‌کند. “مخالفا لهوی ” عادل است. مردم به هر آخوندی پول نمی‌دهند. اگر بینند بنده چه ماشینی دارم. چه انگشتری، چه لوستری، عیاشی می‌کنم، مردم پول نمی‌دهند. می‌روند یک آقایی را پیدا می‌کنند که اطمینان داشته باشند قطعاً عادل است. قطعاً هوی و هوس ندارد. هشتاد سال از عمرش گذشته و سابقه‌اش خوب بوده، به او پول می‌دهند. “مَعَ مَا لَکَ ” امیرالمؤمنین تو یک چیزهایی داری که هیچ‌کس ندارد. یعنی تو مبهم نبودی. زندگی‌ تو، تاریخ تو، جبهه تو، اخلاص تو شفاف بود. آنهایی که حق تو را خوردند، با علم خوردند. با عنابت تو را زمین‌گیر کردند. عید غدیر را به همه تبریک می‌گوییم. * سیمای امام خمینی (ره) در وصیت‌نامه‌اش متبلور شده است به مناسبت غدیر و نصب امیرالمؤمنین زیارت امین الله را نگاه می‌کردیم. یکی از جملات این است که نایاب است. عصاره‌ اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصاره‌ی عمر امام وصیت‌نامه‌اش بود و عصاره‌ی وصیت‌نامه‌اش این جمله بود. من با دلی آرام و قلبی مطمئن… این قلب مطمئن چیست؟ تکرار می‌کنم. سیمای اسلام در قرن حاضر امام است. سیمای امام متبلور شده در وصیت‌نامه. در وصیت‌نامه آن جمله‌ای که در مرقد هم با کاشی‌کاری نوشتند این است: من با دلی آرام… این دل آرام چیست؟ در زیارت امین الله که برای امیرالمؤمنین و همه‌ی ائمه است، می‌گوییم: “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ ” ما معمولاً راضی نیستیم. چرا من خوشگل‌تر نیستم. چرا من تیزهوش تر نیستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابه‌هنگام! به تو چه؟ ببینم تو باید هنگام مرگ را معین کنی که کجا هنگام است، کجا نابه‌هنگام است؟ این آرامش را از کجا پیدا کنیم. چیزی که وجودش نایاب است. * دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهی موضوع بحث ادامه‌ی تفسیر زیارت امیرالمؤمنین(ع) به نام زیارت امین الله. جمله‌ی “اللَّهُمَّ ” خدایا! “فَاجْعَلْ ” قرار بده. “نَفْسِی ” روح مرا، “مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ ” خدایا هرچه تو مقدر کردی، دل من به آن مقدرات تو آرام باشد. “رَاضِیَةً بِقَضَائِک‏ ” هرچه تو تقدیر کردی، خدایا روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. یعنی هرچه تو مقدر کردی، راضی باشم. نفس من به مقدرات تو راضی باشد. خیلی سؤال می‌شود که چرا من مثل فلانی نشدم؟ چرا فکر من مثل فلانی نیست؟ اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعلی‌سینا نشدم؟ همین الآن یک کسی آمد و گفت که: چرا من حضرت یوسف نشدم؟ می‌خواستم پیغمبر شوم. من هم به او گفتم: آماده‌ای در چاه و زندان بیافتی؟ گفت: نه! می‌خواهم روی تخت سلطنتی بروم. یعنی وقتی هم می‌خواهیم یوسف شویم، تختش را می‌خواهیم. در تعزیه هم حاضر هستیم مرده باشیم. بخوابیم ما را بلند کنند. تلخی‌هایش را قبول نمی‌کنیم. در اینکه چرا فکر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من… گاهی خدا چیزی را مقدر کرده است. وقتی مقدر کرده است، ما باید راضی باشیم به هرچیز که خدا مقدر کرده است. عرض کنم به حضور شما که این را سؤال بررسی کنیم. سؤال: چرا من فلانی نشدم؟ این سؤال را از انسان، به کل هستی ببریم. چوب بگوید: چرا آهن نشدم؟ آهن بگوید: چرا آب نشدم؟ آب بگوید: چرا طلا نشدم؟ طلا بگوید: چرا زمین نشدم؟ زمین بگوید: چرا مکه نشدم؟ مکه بگوید: چرا مدینه نشدم؟ یا در کل هستی نظر شما این است. اگر خدا خواسته باشد کل هستی را یکی قرار بده، پس باید هستی نباشد. چون هستی وقتی هست، که یک موجودی پنبه باشد. یکی پشم باشد، یکی کُرک، یکی آهن، یکی چوب، یکی فلز. می‌خواهی بگویی مثلاً تمام هستی شن باشد. تمام هستی پنبه باشد. تمام هستی چوب باشد. اگر تمام هستی، سلول‌ها و اتم‌ها و ذراتش یکی باشد، تقاوت نباشد، یعنی هستی دیگر نباشد. چون دیگر هست نیست. این راجع به کل هستی. اما راجع به بشر. بگویی: نه هستی همینطور که هست، باشد. تفاوت در هستی باشد. یکی چوب، یکی پنبه، یکی آهن، یکی طلا، یکی چه… تفاوت در هستی باشد. اما در آدم‌ها تفاوت نباشد. اگر در آدم‌ها تفاوت نباشد، چند تا مسأله می‌شود. * حکمت تفاوت‌ها در آفرینش اگر همه یکسان باشند: ۱- جامعه تشکیل نمی‌شود. مثلاً در یک ماشین همه آهن شوند. همه لاستیک شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. یعنی ماشین نباشد. ماشین وقتی ماشین است که اعضای آن متفاوت باشد. این یک مورد. ۲- صفات انسان شکوفا نمی‌شود. ما اصلاً نمی‌فهمیم چه کسی صبر دارد؟ چه کسی ایثار دارد؟ چه کسی حلم دارد؟ چه کسی اخلاق دارد؟ چون همه یکسان هستند. وقتی یکی قوی است. یکی ضعیف است. ضعیف صبر کرد، قوی کمک کرد. او با صبرش، صفت صبر در او شکوفا می‌شود. او هم که قوی است، با کمکش صفت شکر در او… اگر همه یک چیزی را بفهمیم، دیگر نه شاگرد تواضع می‌کند شاگرد شود، نه استاد ایثار می‌کند که وقتش را صرف شاگرد کند. جامعه تشکیل نمی‌شود. صفات شکوفا نمی‌شود. تعاون نیست، اگر همه یکسان باشند. هیچ‌کس کمک هم نمی‌کند. اصلاً ببینید این انگشت شَصت، اگر این هم مثل این چهار تا بگوید: آقا چطور شد ما کوتاه این پایین افتادیم؟ خوب من هم می‌خواهم قد من بلند باشد. خوب بیا! شما پنج تا انگشت بلند، می‌توانی دکمه‌ی یقه‌ات را ببندی؟ با ۵ انگشت همسان می‌توانی بیل دست بگیری؟ می‌توانی پیچ‌گوشتی، می‌توانی سوزن و نخ، می‌توانی قلم، اصلاً انگشت‌ها وقتی تفاوت دارند، با هم همکاری می‌کنند. همه مثل هم باشند، تعاون نیست. آزمایش نیست. اصلاً ما نمی‌دانیم چه کسی چه کاره است؟ اگر همه‌ی تعلیم رانندگی‌ها در بیابان باشد، آدم نمی‌فهمد چه کسی راننده است؟ باید دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب رانی باشد. جلو رانی باشد. اصلاً در لابلای اینها آدم می‌فهمد چه کسی راننده است؟ * تفاوت‌ها، عامل تعاون و آزمایش پس حکمت، یعنی خدا حکیم است، چون می‌خواهد جامعه تشکیل شود. صفات شکوفا شود. تعاون باشد، آزمایش باشد، باید تفاوت باشد. حالا سؤال این است که، تفاوت را قبول کردم، چرا من پایین رفتم و بوعلی سینا بالا رفت؟ بوعلی سینا پایین بیاید، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلی سینا شدی و بوعلی سینا شما شد، اشکال حل می‌شود یا اشکال سر جایش است؟ سر جایش است. چون بوعلی سینا که پایین رفت، حالا او از پایین جیغ می‌زند. آقا چرا من پایین هستم؟ هرکس بالا باشد، و هرکس پایین باشد، جا به جا هم شود، اشکال سر جایش است. منتها خداوند این اشکال را چطور حل کرده است؟ حل اشکال به این صورت است. این تفاوت‌ها یک طوری حل می‌شود. شما این نیم دایره را فرض کنید. حالا می‌ترسم خط من خیلی خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر کسی آن بالا باشد، یا کسی رده‌های پایین باشد. مثلاً رهبری، رییس جمهوری تا بیا طلبه. تاجر درجه یک تا بیاید کارگر ساده. تیز هوش تا برسد به کودن! هرجای نیم دایره باشیم، اگر حرکت درست باشد، دو شرط دارد: ۱- حرکت درست باشد. یعنی صاف بیاییم اینجا و صاف برویم آنجا. این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم اگر صاف حرکت کنیم، صاف حرکت کنیم این زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. اینجا هم باشیم زاویه قائمه است. یعنی در هرکجای نیم دایره، اگر هدفمان را گم نکنیم، هدف “کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی‏ ” (بحارالانوار/ج۲/ص۹۹) اگر حرکت‌مان، خطمان را گم نکنیم. هدف را گم نکنیم. مستقیم بین هدف‌ها حرکت کنیم، حرکت مستقیم، هدف مستقیم، زاویه قائمه است. مهم نیست کجا باشیم. * پاداش‌ها بر اساس نسبت میان داشته و داده یک خرده توضیح بدهم. ببینید یک کسی ده تومان دارد یک تومان به فقیر می‌دهد. یک کسی ده میلیارد دارد، یک میلیارد به فقرا می‌دهد. ثواب کدامیک بیشتر است؟ یکی است. چون هردو یک دهم دادند. ده تومان، یک تومان می‌شود یک دهم. ده میلیارد یک میلیارد می‌شود، یک دهم. این است معنای جمله‌ای که در دعا می‌خوانیم. “یا من سوّی التوفیق بین الضعیف والقوی ” ای خدایی که قرب به خودت را بین فقیر و غنی یکسان قرار دادی. * ملاک پاداش، میزان سعی و تلاش، نه نتیجه آن مثال دیگر: من و بوعلی سینا با هم می‌رویم کتابخانه. دو ساعت مطالعه می‌کنیم. بوعلی سینا سی تا مطلب می‌فهمد، من یک مطلب می‌فهمم. اجر کدامیک بیشتر است؟ یکی است؟ قرآن بخوانیم. قرآن می‌گوید: “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى “‏ (نجم/۳۹) من سعی خودم را کردم. دو ساعت در کتابخانه بودم. من دو ساعت در کتابخانه بودم، یک مطلب فهمیدم. او هم دوساعت، سی مطلب فهمید. اما من کم نگذاشتم. بنابراین اجر من و بوعلی سینا یکسان است. چون خدا از ما سعی می‌خواهد. حتی کار هم نمی‌خواهد. اگر کار می‌خواست می‌گفت: “وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل ” هرچه عمل کردی. خدا از ما عمل نمی‌خواهد. شما تلاش کن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد می‌روی. می‌گویند: خادم کلید را گم کرده است. آقا نیامده است. می‌روی مسجد می‌بینی در راه یک سگ است ممکن است به شما حمله کند. برمی‌گردی خانه و نماز صبحت را می‌خوانی. می‌روی می‌بینی برق خاموش است. شما نیت مسجد کردی حرکت کردی به سمت مسجد، چه جماعت بخوانی، چه جماعت نخوانی اجرت را داری. نه فقط سعی، گاهی آدم با نیت، پاداش گیرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار می‌دهم. غذای خوب، شما یک آهی می‌کشی. می‌گویی: آه… خانه‌ی ما که تنگ است. پول هم که نداریم. حالا ما به دو نفر افطاری می‌دهیم. من به صد نفر افطاری می‌دهم در خانه‌ی بزرگ. شما به دو نفر افطاری می‌دهید در خانه‌ی کوچک. چون آه می‌کشی، حدیث داریم نه یکی… حدیث داریم آدم‌هایی که ندارند آه می‌کشند، خدا بداند اگر این اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت می‌کرد و غذای خوب می‌داد. اجر آن صد نفر را به این هم می‌دهند. نیت… شما می‌گویی: یک هزاری به یک فقیر بدهیم. دست می‌کنی می‌بینی هزاری نیست، صد تومان است. همان که نیت کردی حساب می‌شود. شب نیمه شعبان بود. در مدینه، در هتلی بودم. طبقه‌ی همکف مغازه بود. روی آن غذاخوری بود. از سوم تا شانزدهم حاجی‌ها. ایام عمره بود. حج نبود. روی پاساژ رفتم، طبقه‌ی دوم غذا بخورم، وقتی غذا خوردم گفتم: امشب شب نیمه شعبان است یک کاری بکنم. فکر کردم چه کنم؟ گفتم: برو همین مغازه‌ی پایین چند تا پیراهن بخر، برو پهلوی آشپزها، هر آشپزی یک پیراهن هدیه. بگو: امروز عید است. گفتم: فکر خوبی است. تصمیم گرفتم، این کار را بکنم، متوجه شدم پول ندارم. خیلی حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نمی‌دانم بیست دقیقه شد یا نشد. یک کسی آمد کنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها می‌آیند از شما تشکر می‌کنند چیزی نگو. گفتم: چرا از من تشکر کنند؟ گفت: نمی‌دانم آنجا نشسته بودم غذا می‌خوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد که بروم چند تا پیراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگویم: عیدی است. منتها دیدم اگر من عیدی بدهم، خواهند گفت: یک زائر عیدی داد. من به نیت تو این کار را کردم که بگویند: قرائتی داد که آنها بیشتر خوشی کنند. من به نیت تو این کار را کردم. اصلاً من ماندم. گفتم: ای امام زمان تو چه کسی هستی؟ یک لحظه ما اراده کردیم نسبت به تو یک کاری بکنیم. من که کاره‌ای نیستم. چه وقت من یک پیراهن خریدم و به کسی دادم. حالا در عمرم یک نیت کردم یک قدمی به خاطر نیمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوری یک نفر دیگر انجام داد. آیت‌الله العظمی مکارم زمان شاه در مهاباد تبعید بود. شیفتی می‌رفتیم برای تفسیر نمونه. یکی از بستگان ایشان دیدن ایشان آمده بودند، وقتی می‌خواست برود، یک آهی کشید و چنین کرد. خوشا به حال شما که دارید تفسیر می‌نویسید! آهی کشید و رفت. من به آیت الله مکارم گفتم: آقا روز قیامت این تفسیر نمونه ثوابش بیشتر است یا آه او؟ اگر کسی می‌خواهد یک کاری بکند، خدا بداند که این نیتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاری می‌داد. واقعاً اگر ماشین داشت این را سوار می‌کرد. واقعاً اگر پول داشت وام می‌داد. اگر خدا بداند که چه کسی آهش صادقانه است، اجر آن کسی که این کار را می‌کند به او می‌دهد. * تفاوت در آفرینش، منشأ تفاوت در تکلیف تفاوت در تکلیف، آن کسی که پول یک نان دارد، بار گرسنه‌ها بر گردنش نیست. آن کسی که پول دو تا نان را دارد، هم شکم خودش است و هم شکم بغل دستی‌اش. آن کسی که پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شکم هم به گردنش است. اگر سوزن بود یک خط‌کش رویش می‌گذاریم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار طبقه، پنج طبقه روی آن می‌سازیم. یعنی اگر بوعلی سینا هوشش بیشتر است، تکلیفش هم بیشتر است. این هم یک مسأله. سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: ۱- با نیت صادق می‌توانی بوعلی سینا شوی. با آه صادقانه می‌توانی اجر او را ببری. ۲- به همان مقدار دو ساعتی که بوعلی سینا فکر کرد، شما هم فکر کنی و تلاش کنی اجر بوعلی سینا را داری، ۳- تکلیف شما هم یک صدم بوعلی سینا است، اگر یک صدم بوعلی سینا می‌فهمی، “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ” (بقره/۲۸۶) من غصه‌ی آیات قرآن را می‌خورم. بعضی از آیات قرآن در بورس است. بعضی از آیات قرآن فرق می‌کند با اینکه مثل هم هستند. دو آیه داریم یک در بورس است، یک هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. یک آیه داریم “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ ” یعنی خدا تکلیف نمی‌کند، “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ” یعنی تکلیف به مقدار توان است. این آیه را همه بلد هستند. این آیه را کسی بلد نیست. یک آیه‌ی دیگر داریم عین این آیه است “لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها ” (طلاق/۷) فرق اینها چیست؟ “وُسعَها ” یعنی چقدر جان داری؟ “آتاها ” یعنی چقدر پول داری؟ یعنی خدا به مقدار جانت و به مقدار پولت از تو تکلیف می‌خواهد. سؤال: چرا من بوعلی سینا نشدم؟ پاسخ: ۱- اجر آن را داری. ۲- به مقدار دو ساعت که کار کنی کمبودی نداری. نسبت یک دهم با یک دهم فرقی نمی‌کند. منتها یک دهم ده تومان، یک تومان است. یک دهم ده میلیارد، یک میلیارد است. از همه گذشته جبران هم می‌شود. خیلی چیزها را خداوند در آخرت می‌دهد، چون جهان بینی ما که جهان بینی مادی نیست. ما دنیا و آخرت را با هم حساب می‌کنیم. “وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة ” (اسراء/۱۹) داریم. گاهی وقت‌ها اینجا کمبود است. حدیث داریم بعضی دعاها را خدا مستجاب نمی‌کند، روز قیامت یک هدیه‌ای به او می‌دهند. می‌گوید: این هدیه چیست؟ می‌گوید: یک دعا در دنیا کردی، مستجاب نشد. ولی ما هر دستی که بالا بیاید حتماً یک چیزی می‌دهیم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل یک بلا از جانش دور می‌کنیم. یا برای نسلش می‌گذاریم. یا برای قیامتش می‌گذاریم. دست بالا بیاید محروم نمی‌شود. ما این را برای قیامت…حدیث داریم، انسان می‌گوید: کاش هیچ کدام از دعاهایم مستجاب نشده بود. در دنیا هم همینطور است. خیلی وقت‌ها می‌خواهیم یک کاری را بکنیم، نمی‌شود. بعد می‌گوییم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان کامل بود، که هیچ‌کس پشیمان نمی‌شد. همینکه هر انسانی پشیمان می‌شود پیداست عقلش کوچک است. اگر انتخاب ما درست بود که هیچ‌کس همسرش را طلاق نمی‌داد. اینکه همسرها را طلاق می‌دهند، یعنی چه؟ یعنی پیداست انتخاب مرد درست نبوده است. پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان کامل است. * ایمان به حکمت خدا، مایه‌ی آرامش دل خدای حکیم به هرکسی یک چیزی داده است، فقط ما باید بدانیم خدا حکیم است. ببینید اینجای دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ برای اینکه دستمان را که خم می‌کنیم اینجا کم نیاوریم. ولی اینجای دست پوست اضافه نگذاشته است. چرا؟ برای اینکه هیچ انسانی در تاریخ نیاز ندارد دستش از این طرف خم شود. نه نیاز داریم، نه خم می‌شود، نه پوست اضافه است. نگاه می‌کنیم می‌بینیم چشم را کجا گذاشته که اگر مشت هم زدی، آسیب نبیند. بعد چون از پی است، پی باید با آب و نمک قاطی باشد. اشک ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است. بالایش پلک گذاشته است. بالای پلک ابرو گذاشته که این ابروی سیاه جلوی فشار نور را بگیرد. نور مستقیم چشمت را اذیت نکند. بعد خطوط پیشانی را از این طرف کرده است، که هرکس عرق می‌کند عرقش از این طرف بیاید. اینهایی که کار می‌کنند و عرق می‌کنند، عرقشان از این طرف نمی‌آید. همه عرقشان از اینطرف می‌آید و خود شما هم عرق‌ها را چنین می‌کنی. یعنی خطوط پوست پیشانی، مشکی بودن ابرو، پلک، مژه، اشک شور، در گودی، خانه بن‌بست، وقتی حکمت خدا را دیدی، خدای حکیم گفته تو دختر داشته باشی. یکی از همکارهای ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: می‌ترسم بچه دار شوم. سومی‌اش هم دختر باشد. گفتم: اِ… به تو چه؟! سنگینی‌اش روی زمین است و رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقی بین دختر و پسر می‌کند؟ یک کسی به من گفت: شما دختر داری؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداری؟ گفتم: نه. گفت: خدا به حق محمد و آل محمد یک پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و آل محمد یک جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نمی‌رسد. چه فرقی می‌کند دختر و پسر که انسان فرق بگذارد؟ فکر می‌کند آدم اگر پسر داشته باشد، سر پیری به درد او می‌خورد. اینقدر آدم داریم که هفت تا هشت تا پسر دارد و در نکبت زندگی می‌کند، و اینقدر آدم داریم با یک دختر تا آخر عمر زندگی‌اش راحت… ما توحیدمان گیر دارد. ما خداپرستی‌مان گیر دارد. ما فکر می‌کنیم که اگر تهران باشیم، وضعمان خوب است. اینقدر آدم در تهران گرسنگی می‌خورد، و اینقدر آدم در روستاهای دور زندگی راحتی دارد. فکر می‌کنیم اگر دانشگاه رفتیم، تمام چراغ‌ها سبز. اگر پشت کنکور رد شدیم، خاکمان بر سر است. اینقدر آدم تحصیل کرده داریم که هزار تا مشکل دارد. و اینقدر آدم داریم که… چیزهایی ما دیدیم. خیلی چیزها دیدیم. خدایا، “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ ” سؤال و جواب را دوباره بگویم. چرا من تیزهوش نیستم. تیزهوش‌ها یک مشکلاتی هم دارند. یک طنزی هست، طنز قشنگی است. می‌گویند: یک کسی به خدا تلگراف کرد. ای خدا! یک کامیون اسکناس برای من بفرست، راحت خوش خوش باشیم. جواب آمد یک کامیون اسکناس به تو می‌دهم ولی با دو تا پسر هروئینی. گفت: نمی‌خواهم. خدایا یک گونی اسکناس بده ما خوش باشیم. جواب آمد: یک گونی اسکناس به تو می‌دهم با یک دختر کچل. گفت: خدایا، تلگراف سوم. یک ساک اسکناس به ما بده خوش باشیم. گفت: یک ساک اسکناس می‌دهم با تنگی سینه. گفت: خدایا نمی‌خواهم. همان روزی خودمان را بده بیاید. گفت: تدریجاً می‌رسد فوضولی موقوف! (خنده حضار) “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ ” ما اگر عقلمان می‌رسید که پشیمان نمی‌شدیم. اگر انتخابمان درست بود که طلاق واقع نمی‌شد. ما عقلی نداریم. سوادی نداریم. این لیسانس و آیت ‌اللهی که چیزی نیست. قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندک است. “وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً ” (اسراء/۸۵) یعنی همه حوزه و دانشگاه، علمشان روی هم اندکی بیش نیست. حالا بعضی‌ها که می‌خواهند اسرار دین را هم بفهمند. این خیلی معرکه است. اسرار دین را می‌خواهد بفهمد. یکی آمد گفت: آقا تا من اسرار دین را نفهمم، به احکام دین عمل نمی‌کنم. گفتم: این حرف درستی است، علمی است؟ عقلی است؟ بیمار به دکتر بگوید: تا اسرار قرص را نفهمم نمی‌خورم. می‌گوید: برو بمیر. چطور شما در مقابل یک پزشکی که ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر دیپلم، دیپلم را که همه دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دکتر گفت گوش می‌دهی، حتی مراجع ما گوش می‌دهند. مراجع ما خودشان هم تقلید می‌کنند. یعنی هر مرجعی بیمار می‌شود، هرچه دکتر گفت گوش می‌دهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف یک دکتر می‌دهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باریک است. چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه می‌دانیم؟ اطلاعات ما اندکی بیش نیست. چرا ما بوعلی سینا نشدیم. پاسخ: با نیت می‌شود جبران کرد. * نیت خالصانه، عامل جبران کاستی‌ها می‌گویند که: یک کسی یک سالنی را وسطش مثلاً تخته سه لا و یک پرده‌ی کلفتی را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما این طرف نقاشی کنید. شما هم این طرف. بعد کارشناس‌ها می‌آیند، جایزه می‌دهند. هنرمندهای این طرف بسیار عالی درست کردند. هنرمندهای آن طرف هیچ کار نکردند فقط دیوار را صیقل دادند. آینه ساختند. پرده را که برداشتند دیدند هرچه آنجاست، اصلش آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نیت شما خالص باشد. بنده الان می‌توانم تمام ثواب‌های حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ برای اینکه به کارش راضی هستم. روایات داریم هرکس به کار کسی راضی بود در اجر او شریک است. بنده در تلویزیون حرف می‌زنم. شما پای تلویزیون نشستی. می‌گویی: خوب بحث ایشان خوب بود. الحمدلله! خدایا حفظش کن. در کار من شریک هستی. من می‌بینم این آقا خطبه‌ی نماز جمعه می‌خواند. می‌گویم: خدایا حق را بر زبانش جاری کن. نگاه می‌کنیم عجب جوان‌ها ابتکاری کردند. چه اختراعی کردند؟ جوان‌های دانشجو دستتان درد نکند. درود بر شما! باعث عزت جمهوری اسلامی شدید. در اجر آنها شریک هستم. ما با نیت می‌توانیم، با قلب صاف می‌توانیم، با آینه‌کاری درون می‌توانیم در همه جا شریک شویم. پس نسبت هست، یک دهم. یک دهم یا یک میلیارد می‌شود، یا یک تومان می‌شود. نیت هست، نسبت هست، جبران در قیامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه کوچک! شش دانگ، شش دانگ است. هرکسی در نسبت خودش. بچه‌ی کوچولو حرف ناقص هم بزند، مثل آدم بزرگ است که حرف کامل بزند. بلال سیاه پوست، نمی‌توانست شین بگوید. می‌گفت: “اسهد ان لا اله الا الله ” گفتند: یا رسول الله این “شین ” را نمی‌تواند بگوید. باید بگوید: “اشهدان لا اله الا الله ” می‌گوید: “اسهد ” پیغمبر فرمود: “سین ” او مثل “شین ” است. بعد هم خانمی که می‌گوید: من چرا خوشگل نیستم؟ خواستگار چرا برای من نمی‌آید؟ باید حساب کنی خانم شکلت از آن خوشگل کمتر است. اما باقی کمالات چه؟ گاهی وقت‌ها هوشت بهتر است. حافظه‌ات بیشتر است. گاهی وقت‌ها عمرت بیشتر است. خوب خوشگل ممکن است هفتاد سال عمر کند. شما هشتاد و پنج سال! معمولاً زشت‌ها هم می‌مانند. (خنده حضار) بنابراین درست است این خوشگل‌تر است، اما آفاتی هم دارد. امیرالمؤمنین می‌گوید: “مَادُّ الْقَامَة ” (نهج‌البلاغه/ص۳۵۴) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه…. اما می‌فرماید: “قَصِیرُ الْهِمَّة ” (نهج‌البلاغه/ص۳۵۴) همتش کوتاه است. قد بلند، همت کوتاه. “طَلِیقُ اللِّسَان‏ ” (نهج‌البلاغه/ص۳۵۴) بیان روان است. “حَدِیدُ الْجَنَانِ ” قلبش سنگ است. سنگدل، بیان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت کوتاه. شکل زیبا، عمر کوتاه. البته حالا خوشگل‌ها پای تلویزیون نگویند قرائتی چه می‌گویی؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من که تقسیم عمر نمی‌کنم. ولی می‌خواهم بگویم، هرکسی اگر یک نعمتی دارد که شما نداری، شما هم یک نعمت‌هایی داری که او ندارد. شما هم یک نعمتی داری که او ندارد. و صلواتی بفرستید. (صلوات حضار) بسیاری از نوابغ ما در رشته‌های دیگر شکست خورده‌اند. خدا شهید مطهری را رحمت کند. می‌گفت: داروین نگویید نابغه است. در دو رشته‌ی دانشگاهی کودن بود. در رشته‌ی پزشکی شکست خورد. در رشته‌ی علوم دینی هم که آخوند مسیحی‌ها شود، کشیش شود شکست خورد. در رشته‌ی علوم طبیعی صاحب نظر شد. اینطور نیست که این آقایی که نابغه است، هرکسی را خدا یک چیزی داده است. یک لیوان آب که به شما دادند، نگو چرا سرش خالی است؟ بگو: چقدر از آن پر است؟ ما معمولاً سر خالی را می‌گوییم. انسان اینطور است. ۲۹ شب سحری می‌خورد، یک شب نمی‌خورد می‌گوید: فهمیدید چه شد؟ دیشب سحری نخوردم. یکبار نمی‌گوید: فهمیدی چه شد؟ ۲۹ شب خوردیم. مثل مگس نباشیم روی زخم بنشینیم. ممکن است شما شکلت، هوشت، پولت، مثلاً یک کسی رأی می‌آورد رییس جمهور می‌شود. یک کسی هم رأی نمی‌آورد. خوب رییس جمهور چقدر مسئولیت دارد. آنکسی که رأی نیاورد اگر دین داشته باشد باید بگوید: چه بهتر! وظیفه‌ام این بود خودم را کاندید کردم، رأی نیاوردم چه بهتر. خدا آیت‌الله خاتمی، امام جمعه‌ پیشین یزد را رحمت کند. یک شب در تلویزیون گفت: والله من که حوصله‌ام نمی‌رسد. به من گفتند: وظیفه‌ی شرعی‌ات است جزو خبرگان کاندیدا شوی. حالا چون می‌گویند: وظیفه‌ی شرعی‌ات است، من هم کاندیدا شدم. اگر رأی دادید که مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأی ندادید چه بهتر! (خنده حضار) راحت… این دل آرام! امام وقتی می‌خواهد از دنیا برود، در وصیت‌نامه‌اش می‌گوید: من با دلی آرام… دلی آرام… اینکه امام فرمود: ای کاش یک پاسدار بودم. دروغ که نگفته است. یعنی حساب کرده پاسدار پُزش کم است. اما بارش هم کم است. ولی من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگین است. بنابراین هیچ غصه نخورید که چه کسی کجاست؟ هرکس هرکجا هست، کار خودش را خوب انجام بدهد. عدس پاک می‌کنی خوب انجام بدهی. خیاطی، خوب خیاطی کن. هرکسی هرکاری که می‌کند خوب انجام بدهد، روز قیامت همه مثل هم هستند. حالا یک دعا می‌کنم. بحث ما تمام شد. خدایا تو را به حق امیرالمؤمنین که در زیارت امین الله می‌گوییم: “اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِی مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِک‏ ” دل آرام! تو را به حق دل آرام امیرالمؤمنین و باقی اهل بیت و پیغمبر، تو را به حق تمام مؤمنینی که دل آرام دارند، به ما ایمانی بده که همیشه دل ما آرام باشد. ایمان کاملی بده که هرچه تو راضی هستی ما هم به همان چیز راضی باشیم. دختر یا پسر، شهر یا روستا، گمنام یا شهرت، خدایا قلب ما و روح ما را راضی به قضای خودت قرار بده. دست ما را در اضطراب‌ها و هیجان‌ها بگیر.

منبع:نگار 

جمعه 17/9/1391 - 23:57
اهل بیت

نــــــــــــــــــگار : «به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم … … از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد . ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم.»

با سلام طبق آنچه که در کتب شیعی آمده اولین کسی که برای امام حسین (ع) اقامه عزا کرد آدم (ع) بوده است . نظر علمای اهل تسنن در این زمینه چه میباشد ؟ آیا آنان نیز این روایت را قبول دارند ؟ آیا در کتب ایشان روایت هایی در رابطه با اولین کسی که بر سید الشهدا(ع) اشک ریخته وجود دارد (قبل از به شهادت رسیدن آن حضرت) ؟؟ جواب: در کتب اهل سنت مواردی از ذکر یاد ابی عبد الله علیه السلام حتی قبل از تولد ایشان وقبل از زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است : ذکر شهادت حضرت سیصد سال قبل از بعثت ۲۸۷۴ حدثنا محمد بن عبد الله الحضرمی ثنا محمد بن غورک ثنا أبو سعید التغلبی عن یحیى بن یمان عن إمام لبنی سلیم عن أشیاخ له غزوا الروم فنزلوا فی کنیسة من کنائسهم فقرأوا فی حجر مکتوب: أیرجوا معشر قتلوا حسینا شفاعة جده یوم الحساب فسألناهم منذ کم بنیت هذه الکنیسة قالوا قبل أن یبعث نبیکم بثلاث مائة سنة قال أبو جعفر الحضرمی وثنا جندل بن والق عن محمد بن غورک ثم سمعته من محمد بن غورک المعجم الکبیر الطبرانی ج۳/ص۱۲۴ با روم می جنگیدیم پس به یکی از کلیساهای ایشان وارد شدیم .پس در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود : آیا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟ وروینا أن صخرة وجدت قبل مبعث النبی صلى الله علیه وسلم بثلاث مائة سنة وعلیها مکتوب بالیونانیة : أیرجو معشر قتلوا حسینا التبصرة ابن جوزی ج۲/ص۱۷ به ما خبر داده شد که صخره ای در بیت المقدس سیصد سال قبل ازبعثت رسول خدا پیدا شده است که بر روی آ ن با زبان سریانی نوشته شده بوده است : آبا امتی که حسین را می کشند … شبیه این دو روایت در کتب ذیل آمده است : تهذیب الکمال ج۶/ص۴۴۲ بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج۶/ص۲۶۵۳ صبح الأعشى فی صناعة الإنشا ج۱۳/ص۲۳۴ الخصائص الکبرى سیوطی ج۱/ص۶۳ و… طبق اقرار برخی علمای اهل سنت حاکم نیشابوری هم شبیه این روایت را (در مورد وجود نوشته ای با این اشعار) با اضافه ای در کتاب امالی خویش آورده است اما متاسفانه اکنون این روایت در کتاب وی یافت نمی شود وآن اضافه این است که علاوه بر بیت مذکور در آن نوشته نام ابراهیم خلیل الله ( ظاهرا به عنوان نویسنده) موجود بوده است . حدیث أنس أن رجلا من أهل نجران احتفر حفیرة فوجد فیها لوحا من ذهب فیه مکتوب : اترجو أمة قتلت حسینا شفاعة جده یوم الحساب وکتب ابراهیم خلیل الله فجاؤا باللوح إلى رسول الله فقرأه ثم بکى وقال من آذانى وعترتى لم تنله شفاعتى حا فى أمالیه تنزیه الشریعة علی بن محمد بن علی بن عراق الکنانی ج۱/ص۴۰۹ روایت انس که شخصی از اهل نجران گودالی می کند پس در آن لوحی از طلا پیدا کرد که در ان نوشته بود آیا امتی که …. ونوشته بود ابراهیم خلیل الله پس این لوح را به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آوردند . پس آن را خواند و گریه نمود .سپس فرمود هرکس که من را اذیت کند و خانواده ام را شفاعت من به وی نخواهد رسید – حاکم در کتاب امالی – روایات اهل سنت در مورد اشک ریختن بر ابی عبد الله علیه السلام اما آنچه که در کتب اهل سنت در مورد اشک ریختن برای امام حسین علیه السلام موجود است در مورد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بوده است : ما در اینجا تنها عبارت ذهبی را که در بین اهل سنت به تعصب معروف است نقل می نماییم و قسمت های مهم را ترجمه می کنیم: وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا شرحبیل بن مدرک عن عبد الله بن نجی عن أبیه أنه سار مع علی وکان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو سائر إلى صفین فنادى اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاک قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل فحدثنی أن الحسین یقتل بشط الفرات وقال هل لک أن أشمک من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانیها فلم أملک عینی أن فاضتا وروى نحوه ابن سعد عن المدائنی عن یحیى بن زکریا عن رجل عن الشعبی أن علیاً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذکر الحدیث وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملک القطر على النبی صلى الله علیه وسلم فی یوم أم سلمة فقال یا أم سلمة احفظی علینا الباب لا یدخل علینا أحد فبینا هی على الباب إذ جاء الحسین فاقتحم الباب ودخل فجعل یتوثب على ظهر النبی صلى الله علیه وسلم فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یلثمه فقال الملک أتحبه قال نعم قال فإن أمتک ستقتله إن شئت أریتک المکان الذی یقتل فیه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فکنا نقول إنها کربلاء عمارة صالح الحدیث رواه الناس عن شیبان عنه وقال علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی ثنا أبو غالب عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکى فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتى جلس فی حجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبرانی وقال إبراهیم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسى بن یعقوب الزمعی کلاهما عن هاشم بن هاشم الزهری عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استیقظ وهو خاثر دون المرة الأولى ثم رقد ثم استیقظ وفی یده تربة حمراء وهو یقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرنی جبریل أن الحسین یقتل بأرض العراق وهذه تربتها وقال وکیع ثنا عبد الله بن سعید عن أبیه عن عائشة أو أم سلمة شک عبد الله أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لها دخل علی البیت ملک لم یدخل علی قبلها فقال لی إن ابنک هذا حسیناً مقتول وإن شئت أریتک من تربة الأرض التی یقتل بها رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعید بن أبی هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم یشک وإسناده صحیح رواه أحمد والناس وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل کلاهما عن أم سلمة نحوه تاریخ الإسلام ذهبی ج۵/ص۱۰۲ احمد بن حنبل در مسندش گفته است که … همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم … … از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد . ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است . …رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد . …ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است … رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ….. سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند . منبع: سایت ولیعصر(عج)

جمعه 17/9/1391 - 23:56
اهل بیت

نــــــــــــــــــگار : «اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش ‍ کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است . اى شگفتا، به خدا سوگند، که همدست بودن این قوم با یکدیگر با آنکه بر باطل اند   و جدایى شما از یکدیگر با آنکه بر حقید دل را مى میراند  و اندوه را بر آدمى چیره مى سازد وقتى مى نگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار مى دهند  و از جاى نمى جنبید بر شما مى تازند  و شما براى پیکار دست فرا نمى کنید، مى گویم ، که اى قباحت و ذلت نصیبتان باد!»

حضرت می فرمایند:
شنیده ام که یکى از آنها بر زن مسلمانى داخل شده و دیگرى ، بر زنى از اهل ذمّه و، خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره اش را ربوده است .
و آن زن جز آنکه انّا لله … گوید و از او ترحم جوید چاره اى نداشته است .
اگر مرد مسلمانى پس از این رسوایى از اندوه بمیرد، نه تنها نباید ملامتش ‍ کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است . اى شگفتا، به خدا سوگند، که همدست بودن این قوم با یکدیگر با آنکه بر باطل اند   و جدایى شما از یکدیگر با آنکه بر حقید دل را مى میراند  و اندوه را بر آدمى چیره مى سازد وقتى مى نگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار مى دهند  و از جاى نمى جنبید بر شما مى تازند  و شما براى پیکار دست فرا نمى کنید، مى گویم ، که اى قباحت و ذلت نصیبتان باد!
خدا را معصیت مى کنند و شما بدان خشنودید.
اى به صورت مردان عارى از مردانگى با عقل کودکان و خرد زنان به حجله آرمیده
کاش نه شما را دیده بودم و نه مى شناختمتان این آشنایى براى من ، به خدا سوگند، جز پشیمانى و اندوه هیچ ثمره اى نداشت .
مرگ بر شما باد، که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیم را از شرنگ غم لبریز کردید  و با نافرمانیهاى خود اندیشه ام را تباه ساختید.

خطبه ۲۷ نهج البلاغه

 منبع:نگار

جمعه 17/9/1391 - 23:56
اهل بیت
«امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۸۸۱)».

عاشورا تجلی گاه حقیقت اسلام است تا پوستین وارونه اسلام را از تن امت، با خون سرور جوانان اهل بهشت، بیرون کشد و تن پوش حقیقت اسلام را دوباره برتن امت کند، هرچند که امت را این ناخوش آمد. از این رو سخن گفتن از عاشورا همانند سخن گفتن از حقیقت اسلام، سخت و بی پایان است. اگر بخواهیم گوشه گوشه های تاریخ عاشورا را ورق زنیم و بخوانیم، افزون بر اینکه باید حقیقت اسلام را تبیین و تحلیل کنیم، اموری دیگر را نیز می بایست تبیین نماییم که به عنوان اسلام وارونه از آن سخن گفته می شود.
یکی از حقایق عاشورایی، قیام علیه بی عدالتی و ظلم است که به عنوان فلسفه و هدف بعثت پیامبران در آموزه های قرآنی مطرح شده است. نویسنده دراین مطلب بر آن است تا بر اساس آموزه های قرآنی و حقایق تاریخی این بخش از حقیقت قیام عاشورایی را تبیین کند.
عاشورا، آذرخشی در ظلمت ظلم
اسلام، حقیقت ناب انسانیت است که از آدم (ع) آغاز شده و تا خاتم النبیین (ص) ادامه یافته است
همه حقیقت اسلام، بندگی و راه رسیدن به آن، از طریق عقل و شرع است؛ زیرا درسایه بندگی و اطاعت است که انسان معتدل، در اعتدال و خط میانه می ماند و فرصت متاله و ربانی شدن را می یابد.
هرگونه خروج انسان از اعتدال و خط میانه، به معنای ظلم است که فرصت تحول های کمالی را از او و دیگران می گیرد؛ زیرا ظلم همواره دو جنبه فردی و اجتماعی دارد؛ چرا که هر خروج از عدالت و اعتدال به معنای تجاوزگری است که آثار آن بر دیگری بار می شود؛ حتی اگر این ظلم درحوزه شخصی واعتقادی باشد، درحقیقت تجاوز به حقوق دیگری چون خداوند است که آثار آن به اشکال گوناگون فراتر از هر ظلم دیگری بروز پیدا می کند.
اسلام به معنای تسلیم دربرابر عقل و وحی که هر دو از پیامبران درونی و بیرونی خداوند هستند، آموزش بندگی در سایه عدالت و حفظ اعتدال و عدم خروج به سوی افراط و تفریط یعنی ظلم است. آنچه پیامبر(ص) به عنوان اسلام آورده، همان نسخه نهایی اسلام است. از این رو اسلام محمدی(ص)، مهیمن و مسلط بر دیگر اشکال اسلام است؛ چرا که چون صد آمد، نود هم پیش ماست.
حقیقت اسلام، تبیین و تشریح عدالت و راه حفظ آن حرکت در مدار ومحور آن می باشد. از این رو، هر چیز دیگری،جز عدالت اگر به عنوان حقیقت اسلام تعریف شود، تفسیر وارونه و نادرست از اسلام است؛ زیرا اصول و فروع دین، درسایه عدالت معنا می یابد؛ چرا که توحید، جز فهم معتدل و عادلانه از خالقیت و ربوبیت نیست. از این رو خداوند، کافر، مشرک و منافق را به عنوان ظالم معرفی می کند؛ چون با چنین تفکر اسرافی و افراطی و تفریطی، حقیقت توحید را درعرصه اعتقادی ادا نکرده و درحق خداوند ظلم و بی عدالتی روا داشته اند. (انعام، آیات ۲۱، ۸۲؛ لقمان، آیه ۱۳)
بنابر این، با نگاهی به آموز ه های قرآنی می توان به صراحت گفت که اسلام همان تبیین و توصیه به عدالت است. اگر حکمی در اسلام یافت شود که برخلاف عنصر عدالت باشد، می بایست در صحت و درستی آن شک کرد؛ چرا که هیچ حکم اسلامی با ظلم جمع نمی شود؛ زیرا اگر عقل، هر گونه عدالتی را نیکو و بی عدالتی و ظلم را قبیح و زشت می شمارد؛اسلام نیز مطابق عقل هر گونه بی عدالتی را برنمی تابد و با همه اشکال ظلم و بی عدالتی مبارزه می کند. براین اساس یکی از اصول دین، عدالت است تا دانسته شود اسلام چیزی جز عدالت نیست.
اگر از اسلام اصول دین را بردارید، چیزی جز پوستین خالی باقی نمی ماند. هریک از اصول دین یعنی توحید و نبوت و عدالت و امامت و معاد چنانکه قرآن تبیین کرده می بایست پذیرفته شود، وگرنه از اسلام جز ظاهری بی مغز نمی ماند؛ چنان که اگر یکی از این اصول رد شود، همه اصول رد شده است.
پس از پیامبر(ص) مسیر اسلام تغییر یافت؛ زیرا برخی از این اصول، انکار و رد شد و بسیاری از پیروان آن حضرت(ص) از مصادیق آیه ۱۵۰ سوره نساء شدند: و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا؛ و می گویند به بعضی ایمان و به بعضی دیگر کافریم، آنان می خواهند میان آن راهی را برگزینند.
از مهم ترین اصولی که پس از پیامبر(ص) انکار شد، مسئله امامت است که در آیات قرآنی به صراحت مطرح شده است. (نساء آیه ۵۹، مائده، آیات ۳ و ۵۵ و آیات دیگر) آنان از امامت منصوب ازسوی خدا و پیامبر(ص) سر باز زدند. بر اثر همین انکار، در یک فرآیند بسیاری از اصول اسلامی را به شکل وارونه درآوردند و آن را چون پوستینی بر تن امت اسلامی کردند. در مدت پنج دهه نخست؛ بر اثر انحرافی که انجام گرفت، اسلام از حالت عصر پیامبر(ص) خارج شد و به تعبیر امیر مؤمنان علی(ع) آن را به شکل پوستین وارونه درآوردند. (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۸)
انحراف از یکی از اصول، انحراف از اصول دیگر را نیز سبب شد، زیرا اصل امامت، حافظ قرآن و اسلام به معنای واقعی آن بود؛ چرا که امامان معصوم(ع) قرآن ناطق و تفسیرکنندگان و تأویل کنندگان آن بودند. (آل عمران، آیه۷)
در هر امتی، پیامبری به همراه اوصیای ایشان بودند که از آنان به راسخون یاد شده است. (نساء آیه ۱۶۲) راسخون در امت پیامبر(ص) همان امامان معصوم (ع) هستند که مفسر و تأویلگر آیات و حافظ آن هستند. (آل عمران، آیه۷)
با انکار امامت و امامان معصوم(ع) کسی نبود که همانند پیامبر(ص) به عنوان قرآن ناطق به بیان حقایق بپردازد و درتفسیر اصول اعتقادی و اجرای آن براساس اصل عدالت گام بردارد. این گونه است که در همه اصول اسلامی انحراف و خدشه وارد شد و هرکسی به سلیقه و فهم خود به تفسیر و تأویل قرآن و اجرای ناقص آن اقدام کرد.
در یک فرآیندی، ظلم در همه اسلام راه یافت و حقیقت اسلام گم شد. بدین ترتیب امت اسلام براساس اصول ناقص و فهم و اجرای نادرست رشد کرد و تربیت یافت. حقیقت اسلام چون خورشید در پس ابر ظلمت ظلم و بی عدالتی نهان شد. دراین زمان است که خلافت انتصابی و شورایی به عنوان مدل جایگزین امامت مطرح می شود و امت مسیر واژگونه ای را می پیماید و درنهایت، تاریکی یزیدی بر جامعه حاکم می گردد و مردی شرابخوار و سگ باز و میمون باز و غیرمعتقد به وحی و اسلام، به عنوان خلیفه مسلمانان زمام امور امت را در اختیار می گیرد.
دراینجاست که قیام امام حسین(ع) به عنوان نفس پیامبر(ص)، چون آذرخشی در ظلمت ظلم، برای بسیاری از مردم، حقیقت را آشکار و بطلان خلافت را روشن می کند.
پوستین وارونه اسلام بر تن امت
زمانی که امام حسین(ع) قیام می کند، امت اسلام به سبب همراهی در خط خلافت باطل و طاغوتی، از حقیقت اسلام و اصول آن، جز پوستی آن هم برعکس که بر تن امت کرده اند، باقی نمانده است.
انواع و اشکال ظلم و بی عدالتی در جامعه موج می زند. از ظلم در حق خداوند با اعتقاداتی باطل درباره جبر و اختیار گرفته تا ظلم در حق مردم از طریق خوردن مال مردم و بیت المال و کشتن مردم به سبب مخالفت با ظلم در جامعه گسترش یافته است. هرکسی سخن از حق و عدالت بگوید، سرکوب و کشته می شود. همانند عصر یهودیان، حق گویان کشته و زبان از حلقوم آنان بیرون کشیده می شود. (نساء، آیات ۱۶۰ و ۱۶۱ و آیات دیگر).
امام حسین(ع) در چنین فضای تاریک از ظلم و بی عدالتی، بر آن می شود تا امت را به مسیر امام مبین (یس، آیه ۱۲) بازگرداند و در امت اصلاحاتی انجام دهد تا از فساد و ظلم رهایی یابند و حقیقت اسلام را دریافته و خواهان بازگشت بدان شوند.
از نظر امام حسین(ع) آنچه در امت اتفاق افتاد، چیزی جز ظلم و فساد نبوده است. بنابراین، بازگشت امت به سوی اصلاح امور فاسد و رهایی از ظلم و برقراری عدالت، لازم و ضروری است و از آن جایی که این امر جز با عمل جراحی سخت امکان پذیر نیست، خود اقدام به جراحی امت کرد و در روز عاشورا در کربلا با شمشیر آخته و خون خود و یارانش، بر آن شد تا پوستین وارونه را برکند و دوباره در شکل درست آن بر تن امت نماید. این عمل جراحی چنان لازم و چنان سخت بود که جز امام حسین(ع) که نفس پیامبر(ص) بود نمی توانست انجام دهد؛ زیرا پیامبر(ص) به حکم آیه ۶۱ سوره آل عمران، می بایست کسی را مامور می کرد که نفس و جان او باشد. این گونه است که پیامبر(ص) کسی چون حسین(ع) را مأمور این اصلاح امت می کند که نفس اوست. قال رسول الله(ص): حسین منی و انا من حسین.
مبارزه برای محو بی عدالتی
حرکت امام حسین(ع) اصلاح بی عدالتی و ظلم و فسادی بود که در امت اسلام و جامعه اسلامی به نام اسلام و خلیفه اسلام روا می شد. هرکسی در برابر این ظلم و فساد می ایستاد به عنوان خروج از دین شناسایی و معرفی شده و به شدت سرکوب می شد. بسیاری از اصحاب امیرمومنان علی(ع) و امام حسن(ع) به همین عنوان معرفی و به شهادت رسیده بودند که از آن جمله می توان به حجر بن عدی بن حاتم طائی و همراهانش اشاره کرد.
امام حسین(ع) نمی توانست در برابر ظلم و بی عدالتی و فسادی که به نام اسلام انجام می شد، ساکت بنشیند. آن حضرت به صراحت می فرماید: «انی لا أری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما؛ من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را بجز مایه ملالت و بدبختی نمی بینم.» (مسندالامام الشهید، ج ۲ ص ۸۷۴)
از نظر ایشان سکوت در برابر ظلم و فساد، زندگی در خواری و ذلت است. بنابراین، در حالی که جان در طبق اخلاص نهاده بود برای اصلاح امت جدش(ص) قیام می کند تا این پوستین وارونه برکند و به درستی بر تن امت کند هرچند که امت از این جراحی سخت و عمیق برخود بپیچد و جان جراح را نیز بگیرد. پس آن حضرت(ص) خود را قربانی امت کرد تا امت از فساد و ظلم بیدار شده و علیه آن برخیزد و اصل نخست بعثت پیامبران یعنی قیام به عدالت را تجربه کند. (حدید، آیه ۵۲)
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را این گونه معرفی می فرماید:
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از شهر خود بیرون آمدم، بلکه هدف من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر و خواسته ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیای سنت و قانون جدم، رسول خدا(ص) و راه و رسم پدرم، علی بن ابی طالب(ع) است. پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد (و از من پیروی کند) راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند (و از من پیروی نکند) من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و بنی امیه حکم کند که او بهترین حاکم است. این وصیت من به توست ای برادر! و توفیق از طرف خداست. بر او توکل می کنم و برگشتم به سوی اوست.» (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۸۸۱)
بنابراین، آن حضرت(ص) خود را همانند پیامبران مأمور می داند که در برابر بی عدالتی و ظلم قیام کند و مردم را به قیام دعوت نماید و آنان را راهنمایی و مدیریت کند. آن حضرت(ع) می خواهد تا با حرکت براساس سیره پیامبر(ص) و علی(ع) مردم را به اسلام حقیقی رهنمون کند و نشان دهد که اسلام بی عدالتی و ظالمانه، هیچ عنصری از اسلام در خود ندارد و بویی از اسلام و اسلامیت از آن به مشام انسان نمی رسد. آنچه از اسلام به عنوان راه سعادت و صراط مستقیم سعادت دنیوی و اخروی معرفی شده است، غیر از آن چیزی است که در اسلام خلافتی و اموی به مردم ارایه می شود. این اسلام تنها شباهتی که با اسلام حقیقی و واقعی دارد در اسلام و ظواهر آن است وگرنه از حقیقت اسلام چیزی در آن نیست. از این رو این خلافت و اسلام را می توان رد کرد و با آن مبارزه کرد. خروج بر چنین آیین اسلام و مبارزه با آن عین دفاع از اسلام و مسلمانان است. بر انسان ننگ است که چنین اسلام دروغین و پوستین وارونه ای از اسلام را به عنوان اسلام بپذیرد و در چارچوب آن خدمت یا زندگی کند.
آن حضرت(ع) در روز عاشورا در اشعاری چنین خود و هدفش را تبیین و روشن می کند:
«الموت اولی من رکوب العار/ والعار اولی من دخول النار»/ «انا الحسین بن علی/ احمی عیالات ابی/ آلیت ان لا انثنی/ امضی علی دین النبی»؛ «مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است، و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر.» «من حسین فرزند علی هستم، از خاندان پدرم حمایت می کنم، سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛ و پیرو دین نبی اکرم(ص) باشم.»
براساس آموزه های اسلامی، سکوت در برابر ظلم و ظالمان، گناهی بزرگ است. هر انسانی واجب است به حکم امر به معروف و نهی از منکر به نفع عدالت سخن بگوید و قیام و عمل کند. از نظر قرآن حتی جهاد و جان دادن برای دفاع از عدالت و مبارزه با ظلم در هر شکل و صورتی امری لازم و بایسته است و هر انسان عاقل و مؤمنی به صرف مبارزه با ظالم و ظلم باید خود را موظف بداند که لباس رزم و جهاد بپوشد و تا پای شهادت از این اصل دفاع کند.
به سخن دیگر، هر انسانی بی توجه به اینکه مظلوم و ظالم کیست می بایست قیام کند و لباس رزم و جهاد و شهادت بپوشد و به دفاع از مظلوم قیام کند و سلاح بردارد و جان بر طبق اخلاص گذارد. خداوند حتی کسانی که برای دفاع از مظلوم قیام نمی کنند و پا در میدان جهاد و مبارزه نمی گذارند، توبیخ و سرزنش کرده می فرماید: و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید؟ همانان که می گویند: «پروردگارا، ما را از این شهری که مردمش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما.» (نساء آیه۵۷)
بنابراین، امام حسین(ع) حتی اگر برای اصلاح امت جدش قیام نمی کرد، خود را موظف می دانست تا برای دفاع از مظلوم قیام کند و لباس رزم بپوشد حتی اگر بداند در این راه کشته می شود؛ زیرا حکم خدا و سیره پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) دفاع از مظلوم در برابر ظالم بوده است: کونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا؛ در برابر ظالم دشمن و برای مظلوم یار و یاور باشید. (نهج البلاغه)
آن حضرت(ع) همانند جد و پدرش که برای عدالت شهید شدند، شهید شد تا نشان دهد که اسلام جز تحقق عدالت و قسط چیزی نیست و اسلام بی عدالت، پوستین وارونه و دروغین است.

 منبع:نگار

جمعه 17/9/1391 - 23:53
اهل بیت
«خقتی اشک برای حضرت حسین ، بر گونه هایمان جاری شد ، حکم بهشت را به ما می دهند اما امان از آن لحظه که شیطان نفس ، با وسوسه های خود این حکم را از ما برباید و با گناه ، ما را آلوده ی تبعات آن نماید».

 

همه ی ما کم و بیش در مجالس اهل بیت عصمت و طهارت حضور پیدا کرده ایم و شاید بارها احادیثی را درباره ی فضائل گریه بر امام حسین علیه السلام شنیده باشیم .
و این احادیث با مضامین خاصی که برای امام حسین علیه السلام در بردارد ؛ جز بر حیرت ما نمی افزاید .
یکی از این احادیث ، حدیث معروفی از امام صادق علیه الصلاة و السلام است که حضرتش فرمودند :
مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی فی مُصیبةِ الحُسین حُرِّمَت جَسَدَهُ علی النار و وَجَبَت لَهُ الجَنَّة .
هرکس در مصیبت امام حسین بگرید یا بگریاند و یا ( اگر گریه اش نیامد ) خود را به حالت گریه بزند ؛ جسدش بر آتش حرام شده و بهشت بر او واجب می گردد .
شاید این سوال را بارها و بارها از خود پرسیده باشیم که چرا برای گریه بر حضرت سید الشهداء علیه السلام ، این همه فضیلت مترتب بوده و این همه اجر بر آن قرار داده شده است ؟!
همیشه این سوال برای خود من مطرح بود تا به جوابی قانع کننده برسم . مطلبی را از مرجوم آیت الله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی الله مقامه الشریف در کتاب مجالس المواعظ و مجالس البکاء که مجموعه سخنرانی های ایشان در دهه ی اول محرم می باشد ؛ دیدم که کمی من را برای رسیدن به این پاسخ کمک کرد .
ایشان طی صحبت های خود در خصوص سقایت و آبرسانی به تشنگان علی الخصوص تشنگان کربلا ، با استدلالات خود ۴ سقا برای حرم حضرت حسین و اصحاب ایشان در کربلا معرفی فرموده و سپس در خصوص بکاء بر حضرت سید الشهداء می فرماید :

چشم گریان در مصائب حضرت حسین علیه السلام در حکم سقا در دشت بلاست .

و با بیان این نکته ، پاسخی به این سوال می دهند که گریه ، چرا اینهمه فضیلت دارد .
توضیح : اگر شما در کربلا بودید و ندای العطش فرزندان حضرت حسین را می شندید و خدا به شما این توفیق را می داد که می رفتید و برای آن عزیزان تشنه لب آبی فراهم می کردید ، چقدر دل امام حسین از این حرکت شما شاد می شد ؟
اگر شما وقتی حضرت حسین برای شش ماهه اش طلب آب می کرد ، او را با جرعه ای سیراب می کردید ، حضرت حسین به شما چه می فرمودند ؟
اشک شما ، چون یاری تشنگان دست بلاست ، در حکم آبرسانی به ایشان است و این آبرسانی حیلی دل حضرت زهرا سلام الله علیها را شاد می نماید .
حضرت زهرایی که لحظه به لحظه ی کربلا را می دید و اشک شما باعث شادی دل این بی بی مظلومه خواهد بود .
مگر نه این است که در روایات متعدده از فریقین وارد شده است که پیامبر اسلام فرمودند :
ان الله یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضبها
که حقیتا وقتی دل حضرت زهرا از کسی راضی باشد ، خدا از او راضیست و وقتی خدا از کسی راضی شد او را به دوزخ نخواهد برد و عذابش نخواهد داد .

نکته ۱ : در تشکیلات امام حسین علیه السلام که هستی اش را برای خدا داد ؛ هیچوقت دو دو تا اش چهار تا نمی شود بلکه دو دوتای آن ، حساب و کتاب ندارد که طبق آیه ی شریفه ی قرآن که برای صابران آمده است ، برای ایشان اجریست بی حساب که :
انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب
و چه کسی از حضرت حسین در این آزمون ، صابرتر ؟!

نکته ی ۲ : وقتی اشک برای حضرت حسین ، بر گونه هایمان جاری شد ، حکم بهشت را به ما می دهند اما امان از آن لحظه که شیطان نفس ، با وسوسه های خود این حکم را از ما برباید و با گناه ، ما را آلوده ی تبعات آن نماید .

نکته ی ۳ : خود امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمودند : اگر کسی حقوق مردم بر گردنش هست با ما نماند . پس بدانیم که حق الناس بسیار مورد اهمیت بوده و با این اشک ها ، از گردن ما ساقط نخواهد شد پس فرمایش امام صادق علیه السلام شاید در مورد کسانی که حق الناس به گردنشان می باشد ، صادق نباشد .

منبع:نگار

جمعه 17/9/1391 - 23:51
اهل بیت
«این سوال تا به امروز در ذهن بشر حقیقت جو ، حکاکی شده است که :
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکلی داشتند ، چرا آب را به روی خانواده اش بستند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند ، چرا رسم عرب (و نه رسم اسلام ) را بر اساس حرمت جنگ در ماه های حرام ، زیر پا نهادند ؟!».

 

{ فکر سلیم ، قلب سلیم }
سوال است و پیش می آید دیگر :
به فرض اینکه امام حسین علیه السلام خانواده اش را با خودش به کربلا نمی برد ،
و نیز به فرض اینکه دستگاه حکومتی برای منصرف کردن امام حسین از قیام ، متعرّض خانواده ی ایشان نمی شد ،
و امام حسین می آمد به کربلا ،
و با عده ای از همان اصحاب شهید می شد ؛
بعدش چه اتفاقی می افتاد ؟
جوابی که محتمل است اینست که :
سرهای شهدا را از بدن جدا می کردند ،
سپس به کوفه و از کوفه به شام می بردند ،
و آنجا هم به خاک می سپردند ،
خب بعدش چه ؟
چه می شد ؟
یزید علیه اللعنة به راحتی اعلام می کرد که من پیروز شده ام ،
و وقتی خبر شهادت امام حسین به مدینه می رسید ،
هرچه خانواده ی امام حسین بی تابی می کردند ،
حکومت می گفت شما که از ماجرا خبر ندارید و نمی دانید حسین چه کرده است !
و به راحتی علیه اهل بیت تبلیغ می کرد
که چه نشسته اید
که حسین چه ها کرد و چه ها نکرد و از این داستان ها
و به راحتی خون امام حسین مصادره می شد .

{ تدبیر }
اما امام حسین علیه السلام با یک تدبیر صد در صد درست ، خانواده ی خود را به همراه برد
و این خانواده پیامبران کربلا شدند
و سند حقانیت امام حسین علیه السلام

این سوال تا به امروز در ذهن بشر حقیقت جو ، حکاکی شده است که :
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکلی داشتند ، چرا آب را به روی خانواده اش بستند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند ، چرا رسم عرب (و نه رسم اسلام ) را بر اساس حرمت جنگ در ماه های حرام ، زیر پا نهادند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا طفلی ۱۱ ساله را به نهایت سباعت به شهادت رسانیدند؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند چرا ۶ ماهه ای را ترحم نکردند ؟!
اگر لشگر دشمن با حضرت حسین مشکل داشتند  چرا سه ساله ای را تازیانه می زدند و
هزاران سوال دیگر

{ فضاحت عظمی}
و هیچ جوابی برای این سوالات پیدا نکردند جز اینکه نامردمان آنزمان
از دین و اساس آن منحرف شده بودند
و مشکل آنان دین بود
اگرچه لباس دین به خود پوشانده بودند .
امروزه در هیچ جای دنیا جز در فرهنگ قومی وحشی حمله به کودک و زن بی سلاح
هیچ جایی ندارد
هرکه چنین کند سند توحش خود را امضا کرده است
سند توحشی که سربازان لشگر دشمن
همه و همه
باهم آنرا امضا کردند
و اگر عده ای در مقابل فریاد “اما ترونه کیف یتلظی عطشا”ی حضرتش ، ساکت بودند ویا گریه کردند
اما همانها
فردا
بر آن ابدان مطهره ، اسب تازیدند
و همان ها بر خاندانش که بی سلاح بودند ، انواع بی حرمتی ها را روا داشتند .

{ نازنین سردار کوچک }

اگر سه ساله ی امام حسین همراه این خانواده نبود ،
سند ظلم این حیوان های انسان نمارا چه کسی می فهمید ؟!
و چگونه یزید ملعون بی آبرو میشد و اعلام شکست می کرد؟
وقتی نازنین سردار کوچک و سه ساله ی امام حسین به شهادت رسید
تازه مردم شام فهمیدند چه خبر است !
و شام را دخترکی سه ساله ، فتـــح کرد !

{ سندی دیگر ، فتحی دیگر }
همیشه برایم سوال بود که چرا حضرت زینب سلام الله علیها
در خرابه ی شام
یکی از محارم را معین نفرموده تا بدن سه ساله را غسل دهد ؟!
بعدها فهمیدم
این سه ساله سند حقانیت حضرت حسین بوده است .
حضرت زینب فرمودند : غساله ای از شام بیاید و سه ساله را غسل دهد
این یک دستور است
وقتی غساله آمد ،
و آماده شد برای مقدمات
بدن آن نازنین سردار حسینی را دید ،
متحیر گفت : دست به این بچه نمی زنم
باید بدانم به چه مرضی مرده است .
مبادا مرضش واگیر دار باشد !
ببینید تبلیغات تا کجاست .
زن غساله نمی داند چه خبر بوده است .
حضرت زینب می فرمایند :
ای زن ! چرا مگر چه شده که به بدن عزیزما دست نمی زنی
گفت : چرا بدنش سیاه سیاه است
حضرت فرمودند :
جای تازیانه است .
گفت : آیا این بچه را هم تازیانه زده اند ؟!
و حضرت زینب باید چه بگوید ؟!

{ بیداری }
و این پیام
به متن جامعه منتقل می شود ،
و نمونه های اینچنین .
فقط باید اشاره ای کرد
تا اوج فعالیت تبلیغی کاروان اسرا
به فرماندهی همـو که دخت حیدر است ؛مشخص شود

{ غوغا }
ببین چه کرده اند این زنان و کودکان
شام را
هنگام ورود اسرا
آذین بسته بودند
خوب بنگر
کاروانیان میروند
اما شهر سیاه پوش شده است

{ مُزد }
اینجاست که نقش این کاروان
و همراهان حسینی
خصوصا کودکان و اطفال
در قیام کربلا
مشخص می شود

{ پی نوشت } :

شاید سه سالش نشده باشد
آخ ! چرا گوشواره دارد؟
مادرش فراموش کرده که اینجا کربلاست…؟
یادم نبود …
فکر کردم اینجا کربلاست …!

منبع : وب سایت شخصی آقای حسین مداحی

جمعه 17/9/1391 - 23:50
اهل بیت
«از محمود بن لبید در جریان گفتمانی که با فاطمه ‏علیها السلام درباره امامت علی‏ علیه السلام داشته است،نقل شده است: از او پرسیدم: ای بانوی من! چرا او (علی ‏علیه السلام) از گرفتن حقّش دست کشید؟ فرمود:«ای ابو عمر! پیامبر خدا فرمود: “مَثَل امام (یا فرمود: مَثَل علی‏ علیه السلام)، مَثَل کعبه است که به سراغش می ‏آیند، ولی او به سراغ کسی نمی ‏رود”»

 

غربت مهدی فاطمه دست کمی از خانه نشینی همسر زهرا ندارد،
امام اول را نخواستند؛
خانه نشین شد.
امام دوم را نخواستند؛
خانه نشین شد.
امام سوم را خواستند؛
اما یاری اش نکردند؛
شهید شد.
تا امام یازدهم را ما گفتیم.
تاریخ هم برای ما خواهد نوشت که؛
امام دوازدهم را یا نمی خواستند و یا با رَگِ کوفیشان می خواستند؛
یاری اش نمی کردند و فقط با زبان او را می خواندند.

از محمود بن لبید در جریان گفتمانی که با فاطمه ‏علیها السلام درباره امامت علی‏ علیه السلام داشته است،نقل شده است:
از او پرسیدم: ای بانوی من! چرا او (علی ‏علیه السلام) از گرفتن حقّش دست کشید؟
فرمود:«ای ابو عمر! پیامبر خدا فرمود:
“مَثَل امام (یا فرمود: مَثَل علی‏ علیه السلام)، مَثَل کعبه است که به سراغش می ‏آیند، ولی او به سراغ کسی نمی ‏رود”» [۱]

پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به علی‏ علیه السلام فرمود:
« مَثَل تو در بین امّت، همچون کعبه است که خداوند، آن را نشان قرار داده که از هر راه دور و وادی دور افتاده ‏ای به سوی تو آیند، و تو همان نشانه ‏ای که نشان هدایت است و آن نور دینی که همان نور خداست.»[۲]

از ابوذر هم نقل شده است:
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
«مَثَل علی بین شما (یا فرمود بین این امّت)، همچون مَثَل کعبه پوشیده است. نگاه کردن بر آن، عبادت است و آهنگ او نمودن، واجب است.»[۳]

دیروز محمد آقا را دیدم، خیلی ناراحت بود. ازش پرسیدم چی شده؟
گفت:
« باز هم تو قرعه کشی تمتع اسمم در نیومد.»
آدم فراموشکاریه این آقا محمد.
پرسیدم:
« مگر ثبت نام کردی؟»
گفت:
« اوم! نه!»
اینم یه جورشه دیگه!
—————
[۱]. کفایة الأثر:۱۹۹، بحار الأنوار:۲۲۴:۳۵۳:۳۶٫
[۲] خصائص الأئمّة:۷۳٫
[۳] تاریخ دمشق:۸۹۴۸:۳۵۶:۴۲، مناقب علی بن أبی طالب:۱۴۹:۱۰۷، کفایة الطالب: ۱۶۱٫

جمعه 17/9/1391 - 23:50
اهل بیت
رحمان نوازنی

امام حسین(ع)-مناجات-شهادت

 

وقتی که روی نیزه کمی سر گذاشتی

در چشم ما دو بغض شناور گذاشتی

آن قدر روی نیزه به معراج رفته ای

پا از حریم عرش فراتر گذاشتی

وقتی که خم شدی به روی نیزه، باد گفت:

بر روی شانه های خدا سر گذاشتی

در آسمان نیزه حرم ساختی و بعد

دورش هزار دسته کبوتر گذاشتی

یعنی که ما کبوتر اشک شما شدیم

در چشم ما دو بال مطهر گذاشتی

هر چه لبان تشنه ی تو تشنه تر شدند

در چشم ما دو چشمۀ کوثر گذاشتی

وقتی رسول گریه شدی روی نیزه ها

این کار را به عهدۀ خواهر گذاشتی

از هجمه های سنگ، سرت باز هم شکست

اما تو سر به دامن مادر گذاشتی

جمعه 17/9/1391 - 23:44
اهل بیت
وحید قاسمی

امام حسین(ع)-مناجات محرمی

 

مرثیه سر به زانوی ماتم گذاشته

دستی ز غیب، قافیه را «غم» گذاشته

شعرم به سمت كرببلا رفت و حُر شدم

دیدم خدا دوباره مَحَلم گذاشته

از ماجرای گریه ی آدم مشخص است

راهی برای توبه ی ما هم گذاشته

عشق حسین موهبتی كبریایی است

ماندم چه منتی سر عالم گذاشته !

صدها هزار سجده به جا آورم كم است

پروردگار فیضِ دمادم گذاشته

وقتی حسین آینه ی رحمت خداست

دیگر چرا عذاب جهنم گذاشته!؟

روضه بخوان، كه دست به نقدیم روضه خوان!

در جیب گریه خرج محرم گذاشته

باید به فكر زخم گلوی حسین بود

در اشك چشم، فاطمه مرهم گذاشته

نشنیده ام به جان خودم از كسی هنوز

آقا برای نوكر خود كم گذاشته !

جمعه 17/9/1391 - 23:44
اهل بیت
مسعود اصلانی

امام حسین(ع)-مناجات-ورود به ماه محرم

 

زنده ماندم شب غمت آمد

 ماه شب های ماتمت آمد

ساعت کار گریه کردن شد

فصل باران نم نمت آمد

حضرت یاس ناله سر داد و

 بوی سیب محرمت آمد

مادرت گریه کن صدایم کرد

گفت شب های محرمت آمد

من شنیدم که اشک مرهم توست

 کشتۀ اشک مرهمت آمد

بوی پیراهنی که غارت شد

 تا حوالی پرچمت آمد

دل من را به کربلا ببرید

تا فراسوی نیزه ها ببرید

آمدم تا که نوکرت باشم

 نذری پای منبرت باشم

منت توست بر سرم  ور نه

من که هستم؟ که یاورت باشم

اذن گریه بده به چشمم تا

زخمی زخم پیکرت باشم

می شود پای نیزه ظهر دهم

 زائر زخم حنجرت باشم

یا که با گریه های ده شبه ام

 مونس داغ مادرت باشم

یاکه مثل نسیم پشت سرِ-

-ناقه دنبال خواهرت باشم

گریه کردم برای پیرهنت

 جان عالم فدای پیرهنت

جمعه 17/9/1391 - 23:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته