• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 91
تعداد نظرات : 27
زمان آخرین مطلب : 2754روز قبل
شعر و قطعات ادبی

بسمه تعالی

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

كه تا نفس هست عبد اویم همچنان

گر از این دنیا روم به آخرت پروازكنان

بار دیگر تا قیامت عبد اویم همچنان

 

  مادرم بود چون ابر سپید

 

مادرم بود چون ابر سپید

در كجا مانند او آمد پدید

او كه در رخ زیبا همچو خورشید

سایه اش بود برایم پُر از مهر و امید

و خداوند؛ از روح خود بر او دمید

تا كه با نام «ربابه» بر خود ببالد مدت مدید

گرچه از پروردگار بال پرواز گرفت چون رنگ سفید

اما افسوس كه من دركش نكردم از برم زود پر كشید

---------------------------------------------------------------------------------------

«ابر سپیدم، خالق عشق بود»

 

مادرم ابر سپید بود در این عرش برین

از كجای آسمان پیدا كنم من اینچنین

همچو او را من كجا یابم در این افلاكیان

تا مرا دلگرم كند و مداوم همچنان

من كه عاجز مانده ام از رفتنش در این جهان

و در اینجا؛ من كه تنها مانده ام در این میان

از صفاتش من چه گویم كه او وصفش كمه

او كه تنها مهربان بود با همه و نصیب گشت بر همه

زیر پای مادرم برپا شده دشت بهشت

ای خدای مهربان محفوظ نگاهدار تو این خالق عشق

 

****************************

آری؛ امروز روز عزای من است و سایه سعادت دیگر بر سرم نیست.

1391/6/16 روز پنج شنبه، ساعت 8:50

 

تنظیم شعرها: داریوش دوسرانی (tavabam)

http://tavabam.tebyan.net

شنبه 25/6/1391 - 17:51
شعر و قطعات ادبی

این شعرم را به «جناب سروان آقای حسین خانلو» كه در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران افتخار خدمت را دارند و در بیمارستان شهدای تجریش تهران نیز توفیق آشنایی با ایشان را داشته ام و برایم بسی افتخار بوده است كه ایشان به جمیع دوستان گرامی خودم اضافه گردیده شده است و همچنین براستی چنین دوست عزیز و گرامی دارای شخصیتی گرانقدر و والایی نیز هستند تقدیم می نمایم و از خداوند منان و سبحان توفیق سربلندی و سرافرازی او را در شغل و مرتبه ای كه دارند و نیز در تمامی مراجل زندگانی خواهان هستم و امیدوارم علاوه بر ایشان، شعرم جهت دیگر برادران و خواهران نیروی انتظامی و درجه داران نظامی دیگر در ارتش و سپاه پاسداران رضایتمندی حاصل گردد (اِن شاءالله)...

 

جناب سروان، تو ای فرزند ایران

كه نامت رفته است، در لیست خوبان

تو در ایثار و كردار، همانند علی باش

كه بی شك، همو همواره بوده با یتیمان

تو ای یار ضعیفان، تو بارها گشته ای سردار ایران

و در جنگ و جهاد تو بوده ای، چون شیر غرّان

به راستی كم می آرد، از تو شیطان

كه در تو تا ابد بوده، بسی انوار ایمان

تو در شغل و مقامت، جان فدایی

و این یعنی بُوَدْ، كار خدایی

جهان در نظم خود، با انضباط است

و شهر و كشورم با نظم تو، شور و نشاط است

تو ای؛ میزبان قرآن

به تو پندت دهدت، در دین و ادیان

كه پایبند بمانی

به پیمانی كه بستی

و تو دستگیر كنی، از مستمندان

خدا نیز عنایت بنماید، به جناب سروان

 

تنظیم شعر: داریوش دوسرانی (tavabam)

http://tavabam.tebyan.net

darioush_13432000@yahoo.com

دوشنبه 6/6/1391 - 17:52
شعر و قطعات ادبی

«گفتگویی با پدر بر سر مزار او در آخرین جمعه سال 1390»

سلام پدر؛

پس از سالهای طولانی و كمی رهایی از مشغله های روزمره گیم؛ نه در سالروز اوج گرفتن روح والایت به آسمان و وصل به خدای متعال، كه كمی دیرتر بر سرمزارت آمده ام تا با تو كه زنده تر از دیگرانی با هم درد دلی كرده باشم. من میدانم كه چه سختی هایی بابت فرزندانت تحمل نموده ای و در رساندنمان به رشد عقلی رنج و مشقت های فراوانی متحمل گشته ای. هر چند فرزندانت با جان و دل نیز می خواستند تا در اینكار همراه تو باشند ولی شكوهت و مردانگیت قبول نمی كرد تا كه خود تمام دشواریها را به جان بگیری. من این درد را كه در چندین سال در دل نگه داشته ام، تمام و كمال به مادر نیز گفته ام و تو هم كه سالهاست در پیش ما نیستی و در زیر خاك به آرامی آرامیده ای. شاید گفتن این حرفها هم جایز نباشد ولی من اینجا و همین حالا به دیدن یادهایت آمده ام و بر سر مزارت هم اكنون هستم تا با هم از گذشته های دورمان كه در همین نزدیكیها از دستش داده ایم یادی بكنیم  و چندان هم مایل نیستم كه بدانم تو از دل من بیخبری، زیرا تو بیش از ما مرده های متحرك، به آن آگاهمندتری و از ما زنده تر. سخن آخر اینكه؛ سال نو مبارك، روحت شاد و یادت با ما...

28/12/1390

 

 

«او رُباب من است»

من آن دست زنی را بر روی چشمانم میگذارم كه بهتر از نام مادر نمی توانم نام دیگری برایش بگذارم. آری؛ او مادر من است و من یكی از دردانه های او. او تنها كس من و رُباب من است كه خداوند مرا و دیگر فرزندانش را به او هدیه داده است. صبر و شكیبایی او بی مثال است و مانندی ندارد و در بدترین شرایط سختیها را به جانش خریده است تا كه من و دیگر عزیزانش و حتی دیگر همنوعانش هیچ ناراحتی و ناخوشی را با چشم نبینیم. او به فرزندانش بسی مهربانیها و محبتها كرده است كه برخی دوستش داشته اند و بعضی...ما هم مادر را به نیكی دوست داریم، حتی با همین دستهای خالی كه تاكنون هیچ نتوانسته ایم برایش فرزندی و نوكری كنیم. او در تحمل سختیها شانه های استقامتی دارد و كوله باری از زحمات ما فرزندان را به دوش كشیده تا من و دیگر دردانه هایش و حتی در خارج از خانواده خود به زحمت نیافتیم تا به سلامت بمانیم.ولی افسوس و صد افسوس، كه پاهایش دیگر او را یاری نمی كند تا مانند گذشته ها كه كودكی بیش نبوده ام باز هم با هم قدم برداریم و باز نیز راه رفتن را به من بیاموزد. او نه تنها دیگر پایی ندارد كه اكنون دیگر هوشی ندارد و گویا خود را با مرگ سازش داده است و قصد رفتن به دیار دیگری را دارد، دیاری كه برای هر یك از ما، زمان آن از سوی خداوند معلوم است و ما از آن بیخبر. مادرم در هر حالی ترا بیش از جانم دوست دارم...

25/5/1391

 

 

«وقت نیست مرا، تو ای غمها»

روزی از همین روزها

باز میمانم در این روزها

مرا چه حاصل كه ساعتها

به انتظار بنشینم، من این سالها

دیگر به كه گویم، من این رازها

كه همنوا كندم، با این سازها

آخر پُر باریده ام، من این اشكها

چرا ندیده ام، من این دردها

وقت نیست مرا، تو ای غمه

ارها كن تو مرا، با این حرفها

عمر گرفته این تنم، در این بادها

كه با خود ببرد مرا، همین طوفانها

 

تنظیم شعر: داریوش دوسرانی (tavabam)

http://tavabam.tebyan.net

darioush_13432000@tahoo.com

چهارشنبه 25/5/1391 - 13:26
شعر و قطعات ادبی
  ای پرنده؛ من همیشه از كوچكی به تو غبطه می خورده ام هنوز هم اینگونه هستم، دوست دارم مانند 
  تو با بالهایی به هر كجا كه بخواهم هجرت كنم  

  تو با چنین خلقتی كه خداوتد به تو نصیب كرده است می توانی به هر كجا كه بخواهی پرواز كنی

  در هر كجا كه بخواهی آشیانه ای بسازی بدون آنكه بابت آن هزینه ای بپردازی

  درخت های فراوانی در مسیرت می یابی و هر یك را بخواهی برای سكنا برمی گزینی

  بر روی شاخه های آن لانه ای می سازی و با جفت خود با خطراتش می گذرانی

  اما من مانند تو زاده نشده ام و زمین مرا به سختی زمینگیر كرده است

  وابستگی های من بیش از تو است كه حتی دل بستگانم به من هم وابستگی ندارند

  آنها را در ذهن می پرورانم تا عشق را در عمل به آنان و در وجودشان زنده كنم

  اما افسوس كه راه مرا به كج فهمی می پندارند و از من دوری می كنند

  با اینحال مرا در بند خود نگاه میدارند تا خود را بارورتر نمایند

  و این چنین است كه ریشه ام خشكیده و امیدی به رهایی ندارم

  كاش خداوند مرا مانندت بالهایی میداد تا بعد از تجربه اطرافیانم پرواز میكردم

  و در تنهایی خود همراه با سكوتی بر روی هر درختی آرامشی می گرفتم

  سكوت آزادی است و رهایی از قید و بندهایی كه مانند زنجیر به پاهایم بند است

  من این آرامش را و سكوت را به دور از هیاهو و گرفتاریهایش دوست دارم

  آری؛ ای پرنده خوب دركم كرده ای دوست دارم مانند تو باشم و مثل تو پرواز كنم...

 

  تنظیم: داریوش دوسرانی (tavabam)

  http://tavabam.tebyan.net

  darioush_13432000@yahoo.com

شنبه 21/5/1391 - 10:1
شعر و قطعات ادبی
  می توان دستها را به سوی بالا گرفت

  تا به آسمانها برود و با خالق بود

  می توان همان حال، ستاره ها را دانه دانه چید؛

  و برای خود نگهداشت

  می توان صدای پرنده ای را شنید كه بر روی؛

  شاخه درختی نشسته است و از ما می خواند

  شُر شُر آب را با دست گرفت و از آن لذت برد

  زندگی زیباست و تا بعدها گویا است

  به شرطی كه زیبا دید و به شیرینی چشید

  كاش ما همه قدر هم را می دانستیم

  كاش همگی ما به درد هم می خوردیم

  كاش پرخاشگری ها در میان من و تو نبود

  كاش جنگ و درگیری ها در بین هم نبود

  تا چه اندازه ای از غصه هایم برای تو بگویم؟

  تا چه اندازه می توانی تو آنرا بشنوی؟

  من كه به هفتاد من كاغذ برای نوشتن؛

  به اینهمه دردهایم احتیاج دارم

  شاید تو هم به اندازه حوصله و صبوری من؛

  نیاز داشته باشی

  عجیب است! درد مشتركی ما با هم داریم

  فقط نمی دانیم، چرا از هم دور هستیم

  شاید همین باشد كه به سوی گلی رفته باشیم

  و پس از چیدنش، اگر همدیگر را دیدیم

  با مهربانی آنرا به هم تقدیم دهیم

  و بعد از آن، همدیگر را خوب بشناسیم؛

  و هم خدا را...

 

  با تشكر از صبر و حوصله شما

  تنظیم : داریوش دوسرانی (tavabam)

  http://tavabam.tebyan.ney

  darioush_13432000@yahoo.com

دوشنبه 2/5/1391 - 11:31
امر به معروف و نهی از منکر

به نام خدای یگانه، كه یگانه دیگری غیر او نیست

با احترام خالصانه و بی پایان، بدینوسیله خوشحال و خرسند میباشم كه توانسته ام هموطنان خودم را به اندیشه مثبت دین و میهن خود هدایت نمایم كه ما همگی نیاز اساسی به هر دوی آن داریم تا به خالق یكتا برسیم. اما قصد من این نبود كه مبحث «چراها» را مجددا در جامعه كه چنین سوالی ریشه در تاریخ كشورمان است باب نمایم . در جواب باید بگویم سوالهایی كه در آن «چراهای» بسیاری را، كه در ذهن و اندیشه هر یك از ما را وجود داردو بر میانگیزاند، دوباره بخواهیم به هیچ چیز دیگری نیاندیشیم و دست به كارهای دیگر كه می بایست در جهت فرهنگ سازی، آبادانی و آزادی قرار گیرد و نیز خارج ساختن خود از سلطه و یوغ كشورهای بیگانه و قدرتمند فعلی در جهان كه بیش از 200 سال پیش به اینطرف توانسته اند با برنامه ریزیهای هدفمند مورد نظر خود و به بیچارگی كشاندن مردمان زیادی در ملل مختلف باالاخص كشورهای جهان سوم، فقط جهت به ثمر رسانیدن مقصود پلید و شوم شان كه بدرستی دارند آنرا در جهت امیال و خواسته و با هماهنگی همدیگر كه همانا اتحادیه اروپا و آمریكای جنایتكار میباشند، به اجراء می گذاراند، نپردازیم .

هر فرد ایرانی در جامعه اسلامی خودش، بجای سؤال كردن چنین «چراها» از یكدیگر و وقت تلف نمودن همدیگر كه كارآیی چندان مطلوبی هم در كشور ندارد، باید در درونش بیاندیشد و از خود بپرسد:

من « چگونه » می توانم از چنین وضعیتی رهایی یابم، تا خود و دیگران را با اعتقاد به دین و میهن و با بهره گیری از تعالیم حضرت رسول اكرم (ص) و ائمه معصومین (ع) كه هم به تاریخ و هم به آینده كشورم و با الگو پذیری و تأثیرگذاری آزادگی ، انسانیت و آزاد مردی امام حسین (ع) بوده باشد و نیز با دانش معرفت و مردانگی حضرت علی (ع) كه سرشار از دانش فلسفه ، حكمت و عرفان در اندیشه و ذهن ایشان همیشه جاری و ساری بوده است آمیخته باشد، به خوشبختی این دنیا و سعادت ابدی جهان آخرت به افتخار، عزَّت و سربلندی كه الگویی برای سایر ملل دیگر جهان نیز باشد، در نزد خداوند متعال، به متعالی برسانم؟

چنانچه ما ایرانیها فقط توسط خودمان، «چگونه» بودنها را بتوانیم در درون خودمان جوابگو باشیم، بدون شك هر یك از ما خواهیم توانست با دستگیری از همدیگر و دست در دست یكدیگر، ایرانی را بسازیم كه دشمنان دیرینه و تشنه به منافع زرخیز آن، تا مدتهای مدیدی حسرت آنرا داشته باشند، انشاءالله...

با احترامی دیگر شعر ساخته شده خودم را مجددا" بازگو می نمایم، تا همگی ما بیش از این به موضوع فوق با بینش و نگرش بهتر به خود و اطرفیانمان درك و آگاهی خردمندانه ای داشته باشیم :

غصه م از آن نیست، كه در دل ناخوش باشم

غصه م از این است، به چی باید خوش باشم

گرچه نامردمان می خواهند، كه من سست باشم

امّا گور شود هر آنكس، كه من اینچنین باشم

 

با تشكر از صبر و حوصله شما

داریوش دوسرانی (tavabam)

http://tavabam.tebyan.net

 

چهارشنبه 21/4/1391 - 10:43
شعر و قطعات ادبی

دوستان گرامی و صمیمی ، هم وطنان عزیز و عاشق به دین و میهن

با سلام بی پایان و با پیوند دادن دست یاری خودم به شما سروران گرامی ، تقاضا دارم آن كسانی كه علاقه وافر به سرزمین پاك و گوهربار ایران اسلامی دارند و همچنین گذشته و تاریخ میهن عزیز خود را فراموش نكرده اند و در ذهن و اندیشه هایتان همیشه جاریست ، مجددا" عاجزانه از شما بزرگوارن استدعا نمایم ، جهت خواندن مقاله اینجانب حقیر و كوچك تر از حقیران در درگاه الهی ، پست الكترونیكی خود را ارسال بفرمایید تا نسبت به ارائه آن به شما دلباختگان و شیفتگان به دین و میهن تقدیم نمایم...

 

با تشكر از صبر و حوصله شما

داریوش دوسرانی ( tavabam )

http://tavabam.tebyan.net

دوشنبه 19/4/1391 - 9:51
شعر و قطعات ادبی

بنام خدای یگانه كه غیر او یگانه دیگری نیست

دین و میهن عزیز همگی ما كه از نیاكان خود به ارث برده ایم ، امانتی است از سوی

آنان كه به معنای واقعی می خواستند آزادی و آزادگی را در ما زنده كنند تا از آن

درسهای فراوانی بیاموزیم . وظیف ما است كه در حفظ آن و در جهت توسعه آن كه با

سختی های فراوانی خواهد بود ، عاشقانه بوده و نسبت به آن كوشا باشیم .

مزاحمتی حاصل شده است تا نوشته ام را كه با عنوان « دین ، میهن ، گذشته

و آینده » تنظیم نموده ام ، برای علاقمندان مخلص و عاشق به اسلام و ایران ، كه

همراه با فرهنگ ناب و اصیل آن در پوست ، خون ، گوشت و استخوان شما

هموطن عجین گشته است ، با ارسال ایمیل خود به این بنده حقیر و كوچك تر از

حقیران در درگاه الهی ، آنرا به دوستان گرامی و صمیمی تقدیم نمایم ، كه البته جهت

دوستانی كه شناخت داشته ام و نیز سایت وزین تبیان و مدیریت انجمن صاحب نطران

سایت فوق و هر مكان و یا صاحب منصب مذهبی ، كشوری و لشگری در سرزمین پاك

ایران را كه به ذهن خود بیاورید ، در گذشته ارسال نموده ام ، تا تعمق و تأمل بیشتری

عنایت شود از همین حالا و بیشتر از همت و توانایی كه حال حاضر در خود می بینیم ،

توجه مخصوص و ویژه ای به دین و میهن خودمان كرده باشیم ، نشاءالله...

 

 

 

غصه م از آن نیست كه در دل ناخوش باشم

 

غصه م از این است به چی باید خوش باشم

 

گر چه می خواهند كه من سست باشم

 

اما كور شود هر آنكس كه من چنین باشم

 

 

با تشكر از صبر و حوصله شما

 

داریوش دوسرانی ( tavabam )

 

http://tavabam.tebyan.net

سه شنبه 13/4/1391 - 11:47
تبریک و تسلیت

27 رجب  مبعث حضرت رسول اكرم ( ص ) و آغاز نزول تدریجی قرآن كریم است ، اما در همه حال ندای آسمانی خداوند تبارك و تعالی ، در ذهن و اندیشه پیامبر اسلام و پس از ایشان برای تمامی انسانهای روی زمین اینگونه بوده است :

 

وقتی تو مرا در قلب خود داری ، برای دیدنم بی تابی نكن كه هیچوقت با چشمانت مرا نخواهی دید ، ولی اگر مرا در قلبت حس كنی ، آنوقت ایمان داشته باش كه من در كنارت هستم...

 

 سلام به چهره زیبایت ، تو ای رسول والا

  سلام به اندیشه ات ، تو ای راهنمای دلها

  سلام به مهربانیت ، تو ای عاشق انسانها

  سلام به راه والایت ، تو ای نشانه ی راهها 

  تو آمدی پیام یكتا پرستی را ، به من آموختی

  تو آمدی یاد خدا و یاد هم بودن را ، در من دوختی

  تو آمدی راه سعادت و كمال را ، در من نشاندی

  تو آمدی عشق و زندگی را ، در من پوشاندی

  تو ای والاترین انسانها ، مبعوث شدنت بر تو مبارك

  تو ای الگوی اخلاق و پاكی ، در یاد دلی كه باز مبارك

  مبعث خاتم الانبیاء ، رسول خدا ، محمد مصطفی ( ص ) بر تمامی مسلمانان و شیفتگان ایشان مبارك باد...

  با تشكر از صبر و حوصله شما

  داریوش دوسرانی ( tavabam )

سه شنبه 30/3/1391 - 12:6
محبت و عاطفه

مدیریت محترم و دیگر دست اندركاران گرامی سایت تبیان

بدینوسیله به پاس قدردانی از آن مدیریت محترم در شبكه اجتماعی وزین و پربار تبیان و همچنین دیگر دست اندركاران همكاران شما ، كه با تلاش و كوشش بی دریغ خود توانسته اید هزاران كاربر و بیننده را با ارائه مطالب بی نظیر و آموزنده اخلاقی در سایت جذب بنمایید ، جهت تك تك شما عزیزان از طریق همین راه مجازی و در نهایت احترام ، سر تعظیم فرود می آورم و نهایت تشكر و سپاسگزاری را از تمامی شما سروران اعلام میدارم . امید است بار دیگر و در زمانهای آینده ، نه بعنوان كاربر برتر سایت تبیان ، بلكه بعنوان كسی كه نهایت عشق و ایمان را به خدا ، دین و میهن و نیز به هموظنان خود دارد ، توانسته باشم با شعرها و مطالب زایش در ذهن خودم ، در این سایت مثمر ثمر واقع بشوم و برای این منظور و با گفتن خدا قوت و خسته نباشید به شما سروران گرامی ، شعری را تنظیم نموده ام كه انشاءالله مورد قبول واقع بشود ...

آن روز كه من یافتمت

به دام تو افتادمت

هر روز كه من نخوانمت

به فكر تو من بودمت

هر روز كه من به یادمت

در ذهن باشم كنارمت

آن روز كه من نبینمت

كه من باشم بیمارمت

با پا آیم به سویمت

ترا گیرم به دستمت

نگاه كنم نگاهمت

بگیر مرا تو مشتمت

پذیرا مرا تو حسمت

تا من روم در روحمت

كه من ترا پذیرمت

با این جانم و قلبمت

با تشكر از صبر و حوصله شما

 داریوش دوسرانی ( tavabam )

http://tavabam.tebyan.net

شنبه 27/3/1391 - 15:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته