• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2200
تعداد نظرات : 159
زمان آخرین مطلب : 3868روز قبل
شخصیت ها و بزرگان

موعظه 51: توجه به موت
پس اى عزیز!

بدان كه یك سفر پرخطر لازمى است در پیش است كه عده و عده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل منافع است و وقت سفر، معلوم نیست چه وقت است . ممكن است وقت خیلى تنگ باشد و فرصت از دست برود. انسان نمى داند چه وقت كوس (111) رحیل مى زنند كه باید ناچار كوچ كند. این طول امل (112) كه من و تو داریم كه از حب نفس و مكائد شیطان و شاهكارى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته كه در فكر هیچ كار نیفتیم ... ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهیه سفر ببرد. نه عمل صالحى داریم و نه علم نافعى ... چه شده است كه علم و عمل چهل و پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشیده و دلهاى ما را از سنگ خارا سخت تر كرده ؟ از نماز كه معراج مؤ منان است ما را چه حاصل شده ؟كو آن خوف و خشیتى كه لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با این حالتى كه هستیم ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسیارى در پیش داریم كه زایل شدنى نیست ، پس نسیان آخرت از امورى است كه اگر ولى الله اعظم امیرالمؤ منین علیه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن كه طول امل است حق است ، زیرا كه او مى داند این چه سفر پرخطرى است (113).


موعظه 52: عذابهاى قیامت
اى عزیز!

ببین مولا در دعاى كمیل در مناجات با خداى تعالى چه عرض مى كند: انت تعلم ضعفى عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها تا آنكه مى گوید: و هذا ما لاتقوم له السموات و الارض (114) این چه عذابى است كه آسمان ها و زمین طاقت آن را ندارند و براى تو تهیه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسیان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.

هان اى دل غافل ! از خواب برخیز و مهیاى سفر آخرت شو فقو نودى فیكم بالرحیل (115) صداى رحیل و بانگ كوچ بلند است . عمال حضرت عزرائیل در كارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى ... پس بدان كه سفر خیلى پرخطر است و این نسیان و فراموشى كه در ما است از مكائد نفس و شیطان است و این امیدها و آمال طولانى و دراز از دامهاى بزرگ ابلیس و از مكائد نفس است .پس از این خواب برخیز و تیقظ (116) و تنبه پیدا كن . بدان كه مسافرى و داراى مقصدى .مقصد تو عالم دیگر است و تو را از این عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهیه سفر و زاد و راحله آن را دیدى ، در این سفر درمانده نشوى و در این سیر بیچاره نشوى ، والا فقیر و بیچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى كه سعادت ندارد، ذلتى كه عزت ندارد، فقرى كه غنا دنبالش نیست ، عذابى كه رحمت ندارد، آتشى كه خاموشى پیدا نكند، فشارى كه برطرف شدن ندارد حزن و اندوهى كه خوشحالى درپى آن نیست ، حسرت واقعى و ندامتى كه آخر ندارد(117).


موعظه 53: حیوانیت نفس
اى واى به حال ما اهل غفلت !

كه تا آخر عمر از خواب برمى خیزیم ، و در سكر طبیعت باقى هستیم . بلكه در روز بر مستى و غفلت ما مى افزاید.جز مقام حیوانیت (118) و ماءكل (119) و مشرب (120) و منكح (121) آنها چیز دیگر نمى فهمیم ، و هرچه مى كنیم گرچه از سنخ عبادات هم باشد، باز براى اداره بطن و فرج مى كنیم . گمان كردى كه نماز خلیل الرحمن ، مثل نماز ما بوده ؟ خلیل عرض حاجت به جبرئیل امین نفرمود و ما حاجات خود را از شیطان - اگر گمان كنیم حاجت روا كن است - مى طلبیم .ولى باز ناامید نباید باشد. ممكن است پس از مدتى بیدارى شب و انس و عادت به آن ، خداى تعالى كم كم دستگیرى فرماید، و با یك لطف خفى خلعت رحمت بر تو بپوشاند ولى از سر عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجوید و قرائت و تصحیح ظاهر فقط مپرداز(122)

موعظه 54: توجه به امراض نفس
بدان اى عزیز!

كه چنانچه از براى بدن ، صحت و مرضى است ، و علاج و معالجى براى نفس انسان و روح آدمیزاده نیز صحت و مرض و سقم و سلامتى و علاج و معالجى است . صحت و سلامت آن عبارت است از اعتدال در طریق انسانیت و مرض و سقم آن اعوجاج (123) از طریق و انحراف از جاده انسانیت است و اهمیت امراض نفسانیه ، هزاران درجه بیش تر از امراض جسمانیه است .زیرا كه غایت (124) این امراض ، منتهى مى نماید انسان را به حلول (125) موت ، و همین كه مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض ‍ جسمانیه و خلل هاى مادیه از او مرتفع شود، و هیچیك از آلام و اسقام بدنیه ، براى او باقى نماند، ولیكن اگر خداى نخواسته داراى امراض روحیه و استقام نفسیه باشد، اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملكوت خویش را، اول پیدایش ، امراض و اسقام (126) آن است (127).


موعظه 55: دستورالعملى عرفانى براى سیر و سلوك
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالى مقدار ما مى فرمودند: كه مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر یا ایهاالذین آمنوا اتقوالله ولتنظر نفس ‍ ماقدمت لغد تا آخر سوره مباركه با تدبر در معنى آنها در تعقیب نمازها، و خصوصا در اواخبر شب كه قلب فارغ البال است .خیلى مؤ ثر در اصلاح نفس است و نیز براى جلوگیرى از شر نفس و شیطان ، دوام بر وضو را سفارش مى فرمودند و مى گفتند: وضو به منزله لباس جندى (128) است و در هر حال از قادر ذوالجلال و خداوند متعال جل و جلاله با تضرع و زارى و التماس بخواه كه تو را توفیق دهد در این مرحله و تو را یارى فرماید در حصول ملكه تقوى و بدان كه اوایل امر، قدرى مطلب ، سخت و مشكل مى نماید، ولى پس از چندى مواظبت ، زحمت به راحت مبدل مى شود و مشقت به استراحت .

بلكه به یك لذت روحانى خالصى بدل مى شود كه اهلش آن لذت را با جمیع لذات مقابل نكنند و ممكن است ان شاءالله پس از مواظبت شدید و تقواى كامل از این مقام به مقام تقواى خواص ترقى كنى كه آن تقواى از مستلذات نفسانیه است . زیرا كه لذت روحانى را كه چشیدى ، از لذات جسمانیه كم كم منصرف شوى و از آن ها پرهیز كنى (129)

موعظه 56: توجه به اخلاص
پس اى انسان بیچاره !

كه عبادت و مناسك (130) تو، بعد (131) از ساحت قدس آورد و مستحق عتاب و عقاب (132) كند، به چه اعتمادى دارى ؟ و چرا خوف از شدت باءس (133) حق تو را بى آرام نكرده و دل تو را خون ننموده ؟ آیا تكیه گاهى دارى ؟ آیا به اعمال خود، وثوق و اطمینان دارى ؟ اگر چنین است واى به حال تو و معرفتت به حال خود، و مالك الملوك و اگر اعتماد به فضل حق و رجاء به سعه رحمت و شمول عنایت ذات مقدس دارى ، بسیار بجا و به محل وثیقى اعتماد كردى و به پناهگاه محكمى پناه بردى (134).


موعظه 57: فرق رجاء و غرور داشتن
اى عزیز!

ملتفت باش كه رجاء را از غرور تمیز دهى .ممكن است اهل غرور باشى و گمان كنى اهل رجا هستى و تمیز آن از مبادى آن سهل است .ببین این حالتى كه در تو پیدا شده و بدان خود را راجى (135) مى دانى از تهاون (136) به اوامر حق و كوچك شمردن حق و اوامر او پیدا شده یا از اعتقاد به سعه رحمت و عظمت آن ذات مقدس ؟و اگر تمیز آن نیز مشكل است ، از آثار مى توان تمیز داد. اگر عظمت حق در دل باشد و قلب مؤ من به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدس باشد، قیام به اطاعت و عبودیت مى كند.چون تعظیم و عبادت عظیم و منعم از فطریات است و تخلف ناپذیر است . پس اگر به قیام به وظایف عبودیت وجد و جهد در طاعت و عبادت ، اعتماد به اعمال خود نداشته باشى و آنها را به چیزى نشمردى ، وامید به رحمت حق و فضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطه اعمال خود، مستوجب هر ذم (137) و لوم (138) و سخط و غضب بدانى ، و تكیه گاه تو رحمت وجود على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى ، و شكر خداى تبارك و تعالى كن و از ذات مقدس بخواه كه آن را در قلب تو محكم كند، و مقام بالاتر از آن را به تو عنایت فرماید و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى ، و بى اهمیت و ناچیز شمردى فرموده هاى ذات اقدس را، بدان كه آن غرور است كه در دل تو پیدا شده از مكائد شیطان و نفس اماره تو. اگر ایمان به سعه رحمت و عظمت داشتى ، اثرى از آن نمایان بود در تو.مدعى كه عملش مخالف با دعوایش باشد خود مكذب خود است (139).


موعظه 58: حب دنیا
پس استغراق (140) در بحر لذائذ و مشتهیات (141)، قهرا حب به دنیا مى آورد و حب به دنیا، تنفر از غیر آن آورد، و وجهه به ملك غفلت از ملكوت آورد، چنانچه به عكس اگر انسان از چیزى بدى دید، و ادراك ناملایمات كرد، صورت آن ادراك در نفس ، ایجاد تنفر نماید و هرچه آن صورت قوى تر باشد، آن تنفر باطنى قوى تر گردد. چنانچه اگر كسى در شهرى رود كه در آنجا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملایمات خارجى و داخلى بر او رو آورد، قهرا از آنجا متنفر و منصرف شود و هرچه ناملایمات بیشتر باشد، انصراف و تنفر افزون شود... و اگر به عالم دیگرى معتقد باشد و فضاى وسیع خاى از هر محنت و المى (142) سراغ داشته باشد، قهرا بدانجا سفر كند و اگر سفر جسمانى نتوان كرد، سفر روحانى كند و دلش را بدانجا فرستد و پر واضح است كه تمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حب به دنیا و غفلت از حق تعالى و آخرت است و حب به دنیا منشاء هر خطیئه است ، چنانچه تمام اصلاحات نفسانى و اخلاقى و اعمالى از توجه به حق و دار كرمت آن و از بى علاقگى به دنیا و عدم ركون (143) و اعتماد به زخارف (144) آن است (145).


موعظه 59: اسیر شهوت
آنهایى كه بنده دنیا و شهوت خویش اند، و طوق بندگى هواى نفس را در گردن نهادند، بندگى از هر كسى كه دنیا را پیش او سراغ دارند یا احتمال مى دهند، مى كنند و خاضع او مى شوند و اگر در ظاهر زبان منیت و عفت نفس گشایند، تدلیس (146) محض است و اعمال آنها و اقوال آنها، این كلام را تكذیب كنند. و این اسارت و رقیت (147) از امورى است كه انسان را همیشه در زحمت و ذلت و رنج و تعب دارد و انسان با شرف و عزت نفس ، باید با هر وسیله و جدیت خود را از آن پاك و پاكیزه كند و پاك شدن از این كثافت و رهایى از این قید خوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم و عمل نافع صورت گیرد. اما عمل ، پس آن به ارتیاضات (148) شرعیه و مخالفت نفس است ، در مدتى (كه ) آن را از محبت مفرط به دنیا و تبعیت شهوات و هواهاى نفسانیه منصرف كند. تا آنكه نفس عادت به خیرات و كمالات كند و اما علم ، به آن است كه انسان به نفس ضعیف و محتاج و فقیر و بى نوا هستند و آنها نیز مثل خود من در تمام امور جزئیه و كلیه ، محتاج به غنى مطلق و قادر توانا هستند و آن ها قابل آن نیستند كه حاجت كسى را برآورند و كوچكتر از آن هستند كه نفس به آنها متوجه گردد و قلب خاضع آنها گردد و همان قادر توانایى كه به آنها عزت و شرف و مال و منال داده ، قادر است به هر كسى بدهد. حقیقتا انسان را عار آید كه به واسطه شكم خود یا راه انداختن شهوت خویش ، اینقدر ذلت و خوارى به خود راه دهد و از این مخلوق بى همه چیز و فقراى بى دست و پا و اوذلاء (149) بى دانش و بینش ‍ منت كشید. منت اگر مى كشى ، از غنى مطلق و خالق سماوات و ارض بكش ‍ (150).


موعظه 60: از خدا خواستن
اى عزیز!

تو اگر عار ندارى از طلب دنیا، لااقل از مخلوق ضعیف كه مثل خود تو است ، طلب مكن . بفهم كه مخلوق را قدرتى نیست براى تعمیر دنیاى تو.گیرم كه كه با هزار منت و ذلت ، اراده او را جلب كردى ، اراده او در ملك حق ، كاركن ، نیست و كسى را تصرفى موقته ، از خلق بى همه چیز تملق مگو و از خداى خود غافل مشو و حریت و آزادى خود را حفظ كن و قید و عبودیت و اسارت را از گردن خود بردار و در جمیع احوال آزاد شو(151).

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:59
شخصیت ها و بزرگان

موعظه 26: عالم بى عمل
اى طلبه مفاهیم !

اى گمراه حقایق ، قدرى تاءمل كن ، ببین چه دارى از معارف ؟ چه اثرى در خود از حق و صفاتش مى بینى ؟ علم موسیقى و ایقاع (53)، شاید از علم تو دقیق تر باشد هیئت و مكانیت و سایر علوم طبیعى و ریاضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است .همانطور كه آن ها عرفان بالله نمى آورد، عمل تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهیم و اعتبارات است ، نه از او كیفیتى حاصل شود و نه حال ... معارفى كه كدورت قلب را بیفزاید، معارف نیست (54).


موعظه 27: حجاب علم
واى بر معارفى !

كه عاقبت امر صاحبش را وارث شیطان كند. كبر از اخلاق خاصه شیطان است .او به پدر تو آدم كبر كرد، مطرود درگاه شد. تو كه به همه آدم و آدم زاده ها كبر مى كنى نیز مطرودى ... تو كه به واسطه چند مفهوم و پاره اى اصطلاحات به خود مى بالى و به مردم كبریا مى كنى معلوم شد از كم ظرفیتى و كوچكى حوصله است و كمى قابلیت است ... ولى بیچاره این طالب مفاهیم و اصطلاحات ، گمان كرده حكمت این ها است (55).


موعظه 27: تنبیه عرفانى
اى طالب دنیا و اى دزد مفاهیم !

این كار تو هم این قدر كبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگى حوصله و كوچكى كله گاهى خودش هم بازى خورده ، خود را داراى مقامى دانسته ، حب نفس ‍ و دنیا به مفاهیم مسروقه و اضافات و اعتبارات پیوند شده یك ولیده ناهنجارى پیدا شده ، و... خود را با این همه عیب ، مرشد خلایق و هادى نجات امت و داراى سر شریعت ، بلكه وقاحت را گاهى از حد گذرانیده ، داراى مقام ولایت كلیه دانسته ! این نیز از كمى استعداد و قابلیت و تنگى سینه و ضیق قلب است تو طلبه فقه و حدیث و سایر علوم شرعیه نیز در مقام علم بیش از یك دسته اصطلاحات كه در اصول و حدیث بخرج رفته ندانى .اگر این علم كه همه اش مربوط به عمل است در تو اضافه یى نكرده و تو را اصلاح ننموده ، بلكه مفاسد اخلاقیه و عمیله بار آورده ، كارت از علماء سایر علوم پست تر و ناچیزتر، بلكه از كار همه عوام پست تر است ...

و تو بیچاره جز وزر(56) و وبال ، نتیجه یى نبرى و جز مفاسد اخلاقى و اعمال ناهنجار حاصلى برندارى . پس علم تو هم از نظر اعتبار علمى تكبر ندارد. منتها از بس افق عملت كوتاه است به مجرد آن كه دو تا اصطلاح درهم و برهم كردى ، خود را عالم و سایر مردم را جاهل دانى و پر ملائكه مقربین را به زیر پاى خود پهن مى كنى و جایگاه را در مجالس ، و راه ها را در كوچه ها بر بندگان خدا تنگ مى نمایى (57).


موعظه 29: خیالهاى آدمى
از همه اینها پست تر !

و كوچك تر كسى است كه به امور خارجیه از قبیل مال و منال و حشم (58) و طایفه تكبر كند. بیچاره از جمیع اخلاق آدمى و ادب انسانى دور است ، و دستش از تمام علوم و معارف تهى است ، ولى چون لباسش ، پشم گوسفند است وپدرش فلان و فلان است به مردم تكبر كند. چه فكر كوچك و قلب تنگ و تاریكى دارد، كه قانع شده از تمام كمالات به لباس زیبا و از تمام زیبایى ها به كلاه و قبا. بیچاره به مقام حیوانى و حفوظ (59) حیوانیت ساخته ، و قناعت كرده از جمیع مقامات انسانیه به یك صورت خالى از مغزى و شكل تهى از حقیقتى و خود را با این وصف داراى مقام دانسته ، این قدر پست و نالایق است كه اگر كسى از او یك رتبه دنیایى بالاتر باشد، چنان با او رفتار مى كند كه گویى بنده با مولاى خود(60).


موعظه 30: تفكر
اى انسانى كه اول امرت هیچ نبودى و در كتم (61) عدم دهرهاى غیر متناهیه بودى ! ناچیزتر از عدم و محو از صفحه وجود چیست ؟ پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت به پیدایش تو، از بس ناقص القابلیه و پست و ناچیز بودى و قابل قبول فیض نبودى ، تو را از هیولاى (62) عالم كه جز قوه محض و ضعف صرف چیزى نبود، به صورت جسمیه و عنصریه كه اخس (63) موجودات و پست ترین كائنات است ، درآورد، و از آنجا تو را به صورت نطفه - كه اگر دستت به آن آلوده گردد، استقذار(64) كنى و او را با زحمت پاك كنى - درآورد، و در منزلى بس تنگ و پلید كه آن انثیین پدر است ، جایگزین كرد، و از مجراى بول ، تو را در حالت زشت فجیعى ، به رحم مادر وارد كرد، و تو را در جایى منزل داد كه از ذكر آن متنفر شوى ، و در آنجا تو را به شكل علقه (65) و مضغه (66) درآورد، و با غذایى تربیت داد كه از شنیدنش وحشت مى كنى و باید خجلت كشى ولى چون همه مبتلاى به این بلیه ها هستند، خجلت زایل شود و البیة اذا عمت ، طابت (67) تو در تمام این تطوارت (68) ارذل (69) و اذل (70) و پست ترین موجودات بودى ... تا آن كه لایق شدى به آمدن به محیط دنیا از پست ترین مجراها در پست ترین حالات تو را وارد این فضا كرد... پس از آن كه به قدرت كامله داراى قواى ظاهره و باطنه فرمود باز به قدرى ضعیف و ناچیزى كه به هیچ یك از قواى خودت ، در تحت تصرف (تو) نیست . صحت خود را حفظ نتوانى كرد.قدرت و حیات خود را نگاهدارى نتوانى نمود. جوانى و جمال خود را محفوظ نتوانى كرد. اگر آفتى و مرضى به تو هجوم آورد به دفعش قادر نیستى . بالجمله هیچ یك از وجوه و شئون آن در تحت اختیارت نیست . اگر یك روز گرسنه بمانى ، به خوردن هر مردار گندیده یى حاضر شوى ، و اگر چیزها به تو غلبه كند، به هر آب گندیده پلیدى رضایت دهى ، و همین طور در تمام چیزها یك بنده ذلیل بیچاره هستى كه به هیچ چیز قادر نیستى (71).


موعظه 31: حقیقت انسان
عزیزم ! جز خودت كسى را ندیدى ، و آنچه دیدى به نظر اعتبار و موازنه در نیاوردى . خودت را با هرچه دارى از شئون حیات و از زخارف دنیا قیاس ‍ كن به شهرت ، و شهرت را به مملكتت ، و آن را به سایر ممالك دنیا كه از صد، یكى از آن ها را نشنیدى ، و تمام ممالك را به خود زمین ، و زمین را به منظومه شمسى و كرات وسیعه یى كه ریزه خوار اشعه منیره شمس اند، و تمام منظومه شمسى را كه از محیط فكر من و تو خارج است به منظومه هاى دیگر كه شمس ما با همه سیاراتش ، یكى از سیارات یكى از آنهاست كه هر یك آن ها طرف قیاس با شمس ما و سیارات آن نیست ... اینها شئون حیات تو و حفوظ تو و من است از این عالم وجود، و پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت ، كه تو را از این دنیا ببرد، امر كند به جمیع قوایت كه رو به ضعف گذارند و فرمان دهد به تمام ادراكاتت كه از كار بایستند. كارخانه وجودت را مختل فرماید. سمع و بصر و قوت قدرتت را بگیرد و تو یك جمادى شوى كه پس از چند روز از گند و تعفنت ، مشام مردم متاءذى شود، و از صورت و هیئت آدم ها گریزان گردند، و تمام اجزاء و اعضایت پس از مدتى از هم بگسلد و پاشیده گردد. اینها به حال جسم تو، مال و منال و حشمت هم كه حالش معلوم است . اما برزخ تو اگر اصلاح نشده ، خداى نخواسته بروى ، خدا مى داند در چه صورتى و در چه حالتى هستى . ادراكات اهل این عالم از دیدن و شنیدن و شم آن عاجز است .ظلمت و وحشت و فشار قبر را تو هر چه بشنوى به تاریكى ها و وحشت ها و فشارهاى این عالم قیاس مى كنى با آن كه قیاس باطلى است .خداوند به فریاد ما برسد از آنچه براى خود، به اختیار خود تهیه كردیم . عذاب قبر كه نمونه یى از عذاب آخرت است و از بعض روایات استفاده شود كه دست ما از دامن شفعاء هم كوتاه است ، خدا مى داند چه عذابى است ؟حال نشاءه است آخرت ما از همه حالات سابقه بدتر و وحشتناك تر است .روز به روز حقایق است .روز كشف سرایر است . روز تجسم اعمال و اخلاق است .روز رسیدن به حساب است .روز ذلت در مواقف است .این هم حال قیامت .

و اما حال جهنم كه بعد از قیامت است ، آن معلوم است .از جهنم ، خبرى مى شنوى ، عذاب جهنم ، فقط آتش نیست ، یك در هولناكى از آن به چشمت باز مى شود كه اگر در این عالم باز شود، تمام اهل آن از وحشت هلاك شوند...

پس كسى كه اول امرش عدمى است غیر متناهى ، و از وقتى كه پا به عرصه وجود مى گذارد، جمیع تطوراتش زشت و نازیبا است و تمام حالاتى كه بر او رخ مى دهد، خجالت آور است ، و دنیا و برزخ و آخرتش ، هر یك از دیگرى فجیع تر و مفتضح تر است آیا به چه چیز تكبر مى كند؟ با چه كمالى و جمالى ، افتخار مى نماید؟ پس معلوم شد كه تكبر نیست مگر از غایت جهل و نادانى . هركس عملش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشح تر است ، متواضع تر است .

این ننگ جهل و عار پستى نظر را از خود دور كن ، و متصف به صفات انبیا شو و صفت شیطان را به یك سو انداز، و منازعه با خداى خود را رداى كبریاى او مكن ، كه منازع با حق ، مهقور غضب او خواهد شد، و به رو در آتش خواهد افتاد(72).


موعظه 32:
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طریق عملى آن نیز با قدرى مواظبت ، سهل و آسان است . و در این طریق با اصلاح تكبر ورزىهمت مردانه و حریت فكر و بلندى نظر، به هیچ مخاطره ، تصادف نمى كنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شیطان و راه نجات برخلاف میل آنها رفتار كردن است .هیچ راهى بهتر براى سركوبى نفس ، از اتصاف به صفت متواضعین ، و رفتار كردن مطابق رفتار و سیره آنها نیست . در هر مرتبه از تكبر كه هستى و اهل هر رشته علمى و عملى و غیر آن كه هستى برخلاف میل نفسانى چندى عمل كن ، با تنبهات عملى و تفكر در نتایج دنیایى و آخرتى ، امید است راه ، آسان و سهل شده ، نتیجه مطلوبه بگیرى . اگر نفس از تو تمنا كرد كه صدر مجلس را اشغال كن و تقدم بر همقطار خود پیدا كن ، تو برخلاف میل آن رفتار كن . اگر تاءنف (73) مى كند از مجالست با فقرا و مساكین ، تو دماغ (او) را به خاك مالیده ، با فقرا مجالست كن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (كن ) ممكن است ، نفس از راه بحث با تو پیش آید و بگوید تو داراى مقامى ، باید مقام خود را براى ترویج شریعت حفظ كنى ، با فقرا نشستن ، وقع (74) تو را از قلوب مى برد. مزاح با زیردستان ، تو را كم وزن میكند. پایین نشستن در مجالس ، تو را از مقام تو كاسته میكند، آنوقت خوب نمى توانى ، به وظیفه شرعى خود اقدام كنى .

بدان تمام اینها دام هاى شیطان و مكائد نفس است .رسول اكرم صلى الله علیه وآله موقعیتش در دنیا از حیث ریاست از تو بیشتر بود و سیره اش آن بود كه دیدى ... باید وارد مجاهده با قصد خالص شد. البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانیه قابل اصلاح و آسان مى شود. عمده به فكر تصفیه و صلاح افتادن است و از خواب بیدار شدن است . منزل اول انسانیت (( یقظه )) (75) است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سكر(76) طبیعت است ، و فهمیدن این كه انسان است .مركوب این سفر پرخوف و خطر، و این راه تاریك و باریك و صراط احد از سیف و ادق از اشعر (77) همت مردانه است ...(78)

موعظه 33: سفر آخرت
اى عزیز!

همت كن و پرده جهل و نادانى را پاره كن ، و از این ورطه هولناك خود را نجات ده . حضرت مولاى متقیان و یگانه سالك راه و راهنماى حقیقى در مسجد فریاد مى زد به طورى كه همسایه هاى مسجد مى شنیدند تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فیكم بالرحیل (79) هیچ تجهیزى در سفر آخرت براى شما مفید نیفتد الا كمالات نفسانیه و تقواى قلب واعمال صالحه و صفاى باطن . بى عیب بودن و بى غش (80) بودن . فرضا كه اهل ایمان ناقص صورى باشى ، باید از این غش ها خالص شوى تا در زمره سعدا و صالحین قرارگیرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در كوره عتاب و ملام (81) و ذوب كردن آن را به آتش پشیمانى ، و برگشت به سوى خدا است . در این عالم خودت بكن والا در كوره عذاب الهى و نارالله الموقدة (82) قلبت را ذوب كنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، این اصلاح طول مى كشد. پاك شدن در این عالم ، سهل و آسان است تغییرات و تبدیلات در این نشاه خیلى زود واقع مى شود و اما در آن عالم ، تغییر به طورى دیگرى است و زوال یك ملكه از ملكات نفس ‍ قرن ها طول دارد(83).

موعظه 34: اغتنام عمر
پس اى برادر !

تا عمر و جوانى و قوت و اختیار باقى است ، اصلاح نفس كن . اعتنا به این جاه و شرفها مكن . این اعتبارات را زیر پا بگذار. تو آدم زاده یى ، صفت شیطان را از خود دور كن . ممكن است شیطان به این رذیله از سایره رذایل بیشتر اهمیت دهد، و چون این صفت خود او است و موجب طرد او از درگاه خداى متعالى ، عارف و عامى و عالم و جاهل را بخواهد هم سلك خود كند، و در آن عالم كه ملاقات كنى او را با این رذیله ، گرفتار ملامت او هم بشوى . بگوید اى آدم زاده ! مگر انبیا به تو خبر ندادند كه (به علت ) تكبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقیر مقام آدم ، و تعظیم مقام خود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار این رذیله كردى ؟ در آن هنگام تو بیچاره علاوه بر عذاب ها وگرفتارى ها و حسرت و ندامت هایى كه به شنیدن درست نیاید، گرفتار سرزنش اذل مخلوقات و پست ترین موجودات هم هستى .شیطان كه تكبر به خدا نكرده بود تكبر به آدم كه مخلوق است . (كرد و) گفت : خلقتنى من نار و خلقته من طین (84) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك .تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ . تو نیز از اوامر خدا سرپیچى كنى .فرموده فروتن باش ، تواضع كن ، با بندگان خدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمایى . پس چرا فقط شیطان را لعن میكنى ؟ نفس ‍ خبث خودت هم را شریك كن در لعن . همان طور كه شریك با او در این رذیله یى . تو از مظاهر شیطانى ، شیطان مجسمى شاید صورت برزخى و قیامتى تو، شیطان باشد. میزان در صور آخرت ، ملكات نفس است ، مانع ندارد صورت شیطان باشى ، صورت مورچه كوچك هم باشى ، موازین آخرت ، غیر از اینجا است (85).


موعظه 35: هوشیارى
واسواتا ! واحسرتا! بر آنچه خود ما بر سر خود آوردیم و هرچه انبیاء و اولیاء فریاد كردند و ما را از خواب خواستند بیدار كنند، برغفلت ما روزبه روز افزوده شد و شقاوت ما زیاد شد... پس اى عاقل چیزى را (كه ) با یك ماه و یا یك سال زحمت جزئى دنیایى با اختیارخود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنیا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند(86).


موعظه 36: مراقبت از نفس
اى عزیز!

اولا مگذار مفاسد اخلاقى یا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه این خیلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآیى . و اگر وارد شد، هرچه دیرتر درصدد رفع برآیى ، زحمت زیاد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كه رذایل نفسانى و اخلاق مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كه رذایل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نیست اینها خیال خامى است كه نفس اماره و شیطان القا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در این دار تغیر و نشاءه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا كند، و هرچه ملكات محكم هم باشد تا در این عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفیه تفاوت مى كند(87).


موعظه 37: بى توجهى به محبت دنیا
پس اى عزیز!

اكنون كه مفاسد این علقه و محبت (به دنیا) را متذكر شدى و دانستى كه انسان را این محبت به هلاكت دچار مى كند، و ایمان انسان را از دست او مى گیرد، و دنیا و آخرت انسان را در هم و آشفته مى كند، دامن همت به كمر زن و هر قدر توانى بستگى دل را از این دنیا كم كن ، و ریشه محبت را سست كن ، و این زندگى چند روزه را ناچیز شمار، و این نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقیر دان ، و از خداى تعالى توفیق بخواه كه تو را كمك كند و از این رنج و محبت خلاصى دهد، و دل تو را ماءنوس به دار كرامت خود كند (88).


موعظه 38: خلق عصبیت
پس اى عزیز!

بدان كه این خبیث از شیطان است و اغلوطه (89) آن ملعون و قیاس باطل غلطش به واسطه این حجاب غلیظ بود.این حجاب كلیه حقایق را از نظر مى برد، بلكه تمام رذایل را محاسن جلوه میدهد، و تمام محاسن غیر را، رذیله نمایش دهد، و معلوم است كار انسانى كه جمیع اشیاء را بر غیر واقعیت خود ببیند به كجا منتهى شود...

اگر خداى خواسته در دل او از این خلق به قدر خردلى هست ، خود را از آن پاك و پاكیزه كند كه در وقت مهاجرت از این عالم ، و انتقال به عالم آخرت ، و رسیدن اجل مقدر پاك باشد، و با نفس صافى منتقل شود و باید بداند انسان ، كه مجال بسیار كم است و وقت تنگ است زیرا كه انسان نمى داند چه وقت روز ارتحال او است (90).


موعظه 39: سرمایه عمر
اى عزیز!

مطالعه كننده این اوراق ! عبرت كن از حال این نویسنده كه اكنون در زیر خاك و در عالم دیگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خویش است و تا فرصت داشت به بطاعت و هوى و هوس ، عمر عزیز را گذراند، و آن سرمایه الهى را ضایع و باطل كرد. تو ملتفت خود باش كه نیز روزى مثل مایى و خودت نمى دانى آن چه روز است ، شاید الان كه مشغول قراءتى باشد.اگر تعللى كنى ، فرصت از دست مى رود... اى واى بر حال من و تو از این غفلت و كورى و كرى و جهالت ، اى نفس خبیث نویسنده ، شاید در همین حال كه مشغول نوشتنى .اجل مقدر برسد و تو را با این همه رذایل اخلاقى منتقل كند به عالمى كه بازگشت ندارد...(91).


موعظه 40: حیله هاى شیطان
اى برادر من !

این امور را تعویق نینداز كه تعویق انداختنى نیست . چه قدر آدم هاى صحیح و سالم ، با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست ؟ پس ‍ فرصت را از دست مده و یك دم را غنیمت شما كه كار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناك است . دستت از این عالم كه مزرعه آخرت است ، اگر كوتاه شد، دیگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى كرد جز حسرت و عذاب و مذلت نتیجه نبرى . اولیاى خدا آنى راحت نبودند، و از فكر این سفر پرخوف و خطر بیرون نمى رفتند. حالات على بن الحسین علیهماالسلام امام معصوم حیرت انگیز است .ناله هاى امیرالمؤ منین علیه السلام ولى مطلق ، بهت آور است .چه شده است كه ما این طور غافلیم ؟ كى به ما اطمینان داده جز شیطان كه كارهاى ما را با خلق امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زیاد كند و ما را با خلق خود و در زمره خود و اتباع خود محشور كند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه مى دهد و ما را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعین ، از یاد خدا و اطاعت او غافل كند. ولى افسوس كه این اشتهاى كاذب است واز صحت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و عقل و فرصت و راهنمایى اصلاح نفس در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى و استفاده از آنها نمى كنى و اطاعت شیطان مى كنى . اگر از این رحمت ها در این عالم استفاده نكنى ، بدان كه در آن عالم نیز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفیعان ، نیز محروم مانى (92).


موعظه 41: ترك دورویى
اى عزیز مدعى اسلام !

در حدیث شریف كافى از حضرت رسول صلى الله علیه وآله منقول است : المسلم من سلم المسلمون من لسانه ویده (93) مسلمان ، كسى است كه مسلمانان سالم باشند از دست و زبان او. چه شده كه من و تو به اندازه كه قدرت داشته باشیم و دستمان برسد، آزار زیردستان را روا مى داریم ، و از ایذاء و ظلم به آن ها مضایقه نداریم ، و اگر با دست نتوانستیم آزارشان كنیم ، با تیغ زبان در حضور آنها وگرنه در غیاب ، اشتغال به كشف اسرار و هتك استار آن ها پیدا مى كنیم ، و به تهمت و غیبتشان مى پردازیم . پس ما كه مسلمانان ، از دست و زبانمان سالم نیستند، دعوى اسلامیتمان مخالف با حقیقت ، و قلبمان مخالف با علنمان ، پس در زمره منافقان و دو رویانیم (94).


موعظه 43: نفاق درونى
اى مدعى ایمان و خضوع قلب !

در بارگاه ذوالجلال اگر تو به كلمه توحید ایمان دارى و قلبت یكى پرست و یكى طلب است و الوهیت را جز براى ذات خداى تعالى ثابت ندانى ، اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است ، چه شده است كه براى اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است ؟ چرا پرستش آنها را مى كنى ؟ جز این است كه آن ها را مؤ ثر در این عالم مى دانى ، و اراده آن ها را نافذ و زر و زور را مؤ ثر مى دانى ؟ چیزى را كه كار كن در این عالم نمى دانى ، اراده حق تعالى است . پیش تمام اسباب ظاهرى ، خاضعى و از مؤ ثر حقیقى و مسبب جمیع اسباب غافل .با همه حال دعوى ایمان به كلمه توحید مى كنى ! پس تو نیز از زمره مؤ منان خارج و در سالك منافقان و دو زبانان محشورى (95)

موعظه 44: اخلاص ورزیدن
و اى مدعى زهد و اخلاص ! اگر تو مخلص هستى و براى خدا و دار كرامت او، زهد از مشتهیات دنیا مى كنى ، چه شده است كه از مدح و ثناى مردم كه فلان اهل صلاح و سداد است ، این قدر خوشحال مى شوى و در دل غنج و دلال مى كنى ؟ و براى همنشینى با اهل دنیا و زخارف آن جان مى دهى ، و از فقراء و مساكین فرار مى كنى ؟ پس بدان كه این زهد و اخلاص ، حقیقى نیست . زهد از دنیا براى دنیا است و قلبت خالص از براى حق نیست . و در دعواى خود كاذبى و از دورویان و منافقانى (96).

موعظه 45: تفكر در احوال خود
اى مدعى حكمت الهى و علم به حقایق و مبداء و معاد! اگر عالم به حقایق و ربط اسباب و مسبباتى ، و اگر راستى عالم به صور برزخیه و احوال بهشت و دوزخى ، باید آرام نداشته باشى ، و تمام اوقات خود را صرف تعمیر عالم باقى نمایى ، و از این عالم و مشتهیات (97) آن فرار كنى . تو میدانى كه چه مصیبت ها در پیش است و چه ظلمت و عذاب هاى طاقت فرسایى در جلو است .پس چرا از حجاب الفاظ و مفاهیم قدمى بیرون گذاشتى و ادله و براهین حكمیه در دلت به قدر بال مگسى تاءثیر نكرده ؟ پس با این حال بدان كه از زمره مؤ منین و حكماء خارج و در صف منافقان محشورى ، و واى به حال كسى كه صرف عمر و همت در علوم مابعد الطبیعه كرده و سكر طبیعت نگذاشت لااقل یكى از حقایق در قلب او وارد شود(98).


موعظه 46: تنبیه عرفانى
اى مدعى معرفت و جذبه و سلوك و محبت و فنا! تو اگر براستى اهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنائى ، هنیئا لك (99) ولى این قدر شطحیات (100) و تلوینات و دعوى هاى جزاف (101) كه از حب نفس و وسوسه شیطان كشف مى كند، مخالف با محبت و جذبه است اولیائى تحت قبابى لایعرفهم غیرى تو اگر از اولیاى حق و محبین و مجذوبینى ، خداوند مى داند. به مردم این قدر اظهار مقام و مرتبت نكن و این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجه مكن و خانه خدا را غصب مكن .بدان كه این بندگان خدا عزیزند و قلوب آنها پرقیمت است باید صرف محبت خدا شود. این قدر با خانه بازى مكن و به ناموس او دست درازى مكن . (( فان للبیت ربا )) پس اگر در دعوى خود صادق نیستى در زمره دو رویان و اهل نفاقى . بگذرم و بیش از این طول كلام سزاوار من روسیاه نیست (102).


موعظه 47: توبیخ نفس
نفس لئیم نویسنده ! كه اظهار مى كنى باید فكرى براى روز سیاه كرد، و از این بدبختى باید خود را نجات داد، اگر راست مى گویى و قلبت با زبانت همراه است و سر و علنت موافق است ، چرا این قدر غافلى و قلبت سیاه و شهوات نفسانیه بر تو غالب است ، و هیچ در فكر سفر پرخطر مرگ نیستى . عمرت گذشت و دست از هوى و هوس بر نداشتى .عمرى را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندى .عن قریب اجل مى رسد و پاى بند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودى . تو خود واعظ غیر متعظى و در زمره منافقان و دورویانى ، و بیم آن است كه اگر به این حال بگذرى با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوى (103).


موعظه 48: افزون طلبى هاى نفس
اى عزیز!

بدان كه خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جایى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگر انسان یك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد و اگر با یكى از هواهاى آن همراهى كند ناچار شود با چندین تمناى آن همراهى كند. اگر یك در به روى خواهش نفس باز كنى ، لابدى (104) كه درهاى بسیارى به روى آن باز كنى .یك وقت به واسطه یك متابعت نفس ‍ به چندین مفاسد، و از آن هزاران مهالك مبتلا شوى . تا آن كه خداى نخواسته در دم آخر جمیع راه حق را بر تو منسد(105) كند. چنانچه خداى تعالى در نص (106) كتاب كریم از آن خبر داده است (107).


موعظه 49: مسؤ ولیت شیعیان
پس اى برادر من !

اگر تو خود را از متابعان آن حضرت (رسول اكرم صلى الله علیه وآله ) مى دانى ، و مورد ماءموریت آن ذات مقدس ، بیا و نگذار آن بزرگوار در این ماءموریت ، خجل و شرمسار شود به واسطه كار زشت و عمل ناهنجار تو.تو خود ملاحظه كن اگر اولا یا سایر بستگان تو كارهاى زشت نامناسب كنند كه با شؤ ون تو مخالف باشد، چه قدر پیش مردم خجل و سرشكسته مى شوى .

بدان كه رسول اكرم صلى الله علیه وآله و صلى الله علیه وآله امیرالمؤ منین علیه السلام پدر حقیقى امت اند به نص خود آن بزرگوار كه فرمود: انا و على ابوا هذه الامة (108) یعنى من و على دو پدر این امتیم ، و اگر ما را در محضر ربوبیت حاضر كنند و حساب كشند در مقابل روى آن بزرگواران و از ما جز زشتى و بدى در نامه عمل نباشد به آن بزرگوارها سخت مى گذرد. و آنها در محضر حق تعالى و ملائكه و انبیاء شرمسار شوند.
پس ما چه ظلمى بزرگ كردیم كه به آن ها و به چه مصیبتى مبتلا شدیم و خداى تعالى با ما چه معامله خواهد كرد؟(109).


موعظه 50: تفكر كردن
پس از انسان ظلوم و جهول !

كه به خود ظلم كنى و به اولیاى نعم خود كه جان و مال و راحت خود را در راه هدایت تو فدا كردند، و با اشد مصیبت ها و اتبلاء(ات ) كشته شدند، و زن و فرزند آنها اسیر و دستگیر شد همه در راه هدایت و نجات تو، در عوض آنكه تشكر از زحمات آنها كنى و پاس مراحم آن ها را نگاه دارى ، چنین ظلم فاحشى كنى و گمان كنى كه فقط ظلم به نفس كردى .قدرى از خواب غفلت بیدار شو و پیش نفس خود خجلت بكش ، و بگذار آنها را با همان ظلم هایى كه از اعداى دین دیدند.دیگر تو كه دعوى دوستى مى كنى به آنها، ظلم مكن كه از دوست و مدعى دوستى ناگوارتر است و زشت تر (110).

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:59
شخصیت ها و بزرگان

موعظه 15: محاسبه نفس
پس اى عزیز!

در كارهاى خود دقیق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى استنطاق كن كه آیا اقدامش در خیرات و براى امور شریفه براى چیست ؟ دردش چیست كه مى خواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ یا اذكار آن را تحویل دهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد یا بگوید؟ یا مى خواهد خود را از اهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زیارتى كه رفته با هر وسیله است .به مردم مى فهماند؟ حتى عددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن میان آورده به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خدا مطلع است و مى خواهد كه مردم دیگر به او تاءسى كنند، و مشمول الدال على الخیر كفاعله (19) گردد، اظهارش خوب است .شكر خدا كند به این ضمیر صاف و قلب پاك . ولى ملتفت باشد كه در مناظره با نفس ، گول شیطنت او را نخورده باشد، و عمل ریایى را با صورت مقدسى به خودش ندهد و اگر براى خدا نیست و ترك آن اظهار كند كه این (( سمعه )) است ، و از شجره ملعونه ریا است و عمل او را خداوند منان ، قبول نمى فرماید و امر مى فرماید در سجین قرار دهند.باید به خداى تعالى از شر مكائد نفس پناه ببریم كه مكائد آن خیلى دقیق است ولى اجمالا مى دانیم كه اعمال ما خالص نیست (20)

موعظه 16: سرزنش نفس
واى به حال و اهل طاعت وعبادت و جمعه و علم و دیانت كه وقتى چشم بگشایند و سلطان آخرت خیمه برپا كند، خود رااز اهل معاصى كبیره ، بكله از اهل كفر و شرك ، بدتر ببینند، و نامه اعمالشان سیاه تر باشد.

واى بر حال كسى كه با نماز و طاعتش وارد جهنم شود، امان از كسى كه صورت صدقه و زكات و صوم و صلاة او، صورتهایى باشد كه زشت تر از آن ها تصور نشود. بیچاره و مشركى .خداوند به فضل خود موحد اهل معصیت عصیان كار را مى آمرزد، ان شاء الله ولیكن فرموده است كه شرك را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنیابرود(21).


موعظه 17: موحد مخلص
حال اى عزیز: فكرى كن و چاره یى براى خود پیدا كن و بدان كه شهرت پیش این مردم ناچیز، چیزى نیست ، و قلوب این مردم كه اگر گنجشكى بخورد سیر نمى شود، قدر و قابلیتى ندارد، و این مخلوق ضعیف را قدرتى نیست . قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبیت پیدا مى شود و فاعل على الاطلاق و مسبب الاسباب آن ذات مقدس است . تمام مخلوقات ، اگر پشت به پشت هم دهند، كه یك پشه خلق كنند، نتوانند و اگر پشه یى از آنها چیزى برباید، نتوانند پس بگیرند. قدرت پیش حق تعالى است . او است موثر در تمام موجودات . با هر زحمت و ریاضتى شده ، در قلب خود با قلم عقل نگارش ‍ ده كه : لا مؤ ثر فى الوجود الا الله (( نیست كاركنى در دار تحقق جز خدا )) (22).


موعظه 18: دعا و التجا
در هر حال از خداى مهربان ، در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استكانت و عجز و مذلت بخواه كه تو را هدایت كند به نور توحید، و قلب تو را منور كند به بارقه غیبى یك بینى و یك پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چیز را ناچیز دانى و با تضرع از آن ذات مقدس خواهش كن كه اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدایت فرماید به طریق خلوص و ارادت ...

مدتى مواظبت كن از قلب خود، و اعمال و رفتار و حركات و سكنات خود را تحت مداقه آورده ، خفایاى قلب را تفتیش كن و حساب شدید از او بكش ، مثل این كه اهل دنیا از یك نفر شریك حساب مى كشند(23).


موعظه 19: عجب
اى بیچاره ممكن !(24) بى خبر از خود و نسبت خود با خلق ! اى بدبخت ممكن غافل از وظیفه خود با مالك الملوك ! این جهل و نادانى است كه اسباب این همه بدبختى ها شده و ما را به این همه ظلمت ها و كدورت ها مبتلا كرده . خرابى كار از سر منشاء است و آلودگى آب از سرچشمه . چشم معارف ما كور است و دل ما مرده است و این موجب همه مصیبت ها است و درصدد اصلاح هم نیستیم ... خدا نكند كه خداى تعالى با كسى با عدلش رفتار كند كه اگر چنین ورقى پیش آید، احدى از اولین ، و آخرین راه نجاتى ندارند... ممكن از خود چه كمالى دارد تا كمال فروشى كند؟ چه قدرتى دارد تا عمل فروشى كند؟ ما بیچاره ها هستیم كه حجاب جهل و نادانى و غفلت و خودپسندى و پرده معاصى قلب و قالب ، چنان چشم و گوش و عقل و هوش و سایر مداركمان را گرفته است كه در مقابل سلطنت قاهره حق عرض اندام مى كنیم و براى خود، استقلال و شیئیت قائلیم !(25)

موعظه 20: نفس پرستى
اى بیچاره !

بى خبر از معارف الهیه كه جز اراده شهوت و غضب خود، چیز دیگر نمى فهمى . تو مقدس (مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات و متخلق به اخلاق حسنه و متجنب از سیئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار، كارهایى را كه مى كنى از براى رسیدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردین و هم آغوش شدن ، با لعبت هاى (26) شوخ و شنگ (27) بهشتى و پوشیدن لباسهاى حریر و استبرق (28) و سكنا كردن در قصرهاى نیكو منظر و رسیدن به آرزوهاى نفسانى . آیا باید اینها را كه تمام براى خودخواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آیا شما با عمله یى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى دارید، كه اگر او بگوید من محض صاحب كار این عمل را كردم ، او را تكذیب مى كنند؟ آیا شما دروغگو نیستید كه مى گویید نماز مى كنم براى تقرب به خدا؟! آیا این نماز شما براى نزدیكى به خدا است ، یا براى تقرب به زن هاى بهشت اس و رسیدن به شهوات است ؟! فاش بگویم ، پیش عرفاى بالله و اولیاى خدا، تمام این عبادات ما از گناهان كبیره است .بیچاره در حضور حضرت حق جل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربین او برخلاف رضاى حق رفتار میكنى ، و عبادتى كه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شیطان مى كنى . آن وقت حیا نكرده ، در عبادت ، چندین دروغ رد محضر ربوبیت و ملائكه مقربین مى گویى و چندین افترا مى زنى و منت گذارى همى مى كنى . و عجب و تدلل هم مى نمایى و خجالت هم نمى كشى .... پس از این نتیجه حاصل شد كه تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن (29) و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستیم . ترك لذت براى لذت بزرگ تر مى كنیم وجهه نظر و قبله آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معرج قرب الهى است ، ما بجا مى آوریم براى قرب به زنهاى بهشت .ربطى به تقرب حق ندارد. مربوط به اطاعت امر نیست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است (30)

موعظه 21: عبودیت خالص
اى عزیز!

نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنیایى یا بهشتى - این نماز خدا نیست . نمازى كه براى رسیدن به آمال دنیا باشد یا آمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا این قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوه و غنج (31)و دلال (32) مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خود را از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بیچاره تو با همین نماز، مستحق عذابى و مستوجب زنجیر هفتاد زراعى هستى . پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همین طلبكارى و تدلل و عجب ، عذابى دیگر تهیه مى كنى ؟ تو اعمالى را كه ماءمورى ، بكن و متوجه باش كه از براى خدا نیست . و بدان كه خداى تعالى با تفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و یك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعف بندگانش به آن ها تخفیف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاریت به روى آن ها پوشیده است . بگذار این پرده دریده شود، و حجاب غفران حق به روى این سیئات كه اسمش را عبادت گذاشتیم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر این ورق برگردد و ورق عدل پیش آید، گند عبادات ما كمتر از معصیت هاى موبقه (33) اهل معصیت نیست (34).

موعظه 22: محب خدا
اى بیچاره !

بى خبر از حال محبین .اى بدبخت بى اطلاع از دل محبین و آتش قلب آنها. اى بى نواى غافل از سوز مخلصین و نور اعمال آنها. تو گمان كردى آنها هم اعمالشان مثل من و تو است . تو خیال میكنى كه امتیاز نماز حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام با ما این است كه مد (( ولاالضالین )) را طولانى تر مى كند؟یا قرائتش صحیح تر است ؟ یا طول سجود و ركوع و اذكار و اورادش ‍ بیشتر است ؟ و یا امتیاز آن بزرگوار به این است كه شبى چند صد ركعت نماز مى خواند؟ یا مناجات سیدالساجدین علیه السلام هم مثل مناجات من و تو است ؟ او هم براى حورالعین و گلابى و انار این قدر ناله و سوز و گذار داشت ؟ به خودشان قسم است و انه لقسم عظیم (35) كه اگر پشت به پشت یكدیگر دهند و بخواهند یك (( لااله الاالله )) امیرالمؤ منین را بگویند ، نمى توانند. خاك بر فرق من با این معرفت به مقام ولایت على علیه السلام به مقام على بن ابیطالب قسم كه اگر ملائكه مقربین و انبیاى مرسلین - غیر از رسول خاتم كه مولاى على و غیر اوست بخواهند یك تكبیر او را بگویند، نتوانند. حال قلب آن ها را جز خود آنها نمى داند كسى (36).


موعظه 23: خداخواهى زبانى
اى عزیز!

این قدر لاف خدا مزن ، این قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكیم ، اى مجاهد، اى مرتاض ، اى فقیه ، اى مؤ من ، اى مقدس ، اى بیچاره هاى گرفتار، اى بدبخت هاى دچار مكائد نفس و هواى آن ، اى بیچاره هاى گرفتار آمال و امانى حب نفس ! همه بیچاره هستید. همه از خلوص و خداخواهى فرسنگ ها دورید. این قدر حسن ظن به خود نداشته باشید این قدر عشوه و تدلل (37) نكنید.از قلوب خود بپرسید ببینید كه خدا را مى جوید یا خودخواه است ؟ این قدر به عمل بالیدن چه معنى دارد...؟ آیا شما مسلمید و از شرك خالصید؟ آیا نماز و عبادت و محیا و ممات شما براى خدا است ؟آیا خجالت ندارد در نماز مى گویى الحمدلله رب العالیمن ؟ آیا شما جمیع محامد(38) را از حق مى دانید، یا این كه براى بندگان ، بلكه براى دشمان او محمده (39) ثابت مى كنید؟آیا دروغ نیست قول تو كه مى گویى (( رب العالمین )) با این كه ربوبیت را در همین عالم براى غیر ثابت مى كنى ؟آیا توبه ندارد؟ خجلت ندارد(كه مى گویى ) ایاك نعبد و ایاك نستعین ؟آیا تو عبادت خدا مى كنى یا عبادت بطن و فرج خود؟(40) آیا تو خداخواهى یا حورالعین خواه ؟ آیا تو استعانت از خدا فقط مى طلبى ، یا در كارها، چیزى كه در نظر نیست ، خدا (است )؟... براى برادر در مكائد نفس و شیطان دقیق شو. بدان كه نمى گذارند، وبیچاره یك عمل خالصى بكنى ، و همین اعمال غیر خالصانه را كه خداوند به فضلش از تو قبول كرده ، نمى گذارند، به سرمنزل برسانى (41).


موعظه 24: خودنمایى
اى عزیز!

همان دماغى كه تو دارى دیگران هم دارند. تو اگر فروتن شدى ، قهرا مردم تو را احترام كنند و بزرگ شمارند، و اگر تكبر كنى پیشرفت ندارد. اگر توانستند تو را خوار و ذلیل مى كنند و به تو اعتنا نمى كنند، و اگر نتوانستند در دل آنها خوارى ، و در چشم آن ها ذلیل و مكانت ندارى ، تو با تواضع دل مردم را فتح كن ... و نمى دانم كه اگر خداى تعالى كسى را ذلیل كند، چه خواهد كرد با او و به چه حالى مبتلا شود؟ زیرا كه امور آخرت با دنیا فرق دارد. ذلت در آخرت ، غیر از ذلت در دنیا است . چنانچه نعمت ها و عذابهاى آنجا مناسبت با اینجا ندارد.نعمتش ، فوق تصور ما است . عذابش ‍ خارج از حوصله ما است . كرامتش بالاتر از آنچه هست كه ما خیال مى كنیم . ذلت و خواریش غیر از ذلت و خوارى هایى است كه ما گمان مى كنیم و عاقبت كار متكبر هم جهنم است (42).


موعظه 25: حالات نفس
اى عزیز!

عارفان بالله به قول تو قلب را محل تجلیات اسماء و صفات ، و جلوه ذات (43) و محل ورود سلطان حقیقى مى نماید كه محو آثار مى نماید و تلوین (44) را مى برد (45) و تعینات را مى زداید. ان الملوك اذا دخلوا قریة افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة (46) قلب را احدى احمدى مى كند.

پس چرا قلب تو را محو جمال خودت كرده ، تلوین را افزوده ، اضافات و تعینات را افزایش داده ، تو را از حق تعالى و تجلیات اسمائى (47) او غافل نموده ، قلب تو را منزلگاه شیطان نموده ، بندگان خدا و خاصان درگاه حق و جلوات جمال (48) محبوب را به نظر تحقیر و پستى نگاه مى كنى ! واى به حال تو عارف كه حالت از همه كس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است .تو تكبر به حق مى كنى . فرعونیت به حضرت اسماء (49) و صفات (50) و تجلیات ذات (51) مى نمایى ! (52).

 

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:58
شخصیت ها و بزرگان

موعظه 7: توجه به مفاد آیات الهى
درست تفكر كن عزیزم !

قرآن - نعوذبالله - كتاب قصه نیست ، شوخى با شما نمى كند. ببین چه مى فرماید؟... این چه عذابى است كه عزیز ما را از یاد مى برد، حامله را بى بار مى كند. آیا چه عذابى است كه خداوند بزرگ و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى كند به شدت ، و جاى دیگر به عظمت . چیزى را كه خداى تبارك و تعالى ، كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت و سلطنت او منتهى ندارد، توصیف به شدت و عظمت كند، آیا چه خواهد بود؟ خدا مى داند عقل من و تو و فكر همه بشر از تصورش عاجز است (9).


موعظه 8: غفلت كردن
واى بر ما!

و بر غفلت ما! واى بر ما و بر شدت سكرات موت ما. اى واى بر ما در برزخ و سختى هاى آن .و در قیامت و ظلمت هاى آن . اى واى بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن (10).


موعظه 9: اثبات جهنم
اى عزیز!...

وجود جهنم و عذاب الیم آن از ضروریات جمیع ادیان و واضحات برهان است ، و اصحاب مكاشفه و ارباب قلوب ، در همین عالم نمونه آن را دیده اند درست تصور و تدبر كن ...

اگر احتمال صحت هم بدهى نباید مثل دیوانه ها سر به بیابان بگذارى ؟ چه شده كه ما این قدر در خواب غفلت و جهالتیم ؟... امام على بن الحسین علیه السلام امام معصوم ، گریه ها و زارى هایش و مناجات و عجز و ناله هایش ، دل را پاره پاره مى كند. ما را چه شده كه هیچ حیا نكرده ، در محضر ربوبیت ، این قدر هتك حرمات و نوامیس الهى را مى كنیم ؟(11)

موعظه 10: اصلاح نفس
هان اى عزیز !

از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است وجوانى برقرار است و خلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذیله بر تو چیره نگردیده ، چاره یى كن ، و دوایى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا كن راهى براى اطفاء نائره شهوت و غضب پیدا نما(12)

موعظه 11: متوجه خدا بودن
پس اى عزیر !

براى یك خیال باطل ، یك محبوبیت جزئى بندگان ضعیف ، یك توجه قلبى مردم بیچاره ، خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده . و مفروش آن محبت هاى الهى و آن كرامت هاى غیر متناهى ، آن الطاف و مراحم ربوبیت را، به یك محبوبیت پیش خلق كه مورد اثرى نیست ، و از او هیچ ثمرى نبرى جز ندامت و حسرت . وقتى دستت از این عالم كوتاه شد كه عالم كسب است و عملت منقطع گردید، دیگر پشیمانى نتیجه ندارد و رجوع بى فایده است ...اى بیچاره ! تو كه عابد نفسى و متصرف در قلب تو شیطان و جهل است ، و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع كردى ، چه ایمانى دارى كه مورد تجلى حق و سلطنت مطلق گردى ؟ پس بدان تا بدین حال هستى و این رذیله خودنمایى در تو است ، تو كافر بالله هستى و در سلك منافقان محسوب مى شوى . گرچه به خیال خود مسلمى و مؤ من به خدایى (13).


موعظه 12: اخلاص ورزیدن
پس اى عزیز !

نام نیك را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش كن با تو باشد. تو كار را براى خدا بكن ، خداوند علاوه بر كرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همین عالم هم به تو كرامت ها مى كند. تو را محبوب مى نماید. موقعیت تو را در قلوب زیاد مى كند. تو را در دو دنیا سربلند مى فرماید. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را از این حب هم بكلى خالص نما.باطن را صفا ده تا عمل از این جهت خالص شود، وقلب متوجه حق گردد. روح بى آلایش شود. كدورت نفس برطرف گردد. حب و بغض مردم ضعیف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچیز چه فایده یى دارد.فرضا فایده داشته باشد، یك فایده ناچیز جزئى چند روزه است . ممكن است این حب ، عاقبت كار انسان را به ریا برساند و خداى نخواسته آدم (را) مشرك و منافق و كافر كند. اگر در این عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضر عدل ربوبى پیش بندگان صالح خدا و انبیاء عظام او و ملائكه مقربین رسوا شود، سرافكنده گردد، بیچاره شود.رسوایى آن روز را نمى داند چه رسوایى است . سرشكسته در آن محضر را خدا مى داند چه ظلمت ها دنبال دارد. آن روز است كه به فرموده حق تعالى كافر مى گوید: اى كاش ‍ خاك بودم ، و دیگر فایده ندارد.

اى بیچاره ! تو به واسطه یك محبت جزئى ، یك شهرت بى فایده ، پیش ‍ بندگان ، از آن كرامت هاى گذشتى .

رضاى خدا را از دست دادى .خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى ... (14)

موعظه 13: دقت در اعمال نفس
اى عزیز!

بیدار شو و غفلت و مستى را از خود دور كن ، و در میزان عقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن كه در آن عالم میزان كنند، و حساب خود را بكش قبل از آن كه از و حساب كشند، و آینه دل را از شرك و نفاق و دورویى پاك كن ، و مگذار زنگار شرك و كفر او را طورى بگیرد كه به آتش هاى آن عالم پاك نگردد. نگذار نور فطرت ، مبدل به ظلمت كفر شود. نگذار فطرت الله التى فطرالناس علیها (15) ضایع گردد. این قدر خیانت مكن بر این امانت الهى .پاك كن آینه قلب را، تا نور جمال حق در او جلوه كند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نیاز كند، و آتش محبت الهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند كه همه عالم را به یك لحظه آن ندهى ، و چنان لذتى ببرى از یاد خدا و ذكر آن كه تمام لذت حیوانى را بازیچه بدانى . اگر اهل این مقام هم نیستى ، و این معانى در نظرت عجیب مى آید، نعمت هاى الهى را در عالم دیگر كه قرآن مجید و اخبار معصومین از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده .به واسطه جلب قلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضایع مكن .از آن همه كرامات خود را محروم مكن ، و سعادت ابدى را به شقاوت همیشگى مفروش (16)

موعظه 14: دقت در اعمال
اى عزیز !

بیدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون كن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، و بدان كه تو را خداى تعالى براى خود آفریده است .چنانچه در حدیث قدسى مى فرماید: یابن آدم خلقت الاشیاء لاجلك و خلقتك لاجلى (17) یعنى : اى پسر آدم ! همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خود آفریدم ، و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ، تو و قلب تو، یكى از نوامیس الهیه هستید. حق تعالى غیور است نسبت به ناموس خود. این قدر پرده بردرى مكن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار. بترس از غیرت حق تعالى كه تو را در این عالم همچنان رسوا كند كه هرچه خواهى اصلاح كنى ، نتوانى ، و اخلاق فاضله را كه به واسطه آن ها، اولیاء تشبه به حق پیدا مى كنند، تسلیم غیر حق مى كنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرك مى ورزى در باطن ملكوت خود. بترس از آن كه حق تعالى علاوه بر آن كه ناموس مملكت تو را پاره كند، و تو را پیش انبیاء عظام و ملائكه مقربین ، مفتضح و رسوا كند، در همین عالم تو را مفتضح كند، و مبتلا كند به فضیحتى كه جبران پذیر نباشد و پاره شدن عصمتى كه وصله بردار نباشد. حق تعالى (( ستار )) است ولى (( غیور )) هم هست .

(( ارحم الراحمین )) است ، ولى (( اشد المعاقبین )) هم هست . ستر مى فرماید، تا وقتى از حد نگذرد. ممكن است خداى نخواسته این كار بزرگ و این رسوایى ناهنجار، غیرت را بر ستر غلبه دهد، چنانچه در حدیث شریف شنیدى . پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا كن و بازگشت به سوى او نما كه خداى تعالى رحیم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت . اگر رجوع كردى ، به غفران خود ستر مى فرماید عیوب گذشته را، و نمى گذارد كسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحب فضیلت مى كند، و اخلاق كریمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفات خود مى فرماید، و اراده تو را در آن عالم كار كن ، مى فرماید، چنانچه اراده خود (و) در همه عوالم نافذ است ، چنانچه در حدیثى است منقول است كه وقتى كه اهل بهشت قرار گرفتند، نامه یى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آید كه مضمونش این است : از جانب زنده پاینده یى كه نمى میرد به سوى زنده پاینده یى كه نمى میرد. من هرچه را مى خواهم موجود شود به او مى گویم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروز قرار دادم كه هرچه را مى خواهد بشود، امر كن ، مى شود. تو خودخواهى این قدر نداشته باش . تو اراده خود را تسلیم حق كن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرماید. تو را متصرف در امور قرار میدهد. مملكت ایجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار میدهد، و این غیر توفیض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .

هان اى عزیز! تو خود مى دانى ، مى خواهى این را بپذیر یا آن را، كه خداى تعالى بى نیاز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما وهمه موجودات عالم (18)

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:57
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم


بسم الله الرحمن الرحیم در طول تاریخ ، بعد از چهارده معصوم كدام عرفانى را سراغ داریم ، تا از عزلت و خویش نشینى ، و خلوت گزینى دست شسته و یك تنه به جان جامعه دست یازیده باشد؟ در این میدان عظیم تاریخى ، روح خدا ظهور دیگرى كرد. او با روح عرفانیش ، عرفان نابى را چون داروى شفابخش به سینه و جان جامعه ریخت .و ملتى را با جان روحانى خویش ، جانى جاودانه بخشید.

جان جاودانه ما روح خدا، این پیر بیدارگر مشرق زمین در زیارتها و زمزمه هاى شبانه اش در نجف ، از روح مولاى عارفان على علیه السلام مدد یافت و انقلابى ، اسلامى را پى ریزى كرد.

او عرفانى را به صحنه آورد كه قرنها پیش ظالمانه از خانه اهل بیت و عصمت و طهارت به سرقت رفته بود.

مناجات این پیر عاشق بخش وسیعى از زندگى او را تشكیل داده است . ما در این مجموعه با استخراج مناجات ها و نصایح امام راحل از مجموعه كتب و سخنرانى هاى ایشان پرداختیم كه بدون كوچكترین تغییر یا اضافه نمودن كلامى در سه فصل ، 313 موعظه و دستورالعمل عرفانى مناجات و نیایش ؛ حمد و ستایش الهى تنظیم شده است .

اینك با لسان و لهجه خود او مى گوییم : (( اكنون من با طلب از پروردگار مهربان و مددخواهى از روانهاى پاك و نفس هاى پاكیزه پیامبران بزرگ اولیاى بزرگوار به مقصودم آغاز مى كنم )) (1)
موعظه 1 : تفكر
اى نفس شقى !

كه سالهاى دراز درپى شهوات ، عمر خود را صرف كردى ، و چیزى جز حسرت نصیبت نشده ، خوب است قدرى به حال خود رحم كنى . از مالك الملوك حیا نكنى ، و قدرى در راه مقصود اصلى قدم زنى ، كه آن موجب حیات همیشگى و سعادت دائمى است ، و سعادت همیشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى كه آن هم به دست نمى آید حتى با زحمت هاى طاقت فرسا(2).

بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از این دنیا هجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوى ، زیرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سریره است و جراءت بر معاصى كم كم انسان را بى عزم مى كند، و این جوهر شریف را از انسان مى رباید...

موعظه 2 : پرهیز از معاصی
پس اى برادر !

از معاصى احتراز كن ، و عزم هجرت به سوى حق تعالى نما، و ظاهر را ظاهر انسان كن ، و خود را در سلك ارباب شرایع داخل كن ، و از خداوند تبارك و تعالى در خلوت بخواه كه تو را در این مقصد همراهى فرماید، و رسول اكرم صلى الله علیه وآله اهل بیت او را شفیع قرار ده ، كه خداوند به تو توفیق عنایت فرماید، و از تو دستگیرى نماید(3).

موعظه 3: تضرع
پس اى عزیز !

فكرى كن و چاره جویى نما و راه نجاتى و وسیله خلاصى از براى خود پیدا كن . و به خداى ارحم الراحمین پناه ببر، و در شب هاى تاریك با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمنا كن كه تو را اعانت كند در این جهاد نفس ، تا ان شاءالله غالب شوى و مملكت وجودت را رحمانى گردانى ، و جنود شیطان را از آن بیرون كنى ، و خانه را به دست صاحبش دهى تا سعادت و بهجت ها و رحمت هایى ، خداوند به تو عطا فرماید (4).


موعظه 4: راه شناسى
هان اى عزیز!

گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن و به حال بدبختى خود رحم كن . شاید بتوانى خود را به صورت انسان گردانى ، و از این عالم به صورت آدمى بیرون روى ، كه آن وقت از اهل نجات و سعادتى . مبادا گمان كنى اینها موعظه و خطابه است .این ها همه نتیجه برهان حكمى حكماى عظام ، و كشف اصحاب ریاضت واخبار صادقین و معصومین است (5).


موعظه 5: لذات دنیایى
و اى عزیز!

از خداى تبارك و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود(6) من عجالتا براى جناب عالى فرض مى كنم در حال خیال - كه مایه ندارد - صد و پنجاه سال عمر، و فراهم بودن تمام بساط شهوت و غضب و شیطنت ، و فرض مى كنم كه هیچ ناملایمى هم براى شما پیش آمد نكند، و هیچ چیز برخلاف مقصد شما نشود. آیا بعد از این مدت كم كه مثل باد مى گذرد، عاقبت شما چیست ؟ آیا از این لذات چه ذخیره اى كردید براى زندگى همیشگى خود؟ براى روز بیچارگى و روز فقر و تنهایى خود، براى برزخ و قیامت خود، براى ملاقات ملائكه خدا و اولیاى خدا و انبیاى او، جز یك سلسله اعمال قبیحه منكره كه صورت آن ها را در برزخ و قیامت به شما تحویل مى دهند، كه صورت آنها را جز خداوند تبارك و تعالى ، كسى دیگر نمى داند چیست ؟

موعظه 6: عذاب الهى
اى عزیز!

در علوم عالیه ثابت شده است كه (( مراتب اشتداد (7) غیر متناهى است )) هر چه تو تصور كنى و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را، از آن شدیدتر هم ممكن است .اگر برهان حكما را ندیدى یا كشف اهل ریاضت را باور ندارى ، تو كه - بحمدالله - مؤ منى . انبیاء علیهم السلام را صادق مى دانى ،تو اخبار وارده در كتب معتبره ما را كه همه علماى امامیه قبول دارند، درست مى دانى .تو كه مناجات مولاى متقیان ، امیرالمؤ منین علیه السلام را دیدى . تو كه مناجات سیدالساجدین علیه السلام را در دعاى ابوحمزه دیدى . قدرى تاءمل كن در مضمون آنها. قدرى تفكر نما. در فقرات آن ها.لازم نیست یك دعاى طولانى را یك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانیش نكنى .بنده و شما حال سید سجاد علیه السلام را نداریم كه آن دعاى مفصل را با حال بخوانیم .شبى یك ربع آن را، یك ثلث آن را با حال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شاید صاحب حال شوى ، از همه گذشته ، قدرى تفكر در قرآن كن ، ببین چه عذابى را وعده كرده كه اهل جهنم از مالك مى خواهند كه آن ها را بكشد. هیهات كه مرگ در كار نیست (8).
ادامه دارد...

نویسنده محمد رضا رمزى اوحدى
منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:56
شخصیت ها و بزرگان

3- معلم
امام - سلام الله علیه - درباره معلم و نقش سازنده وى در تربیت انسان ،این چنین رهنمود مى داد.
1- اصلاح و افساد جامعه ، در گرو نحو تربیت معلمین است . (378)
2- نونهالان امانتهایى هستند در دست معلمان . (379)
3- معلم امانتدارى است كه انسان ،امانت اوست . (380)
4- معلمان باید به تعالیم الهى بچه ها را تربیت كنند و نه ، با تعالیم و تربیت شیطانى . (381)
5- تربیت هنگامى سودمند است كه (اسم رب )باشد (382) و آگاه باشید كه تربیتهاى غربى ،آدمى را از انسانیت خلع مى كند (383) گرچه استعمارگران ،بر اساس اهداف شوم خود فرهنگ بیگانه را در میان مسلمانان رواج داده اند و مردم را غربزده كرده اند (384) ولى ما مكلف هستیم كه اسلام را حفظ كنیم ،این مساءله را از نماز و روزه واجب تر است . (385)
6- منشاء تمام بدبختیها ،اساتید غیر متعهد و وابسته اند. (386)
7- نقش معلم در جامعه نقش انبیاست ولى از معلمان غربزده باید حذر كرد (387)
8- تمام انبیا معلم اند و تمام بشر دانشجو (388) و همه جهان مدرسه است و معلمین راستین آن انبیا اولیا هستند. (389)
9- شغل معلم اخراج انسانها از ظلمت به نور است . (390)
4- مراكز فرهنگى
الف - (كودكستان ،دبستان ،راهنمایى ،دبیرستان و...)
مدرسه باید مركز تربیت صحیح باشد. (391) زیرا اصلاح دانشگاه زمانى آسان است كه فرزندانمان را از دوران دانش آموزى زیر نظر بگیریم تا خوب تربیت شوند. (392)
دانش مفید نیست باید با تعهد همراه باشد و در آن صورت است كه دانشجو مى تواند به جایى برسد و پیش خدا آبرومند باشد. (393) و آموزش و پرورش هنگامى سودمند است كه داراى ایمان به خدا و معنویت باشد. (394)
ب : دانشگاه
نقش حیاتى دانشگاه و ابعاد و مسائل مربوط بدان را نباید از نظر دور داشت و باید:
1- دانشگاه باید مركز تربیت صحیح باشد (395) زیرا دانشگاه مركز تعیین سعادت و شقاوت ملت است . (396) و اگر دانشگاه اصلاح شود،كشور اصلاح مى شود (397)
2- براى اسلام كردن دانشگاه باید تلاش و جدیت كرد (398) و باید در دانشگاه علوم معنوى و هم تدریس شود. (399). باید دانست كه مسوولیت دانشگاه سنگین تر و حساستر از سایر قسمتهاست . (400)
3- ضرر عالم بدون تهذیب ،بیشتر از جاهل بدون دانش است (401) و تردیدى نیست كه علم در دل انسان فاسد،زیباتر از نادانى است (402)
آرى ،دانشگاه مركز همه چیز است حتى تشكیل دولت و باید دانشگاه اسلامى شود تا براى كشور مفید گردد. (403) و مى دانیم كه دانش تنها فایده اى
ندارد و باید با تعهد همراه باشد در آن صورت مى توان مفید واقع شود در پیش خدا آبرومند باشد.
4- دانشگاهها،نه تنها مراكزى براى تهذیب و تعلیم جوانان مى باشد بلكه لازم است تا جوانان به گونه اى تربیت شوند كه از خارج بریده و مستقل در راه اسلام و كشورشان خدمت كنند (404) یعنى همه رشته هاى علمى و تخصصى و هم تهذیب اخلاق و هم عمل و پایبندى بدان را تقویت كنند. (405)
5- دانشگاه باید متحول شود(406) و به خدا روى آورد به معنویت بپردازد و درسها را براى خدا بخواند (407) زیرا ملاك ارزش در لسان انبیا و اولیاء علم و تقواست . (408)
6- ترقى مملكت به دانشگاه است . (409)
وحدت فیضیه و دانشگاه
امام - سلام الله علیه - همواره از وحدت حوزه و دانشگاه واتحاد ویكرنگى میان دو قشر تحصیل كرده یاد مى كرد رهنمودها مى داد از توطئه ها مى گفت و از سرانجام هشدار مى داد،از جمله :
1- دشمنهاى كشورهاى اسلامى ،مدتهاى طولانى سعى كردند تا بین دو قشر روحانى و دانشجو اختلاف و شكاف ایجاد كنند و كسانى كه قبله شان شرق یا غرب است تلاش مى كنند تا دانشگاه و فیضیه با هم مرتبط نباشند.(410)
2- استقلال كشور بستگى به نوع تربیت دانشگاه از طریق دانشگاه مى توان ملتى را اصلاح كرد یا به تباهى كشید (411) و تضعیف روحانیت توطئه اى براى غارت و وابسته كردن ماست . (412)
3- دانشگاهها در سراسر دنیا ،در خدمت ابر قدرتها هستند و ما مى خواهیم كه این چنین نباشد این دو مركز باید با هم باشند و علم و عمل را به منزله دو بال بدانند (413) و مسائلشان را با یگدیگر مبادله كنند (414)
دانشگاه را باید رو به خدا و معنویت ببرید و همه درسها هم خوانده بشود. (415)
5- زن
یكى از عوامل مهم تربیت انسان (زن ) است زن در سیماى یك همسر، در سیماى یك مادر و در سیماى یك مسلمان متعهد و بیدار،نقش بنیادینى در تربیت افراد جامعه دارد براین اساس ،امام - سلام الله علیه - همواره از نقش زن یاد مى كردند،از جمله :
1- زن ،انسان ساز است . (416)
2- نقش زنان ، در عالم از ویژگیهاى خاصى برخوردار است صلاح و فساد یك جامعه از صلاح و فساد در آن جامعه سرچشمه مى گیرد. زن یكتا موجودى است كه مى تواند از دامن خود افرادى به جامعه تحویل دهد كه از بركاتشان یك جامعه بلكه ، جامعه ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسانى كشیده شوند مى تواند به عكس آن باشد. (417)
3- ما باید به زنان خویش افتخار كنیم (418) زیرا كه بانوان مربى مردان اند. (419)
4- خانمها شرف مادرى و مسوولیت فرزندان ، دارند. (420)
5- خدمت مادر با جامعه از خدمت معلم بلكه از خدمت همه كس بالاتر است و انبیا مى خواستند بانوان جامعه را تربیت كنند (421)
امام - سلام الله علیه - همواره خاطرنشان مى كرد كه : حضور زن مردم در جامعه اسلامى ما ،امید بخش است (422) بانوان ایران در این نهضت و انقلاب ،سهم بیشترى از مردان دارند. (423)
6- خانمها باید روى آن علت عمومى ،كارهاى سیاسى - اجتماعى را انجام دهند همراهى و شركت فعالانه زنان در نهضت ، پیروزى اسلام را بیمه كرد. (424)

- رسانه هاى جمعى
نقش تربیتى رسانه ها، مورد توجه دقیق حضرت امام - سلام الله علیه - بود بر این اساس مى فرمود:
1- رسانه ها مربى یك جامعه هستند. (425)
2- ما باید نشریاتمان مفید باشد و اخلاق جامعه را اصلاح كنیم . (426)
3- اگر مى خواهید كشور اسلامى باشد، باید مطبوعاتش اسلامى باشد. (427)
4- مطبوعات باید در خدمت خواسته مردم یعنى اسلام باشد (428) رسالت خطیر رسانه هاى گروهى ،حفظ آرامش كشور است . (429)
5- رسانه هاى گروهى باید حامل پیام ملت و اسلام باشند و اگر رسانه هاى گروهى اصلاح شوند، جامعه اصلاح مى شود. (430)
6- تلویزیون باید نگاه تعلیمات اسلام و مربى جامعه باشد. (431) زیرا صلاح و فساد امور به دست رادیو و تلویزیون است (432) و رادیو و تلویزیون باید دانشگاهى عمومى براى هدایت و تربیت مردم باشد. (433) و البته امروز نقش رادیو و تلویزیون از همه دستگاهها برتر است . (434)
7- سینما یكى از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت جامعه در خدمت تربیت ملت باشد و ما با مراكز فحشا و فساد مخالفیم نه با تمدن و مظاهر آن . (435)
7- مجلس شوارى اسلامى
صلاح و فساد كشور به دست مجلس است موقعیت مجلس و نقش آن همانند صنایع مادر و نقش آن در پیشرفت كشور است یعنى مجلس مصدر همه امور است و همه قوانین از طریق آن باید بر اساس اسلام و قرآن تصویب و اجرا گردد بر این اساس ،مجلس باید معلم باشد. (436)
8- جلسات عزادارى
به جلسات عزادارى باید اهتمام ویژه اى داشت زیرا:
1- ما هر چه داریم از (محرم )است و باید به عمق تاءثیر آن در عالم توجه داشت (437) و ما با همین مجالس عزا و گریه ها،قدرت 2500 ساله را شكستیم . (438)
2- مساله كربلا در راءس مسائل سیاسى است باید زنده بماند و باید بعد سیاسى كربلا در براى مردم بیان كرد و سید الشهداء به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما از آن وقتى كه از مدینه حركت كرد، مى دانست كه چه مى كند و مى دانست كه شهید مى شود حتى قبل از تولد و از طریق جبرئیل این مساءله به رسول خدا اطلاع داده بودند. (439)
3- (محرم )فریاد مظلوم بر سر ظالم است این پرخاش و فریاد باید زنده بماند و بركاتش امروز در جنگ با یزیدیان زمان ،واضح ملموس است .(440)
4- مجالس عزا و سوگوارى ،مجالس تبلیغ اسلام است . (441)
5- حضرت زینب - سلام الله علیها - كه درباره مصیبت وارده بر او گفته شد تصغر عند المصائب ، بنى امیه را آنچنان تحقیر كرد كه در عمر خود چنین تحقیر نشده بود. (442)
( سید الشهداء - سلام الله علیه - با چند نفر از اصحاب ، چند نفر از ارحامشان ،از مخدراتشان قیام كردند؛ چون قیام (لله ) بود، اساس سلطنت آن خبیث را به هم شكستند... اساس سلطنت را شكستند،اساس سلطنتى كه مى خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتى در آورد. (443)
امام حسین - سلام الله علیه - هم در جنگ با یزید شكست خورد و كشته شد...شكست ظاهرى و پیروزى واقعى بود. (444)... كشته شد و زنده كرد یك عالمى را (445) و حتى انقلاب اسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الى آن است . (446)
قتل سید الشهداء بنى امیه را تا ابد شكست داد.(447) ( و) با این كشته شدن مكتب را زنده كرد (448) و این كلمه ( یوم كل عاشورا و كل ارض كربلا ) یك كلمه بزرگى است ... یعنى : همه جا باید این طور باشد همه روز هم باید این طور باشد ). (449)
امام امت (س ) همواره خاطرنشان كرده ، مى فرمود:
(هر چه داریم از (محرم ) است و البته باید به عمق تاءثیر آن در عالم - جهان ) توجه داشت . (450) و ما باید با همین مجالس عزادارى و گریه ها،قدرت دو هزار و پانصد ساله را شكستم (451) مساءله كربلا كه خودش در راءس مسائل سیاسى هست ، باید زنده بماند..)(452)
شد بیمه ،فتح عشق ز الطاف ثار تو
جانها دمید بر تن اسلام ،كار تو
بتهاى روزگار شكست از قیامتت
شیطان شكست از دم رمى جمار تو
آرى ،بى جهت نیست كه در جهان امروز،جهت شناسایى انقلاب اسلامى ایران ، مطالعاتى پیرامون حماسه عاشورا صورت مى گیرد.
(پرفسور،هانیتر هالم )، متخصص در تاریخ اسلام و استاد دانشگاه دومنكین ،یكى از شركت كنندگان در گنگره شیخ مفید در قم (1372) مى گفت : كتاب ولایت فقیه امام راحل (س ) یكى از متون دروس ‍ تمام رشته هاى اسلام شناسى بسیارى از كشورهاى اروپایى و آمریكایى است .
وى همچنین مى گفت :براى شناخت انقلاب اسلامى ایران ،مطالعات جدى ترى درباره واقعه كربلا شروه شده است . (453) و...(454) تربیت شوند. (455)
10- انتظار اسلامى
یكى از عوامل مهم تربیت جامعه (مساءله انتظار موعود اسلام ) است باید مردم جهان را در حد توان تربیت كرد تا شایستگى همكارى و همراهى با امام معصوم (علیه السلام ) را پیدا كنند تا زمینه ظهور او فراهم شود،گرچه :
1- گروهى انتظار را در این مى دانند كه مهیا باشند امر به معروف و نهى از منكر در حد محدود را انجام مى دهند و بیش از این ،احساس تكلیف نمى كنند.
2- گروهى دست به كارى نمى زنند تا جهان پر از ظلم شود تا امام ظهور كند.
3- گروهى مردم را به ارتكاب فسق و فجور ظلم دعوت كرده و خود نیز بدان مى پردازند تا گناه جهان را فراگیرد تا امام زمان ظهور كند!
4- گروهى نیز بر این باورند كه هر حكومتى قبل از حكومت موعود اسلام تاسیس شود باطل است و هر علمى كه بر پا شود سرنگون خواهد شد.
5- نظر اسلامى (و صحیح ) انتظاراست كه ما باید با همت تلاش ، تعبد تقوا پیشگى و اجراى كامل امر به معروف و نهى از منكر و دعوت جهان به پیراستگى و تاسیس حكومت حق و عدل در جامعه ،مردم را تربیت كنیم و زمینه ظهور آن منجى بزرگ را فراهم آوریم .

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:55
شخصیت ها و بزرگان

عوامل و مراكز مهم تربیتى ،بى شمارند كه در اینجا به ذكر برخى از آنها مى پردازیم .
قابل ذكر است كه عطف توجه ،به این عوامل و مراكز بر اساسى اهمیتى است كه امام راحل (س ) در دیدگاه تربیتى خود براى آنها، قایل بوده اند كه عبارتند از:
1- وحى و مكتب انبیا
- قرآن (آشنایى و عمل به قرآن )
- حوزه هاى علمیه (علوم حوزوى و آشنایى با علوم اسلامى )
2- عبادت
- مسجد و نماز (نماز شب و نماز جمعه )
- حج
3- معلم
4- مراكز فرهنگى
الف - كودكستان ،دبستان ، راهنمایى و دبیرستان و...
ب - دانشگاه .
5- زن
- (همسر و مادر)
6- رسانه هاى جمعى .
7- مجلس شوراى اسلامى .
8- جلسات عزادارى
- (محافل ذكر)
9- زندان
- (مركز باز پرورى و باز سازى انسانها و ندامتگاهها)
10- انتظار فرج
توضیح و تبیین
1- وحى و كتب انبیا
انسان سازى و تربیت وظیفه نهایى انبیا و اولیاى خداست (345)،زیرا موضوع علم انبیا تربیت انسان مى باشد (346). و در این باره توجه به این نكته ضرورى است كه :تربیت انسان توسط انبیا پیرو تربیت تكوینى پروردگار متعال است كه با دست طبیعت انجام مى پذیرد، زیرا ربوبیت به دو گونه است :
م - ربوبیت عام
- ربوبیت خاص
اولى كه همه موجودات را شامل مى شود به امر خدا با دست طبیعت در عالم طبیعت صورت مى گیرد و همه موجودات همواره از نقص به كمال و از قوه به فعل متحول مى شوند و انسان نیز تا سر حد حیوان از این قانون برخوردار است ، ولى از آن به بعد به ربوبیت تشریعى و مكاتب انبیا نیازمند است . تا راه سعادت را برگزیند و به شقاوت نگراند (347) و تردیدى نیست كه بعثت ،پدید آورنده تحول علمى ، عرفانى در زندگى انسانهاست (348)
قرآن :
اسلام مترقى ترین مكتب تربیتى است و قرآن آن كتاب انسان سازى است (349)قرآن كتاب تربیت انسانهاست (350). و در واقع از طریق قران كه حبل الهى است رابطه معنوى میان انسان و مربى او پیدا مى شود (351). آرمان اصلى وحى الهى از جمله قرآن ، این است كه براى بشر معرفت و عرفان لازم نیست به خدا ایجاد مى كند،و این حقیقت در راءس همه امور قرار دارد (352). و در قرآن كریم ،مركز و منبع همه عرفان است و نیز منشاء همه (معرفت ) هاست . گرچه فهم آن مشكل است . (353)
و بهره بردارى از آن پس از رفع حجابها است (354) (چنانكه در فصل دیدگاه اخلاقى عرفانى امام - سلام الله علیه - توضیح دادیم ).
قرآن جهت استحلاض آدمى از زندان طبیعت و نجات انسان از مرتبه حیوانیت و ارتقاى او به اوج كمال ،قوت و انسانیت نازل گشته است بر این اساس همواره انسان را به تهذیب نفس و تطهیر باطن دعوت مى كنند و در جهت تحصیل سعادت ، راه مى نماید. (355)و منظور اصلى (و من یخرج من بیته مهاجر الى الله ) همین نكته است (356)
- حوزه هاى علمیه (روحانیت )
یكى از مراكز مهم تربیت انسانها حوزه هاى علوم دینى مى باشند ؛زیرا:
1- مراكز دینى :عالمان صالح تربیت مى كند زیرا كوشش انبیا و ایده بعثت در تمام قرنها تربیت انسان است . (357)
2- عالمان انسانهاى صالح و جامع را تربیت مى كنند زیرا تحصیل همراه تهذیب - مى تواند ما را به حیات انسانى برساند و مى تواند كشور ما را از وابستگى ها نجات بدهد. (358) ما روحانیون با دانشگاهیها یك مسیر داریم . (359)
3- )عالمان صالح در برابر تهاجم فرهنگى بیگانگان و در جهت تربیت نسل بشر در تلاش اند لذا) اسلام بدون روحانیت مثل كشور بدون طبیب است . (360)
4- فرهنگ صحیح و دستور العملهاى تربیتى صحیح را نیز باید در حوزه هاى دینى جویا شد؛ زیرا اینان وارثان مكتب انبیایند. (361)
5- مساءله مهم و اصلى حوزه ها اشتغال به تحصیل علوم رایج اسلامى خصوصا فقه و مبادى آن است و خصوصا فقه به طریقه سلف صالح و بزرگان مشایخ همچون (شیخ الطائفه ،صاحب جواهر و شیخ انصارى - رضوان الله تعالى علیهم - )فقه به طریقه مورث از فقها اسلام را حفظ مى كند. (362)
6- اسلام با فقه مانده است . (363) و تردیدى نیست كه اسلام نیز مترقى ترین مكتبها تربیت است . (364)
7- حوزه و روحانیت باید نبض تفكر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث ، مهیاى عكس العمل مناسب باشند. (365) مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد،براى مردم و جوانان حتى عوام هم قابل قبول نیست كه مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهار نظر نمى كنم . (366)
8- موفقیتهاى روحانیت و نفوذ آنان در جوامع اسلامى در ارزش عملى و زهد آنان است امروز هم این ارزشها نه تنها نباید به فراموشى سپرده شود كه باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت و هیچ چیزى به زشتى دنیاگرایى روحانیت نیست و هیچ وسیله اى هم نمى تواند بدتر از دنیاگرایى ،روحانیت را آلوده كند چه بسا دوستان نادان یا دشمنان دانا و بخواهند با دلسوزیهاى بى مورد، مسیر زهد گرایى آنان را منصرف سازد (367) به هر حال ، خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرت ها و مهمتر از همه احساس مسوولیت در برابر توده ها،روحانیت را زنده ،و پایدار و محبوب ساخته است . منشور روحانیت ) (368)
9- اگر فقهاى عزیز نبودند معلوم نبود،امروز چه علومى به عنوان علوم قران اسلام و اهل بیت (علیه السلام ) به خورد توده ها داده بودند. (369)
2- عبادت
مسجد و نماز
دیگر از مراكز مهم تربیتى (مسجد )است مسجد مظهر نماز، ذكر و یاد خدا مى باشد بالاترین فریضه و كارخانه انسان سازى (تربیت انسان ) نماز است نماز براى اصلاح و تربیت نفس ، تاثیر بسزایى دارد (370). حتى (وضو )آدمى را از شر نفس و دام شیطان حفظ مى كند (371)(در احادیث تاكید شده كه همیشه با وضو باشید.
امام - سلام الله علیه - علاوه بر سفارش اكید به نماز،پیرامون ، مداومت رفتن به مسجد نیز همواره رهنمودها داده اند از جمله :
1- مساجد، سنگرهاى اسلام و محراب ، محل حرب است (372)
2- در صدر اسلام ،مسجد مراكز تبلیغ احكام سیاسى اسلام بود (373)
3- با خطبه هاى نماز جمعه لشكر (تهیج ) مى شد و سپاهان از مسجد به میدان جنگ مى رفتند و كسى كه از مسجد به میدان جنگ مى رود فقط از خدا مى ترسد از كشته شدن ، فقر و آوارگى ،باكى ندارد و چنین سپاهى ،فاتح و پیروز است . (374)
حج
(حج نیز یكى از مراكز تربیتى و یكى از عوامل مهم تربیت انسان است از آنجا كه در این مناسك عجیب از اول احرام و تلبیه تا آخر مناسك ،اشاراتى عرفانى و روحانى است .... لبیكهاى مكرر از كسانى حقیقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنیده و به دعوت الله تعالى ،پاسخ مثبت مى دهند،و مساءله ،مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب گویى گوینده از خود در این محضر بیخود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شریك به طور مطلق مى نماید. (375)
البته مراتب معنوى و تاثیرات تربیتى حج كه سرمایه حیات جاودانه است و انسان را به افق توحید و تنریه نزدیك مى نماید،حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادى حج به طور مطلق و شایسته ،مو به مو عمل شود (376)
( حج ) به عنوان یك نیروى بزرگ و قدرت جهانى ،خودنمایى كردن و شوراندن مسلمانان علیه قدرت وابسته است حج كانون معارف الهى است كه از آن محتواى سیاست اسلام را در تمام زوایاى زندگى باید جستجو نمود.
(حج )پیام آور و ایجاد و بناى جامعه اى به دور از رذایل مادى و معنوى است (حج )تجلى و تكرار همه صحنه هاى عشق آفرین مناسك زندگى و از آنجا كه جامعه امت اسلامى از هر نژاد و ملیتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد (صلى الله علیه و آله ) پیوند خورد و یكى گردد و ید واحد شود،حج تنظیم تمرین و تشكل این زندگى توحیدى است . (377)

 

منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:53
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم


الف : اهمیت تربیت از دیدگاه امام (س )
امام خمینى - سلام الله علیه - همواره از آموزش و پرورش اسلامى و تعلیم و تربیت بر مبناى اسلام سخن به میان مى آورد او مى فرمود:انسان موجودى است كه با تعلیم و تربیت رشد مى كند البته آدمى چند گونه رشد دارد؛ رشد نباتى كه با همه گیاهان ،هم در كاروان است . رشد حیوانى كه به همه حیوانات در خوردن ، خوابیدن و تولید مثل ،هم قافله است و رشد انسانى كه از راه تعلیم و تربیت صورت مى پذیرد و در این مقطع ، آدمى از كاروان نباتات و نیز از قافله حیوانات ، جدا و متمایز مى گردد تردیدى نیست كه تعلیم ،منهاى تربیت بى نتیجه و گاهى مضر است ، چنانكه تربیت بدون تعلیم نیز سودمند نخواهد بود (277)
مسائل اساسى
مساءله اساسى در باب تربیت ، مساله روح و قلب آدمى است زیرا اگر قلب الهى شود، همه كردار،رفتار و نیات او نیز الهى خواهد شد وبه طور كلى ،سعادت انسان به روح یعنى قلب او بستگى دارد (278)
مساءله اساسى دیگر، مساءله ارجحیت است بدین معنى كه اهمیت تربیت از تعلمیم بیشتر بوده (279) و تزكیه و تربیت ، مقدم بر تعلیم مى باشد. (280)
زیرا خطر دانشمند به دور از تزكیه و تربیت ، از مغول بیشتر است (281) در تمام قرون ،تربیت انسان بود،(282)و تردیدى نیست كه با اصلاح تربیت انسان ، جهان اصلاح مى شود (283)
تربیت كامل از اهم مسائل است (284) البته هر گونه تربیتى را نمى توان تربیت كامل دانست و باید توجه داشت كه تربیت كامل مفید دانست و باید توجه داشت كه تربیت كامل و مفید در پرتو ایمان به خدا و تعالیم انبیا صورت مى پذیرد (285)؛ زیرا غیر از انبیا كسى از تربیت مفید و كامل ،اطلاعى ندارند؛ چون به غیر از انبیا به صراط مستقیم و ماوراى طبیعت اعتقادى ندارند (286) و غیر از پروردگار متعال ،كسى از همه ابعاد وجودى و زوایاى آن آگاه نیست بنابراین ،كسى كه به امور ماورایى و وجود خدا و مكتب انبیا معتقد نیست ، انسان را به گونه اى جامع نمى شناسد و در نتیجه دیدگاه تربیت او نیز دیدگاهى كامل و مفید نخواهد بود و سعادت انسان را تاءمین نخواهد كرد و تردیدى نیست كه تربیت غربى ،آدمى را از انسانیت ،خلع مى كند. (287)
تربیت كامل انسان هنگامى میسر است كه بر اساس مكتب اسلام و با توجه به مسائل روز ضرورت پذیرد (288) و مى دانیم كه انسان در بدو تولد،حیوان ضعیفى است كه تنها با دارا بودن قابلیت انسانى از سایر حیوانات متمایز مى گردد و فقط در پرتو مكتب تربیتى انبیا بویژه مكتب اسلام ،ولایت ثانوى او تحقق مى یابد. (289) در این باره شكى نیست كه برترین مكتب تربیتى ،مكتب اسلام است . (290) (و همچنین فرهنگ صحیح و دستور العملهاى تربیتى صحیح را باى از حوزه هاى علوم دینى جویا شد؛ زیرا) اینان وارث مكتب انبیا بویژه اسلام اند. (291)
(و) (اسلام بدون روحانیت مثل كشور بدون طبیب است )(292)
قابل توجه است كه اسلام براى تربیت انسان ،از پیش از انعقاد نطفه تا پس از مرگ ، قانون تربیت دارد (293) كه باید از راه حوزه هاى علمیه آنها را شناخت و به عمل پرداخت .
ب : اصول تربیت
انسان در آغاز،حیوان بالفعل است و با توجه به نیروى غضب و شهوت اگر تاءثیر عوامل تربیت قرار نگیرد،از همه حیوانات فروتر و همه انوار فطرى وى خاموش مى گردد، ولى اگر تحت تاءثیر تربیت قرار گیرد، حالت حیوانیت و قواى سه گانه ، وى تعدیل گشته و انسانیت وى كه به صورت استعداد در او نهفته بود،رشد یافته ،تقویت گشته و رو به تكامل مى نهد. (294) و از راه رعایت و روش صحیح تربیت ،حتى روحیات و خلق و خوى آدمى را مى توان بكلى دگرگون ساخت (295) و ضد آنها را جایگزین آنها نمود (296).
پس نقش اساسى تربیت عبارت است :
1- تجلى و شكوفایى فطرت .
2- دگرگونى در اخلاق (در صورت ضرورت ).
برخى از اصول مؤ ثر در تسریع فعلیت و تاءثیر تربیت
در تسریع تاءثیر تربیت ،اصولى را مى توان از دیدگاه حضرت امام (س ) مورد توجه خویش قرار داد از جمله آنها عبارت است از:
1- اراده
خواستن و اراده كردن ، در موفقیت تربیت ،نقش تعیین كننده اى دارد (297) و تردیدى نیست كه اگر آدمى خواهان و طالب چیزى باشد، زودتر تحت تاءثیر آن قرار مى گیرد.
اراده همراه با موفقیت لازم ،بهتر در دستیابى به مقصود،دست بشر را مى گیرد؛زیرا این عمل نیز در رشد فردا و اجتماع نقش به سزایى دارد (298)،چنانكه تفكر و محاسبه النفس در انگیزش اراده مؤ ثر است . (299)
2- تذكر
یاد آورى و تذكر الطاف الهى و توجه به نعمتهاى پروردگار در راستاى پیشرفت و دستیابى به موفقیت در باب تربیت و خود سازى لازم است البته در این مرحله مى توان از روش مشارطه ،مراقبه و محاسبه استفاده كرد یعنى متربى در قدم اول با خود شرط كند تا طبق دستورها عمل كند و از آن تخطى ننمایید و سپس به مراقبت از خود بپردازد و پس از آن به حسابرسى بنشیند و كم و كیف موفقیت خود را بسنجد.(300)
3- تلقین
تلقین یك روش قرآنى است . (301)و در تربیت انسان مؤ ثر است . (302)این مساله حتى در صحت و بیمارى آدمى نیز نقش دارد. لذا پرستاران و پزشكان باید در درمان ، بیماران از راه تقویت روانى نیز استفاده كنند،زیرا هنگامى كه بیمار معتقد شد كه درمان مى شود،شفا مى یابد و یا بر عكس ،اگر معتقد شد كه درمان نمى شود این روحیه وى را زودتر به هلاكت مى كشاند. (303)
4- تكرار و عادت
تكرار و عمل (حصول عادت ) یكى از روش مؤ ثر قرآنى است (304) و از راه تكرار و ایجاد عادت مطلوب مى توان ،اخلاقى را بكلى زایل نمود و اخلاق ضد آن را جانشین آن ساخت . (305)
5- مجالست و معاشرت
قلب كودك ،نوجوان و جوان است ،زیرا لطیفتر،ساده تر و باصفاتر است و در نتیجه ،(كثیر الانفعال )تر خواهد بود بر این اساس ،عبادت در جوانى ،در قلب جوان تاءثیر بیشترى دارد
همچنین مجالست با افراد شایسته و تربیت یافته و نیز نشست و برخاست با افراد نااهل و تربیت نایافته و كجرو و... هر كدام ،در قلب جوان ،تاءثیر بیشترى دارند. (306)
6- پرورش جسم (بدنسازى و تربیت بدنى )
عیش و خوشگذرانى موجب افسردگى روحى است و تحرك و ورزش همراه با توجه به امور معنوى سبب نشاط انسان مى شود.
ورزشكاران روحى سالم دارند به خاطر عدم توجه به شهوات و پرداختن صحیح به فعالیتهاى جسمى كه عقل سالم در بدن سالم است من خودم ورزشكار نیستم ولى ورزشكاران را دوست دارم . (307)
شما به على (علیه السلام ) در تهذیب نفس و زهد و تقوا و ورزش ،اقتدا كنید.(308)
7- آموزش تربیتى - تعلیم و تعلم - آموزش و پرورش
اسلام براى تمام زندگى انسان از روزى كه متولد مى شود تا موقعى كه وارد در قبر مى شود،دستور و حكم دارد (309) اسلام براى انسان حتى پیش از آنكه نطفه اش منعقد گردد تا پس از مرگ وى ، قانون تربیتى وضع كرده است . (310) این قانون را باید آموخت تا از صراط تربیتى آن ،طى طریق كرد و بهره مند شد.

8- كردار و عمل
كردار و رفتار مناسب تربیتى ، مى تواند در تربیت مورد نظر او مؤ ثر باشد ؛زیرا تاءثیر متقابلى میان رفتار و روحیات او وجود دارد(311) بدین معنى كه هر یك از افعال و آثار روح و بدن در یگدیگر تاءثیر دارند. (312)
9- رحیات و خلقیات
در باب تربیت آدمى ،گاهى از روحیات و خلقیات سرشتى او مى توان بهره جست (313)؛زیرا به هر سویى كه عقربه استعداد،وى متمایل است ،تربیت وى به همان سو زودتر به نتیجه مى رسد.
10- تاءثیر غذا
غذا اهم از حلال یا حرام ، علاوه بر آنكه در پیدایش زمینه هاى مناسب تربیتى موثر است ، تاثیر آن در تسریع فعلیت تربیت بر كسى پوشیده نیست و اهمیت آن تا آنجاست كه در باب فلسفه تاسیس حكومت اسلامى باید بدین حقیقت اندیشید كه جلوى ( حرامخوارى ) هل در جامعه گرفته شود. (314) و ما وقتى كه قدرت به دست آوردیم نه تنها سیاست ،اقتصاد و اداره كشور را در درست كنیم بلكه حرامخوارى و دروغپردازها را شلاق مى زنیم و به كیفر مى رسانیم . (315)
11-آزادى انسان در برابر زمینه هاى تربیتى
هر یك از این عوامل زمینه ساز در حد فراهم آوردن زمینه و استعداد مى توانند آدمى را تحت تاثیر خویش قرار دهند و نمى توانند اراده آدمى را در راستاى تحقق مقتضیات خلاف خویش ، سلب كنند تا آدمى مجبور شود فقط در آن سو به پیش برود؛ یعنى منافاتى با اراده آدمى ندارند و معناى حدیث معروف ( الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة ) (316) همین است .
همچنین منظور از حدیث (الشقى شقى فى بطن امه و السعید سعید فى بطن امه ) (317) نیز گویاى وجود زمینه روى آوردن به شقاوت و سعادت در سرشت انسان است كه مى توان بر ضد آن قیام كرد وآن زمینه را از راه (روشهاى تربیتى مطلوب ) تضعیف كرد. (318) و یا تقویت نمود.(319)
12- تحول پذیرى انسان
طبیعت اخلاقى انسان قابل دگرگونى است . (320) و قابل توجه است كه :
1- بشر تا آخر عمر خود نیازمند به آموزش و پرورش است . (321)
2- میان زندگى عملى و افكار او ارتباط و تاءثیر متقابل برقرار است ، چنانكه هر یك از ملكات نفسانى ،خلقیات و حالات باطنى آدمى ، در كردار و رفتار او تاءثیر دارند ،كردار و عمل ظاهرى او نیز در اوج و باطن و روحیات و خلقیات وى موثرند. (322)
3- صحت و سلامتى یا ضعف و بیمارى بدنى نیز در روح و باطن آدمى تاثیر دارد. (323)
4- همه گونه خلق و خوى انسان قابل تحول اند و در پرتو تربیت مى توان آنها را به ضد آنها مبدل ساخت . (324) (از راههایى صحیح مى توان اخلاق نامناسب را از روح خویش زایل و اخلاق شایسته را در آن شكوفا ساخت )
5- انسان در عالم ملكوت دارى صور گوناگونى است . این صور به ملكات نفسانى او مربوط مى شوند. اگر آدمى در طریق شیطان گام بردارد،داراى ملكات باطله (رذیله ) و اگر در صراط دین قدم نهد داراى ملكات فاضله خواهد شد (325) و تردیدى نیست كه كردار شایسته بویژه عبادت ، در شكوفایى فطرت ، مؤ ثر است . (326)
كوتاه سخن آنكه :چنانكه در باب تاثیر تربیت خاطرنشان گردید،سیماى باطن انسان در آغاز، دارى شكلى خاص و فعلیت یافته اى نیست و رشد و شكوفایى نهفته هاى بالقوه انسان به رفع موانع و وجود عوامل رشد بستگى دارد (327)
6- مساله (توبه ) در اسلام ،گویاى این حقیقت است كه آدمى بدین آسانى حالت تربیت پذیرى را از دست نمى دهد. (328)
و به عبارت دیگر: صفحه قلبمان كه همه چیز درش نقش مى شود كه همان صورت نامه اعمال است (329)؛زیرا میان ظاهر و باطن (روح و بدن ) ارتباط طبیعى است كه آثار هر كدام در دیگرى ، تاءثیر شگرفى دارد (330)
شیخ عارف كامل (شاه آبادى )معتقد بود كه مادامى كه انسان با زبان ذكر مى گوید به باطن ،خود،مدد مى رساند تا زبان باطن نیز گشوده شود و پس از آن از باطن به ظاهر (زبان ) وى مدد مى رسد و اگر مدتى به اذكار و ادعیه بپردازد،این مساله براى ادعاى او مى شود (331) همچنین حالت بدن از صحت و سلامتى و بیمارى در روح آدمى موثر است و عكس آن نیز صادق است و روحیات و خلقیات آدمى در اعمال و كردار انسان نمودار مى گردد و چنانكه كردار نیك و شر آدمى نیز در نفس او اثر مخصوص به خود را مى بخشد.(332)
نتیجه :
نفس انسان خو پذیر است انسان همواره قابلت تربیت را داراست و روحیه تربیت پذیرى و تاءثیر یابى او هیچ گاه به طور كلى از بین نمى رود. بر این اساس آدمى تا آخر عمر،نیازمند به تربیت است و از حیث پرورش احساس مذهبى انسان كافر و به دور از عقاید و جهان بینى اصیل الهى نیز قابلیت هدایت را دارد (333) و راه توبه و راهیابى او به پیشگاه نور ،همواره باز است و یاس از جنود شیطان مى باشد (334)
منبع: http://www.azha.ir
سه شنبه 15/5/1392 - 19:53
شخصیت ها و بزرگان
بسم الله الرحمن الرحیم
در اینجا سخن از فلسفه اخلاق و یا عرفان نظری نیست و نیز در اینجا به ذكر هر یك از مباحث اخلاقی و یا مسائل عرفانی به گونه ای گسترده و تفصیلی نمی پردازیم بلكه برخی از مباحثی كه صبغه اخلاقی داشته و ارتباط بیشتری با مباحث و مسائل تربیتی دارند را، از دیدگاه امام - سلام الله علیه - مورد بحث قرار می دهیم.
الف ـ تفاوت میان علم و عرفان
عرفان و معرفت عبارت است از: (شناسایی و آگاهی نسبت به امری خاص از راه مشاهده درونی و علم حضوری) .
ولی شناسایی و آگاهی از راه استدلالهای عقلی را كه در ماهیت خود با توجه به مصداق معلوم، امری است كلی، علم گویند نه عرفان و نیز عرفان در مواردی بیشتر به كار می رود كه سبق (و یا پیش فراموشی) نسیان در كار باشد؛ مثلا كسی چیزی را می شناخته، نیسان عارض گشته و دوباره بدان آگاهی و توجه پیدا كرده است، اما كاربرد علم، این چنین نیست.
از این نظر، عارف به كسی می گویند كه به آنچه كه در نشئات پیشین آگاهی یافته ولی از آن غافل مانده و یانیسان حاصل شده است، ولی دوباره معرفت پیدا كند و بر این اساس، (برخی از) اهل سلوك مدعی اند كه معراج معنوی و روحی انسان، همان توجه و یادآوری ایام سلف (عالم ذر) است ولی به نظر ما معراج معنوی و روحانی انسان، عبارت است از رجوع به عالم غیبت، یعنی سالك، مجذوب عالم قدسی شود و به عالم ملكی توجه نكند و به جمع مافی سلسله الشهود بنگرد. [1]
ب ـ دستجات و طوایف انسانها
انسانها در رابطه با سیر و سلوك الی الله چهار طایفه اند:
1- محجوبان: این طایفه بر اثر توجه و سرگرمی به دنیا از حركت و پرواز به سوی ملكوت غافلند و از سیر به سوی حق باز مانده و در شمار غافلان قرار دارند.
2- سالكان: این طایفه در حال سیر و حركت به سوی حق، بسر می برند و به پیر راه و راهبر نیازمندند
3- واصلان: این طایفه از طریق سیر و سلوك به سوی حق، به مقصد دست یافته و به سر منزل مقصود واصل گشته اند. و شاهد مقصود را در آغوش كشیده اند.
4- راجعان: این طایفه پس از وصول به مقصود، از دیاریار به سوی خلق، بار سفر بسته تا دیگران را نیز در این سفر سیر الی الله رهبری كنند. [2]
قابل ذكر است كه در میان طوایف فوق، غیر از طایفه اول (محجوبان) سه طایفه دیگر اهل سیرو سرّ و پروازند كه پس از قدم نهادن به (مقام فنا) به مرحله خاصی از ارتقای معنوی یعنی حالت حقانی، نایل می آیند. البته در صورتی كه در این سفر و سلوك، گرفتار حجابها (حجاب ظلمانی، حجاب نورانی - عقلانی و حجاب روحی) نشوند. [3]
به طور كلی سفر و پرواز معنوی چهار گونه است.
اول ـ سفر از خلق به سوی حق: كه در پرتو پرداختن به عبادات رعایت دستورها، انجام ریاضتها، مهاجرات از طبیعت و پرواز به دیار پروردگار متعال، صورت می پذیرد. [4]
این رجوع به عالم ملكوت را فنا می گویند پس (فنا) عبارت از نفی و نابودی نیست بلكه مرحله خاصی از راهیابی است.[5]
كه در پرتو عبادت حاصل می شود. [6] و گفتیم كه حالت ویژه حقانی در این مرحله برای سالك، حاصل می گردد به شرط آنكه حجابهای سه گانه را كنار بزند و دچار آنها نشود در این سفر به هادی و راهبر نیازمند است. [7]
و به گفته حافظ:
قطع این مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
دوم ـ سفر از حق به سوی حق: این سفر پس از انجام سفر اول صورت می پذیرد سالك از حالت حقانی خود اوج می گیرد و به مقام (فنای فنا) نایل می گردد مقامی كه از آن به عنوان مقام (اخفی) و (فنا در افعال و صفات حق) تعبیر می شود.
سوم ـ سفر از حق به سوی خلق: سفر فوق را (مرحله صحو) نیز می نامند سالك، در این مرحله بین عوالم جبروت و ملكوت، در طیران است و دارای بهره ای از مقام نبوت است (نه نبوت تشریعی) تا دیگران را آماده اوج و پرواز كند.
البته پس از مرحله (صحو) نوبت به مرحله (محو) می رسد كه برای انسانهای كامل در این دنیا و آخرت، پیش می آید. [8]
چهارم ـ سفر از خلق به سوی خلق از طریق حق: در این سفر، سالك، موانع سیر را شناسایی و به راه وصول به حق را به دیگران می آموزد؛ زیرا دارای نبوت تشریعی است كه دستیابی به این مرحله در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) خاتمه یافت پس از وی، كسی بدین مرحله نمی تواند گام نهد.[9]
نكته قابل ذكر آنكه، امام - سلام الله علیه - در برخی از رهنمودها از مراحل سیرو سلوك به عنوان (سجده) یاد می كند. مثلا می نویسد:
(كلام در سفر از خلق به حق و از كثرت به وحدت و از ناسوت به مافوق جبروت است تا حد فنای مطلق كه در (سجده اول) حاصل می شود و فنا از فنا كه پس از صحو، در (سجده دوم) حاصل می گردد.[10]
ج ـ عامل اصلی عروج و تداوم معراج (هماهنگی شریعت، طریقت و حقیقت)
راز موفقیت سالك الی الله، یك چیز بیش نیست و آن عبارت است از (عبادت) سالك با (قدم) عبادت می تواند از بیت طبیعت، به سوی عالم ملكوت عروج و مهاجرت كند. [11] و عبادت برای همه عباد یك ضرورت است؛زیرا همانگونه كه بدن به آب، هوا و غذا نیازمند است، روح نیز به غذا احتیاج دارد و غذای روح، عبارت است از (عبادت) و همانگونه كه اثر غذا در بدن عبارت است از ادامه حیات و تأمین نشاط، اثر غذای روح (عبادت) نیز عبارت است از اوج و معراج.[12]
در عرفان امام راحل - سلام الله علیه - طریقت و حقیقت جز از راه شریعت حاصل نخواهد شد؛ زیرا ظاهر، طریق باطن است[13] و در واقع عبادتی كه در ظاهر انجام می پذیرد معمار باطن است (یعنی) باطن را برای عروج مهیا می سازد و انفكاك و جدایی میان عبادت و تاثیر آن در نفس محال است و اگر عبادتی صورت پذیرفت ولی تاثیر معنوی و عرفانی آن مشاهده نگشت، بدون تردید آن عبادت با توجه به همه ضوابط و شرایط لازم آن انجام نیافته است.[14]
(الطریقه والحقیقه لا تحصلان الا من طریق الشریعه فان الظاهر طریق الباطن بل یفهم منه (ولو انهم اقاموا التوراه والانجیل) ان الظاهر غیر منفك عن الباطن فمن رای ان الباطن لم یحصل له مع الاعمال الظاهره و اتباع التكالیف الالهیه فلیعلم انه لم یقم علی الظاهر علی)ما(هو علیه)[15]
توجه بدین حقیقت ضروری است كه هیچ طایفه و دسته ای از دستجات فوق، حتی لحظه ای از عبادت، بی نیاز نخواهد بود.[16]
بر همین اساس است كه برترین افتخار پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) آن و اصل راجع كامل، عبودیت وانجام عبادت است الهی است.[17]
به طور كلی اساس تكامل معنوی و ارتقای باطنی، عبودیت و پیمودن مدارج كمال است. بنابراین، هر گاه لحظه ای این عمل در كار نباشد سقوط آن واصل، حتمی است (فان مقام العبد الكامل هو التذلل بین یدی سیده) . [18]
پس سخن برخی از تصوف پیشگان كه می گویند: (عبادت ظاهری طریق است و هر گاه به مقصد رسیدی و واصل شدی و دیگر بدان ضرورتی نیست) . بدون دلیل است[19] و لاطائلاتی بیش نمی باشد. . . . [20]
آری، جز از راه عبادت ظاهری نمی توان در هیچ مقامی پایدار ماند. چنانكه بدون آن نمی توان به هیچ مقامی دست یافت. حتی مقام رسالت حضرت خاتم الانبیاء نیز منوط به عبادت ظاهری و عبودیت است.
دـ شروط اصلی تاثیر عبادت
عبادت؛ سرمایه اصلی سالك در باب راهیابی هاست، ولی از این نكته نباید غافل بود كه هر عابدی به مقصود نمی رسد و همه عابدان یكسان نیستند؛چرا كه عبادت آنان یكسان نیست؛ زیرا عبادت دارای شروطی است. از جمله عبارتند از:
1- حضور قلب: حضور قلب در نماز همان است كه نمازگزار به قلب خود بفهماند كه در پیشگاه پروردگار بزرگ به عبادت ایستاده است (حضور قلب اجمالی) و نیز در همه لحظات به اسرار و معانی فرازهای نماز و كلمات آن توجه كند (حضور قلب تفصیلی) [21] عبادت بدون حضور قلب، عبادت نیست بلكه لهو و بازی است این عبادت عملی)است که(در نفس آدمی اثری ایجاد نمی كند و حالت نهی از فحشا و منكر محقق نمی شود[22] (ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر) [23]
2- اخلاص: معیار اصلی عبادیت عبادتها، اخلاص است؛ یعنی اگر عبادت، همراه با اخلاص انجام گرفت، عبادت به شمار می آید و گرنه عبادتی صورت نگرفته است. [24]
اخلاص یعنی عمل را فقط برای خدا انجام دادن[25] و شخص بااخلاص ظاهر خود را از معاصی و باطن خود را از عجب، كبر، فخر، ریا،. . . تصفیه می كند. و عبادت در ریاضت در پرتو اخلاص است كه هم عمل را ابدی و اخروی[26] می سازد و هم سالك را به معراج می برد حتی سیر و سلوك اخلاقی و ریاضتها اگر فقط به منظور دستیابی به تسلط قوای نفسانی و پیدایش ملكات باطنی. . . . . (باشد) ، ولی اگر در چارچوب مجوزها و دستورهای شرع مطهر صورت گیرد، مایه راهیابی و هدایت است پس حتی ملكات فاضله و ملكات نفسانی اگر در پرتو اخلاص پدید نیایند، مایه نجات و سعادت انسان نخواهند بود و آن اخلاص نیز اخلاص الهی نیست، در صورتی الهی است كه عاری از هر گونه هواهای نفسانی باشد. [27]
انسان مخلص با دارا بودن ملكات فاضله، همواره خود را در محضر خدامی بیند[28]
و تفاوت میان عبادت عامه و عبادت خاصه را در همین نكته می توان خلاصه كرد كه عبادت جهت طمع به بهشت یا دوزخ صورت نمی گیرد بلكه به خاطر خدا و بدون هیچ گونه چشمداشتی انجام می گیرد واین گونه عبادت را (عباده الاحرار) یا (عباده الكرام (عبادت آزادگان، عبادت كریمان)) می گویند. [29]
3- اطمینان نفسانی و طمأنینه و وقار باطنی[30]
4- عاشقانه و با شوق باطنی همراه باشد. [31]
توجه و تفهیم به معانی، حقایق و اسرار و لااقل توجه بدین حقیقت كه در سایه ذكر (نماز) فرمانبرداری از خدا صورت می گیرد[32]
5- بركنار از تصرفات و نفوذ شیطان: بر این اساس، شخص ذاكر و عابد همواره باید در استعاذه به سر ببرد[33] از نظر امام راحل - سلام الله علیه - دو چیز در این سیر معنوی (نماز) مهم است: یكی طهارت كه سر آن (تخلیه) و سَر سِرّ آن (تجرید) می باشد و دیگری كه ركن اعظم است و در نماز حاصل می شود، سر آن (تجلیه) و سر سِرّ آن (تفرید) است. [34]
هـ ـ یكی از مسائل معروف باب عرفان (ریاضت) است واژه ریاضت از ماده روض و از حیث معنا تحمل زحمت و پرداختن به عملی جهت ایجاد ورزیدگی روحی یا جسمی است بدین جهت به ورزش و حركتهای مربوط بدان نیز (ریاضت) گویند.
همچنین دگرگونی و تبدیل حالت روحی مذموم در راستای دستیابی به حالت روحی ممدوح و اعراض و خودداری از اعمال شهوانی، مداومت و ملازمت به نماز و روزه و خلوت و تفكر و شب و زنده داری و تهجد و نیز تهذیب اخلاق را (ریاضت) می خوانند. [35]
ریاضت همواره در تعقیب هدفی خاص صورت می گیرد و از دیدگاه امام راحل - سلام الله علیه - پشتوانه اصلی ریاضت یعنی (نیت) صیغه بطلان و یا مشروعیت را متوجه آن می سازد؛زیرا ریاضت اگر با انگیزه حب نفس و جلوه های مختلف آن صورت گیرد، نامشروع و ریاضت باطل است و اگر به منظور تقرب و جلب رضای پروردگار متعال انجام پذیرد، شرعی و صحیح خواهد بود. [36]
و نیز ریاضت از حیث كیفیت عمل، اگر مطابق با دستورهای شرع مطهر باشد، ریاضت صحیح می باشد و اگر چگونگی عمل، رفتار كردار، حركات و سكنات مربوط در چارچوب مجوزات شرع مطهر نباشد، آن ریاضت غیر اسلامی و مبتدع (بدعت) خواهد بود[37]
قابل ذكر است كه ریاضت به نوبه خود بر دو گونه است:
1) ریاضت جسمی
2) ریاضت روحی. [38]
اولی عبارت است: از تحمل مشكلات از جمله، امساك و خودداری از غذاهای لذیذ و گوارا، پرداختن به روزه های مستحبی یا واجب، پرداختن به روزهای مستحبی یا واجب، پرداختن به نمازهای مختلف، انجام حج، عمره و. . . تحمل كار و تلاش طاقت فرسایی كه صبغه عبودیت دارند، مثل دستگیری از خلق.
دومی عبارت است: از چشاندن درد و الم ریاضت به روح، اندیشیدن در عواقب و سرانجام معاصی، توجه به كیفر و عذاب دردناك عصیان و خطا، توجه به گرفتاریهای دردناك عصیان و خطا، توجه به گرفتاریهای گوناگون عالم قبر و قیامت[39]
تعریف ریاضت از نظر امام راحل»: امام راحل - سلام الله علیه - همانند برخی از صاحب نظران در باب تعریف ریاضت، بدین مساءله عنایت دارد كه: الریاضه و هی ازاله الشماس عن النفس بقطع ماءلوفاتها و مخالفه مرادتها و اعظم اركانها دوام الملازمه علی ذكر لااله الاالله[40]
یعنی، (ریاضت عبارت است از بین بردن حالت طغیان و سركشی نفس از راه مبارزه با آنچه كه مورد الفت و خواهش آن است و مهمترین راه موفقیت (عظیم ترین) ركن آن، ملازمت و تداوم به ذكر الهی است (لا اله الا الله) است) .
امام در ذیل تعریف می نویسد: (و الحاصل هذا الذكر فی هذا المقام لیس ذكر للذاكرین بل وسیله الی ازابه الحجاب) . [41]
این ذكر (لا اله الا الله) وسیله ای جهت رفع نمودن حجاب باطنی است نه وسیله دستیابی به ارتقا و علو باطنی. (در این رابطه به اذكار دیگری نیز باید روی آورد)
«نتایج و دستاوردهای ریاضت صحیح»:
اشارتی رفت كه اگر ریاضت با نیت صادقانه و اخلاص الهی همراه باشد واز چار چوب مجوزهای شرعی تجاوز نكند، یكی از راههای اساسی (خودسازی) است؛ زیرا از راه ریاضت می توان به نتایج درخشان و شگرفی در این باره دست یافت، از جمله:
1. پالایش نفس از رذایل اخلاقی و ایجاد تحول و دگرگونی در نفس. [42]
2. تصفیه باطن از عقاید باطل. [43]
3. تخلیص نیت از ریا. [44]
4. ایجاد حضور قلب در عبادت. [45]
5. دستیابی به باورهای صحیح از جمله: (لا موثر فی الوجود الا الله) [46] و این از معانی (لا اله الا الله) است كه از راه ریاضت می توان بدان دست یافت. [47]
6. بیرون كردن حب نفس، حب دنیا و حتی محبت این و آن، از دل[48] و دست یابی به محبت الهی كه ام الطهارت است. [49]
7. ایجاد ملكات فاضله[50] كه انسان از راه ارتباطات قلبی می تواند مظهر اسماء و آیت كبرای الهی شود. وجود او ربانی گشته و در مملكت وجود او فقط جمال و جلال الهی فرمانروایی می كند. [51]
8. رهایی از حجاب علم و حصول انقطاع الی الله؛[52] زیرا كه كثرت اشتغال به علوم برهانیه، سبب ظلمت و كدورت قلب است. [53]
9. اجتناب از همه گونه محرمات و ترك همه گونه شبهاست[54]
10. رفع حجابها. [55]
11. تقویت اراده باطن در جهت هدایت دیگران[56] (طه ما انزلنا علیك القران لتشقی) [57]
قابل ذكر است كه اگر در حال ریاضت، مرگ پیش آمد، ظرف، مشمول عفو و رحمت و غفران الهی خواهد گشت. [58]
همچنین اگر كسی در پرتو ریاضت به ملكات اخلاقی دست یابد، در حالی كه با نیت خالص و تقرب به درگاه خداوند متعال نباشد بلكه با صبغه ای از شهرت طلبی. ریاضت خواهی و جاه و مقام جویی همراه باشد، آن اخلاق و ملكات را (اخلاق الهی) نمی توان نامید. [59]
بر این اساس، ریاضت پیشگانی كه به خیال خام خود، در مكاشفات خود شیعه و رافضی را به صورت خنزیر مشاهده كرده (چنانچه در برخی از كتب آمده است !!!) آنان در سیمای آینه باطن به دور از زنگار و كدورتهای باطنی رافضی (شیعه) ، در واقع، خود را مشاهده كرده اند و خود راخنزیر یافته اند. [60] (این است سر انجام و عاقبت ریاضتهای غیر الهی و ملكات شیطانی) .
و- برخی از مقامات و صفات عالیه
در میان صفات عالی و ملكات و خصلتهایی كه انسان در پرتو ریاضت، به آنها دست می یازد، برخی از آنها در زندگی روزانه نمایان ترند؛یعنی اثر وجودی آنها مشهودتر است، از جمله: (رضا) توكل، تفویض، خوف، رجا، ثقه و. . .)
هنگامی كه انسان به حالت (ثقه) یعنی اطمینان نفسانی دست یافت كه همه چیز از خداست (لا حول و لاقوه الا الله) و خدا او را همواره زیر نظر داشته و همه امور آشكار و پنهان وی را مقرر می دارد، در این صورت در هنگام اقدام به كارهای زندگی، از اینكه به مصلحت او هست یا خیر، به خدا (توكل) می كند این حالت را توكل گویند و آنگاه كه حتی به خواست و مصلحت، خویش نیندیشیده و فقط جلب رضای او و تحقق اراده او را خواستار است، این حالت را (رضا) گویند و اگر به حالتی دست یافت که در امور زندگی خود، اراده خود و همه چیز را از خدا و در خدمت تحقق اراده او بداند این حالت را (تفویض) نامند، ولی اگر با توجه به بسط رحمت الهی. . . . . و شكر نعمتهای او حالت ویژه ای در او ایجاد شد كه از پیدایش غرور و كوتاهی و یاءس از رحمت حضرت حق، پیشگیری می كند، آن حالت خاص را (خوف و رجا) گویند. [61]
«برترین ذكر الهی»
یكی از برترین اذكار كه سالك را به اوج معراج نایل می سازد، قرائت قرآن است. قرآن كتابی است جامع است كه در نورانی ترین شب (لیله القدر) نازل شد[62] و حاوی همه گونه معارف از معرفه الذات تا معرفه الافعال است. [63] و از مقاصد مهم آن تطهیر باطن انسان از پلیدیها و تحصیل سعادت است. [64] و هر طایفه ای به قدر استعداد خود ازاین كتاب استفاده می كند[65] قرائت آن ثواب و پاداش الهی را در بر دارد، چنانكه قاری با دید تعلیم و تربیت در آن به تعمق بپردازد به هدایت، حجاب خود بینی و نور طریق سلوك انسانیت دست می یابد[66] به شرط آنكه از حجاب خودبینی و كدورتهای معاصی، خود را به دور دارد. و در آیات آن به تفكر بنشیند و سپس به تطبیق خود با محتوای آن بپردازد.
وظیفه سالك الی الله آن است كه خود را به قرآن عرضه بدارد[67] و به كوتاه سخن، انسان با ریاضتهای قلبی می تواند مظهر اسمای الهی شود[68] آری قرآن منبع همه گونه معرفتها[69] و منشاء عرفان است.
زـ معنای اخلاق
(اخلاق) جمع (خلق) است و (خلق) عبارت است از: (حالتی كه در نفس پدید می آید و انگیزه حركت عملی انسان شود و آدمی در پرتو آن بدون تروی و به كارگیری فكر و اندیشه، به عمل مناسب با آن دست می یابد) .
قابل ذكر است كه (خلق) در انسان بر دو گونه است:
الف) طبیعی.
ب) اكتسابی.
(طبیعی) به مزاج و اصل فطرت آدمی مربوط می شود، ولی (اكتسابی) از راه تفكر، تدبر، معاشرت و عادت ایجاد می شود هر دو قابل زوال و دگرگونی می باشند نه آنكه ذاتی و لایتغیر باشند. [70]
ح ـ اهمیت اخلاق
امام راحل - سلام الله علیه - برای اخلاق و علوم مربوط بدان، اهمیت فراوانی قایل بود و تأكید داشت تا در مراكز علمی، علوم معنوی از قبیل علم اخلاق، تهذیب نفس و سیر سلوك الی الله تدریس شود. [71] و می فرمود: علاوه بر برهان و تجربه، دعوت انبیاء و شرایع حقه به سوی اخلاق كریمه. . . اهتمام داشتند. [72]
البته درجه اهمیت اخلاق را از این بیان می توان به دست آورد كه پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) هدف اصلی بعثت خود را (كمال مكارم اخلاق) دانسته اند. (بعثتُ لاتمم مكارم اخلاق) [73]
و نیز ره توشه سفر آخرت (اخلاق كریمه) است[74] بر این اساس، شیخ انصاری كه از حیث مراتب علمی بی همتا بود، همواره در كنار استاد اخلاق خود، زانوی ادب بر زمین نهاده و به شاگردی می پرداخت. [75]
ط ـ سرچشمه اخلاق
انسان بر اساس حكمت پروردگار حكیم، دارای سه قوه و نیروی (وهمیه، غضبیه و شهویه) است كه در بقا و زندگی شخصی این سه قوه واخروی و حفظ نوع انسان، نقش اساسی بر عهده دارند؛ زیرا این سه قوه، سرچشمه ملكوتی باطنی انسان اند. [76]
سیمای باطن انسان كه صورت ملكوتی نیز خوانده می شود در آغاز، صورت انسانی است ولی اگر صفات رذیله یعنی ملكات غیر انسانی بر آن غلبه كند (صورت باطنی انسان) دگرگون گشته و به سیمای جدیدی مبدل می گردد؛ مثلا اگر (قوه غضب) بر آدمی غالب آید و عقل و اراده وی تابع آن شود، سبعیت و درندگی در وی تقویت گشته و قهرا چهره درونی او همان سیمای حیوان درنده است.
و همچنین اگر (قوه وهمیه) بر انسان غالب شود، سیمای باطنی و صورت ملكوتی وی سیمای شیطانی می شود كه جز خدعه، نیرنگ، فریبكاری، تقلب، نمامی و غیبت از این و آن و. . . از او برنخیزد و البته گاهی سیمای دوگانه و مزدوجی از (درندگی و شیطنت) در آدمی پدیدار می شود كه در آن صورت سیمای باطنی آدمی، به هیچ حیوانی شباهت ندارد، به سیمای عجیب و غریب تبدیل می گردد.
نیز اگر (قوه شهوت) بر آدمی غلبه كند، ملكوت و باطن آدمی نیز سیمایی جز حیوانیت و شهوت پرستی ندارد.
قابل ذكر است كه سیمای باطن آدمی را سیمای (برزخی) نیز می گویند و هنگامی كه آدمی از دنیا رخت بر می بندند، هر ملكوت و سیمای باطنی كه بر وی غالب بود، همان ملكوت و چهره باطنی در عالم برزخ خود نمایی می كند و افرادی كه در دنیا دیدگان (باطن بین) دارند گاهی سیمای باطن دیگران را مشاهده می كنند. [77]
خلاصه، این سه قوه اگر در سیطره عقل و ایمان و در تدبیر وحی و عقل سلیم آدمی درآیند، از عوامل خوشبختی و سعادت انسان خواهند بود و گرنه سبب شقاوت و بدبختی بشرند.
در این جا دو نکته هم چنین قابل ذكر است كه:
اولاً: از هر یك سه قوه فوق، در صورت اعتدال و بركناری از افراط یا تفریط، ملكات و صفات فاضله ای چون (حكمت، شجاعت، عفت و عدالت) در نفس بشر پدید می آیند كه تمام شعب گوناگون اخلاق نیك و شایستگی های اخلاقی به این (چهار صفت) باز می گردند و لیكن هر یك از این سه قوه در صورت گرایش به افراط یا تفریط، منشاء صفات رذایله اند كه همه خصلتهای ناروا و صفات ناپسند و اخلاق ناستوده را باعث می گردند. [78]
ثانیاً: راز رسالت در همین حقیقت نهفته است كه انسان را به فضایل آشنا كنند. و از روی آوردن به رذایل باز دارند. [79]
ی ـ چگونگی درمان بیماریهای باطنی
اولین شرط درمان بیماری اخلاقی، كشف و شناسایی آن است. و بر هر كسی لازم است تا ملكات ناپسند و صفات رذیله در نفس خود را شناسایی كند. [80]
دومین شرط درمان آن است كه منشاء اصلی آن صفات ناپسند را نیز بشناسد.
سومین شرط آن است كه اراده و تفكر خود را بكار گیرد و از طریق، مشارطه، مراقبه و محاسبه به پیش رود[81] لذات هنگامی كه تصمیم گرفته شد كه به درمان خویش بپردازد پس از قدم اول و دوم، همت خود را به كار گیرد و همواره از پروردگار متعال توفیق و طلب یاری نماید و مطئمن باشد كه اگر این برنامه را ادامه دهد در پرتو تكرار آن، صفات ناپسند بكلی از سرزمین جان وی رخت بر می بندد و صفات پسندیده جانشین آنها می شود و مطمئن باشد كه هر گونه ملكات و صفات نفسانی[82]. . . . در نوجوانان و جوانان، سریعتر صورت می گیرد[83]
ك ـ انگیزه و عوامل روی آوردن به درمان
1. توجه به سرانجام حیاتبخش خود سازی و وجود ملكات و فضایل اخلاقی. [84]
2. تو جه به عواقب شوم و سرنوشت ساز رذایل اخلاقی در دنیا[85] و آخرت. [86]
3. پاسخگوئی به ندای فطرت؛ زیرا تنفر و بیزاری از اخلاق ناستوده از فطرت انسان نشاءت می گیرد[87] و هر كس به گونه ای فطری گرایش به طهارت باطن و تقوا داشته و از اخلاق ناپسند متنفر است. [88]
ل ـ قطره ای از دریا
رهنمودی از حضرت امام - سلام الله علیه -:
(پسرم[89]! آنچه اول به تو وصیت می كنم آن است كه انكار مقامات اهل معرفت نكنی كه این شیوه جهال است و از معاشرت با منكرین مقامات اولیا بپرهیزی كه اینان قطاع طریق حق هستند.
فرزندم ! از خود خواهی و خود بینی به درآی كه این ارث شیطان است كه به واسطه خودبینی و خود خواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولی و صفی او جل و علا، سر باز زد و بدانكه تمام گرفتاریها بنی آدم از این ارث شیطانی است كه اصل اصول است و شاید آیه شریفه (و قاتلو هم حتی لا تكون فتنه و یكون الدین للله) [90] همه در بعض مراحل آن اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ریشه فتنه كه شیطان بزرگ و جنود آن است كه در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ریشه دارد، و هر كس برای رفع فتنه از درون خویش باید مجاهده نماید. و این جهاد است كه اگر به پیروزی رسید همه چیز و همه كسی اصلاح می شود) . [91]
م ـ شروط مراحل جهاد اكبر
خاطر نشان كردیم كه اگر قوای نفسانی تحت تصرف و نفوذ عقل و شرع، عمل كند مملكت وجود انسان، مملكت رحمانی خواهد گشت و اگر تحت نفوذ و سلطه شیطان و نفس اماره عمل نماید، مملكت وجود انسان، مملكت شیطانی خواهد بود و تنها از راه جهاد اكبر است كه می توان نجات یافت و موفقیت در مجاهدت نفسانی نیز به پیمودن مراحل و منازلی كه شروط اساسی به حساب می آیند، بستگی دارد و آن شروط اساسی عبارتند از:
1- تفكر: كسی كه تصمیم دارد به جهاد اكبر بپردازیم، در قدم اول، لازم است تا به نعمتهای خداوند متعال خیره شود و بیندیشد كه آیا در برابر این همه نعمتهای ظاهر و باطن (نعمت وجود عقل، اندیشه، انبیا، كتب آسمانی و. . .) وظیفه او چیست ؟ مولای او چه انتظاری از او دارد و. . .
2- عزم: پس از مرحله اول، نوبت (عزم) است البته عزم در اینجا غیر از (اراده) است عزم بر ترك معاصی و انجام واجبات و جبران مافات. این عزم، جوهر انسانیت و مایه امتیاز انسان است؛زیرا تفاوت درجات انسانها به عزم آنها بستگی دارد.
3- امور ثلاثه عملی (مشارطه، مراقبه و محاسبه) : پس ازمرحله تفكر و عزم، نوبت (عمل) است عمل به امور ثلاثه؛ بدین معنا كه سالك، در آغاز با خود شرط كند تا برخلاف دستورهای خدا رفتار نكند و خود را ملزم به رعایت آن نماید. و پس از آن به مراقبت از خود بپردازد و خود را از حیث پایبندی تام به شرط و یا كوتاهی در برابر آن زیر نظر بگیرد و سپس به محاسبه بنشیند. در محدوده وفای به شرط، خدا را شاكر باشد و. . . . . گامها را استوارتر به پیش نهد و همواره از خدا طلب توفیق و یاری نماید و درجهت پیشرفت كار همواره در (تذكر) (یاد خدا) و به یاد نعمتهای خدا شاكر نعمتها باشد. و خلاصه ره توشه موفقیت در این راه است. [92]
بدون تردید انسان در پرتو این مراحل می تواند خویشتن را نجات دهد، زیرا اگر در معاصی غوطه ور بماند، چه بسا كه به ملكات واخلاق ظلمانی مبتلا گردد، ایمان او زایل و كافر بشود. [93]
و در این صورت وجود همه گونه حقایق از معاد، حساب، قبر، قیامت، دوزخ، بهشت و. . . را انكار می كند. [94]
در خاتمه مروری داریم به یكی از رهنمودهای حكیمانه آن حضرت: قرآن كریم در قصه آدم كه باید گفت یك رمزی است و بسیار آموزنده است، به ما دستوراتی داده كه اگر بشر به آن عمل بكند همه مشكلات حل شود قبل از اینكه آدم را خلق بكند و ملائكه می فرماید:
(می خواهیم در زمین خلیفه قرار دهیم) (. . . انی جاعل فی الارض خلیفه) [95]
ملائكه جنبه تقدس خودشان را نظر می كنند و جنبه فساد آدم خاكی را از این جهت می گویند: (آیا جمعیتی را خلق می كنی كه در زمین فساد كند و خونریزی نماید، حال آنكه ماتو را تقدیس می كنیم) ، (. . . اتجعل فیها من یفسد و یسفك الدماء و نحن نُسَبِّحُ بحمدك و نقدس لك. . .) [96]
خدای تبارك و تعالی هم به آنها می فرماید:
(آنچه را من می دانم شما نمی دانید شما خودتان را می بینید، شما خودبین هستید و از آدم، كمالات را نمی دانید.)
بعد قصه تمام می شود به آدم (اسما) را كه واقعش (اسماء الله) است و همه چیز اسماء الله است، تعلیم می نماید و می گوید: (از اینها مرا خبر دهید) .
آنها می بیند كه عاجزند، عقب نشینی می كنند. بعد از اینكه آدم را خلق می كند امر می فرماید كه سجده كنند ملائكه سجده می كنند، لكن ابلیس سجده نمی كند. [97]
«خودبینی؛ صفت شیطانی»
قضیه خود بینی، ارث شیطان است. و. . . . . بدانیم كه ارث شیطان، خود بینی است. تمام فسادهایی كه در عالم واقع می شود، چه فساد از افراد، چه فسادها از حكومت ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر این میراث شیطانی است و تمام مفسده های كه در عالم پیدا می شود از بیماری (خود بینی) است. . . دردها دوا نمی شود الا به اینكه این خصیصه شیطانی از بین ببرد باید ریاضت بكشد و خودش را بزرگ حساب نكند نگوید من عالمم، من مقدس هستم، چنانكه ملائكه می گفتند نگوید من ثروتمندم. . . من زاهدم. . . من موحدم. در هر یك از اینها و در این علم اعلایی كه فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصه شیطانی باشد حجاب است (العلم حجاب الاكبر)
با علم نمی توان تهذیب نفس كرد و اگر كسی بخواهد خود را معالجه كند باید به این خصیصه توجه بكند و بسیار مشكل است معارضه با این خصیصه اگر بخواهد كسی تهذیب شود، با علم تهذیب نمی شود علم انسان را تهذیب نمی كند، علم انسان را به جهنم می فرستد. گاهی علم توحید، انسان را به جهنم می فرستد. با علم درست نمی شود تزكیه می خواهد (یزكیهم) تزكیه مقدم است بر همه چیز. . .
همچنین آن حضرت خاطرنشان می كند: ای عزیر! بكوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی كه خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت كنی، انسان صوری بی مغزی هستی كه در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی زیرا كه آن عالم، محل كشف باطن و ظهور سریره است و جرئت بر معاصی، كم كم انسان را بی عزم می كند و این، جوهر شریف انسان را از انسان می رباید. استاد معظم ما می فرمودند: بیشتر از هر چه گوش كردن به تغنّیات، سلب اراده و عزم از انسان می كند. [98]

--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر. ك چهل حدیث، حدیث 37، ص 621 - 622.
[2]. آداب الصلوه، ص 282.
[3]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 204.
[4]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 39 و 173.
[5]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 39 و 173.
[6]. سر الصلوه، ص 83.
[7]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 205.
[8]. ر. ك: تعلیقات علی مصباح الانس، ص 283.
[9]. مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، ص 205.
[10]. سر الصلوه، مقدمه مولف، ص 28.
[11]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 39.
[12]. آداب الصلوه، ص، 20.
[13]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 201.
[14]. ر. ك تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 200 و 201.
[15]. سر الصلوه، ص 11و 83.
[16]. سر الصلوه، ص 11و 83.
[17]. ر. ك تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 55 (فان العبودیه من اعظم افتخارات النبی (صلی الله علیه و آله.
[18]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 179.
[19]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 201.
[20]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 201.
[21]. تعلیقات علی شرح فصوص الحكم، ص 201.
[22]. آداب الصلوه، ص 33.
[23]. سوره عنكبوت،، آیه 45.
[24]. سر الصلوه، ص 16.
[25]. صحیفه نور، ج 19، ص 255.
[26]. صحیفه نور، ج 20، ص 65.
[27]. چهل حدیث، حدیث 2، ص 45 - 46.
[28]. مبارزه با نفس (جهاد اكبر) ، ص 53.
[29]. سر الصلوه، ص 7 و 75: (قال امیر المؤ منین (علیه السلام) ما عبدتك خوفا من نارك ولا طمعا جنتك بل وجدتك اهلا للعباده فعبدتك.
قال الحسین: ان قوما عبدالله رغبه فتلك عباده التجار و ان قوما عبدالله ورهبه فتلك عباده العبید و ان قوما عبد و الله شكرا فتلك عباده الاحرار و هی افضل العباده.
[30]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 228، 35، و 27.
[31]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35، و 27.
[32]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35 و 27.
[33]. آداب الصلوه، ص 16، 17، 28، 35 و 27.
[34]. سر الصلوه، مقاله اول، فصل 6، ص 55.
[35]. اقرب الموارد (ماده روض) . فرهنگ بزرگ جامع نوین، تالیف احمد سیاح (ماده روض.
[36]. چهل حدیث، ص 45 و 120.
[37]. چهل حدیث، ص 45 و 120.
[38]. البته ریاضت، به ریاضت علمی و عملی نیز تقسیم شده است (چهل حدیث، ص 273) حدیث 17.
[39]. چهل حدیث، ص 280 - 289، حدیث 17.
[40]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222.
[41]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222.
[42]. چهل حدیث، ص 111، حدیث 5، ص 280، حدیث 17، ص 349، حدیث 24 و ص 405، حدیث 25 و آداب الصلوه، ص 92، 97، 99.
[43]. چهل حدیث، ص 111، حدیث 5، ص 280، حدیث 17، ص 349، حدیث 24 و ص 405، حدیث 25. و آداب الصلوه، ص 96.
[44]. چهل حدیث، ص 349 و 440. آداب الصلوه، ص 96.
[45]. چهل حدیث، ص 349، حدیث 24 و ص 45، حدیث 2، آداب الصلوه، ص 96.
[46]. چهل حدیث، ص 53. آداب الصلوه، ص 93. و مقدمه اسرار الحكم، ص 32.
[47]. آداب الصلوه، ص 93.
[48]. چهل حدیث، ص 124، 309، 333 و 510. و آداب الصلوه ص 92.
[49]. چهل حدیث، ص 124، 309، 333 و 510. آداب الصلوه ص 92.
[50]. چهل حدیث، ص 510.
[51]. همان مدرك، و آداب الصلوه، ص 207.
[52]. چهل حدیث، ص 544.
[53]. آداب الصلوه، ص 93.
[54]. چهل حدیث، ص 475.
[55]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 222. و آداب الصلوه، ص 91.
[56]. چهل حدیث، ص 352، حدیث 21.
[57]. سوره طه، آیه 1-2.
[58]. چهل حدیث، ص 115.
[59]. چهل حدیث، ص 45.
[60]. تعلیقات علی مصباح الانس، ص 221.
[61]. ر. ك: چهل حدیث، حدیث 14، ص 222- 227.
[62]. ر. ك آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207و 208.
[63]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207، 208.
[64]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207، 208.
[65]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[66]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 207 و 208.
[67]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[68]. ر. ك: آداب الصلوه، ص 184، 185، 192، 195، 207 و 208.
[69]. صحیفه نور، ج 19 - ص 25.
[70]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510.
[71]. وصیتامه سیاسی - الهی، بند (ط) رهنمود به حوزه ها و مراكز علمی كشور.
[72]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[73]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[74]. چهل حدیث، ح 29، ص 510، 511 و 512.
[75]. جهاد اكبر، مبارزه با نفس، ص 32.
[76]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 14.
[77]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 15 و 14.
[78]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 511.
[79]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 16-17.
[80]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 24و 25.
[81]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 24 و 25.
[82]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510. حدیث 5، ص 110- 111و حدیث اول ص 9.
[83]. چهل حدیث، حدیث 29، ص 510، ص 110 - 111 و حدیث اول ص 9.
[84]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 9، 25 و 26.
[85]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 25 و 26.
[86]. چهل حدیث، حدیث 22، ص 263. حدیث 27 و 439.
[87]. ر. ك طلب و اراده، ص 154 - 155.
[88]. چهل حدیث، حدیث 5، ص 113.
[89]. خطاب به مرحوم حاج سید احمد اقا - یار با وفای حضرت امام - سلام الله علیه -
[90]. سوره بقره، آیه 193 و سوره انفعال، آیه 39.
[91]. ر. ك سر الصلوه، مقدمه، ص 28.
[92]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 6 و 11.
[93]. چهل حدیث، ص 21.
[94]. مباره با نفس، ص 53.
[95]. سوره بقره، آیه 30.
[96]. سوره بقره، آیه 30.
[97]. سخنان امام (س) در دیدار با میهمانان خارجی در سال 1364.
[98]. چهل حدیث، حدیث اول، ص 8، چاپ و نشر آثار امام خمینی.
منبع سید محمد شفیعی مازندرانی - با اندکی تصرف از كتاب مبانی تربیتی عرفانی، فصل پنجم
سه شنبه 15/5/1392 - 19:51
قرآن
خداوند در قرآن کریم انسان‌ها را به گروه‌های مختلف تقسیم نموده است که در آیات به معرفی و توصیف آنان پرداخته شده است. یک دسته از انسان‌ها؛ متقین می‌باشند که قرآن کریم آنان را اینگونه توصیف می‌فرماید:

"ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُوْلَـئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ."(بقره/ 1 الی 5)

"متقین کسانی هستند که:

که به غیب ایمان می‌آورند،

و نماز می‌گزارند،

و از آنچه روزیشان، داده‌ایم انفاق می‌کنند.

و آنان که به آنچه بر تو و بر پیامبران پیش از تو نازل شده است ایمان می‌آورند،

و به آخرت یقین دارند.

ایشان از سوی پروردگارشان قرین هدایتند، و خود رستگارانند ."

متقین عبارتند از مؤمنین؛ چون تقوا از اوصاف خاصه طبقه معینی از مؤمنین نیست، و اینطور نیست كه تقوا صفت مرتبه‌ای از مراتب ایمان باشد، بلکه با تمامی مراتب ایمان جمع می‌شود، مگر آن كه ایمان، ایمان واقعی نباشد. دلیل این مدعا این است: خدای تعالی در این آیات، از اوصاف متقین، تنها پنج صفت را ذكر می‌كند، و آن عبارتست از ایمان به غیب، اقامه نماز، انفاق از آنچه خدای سبحان روزی كرده، ایمان به آنچه بر انبیاء خود نازل فرموده، و یقین به آخرت. و فرموده کسانی که دارای این پنج صفت باشند بر طریق هدایت الهی گام می‌گذارند.

مؤمنین در اعتقادشان به غیب، و به خدای حاضر و ناظر، و بروز جزای او، در یك طبقه نیستند، بلكه طبقات مختلفی دارند.

كلمه غیب بر خلاف شهادت، عبارتست از چیزی كه در تحت حس و درك آدمی قرار ندارد، و آن عبارتست از خدای سبحان، و آیات او، كه همه از حواس ما غایبند.

یكی از آنها وحی است، كه در جمله "والذین آمنوا بما انزل الیك و ما انزل من قبلك"، به آن اشاره فرموده است. پس مراد از ایمان به غیب در مقابل ایمان به وحی، و ایمان به آخرت، عبارتست از ایمان به خدای تعالی، و در نتیجه در این چند آیه به ایمان به همه اصول سه‌گانه دین اشاره شده است. "و بالاخرة هم یوقنون"، قبلا اعتقاد راسخ به توحید و نبوت را به كلمه ایمان تعبیر کرد، و در این جمله اعتقاد راسخ به آخرت را به ایقان تعبیر كرده، و این بدان جهت است كه به لازمه یقین، كه عبارتست از فراموش نكردن آخرت، نیز اشاره كرده باشد، چون بسیار می‌شود انسان نسبت به چیزی ایمان دارد و هیچ شكی در آن ندارد، اما آن را فراموش می‌كند، و در نتیجه عملی منافی با ایمانش انجام می‌دهد، به خلاف یقین كه با فراموشی نمی‌سازد، و ممكن نیست انسان، عالم و مؤمن به روز حساب باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و به یاد آن باشد، به یاد روزی باشد كه در آن روز به حساب كوچك و بزرگ اعمالش می‌رسند، و در عین حال پاره‌ای گناهان را مرتكب شود، چنین كسی نه تنها مرتكب گناه نمی‌شود، بلكه از ترس، به قرق‌گاه‌های خدا نزدیك هم نمی‌گردد. همچنان كه خدای تعالی درباره آنان فرموده: خواهش نفس را پیروی مكن، كه تو را از راه خدا گمراه می‌كند، كسانی كه از راه خدا گمراه می‌شوند، عذابی شدید دارند، به خاطر این كه روز حساب را فراموش كردند، و فهمانید كه ضلالت از راه خدا تنها به خاطر فراموشی روز حساب است، و بدین جهت در آیات مورد بحث فرمود: و بالاخرة هم یوقنون، چون به یاد آخرت بودن، و بدان یقین داشتن، تقوا را نتیجه می‌دهد.
ممكن نیست انسان، عالم و مؤمن به روز حساب باشد، و همواره آن روز را در خاطر داشته و به یاد آن باشد، به یاد روزی باشد كه در آن روز به حساب كوچك و بزرگ اعمالش می‌رسند، و در عین حال پاره‌ای گناهان را مرتكب شود، چنین كسی نه تنها مرتكب گناه نمی‌شود، بلكه از ترس، به قرق‌گاه‌های خدا نزدیك هم نمی‌گردد.

خدای سبحان در آیه دیگری می‌فرماید:


"... ولکن الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولَـئِكَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ." (بقره/ 177)
"... نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران ایمان آورد،

و مال خود را، با آن که دوستش دارد، به خویشاوندان و یتیمان و درماندگان و مسافران و گدایان و در بند ماندگان ببخشد،

و نماز بگزارد و زکات بدهد،

و نیز کسانی هستند که چون عهدی می‌بندند بدان وفا می‌کنند،

و آنان که در بینوایی و بیماری و به هنگام جنگ صبر می‌کنند؛

اینان راستگویان و پرهیزگارانند .

"لیس البرّ ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب، كلمه "بر" مجازی است از خیر و احسان، و معنایش شخص خیر و نیكوكار است. و كلمه "ذوی القربی" به معنای خویشاوندان و كلمه "یتامی" جمع یتیم است كه به معنای كودك پدر مرده است و كلمه "مساكین"، جمع مسكین است، كه فرقش با كلمه فقیر این است كه مسكین بدحال‌تر از فقیر است، و كلمه "ابن السبیل" به معنای كسی است كه دستش از وطن و از خانواده‌اش بریده، و كلمه "رقاب" جمع رقبه است، كه به معنای گردن است، ولی منظور از آن برده است كه قید بردگی به گردن دارد، و كلمه "ضراء" مانند كلمه "ضر" هر دو به این معنا است كه آدمی با مرض یا زخم یا فوت مال یا مرگ فرزند، متضرر شود، و كلمه باس به معنای شدت و سختی جنگ است.

جمله: "ولكن البر من آمن بالله و الیوم الاخر" تعریف ابرار و بیان حقیقت حال ایشان است كه هم در مرتبه اعتقاد تعریفشان می‌كند و هم در مرتبه اعمال و هم اخلاق،

درباره اعتقادشان می‌فرماید: "من آمن بالله"، و درباره اعمالشان می‌فرماید: "اولئك الذین صدقوا " ، و درباره اخلاقشان می‌فرماید: "و اولئك هم المتقون." و در تعریف اولی كه از ایشان كرده، فرموده: "كسانی هستند كه ایمان به خدا و روز جزا و ملائكه و كتاب و انبیاء دارند"، و این تعریف شامل تمامی معارف حقه‌ای است كه خدای سبحان ایمان به آنها را از بندگان خود خواسته و مراد به این ایمان، ایمان كامل است كه اثرش هرگز از آن جدا نمی‌شود و تخلف نمی‌كند، نه در قلب، و نه در جوارح، و نه در قلب تخلف نمی‌كند چون صاحب آن دچار شك و اضطراب و یا اعتراض و یا در پیشامدی ناگوار دچار خشم نمی‌گردد و در اخلاق و اعمال هم تخلف نمی‌كند.
خداوند بعد از این تعریف به بیان پاره‌ای از اعمال متقین پرداخته، می‌فرماید: "و اتی المال علی حبه ذوی القربی، و الیتامی، و المساكین، و ابن السبیل، و السائلین، و فی الرقاب، و اقام الصلوه، و اتی الزكوه، كه متقین این اعمال را انجام می‌دهند .


برگرفته ار تفسیر المیزان
سایت تبیان
سه شنبه 15/5/1392 - 19:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته