نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
نشد یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه
من باشمو اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه مال خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام به جز اون روی هر دیونه ای گذاشت اثر
نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه اینکه من نخوام برم نذاشت گلهارو ببینم
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی می گفت که خواب دیده اون گفته عاشقش می شم
اما نشد
اما نشد قسمت ما
یه لحظه ی روشن و خوش پیغام واسش فرستادم
بیا بازم منو بکش
نشد بازم نشکنه این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم
هیچ جای دنیا ندیدم عجب چشمهای روشنی
باور نکرد یه موزهشو به صد تا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمیدم
راست میگه هرچی اون بگه
من کجا و دیونگی
چه جور به حرفش گوش کنم اون گفت بچسب به زندگی
خلاصه که آخر نشد ما گل سرخ و بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
نشد یه بارم برسم به آرزو های محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه ی کال
نشد منم واسه یه بار به آرزو هام برسم
گذشته کار از کارمون
دیر شده به خدا قسم
نشد به موقع این کویر ابری شه بارون بگیره
نشد خودش آیینه که هست بیادو شمع دون بگیره
نشد بپاشم زیر پاش عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده
حتی بهم بگه بدی
نشد دوستت دارم بگه به من که نه به دیگری
نشد یه بارم رد نشه از روی شعر ها سر سری
نشد یه کاری بکنه که بدونم دوستم داره
آتیش گرفتمو یه بار نگام نکرد بگه آره
نشد یه بار حرف بزنه نزاره پای سرنوشت
نشد یه شب نگم خدا الهی که بره بهشت
نشد شبی یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویا هام براش روزی هزار بار نمیرم
نشد برم
نشد نره
نشد بخواد
نشد بیاد
نشد ولی
شاید بشه
واسم دعا کنید زیاد
از شما پنهون نکنم یه حرفایی بهم زده
گفته همین روزا میاد
اما هنوز نیومده
قصه داره تموم میشه مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید
اول خدا دوم شما