• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 118
تعداد نظرات : 47
زمان آخرین مطلب : 5161روز قبل
دعا و زیارت

امام علی علیه السلام فرمودند: کسی که مومنان را در روز غدیر تکفل کند نزد خدای متعال من ضامن او  هستم که از کافر شدن و پریشان شدن در امان باشد  یعنی رفع حاجت مومنان سبب عاقبت به خیری است.

چهارشنبه 27/9/1387 - 10:27
دانستنی های علمی
غم را در صدایش می توان حس کرد.آهنگ های او آهنگ هایی است که هنوز بعد از گذشت سال ها تازه مانده و آدم از گوش دادن آن ها خسته نمی شود.به زندگی او نگاهی می اندازیم:
سخنان زیادی در مورد زندگی هنری و خصوصی فرهاد مهراد در میان است…
همه میگن صدای مخصوص خودش رو داشت. خیلی ها او را به خاطر نرفتن به خارج از کشور و ماندنش تحسین می کنند .. بعضی ها از مهربانیش می گویند و بعضی از انزوایش و سکوتش!! فرهاد انسانی تنها بود .!!

فرهاد بی آزار و منزوی بود. آدم بذله گو و شوخی نبود… همیشه گوشه گیر بود. می شد فهمید که نمی تواند خیلی چیزها را تحمل کند. اما در رفتار هایش نشان می داد. خوش بر خورد و خوش رو بود . البته گاهی اوقات هم بذله گویی می کرد. مثلا زمانی که به معرفی اعضای گروه می پرداخت؛ شوخ طبعی اش گل می کرد. هامو را هملت معرفی می کرد و وقتی که می خواست شماعی زاده را معرفی کند، می گفت: نایس جنتلمن!! شماعی زاده اوایل فکر می کرد فرهاد دارد به او فحش می دهد برای همین ناراحت می شد، حالا شاید اکنون که کمی به زبان خارجه تسلط یافته، می داند آن دو کلمه توهین نبوده است. خودش را که معرفی می کرد می گفت : این منم که پیانو می زنم. بعد که پیانو زدنش تمام می شد، می گفت این یک پیانیست معمولی بود. او مودب بود که هیچ کس را به نام کوچکش صدا نمی کرد.

فرهاد یک گام از اجتماع جلوتر بود. ناملایمات اجتماع را می دید و از دیدن آن رنج می برد. نادانی دیگران را می دید و غصه می خورد.و همین مسئله او را وادار به سکوت می کرد. شعور بالای فرهاد بود که او را به انزوا کشاند. فرهاد خواننده ای از تبار حقیقت بود. موسیقی از دید فرهاد عارفانه بود نه مطربی!!

فرهاد از جمله معدود هنرمندان موسیقی پاپ بود که پس از انقلاب اسلامی ایران، در سال 1357، کشور را ترک نکردند.
ترانه وحدت ساخته اسفندیار منفردزاده با شعر سیاوش کسرایی، از آثار این خواننده ایرانی است که در اوایل انقلاب به اجرا در آمد.
در چند سال اخیر نیز او در ایران چند برنامه هنری اجرا کرد و در آنها تعدادی از ترانه های گذشته اش را نیز به اجرا در آورد.
ترانه های فرهاد در دهه 50 شمسی با مضامین سیاسی و اجتماعی در میان جوانان کشور محبوبیت زیادی کسب کرد، از جمله ترانه های جمعه خونین، هفته خاکستری و کوچه ها (شبانه).
فرهاد که برخی منابع نام او را محمد صفار منتشری نوشته اند در سال 1321 در لنگرود به دنیا آمده بود.
او شیوه خاصی در خواندن بنا گذاشت که در سالهای دهه پنجاه نام او را بر سر زبانها انداخت.
معروف ترین ترانه او جمعه نام داشت که شعر آن را شهیار قنبری سروده بود و آهنگ آن کار اسفندیار منفرد زاده بود و اولین بار در فیلمی به نام خداحافظ رفیق خوانده شد. این ترانه مدتها نزد جوانان آن دوره یک ترانه سیاسی تلقی می شد و شیوه خواندن فرهاد هم به این تصور دامن می زد.
بیماری فرهاد نوع پیشرفته "هپاتیت سی" بود که به کبد او صدمه زده بود. دکتر زالی از پزشکان معالج وی در تهران پیشتر گفته بود که حتی با پیوند کبد شانس زنده ماندن او حداقل ?? درصد است.

نهمین فرزند مرحوم رضا مهراد ،کاردار وزارت امورخارجه دولت ایران در کشورهای عربی ،روز بیست و نهم دی ماه ????در لنگرود متولد شد.
اخلاق و رفتار آخرین فرزند خانواده مهراد آنقدر متفاوت بود که همیشه از سوی اطرافیان به «تقلید از بزرگترها» می شد.
سه سال بیشتر نداشت که علاقه به موسیقی او را وادار میکرد تا پشت در اتاق برادرش بنشیند و تمرین ویلون او و دوستانش را گوش کند.

در همان دوران یکی از دوستان برادرش متوجه علاقه فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده او میخواهد که سازی برای او تهیه کنند.
با اصرار برادر بزرگتر یک ویلون سل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود.
عمر تمرینات ویلون سل از 3 جلسه فراتر نرفت، چرخ روزگار ساز او را شکست و به قول فرهاد:«ساز صد تکه و روح من هزار تکه شد.»و از آن پس بازهم دل سپردن به تمرینات برادر بزرگتر تنها سرگرمی و ساز تبدیل به رویای فرهاد شد.

با ورود به مدرسه استعداد او در زمینه ادبیات آشکار و ادبیات تبدیل به دلمشغولی او میشود و در آستانه ورود به دبیرستان تمایل به تحصیل در رشته ادبیات پیدا میکند.
اما علیرغم نمرات ضعیفش در دروسی غیر از ادبیات و زبان انگلیسی ،مخالفت عموی بزرگش در غیاب پدر، او را مجبور به ادامه تحصیل در رشته طبیعی میکند .و عاقبت دلسپردگی به ادبیات و بی علاقگی به دروس مورد علاقه عمویش سبب میشود تا در کلاس یازدهم ترک تحصیل کند.

پس از ترک تحصیل با یک گروه نوازنده ارمنی آشنا میشود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازنده گیتار در همان گروه شروع به فعالیت میکند.

گروه راهی جنوب میشود تا در باشگاه شرکت نفت برنامه اجرا کنند و اولین شب اجرای برنامه رهبر گروه به بهانه بیماری و غیبت خواننده گروه از فرهاد میخواهد تا او جای خواننده را پر کند.

وسواس شدید فرهاد در ادای صحیح کلمات و آشنایی او با ادبیات ملل چنان در کار او موثر بود که وقتی ترانه ای به زبان ایتالیایی ،فرانسوی و یا انگلیسی اجرا میکرد کمتر کسی باور میکرد که زبان مادری این هنرمند فارسی باشد و همین خصوصیت باعث درخشش گروه و تمدید مدت برنامه گروه ارمنی شد.

مدتی بعد از گروه جدا میشود و فعالیت انفرادی خود را آغاز میکند.فرهاد برای اولین بار در سال 42 برای اجرای چند ترانه انگلیسی راهی برنامه تلویزیونی «واریته استودیو ب» میشود و مخاطبان بیشتری می یابد.

مدتی بعد فرهاد در یکی از کنسرتهای بزرگی که به مدیریت مجله «اطلاعات جوانان» در امجدیه برگزار شد هنرنمایی کرد.
در این برنامه فرهاد چند ترانه با گیتار اجرا میکند و بیش از پیش مورد توجه تماشاگران و همچنین شهبال شب پره ،مرد اول گروه Black Cats قرار میگرد.
چندی بعد فرهاد با شهبال شب پره سرپرست گروه بلک کتز آشنا می شود .همکاری فرهاد به عنوان خواننده و نوازنده گیتار و پیانو با شهبال شب پره (پرکاشن) ،شهرام شب پره (گیتار)، هامو(گیتار) ، حسن شماعی زاده (ساکسیفون) و منوچهر اسلامی (ترومپت)در کلاب کوچینی از سال 45 آغاز میشود.

منوچهر اسلامی که از فرهاد به عنوان پایه اصلی Black Cats یاد میکند با اشاره به استعداد فرهاد می گوید:«فرهاد با اینکه نت نمیدانست و موسیقی را از راه گوش آموخته بود نیاز چندانی به تمرین نداشت.او با چند بار زمزمه کردن شعر ،ساز و صدایش را با بقیه گروه هماهنگ میکرد.در واقع او به احترام دیگر اعضا در جلسات تمرین حاضر می شد.»

در همین دوران یعنی در اوج فعالیت Black Cats ،دوستداران فرهاد ترانه «اگه یه جو شانس داشتیم» یعنی اولین اثر فرهاد به زبان فارسی را در فیلم «بانوی زیبای من» شنیدند.
او اندکی بعد برای پرستاری ازخواهرش راهی انگلستان میشود.در طول سفر که قرار بود 2 ماه به طول انجامد یکی از تهیه کنندگان سرشناس انگلیسی به سراغ او می آید و پیشنهاد انتشار آلبومی با صدای فرهاد را مطرح میکند. اما بیماری فرهاد و بروز مشکلات متعدد شخصی باعث میشود تا انتشار آلبوم در حد حرف باقی بماند و سفر 2 ماهه بیش از یکسال طول بکشد.

سال 48 فرهاد ترانه «مرد تنها» ،با شعر شهیار قنبری و موسیقی اسفندیار منفردزاده،را برای فیلم «رضا موتوری» میخواند.ترانه «مرد تنها» که پس از اکران فیلم در قالب صفحه گرامافون راهی بازار شده بود آنچنان طرفدار می یابد که فرهاد تبدیل به یک ستاره میشود.
چون همیشه معتقد بود باید شعری را بخواند که خود به آن اعتقاد دارد و در واقع آن شعر باید به شکلی زبان حال او باشد پس از «مرد تنها» تعداد محدودی ترانه یعنی ترانه های «جمعه»،«هفته خاکستری»،«آیینه ها»(51-1350)را خواند و با افزایش تنشهای سیاسی در ایران در دهه پنجاه ترانه های «شبانه1» ،«خسته»، «سقف»،«گنجشگک اشی مشی»،«آوار»،«شبانه2» با اشعاری از احمد شاملو و شهیار قنبری و صدای فرهاد منتشر و تبدیل به سرود اتحاد مردم شدند.

یک روز بعد از انقلاب در ایران یعنی در روز 23 بهمن 1357 مرحوم «سیاوش کسرایی» ترانه «وحدت» را به اسفندیار منفردزاده می سپارد و در همان روز صدای فرهاد در ستایش آزادی و آزادگی در تلویزیون ملی طنین انداز شد.

پس از انقلاب فرهاد،خواننده انقلابی ،از ادامه کار منع و تقاضاهای چندباره او برای انتشار مجدد آثارش با مخالفت روبرو شد. البته در همین سالها که حتی از انتشار مجدد ترانه «وحدت» به بهانه «تکراری بودن» جلوگیری می شد شخص با نفوذی بدون کسب مجوز از خواننده،آهنگساز یا شعرای این ترانه ها آلبومی با نام وحدت و با مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را راهی بازار کرد.

بالاخره سال 1372 پس از 15 سال آلبوم جدید فرهاد، «خواب در بیداری»،مجوز انتشار دریافت کرد و تبدیل به پر فروش ترین شد.
پس از انتشار «خواب در بیداری» ،فرهاد که از انتشار آلبوم بعدی خود در ایران نا امید شده بود در سال 1376 آلبوم «برف» را در ایالات متحده آمریکا ضبط و منتشر کرد و این آلبوم یک سال بعد در ایران منتشر شد. پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهیه آلبومی با نام «آمین» که ترانه هایی از کشورها و زبانهای مختلف را در خود جای میداد ،برآمد.

از مهر ماه 1379 بیماری فرهاد جدی شد،اما فرهاد از حرکت بازنایستاد. آن روزها هیچ چیز جز مرگ نمی توانست او را از تهیه آلبوم «آمین» بازدارد ،که بازداشت…
فرهاد پس از 2 سال معالجه در ایران و فرانسه ،در سن 59 سالگی روز نهم شهریور 1381 در شهر پاریس بر اثر بیماری هپاتیت درگذشت.

پیکر فرهاد در آغوش خاک آرامگاه Thiais پاریس خفته است

فرهاد رفت و در آرامگاهی که واقعا آرامگاه است هنوز لبخندی دلنشین بر لب دارد. و در جایی است که دیگر نه از نامش بلکه از شماره سنگ قبرش شناخته می شود.
او همیشه با جمله به امید صلح و باران سخنش را تمام می کرد.
به امید صلح و باران
چهارشنبه 27/9/1387 - 10:23
دانستنی های علمی
تاریخ تولد: 1334 (همدان)
مدرك تحصیلی: دیپلم طبیعی
دارای مدرك درجه یك هنری (معادل لیسانس) از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
فعالیت هنری را از سال 1348 با اجرای نمایش در مراكز رفاه، كاخ جوانان و كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان آغاز كرد.
در سال 1353 برای بازی در نمایش « دكه » و یك سال بعد برای بازی در نمایش « تسلیم شدگان » جایزه كاخ جوانان را گرفت.
برای نخستین فیلمش « دیار عاشقان » دیپلم افتخار بازیگر نقش دوم را در دومین جشنواره فجر گرفت.
او همچنین برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد در چهاردهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم « لیلی با من است » و برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای فیلم «   آژانس شیشه ای » شد.
بازی زیبای او در فیلم « مومیایی 3 » تحسین همگان را در هجدهمین جشنواره فیلم فجر برانگیخت.
سال 1380 سال خوبی برای او نبود. فیلم « آب و آتش » با بازی نه چندان دلچسب و انتخاب نامناسب او و فیلم تكه پاره شده «  موج مرده » با تكرار نقش حاج كاظم « آژانس شیشه ای » چهره موفقی از پرویز پرستویی به جا نگذاشت.
پرویز پرستویی در سال 1381 فیلم نچندان موفق « عزیزم من كوك نیستم » را با بازی خوبش بر پرده سینماها داشت كه در همان سال یكی از دو جایزه بهترین بازیگر مرد را از « جشن ماهنامه دنیای تصویر » دریافت كرد.
پرویز پرستویی در سال 1382 بار دیگر چشمها را به سوی خود خیره كرد. بازی معركه و ماندگار او در نقش « رضا مارمولك » در فیلم « مارمولك » (كمال تبریزی) سیمرغ بلورین ویژه هیئت داوران جشنواره بیست و دوم فیلم فجر (بهمن 1382) و تندیس بهترین بازیگر نقش اول مرد هشتمین جشن خانه سینما (شهریور 1383) را برای او به ارمغان آورد.
چهارشنبه 27/9/1387 - 10:19
دانستنی های علمی
سهراب سپهری نقاش و شاعر، 15 مهرماه سال 1307 در كاشان متولد شد.
خود سهراب میگوید :
 مادرم میداند كه من روز چهاردهم مهر به دنیا آمده ام. درست سر ساعت 12. مادرم صدای اذان را میشندیده است... (هنوز در سفرم - صفحه 9)

پدر سهراب، اسدالله سپهری، كارمند اداره پست و تلگراف كاشان، اهل ذوق و هنر.
وقتی سهراب خردسال بود، پدر به بیماری فلج مبتلا شد.
كوچك بودم كه پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت. خوش خط بود. تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد... (هنوز در سفرم - صفحه 10)
درگذشت پدر در سال 1341

مادر سهراب، ماه جبین، اهل شعر و ادب كه در خرداد سال 1373 درگذشت.
تنها برادر سهراب، منوچهر در سال 1369 درگذشت. خواهران سهراب : همایوندخت، پریدخت و پروانه.
محل تولد سهراب باغ بزرگی در محله دروازه عطا بود.
سهراب از محل تولدش چنین میگوید :
خانه، بزرگ بود. باغ بود و همه جور درخت داشت. برای یادگرفتن، وسعت خوبی بود. خانه ما همسایه صحرا بود . تمام رویاهایم به بیابان راه داشت... (هنوز در سفرم - صفحه 10)

سال 1312، ورود به دبستان خیام (مدرس) كاشان.
مدرسه، خوابهای مرا قیچی كرده بود . نماز مرا شكسته بود . مدرسه، عروسك مرا رنجانده بود . روز ورود، یادم نخواهد رفت : مرا از میان بازیهایم ربودند و به كابوس مدرسه بردند . خودم را تنها دیدم و غریب ... از آن پس و هربار دلهره بود كه به جای من راهی مدرسه میشد.... (اتاق آبی - صفحه 33)
در دبستان، ما را برای نماز به مسجد میبردند. روزی در مسجد بسته بود . بقال سر گذر گفت : نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیكتر باشید.
مذهب شوخی سنگینی بود كه محیط با من كرد و من سالها مذهبی ماندم.
بی آنكه خدایی داشته باشم ... (هنوز در سفرم)

سهراب از معلم كلاس اولش چنین میگوید :
آدمی بی رویا بود. پیدا بود كه زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروك میخورد...

خرداد سال 1319 ، پایان دوره شش ساله ابتدایی.
دبستان را كه تمام كردم، تابستان را در كارخانه ریسندگی كاشان كار گرفتم. یكی دو ماه كارگر كارخانه شدم . نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد . زیانها رساند . من مامور مبارزه با ملخ در یكی از آبادیها شدم. راستش، حتی برای كشتن یك ملخ نقشه نكشیدم. اگر محصول را میخوردند، پیدا بود كه گرسنه اند. وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میكردم پا روی ملخها نگذارم.... (هنوز در سفرم)

مهرماه همان سال، آغاز تحصیل در دوره متوسطه در دبیرستان پهلوی كاشان.
در دبیرستان، نقاشی كار جدی تری شد. زنگ نقاشی، نقطه روشنی در تاریكی هفته بود... (هنوز در سفرم - صفحه 12)
از دوستان این دوره : محمود فیلسوفی و احمد مدیحی
سال 1320، سهراب و خانواده به خانه ای در محله سرپله كاشان نقل مكان كردند.
سال 1322، پس از پایان دوره اول متوسطه، به تهران آمد و در دانشسرای مقدماتی شبانه روزی تهران ثبت نام كرد.
در چنین شهری [كاشان]، ما به آگاهی نمیرسیدیم. اهل سنجش نمیشدیم. در حساسیت خود شناور بودیم. دل میباختیم. شیفته میشدیم و آنچه میاندوختیم، پیروزی تجربه بود. آمدم تهران و رفتم دانشسرای مقدماتی. به شهر بزرگی آمده بودم. اما امكان رشد چندان نبود... (هنوز در سفرم- صفحه 12)
سال 1324 دوره دوساله دانشسرای مقدماتی به پایان رسید و سهراب به كاشان بازگشت.
دوران دگرگونی آغاز میشد. سال 1945 بود. فراغت در كف بود. فرصت تامل به دست آمده بود. زمینه برای تكانهای دلپذیر فراهم میشد... (هنوز در سفرم)

آذرماه سال 1325 به پیشنهاد مشفق كاشانی (عباس كی منش متولد 1304) در اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) كاشان استخدام شد.
شعرهای مشفق را خوانده بودم ولی خودش را ندیده بودم. مشفق دست مرا گرفت و به راه نوشتن كشید. الفبای شاعری را او به من آموخت... (هنوز در سفرم)
سال 1326 و در سن نوزده سالگی، منظومه ای عاشقانه و لطیف از سهراب، با نام "در كنار چمن یا آرامگاه عشق" در 26 صفحه منتشر شد.
دل به كف عشق هر آنكس سپرد
جان به در از وادی محنت نبرد
زندگی افسانه محنت فزاست
زندگی یك بی سر و ته ماجراست
غیر غم و محنت و اندوه و رنج
نیست در این كهنه سرای سپنج...
مشفق كاشانی مقدمه كوتاهی در این كتاب نوشته است.
سهراب بعدها، هیچگاه از این سروده ها یاد نمیكرد.

سال 1327، هنگامی كه سهراب در تپه های اطراف قمصر مشغول نقاشی بود، با منصور شیبانی كه در آن سالها دانشجوی نقاشی دانشكده هنرهای زیبا بود، آشنا شد. این برخورد، سهراب را دگرگون كرد.
آنروز، شیبانی چیرها گفت. از هنر حرفها زد. ون گوگ را نشان داد. من در گیجی دلپذیری بودم. هرچه میشنیدم، تازه بود و هرچه میدیدم غرابت داشت.
شب كه به خانه بر میگشتم، من آدمی دیگر بودم. طعم یك استحاله را تا انتهای خواب در دهان داشتم... (هنوز در سفرم)

شهریور ماه همان سال، استعفا از اداره فرهنگ كاشان.
مهرماه، به همراه خانواده جهت تحصیل در دانشكده هنرهای زیبا در رشته نقاشی به تهران میاید.
در خلال این سالها، سهراب بارها به دیدار ن
یما یوشیج میرفت.

در سال 1330 مجموعه شعر "مرگ رنگ" منتشر گردید. برخی از اشعار موجود در این مجموعه بعدها با تغییراتی در "هشت كتاب" تجدید چاپ شد.
بخشهایی حذف شده از " مرگ رنگ " :
جهان آسوده خوابیده است،
فروبسته است وحشت در به روی هر تكان، هر بانگ
چنان كه من به روی خویش ...

سال 1332، پایان دوره نقاشی دانشكده هنرهای زیبا و دریافت مدرك لیسانس و دریافت مدال درجه اول فرهنگ از شاه.
در كاخ مرمر شاه از او پرسید : به نظر شما نقاشی های این اتاق خوب است ؟
سهراب جواب داد : خیر قربان
و شاه زیر لب گفت : خودم حدس میزدم. ...
(مرغ مهاجر صفحه 67)
اواخر سال 1332، دومین مجموعه شعر سهراب با عنوان "زندگی خوابها" با طراحی جلد خود او و با كاغذی ارزان قیمت در 63 صفحه منتشر شد.

تا سال 1336، چندین شعر سهراب و ترجمه هایی از اشعار شاعران خارجی در نشریات آن زمان به چاپ رسید.
در مردادماه 1336 از راه زمینی به پاریس و لندن جهت نام نویسی در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی سفر میكند.

فروردین ماه سال 1337، شركت در نخستین بی ینال تهران
خرداد همان سال شركت در بی ینال ونیز و پس از دو ماه اقامت در ایتالیا به ایران باز میگردد.

در سال 1339، ضمن شركت در دومین بی ینال تهران، موفق به دریافت جایزه اول هنرهای زیبا گردید.
در همین سال، شخصی علاقه مند به نقاشیهای سهراب، همه تابلوهایش را یكجا خرید تا مقدمات سفر سهراب به ژاپن فراهم شود.
مرداد این سال، سهراب به توكیو سفر میكند و درآنجا فنون حكاكی روی چوب را میاموزد.

سهراب در یادداشتهای سفر ژاپن چنین مینویسد :
از پدرم نامه ای داشتم. در آن اشاره ای به حال خودش و دیگر پیوندان و آنگاه سخن از زیبایی خانه نو و ایوان پهن آن و روزهای روشن و آفتابی تهران و سرانجام آرزوی پیشرفت من در هنر.
و اندوهی چه گران رو كرد : نكند چشم و چراغ خانواده خود شده باشم...

در آخرین روزهای اسفند سال 1339 به دهلی سفر میكند.
پس از اقامتی دوهفته ای در هند به تهران باز میگردد.
در اواخر این سال، سهراب و خانواده اش به خانه ای در خیابان گیشا، خیابان بیست و چهارم نقل مكان میكند.
در همین سال در ساخت یك فیلم كوتاه تبلیغاتی انیمیشن، با فروغ فرخزاد همكاری نمود.
تیرماه سال 1341، فوت پدر سهراب
وقتی كه پدرم مرد، نوشتم : پاسبانها همه شاعر بودند.
حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف كرده بود. فاجعه آن طرف سكه بود وگرنه من میدانستم و میدانم كه پاسبانها شاعر نیستند. در تاریكی آنقدر مانده ام كه از روشنی حرف بزنم ...

تا سال 1343 تعدادی از آثار نقاشی سهراب در كشورهای ایران، فرانسه، سوئیس، فلسطین و برزیل به نمایش درآمد.
فروردین سال 1343، سفر به هند و دیدار از دهلی و كشمیر و در راه بازگشت در پاكستان، بازدید از لاهور و پیشاور و در افغانستان، بازدید از كابل.
در آبانماه این سال، پس از بازگشت به ایران طراحی صحنه یك نمایش به كارگردانی خانم خجسته كیا را انجام داد.
منظومه "صدای پای آب" در تابستان همین سال در روستای چنار آفریده میشود.

تا سال 1348 ضمن سفر به كشورهای آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند، ایتالیا و اتریش، آثار نقاشی او در نمایشگاههای متعددی به نمایش درآمد.
سال 1349، سفر به آمریكا و اقامت در لانگ آیلند و پس از 7 ماه اقامت در نیویورك، به ایران باز میگردد.
سال 1351 برگذاری نمایشگاههای متعدد در پاریس و ایران.

تا سال 1357، چندین نمایشگاه از آثار نقاشی سهراب در سوئیس، مصر و یونان برگذار گردید.

سال 1358، آغاز ناراحتی جسمی و آشكار شدن علائم سرطان خون.
دیماه همان سال جهت درمان به انگلستان سفر میكند و اسفندماه به ایران باز میگردد.

سال 1359... اول اردیبهشت... ساعت 6 بعد ازظهر، بیمارستان پارس تهران ...
فردای آن روز با همراهی چند تن از اقوام و دوستش محمود فیلسوفی، صحن امامزاده سلطان علی، روستای مشهد اردهال واقع در اطراف كاشان مییزبان ابدی سهراب گردید.
آرامگاهش در ابتدا با قطعه آجر فیروزه ای رنگ مشخص بود و سپس سنگ نبشته ای از هنرمند معاصر، رضا مافی با قطعه شعری از سهراب جایگزین شد:
به سراغ من اگر میایید
نرم و آهسته بیایید
مبادا كه ترك بردارد
چینی نازك تنهایی من

كاشان تنها جایی است كه به من آرامش میدهد و میدانم كه سرانجام در آنجا
ماندگار خواهم شد...
و سهراب .... ماندگار شد ....
چهارشنبه 27/9/1387 - 10:13
دانستنی های علمی
نام : ریکاردو ایزاکسون داسنتوس لیته  

تاریخ تولد: 22 aprile 1982 a Brasili 

   سن: 26      تیم: میلان
قد: 186 cm   وزن: 73 kg
   نام پدر : بوسکو ایزاکسون پریرا لیته مهندس راه و ساختمان
نام مادر: سیمون کریستیانو داس سانتوز لیته دبیر زیست شناسی
نام برادر: رودریگو ایزاکسون داس سانتوز لیته فوتبالیست در تیم  ریمینی سری ب ایتالیا
  ریکاردو ایزاکسون دوسانتوس لیته .... بازیکنی که بردار کوچکش نمیتوانست ریکاردو صدایش بزند به او کاکا می گفت و این اسم روی او ماند و با این اسم در دنیا شناخته شدریکاردو جذاب ترین  بازیکن تاریخ فوتبال برزیل در سال۱۹۸۲ در ساپوئولو برزیل ( مقر و پایگاه سرزمین سرزمین فوتبال ) به دنیا امد ... برخلاف همه ستارگان برزیلی که زندگی سخت و رقت باری در کودکی داشتند کاکا در یک خانواده کاملا مرفح بزرگ شد و هیچ سختی در زمانی کودکی نکشید ... ریکاردو از همان کودکی مثل همه برزیلی دیوانه فوتبال بود و ساپوئولو باشگاهی بود که او را کشف کردکاکا در خاطراتش می گوید : پدرم همیشه مرا با ماشین مدل بالا به کمپ نوجوانان برزیل می رساند در صورتی که من می دیدم دوستانم بدلیل مشکلات مالی با اوتوبوس و حتی با پای پیاده مسافتهای طولانی را طی می کردند و خود را به زمین می رساندند و من همیشه در این مورد شرمنده دوستانم بودم !با این حال کاکا در مدرسه فوتبال ساپائولو رشد و پیشرفت کرد و خودش را نشان داد و در سال ۲۰۰۱ توسط فیل بزرگ اسکولاری به تیم ملی برزیل دعوت شد تا کاکا اولین حضور خودش در جام جهانی در ( کره و زاپن ) تجربه کند ... اما این جام جهانی برای او چیزی جز نیمکت نشینی نداشتکاکا به غیر از دقایقی اندک عمدتا نیمکت نشین ریوالدو بزرگ بوددر هر صورت او طعم شیرنی قهرمانی را چشید و جام جهانی را بالای سر خود بردبعد جام جهانی تیم های مطرحی چون رئال و میلان و ... خواهان جذب او شدند اما میلان پیروز شد و در سال ۲۰۰۳با خریدی قابل توجه معادل ۵ . ۸ ملیون یوورو یکی از بهترین خریدهای تاریخش را بدون شک از ساپوئولو کردبسیاری گمان می کردند او در میلان هم نیمکت نشین ریوالدر بزرگ خواهد شد اما سرنوشت طور دیگری رقم خورد و کارلتو با بها دادن به کاکا  ریوالدو  را نیمکت نشین محض کرد و به گونه ای او را در جهان فوتبال محو کرد و کاکا را به دنیای پراوازه فوتبال معرفی کردکاکا در اولین سال حضورش موفق شد کالچو را بالای سر خود ببرد ... ریکاردو در حال حاظر یکی از ستارگان بی چون و چرای فوتبال می باشد و رئال و چلسی به هر قیمتی سخت خواهان او هستند اما کاکا در حین جام جهانی ۲۰۰۶ قرار دادش را تا ۴ سال دیگر تمدید کرد تا همه حرف و حدیث ها را به پایان برده و همچنان افتخار پوشیدن پیراهن پر افتخار روسونری را داشته باشد.
چهارشنبه 27/9/1387 - 10:11
دانستنی های علمی
کریستیانو رونالدو دوس سانتوز آویرو که بیشتر به نام کریستیانو رونالدو معروف است در 5 ژانویه 1985 در مَدیرای پرتغال متولد شد.قد وی 185 سانتیمتر است.وی دارای یک برادر بزرگتر به نام هوگو و دو خواهر بزرگتر از خود به نام های الما و لیلیانا است.فوتبالش را از سه سالگی آغاز کرد و در سن شش سالگی به مدرسه فوتبال رفت.اولین باشگاهی که او در آن بازی کرد باشگاه آماتور آندورینها بود جاییکه پدرش آن را اداره می کرد هنگامیکه رونالدو 8 سالش بود.هنگامیکه به سن 10 سال رسید دو باشگاه مطرح شهر مدیرا به نام های سی.اس ماریتیمو و سی.دی ناسیونال خواهان وی شدند که سرانجام وی به عضوین ناسیونال در آمد.در دوران بچگی تیم مورد علاقه ی او بنفیکا بود در حالیکه در سال 2001 تا سال 2003 به عضویت تیم رقیب بنفیکا یعنی اسپورتینگ لیسبون در آمد.رونالدو در اسپورتینگ رشد کرد و اولین بازیکن تاریخ این باشگاه شد که برای تیم های زیر 16 سال ، زیر 17 سال و زیر 18 سال این باشگاه بازیکن ساز بازی کرده است.هنگامیکه وی برای تیم بزرگسالان اسپورتینگ بازی کرد در همان آغاز کار در برابر موریرنس دو گل به ثمر رساند.اولین باشگاه بزرگی که او را در نظر گرفت باشگاه لیورپول بود که البته به دلیل کوچک بودن و 16 سال بیشتر سن نداشتن او را نپذیرفتند! اما در تابستان سال 2003 الکس فرگوسن کریس را با قراردادی 12.24 میلیون یورویی به منچستر آورد و وی اسپورتینگ را که با سن کمش 25 بازی برای آن انجام داده بود و سه گل به ثمر رسانده بود را ترک کرد.اگرچه رونالدو شماره ی 28 را تقاضا کرد که در اسپورتینگ می پوشید اما شماره 7 را برتن کرد.شماره ای که قبلاً بر تن بزرگانی چون جورج بست ، بریان رابسون ، اریک کانتونا و دیوید بکهام بود!در سال 2003 به تیم ملی پرتغال دعوت شد و نشان داد که در تیم ملی نیز چهره ای موفق است. در انجام مسابقات انتخابی جام جهانی 2006 هنگامیکه پرتغال در برابر روسیه در حال بازی بود پدرش به نام دنیس آویرو در 7 سپتامبر 2005 از دنیا رفت. و وی پس از این اتفاق داربی شهر منچستر در برابر منچستر سیتی را از دست داد.رونالدو اولین حضورش را برای منچستر که 60 دقیقه بود در برابر بولتون در ورزشگاه اولد ترافورد شهر منچستر انجام داد.که آن بازی با حساب 4 بر صفر به نفع منچستر به پایان رسید.در 29 اکتبر 2005 رونالدو اولین گل لیگ برتری خود که مصادف با هزارمین گل لیگ برتری منچستر یونایتد بود را در برابر میدلزبورو به ثمر رساند که البته آن بازی با حساب 4 بر 1 به نفع میدلزبورو به پایان رسید و گل خوش یمنی نبود. رونالدو توانایی بازی با هر دو پا را دارد و در تمام مناطق جلو از جمله چپ ، راست ، وسط می تواند بازی کند.مهارت او با بازی با توپ و پا عوض کردن ها و شوت های محکم دیدنی و دریبل های سرعتی و توانایی سر زدن او کم نظیر است و هر مدافعی را در مواجهه با او دچار مشکل می کند و می تواند هر خط دفاعی را بهم بزند.
چهارشنبه 27/9/1387 - 10:4
کامپیوتر و اینترنت
Need for Speed Undercover جای زمین های مسابقه ای و چراغ های نئون در تاریکی شب را با دنیای آزاد کنار ساحل عوض کرده است. این سواحل با نام  Tri-City Bay در بازی وجود دارند که مجموعه ای از آزاد راه ها، پل های معلق، جاده های خاکی و زمین های صنعتی می باشد و تمام بازی در ساعات بعد از طلوع آفتاب و یا قبل از غروب آفتاب است که خورشید همه جا را با نور طلایی خود مزیّن می کند. به نظر می رسد که تنوع بسیار زیادی در بازی وجود دارد و بیشتر این تنوع خود را در مسابقات نشان می دهد. برای مثال، در Sprint Race که ما شانس بازی کردنش را داشتیم – مجموعه ای از ماشین های مدل بالا مثل Carerra GT و Pagani Zonda در آن بودند –از یک آزاد راه شروع شد، در طول مسیر مسابقه از زمین فوتبال یک دبیرستان، محوطه ی خانه ی یک میلیونر و یک تونل گذشتیم! دنیای Undercover، واقعا دنیای بزرگیست. آن طوری که به ما گفته شد، اگر باسریع ترین ماشین این بازی سعی کنید کل دنیای این بازی را با حداکثر سرعت ممکن بگردید،8 دقیقه طول خواهد کشید.یکی از راه هایی که Black Box در نظر دارد سیستم  Heroic Driving Engineدر این بازی پیاده کند. این سیستم برای بهبود بخشیدن توانایی های شما در حین رانندگی بدون نیاز به تغییر شیوه ی کنترل ماشین است و قدرت رانندگی شما (دست فرمان!) را افزایش می دهد. یکی از کارهایی که این سیستم می کند از بین بردن رابطه ی بین جهت ماشین با دورنمای دوربین است. مثلا وقتی با سرعت بالا در حال حرکت هستید، با کشیدن سریع ترمز دستی خواهید دید که ماشینتان چگونه یک دور  180 درجه، آن هم در سرعت بالا خواهد زد و این در حالیست که دوربین سر جای خود ثابت است. فکر نکنید که تمام این کار را برای قشنگی اش بوده…در همین حال اگر دو بار پدال گاز را فشار دهید، بعد از شنیدن صدای لاستیک ها ماشین در جهت مخالف حرکت خواهد کرد! بعد از اینکه این حرکت تمام شد، ماشین شما در جای خود ثابت می ماند و این بار دوربین است که می چرخد و این کار زمان زیادی را برایتان حفظ می کند و خیلی نسبت به سیستم “چرخش
سه نقطه ای” که قبلا در این بازی ها استفاده می شد، بهتر است. بعد از اینکه توانستید این نوع تکنیک ها را به خوبی اجرا کنید، یک مرحله از نظر توان رانندگی
پیشرفت می کنید که این ویژگی بازی، چیزی شبیه به بازی های 
RPG است.
EA Black Box برای اینکه اجازه ندهد این توانایی های جدید، توازن را در بازی بهم بزند با قرار دادن نیروهای پلیس در سرتاسر Tri-City Bay در مقابل خرابکاری های شما می ایستد. هوش مصنوعی بازی هم پیشرقت کرده و مثلا اگر با سرعت 90 مایل کسی را در خیابان بزنید صدای آژیر ماشین های پلیس را خواهید شنید. در
بعضی حالت های بازی هم از همان ابتدای کارماشین پلیس به دنبالتان خواهد بود، مثلا در 
Driver Job که ما بازی کردیم، ماموریتمان دزدین ماشین پلیس (با مدل
Nissan GT-R) و فروختن آن بود. راه فرار از دست پلیس مثل سابق است: فاصله گرفتن از ماشین های پلیس و اگر هم هلیکوپری در میان است رفتن در تونل و یا به زیر پل. با ادامه ی روند بازی، داستان بازی مشخص می شود. داستان بازی در مورد یک پلیس مخفی است که فقط تعداد کمی او را می شناسند. شیوه ی بیان داستان، مثل بازی های قبلی این سری است و در صحنه سازی سعی شده از تجملات دوری شود. بازیگران واقعی در آن ایفای نقش می کنند و از آن ها در فضای باز فیلم برداری شده است (نه پشت پرده سبز). هنوز از اینکه برادر  Jessica Alba هم در آن ایفای نقش کرده مطمئن نیستیم. بر اساس 3 نمایشی که ما دیدیم، می توان گفت که تمام این جزییاتی که در بالا به آن ها پرداختیم در کنار هم قرار گرفته اند تا EA بازی بهتری را در تاریخ 17 نوامبر به شما عرضه کند. از گفته های  EA و اطلاعاتی که در مورد  Need for Speed : Undercover منتشر کرده است بطور واضح می توان گفت که این بازی بیشتر به جانشینی برای عنوان
Most Wanted شباهت دارد تا آخرین عنوان این سری بازی ها   ProStreet. در  Undercover یکبار دیگر پلیس به بازی برگشته و در کنار آن عناصر مدرنی همچون یک جهان  open-world و مسیر داستانی قدرتمند به  Undercover اضافه شده و در آخر این ترکیب با وجود کاراکتر اصلی تکمیل شده است. داستان  Undercover
در سه شهر مجزا واقع در 
Tri-City Bay رخ می دهد .
شهرهای Gold Coast Mountain ،  Sunset Hills   و  Palm Harbor این سه شهر هستند که  هر کدام به سه بخش مختلف تقسیم شده اند و البته تمامی آنها از
طریق بزرگراه با هم ارتباط دارند .برطبق گفته ی 
  EA Black Boxعبور از عرض هر شهر آن هم با سرعت 160 کیلومتر بر ساعت 8 دقیقه زمان خواهد برد که خود  نشان دهنده ی وسعت بی نظیر دنیای بازی است.Black Box     این دنیای وسیع را براساس ایده ی  streaming world طراحی کرده که براساس آن تنها بخش هایی از شهر که لازم باشند  Load خواهندشد البته این سیستم به هیچ وجه باعث کندی و یا بروز ایراد در بازی نمی شود.در این عنوان به راحتی می توانید به هر کجای دنیای آن که خواستید سفر کنید و هر وقت که آماده بودید با استفاده از  GPS خود مستقیما وارد مسابقات مختلف بشوید.

تاکنون  نکات زیادی در مورد داستان بازی مشخص نشده اما براساس
جزئیاتی که از سوی EA اعلام شده است ظاهرا کاراکتر شما توسط شخصی که نقش آن را یکی از هنرپیشه های معروف هالیوود  Maggie Q برعهده گرفته است به عنوان یک افسر فدرال استخدام می شوید تا اینکه با ورود به شبکه ی تبهکاران،  قاچاق زیرزمینی ماشین را متوقف کنید.شما وارد گروه های جنایتکار خواهید شد و با انجام دادن کارهای مختلف برای خود نام و شهرتی کسب خواهید کرد در حالیکه آنها از هویت اصلی شما به عنوان یک مامور مخفی پلیس بی خبر هستند در حقیقت نام بازی یعنی Undercover نیز براین اساس انتخاب شده است.داستان بازی توسط
cutscene ها روایت می شود که EA براس ساخت آنها از تکنیک عکاسی با نام magic hour که قبلا در فیلم های 300 و Transformers استفاده شده بهرده برده است. یکی از مدهای جدید بازی با نام Highway Battle را در بزرگراه  Southeast I-20 امتحان کردیم.در این مد می بایست با دیگر رقبای خود در جاده به فاصله ی 305 متری برسید.این مد یکی از راحتترین مدهای بازی است که به دلیل ترافیک کم به راحتی می توانید ماشین خود را کنترل کنید.در این مد درجه ای بروی صفحه وجود دارد که نشان می دهد از رقیب خود چه میزان عقب و یا جلو هستید و زمانی که این درجه به حداکثر خود برسد پیروز مسابقه خواهید شد.ترافیک متغییر در Undercover بدین معنی است که شما هرگز یک مسابقه را دوبار تجربه نخواهید کرد.ماشین های دیگر زمانی که بخواهند مسیر خود را تغییر دهند از راهنما استفاده می کنند و یا حتی ممکن است به یکباره سرعت خود را تغییر دهند پس علاوه برمسابقه باید کاملا مراقب ترافیک اطراف باشید.باید سعی کنید تا جایی که ممکن است از تصادف با دیگر ماشین ها جلوگیری کنید البته در برخی مواقع می توانید از تصادف برای سد کردن راه پلیس ها و یا رقبای دیگر استفاده کنید در این عنوان سیستم نمایش صدمه بروی بدنه ماشین یکی از نقاط قوت بازی است که تیم سازنده ی آن سعی کرده اند تا جایی که ممکن است از سیستم بکاربرده
شده در 
ProStreet بهتر باشد. مد Pursuit نوع هیجان انگیز مد Highway Battle است.در ماموریت که ما در این مد داشتیم می بایست ماشین پلیس را به سرقت ببریم و سپس با گریختن از چنگ پلیس ها خود را به گاراژ تعیین شده برسانیم.این ماموریت در Sunset Hills اتفاق می افتاد جایی که با وجود کارخانه های مختلف نسبت به دیگر مناطق بازی حالت
صنعتی تری به خود گرفته است.اگرچه این ماموریت چندان هم مشکل نبود اما هوش مصنوعی بازی پیشرفت زیادی داشته و نقش موثری در جذابتر شدن آن خواهد داشت.همانند مد
Highway Battle در این مد نیز درجه ای وجود خواهد داشت که فاصله شما را از ماشین های پلیس نشان می دهددر این عنوان EA نهایت تلاش خود را کرده تا اینکه Undercover نسبت به عناوین قبلی نگاه به روزتری نسبت به دنیای اتومبیل های مدرن داشته باشد. پررنگتر کردن نقش برندهای اروپایی همچون Porsche, Jaguar   وAudii  یکی از انواع کارهایی است که EA در این جهت انجام داده است.همچنان در بازی می توانید با استفاده از سیستم شخصی سازی جدید ماشین را به دلخواه خود رنگ کنید و یا نقش و نگار خاصی به بدنه ی آن بدهید.  
سه شنبه 26/9/1387 - 19:13
دانستنی های علمی
هرکس که من مولای اویم از این پس علی مولای اوست
سه شنبه 26/9/1387 - 19:8
آموزش و تحقيقات

روابطهمسایگی:دانشمندان پیش از مندلیف در طبقه بندی عناصر هر یک را جداگانه وبدون وابستگی به سایر عناصر در نظر می گرفتند.اما مندلیف خاصیتی را کشفکرد که روابط بین عنصرها را به درستی نشان میدادو ان را پایه تنظیم عناصرقرار داد.
وسواس وی: او برخی از عناصر را دوباره بررسی کرد تا هر نوعایرادی را که به نادرست بودن جرم اتمی از بین ببرد.در برخی موارد به حکمضرورت اصل تشابه خواص در گروهها را بر قاعده افزایش جرم اتمی مقدم شمرد.
واحدهایخالی: در برخی موارد در جدول جای خالی منظور کردیعنی هر جا که بر حسبافزایش جرم اتمی عناصر باید در زیر عنصر دیگری جای می گرفت که در خواص بهان شباهتی نداشت ان مکان را خالی می گذاشتو ان عنصر را در جایی که تشابهخواص رعایت میشد جای داد.این خود به پیش بینی تعدادی ا زعنصرهای ناشناختهمنتهی شد.
.
استقبال از ساکنان بعدی:مندلیف با توجه به موقعیتعنصرهای کشف نشده و با بهره گیری از طبقه بندی دوبرایزتوانستخواص انها راپیش بینی کند.برای نمونه مندلیف در جدولی که در سال 1869 تنظیم کرده بودمسو نقره وطلا را مانند فلزی قلیایی در ستون نخست جا داده بود اما کمی بعدعناصر این ستون را به دو گروه اصلی و فرعی تقسیم کرد.سپس دوره های نخست ودوم و سوم هر یک شامل یک سطر و هر یک از دوره های چهارم به بعد شامل دوسطر شده وبه ترتیب از دوره های چهارم به بعد دو خانه اول وشش خانه اخر ازسطر دوم مربوط به عناصر اصلی ان دوره و هشت خانه باقی مانده ی سطر اول ودو خانه اول سطر دوم مربوط به عناصر فرعی بود

ساخت واحد مسکونیهشتم:مندلیف با توجه به این که عناصراهن وکبالت ونیکل وروتینیم ورودیموپالادیم واسمیم وایریدیم وپلاتینخواص نسبتا با یکدیگر دارند این عناصر رادر سه ردیف سه تایی و در ستون جداگانه ای جای دادو به جدول پیشین خود گروههشتم ا هم افزود. در ان زمان گازهای نجیب شناخته نشده بوداز این رودر متنجدول اصلی مندلیف جایی برای این عناصر پیش بینی نشد. پس از ان رامسی ورایله در سال 1894 گاز ارگون را کشف کردند و تا سا ل 1908 م گازهای نجیبدیگرکشف شد و ظرفیت شیمیایی انها 0 در نظر گرفته شدو به گازهای بی اثرشهرت یافتند.

اسانسور مندلیفبه سوی اسمان شیمی :جدول مندلیف درتنظیم و پایدار کردن جرم اتمی بسیاری از موارد مندلیفنادرست بودن جرم اتمیبرخی از عناصر را ثابت و برخی دیگر را درست کرد .جدول تناوبی نه تنها بهکشف عنصرهای ناشناخته کمک کرد بلکه در گسترش و کامل کردن نظریه ی اتمی نقشبزرگی بر عهده داشت و سبب اسان شدن بررسی عناصر و ترکیب های انها شد.
يکشنبه 24/9/1387 - 21:18
دعا و زیارت

لمورخین تاریخ ظهور زرتشت را 6500 سال پیش از میلاد مسیح(علیه السلام)دانستهاند. برخى او را اهل بلخ مىدانند و بعضى او را اهل رى و برخى دیگر او را از تبار آذربایجان مىشمارند. در نحوه خلقت او مسائلى را نقل مىنمایند كه مشابه خلقت انبیاى الهى است امّا این اقوال چندان محكم و مستحكم نمىباشند.

در تاریخ منقول است كه تعالیم او یكتا پرستى بوده و مردم را به اهورامزداى یكتا دعوت مىنمود. سفارش او این بود: «حقیقت در جهان یكى است و آن یكتا پرستى است. در آن زمان در ایران دو گروه از مردم زندگى مىكردند دستهاى زندگى شهرى و به پرورش چهارپایان و زراعت مشغول بودند كه زرتشت از این گروه بود و گروه دیگر چادر نشین و

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سوره مباركه لقمان، آیه 17.

صحرا گرد بودند(1). پیروان این آئین آداب و رسوم دینى خاصى داشتند كه مادر مقام بیان آن نیستیم. امّا آنچه كه براى ما اهمیت دارد وجود عمل عبادى نماز است در این كیش كه نحوه ایستادن به جهت خاص (قبله) و شرایط وضو و نماز بیان شده است.


قبله در آئین زرتشت

در كیش زرتشت، هنگام نماز خواندن تأكید شده است كه باید به جهت و سمت نور باشد از قبیل آفتاب، ماه، چراغ و آتش. زیرا آنان معتقدند كه نمىتوان براى خدا حدود وجهتى را معین نمود(2).

این عمل براى آنها یك امر بسیار معقول و منطقى به شمار مىآمد بخاطر اینكه آنان نور را تجلّى حقیقت و روشنایى را نمودارى از معنویت و طراوت روح دانسته كه انسان را به تجلیات انوار حقه الهى متوجه مىسازد بنابر این با توجه به این عقیده قبله زرتشتیان سمت و سوى مشخص و معیّنى نداشت بلكه هر جهتى كه نور وجود داشت همان سمت قبله آنان محسوب مىشد.

نحوه وضو ساختن پیروان زرتشت

در طریقه وضو گرفتن آنان دستها تا مچ و صورت تا بناگوش و بالاى

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ر. ك: تاریخ جامع ادیان، ص453 به بعد و تاریخ ادیان جهان، ج1 ص170.
2 ـ تاریخ ادیان جهان، ج1 ص182.

پیشانى و نیز پاها تا قوزك را سه بار با آب تمیز شستشو مىدادند. و در صورت عدم دسترسى به آب یا به خاطر زخم دست و صورت و یا علل دیگر سه بار دست را برروى خاك پاك مىزنند و سپس به پشت دست و صورت مىكشند كه آن را تیمم مىگویند(1).

يکشنبه 24/9/1387 - 21:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته