تبیان، دستیار زندگی

نام بوش بر یک کارخانه فاضلاب

از قدیم گفته اند مبارک خوشگل بود آبله هم گرفت. حالا این حکایت جورج دبلیو بوش است که در دوران هشت ساله ریاست جمهوری اش بر هر تپه ای گل کاری نموده است،آمریکایی های فرصت طلب و عجیب و غریب طرحی برای زنده نگهداشتن گند کاری های جورج بوش در سال های زمامداری او تهیه کرده اند تا در انتخابات نوامبر،مردم سانفرانسیسکو به پذیرش یا رد آن رأی بدهند.داستان از این قرار است که در صورت رأی آوردن این طرح نام جورج بوش روی یک کارخانه فاضلاب گذاشته خواهد شد.این کارخانه که تاکنون کارخانه کنترل آلودگی آب کنار اقیانوس نام داشته در صورت تایید مردم به کارخانه فاضلاب جورج بوش تبدیل خواهد شد.طرفداران این اقدام می گویند هدف از انجام آن،زنده نگه داشتن گند کاری های بوش،مانند جنگ در عراق و افغانستان است،اما جمهوری خواهان محلی می گویند این کار زشت است وبا آن مخالفت خواهند کرد.

دیروز،شیطان را دیدم. در نزدیک میدان،سباطش را پهن کرده بود و به مردم فریب می فروخت.مردم نیز دورش جمع شده بودند.سر و صدا می کردندو چیزهای بیشتری می خواستند.توی سباطش همه چیز بود.غرور.....حرص.....خیانت.....جاه طلبی.....

هر کس چیزی می خرید،در مقابل چیزی به شیطان می داد.بعضی ها تکه ای از قلبشان را می دادند و بعضی قسمتی از روحشان را.

بعضی ها ایمانشان را می دادند و بعضی آزادگی شان را.

شیطان می خندید واز دهانش  بوی بد جهنم،خارج می شد.حالم را بهم زد،دلم می خواست با تمام نفرتم،توی صورتشتف کنم.مثل اینکه فکر مرا خواند

با حالت فریبکارانه خندید و گفت:من با کسی کاری ندارم.فقط گوشه ای سباطم را پهن کرده ام و آرام صحبت می کنم.نه سر و صدایی و نه کسی را مجبور می کنم که چیزی از من بخرند..

می بینی؟ادمها خودشان دور من جمع شده اند.جوابش را ندادم.آن وقت سرش را نزدیک تر آوردو گفت:البته،تو با ایها فرق می کنی؛چون،زیرک و مومن هستی

ایمان،آدمها را نجات می دهد.این آدمها ساده و گرسنه هستند وبا هر چیزی،فریب می خورند.از شیطان بدم آمداما حرفهایش شیرین بود.به حرفهایش گوش دادم و او پشت سر هم حرف می زد.ساعتها کنار سباطش نشستم تا اینکه چشمم به جعبه ی عبادت افتاد که لابلای چیزهای دیگر بود.

دور ار چشم شیطان آن را برداشتم و توی جیبم گذاشتم.با خود گفتم:بگذار برای یکبار هم که شده کسی چیزی از شیطان بدزدد. بگذار یک بار هم او فریب بخورد به خانه آمدم و در جعبه ی عبادت را باز کردماما توی آن چیزی غیر از غرور نبود.جعبه ی عبادت از دستم افتاد و غرور توی اتاق ریخت فریب خورده بودم دستم را روی قلبم گذاشتم سر جایش نبود.فهمیدم که آن را کنار سباط شیطان جا گذاشته ام. تمام راه را دویدم،تمام راه لعنتش کردم،تمام راه خدا خدا کردم می خواستم یقه ی نا مردش را بگیرم،عبادت دروغی اش را توی سرش بکوبم و قلبم را پس بگیرم.

به میدان رسیدم اما شیطان نبود. آن وقت نشستم و بلند بلند گریه کردم.اشک هایم که تمام شد بلند شدم می خواستم بی دلیم را با خود ببرم که ناگهان صدایی شنیدم. صدای قلبم بود همان جا بی اختیار به سجده افتادم و زمین را بوسیدم به نشانه ی تشکر از قلبم که پیدا شده بود 

 زندگی تفسیر 3 کلمه است:

1- خندیدن

     2- بخشیدن

           3- فراموش کردن

پس بخند،ببخش و فراموش کن

با اینکه من مسافر دنیا و جاده ام

  غربت نشین ساحل و بانوی ساده ام

اما تمام درد من این نیست ای عزیز

  من زاده ی مصیبت وبا درد زاده ام

آن قدر من شبیه تو هستم که بگذریم

  اما هنوز تن به غریبی نداده ام

آخر تمام سهم من از زندگی تویی

  تنهاترین غریبه و بانوی ساده ام 

2 دلیل پیشرفت نکردن فوتبال بانوان:

1- عمرا یازده تا خانم لباس یک جور بپوشند

2- اگر هم پوشیدند عمرا برای بازی بعدی  همون لباسها  رو بپوشند 

  ای بازیگر گریه نکن       ما هممون مثل همیم      صبحا که از خواب پا می شیم    

 نقاب به صورت میزنیم         یکی معلم میشه و یکی میشه خانه به دوش

یکی ترانه ساز میشه     یکی میشه غزل فروش      

کهنه  نقاب  زندگی تا شب رو صورتهای ماست 

 گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداست

هر کسی هستی  یکدفعه قد بکش از پشت نقاب    از رو نوشته حرف نزن 

 رها شو از پیله ی خواب   نقشه یک دریچه رو    رو میله ی قفس بکش  

برای یک بار که شده جای خودت      نفس بکش   کاش کی میشد  تو زندگی ما خودمون باشیم و بس 

  تنها برای یک نگاه   حتی برای یک نفس    تا کی بجای خودما  نقاب ما حرف بزنه

تا کی سکوت و رج زدن نقش نمایش من 

هر کسی هستی یکدفعه قد بکش از پشت نقاب    از رو نوشته حرف نزن  

رها شو از پیله ی خواب نقش یک دریچه رو   رو میله ی قفس بکش  برای یکبار که شده جای خودت نفس بکش

می خوام همین ترانه رو    رو صحنه فریاد بزنم  نقابم و پاره کنم

جای خودم داد بزنم

التماس به خدا جرأت است

              برآورده شدنش رحمت

                     برآورده نشدش حکمت

و التماس به بنده ی خدا ذلت است

         برآورده شدنش منت

همیشه دو درس در زندگی بیاد داشته باش

1- جسارت در بیان عقیده

      2-جرأت در پذیرش اشتباه

خوشبختی بر سه ستون استوار است

1- فراموش کردن گذشته

2- غنیمت شمردن حال

3- امیدوار بودن به آینده

کاش در دنیا 3 چیز وجود نداشت

1-غرور     2-دروغ     3-عشق 

انسان با غرور می تازد 

با دروغ می بازد

و با عشق می میرد