خانواده
توی دنیای بچگی هر کی زود تر بگه دوستت دارم برندست
اما توی دنیای بزرگا هر کی زود تر بگه دوستت دارم بازندست
واسه اینه که همه ی ما عشقمونو مخفی میکنیم شاید برای
این که نشون بدیم بزرگ شدیم اما همه ی ما باید بدونیم
کسی که نگه دوستت دارم بازندست کسی که عشقشو تو
سینه پنهان کنه بازندست ...
شنبه 13/7/1387 - 15:29
ورزش و تحرک
سلامممممممممممم....به به...میبینم که استقلال و پرسپولیس دوباره مثل دفعه ی قبل اگه اشتباه نکنم مساوی کردن....خوب معلومه وقتی 2 تا تیم قوی باهم بیافتن اینجوری میشه دیگه...نمیخواستم از استقلال تعریف کنم و بگم چقدر قویه ولی مجبور شدم...چون همین یه جمله تو ذهنم اومد...البته گفتم 2 تا تیم و قوی بگم تا پرسپولیسی ها ناراحت نشن...ولی شانس باهاتون بودا...آخر بازی گل و زدین و حالش و بردین......اخشالی نداره دفعه ی بعدی شاهد برد استقلال یا پرسپولیس میشیم...البته باید عادت کنیم به این مساویا.. ولی واقعا از بر و بچ ایرانی بعید که به جون این صندلیای مظلوم و بیچاره ی ورزشگاه بیافتنو وسط زمین شوت کنن...خداوکیلی هر کی بوده عجب زوری داشته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! حالا کیا رفته بودن ورزشگاه؟؟؟...سرو کله تون که نشکست؟؟؟؟؟؟؟؟؟دو دورودودو استقلال...دودورودودو پرسپولیس...
جمعه 12/7/1387 - 17:5
رمضان
کم کم غروب ماه خدا دیده میشود
صد حیف از این بساط که بر چیده میشود
در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی است که بخشیده میشود
سه شنبه 9/7/1387 - 22:22
دانستنی های علمی
اولین شرط ارتباط و نفوذ قانون بزرگ پذیرش است انسانها را همانطور که هستند بپذیرید نه آنگونه که شما می خواهید.
با تسلط بر این آموزشها خواهیم توانست سریعا باعث آرامش و اطمینان دیگران شویم و به افکار و اندیشه های درونی و شخصی دیگران نفوذ کنیم و روی آنها تاثیر بگذاریم........
تمام افرادی كه ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدة خود در این دنیای بزرگ می گردند.
خود ما نیز به دنبال كسی هستیم كه اگر اوقاتی را با او سپری می كنیم این دقایق از بهترین ها و به یاد ماندنی ترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شكل بهتری به خود می گیرد.....
اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطب مان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیری های بعدی جلوگیری كرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد...
افراد را از نظر روحی می توانیم به سه دسته 1 - بصری 2 - سمعی 3 - لمسی تقسیم كنیم و این از ضروری ترین دانستنی ها می باشد.
ممكن است كسی هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم یكی از این حالتها غالب است .
حالا ببینیم كه این كیفیت ها چگونه اند:
افراد بصری :این افراد بیشتر به كیفیت های دیداری توجه دارند و تصاویر برای آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت می كنند و... از حركات دست بسیار استفاده می كنند و هر آنچه را تعریف می كنند به گونه ای می گویند كه مخاطب تصویر آن را در ذهن خود ببیند.........
افراد سمعی :این افراد بیشتر به شنیده ها توجه دارند. كلام و طنین و آهنگ را به خاطر می سپارند. هیجان كمتری دارند. آهسته صحبت می كنند و سعی می كنند كه بیانشان شیوا و رسا باشد.
افراد لمسی : این افراد بیشتر به كیفیت های لمسی توجه دارند و از آنچه لمس كرده اند صحبت می كنند. خیلی آرامند حتی یك نوع رخوت و سستی را می توان در آنها دید. احساس آنها از دیگران عمیق تر است ..
زندگی خود را به شاهکاری بی همتا تبدیل کنید و با تکرار عبارات جادویی { من می توانم }سرنوشت خویش را در دست گیرید..
سه شنبه 9/7/1387 - 20:25
خانواده
سر کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفتن رو صرف کن گفتم: رفتم... رفتی... رفت... ساکت می شوم، می خندم، ولی خنده ام تلخ می شود معلم داد می زند: خوب بعد؟ ادامه بده... و من می گویم: رفت... رفت... رفت... رفت و دلم شکست...غم رو دلم نشست... رفت و شادیم مُرد... شور و نشاط رو از دلم برد... رفت... رفت... رفت... و من می خندم و می گویم: خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته که به آن می خندم.
سه شنبه 9/7/1387 - 14:13
خانواده
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید:
چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است؟
چرا لبخندهایت آنقدر بی رنگ است؟
اما افسوس...
هیچ کس نبود. همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره.
آری با تو هستم...
با تویی که از کنارم گذشتی... و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است؟!
سه شنبه 9/7/1387 - 14:3
خانواده
وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست...
نگفتم: "عزیزم این کارو نکن."
نگفتم: " برگرد و یکبار دیگر به من فرصت بده."
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟ رویم را برگرداندم...
حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم.
گفتم: "اگر راهت را انتخاب کرده ای من آن را سدنخواهم کرد."
اشکهایش را پاک نکردم.
نگفتم: "اگر نباشی زندگی ام بی معنا خواهد بود."
فکر می کردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد، اما حالا... تنها کاری که می کنم گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم.
نگفتم: "بارانی ات را درآر قهوه درست می کنم با هم حرف می زنیم."
نگفتم: "جاده بیرون خانه طولانی، خلوت و بی انتهاست."
گفتم: "خدا به همراهت. موفق باشی. خدا به همراهت."
او رفت و مرا تنها گذاشت تا با تمام آن چیزهایی که نگفتم زندگی کنم
دوشنبه 8/7/1387 - 15:5
خانواده
وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟
زود دستمو بالا بردم و گفتم یک بخش
اما از وقتی تو رو شناخـتم فهمیدم عشق سه بخشه:
عطـش دیدن تو...
شـوق با تو بودن...
و انــدوه بی تو بودن...
دوشنبه 8/7/1387 - 15:3
خانواده
تو رو خواستن نیازه مثل نفس کشیدن
برام شده یه عادت خواب چشاتو دیدن
دوشنبه 8/7/1387 - 15:1
خانواده
غروب عاشقان رنگش
طلایی ست
اگرچه آخرش مرگ
و جدایی ست
يکشنبه 7/7/1387 - 19:45