• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3430
تعداد نظرات : 958
زمان آخرین مطلب : 3281روز قبل
ادبی هنری

 2009-08-20

پند حکیمانه لقمان





لقمان حکیم در آغاز کار غلامی مملوک بود، خواجه ای توانگر و نیک سرشت داشت اما در عین توانگری از عجز و ضعف شخصیت مبرا نبود، در برابر اندک ناراحتی شکایت می کرد و ناله می نمود، لقمان از این برنامه رنجیده خاطر بود ولی از اظهار این معنی پرهیز می نمود، زیرا می ترسید اگر با او در این برنامه به صراحت گفتگو کند عاطفه خودخواهیش جریحه دار گردد از این رو روزگاری منتظر فرصت بود تا خواجه را از این گله و شکایت بازدارد، تا روزی یکی از دوستان خواجه خربزه ای به رسم هدیه برای او فرستاد. خواجه که از مشاهده فضائل لقمان سخت تحت تأثیر قرار گرفته بود، آن میوه را از خود دریغ داشت، تا به لقمان ایثار کند، کاردی طلبید و با دست خود آن را برید و قطعه قطعه به لقمان داد و او را وادار به تناول کرد.
لقمان قطعات خربزه را گرفت و با گشاده روئی خورد تا یک قطعه بیش نمانده بود که خواجه آن را به دهان گذاشت و از تلخی آن روی درهم کشید آنگاه با تعجب از لقمان سؤال کرد چگونه خربزه ای تلخ را این چنین با گشاده روئی تناول کردی و سخنی به میان نیاوردی؟
لقمان که از ناسپاسی خواجه در برابر حق و هم چنین از ضعف و از زبونی او ناراضی بود، دید فرصتی مناسب برای آگاه کردن او رسیده از این رو با احتیاط آغاز سخن کرد، و گفت:
حاجت به بیان نیست، که من ناگواری و تلخی این میوه را احساس می کردم و از خوردن آن رنج فراوان می بردم ولی سالها می گذرد که من از دست تو لقمه های شیرین و گوارا گرفته ام و از نعمتهای تو متنعمم ، اکنون چگونه روا بود که چون لقمه تلخی از دست تو بستانم شکوه و گله آغاز کنم و از احساس تلخی آن سخنی به زبان آورم؟
خواجه از شنیدن سخن لقمان به ضعف روح خود توجه کرد، و در برابر آن قدرت روانی به زانو درآمد و از آن روز در اصلاح نفس و تهذیب روح همت گماشت تا خود را در برابر شدائد به زیور صبر بیاراید.

بدترین و بهترین اعضاء!!

لقمان بزرگوار از بیهوده گوئی خواجه سخت ناراحت بود و مترصد فرصت که خواجه را بیدار کند، روزی مهمان عالیقدری بر خواجه وارد شد لقمان را گفت تا گوسپندی ذبح کند و از بهترین اعضاء او غذائی مطبوع بیاورد.
لقمان از دل و زبان گوسپند غذائی تهیه کرد و بر خوان گذاشت روز دیگر خواجه گفت گوسپندی ذبح کن و از بدترین اعضایش غذائی بساز این بار نیز غذائی از دل و زبان آماده ساخت .
خواجه از کار لقمان دچار حیرت شد، پرسید چگونه می شود که دو عضو هم بهترین و هم بدترین اعضاء باشد؟ لقمان گفت:
ای خواجه دل و زبان مؤثرترین اعضاء در سعادت و شقاوتند چنانکه اگر دل را منبع فیض و نور گردانند، و زبان را در راه نشر حکمت و بسط معرفت و اصلاح بین مردم و رفع خصومات به جنبش آورند، بهترین اعضاء باشند، ولی هر گاه دل به ظلمت بداندیشی فرورود و کانون کینه و عناد گردد، و زبان به غیبت و فتنه انگیزی آلوده گردد از بدترین اعضاء خواهند بود.
خواجه از این داستان پند گرفت و از آن پس درصدد اصلاح خویش برآمد . (2)

پی نوشت ها:

1- لقمان حکیم- حسین انصاریان- انتشارات المهدی - 1362.
پنج شنبه 29/5/1388 - 10:56
دعا و زیارت
 2009-08-20
عجب و خود پسندی ابتلای الهی

حضرت امام سجاد (ع) در کتاب شریف صحیفه ی سجادیه در ضمن دعای مکارم الاخلاق در مورد صفت ناپسند کبر این گونه مناجات می فرماید: و لا تبتلین بالکبر و عبدنی لک و لا تفسد عبادتی بالعجب؛ خدایا، ضمن این که مرا به انجام عبادت خود موفق می داری، به وسیله ی صفت ناپسند تکبر و خود پسندی امتحانم نکن و نتیجه ی عملم را فاسد و تباه نگردان. مرحوم مجلسی در جلد پانزدهم بحارالانوار می فرماید: عجب، بزرگ دانستن عمل نیکو، و شاد شدن و نازیدن به آن است؛ اما چنان چه انسان، خوش حال به عمل نیک توأم با تواضع برای خدا و سپاس گزاری از موفق شدن به عمل باشد و آن توفیق را از ناحیه ی عنایت الهی بداند، نه این که تنها به زبان جاری شود بلکه قلبا به آن اعتقاد داشته باشد، در آن صورت ستوده و پسندیده است؛ چرا که توفیقی برای خدمت به خلق حاصل شده و لطفی است از طرف خدا که به دست او جاری شده است و لذا شایسته است همواره از خداوند منان این توفیق خدمت گزاری را درخواست کند.

ابیاتی نغز در دوری از خودبینی و فخر فروشی:

در محفلی که خورشید، اندر حساب، ذره است
خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد
بزرگی از آن یافت کو پست شد
در نیستی کوفت تا هست شد
تو آن گه شوی پیش مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
بزرگی که خود را به خردی شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
از این خاندان بنده ای پاک شد
که در پیش کم تر کسی، خاک شد
حضرت رسول (ص) در بازگشت از جنگ و جهاد، فرمودند: در زیر آسمان، بتی بزرگ تر از نفس انسانی نیست، و مردم آن را می پرستند.

عجب در حالت معنوی خود فراموشی است:

عجب در حالت معنوی، آدمی را به ورطه ی هلاکت می رساند.
افرادی که با ممارست توفیقی بر ایشان فراهم شده است، چنان چه از منبع فیض غافل شوند و لحظه ای قطع فیض شود، اعمالشان حبوط و زحماتشان بی حاصل خواهد شد. باید درباره ی این آیه بیندیشیم که: و لا تکونوا کالذین نسو الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ (1) از آن کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد که آن ها خود را فراموش کردند؛ ایشان نافرمان و فاسق اند.

کبر و نخوت:

یکی دیگر از آثار منحوس غلبه ی خودخواهی این است که همین که انسان امتیازی هر چند کوچک به دست می آورد، دست خوش غرور و نخوت شده و خود را برتر از دیگران به حساب می آورد. شاید کم تر کسی را در جامعه می توان پیدا کرد که تغییر شرایط مادی و به دست آوردن ثروت، مقام و وابستگی به مقام، تغییری در حال او به وجود نیاورد.
کبر و نخوت فقط مربوط به مسائل مادی نیست. گاهی فردی مدت ها کوشیده است تا با سعی در مجاهدات نفسانی، فضیلتی همانند فروتنی و تقوا را به دست آورد. در این صورت اگر مراقب نفس خود نباشد، گاهی خودخواهی از این وادی هم می تواند بروز کند و حالت معنوی خود را بزرگ و مربوط به خود ببیند و نه توفیق الهی.

غرور در مقابل مقابل خداوند نتیجه جهل است:

خداوند مهربان انسان را با این همه امتیازات خلق کرده و کرامت و فضل خود را همواره شامل حال او کرده است. حتی خطاهای او را پوشانده و با باز کردن در توبه و فراهم نمودن راه بازگشت، به او وعده ی بخشش و گذشت داده است. در این راستاست که خداوند با یک سؤال توبیخی همراه با نوعی لطف و محبت که فقط شایسته ی آن مقام عالی است، می فرماید: یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟ (2) چه باعث شده که به خدای کریم خود مغرور شوی؟ و از دستورهای او که همه به خیر و صلاح توست سرپیچی کنی؟ در حدیثی آمده است که پیغمبر گرامی (ص) هنگام تلاوت این آیه فرموده اند: غره جهله؛ جهل و نادانی اش او را غافل و مغرور ساخته است. (3)

پیشگیری از غرور در عبادت:

حقیقت بندگی و عبادت خدا، همانا خضوع در برابر او و اظهار تذلل و مسکنت در پیشگاه اوست و کسی که به هر علت مانند پاره ای اعمال شایسته و آراستگی به بعضی فضایل و کمالات معنوی، دست خوش کبر، عجب و نخوت شود، از بندگی خدا دور می گردد و در بندگی نفس گرفتار می شود. حضرت سجاد (ع) در ضمن مناجات های خود عرض می کند: و عبدنی لک و لا تفسد عبادتی بالعجب؛ بعد عرض می کند و اجر للناس علی یدی الخیر و لا تمحقه بالمن؛ خدایا مرا بر بندگی خودت رام کن و عبادتم را به سبب خود پسندی تباه مساز. و خیر و نیکی برای مردم را به دست من جاری ساز و آن را به منت نهادن، باطل و تباه مفرما. حضرت رسول اکرم (ص) می فرماید: خداوند متعال به داود (ع) فرمود: ای داود! گنه کاران را مژده بده و صدیقان را بترسان. عرض کرد: چگونه گنه کاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود: ای داود! به گنه کاران مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه در می گذرم، و به صدیقان و صالحان بیم بده که مبادا به کردار نیک خود ببالند و عجب کنند و خود بین شوند؛ زیرا هیچ بنده ای نیست که من او را پای حساب نکشم.

پی نوشت ها :

1. سوره ی حشر؛ آیه ی 19.
2. سوره ی انفطار؛ آیه ی 6.
3. مجمع البیان؛ ج 10؛ ص 449.
پنج شنبه 29/5/1388 - 10:54
دعا و زیارت

    10:49:04
                                                                                                                                         2009-08-20

غیبت زشتترین صفت نفس

غیبت یکی دیگر از رذایل اخلاقی و مانع خود سازی است.غیبت، یعنی پشت سر مسلمانی حرفی بزنی که اگر به گوش او برسد ناراحت می شود خواه آن سخن درباره ی نقص بدنی او باشد مثل این که از راه تحقیر بگویی:فلانی کور است نه آن که محترمانه بگویی:آن شخص که چشمش ناراحت است، یا نسب او باشد؛ مثلا بگویی:پسر فلان فاسق یا نانجیب، یا آن سخن صفتی از صفات اکتسابی باشد؛ مانند بد خلقی، بخل، تکبر، یا دزدی.به هر صورت -هر چه که باشد -اگر جلو او بگویی ناراحت و دلتنگ شود، غیبت است.باید دانست که غیبت تنها به زبان نیست، بلکه هر نوع نقصی را از کسی، به دیگران بفهمانی حال با اشاره یا رمز یا نوشتن، غیبت است.مروی است:
زنی بر عایشه وارد شد.چون بیرون رفت، عایشه به دست خود اشاره کرد که کوتاه است.حضرت فرمودند:غیبت او را کردی.(1)
کسی که غیبت را می شنود حکم غیبت کننده را دارد؛ زیرا می تواند مانع شود و حرف او را قطع کند یا مجلس را ترک نماید. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:
هر کس مؤمنی را در نزد او ذلیل کنند در حالی که می تواند او را یاری کند و نکند، خداوند در روز قیامت او را ذلیل می سازد.(2)
آیات و روایات فراوانی در مذمت این رذیله ی اخلاقی رسید ه است؛ رذیله ای که به سبب آن آبروی افراد از بین می رود.می دانیم که سرمایه ی انسان در زندگی، حیثیت و آبرو و شخصیت اوست و هر چیزی آن را به خطر اندازد گویی جان او را به خطر انداخته، بلکه گاه می شود که ترور شخصیت از ترور شخص مهم تر است.و این جاست که گناه آن از قتل سنگین تر می شود.پس شخص غیبت کننده هر گاه بخواهد این عمل ویرانگر را ترک کند باید از خداوند کمک بگیرد و با همتی والا نفس سر کش خود را مهار و سرکوب نماید و بداند که غیبت شدیدترین و بدترین گناهان است و به نص صریح قرآن و احادیث و اجماع حرمت آن ثابت است، خداوند می فرماید:
ولا یغتب بعضکم بعضا أیحب احدکم ان یأکل لحم اخیه میتا فکرهتموه؛(3)
باید بعضی از شما بعضی دیگر را غیبت نکند، آیا دوست می دارد یکی از شما که گوشت برادر مرده خود را بخورد پس شما آن را کراهت می دارید.
از رسول خدا صلی الله علیه و اله مروی است که فرمود:
وای بر شما، دوری کنید از غیبت، زیرا بدتر از زنا ست؛ چرا که زنا کار هر گاه توبه کند خداوند توبه اش را قبول می فرماید، ولی غیبت کننده را خدا نمی آمرزد تا آن که غیبت شده از او در گذرد.(4)
مروی است که:
ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه واله پرسید:غیبت چیست؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمودند:
برادر خود را به چیزی که مکروه می دارد ذکر کنی.
گفتم:یا رسول الله!اگر در او باشد باز غیبت است؟ حضرت صلی الله علیه واله فرمود:
اگر باشد غیبت و اگر نباشد تهمت است.(5)
از احادیث معلوم می شود که کشف عیوب مخفی مؤمنان حرام است، چه عیوب خلقی باشد و چه خلقی، و چه عملی.در وسائل الشیعه از رسول اکرم صلی الله علیه واله نقل نموده که فرمود:
کسی که غیبت کند شخص مسلمانی را، روزه او باطل و وضوی او شکسته می شود.در روز قیامت در حالی که از دهن او بویی بدتر از بوی گند مردار بر می آید، وارد محشر می شود.
یکی از فلسفه های حرمت غیبت این است که، حرمت اشخاص درهم شکسته نشود و احترام آنان حفظ شود و سرمایه ی بزرگ آبرو، بر باد نرود. یکی دیگر از عوامل تحریم غیبت آفریدن بدبینی است و این که پیوندهای اجتماعی را سست می کند.سرمایه ی اعتماد را از بین می برد و پایه های تعاون و همکاری متزلزل می شود.انس بن مالک می گوید:
رسول خدا صلی الله علیه واله فرمود:در شب معراج به قومی گذشتم که روی خود را با چنگال خویش خراش می دادند.از جبرئیل پرسیدم:اینها کیانند؟ گفت: اینها کسانی هستند که غیبت مردم می کردند و آبروی آنها را می بردند.(6)
پس معلوم شد که شخص غیبت کننده در عالم برزخ و قیامت رسوا و مفتضح می شود و با همین حال به جهنم می رود، بلکه بعضی مواقع سبب رسوایی او در این عالم نیز می شود.امام صادق علیه السلام فرمودند:
و من اغتابه بما فیه، فهو من ولایه الله تعالی، داخل فی ولایه الشیطان؛(7)
کسی که غیبت کسی را به عیبی که پنهانی دارد بنماید از ولایت خدای تعالی خارج می شود و در ولایت شیطان در می آید.
معلوم است کسی که از ولایت حق تعالی خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، از اهل نجات و ایمان نخواهد بود.اسلام او زبانی است و ایمان در قلبش وارد نشده.از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نقل شده:
روز قیامت بنده ای را در مقام حساب می آورند و کارهای نیکش در یک کفه و کارهای زشتش را در کفه ی دیگر می گذارند کفه ی گناه سنگین می شود.در این هنگام ورقه ای بر روی حسناتش قرار می گیرد کارهای نیکش به واسطه ی آن ورقه زیادتر می شود.عرض می کند:پروردگارا!آنچه عمل خوب داشتم در کفه ی حسنات وجود داشت این ورقه چه بود، چنین عمل نداشتم ؟خطاب می رسد:این در مقابل سخنی است که در باره تو گفته اند و حال آن که از آن نسبت پاک بودی و شخصی را برای حساب می آورند وقتی نامه ی عملش را می بیند هیچ عمل خیری در آن مشاهده نمی کند.می گوید:پروردگارا!، این نامه ی اعمال من نیست؛ زیرا بندگی و فرمانبرداری کرده ام که در این نامه نیست.خطاب می شود:پروردگار اشتباه و فراموشی ندارد.اعمال تو به واسطه ی غیبت نابود شده.
از خداوند رحمان به موسی بن عمران وحی شد که:هر غیبت کننده که با توبه از دنیا برود آخرین نفر است که داخل بهشت خواهد شد و هر غیبت کننده که بی تو به از دنیا برود اولین نفر است که داخل جهنم می شود.(8)
هر کس دارای عقل و بینش صحیح باشد می داند که این صفت، خبیث ترین صفات و صاحب آن رذل ترین مردمان است و مرد پارسا و خودساخته، بندگی خدا را در بسیاری نماز و روزه نمی داند، بلکه در چشم پوشیدن و حفظ نفس خود از عیوب برادران دینی - هر نوع عیبی که باشد - می داند و رسیدن به مراتب عالی و درجات بلند را منوط به ترک غیبت و دیگر معاصی دانسته و خلاف آن را صفت منافقین می داند.چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده و در صدد اظهار عیوب دیگران بر آید.ما هر گاه بخواهیم عیب دیگران را بگوییم باید اول از عیب خود یاد کرده و در صدد اصلاح آن بر آییم که پیامبر صلی الله علیه واله فرمودند:
خوشا به حال کسی که مشغول عیب خود گردد و به عیوب دیگران نپردازد.(9)
از آن حضرت است که فرمود:
ان الدرهم یصیبه الرجل من الربا اعظم عندالله فی الخطیئه من سته و ثلاثین زنیه یزنیها الرجل وأربی الربا عرض الرجل المسلم؛ (10)
در همی که انسان از ربا به دست می آورد گناهش نزد خدا از 36 زنا بزرگ تر است و از هر ربا بالاتر آبروی مسلمان است.
این مقایسه از آن روست که زنا هر اندازه قبیح وزشت است جنبه ی «حق الله » دارد، ولی ربا خواری و از آن بدتر ریختن آبروی مردم از طریق غیبت یا غیر آن، حق الناس است.امام صادق علیه السلام فرمود.
به ده دلیل غیبت صورت می گیرد:ارضای غریزه ی خشم؛ همراهی با افراد ناصالح؛ تهمت؛ تصدیق خبری که حقیقت آن کشف نشده؛ بد گمانی؛ حسادت؛ مسخرگی؛ خود بینی؛ به ستوه آمدن؛ خود آرایی.
هر گاه انسان از شخصی غیبت کرد باید از او بخواهد که حلالش نماید و اگر به او دسترسی نداشت برایش استغفار کند.هر گاه عیبی را که ذکر می کنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب خداوند باشد پس مذمت او مذمت خالق است؛ چه هر کسی چیزی را تکذیب کند تکذیب سازنده ی او را کرده است.
از رسول اکرم صلی الله علیه و اله است:
ما النار فی الیبس باسرع من الغیبه فی حسنا ت العبد؛
آتش در سوزاندن وفانی کردن چیز خشک سریع تر نیست از غیبت در فنای حسنات بنده.
در حدیث دیگر آمده که:
روزی پیامبر صلی الله علیه واله با صدای بلند خطبه خواند و فریاد زد:
یا معشر من آمن بلسانه و لم یومن بقلبه!لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم؛ فانه من تتبع عوره اخیه یتبع الله عورته و من یتبع الله عورته یفضحه فی جوف بیته؛ (11)
ای گروهی که به زبان ایمان آوردید نه با قلب!غیبت مسلمانان نکنید و از عیوب پنهانی آنها جستجو ننمایید؛ زیرا کسی که در امور پنهانی برادر دینی خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش می سازد و در دل خانه اش رسوایش می کند.
خداوند می فرماید:
ان الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین امنوا لهم عذاب الیم؛ (12)
کسانی که مایلند بدی ها و زشتی های افراد با ایمان را در میان جامعه شایع سازند، برای آنا ن شکنجه ای دردناک در پیش است.
قرآن تأکید بسیاری در جلو گیری از غیبت کرده که اگر از شخص زنده ای پاره ای گوشت جدا شود می توان معالجه کرد و دوباره به حال اول بر گرداند، ولی اگر از بدن مرده تکه گوشتی، کنده شود قابل جبران نیست و این نقص همیشه باقی می ماند.شاید یکی از وجوه تشبیه غیبت به خوردن گوشت مردار برادر، همین باشد که آبروی برادر دینی که رفت، قابل جبران نیست و خداوند مسلمانان را آبرومند می خواهد.اگر شخصی به وسیله ی غیبت آبروی کسی را برد او با آن کس هر گز دوست و صمیمی نخواهد شد.غیبت، برادری و صمیمیت را به هم می زند و دشمنی را به جای آن می نشاند و خداوند دشمنی مسلمانان را با یکدیگر مکروه دارد.
غیبت از سایر صفات رذیله، از قبیل:کینه، حسد و تکبر کمک می گیرد.آدم بدگو باطنش فاسد و آلوده است و ظاهرش تلخ و زبانش گزنده.از حضرت رسول صلی الله علیه واله روایت شده:
هر کس غیبت زن یا مرد مسلمانی را کند، خداوند چهل روز نماز و روزه او را نمی پذیرد، مگر این که کسی که غیبت او شده عفوش کند.(13)
در روایتی «امام جعفر صادق »(علیه السلام )فرمودند:
«هر کس سخنی بگوید که هدفش، سبک کردن یک فرد مؤمن و شکستن جوانمردی و ساقط کردن او از چشم مردم باشد، خداوند او را از ولایت خود بیرون نموده و به ولایت شیطان در خواهد آورد.و حتی شیطان وی را نمی پذیرد!»(14)
«امام صادق (علیه السلام )فرمودند:
«غیبت آنست که آنچه را برادرت در دینش انجام نمی دهد بگوئی، و امری را که خداود بر دیگران پنهان داشته، و برای آن حدی قرار نداده، آشکار نمائی.»(15)
در روایت دیگری چنین آمده است:
«غیبت آنست که آنچه را خدا پوشانده است، تو درباره ی برادر دینیت با زگو کنی، ولی گفتن امور ظاهری افراد- نظیر تند خوئی و شتابزدگی آنها غیبت نمی باشد.»(16)
بدان که غیبت کردن تنها به وسیله ی زبان و گفتار نیست بلکه ممکن است که با کنایه و اشاره و یا حرکتهای چشم ودست، و خلاصه هرچه که مقصود انسان را برساند، باشد. از این جهت، قلم را زبان دوم گفته اند.

پی نوشت :

1-جامع السعادات، ج 2، ص 294.
2-جامع السادات، ج 2، ص 298.
3-حجرات (49)آیه ی 12.
4-معراج السعاده، ص 416.
5-وسائل الشیعه،ج 8، ص 598.
6-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 222.
7-بحار الانوار، ج 75، ص 248.
8-جامع السعادات، ج 2، ص 303.
9-بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 72، ص 229.
10-محجه البیضاء، ج 5، ص 253.
11-محجه البیضاء، ج 5، ص 252.
12-نور(24)آیه ی 19.
13-معراج السعاده، ص 417.
14-محجه البیضاء، جلد 5، صفحه 255-کافی، جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«من روی علی مؤمن روابه یرید بها شینه و هدم مروءته بسقط عن اعین الناس اخرجه الله من ولایته الی ولایه الشیطان فلا یقبله الشیطان.»
15-کافی جلد 2، صفحه 357:
عن الصادق (علیه السلام ):«هو ان تقول لا خیک فی دینه مالم یفعل و تبت علیه امرا قدستره الله علیه لم یقم فیه حد.»
16-محجه البیضاء،جلد 5،صفحه 258- کافی،جلد 2، صفحه 358:
عن ابی عبدالله (علیه السلام )قال:«الغیبه ان تقول فی اخیک ما ستر الله علیه و اما الامر الظاهر فیه مثل الحده و العجله فلا... والبهتان ان تقول فیه ما لیس فیه.»

پنج شنبه 29/5/1388 - 10:52
دعا و زیارت
دروغگو طعم ایمان را نمی چشد

یکی دیگر از رذایل اخلاقی که جلو خودسازی را می گیرد دروغ است. دروغ یکی از قبیح ترین و خبیث ترین گناهان و صفتی است که انسان را در دیده ها خوار و از درجه ی اعتبار ساقط می کند که تا آخر عمر نمی توان جبران کرد و باعث روسیاهی در دنیا و آخرت می شود. خداوند در قرآن می فرماید:
و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون؛(1)
آنها آگاهانه به خدا دروغ می بندند و نسبت ناروا می دهند. آنها به خوبی می دانند.
دروغ ایمان را فاسد می کند و دل را سیاه می سازد، وای به حال شخصی که عادت به دروغ گفتن پیدا کند که آن وقت است بدون جهت و انگیزه حقیقت را گفته و خلاف واقع می گوید؛ زیرا دروغ گفتن ملکه ی او می شود. البته بدترین دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه علیهم السلام است؛ یعنی کسی روایتی را به دروغ به آنان نسبت دهد.دروغ بستن به خدا و رسول صلی اله علیه و آله و ائمه علیهم السلام روزه را باطل می کند و باعث وجوب قضا و کفاره می شود. در قرآن آمده است:
انما یفتری الکذب الذین لا یؤمنون بآیات الله و اولئک هم الکاذبون؛(2)
تنها کسانی به مردان حق دروغ می بندند که ایمان به آیات الهی ندارند و دروغگویان واقعی هستند. آنها دروغ می گویند.
در حدیثی چنین می خوانیم:
سئل رسول الله صلی الله علیه و آله: یکون المؤمن جبانا؟ قال: نعم. قیل: و یکون بخیلا ؟ قال: نعم. قیل: یکون کذابا؟ قال: لا؛(3)
از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: آیا انسان با ایمان ممکن است ترسو باشد؟ فرمود: آری. باز پرسیدند: آیا ممکن است بخیل باشد؟ فرمود: آری. پرسیدند: آیاممکن است کذاب و دروغ گو باشد؟ فرمود: نه.
علی علیه السلام می فرماید:
لا یجد العبد طعم الایمان حتی یترک الکذب هزله و جده؛(4)
انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمی چشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخی باشد خواه جدی.
دروغ نابودکننده ی اطمینان است. مهم ترین سرمایه یک جامعه اعتماد متقابل و اطمینان است. مهم ترین چیزی که این سرمایه را به نابودی می کشاند دروغ، خیانت و تقلب است. در احادیث می خوانیم دین دوستی با دروغ گو را نهی کرده اند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
مؤمن هر گناه بدون عذر دروغ بگوید هفتاد هزار ملک او را لعنت می کنند و بوی گندی از قلبش بیرون می آید که تا به عرش می رسد.
از همان حضرت است که فرمودند:
دروغ روزی آدمی را کم می کند.(5)
امام باقر علیه السلام می فرماید: الکذب هو خراب الایمان؛(6)
دروغ گویی خراب کننده ی ایمان است.
این اخبار دل انسان مؤمن را می لرزاند و پشت او را می شکند. دروغ از مفاسد اعمالی است که از بس شایع شده قبح آن به کلی از بین رفته ولی زمانی تنبه پیدا می کنیم که ایمان، سرمایه ی حیات عالم آخرت است به واسطه ی این عصیان از دست رفته و خود نفهمیدیم(7) در حدیثی از امام علیه السلام می خوانیم:
ان الله - عزوجل - جعل للشر اقفالا و جعل مفاتیح تلک الأقفال الشراب، و الکذب شر من الشراب؛(8) خداوند متعال برای هر شری قفل هایی قرار داد و کلید آن قفل ها شراب است و دروغ از شراب هم بدتر است.
خداوند می فرماید:
ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب؛(9)
خداوند مسرف دروغ گو را هدایت نمی کند.
دروغ، سبب گرفتن صورت انسانی از دروغ گوست، یعنی صورت برزخی او انسان نیست. چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت زهرا علیها السلام فرمود:
در شب معراج زنی را دیدم سرش مانند خوک و بدنش مانند الاغ بود؛ زیرا فتنه انگیز و دروغ گو بود.(10)
از جمله دروغ هایی که اکثر مردم به آن مبتلا هستند و بدترین انواع دروغ هاست، دروغ گفتن با خداست؛ مثلا چون مشغول نماز خواندن شود می گوید:
ای وجهت وجهی للذی فطرالسموات والأرض؛(11)
متوجه ساختم روی دل خود را به خداوندی که آسمان ها و زمین را آفرید.
اما در دل او این مطلب نباشد. بلکه حواسش به دنبال کار و تجارت و امور دنیوی باشد. یکی از بدترین انواع دروغ ها دروغ بستن به ائمه ی اطهار علیهم السلام است.
امام باقر علیه السلام به ابونعمان فرمود:
یک دروغ هم از قول ما مگو؛ زیرا که آن دروغ تو را از دین اسلام خارج می کند ( به واسطه این دروغی که به ما نسبت دادی نور ایمان از دل تو خارج می شود و اگر در حال روزه باشی در صورت عمد، موجب بطلان روزه است).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در توصیه های خود به ابوذر می فرمود:
آیا مردم را داخل آتش می کند جز نتیجه ی آنچه زبان های آنها به آن گویا شده؟ ای ابوذر! تا حرفی نزدی سالم خواهی ماند و چون کلمه ای گفتی اگر خیر باشد به نفع تو نوشته می شود وگرنه، به ضررت ثبت خواهد شد. ای ابوذر! هر که خاموش بود نجات یافت، بر تو باد راست گویی.
روزی امام صادق علیه السلام با فرزندش اسماعیل در مجلسی بودند. یکی از دوستان امام وارد شد، سلام کرد و نشست. چون حضرت برخاستند او هم به اتفاق امام علیه السلام حرکت کرد. در راه همراه امام علیه السلام بود تا به در خانه ی امام رسیدند. امام علیه السلام از وی خداحافظی کرده و داخل منزل شد. اسماعیل گفت: ای پدر! چرا به آن شخص تعارف نکردید داخل شود. حضرت فرمودند: آمدنش در منزل موردی نداشت. اسماعیل گفت: اگر تعارف می کردید او خودش نمی آمد. حضرت فرمودند: فرزندم، دوست ندارم خداوند مرا از کسانی که به تعارف - نه به جد - چیزی می گویند، ثبت فرماید.

دروغ در چه زمانی جایز است؟

1. جایی که اگر دروغ نگوید ضرری به او یا دیگری می رسد یا باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبروی کسی می شود در این صورت جایز بلکه واجب است دروغ بگوید.
2. وقتی که بین دو نفر اختلافی باشد جایز است برای اصلاح آنها دروغی از زبان هر یک برای دیگری بگوید تا اختلاف از بین برود و همچنین اگر از کسی سخنی سر زده یا آن کس عملی انجام داده که اگر راست بگوید باعث فتنه یا عداوت می شود در این صورت جایز است آن را انکار کند.
3. اگر بخواهی بچه ای را وادار به کاری مثلا درس خواندن کنی جایز است به او وعده بدهی یا بترسانی در صورتی که چنین کاری را تصمیم نداری انجام دهی.
4. در جهاد و جنگ، در صورتی که دروغ و خدعه باعث پیروزی می شود.

پی نوشت :

1- آل عمران (3) آیه ی 75.
2-نحل (16) آیه ی 105.
3- بحار الأنوار، چاپ بیروت، ج 69، ص 155.
4- اصول کافی، ج 2، ص 340.
5- میزان الجکه، ج 8، ص 350.
6- اصول کافی، ج 2، ص 239.
7- حضرت امام (ره)، چهل حدیث، ص 472.
8- اصول کافی، ج 2، ص 254.
9- مؤمن (40) آیه ی 28.
10-بحارالأنوار،چاپ بیروت، ج 70، ص 351.
11- انعام (6) آیه ی 79.
پنج شنبه 29/5/1388 - 10:42
آموزش و تحقيقات
 زعفران بی‌خوابی را رفع می‌كند

 تحقیقات نشان می‌دهد كه از زعفران می‌توان برای رفع         بی‌خوابی‌های منشاء تحریكات مغزی استفاده كرد.

تحقیقات نشان می‌دهد كه از زعفران می‌توان برای رفع بی‌خوابی‌های منشاء تحریكات مغزی استفاده كرد.
 
زعفران گیاهی است چند ساله، به ارتفاع 10 تا 30 سانتیمتر كه دارای پیازی سخت و مدور، گوشت‌دار و پوشیده از غشاهای نازك و قهوه‌ای رنگ است و طی تحقیقات انجام شده متوجه شدند كه زعفران این خاصیت را از خود نشان می‌دهد.
 
از وسط پیاز زعفران كه در واقع قاعده گیاه به حساب می‌آید، تعدادی برگ‌های دراز و باریك خارج می‌شود كه سطح فوقانی آنها رنگ سبز تیره ولی سطح تحتانی سبز روشن دارد.
 
ظاهر گل‌های زعفران لوله‌ای باریك و دراز به رنگ‌های بنفش، گلی و ارغوانی دیده می‌شود كه پرورش زعفران در نواحی مختلف خراسان و نقاط مساعد كشور صورت می‌گیرد.
 
گل‌های زعفران دارای 3 پرچم و مادگی آنها مركب از خامه دراز منتهی به كلاله سرشاخه به رنگ قرمز نارنجی است كه به عنوان نام زعفران وارد بازار می‌شود. زعفران باعث سهولت هضم غذا نیز می‌شود.
 
این گیاه به علت اثر بی‌حس كننده آن بر روی اعصاب ریوی، مسكن سرفه در برونشیت‌های مزمن است و در درمان حالات تشنجی و درد دندان موثر است و به صورت دم كرده 5 تا 2 گرم در لیتر مورد استفاده قرار می‌گیرد
پنج شنبه 29/5/1388 - 10:21
آموزش و تحقيقات
گرما در سرما، سرما در گرما


لباسهای مناسب برای آب و هوای پاییزی

پاییز بعد از یک تابستان گرم، نوید از رو رفتن خورشید داغ و دل رحم شدن آسمان بی ابر است. با این همه، پاییز یک ویژگی مهم دارد که می تواند این روحیه امیدواری را تبدیل به یک جنگ تمام عیار کند؛ به آب و هوای آن هیچ اطمینانی نیست؛ ممکن است صبح از فرط سرما پتو را تا سر سفره صبحانه هم همراه ببرید و همان روز ظهر در سربالایی دانشگاه زیر آفتاب خیس عرق شوید.با وجودی که هر سال هم همین آش است و همین کاسه، خیلی از ما این وضعیت تکراری را با یکی از اشکال سرماخوردگی یا گرماخوردگی (!) تحمل می کنیم تا پاییز بی خیال شود و زمستان تکلیف آدم را معلوم کند. اگر می خواهید یک بار برای همیشه تکلیف خودتان را با پاییز روشن کنید، بشتابید. درست است که بیست و اندی پاییز را به همین ترتیب گذرانده اید اما از نظر آماری هنوز چهل و اندی پاییز دیگر مانده که می توانید برای آنها یک فکر اساسی کنید.

چقدر بپوشیم؟

*نه کم، نه زیاد:رمز موفقیت این است.برای اینکه در پاییز نه از گرما خودتان را هلاک کنید و نه از سرما بلرزید، این نکته ها را رعایت کنید:
*کم بپوشید:پوشیدن لباس های گرم در پاییز، به معنای مرگ تدریجی شماست.به جای پوشیدن کاپشن و پالتوی پشمی، بروید سراغ بارانی، ژاکت های نازک و جلیقه های کشباف.
*زیاد بپوشید:به این می گویند جمع نقیضین اما در واقع تنها راه حل زنده ماندن در پاییز همین است؛ اینکه به جای پوشیدن یک لباس گرم، چند لباس خنک بپوشید؛ مثلاً یک تی شرت، یک جلیقه و یک سویی شرت نازک که روی هم پوشیده باشید، خیلی بهتر از یک کاپشن چرم است. این طوری می توانید با گرم و سرد شدن احتمالی هوا، تعداد لباس هایتان را هم کم و زیاد کنید.
*رو بپوشید: اگر زیر مانتو یا کت تان یک بلوز گرم پوشیده باشید، وسط روز که گرمتان شد، برای درآوردنش نیاز به اتاق پرو پیدا می کنید اما لباسی را که رو پوشیده باشید، راحت درمی آورید.
*باز بپوشید:درآوردن یک ژاکت دکمه دار یا سویی شرت زیپ دار،خیلی راحت تر از یک بلوز بی دکمه یا یقه اسکی است. شما که نمی خواهید سر ظهر و وسط خیابان برای درآوردن لباستان با خودتان کشتی بگیرید؟

چی بپوشیم؟

*کتان بپوشید:لباس هایی با الیاف طبیعی، در گرما شما را خنک می کنند و در سرما گرم نگه تان می دارند، برعکس، لباس هایی با الیاف مصنوعی در نهایت بی وفایی در سرما، سرد هستند و در گرما، گرم. لباس های کتان معمولاً گران تر از مصنوعی هایش هستند اما مطمئن باشید که می ارزند. تی شرت، مانتو و شلوار کتان را به عنوان گزینه اول در نظر داشته باشید.
*جین بپوشید:شلوار جین گزینه دوم است. این شلوار به درد همه جور آب و هوایی می خورد و خوبی اش این است که تقریباً با همه جور لباسی هماهنگ می شود.
*کفش اسپرت پا کنید:اگر تصمیم ندارید کت و شلوار بپوشید و پاپیون بزنید، کفش اسپرت برای پاییز مناسب است.حتی اگر دنبال کفش معمولی هستید، مدلی را انتخاب کنید که خیلی رسمی و براق نباشد.اگر از کفش سال پیشتان استفاده می کنید، تا دیر نشده آن را برای آب بندی مجدد پیش یک کفاش، کار درست ببرید.این طوری می توانید امیدوار باشید که وقتی آب جوی ها با اولین باران کف خیابان را گرفت، جوراب هایتان خشک می مانند.

چه رنگی بپوشیم؟

*روشن نپوشید:باران های یک دقیقه ای و گل آلود پاییزی، دشمن مانتوهای سفید و شلوارهای کرم هستند. پس تا اطلاع ثانوی روشن هایتان را به بقچه های گل گلی بسپارید!
*خنثی بپوشید:مانتوی کرم، شلوار خاکستری و پیراهن سفید تقریباً با هر چیزی هماهنگ می شود.
*کفش تیره بپوشید:البته اگروقت و حوصله اش را ندارید که صبح به صبح کفش هایتان را واکس بزنید. در غیر این صورت میل خودتان است.
پنج شنبه 29/5/1388 - 10:19
ادبی هنری

چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیك ( المپیك معلولین ) در شهر سیاتل آمریكا 9 نفر از شركت كنندگان دو100متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.

همه این 9 نفر افرادی بودند كه ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم. آنها با شنیدن صدای تپانچه حركت كردند. بدیهی است كه آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلكه هر یك به نوبه خود با تلاش فراوان می كوشید تا مسیر مسابقه را طی كرده و برنده مدال پارالمپیك شود.

ناگهان در بین راه مچ پای یكی از شركت كنندگان پیچ خورد . این دختر یكی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد.

هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند ، آنها ایستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند.

یكی از آنها كه مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسكین میده .

سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند.

در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقیقه برای آنها كف زدند. 

چهارشنبه 28/5/1388 - 16:20
داستان و حکایت

هزینه عشق واقعی

شبی پسر كوچكمان یك برگ كاغذ به مادرش داد . همسرم كه در حال آشپزی بود دستهایش را با حوله‌ای تمیز كرد و نوشته‌ها را صدای بلند خواند . او با خط بچگانه نوشته بود:

صورتحساب:

كوتاه كردن چمن باغچه           5 دلار

مرتب كردن اتاق خوابم             1 دلار

مراقبت از برادر كوچكم           3 دلار

بیرون بردن سطل زباله           2 دلار

نمره ریاضی خوبی كه امروز گرفتم       6 دلار

جمع بدهی شما به من :         17 دلار

همسرم را دیدم كه به چشمان منتظر پسرمان نگاهی كرد ، چند لحظه خاطراتش را مرور كرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارت را نوشت :

بابت سختی 9 ماه بارداری كه در وجودم رشد كردی ، هیچ

بابت تمام شب‌هایی كه بر بالینت نشستم و برایت دعا كردم ، هیچ

بابت تمام زحماتی كه در این چند سال كشیدم تا تو بزرگ شوی ، هیچ

بابت غذا ، نظافت ، تو و اسباب بازی‌هایت ، هیچ

و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید كه هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است

وقتی پسرمان آنچه را كه مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشك شد و در حالی كه به چشمان مادرش نگاه می‌كرد ، گفت : مامان دوستت دارم .

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلاٌ به طور كامل پرداخت شده !

چهارشنبه 28/5/1388 - 16:6
شعر و قطعات ادبی

 درد دلی بین خدا و بنده گنهکارش


خدایا با من قهری ...!!!

بنده ی من نماز شب بخوان که یازده رکعت است...

<!--[if !supportLists]-->-                <!--[endif]-->خدایا! خستـه ام، نمـیتوانم نیمه شب یازده رکعت بخوانم!

<!--[if !supportLists]-->-                <!--[endif]-->بنده ی من! قبل از خواب این سه رکعت را بخوان...

<!--[if !supportLists]-->-                <!--[endif]-->
-
خدایا! سه رکعت زیاد است!
-
بنده ی من! قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو
-
خدایا! من در رختخواب هستم و اگر بلند شوم، خواب از سرم میپرد!
-
بنده ی من! همان جا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله...
-
خدایا! هوا سرد است و نمـیتوانم دستانم را از زیر پتو بیرون بیاورم!
-
بنده ی من! در دلت بگو یا الله، ما نماز شب برایت حساب میکنیم.....

بنده اعتنایی نمیکند و مـیخوابد.....
-
ملائکه ی من! ببینید من این قدر ساده گرفته ام، اما بنده ی من خوابیده است. چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است،امشب با من حرف نزده است...
-
خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید...
-
ملائکه ی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست...
-
پروردگارا! باز هم بیدار نمـیشود!
اذان صبح را مـیگویند، هنگام طلوع آفتاب است...
-
ای بنده! بیدار شو، نماز صبحت قضا مـیشود...
خورشید از مشرق سر برمـی آورد. خداوند رویش را برمـیگرداند.
ملائکه ی من! آیا حق ندارم که با این بنده قهر کنم؟
وای نه ... !
خدای مهربونم..... با منم قهری.....؟؟!
ولی باز هم خدا من رو می بخشد
و باز هم ... !

چهارشنبه 28/5/1388 - 16:1
داستان و حکایت

روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت .

 فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت " . می اید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .

 فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

  " با من بگو از انچه سنگینی سینه توست ." گنجشك گفت " لانه كوچكی داشتم ، ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی كسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم كجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمین مار پر گشودی . گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی.

اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد.

 

چهارشنبه 28/5/1388 - 15:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته