• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 233
تعداد نظرات : 50
زمان آخرین مطلب : 5384روز قبل
دعا و زیارت

فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه كَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه’ هو التَّوابُ الرّحیمْ

آدم از پروردگارش كلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.

طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار كوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:

ـ چرا گریه می كنی ای آدم؟

ـ چگونه می توانم گریه نكنم در حالیكه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.

ـ ای آدم به درگاه خدا توبه كن و بسوی او بازگرد.

ـ چگونه توبه كنم؟

جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل بهنگام خروج از مكه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیك گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع كرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتی را كه از پروردگار دریافت كرده بود به وی تعلیم داد، این كلمات عبارت بودند از:
 

خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم

سُبحانَكَ اللهُمَ وَ بِحمدِك

جز تو خدایی نیست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

كار بد كردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی

به گناه خود اعتراف می كنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی

تو مرا ببخش كه تو بخشنده مهربانی

اِنَّكَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ


آدم (ع) تا بهنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشك می ریخت، وقتیكه آفتاب غروب كرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با كلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

چهارشنبه 28/9/1386 - 15:45
دعا و زیارت

روز نهم ذیحجه روز عرفه است، روزی که زائران سپیده دم صبح راهی عرفات شدند تا در جوی مملو از ایمان، خشوع و خضوع استغفار کرده و ارکان اصلی حج را به جا آورند.

زائران در روز نهم ذیحجه، روز عرفه، آداب و رسوم و مناسک دینی خود را به جا می‌آورند و خود را برای دیگر اعمال این ایام آماده می‌کنند. روزی که صدها هزار زائر خانه خدا به عرفات رفته‌اند و در این روز بزرگ به درگاه خداوند متعال تضرع می‌کنند، روزی که آنها خواستار تقرب به درگاه احدیت هستند. روزی که خواهان بخشش گناهان و تولدی دوباره‌اند. در این روز خدا دینش را کامل کرده و نعمتش را تمام.

صحرای عرفات در 21 کیلومتری شمال مکه واقع شده و تپه کوچکی  است که حدود 250 متر از سطح دریا بالاتر و کوهها آن را احاطه کرده اند.

در این روز حجاج بیت الله الحرام استغفار می کنند و پاک و عاری از هر گناه می شوند، همچون کودکی که تازه زاده شده است. در این روز صدای دعا و انابه بنده به درگاه احدیت قطع نمی شود و استغاثه بنده از پروردگارش تا عرش می رود.

زائران پس از ادای نماز ظهر و عصر در عرفات مانند سنت پیامبر اکرم (ص) رو به قبله ایستاده، تا زمان غروب خورشید این حالت را حفظ ، به دعا خوانی خود ادامه می دهند و به تفکر و تأمل در اعمال خود پرداخته و توبه و انابه سر می دهند. آنها پس از وقوف در عرفات از طلوع خورشید تا غروب، به سوی مزدلفه برای شب زنده داری رفته و در آنجا بیتوته می کنند و به عبادت و راز و نیاز می پردازند.  آنها نماز مغرب و عشا را در مزدلفه به جا می آورند و تا صبح فردا (عید قربان) شب زنده داری کرده و به دعا و مناجات می پردازند.

زائران خانه خدا 10 ذیحجه بار دیگر به منی باز می گردند تا قربانی کنند، رمی جمرات و مراسم عید قربان را برگزار کنند تا حج آنها کامل شده و نام حاجی را بر خود نهند.

رمی جمرات را طی سه روز متوالی (ایام تشریق) انجام می‌دهند. در نیمه‌های شب ضعیفان، زنان، پیران و بیماران آنگونه که پیامبر اکرم(ص) به این گروه اجازه داده بود، رمی جمرات را به جا می‌آورند و بقیه تا صبح فردا صبر کرده و دعا می‌خوانند و به عبادت می‌پردازند. سپس مناسک حج به پایان می‌رسد و به منظور طواف افاضه و خارج شدن از احرام  به مکه می‌روند.

وجه تسمیه آنرا چنین گفته اند كه جبرائیل علیه السلام هنگامی كه مناسك را به ابراهیم می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت «عرفت» و او پاسخ داد آری، لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است كه مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف میكنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی میدانند كه برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا كه یكی از معانی «عرف» صبر و شكیبایی و تحمل است.

چهارشنبه 28/9/1386 - 14:4
دعا و زیارت

1ـ ستایش حق تعالی:

ستایش سزاوار خداوندی است كه كس نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست كه وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست كه بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حكمت خویش استوار ساخت.......

 

2ـ تجدید عهد و میثاق با خدا:

پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف كنم كه تو تربیت كننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینكه چیز قابل ذكری باشم.......

 

3ـ خود شناسی:

 و قبل از هدایت مرا با صنع زیبایت مورد رأفت و نعمتهای بیكرانت قرار دادی. آفرینشم را از قطره آبی روان پدید آوردی. و در تاریكیهای سه گانه جنینی سكونتم دادی: میان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرینش خویش نگرداندی و هیچیك از امورم را بخودم وا نگذاشتی........

 

4ـ راز آفرینش انسان:

ولی مرا برای هدفی عالی یعنی هدایت (و رسیدن به كمال) موجودی كامل و سالم بدنیا آوردی. و  در آن هنگام كه كودكی خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ كردی. و مرا از شیر شیرین و گوارا تغذیه نمودی. و دلهای پرستاران را بجانب من معطوف داشتی. و با محبت مادران به من گرمی و فروغ بخشیدی........

 

5ـ تربیت انسان در دانشگاه الهی:

تا اینكه با گوهر سخن مرا ناطق و گویا ساختی. و نعمتهای بیكرانت را بر من تمام كردی. و سال به سال بر رشد و تربیت من افزودی. تا اینكه فطرت و سرنوشتم، به كمال انسانی رسید. و از نظر توان اعتدال یافت. حجتت را بر من تمام كردی كه معرفت و شناختت را به من الهام فرمودی.......

 

6ـ نعمتهای خداوند:

آری این لطف تو بود كه از خاك پاك عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم كه نعمتی را از من دریغ داری. بلكه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیكرانت بر من. و باحسان عمیم خود نسبت به من، تا اینكه همه نعماتت را درباره من تكمیل فرمودی......

 

7ـ شهادت به بیكرانی نعمت های الهی:

الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم

و به باطن نادیدنی نهادم. و پیوستهای جریان نور دیده ام. و خطوط ترسیم شده بر صفحه پیشانی ام، و روزنه های تنفسی ام، و نرمه های تیغه بینی ام. و آوازگیرهای پرده گوشم و آنچه در درون لبهای من پنهان است......

 

8ـ ناتوانی بشر از بجا آوردن شكر الهی:

گواهی می دهم ای پروردگار كه اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بكوشم تا شكر یكی از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفیق تو رفیقم شود، كه آن خود مزید نعمت و مستوجب شكر دیگر، و ستایش جدید و ریشه دار باشد...........

 

9ـ ستایش خدای یگانه:

معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. كه وسعم می رسد با ایمان و یقین قلبی گواهی می دهم. و اظهار می دارم:

حمد و ستایش خدایی را كه فرزندی ندارد تا میراث برش باشد. و در فرمانروایی نه شریكی دارد تا با وی در آفرینش بر ضدیت برخیزد و نه دستیاری دارد تا در ساختن جهان به وی كمك دهد.....

 

10ـ خواسته های یك انسان متعالی:

خداوندا، چنان كن كه از تو بیم داشته باشم، آنچنان كه گویی تو را می بینم و مرا با تقوایت رستگار كن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر كن كه سرنوشت من به خیر و صلاح من باشد. و در تقدیراتت خیر و بركت بمن عطا فرما!

 

11ـ سپاس به تربیت های الهی:

خداوندا! ستایش از آن تست كه مرا آفریدی. و مرا شنوا و بینا گرداندی! و ستایش سزاوار تست كه مرا بیافریدی و خلقتم را نیكو بیاراستی. بخاطر لطفی كه به من داشتی والا......

 

12ـ نیازهای تربیتی از خدا:

و مرا بر مشكلات روزگار، و كشمكش شبها و روزها یاری فرمای! و مرا از رنجهای این جهان و محنتهای آن جهان نجات بده و از شر بدیهایی كه ستمكاران در زمین می كنند نگاه بدار.............

 

13ـ شكایت به پیشگاه خداوند:

خدایا! مرا به كه وا می گذاری؟ آیا به خویشاوندی كه پیوند خویشاوندی را خواهد گسست؟ یا به بیگانه كه بر من بر آشفتد؟ یا به كسانیكه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟ در صورتیكه تو پروردگار من و مالك سرنوشت منی؟

 

14ـ ای مربی پیامبران و فرستنده كتب آسمانی:

ای خدای من و ای خدای پدران من! ابراهیم، اسماعیل، اسحق و یعقوب، و ای پروردگار جبرئیل، مكائیل و اسرائیل. و ای تربیت كننده محمد، خاتم پیامبران و فرزندان برگزیده اش. ای فرو فرستنده تورات، انجیل زبور و فرقان......

 

15ـ تو پناهگاه منی:

تو پناهگاه منی، بهنگامی كه راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخنای زمین بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اكنون جزء هلاك شدگان بودم. و تو مرا از خطاهایم باز می داری. و اگر پرده پوشی تو نبود از رسوایان بودم.

 

 

چهارشنبه 28/9/1386 - 13:58
ادبی هنری

دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده

 

 عرفات، جاری می شود. آن جا كه ایوان هزار نقش خداشناسی

 

 است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود

 

را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح عرفات، حضرت

 

 اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از

 

 ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است كه با

 

 كلمات روحبخش دعای امام حسین (ع) و اشك عاشقان او بر دامن

 

 خود اجابت را نقش می كند. اشك و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای

 

 عرفه.

چهارشنبه 28/9/1386 - 13:54
محبت و عاطفه
 

اگر دنیای ما دنیای سنگ است

بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است

اگر دنیای ما دنیای درد است

بدان عاشق شدن از بحررنج است

اگر عاشق شدن پس یک گناه است

دل عاشق شکستن صد گناه است

چهارشنبه 28/9/1386 - 10:29
دانستنی های علمی

هر گاه دیدی در اوج قدرت هستی به حباب فکر کن

چهارشنبه 28/9/1386 - 10:17
دعا و زیارت

23. بد زبانی

«بد زبانی» صفتی است نافی موجودیت دنیای زبان. این صفت از ضعف زبان نشأت می گیرد، آن را به ستیز با خودش وا می دارد و آنگاه، موجودیتش را مخدوش نموده و زیر سؤال می برد.

قرآن، بد زبانی را به صفت شیطان موصوف نموده و می فرماید: به بندگان من بگو چیزی را بگویید که نیکوست، که همانا شیطان میان شما فساد می کارد و به درستی که شیطان دشمن آشکاری برای انسان است.

  «بد زبانی» هیچ گاه در حد خود ستیزی متوقف نمانده و به «دیگر ستیزی» منتهی می شود، چه به فرموده علی (ع): بدی جواب، از بدی خطاب نشأت می گیرد. و می فرماید: کسی را به بدی خطاب مکن تا جواب بد نشنوی.

چهارشنبه 28/9/1386 - 9:56
دعا و زیارت

 22. به خودبالی و تفاخرورزی

به گفته قرآن، خداوند بالندگان به خویشتن و فخرورزان رادوست نمی دارد.

امام علی (ع) در کلامی کوتاه، «فخرورزی» و به «خود بالی» را نشان حقارت و پستی شمرده است و در حدیثی دیگر، آن را نهایت حماقت معرفی کرده است.

چهارشنبه 28/9/1386 - 9:51
دعا و زیارت

 

 

21. بحث و مجادله

«بحث» امری مستحسن است و گفته شده است: العلم بنت البحث. از بحث که از شئون علم  آفرین زبان است، در مواردی نهی به عمل آمده و از جمله در قرآن آمده است: و از مردمان کسانی هستند که در موضوع خدا، بدون علم و هدایت و نه کتابی روشنگر، جدل می کنند. از این آیه می توان فهمید که مجادله عمدتاً در مباحث دینی و الوهی محکوم است.

در آیه دیگر آمده است: هر گاه دیدی که کسانی در آیات ما فرو می روند، از آنها روی برگردان تا در موضوع دیگری فروروی کنند.

و آیه ای دیگر جدل پیشگان را تابعان شیطان معرفی می کند. و سرانجام از نظر قرآن، جدل نمی کنند در آیات خداوندی مگر کسانی که کافر شده اند.

چهارشنبه 28/9/1386 - 9:48
فلسفه و عرفان

نگاهى به جایگاه «كعبه دل» در «مثنوى ملاصدرا»

در میان نسخه هاى خطىِ باز مانده از كتابخانه مرحوم «فیض كاشانى»،

نسخه اى خطّى یافت شد، كه از حكیم و فیلسوف بزرگ، صدرالمتألّهین

 شیرازى و به خطّ خودِ وى بود. این مجموعه نفیس كه با زبان شعر، مباحثى

 عمیق و لطیف از مبدأ و معاد و موضوعات كلامى و اسرار عرفانى و سیر و

 سلوك را دربردارد، در سال 1376 ش . و بر آستانه برگزارى كنگره بزرگداشت

 مرحوم ملاصدراى شیرازى از سوى كتابخانه آیة الله مرعشى نجفى (رحمه الله)

در 216 صفحه وزیرى منتشر شد. احیاى این اثر كه به كوشش آقاى مصطفى

فیضى، با مقدمه اى مبسوط عرضه شد، گامى دیگر در توجّه داشتن و توجّه

دادن به معارف ناب و لطیف عرفانى است. در فصلى از این منظومه كه عنوانِ «

در بیان راه سلوك و عشق و اختلاف مذاهب» را برخود دارد، پیش از شروع

اشعار، چنین آمده است:

«در بیان راه خدا كه سلوكِ روندگانِ حق بین است و مبدأ آن و محرّك عشق

حقیقى و اشاره به اختلاف مذاهب ناس».

از دیدگاه عرفانى ملا صدرا، مهم، یافتن «حقّ» و داشتن برهانِ روشن و

یقینى در این راه است و اوهام و علوم وهمى و وساوس شیطانى،

دزدِ راه و غارت دین و راه یافتن نامحرم به حریم حرم دل است.

 

از آنجا كه قلب انسان، آینه تجلّى این حقیقت هاست، باید آن را زلال

 و صاف نگاه داشت. وى براى تبیین این مباحث ژرف و لطیف معنوى،

جابه جا از تمثیل و مثال هم بهره مى گیرد.

تشبیه دل به حرم، و تشبیه باورهاى ناب به ورود به حرم امن، در بخشى

 از این شعر دیده مى شود. هر چند سروده او در باب حالات قلب و

معارف قلبى و اعتقادات ناب و راه هاى دست یافتن به آن هاست، نه

 بحث از حجّ و كعبه و احرام و حرم و بتخانه، ولى به كمك تمثیل، آن

 حقیقت والا را بهتر و زیباتر ترسیم مى نماید.

در كنار «كعبه گِل»، «كعبه دل» را مطرح مى كند و به قداست قلب مؤمن

كه حرم خداست و سزاوار آن نیست كه جایگاه بت هاى گوناگون گردد; چرا كه

با وجود این بت ها در كعبه دل، جایى براى تابش نور الهى و تجلّى حق

 باقى نمى ماند، «وهم» و «شك» را از همین بتها به شمار مى آورد:

  • این درون هاى به وهم آمیخته كى شود پاك از بتان شكّ و ریب تا تو را بر طاق دل هست این صنم كى شوى ایزد پرست، اى متّهم؟

  • كى بود اصنام ازو آویخته كى نماید حق در او انوار غیب كى شوى ایزد پرست، اى متّهم؟ كى شوى ایزد پرست، اى متّهم؟

آنگاه به «بت شكنى» در كعبه درون اشاره مى كند و همانگونه كه در سال

 فتح مكّه، حضرت امیر (علیه السلام) پاى بر دوش حضرت رسول نهاد و

بر بام كعبه رفت و بت ها را واژگون ساخت، تا حاكمیّت الهى پیامبر در

مدینه و مكّه، استوار گشت، براى حاكمیّت حق پرستى در «مدینه نفس و

 جان»، لازم است «پاى عقل» بر «كتف روح» قرار گیرد و این بت شكنى

صورت پذیرد:

  • تا ز طاق كعبه این اصنام را تا به كتف روح، پاى عقل را پس نیندازى ز طاق دل به فنّ كى شود اندر مدینه نفس تو كى شود در كافرستانِ درون حق پرستیدن میسّر، جز فسون؟

  • مى نیندازى به نور اهتدا ننهى از برهان و كشف، اى بینوا صورت این وهم هاى چون وثن حق پرستیدن میسّر، اى عمو حق پرستیدن میسّر، جز فسون؟ حق پرستیدن میسّر، جز فسون؟

تمثیل دیگر صدرالمتألهین در مورد جایگاه كعبه در مكّه است و جایگاه دل

در اعضاى بدن. شرافت سرزمین مكّه به كعبه مقدس است و شرافت اعضا

به قلب. اگر كعبه، خانه نخستین است و «دحو الأرض» از زیر آن آغاز شده

است، قلب نیز نخستین خانه اى است كه انوار غیبى و ملكوت حق بر

 آن تابیده و شرافت یافته است:

  • هست كعبه بر مثال دل همى كعبه تحقیق، دل را مى شمر زاده الله الشرف، دادش خدا دحوة الأرض بدن زیر دل است «اوّل بیت وُضِع» دان قلب را «فیه آیاتٌ» همه انوار غیب گشته ظاهر بر دلِ بى شكّ و ریب

  • كه بود در صدر مكّه مختفى در میان بكّه صدر، اى پسر سرورى بر جمله اعضاى شما زآنكه در وى نور حق را منزل است الذى مكّه، بود صدر شما گشته ظاهر بر دلِ بى شكّ و ریب گشته ظاهر بر دلِ بى شكّ و ریب

ابراهیم خلیل، وقتى بناى كعبه را نهاد تا حرم امن الهى شود، به فرمان

 خداوند { اَذِّنْ فِی النّاسِ بِالْحَجِّ... } همگان را به دیدار این خانه فراخواند

تا به زیارت آن آیند و چون به این «مقام» رسند، به مقام «امنیّت» دست یابند

 و در این حرم امن الهى، ایمن شوند { وَمَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً } .

ملاصدرا، مقام «صاحبدلى» را مقام امنیّت و ایمنى مى داند و پاى نهادن

در حریمِ دل و مقیم شدن در «مقام دل» را سبب ایمنى از دیو و دَد و

ستم و ظلمت مى شمرد:

  • جمع گشته ز امر حق از هر طرف جملگى آیند بهر حجّ و طوف هر كه جانش در مقام دل رسید از عفاریت و زغیلان، وز ستم از فساد و شرّ این ظلمت سرا هر كه صاحب دل شود یابد امان هر كه داخل شد در او، یابد امان همچو ابراهیمِ روح از گمرهان

  • مردمان اینجا پى كسب شرف سوى این خانه براى دفع خوف گشت امن از قتل و ضرب و وارهید گردد ایمن آنكه شد اندر حرم زین حرم یابى امان، دروى در آ از فساد و شرّ و مكر گمرهان همچو ابراهیمِ روح از گمرهان همچو ابراهیمِ روح از گمرهان

وى سپس محدوده بین «دل» تا «حواس» را منطقه «غیر ذى زرع» مى داند

كه همه قوا و نیروها، ثمرها و محصولات خود را از اطراف به این سمت و

سوى مى آورند، قوایى كه هر كدام را نامى جداست و در این «منطقه»

جامى گیرد. شیاطینى هم هستند كه مى كوشند در این محدوده وارد شوند:

  • چند شیطان اندر او، هم چند حق خواه تحریكى و خواه ادراكى اند بهر اصلاح درونِ خاكى اند

  • تا كدامین غالب آید در سبق بهر اصلاح درونِ خاكى اند بهر اصلاح درونِ خاكى اند

و روح را همچون یك پیامبر ترسیم مى كند كه سخن از خدا مى گوید،

 نه از وهم و قیاس. قواى انسان هم هر كدام مثل یكى از آحاد امّت

 اویند كه در جایگاه، خود قرار مى گیرند. همانگونه كه امّت پیامبر،

برخى عرب و هاشمى بودند و برخى عجم (با همان تعریفى كه از لفظ عرب

و عجم و وضوح و ابهام و گنگى مى كنند) نیروهاى فكرى روح را هاشمى و

 ادراكات را عرب مى داند و بقیه را عجم:

  • از عرب قسمى و قسمى اعجمى هر چه ادراك است باشد از عرب و آن دگر هست اعجمى اندر نسب

  • قوّت فكرى بود چون هاشمى و آن دگر هست اعجمى اندر نسب و آن دگر هست اعجمى اندر نسب

باز هم تمثیل به محیط دعوت پیامبر و ترسیمى از جاهلیّت پیش از

 اسلام است و «مقام ابراهیم» را جایى مى داند كه ذكر قلبى پیوسته

باشد و هر جا كه نماز و حق پرستى باشد، آنجا «ابراهیمِ روح» را

 حاضر مى بیند. «فتح مكّه» از این منظر، وقتى است قواى دیگر،

دسته دسته براى اقتدا به روح بیایند و جهاد با «ابوسفیانِ نفس» انجام گیرد:

  • بوده هر یك در زمان جاهلى بوده اند از جاهلیّت هر كدام دین چو نبوَد، مى شود دنیا خراب اینچنین بوده است دائم در جهان فتح مكّه چون شود مر روح را فتح مكّه چون شدى بعد از جهاد داشت خویشاوندىِ با نور روح در درونش كفر ابلیسى بدى نار «وهم» ازنور «ایمان» منطفى است سركشى اندر درونش مختفى است

  • بر سر خود كافرى، سنگین دلى سركش و مست و حرون و بد لگام جملگى روى زمین گیرد دواب بى نبوّت لشكر شیطان و جانّ فوج فوج آیند بهر اقتدا با ابو سفیان نفسِ پر عناد لیك سركش بود و مست بى فتوح وهم ظلمانى بر او غالب شدى سركشى اندر درونش مختفى است سركشى اندر درونش مختفى است

نزاع میان دین و وهم ادامه مى یابد و چون قوّت برهان بر دل مى

 نشیند، كم كم «وهم» از بین مى رود و آتش آن كه خاموش مى شود

 و انوار جان آشكار مى گردد و در مقابل فروغ دین خدا، وهم ـ كه آتشِ

 آتش پرستان است ـ به ذغالى خاموش تبدیل مى شود و «نور دین» بر

 «آتش وهم» چیره شده، با بعثت پیامبر، آتشِ آتش پرستان فرو

 مى میرد و آتش نمرودیان از خاصیّت مى افتد.

مرحوم صدرالمتألهین، در ادامه شعر خود، یادى از ابراهیم بت شكن مى كند

 و مبارزه با شرك را كه هم او و هم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) داشته اند

 بازمى گوید، همه براى برون راندنِ بتِ شرك از «كعبه دل» است و

چون گفتن «وَجَّهْتُ وَجهی» اینان برخاسته از دل بوده، بت هاى شرك

 یك به یك شكسته و نابود مى شدند و صورت هاى اصنام از وجود او محو

مى گشت و این همان غلبه روح بر جسم و یقین بر خیال است:

  • بوده ابراهیم شیخ انبیا همچو پیغمبر شكست اصنام شرك گشت از او اصنام، یكسر منكسر كرد خالى از خیال اصنام را آتشِ نمرودِ وهم از نور او گشت بارد از یقین اسلام جو

  • نور توحید از دلش در اعتلا تا برون كرد از درِ دل نام شرك مى فتادند از وجودش آن صور روح غالب گشت مر اجسام را گشت بارد از یقین اسلام جو گشت بارد از یقین اسلام جو

در ادامه، از ساقى، مى نابى از نور روح مى طلبد تا پرتو آن، آتش

 هاى نخوت را بشكند و با منزل گزیدن جبرئیل در دل، رود نیل شعله ور گردد

و قطره اى از آن مى، انسان را مست و خراب مى كند و آتش ابلیس را

نابود مى سازد و هستى نمرودى را تباه مى كند:

  • مى بر آرد نورش ابراهیم وار گر چكد در چشم اعمى قطره اى مى ببیند در جهان هر ذرّه اى

  • ز آتش هستىِ نمرودى دمار مى ببیند در جهان هر ذرّه اى مى ببیند در جهان هر ذرّه اى

و بوى خوشى كه از پیراهن این یوسف معنى به مشام مى رسد،

شیداى آن مى گردد. و اگر عاشقان، پیوسته از باد صبا بوى آشنا

مى شنوند، از آن جهت است كه گذر از آن كوى كرده است:

  • گر ز صهبا، بو همى گردِ صبا از صبا پیوسته بوى آشنا زین جهت یابند عشّاق نوا

  • هر كجا گردد صبا، بوسند جا زین جهت یابند عشّاق نوا زین جهت یابند عشّاق نوا

و ... بدین گونه، بهره گیرى ملاصدراى فیلسوف، از تمثیلات مرتبط

با كعبه و مكّه و احرام و حرم و ابراهیم و وادى غیر ذى زرع، براى تبیین

 معارف والاىِ جاى گرفته بر كعبه دل و زدودنِ بت هاى شرك و شك و

 وهم و خیال و ... به پایان مى رسد. امّا مثنوى او كه خطاب به «بالا

نشینانِ مصطبه عالم افلاك و پاكیزگان از كدورت و لوث عالم حواس

ناپاك بى ادارك و ابداعیان جهان ملكوت و مقرّبان حضرت لاهوت» ادامه مى یابد.

 

چهارشنبه 28/9/1386 - 9:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته