عاموزش علفبا فارصی سد در سد تزمینی
به سایت های مربوط مراجعه شود
من که غم را با تو قسمت کرده بودم
رفاقت را رعایت کرده بودم
نمی دانستم که بی مهری
وگرنه از همان اول رهایت کرده بودم
زندگی رسم خوشایندیست
ما گره خواهیم زد
دلها را با عشق.زندگی را با مهر
گفته بودی که طبیب دل بیمارانی
پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام...
رود می رود ریگزارش می ماند
دوست می رود یاد گارش می ماند.
دو دوست خوب شناسند وقت و فرصت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند...
می کشیم سوی خویش این کشش قلب ماست
قلب تو گر اهن است قلب من اهن رباست!!..
زنده به عشقیم نمرده و نمی میریم
فرزند بسائیم فنا را نپذیریم.
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ور نه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست...
ای عشق من
طلوع شادیهایت و غروب غمهایت ارزوی من است.